بازدید امروز : 141
بازدید دیروز : 113
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
نصیحتی کنمت، یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه، عروس هزاردامادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم، چه مژدهها دادست:
که ای بلندنظر، شاهباز سدره نشین!
نشیمن تو، نه این کُنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست؟
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید