بازدید امروز : 24
بازدید دیروز : 33
پرستش ذات خداوند از طریق صفات:
همانطور که در مباحث توحید نظری گفته می شود: در قوص نزول، خدای متعال از طریق اسماء و صفات بر جهان و انسان تاثیر می گذارد و خالقیت و ظهور و ربوبیت و رازقیت خداوند از طریق اسماء و صفات اعمال می شود.
در مباحث توحید عملی و قوص صعود نیز انسان از طریق اسماء و صفات به خدا نزدیک می شود. بنابراین ما در اعمال پرستشی خود، ذات الهی را می پرستیم، اما از طریق اسماء و صفات.
باید توجه داشته باشیم که بنابر اعتقاد به عینیت صفات با ذات، ما وقتی صفات را می پرستیم، در حقیقت ذات را می پرستیم، چون صفات عین ذات هستند.
به عبارت دیگر: ما مستقیما ذات وجود را نمی پرستیم. پرستش ذات الهی تنها به واسطه اسماء و صفات صورت می گیرد، ولی چون صفات عین ذات هستند، صفات پرستی، عین ذات پرستی است.
پس قرب ما به خداوند صفاتی است نه ذاتی، یعنی هرگز ذات الهی در ما ظهور نمی کند و آنچه در ما ظهور می کند، صفات خداوند است.
ذات الهی وجود است و ما ظهور وجود هستیم و در حرکت قربی خود به سوی خدا، ما هرگز ذات نمی شویم . ظهور همیشه ظهور است و ذات همیشه ذات است.
آنچه ما را به خدا نزدیک می کند، صفات الهی است، صفات است که در ما ظهور می کند و ما را به خدا شبیه می سازد.
امهات اسماء وصفات الهی:
مهمترین صفات پرستشی که به انسان رشد انسانی می دهد، تحت عنوان امهات صفات و صفات الهی مطرح می شود.
این صفات عبارتند از: حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر. سایر صفات الهی همه زیر مجموعه این صفات هستند.
بنابراین اگر انسان با پرستش این صفات به خدا نزدیک شود، تمامی صفات و کمالات دیگر نیز در او ظهور می کنند و انسان به کمال مطلوب خود که کمال مطلق است، می رسد.
مهمترین راه برای نزدیک شدن انسان به خداوند، از طریق صفت علم است. ما در مسیر علم آموزی خود صفت علم را می پرستیم و در اثر این پرستش مظهر علم الهی می شویم.
مطالعه و تحصیل و تفکر و پژوهش همه کارهای پرستشی ما برای قرب صفاتی به خداوند است.
این قانون کلی است و حتی غربی ها از طریق همین فورمول به توسعه و پیشرفت رسیده اند.
البته آنها چون اعتقاد عمیقی به عوالم معنوی ندارند، تنها پیشرفت مادی را وجهه همت خود قرار داده اند، ولی مسلمانان چون به روح و آخرت نیز اعتقاد دارند، علاوه بر توسعه مادی، به توسعه معنوی و روحانی نیز توجه می کنند.
ما معتقدیم که حقیقت انسان روح او است و صفات امی در حقیقت مبنای رشد و عظمت روحی انسان هستند.
مردم شناسی توحیدی:
بررسی گروه های مردمی در ارتباط با گرایش توحیدی:
1. خیلی از مردم خیال می کنند توحید، فقط اعتقاد به یگانگی خدا است و همین قدر که کسی در توحید نظری موحد شد، کافی است و جنبه های عملی و مبارزاتی توحید را درک نمی کنند. این افراد در زمینه عمل آزادند و به دلخواه خود عمل می کنند و در بند اطاعت و بندگی خدا و خودسازی نیستند.
2. بعضی مردم علاوه بر اعتقاد به یگانگی خداوند، جنبه های عملی توحید را هم درک می کنند و می دانند که عمل به آموزها های توحیدی، جزء توحید است و باید عملا خداپرست و به دین و احکام دینی پایبند باشند و از خدا و اولیای خدا اطاعت کنند.
این گروه توحیدشان بهتر است از گروه اول، ولی کامل نیست.
3. دسته سوم کسانی هستند که علاوه بر اعتقاد و عمل به آموزه های دینی، می دانند که تا با کفر و شرک درونی خود مبارزه نکنند و نفس خود را از این آلودگی ها پاک نکنند، به اخلاص در توحید نمی رسند و ایمان و توحید شان کامل و خالص نمی شود و لذا به خودسازی روی می آورند و وارد مبارزه با هوای نفس و شیطان می شوند و نسبت به بندگی خدا هم اهتمام و جدیت دارند.
این گروه نیز توحیدشان کامل تر است اما هنوز کامل نیست.
4. گروه چهارم از سه گروه قبلی پیشرفته تر هستند. این افراد کسانی هستند که علاوه بر طی این مراحل و کامل سازی توحید فردی، متوجه می شوند که توحید بعد اجتماعی هم دارد و باید در صحنه جامعه به مبارزه با شرک و کفر جهانی و اجتماعی و مظاهر آن اقدام کنند و تحت رهبری امام جامعه در یک مبارزه طولانی و تاریخی مشارکت داشته باشند.
