سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2715908

  بازدید امروز : 49

  بازدید دیروز : 26

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
فراخ سینگى و بردبارى دست‏افزار سرورى است و سالارى . [نهج البلاغه]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: دوشنبه 89/8/17::: ساعت 9:6 صبح

نمی دونم چرا احساس می کنم که بیشتر وقتها از دور هستم و خدا به من توجهی نداره! خیلی دوست دارم به خدا نزدیک بشم ولی حس می کنم خدا نمی خواد دستم رو بگیره؛ به نظر شما چرا؟
زندگی، حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد ...
پرسشگر گرامی، ارتباط شما با این نهاد، گویای اعتماد ارزشمندیست که به ما دارید. خوشحالیم که مخاطب جوانی پاک و پایبند آموزه‌های دین هستیم.
کلمات کوتاه اما پر درد شما را بارها مرور کردم. از خدا مدد می‌طلبم تا این سطرها، کمی از بار غمتان بکاهد، لبخند را از دلتان بجوشاند و بر لبها نقاشی کند.
دوست عزیز، خوب است بدانید که تمامی رفتارهای ما (اعم از رفتارهای ظاهری و بخش زیادی از هیجانات و احساسات) نقشهایی است که سرانگشتان هنرمند «اندیشه»، درتابلویی به نام شخصیت، به معرض دید خود و دیگران می گذارد. چه زیبا گفت مولانا که «ای برادر، تو همه اندیشه ای، ما بقی تو استخوان و ریشه ای». حقیقت این است که ما آنگونه‌ای زندگی می‌کنیم که می‌اندیشیم. یعنی برخورد با دنیای اطراف، دیگران و حتی قضاوت‌هایمان درباره خودمان، تابع همین فیلتر اندیشه است.
برای همین است که بسیار می‌بینیم که یک حادثه واحد، تفسیرهای متفاوتی از سوی اشخاص مختلف درپی دارد و در نتیجه واکنش‌های متفاوت آنها. شاید افراد زیادی را بشناسید که مصداق این آیه قرآن کریمند: «اذا مسّه الشرّ کان جزوعا». وقتی گرفتار می‌شوند به ناله و شکایت می‌افتند، به همه چیز بدبین می‌شوند، گاهی باورهای چند ساله خود را انکار می‌کنند و به خدا و ائمه اعتراض دارند.
اما کسانی نیز هستند که دارای قلب مطمئنند. حتی اگر همه عالم بر علیه آنها باشد، روحی آرام دارند. از نگاهشان می‌تواند صدای دریایی را شنید که امواج آرام آن را هیچ سنگی به تلاطم نخواهد انداخت و هیچ غباری را یارای گل‌آلود کردنشان نیست. این دست کدام حقیقت است که اینهمه تفاوت را می‌آفریند؟ یک جواب بیشتر در ذهن آگاه شما نیست: اندیشه. آری همین تفاوت باورها و اعتقادات است که اینهمه تنوع را خلق می‌نماید. البته به تفاوت باور و علم هم توجه کنید. مادر رفتار، باور است نه علم به معنای دانستن صرف. ممکن است چیزی را بدانیم اما هرگز باور قلبی به آن نداشته باشیم لذا در رفتار، مخالف آن را به معرض دید بگذاریم. مثلا بسیاری از افراد به خدا و آخرت آگاهی دارند اما این دانسته آنها چون به مرزهای باور نرسیده، اثری در اعمالشان ندارد و بهار ایمان حقیقی هنوز حبس زمستان هوسها و دنیا طلبی‌هاست.
اجازه دهید کمی از حال و هوای کسانی بگویم که خدایان باورند، آفرینندگان زیبائی‌های حقیقی و ناب‌ترین تجلیات خداوند. حادثه عاشورا را در ذهنتان مرور کنید؛ تابلویی از اوج انسانیت و اوج رذالت. واقعه‌ای که در تاریخ اتفاق نیفتاد و هرگز تکرار نخواهد شد. کاروان راه افتاده است. کاروانی از مردانی اندک و زنان و کودکانی که رو به حادثه‌ای مبهم در حرکتند. شاید ابوالفضل و علی اکبر (علیهما السلام) در کنار یکدیگر، اسب خود را دوشادوش محمل زینب (علیها السلام) می‌رانند. صدای خنده قاسم از چند محمل عقبتر می‌آید و علی اصغر (علیه السلام) و رقیه (علیها السلام) که گاهی سر از محمل بیرون می‌آورد تا لبخند علی اکبر (علیه السلام) ببیند و پدر را که سالار کاروان است. کسانی از جنس دانستن یا باورهای گل‌آلود، حسین (علیه السلام) را نصیحت می‌کنند. «بیعت کن و این زنان و کودکان را طعمه مرگ نکن»، «او را بپذیر تا تو را مال و حکومت دهد»، «تو با این گروه اندک چه توانی کرد؟» و ... اما خون خدا آرام است و حجت بر همگان تمام می‌کند. کعبه، مقصد نیست؛ منزلگاهی است کوتاه در راه کربلا. چه بسیارند بزرگانی از جنس سجاده و تسبیح که حسین (علیه السلام) را برحذر می‌دارند و چه عده قلیلی از کسانی که به چشم نمی‌آیند اما کربلایی می‌شوند. ... .
