با عرض سلام و تشکر از وبلاگ خوبتون
من 22 سال سن دارم و در سن ازدواج هستم. پسر عموي من از جمله خواستگار هاي من از 2 سال پيش بوده و هست و خيلي ها اينکار رو خوب مي دانند چون ميگويند من و پسر عمويم آدم هاي خوبي هستيم به همين دليل بهتر است با هم زندگي کنيم چون معلوم اگر با غريبه ازدواج کني چه پيش مي آيد.
من هم پسر عمويم و خانواده اش را کامل مي شناسم و شناخت کاملي از او دارم، پسر خوبي است، عاقل و سر به راه، پاک، با خدا، کار هم مي کند ،با حيا و مي گويو که من را هم دوست دارد اما کسي تا حالا خبر نداشته خلاصه همه جوره خوب است و من قبولش دارم اما مشکل من با ازدواج با او اين است که من از خانواده اش زياد خوشم نمي آيد، عمو و زن عموي من آدم هاي بدي نيستند اما بعضي کارها و حرف هايشان در عموم صحيح نيست و با کمي کنايه و تيکه حرف مي زنند، و ديگران را مي رنجانند.
اين رفتار در پسر آنها نيست و من نديده ام. همه از رفتار خوب پسر عمويم تعريف مي کنند. اما از آنجايي که من کمي حساس و زود رنج هستم و پسر عمويم بسيار آرام و صبور است و همه مي گويند که او جزء افراد مطيع همسر مي شود به همين دليل پدرم مي گويد چون او جزء تنها افراديست که مي تواند تو را تحمل کند و با تو بسازد پس بهتر است با او ازدواج کني پسر سالم و عاقلي است.
حالا من نمي دانم چکار کنم! بسيار دو دل هستم
مشکل بزرگ من با او، خانواده اوست
پسر عمويم تقريبا 4 سالي مي شود که تنها سلام را از او مي شنوم و خيلي اوقات هم براي سلام کردن هم نگاه به من نمي کند که اين مرا آزار مي دهد، کمي معاشرت او پايين است مخصوصا با من که خجالت هم مي کشد. ممنون مي شوم مرا در تصميم گيري ياري کنيد
آيا استخاره در اين مورد مي تواند به من کمک کند که جوابم به او مثبت باشد يا خير