این دسته ازمومنین انقلابی، وارد سیاست می شوند و ضمن تحصیل آگاهی سیاسی و اجتماعی، موضع گیری سیاسی و اجتماعی دارند و به عبادت های اجتماعی نیز می پردازند.
مثلا درهمایش های مومنین و تظاهرات و راهپیمایی های مردمی شرکت می کنند و به یاری رهبری توحیدی جامعه می پردازند و از ولایت و رهبری معصوم یا فقیه در زمان غیبت، تبعیت و اطاعت می کنند.
دشمن را می شناسند و همواره بصیرت و آگاهی سیاسی و اجتماعی خود را تقویت می کنند و نسبت به هجوم های مختلف فرهنگی و اقتصادی و نظامی دشمنان توحید، واکنش نشان می دهند و عملا در صحنه مبارزات توحیدی جبهه حق علیه باطل حضور دارند.
به لحاظ اجتماعی عدالت طلبی را آرمان خود قرار می دهند و در جهت شکوفایی تمدن توحیدی، تلاش کنند، انقلاب می کنند ، جهاد کنند و در نهایت هم ممکن است در همین مسیر به شهادت برسند.
این گروه سیاست را عین دیانت می دانند و توحیدشان کامل است و می توان آنها را مومن و موحد و انقلابی و اصول گرای واقعی دانست.
5. در مقابل گروه چهارم کسانی هم هستند که بعد اجتماعی توحید را قبول ندارند و اسلام انقلابی و سیاسی و حکومت ولایت فقیه را نمی پذیرند و تحت تاثیر فرهنگ و فلسفه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی سکولار غرب، معتقد اند که اداره جامعه کار دین نیست.
می گویند: سیاست را از دیانت جدا است و باید جامعه را با خرد جمعی و نخبگان علمی کشور اداره کرد.
اصلاح طلب ها و روشنفکران غرب زده و تکنوکرات ها از این دسته اند.
بعضی از آنها ممکن است نماز بخواند و روزه بگیرند و اعتقاد ظاهری به خدا و توحید هم داشته باشند و خود را ملی مذهبی بدانند، اما به لحاظ اجتماعی، کاملا سکولار و لیبرال و ملی گرا هستند و حکومت اسلامی و توحیدی و امامت جامعه توسط ولی فقیه را قبول ندارند و گاهی با آن مبارزه هم می کنند.
کنوکرات ها از این گروه اند، آنها معتقداند که حکومت و دولت را باید نخبگان علمی و متخصصین اداره کنند و تعهد دینی را برای اداره جامعه لازم نمی دانند.
مشکل عمده این گروه بیشتر فکری و اعتقادی و گرایشی است. اگر شخصیت و زندگی این افراد را بررسی کنید، مشاهده می کنید که ایشان به شدت تحت تاثیر تفکرات سکولاری و لیبرالی غرب هستند و گرایش های دنیاپرستانه و قدرت پرستانه و پول پرستانه دارند.
همین گرایش ها است که باعث می شود، وقتی تکنوکرات ها به قدرت می رسند، فساد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در جامعه بیشتر می شود و از این جهت قابل اعتماد نیستند.
در دولت های دینی و اصول گرا، فساد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بسیار کم است و اگر هم اتفاق بیافتد توسط نیروهای نفوذی اصلاح طلب و دنیا پرست انجام می شود، نه اصول گرای واقعی.
موحد و اصول گرای واقعی امکان ندارد که منبع هیچ فسادی باشد. هر کس فسادی انجام می دهد، قطعا خداپرست و اصول گرای واقعی نیست و منافقی است که خود را در میان ایشان جا زده است. پناه بر خدا
معنا و گستره پرستش:
یکی از موضوعاتی که مورد غفلت قرار گرفته است معنا و گستره پرستش است. پرستش معنای بسیار گسترده ای دارد و تقریبا شامل تمام رفتارهای اخلاقی و عبادی و اجتماعی ما می شود.
پرستش دو نوع است. خاص و عام.
پرستش خاص، یعنی مناسکی که خدای متعال به صورت تعبدی دستور داده است و ما آنها را انجام می دهیم مانند نماز و روزه و حج و مانند آن، اما پرستش به معنای عام آن شامل تمام رفتار های فردی و اجتماعی انسان می شود.
تمام کارهایی که انسان انجام می دهد و از آنها تاثیر می پذیرد، جنبه پرستشی دارد. تمام کسانی که ما از آنها اطاعت و تبعیت می کنیم و آنها بر ما تاثیر می گذارند، معبودهای ما هستند.
اگر این اطاعت و تبعیت در راستای تبعیت از خدا و قرب به او باشد توحیدی است و در حقیقت ما خدا را پرستیده ایم و اگر در راستای تبعیت از شیطان باشد، شرک است و در حقیقت ما شیطان را پرستیده ایم.
تمام کارهایی که ما در جهت هدایت وتاثیر گذاری بر دیگران انجام می دهیم، جنبه پرستشی دارد. اگر ما مردم را به سوی خدا بخوانیم و به بندگی خدا دعوت کنیم، این کار ما خداپرستی است و اگر به سوی دنیا و شیطان بخوانیم، کار ما شرک است.