 ظهر عاشوراست. فریاد «هل من ناصر» و «هل من معین» سالار عشق، فریاد تنهایی اوست، فریاد مظلومیتش، فریادی که سیلی از انسانهای اهل دانستن را به باور می‌خواند. عطش، بهانه‌ای بود تا راز را از نامحرم بپوشانند. بودند کسانی که تا شب تاسوعا، با کاوران بودند اما از لذت باور عاشورایی بازماندند و به دنیای پر زرق و برق دانسته‌های خود بازگشتند و بودند کسانی که از تار دانسته‌های خود رها شدند، اهل باور شدند، حر شدند. باور حسین (علیه السلام) کجای این داستان است؟ راوی می‌گوید هرچه به غروب تنهایی حسین نزدیک می‌شدیم، چهره حسین (علیه السلام) شاداب‌تر و برافروخته‌تر می‌شد. چرا؟ «رضاً برضائک، تسلیما لأمرک»: لذت عاشقی من به این است که تو می‌بینی. حتی اگر در تصویر من و عباس در کنار علقمه باشد، حتی اگر در تابلوی ماندگار من و اکبرم باشد، حتی ... . زینب نیز همین غزل را می‌سراید وقتی در اوج ستم‌ها در جواب یزید می‌فرماید جز زیبایی ندیدم.
اینها همه شاهکار باور است وگرنه یک حادثه از آن همه، کافیست تا آسمان و زمین را به هم بپیچد و قیامتی برپا نماید. این راه هنوز گرم است اگر رهرو باشیم. کل یوم عاشورا، کل أرض کربلا ...
چرا این حرفها را گفتم؟ گفتم تا بدانید و بیادآورم که حال و هوای هرکسی، رنگ فکر و باور اوست. اگر رنگ این باور، یکدست و شفاف باشد، رفتار و احساسات را هم یکدست و یکپارچه می‌سازد. تغییری نخواهد بود؛ فقط ارتقاء خواهد بود و صعود. او بازخوردهای خود را از خود، دیگران و دنیای اطراف نمی‌گیرد؛ از سرچشمه باورها می‌گیرد. به اینجا که می‌رسد خمینی است که می‌گوید اگر همه عالم هم بر ضد من باشند من به تنهایی رهرو این راه خواهم بود.
سریال اغماء را بیاد دارید؟ الیاس را بخاطر می‌آورید؟ حقیقت این است که شیطان، هنرمند توانایی است. گاهی آنقدر خوب سفسطه می‌بافد و جای فلسفه به ما قالب می‌کند که خیال می‌کنیم بزرگترین فیلسوف عالم است. گاهی آنقدر عاطفی و دلسوز نشان میدهد که گویا تجلی قلب خدا در زمین است. آنقدر ماهرانه همدلی و همدردی می‌کند که انگار بهترین روان شناس دنیاست. آنقدر عارفانه برخورد می‌کند که گاه او را فرشته یا پیامبری می‌بینیم که ما را به سوی خدا می برد. همه اینها برای این است که نقابهای او، خیلی شبیه اصل هستند. تمام تلاش خود را می‌کند که در قدمهای اول، رفتار فرد را به حساب خود واریز کند و سلطه بر ذهن و فکر را هدف اصلی خود قرار می‌دهد.
روشهای فراوانی برای نیل به این مقصود دارد. گاهی اشتباهی که انجام داده‌ایم را مکرر به یاد ما می‌آورد تا آیینه دق‌مان شود، گاهی خطای کوچکی را آنقدر بزرگ می‌کند که فکر می‌کنیم راهی جز مرگ، این بی‌آبرویی به درگاه خدا را نخواهد شست! گاه در قدمهای بلندتر، شبهه فکری ایجاد می‌کند، فضا را مه‌آلود می‌کند تا درست و غلط را جای هم ببینیم. کار درستی انجام می‌دهیم، آن را گناه و مستوجب عذاب نشان می‌دهد. راه استدلال را می‌بندد تا در مقابل انحراف دیگران، حرفی برای گفتن نداشته باشیم و ... . خوب ما آدمها هم که یک عاشقی دیرینه از روز الست با خدا داریم، وقتی این اتفاقات که برایمان می‌افتد احساس می‌کنیم خلاف وعده‌ای که به خدا دادیم عمل کرده‌ایم (ألم أعهد ألیکم یا بنی آدم ألّا تعبدوا الشیطان و أن أعبدونی؟) از خودمان بدمان می‌آید.
