سلام آقاي علم خواه
من سن و سالي ندارم ولي روح و روانم از بين رفته
پدرم اخلاق خوبي نداره يه برادر ناتني هم دارم كه از خودم بزرگتره خيلي آدم پرتوقع و حسوديه خيلي اذيت ميكنه نه تنها منو همه فاميلو با اينكه ازدواجم كرده هم زنشو هم ما رو هم فاميلو اذيت ميكنه به حرف هيچ كس گوش نميده پدرمم بجاي اينكه صلح و صفا ايجاد كنه دوست داره همه رو به جون هم بندازه اصلا اخلاق بد پدرم باعث اين همه مشكل شده زندگي تو خانواده ما خيلي سخته من بايد چيكار كنم ديگه تحمل اذيت و آزار ندارم
برادرم ميگه من نفرينم ميگيره هر كي هم كه نفرين كرده مريض شده مرده هم چشمش شوره هم تنگ نظره هم اهل دعا و جادو خلاصه كار ما همه ش گره تو گره شده چيكار كنيم از دستش راحت بشيم
بچه ها طلاق همشون مشكلات روحي و رواني دارن
مادرشم با اينكه فاميل پدرمه آدم درستي نيست از اون زن هاي فتنه گره