در روایت دارد که من اصغی الی ناطق فقد عبده. کسی که به سخن سخنرانی گوش فرا می دهد هر آینه او را پرستش کرده است. در ادامه روایت دارد: اگر آن سخنران او را به خدا دعوت کند پس او خدا را پرستش کرده است و اگر به غیر خدا دعوت کند، غیر خدا را پرستش کرده است.
هیچ عملی نیست مگر اینکه یکی از احکام خمسه علم فقه شامل آن می شود. تمامی این احکام یعنی واجب و حرام و مستحب و مکروه جنبه پرستشی دارند و فقط مباح است که ارزش پرستشی ندارد که البته آنهم با نیت قربت، جنبه پرستشی پیدا می کند.
وقتی ما از درب خانه خود که خارج می شویم و به سوی انجام کاری می رویم، این حرکت ما پرستشی است، یعنی بستگی به هدف دارد.
اگر هدف شما از این حرکت جلب رضای خداوند و مثلا در جهت هدایت خلق باشد، ما در مسیر پرستش خداوند هستیم و اگر هدف ما خدای ناکرده کلاه برداری و قاچاق کالا و اختلاس و امثال آن باشد، ما در مسیر شرک و پول پرستی قرار داریم.
در مسیر زندگی تقریبا تمام حرکت های ما پرستشی است و روی ما تاثیر مثبت و منفی می گذارد.
یک معیار هم عشق و دوستی است. در روایت دارد: هل الدین الا الحب و البغض. چیزهایی که دوست داریم و نسبت به آنها عشق می ورزیم، برای ما جنبه پرستشی دارند.
در روایت دارد که مومن اشد حبا لله است، مومن شدید ترین دوست داشتن اش برای خدا است. به همین دلیل مومن واقعی گناه نمی کند، چون در هنگام انتخاب اعمال لذت خداپرستی را بر هر لذتی ترجیح می دهد.
علامت مومن این است که در مواضع اختیار، میان دو عمل شیطانی و الهی، خدا را انتخاب می کند چون اشد حبا لله است.
ما الگوهای خود را می پرستیم. الگوبرداری نوعی عمل پرستشی است. هر کسی یا چیزی که شما قصد می کنید عملا به آن نزدیک و شبیه شوید، عملتان پرستشی حساب می شود.
دو نفر که یکدیگر را دوست دارند و سعی می کنند به هم نزدیک شوند، روابط شان جنبه پرستشی پیدا می کند.
کسانی که عاشق می شوند، معشوق خود را می پرستند، چون مطیع آنها هستند و سعی می کنند به آنها نزدیک شوند.
اگر دوست و الگو و معشوق انسان، خدایی و مظهر خدا باشد، پرستش آنها همان پرستش خدا است و اگر غیر خدایی باشند، رابطه پرستشی با آنان شرک است.
شیعیان که عاشق اهل بیت (ع)هستند، در حقیقت آنها را می پرستند، ولی چون آنها مظهر کامل خدای متعال هستند، پرستش آنها، همان توحید و پرستش خداوند است.
کسانی که حب شدیدشان به دنیا است، و باعث می شود که دنیا را بر خدا ترجیح دهند، آنها دنیاپرست هستند.
کسانی که شهوت را بیشتر از خدا دوست دارند و گناهان جنسی از آنها صادر می شود، شهوت پرست هستند.
کسانی که حب شدیدشان به مال دنیا و ثروت و پول است و نمی توانند به خاطر خدا از مال حرام بگذرند، آنها پول پرست و دنیا پرست هستند.
کسانی که هوای نفس خود را بر خواست خدا ترجیح می دهند، نفس پرست هستند.
مومن کسی است که خواست و رضایت خدا را بر خواست و رضایت نفسانی خود ترجیح می دهد.
به طور کلی گناه، ریشه دردنیاپرستی و نفس پرستی دارد و انسان را از مسیر خداپرستی خارج می کند و به وادی شرک و کفر می کشاند.
گناه ریشه در کفر و شرک دارد و انسان را از خدا دور می کند و عمل صالح، ریشه در خداپرستی دارد و انسان را به خدا نزدیک می نماید.
جالب است بدانید که تمام انتخاب های ما جنبه پرستشی دارد و روی ما تاثیر می گذارد.
مثلا شما یک ماشین پانصد میلیون تومانی انتخاب می کنید و سوار می شوید. خیال می کنید این انتخاب و این ماشین روی شما تاثیر نمی گذارد، ولی تاثیر می گذارد.
ماشین پانصد میلیونی و خانه چندین میلیاردی و پنت هاوس و ویلای میلیاردی در شمال و کارخانه و امکانات فراوان دنیوی و حساب بانکی آنچنانی، می تواند روی منش و اخلاق شما تاثیر بگذارد.
دنیاپرستی اخلاق انسان را فاسد می کند و باعث تکبر و عجب و خود بینی و رفاه زدگی افراطی و تجمل گرایی و انواع آسیب های شخصیتی می شود، آسیب هایی که به انسانیت شما ضربه وارد می کند.
علت اینکه ساده زیستی و زهد توصیه شده است، برای این است که نفس و روح انسان سالم بماند و امکان خداپرستی و انسان زیستی برای ما فراهم شود.
طاغوت ها به دلیل داشتن قدرت و ثروت و کاخ نشینی تا جایی پیش می روند که خود را خدای مردم معرفی می کنند و انا ربکم الاعلی می گویند و از مردم توقع دارند که شاه پرست باشند و خدا را فراموش کنند.
اگر حاکم و رئیس جمهور یک کشور خداپرست باشد، طوری برنامه ریزی می کند که مردم خداپرست شوند و اگر طاغوتی باشد به گونه ای حکومت می کند که مردم او را بپرستند، یا شیطان پرست شوند.
بی خود نیست که گفته اند: الناس علی دین ملوکهم.
تمام نگاه های ما جنبه پرستشی دارد و بستگی دارد به چه چیزی نگاه کنیم. اگر کسی به یک زن بی حجاب نگاه می کند و در دل تمنای بدست آوردن او را دارد این کارش نوعی پرستش غیر خدا است.
هر چیزی که انسان قصد می کند به آن برسد، در حال پرستش آن است. به همین دلیل است که نگاه به صورت عالم عبادت است.
همچنین تمام گوش کردن ها و خوردن ها و خوابیدن ها و سخن گفتن ها و رفتن ها و کارکردن ها و حرکت های ما جنبه پرستشی به خود می گیرد و بستگی دارد که در جهت قرب به خدا باشد یا نباشد.
شما وقتی تلویزیون می بینید، فیلم نگاه می کنید، یا کتاب می خوانید، یا سخنرانی گوش می کنید، همه اینها جنبه پرستشی دارد و بر شما تاثیر مثبت یا منفی می گذارد.
کسانی که خوراک فکری و فرهنگی برای جامعه تهیه می کنند، اینها آشپزهای فرهنگی هستند که یا باعث ترویج توحید و خداپرستی می شوند یا شرک و دنیا پرستی.
فقط مرا بپرسید:
در قرآن کریم دائم خدای متعال می فرماید: فقط مرا بپرستید و غیر مرا نپرستید. در نماز هم تکرار می کنیم: ایاک نعبد و ایاک نستعین. فقط تو را عبادت می کنیم و فقط از تو کمک می خواهیم.
(سوره حمد)
اکنون این سوال پیش می آید که چرا خدای متعال اصرار دارد که تنها او را بپرستیم؟
در پاسخ گفتنی است:
اینکه خدای متعال اصرار دارد که تنها مرا بپرستید و از من بخواهید و از من اطاعت کنید، از باب زورگویی و فرعونیت و برتری جویی و سلطه گری نیست.
این مثل این است که کسی علمی را اختراع کرده که منحصر به او است و بعد می گوید: شما هر مطلبی درباره این علم می خواهید بدانید پیش من است، پس از من بخواهید، هر سوالی دارید از من بپرسید، هر نیازی دارید، من برآورده می کنم، چون فقط من عالم به این علم هستم و می توانم سوالات شما را پاسخ بدهم و کس دیگری نمی داند و نمی تواند نیازهای شما را برآورده کند و پاسخ سوالات شما را بدهد.
خدای متعال می فرماید:
من شما را آفریده ام و کاملا می شناسم و وضعیت شما را می بینم و سخن شما را می شنوم و مربی شما هستم و می دانم چه می خواهید و چه نیازی دارید و کمال شما در چیست، شما مظهر من هستید و من شما را مانند خود آفریده ام و استعداد رسیدن به تمام کمالات خود را در شما قرار داده ام، و می توانم شما را به اوج قله کمال و انسانیت برسانم.
پس تنها مرا بپرستید و اطاعت کنید و از من بخواهید تا به شما بدهم، نیازهای شما پیش من است، به من نزدیک شوید و از طریق پرستش من به کمال مطلوب خود برسید و سعادت مند شوید.
اگر غیر مرا به عنوان خدا بپرستید، اشتباه کرده ا ید، آن خدای واقعی شما نیست و شما را نیافریده و نمی تواند به شما چیزی بدهد چون چیزی از خود ندارد که به شما بدهد و هر چه دارد از من است.
شما هر چه بخواهید پیش من است ومن هستم که عالم هستم، یعنی می دانم و می شناسم شما را و قادرم، یعنی می توانم نیازهای شما را برآورده کنم و سمیع و بصیرم، یعنی سخن شما را می شنوم و حال و روزشما را می بینم و حکیم ام، یعنی می دانم که مصلحت شما در چیست، هیچ خدای دیگری این صفات و کمالات را ندارد و نمی تواند شما را به آرمان های خود در زندگی برساند.
دو آیه از قرآن کریم:
وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ ?60، غافر?
و پروردگارتان فرمود مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم در حقیقت کسانى که از پرستش من کبر مى ورزند به زودى خوار در دوزخ درمى آیند.
أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ- وَ أَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُسْتَقِیمٌ (یس، 60 و61)
اى فرزندان آدم! مگر با شما پیمان نبستم که شیطان را اطاعت نکنید که همانا او براى شما دشمنى آشکار است. و تنها مرا بپرستید، که راه مستقیم همین است.
توحید و معنا بخشی به زندگی:
معنا دار بودن زندگی برای انسان خیلی مهم و سرنوشت ساز است.
کسانی که زندگی شان معنا دار است، احساس نشاط و سرزندگی خاصی دارند و بر عکس کسانی که معنایی برای زندگی خود نمی شناسند، زنده وشاداب نیستند.
فرض کنید کسی که زندگی اش معنادار نیست و بی هدف زندگی می کند، ناگهان به معنای زندگی پی ببرد و هدفدار شود، چه احساسی دارد.
به محض اینکه زندگی اش معنادار می شود، احساس می کند که تازه متولد شده است و معنای زندگی به او حیات و تولد تازه ای می بخشد.
کسی که زندگی اش معنادار است، احساس می کند که زنده است و برای رسیدن به هدف زندگی تلاش و حرکت می کند و برای زندگی خود ارزش قایل است، ولی کسانی که زندگی شان معنادار نیست، ساکن و دل مرده اند و ارزش خاصی برای زندگی خود قایل نیستند.
بی معنا بودن زندگی برای انسان سخت آزار دهنده است، چون انسان را به پوچی و حیرت و سرگردانی می رساند و شخص بی هدف احساس می کند که عمرش به هدر می رود.
به همین دلیل است که هر کسی به نحوی سعی می کند به زندگی خود معنا بخشی کند.
بسیاری از مردم خود را با کار و حرفه و پست ومقام و نقش اجتماعی مشغول می کنند و معنای زندگی را پیشرفت مادی و کسب مال و ثروت می دانند و به این وسیله به زندگی خود معنا می بخشند.
بعضی ها خدمت به مردم و یا توجه به خانواده و رابطه با فامیل خود را در دستور کار قرار می دهند و از این طریق می خواهند به زندگی خود معنا بخشی کنند.
برخی از این فراتر می روند و برای معنادار شدن زندگی به وطن دوستی و احساسات ناسیونالیستی پناه می برند. این گروه که همان ملی گراها هستند، معمولا به سابقه تاریخی و فرهنگ و تمدن کشور خود می بالند و به آثار تاریخی و هویت ملی خود عشق می ورزند.
بعضی از این هم فراتر می روند و بشر دوستی و اومانیسم را آرمان زندگی خود قرار می دهند و در حقیقت به نوعی جهان وطنی معتقد اند و از این طریق به زندگی خود معنا می بخشند.
برخی برای آزادی بشر تلاش می کنند و آزادی خواهی و عدالت اجتماعی را آرمان زندگی خود قرار می دهند و از این راه به معنای زندگی می رسند.
جوان های متدین گاهی برای معنابخشی به زندگی خود می گویند: ما می خواهیم یار امام زمان (عج) شویم یا منتظر واقعی حضرت باشیم، یا طوری زندگی کنیم که امامان ما را دوست داشته باشند، یا به خدا رسیدن را آرمان زندگی خود می دانند و از این طریق آنرا معنادار می کنند.
همه این آرمان ها در جای خود خوب و مفید است، اما آنچه آرمان واقعی زندگی انسان است و به آن معنای اصیل می دهد، رسیدن به کمال انسانی از طریق خداپرستی است.
انسان فطرتا کمال طلب، خداجوی، خداپرست و دانش خواه است. پی گیری راه فطرت، به زندگی انسان هدف اصیل و معنای عمیق می بخشد و به واقع انسان را زنده و پویا می کند.
خودسازی توحیدی بهترین عاملی است که به زندگی انسان معنای واقعی می بخشد و آنرا با ارزش می کند، زیرا تنها از این طریق است که کمال و سعادت دنیا و آخرت انسان تامین می گردد.
بنابراین یکی از آثار توحید و خداپرستی معنابخشی به زندگی انسان است و کسانی که در راه خودسازی وتوحید نیستند، زندگی شان پوچ و بی ارزش است.
سید مصطفی علم خواه. 16/12/95
توحید ، خداپرستی، خداشناسی. !
توحید در مباحث نظری، اکثرا به معنای خداشناسی گرفته می شود، اما به نظر می رسد که این تلقی از توحید درست نیست. توحیدی که در قرآن کریم مطرح شده است به معنای خداپرستی است، بنابراین منظور ما نیز از طرح توحید در این مباحث، خداپرستی است.
ما در مباحث نظری و بنیادین خودسازی به این معنا از توحید توجه داریم و منظورمان از توحید، خداپرستی است، زیرا این بحث است که موضوع اصلی دین می باشد و در ساخت انسان و جامعه تاثیر مستقیم دارد.
برای خداپرستی، خداشناسی و خدایابی نیز لازم هست اما مقصود اصلی از توحید در آموزه های اسلام و قرآن کریم، خداپرستی است.
اگر کمی دقت کنیم، مشاهده می کنیم که بخش اعظمی از آیات قرآن کریم درباره خداپرستی صحبت می کند و دائم به ما می گوید:
خدایی را بپرستید که خالق شما است، خالق آسمان و زمین است، مربی شما است، مهربان است، علم دارد، قدرت دارد، مالک شما و عالم است، سمیع و بصیر است، او کسی است که همه نعمت ها را در اختیار شما قرار داده است و مانند آن.
قرآن کریم در مورد خدا و توحید، صحبت می کند، اما خداوند را به عنوان معبود و کسی که فقط او را باید پرستید، سخن می گوید.
در قرآن کریم هیچ واژه ای مانند الله تکرار نشده است. از معجم المفهرس فواد باقی استفاده می شود که این کلمه 980 بار در قرآن کریم تکرار شده است.
الله از اله است، به معنای معبودی که مستجمع جمیع صفات کمال است و به همین دلیل است که شایسته پرستش انسان است. انسان طالب کمال مطلق است و کمال مطلق، تنها ذات مستجمع جمیع صفات است.
در قرآن کریم بحثی در مورد اثبات خداوند نیست. تمام مباحثی که در مورد خداوند مطرح می شود، جهت دار است و جهت آن معرفی معبود است.
بسیاری خیال می کنند، آیات توحیدی قرآن کریم می خواهد خدا را اثبات کند، در صورتی که موضوع تمامی این آیات دعوت به پرستش خدای یگانه است.
قرآن کریم در مقام اثبات ذات نیست. این کتاب مقدس تنها در مقام توصیف معبود عالم و اثبات توحید در پرستش و تبیین صفات معبود است. یعنی می خواهد بگوید، معبود شما الله است، پس تنها او را بپرستید و از پرستش خداوند منحرف نشوید.
مرکز ثقل دعوت انبیاء الهی خداپرستی بوده است. در قرآن کریم می خوانیم که تمام انبیاء به خداپرستی دعوت می کردند.
در سوره نحل آیه 36 آمده است: ولقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت. هر آینه در هر امتی رسولی مبعوث کردیم تا به مردم بگوید: تنها خدا را عبادت کنید و از پرستش طاغوت خودداری نمایید.
پرستش خدا است که انسان ساز و اکسیر اعظم است و می تواند مس وجود انسان را طلا کند و می تواند روح مرده را زنده نماید، آب حیات است و می تواند به انسان زندگی جاودان ببخشد.
علم توحید و خداپرستی برگرفته از جمله لا اله الا الله است که به انسان قدرت و اراده و کمال می دهد، انسان با خداپرستی، مظهر کامل خداوند و خلیفه خدا در روی زمین می شود.
امام خمینی (رض) از طریق تفکر توحیدی وخداپرستی علمی و عملی بود که به این مقام رفیع عرفانی و اجتماعی رسیده بود.
این علم همان علم سلوک نظری و مبنای تفکر توحیدی است که تمامی سالکان راه خدا از طریق آن مشی می کنند و به مقصد و معرفت می رسند.
علم خداشناسی و توحید ذات و صفات و سایر علوم توحیدی کم و بیش مورد بحث عالمان دینی قرار گرفته و به خصوص علم فقه؛ اخلاق، کلام، فلسفه و عرفان نظری به آن پرداخته اند.
اما این علم تا حدی جدید است و کمتر به آن پرداخته شده است و ما درپی آن هستیم که هر قدر بتوانیم آنرا باز و معرفی می کنیم.
نیاز به خداشناسی و خدایابی:
برای اینکه خدا را بپرستیم، لازم است ابتدا خدا را بشناسیم و خدایابی کنیم تا گرفتار شرک و پرستش خدایان دروغین نشویم.
مباحث مربوط به خداشناسی، تنها به انسان خدای واقعی را نشان می دهد و از خداهای قلابی مانند بت و ستاره و ماه و مانند آن برحذر می دارد، تا انسان که مظهر خدای واقعی است و تنها با پرستش الله، به کمال می رسد راه را گم نکند و در مصداق دچار اشتباه نشود.
این علم یکی از نیازهای خداپرستی است، یعنی برای خداپرستی باید ابتدا خداشناسی داشته باشیم، اما خودش مستقیما به انسان قدرت و شکوفایی و کمال نمی دهد. آنچه به ما کمال می دهد، خداپرستی است.
خداشناسی فقط به ما می گوید، خدا یکی است و دو تا نیست و آن خدای واقعی الله؛ یعنی ذات مستجمع جمیع صفات است، تا زمینه را برای خداپرستی کامل و جامع فراهم کند.
نیاز به اقدامات عملی و شریعت توحیدی:
تا اینجا در مورد راهبرد توحید برای رسیدن به کمال سخن گفتیم، ولی از آنجایی که هر راهبردی نیاز به اقدامات عملی برای رسیدن به هدف دارد، اقدامات عملی، در حقیقت گام هایی هستند که ما را به هدف می رسانند.
منظور از اقدامات عملی در راهبرد توحید، همان مرحله خودسازی و سیر و سلوک عملی است که در کنار سیروسلوک نظری به آن پرداخته می شود.
بنابراین یکی از مباحث مهم و گسترده توحیدی، گام ها و اقدامات عملی ای است که انسان برای رسیدن به کمال مطلوب انسانی در مسیر توحید انجام می دهد.
این علم که همان شریعت توحیدی است، در حقیقت نحوه عملی پرستش خدا و ترک پرستش غیر خدا را به انسان مومن می آموزد.
عمل و عبادت، بعد از علم و آگاهی، نقش کلیدی در ساخت انسان دارد، با عمل است که انسان به آزادی واقعی می رسد و صفت اختیار و انسانیت در او شکوفا می شود.