 شیطان اینگونه القا می‌کند که احساس کنیم رابطه‌مان با خدا تیره شده و او نیز از ما خسته. اما تا حال درمحبت یک مادر به فرزند, دقت نموده اید؟ مادری که آغوش پر مهرش همیشه بروی فرزند گشوده است و از هیچ کمکی نسبت به او دریغ ندارد. مادر نگران اوست اما کودک غرق بازیهای کودکانه خویش می شود و خانه و مادر را در لذت کوچک خود فراموش می کند. کودکی که دستش به دستان گرم مادر گره نخورده است بارها و بارها زمین می خورد. لباسهایش خاکی و کثیف شده است. غروب شده است اما او هنوز برنگشته است. مادر می داند کودک از تاریکی می ترسد، از تنهایی. مادر می‌داند شیطانهای کوچک و بزرگی هستند که او را سرگرم می کنند. هرچقدر هم اطراف او همهمه باشد، او نیاز به آغوش پرمحبت مادر دارد. وسوسه‌ها، روی بازگشت به خانه را از او می‌گیرند اما مادر آشفته و نگران بدنبال او می آید. محبت مادر قطره ای از دریای محبت خالق مادر هم نیست. خدای مهربان, از روی حب و عشق، انسانها را خلق کرد و از هیچ کمکی برای هدایت آنها دریغ نورزید, فطرتی داد که خداخواه است, عقلی که چراغ راه است, پیامبران و اولیایی که راهبر و راهنما هستند. او لحظات را قطره قطره می شمارد تا ما بسوی او برگردیم و به او نزدیکتر شویم. ما آدما هر کاری دوست داریم می‌کنیم، با اینکه غرق این نعمت بینهایتم.
اما او بیخیال اینهمه خاکی رفتنهای ما، منتظر می ماند. شما که خوبید اما امثال من حتی اگر تا آخرین نفسها هم با شیطان همقدم باشیم او ناامید نخواهد شد. غروب عمر که می رسد، می‌بیند ما هنوز برنگشته ایم. دل مهربانش می‌گیرد. چند قطره باران از چشمهای رحمتش می بارد. آرام زمزمه می کند: صبح شد، ظهر شد، غروب شد... نیامدی. چه لطیف فرموده است: «لو عَلِمَ المُدبرون کیف اشتیاقی بِهم لَماتوا شوقاً» اگر کسانی که به من پشت کرده اند بدانند چقدر مشتاق برگشت آنها هستم از شوق جان می‌دهند.
دوست عزیز، آیا می توان لحظه ای از این وجود سراسر محبت، ناامید شد؟ آیا لحظه ای می توان دوری از او را تحمل کرد؟ آیا هیچ بنده‌ای برای او غریبه خواهد شد؟ آیا ... ؟ مراقب باشید شیطان با این توجیهات، از حلقه دوستان خدا بیرونتان نکند.
عشق، زاول سرکش و خونی بود
تا گریزد، هرکه بیرونی بود
می‌توانم مثل بسیاری از مشاورین، لیستی از راهکارهای افزایش نشاط را توصیه کنم اما ریشه را جای دیگر می‌بینم. در مورد ارتباطتان با خدا مطمئن باشید او شما را دوست دارد که اگر چنین نبود، ارتباط با او برایتان مهم نبود؛ مانند بسیاری که چنین‌اند و انگار خدایی وجود ندارد. امامان مهربان ما فرموده‌اند اگر می‌خواهید ببینید خدا چقدر شما را دوست دارد، ببینید او در نزد شما چقدر دوست داشتنی است. چند لحظه تأمل کنید. ... . او چقدر شما را دوست دارد؟ منتظر جواب این سوال هستم. حال و هوای خود را هم با تصفیه و تحکیم باورها، عوض کنید. نه اهل افراط باشید و نه یار تفریط. نه آنقدر خشک که بشکنید و نه آنقدر نرم که به نسیمی منحرف گردید. (در مکاتبات بعدی می‌توانیم بیشتر در این مورد صحبت کنیم) باورها، همین است که در کتابهای اعتقادیست. رفتارها همین است که در رساله مرجع تقلیدتان هست. کسیکه رفتار و شخصیتی ثابت و متعادل دارد را همه دوست دارند. او به دیگران احترام می‌گذارد و طوری رفتار می‌کند که دیگران نیز احساس می‌کنند نمی‌توان از او رفتاری اشتباه را انتظار داشت. کمی که پیش بروید متوجه می‌شوید خورشید دنیای باورهای حقیقی و لذتبخش، به اندازه چشمان سحر خیزان است.

قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
...
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید،
هم‌چنان خواهم راند.
نه به آبی‌ها دل خواهم بست،
نه به دریا - پریانی که سر از خاک به در می‌آرند
...
هم‌چنان خواهم راند.
هم‌چنان خواهم خواند:
دور باید شد، دور.
مرد آن شهر اساطیر نداشت.
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود.
...
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست.
...
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره‌ها رو به تجلی باز است.
بام‌ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می‌نگرند.
دست هر کودک ده ساله شهر، خانه معرفتی است.
مردم شهر به یک چینه چنان می‌نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف.
خاک، موسیقی احساس تو را می‌شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می‌آید در باد.
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است.
...
پشت دریاها شهری است.
قایقی باید ساخت.

 


 
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید