باسلام
گاهي اوقات فکر خودکشي به سر من ميزند و دليلش اين است که خدا به من لطف زوري کرده و مرا به زور افريده و من ناخواسته به اين دنيا امده ام
گاهي فکر ميکنم که من شبيه اسباب بازي دست خدا هستم و به نشانه اعتراض بايد خودکشي کنم چون من نميخواستم وجود داشته باشم و از اين که هستم براي خودم متاسفم
ارزو ميکنم که اي کاش خدا مرا نمي افريد
ولي به اين دليل تابحال خودکشي نکردم که ميدانم اگر اين کار کنم ميرم جهنم ولي اگر مرگ مساوي عدم بود تا الان صدبار خودکشي کرده بودم و اين فکر که از يک بدبختي دچار بدبختي هميشگي شوم خودکشي نميکنم
من از اينکه در خانواده خودم بدنيا امدم نيز احساس بدي دارم چون انها انسانهاي فاسدي هستند و من براي بقا مجبورم به اين انسانهاي فاسد وابسته باشم
گاهي اوقات اين فکر به سرم ميزنه که قبل از خودکشي همه خانواده ام بعلاوه انسانهاي فاسد ديگري را قتل عام کنم زيرا در اين صورت دو کار خوب انجام دادم يکي اينکه ادماي فاسدي را از بين مي برم و ثانيا به خلقت خودم اعتراض ميکنم چون من نميخواستم وجود داشته باشم
من تابحال روي اين موضوع بسيار فکر کردم ولي نفهميدم که چرا خدا به من لطف اجباري کرده و من از اين موضوع ناراحتم و از ديگران هم سوال کردم نتوانستند مرا قانع کنند
لطفا مرا کمک کنيد