در آموزه های دینی و قرآن کریم به اهمیت عمل در تربیت انسان اشارات فراوانی وجود دارد. قرآن کریم دائم به نقش ایمان و عمل صالح برای رشد و کمال انسان تاکید می کند.
در سوره عصر می خوانیم: وَ الْعَصْرِ * إِنّ اْلإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاّ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ. قسم به روزگار، که آدمی در زیانکاری است، جز آنان که ایمان آوردند و کارهای نیکو انجام دادند.
انسان اگر حتی سیر و سلوک نظری اش کامل باشد، ولی وارد اقدامات عملی نشود، به کمال واقعی و مطلوب انسانی نمی رسد و تلاش های نظری اش بی ثمر خواهد بود.
سیر و سلوک عملی هم راه رسیدن به کمال فردی را به انسان می آموزد هم روش اجتماعی شدن و عبادت اجتماعی را به سالک یاد می دهد و انسان را در تمام ابعاد فردی و اجتماعی به شکوفایی و کمال مطلوب می رساند.
تفسیر آیات توحیدی قرآن کریم:
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ (بینه، 5)
تفسیر المیزان
رسالت این رسول جز این نبود که به مشرکین واهل کتاب بفهماند از طرف خدا مأمورند الله را به عنوان یگانه معبود بپرستند و چیزی راشریک او نسازند ونماز را بپا داشته ، زکات را بدهند و دین قیم هم همین است.
یعنی رسالت رسول اسلام ص و کتاب های آسمانی ، این کفار اهل کتاب و مشرکین راامر نمی کند، مگر به عبادت خدای تعالی ، آنهم به نحو خالصانه ، که به هیچ وجه چیزی را شریک او نگیرند و در حد وسط و اعتدال بوده و به جانب افراط و تفریط مایل نشوند،
آنگاه در مقام ذکر خاص بعد از عام ، به دو مسأله نماز و زکات اشاره می کند که نماز، توجه عبودی خالصانه بسوی پروردگار است و زکات انفاق به خلق خدا در راه خداست که آنهم از ایمان به خدا نشأت می گیرد.
در ادامه می فرماید: این همان دین ارزشمند کتب قیمه است ، یعنی این دین اسلام ودعوت محمدی ، دینی نوظهور و بی سابقه نیست و دین خدا همواره یکی بوده و در همه کتابهای آسمانی همین معانی مطرح بوده است و امتهای قبلی نیز به این تکالیف عبادی مکلف بوده اند، پس بناچار باید به آن بگروند، چون قیم و ارزشمند است.
تفسیر حسینی همدانی
مرام رسولان جز دعوت جامعه بشر بتوحید و خداپرستی نبوده بلکه بشر را بمکتب خداپرستی دعوت نمایند به اینکه که در مقام عبودیت و سپاس از نعمت آفریدگار برآیند و او را یکتا و بیهمتا معتقد باشند و همچنین بصفات کامله و بسایر ارکان توحید ایمان آوردند با قید اینکه به خلوص در عبودیت تأکید شده است.
هم چنانکه ابراهیم خلیل علیه السّلام در مقام سپاس گوید (وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنِی وَ یَسقِینِ وَ إِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ) رفع هر گونه نیاز و حاجتی را بطور شهود از ساحت پروردگار میبیند و رفع گرسنگی و تشنگی را از پروردگار میداند و رفع بیماری و حالت بهبودی را موهبت و فضل شمرد و تحولات و حوادث جهان را بطوریکه شایسته ساحت ربوبی است بوی مستند می داند و نعمت گسترده هستی که بر هر ذره و هر موجود ریز و کلان نهاده بطور عاریت است و هرگز از خود سلب مالکیت ننموده و پیوسته زمام تدبیر موجودات را در حیطه قدرت و اراده خود دارد.
بر اینکه اساس عمده نظر مکتب توحید خالص بر مبنای اثبات توحید افعالی پروردگار و جلوگیری از ضلالت و از شرک در باره تدبیر امور جهان است به اینکه که بشر را متوجه سازد که همه تحولات و پدیدههای جهان نمونه از حسن تدبیر جهان آفرین است و هرگز موجودی در وجود و یا در باره تأثیر در معلولهای خود استقلال نداشته زیرا بحکم فطرت و خرد خلق و آفرینش مستند بجهان آفرین است هم چنین ادامه فیض هستی و تدبیر آنها بسوی کمال از شئون خلقت و سوق آنها بسوی غرض از خلقت آنها است.
حنفاء جمع حنیف حال از ضمیر مانند مخلصین است و مبنی بر تأکید بر خلوص و اینکه از افراط و تفریط مصون باشد هم چنانکه دین اسلام حنیف و مبنی بر اعتدال در همه امور و احتراز افراط و تفریط است از آن جمله مبنی بر تسهیل و رفع حرج از اهل ایمان است و در هر مورد که حکم بخصوص سبب مشقت و حرج گردد خصوص آن حکم از آن مورد مادام که حرجی است رفع شده است.
وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤتُوا الزَّکاةَ:
از نظر اهتمام باقامه فرائض یومیه که شعار آن عبودیت خالص است و تأثیر در همه افعال و حرکات و سیر و سلوک اهل ایمان دارد بدان توجه خالص شده و همچنین اداء زکوة و کمک بفقراء و بینوایان و کمک بزیردستان که پایه انتظام امور اجتماع را پیریزی مینماید از نظر اینکه یگانه سبب اختلال نظام اجتماع اختلاف طبقاتی است که سبب نهضت و قیام بینوایان برابر سرمایه داران خواهد شد و یگانه وسیله رفع آن کمک مالی بفقراء و جلب رضایت و تأمین نیازهای اولیه آنان است.
وَ ذلِکَ دِینُ القَیِّمَةِ:
برنامه مکتب قرآن حاوی اصول اعتقادی و اخلاقی و عملی است و انتظام امور و سعادت پیروان مکتب را تأمین مینماید و قوام انتظام اجتماعات بشری را برای همیشه پایه گذاری مینماید و آیات کریمه قرآنی در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بشر دخالت مینماید و انتظام میبخشد و سعادت آنان را در دو جهان تأمین مینماید.
نقش راهبردی توحید و ولایت:
شعار راهبردی اسلام: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. است.
برای اینکه با نقش راهبردی توحید آشنا شویم کافی این شعار راهبردی اسلام را توضیح دهیم.
این شعار به ما می گوید:
1- راه رسیدن به همه خوبی ها و رستگاری ها و سعادت های انسان توحید است.
2- راه رسیدن به بهشت و دور شدن از جهنم توحید است.
3- راه رسیدن به خدا و سلوک و خودسازی توحید است.
4- راه رسیدن به کمال انسانی توحید است.
5- راه رسیدن به پیشرفت اجتماعی توحید است.
6- راه رسیدن به علم حقیقی و حقیقت علم توحید است.
7- راه رسیدن به قدرت و اراده و انسانیت توحید است.
8- راه رسیدن به کمالات اخلاقی و مهرورزی توحید است.
9- راه رسیدن به عرفان و معنویت توحید است.
10- راه رسیدن به ایدئولوژی اسلام و تبیین آن توحید است.
11- راه رسیدن به حکومت اسلامی توحید است.
12- راه رسیدن به جامعه و تمدن اسلامی توحید است.
13- راه رسیدن به فرهنگ و هنر اسلامی توحید است.
14- راه رسید ن به دولت اسلامی توحید است.
15- راه رسیدن به ولایت تکوینی و تشریعی توحید است.
16- راه رسیدن به سبک زندگی اسلامی توحید است.
17- راه رسیدن به انسانیت و شکوفا شدن هویت انسانی توحید است.
18- راه پرورش عقل و فطرت انسانی توحید است.
19- راه رسیدن به سلامتی بدن و روان انسان توحید است.
20- راه درمان بیماری های روحی و روانی توحید است.
21- راه رسیدن به قلب سلیم و سلامت روح توحید است.
22- راه رسیدن به حیات طیبه انسانی توحید است.
23- راه رسیدن به روحیه انقلابی و مبارزه و مقاومت توحید است.
24- راه رسیدن به مقام ولایت و خلافت خدا در زمین توحید است.
25- راه رفع مشکلات جامعه در ابعاد مختلف و جلوگیری از فساد توحید است.
26- راه تربیت عالم دینی و استاد اخلاق توحید است.
27- راه درک و فهم درست دین و قرآن کریم توحید ا ست.
28- راه تربیت فرزند مسلمان و مومن توحید است.
29- راه رسیدن به فلسفه تاریخ و جریان شناسی سیاسی وتاریخی توحید است.
30- راه رسیدن به اقتصاد اسلامی توحید است.
31- راه دشمن شناسی و رسیدن به بصیرت دینی و اجتماعی توحید است.
32- راه رسیدن به علم اسلامی و دانشگاه اسلامی توحید است.
33- راه مبارزه و مقابله با هجوم فکری و فرهنگی دشمن توحید است.
34- راه رسیدن به پیروزی و موفقیت در زندگی توحید است.
35- راه رسیدن به مقام شهدای کربلا مجاهده برای بقاء توحید است.
36- راه رسیدن به آزادی واقعی انسانی و صفت اختیار توحید است.
37- راه رسیدن به آگاهی و بیداری اسلامی توحید است.
38- راه رسیدن به کمال و قرب الهی توحید است.
39- راه تقویت ایمان و رسیدن به یقین توحید است.
40- راه نجات انسان از هر رزیلت اخلاقی و بدی توحید است.
41- راه سعادت دنیا و آخرت انسان در توحید است.
42- راه رسیدن به آرامش و اطمینان نفس توحید است.
43- راه رسیدن به لقای الهی توحید است.
44- راه رسیدن به عظمت و رشد روحی در انسان توحید است.
45- راه رسیدن به حیات جاودان و بقاء در توحید است.
46- راه رسیدن به کرامت و همت و قدرت تاثیر گذاری مثبت انسانی توحید است.
47- راه رسیدن به فناء فی الله و بقاء بالله توحید است.
48- راه رسیدن به عشق حقیقی توحید است.
49- راه رسیدن به عرفان ناب اسلامی و معرفت نظری هستی توحید است.
50- راه زمینه سازی برای تعجیل در فرج امام زمان عج توحید است.
توحید ثقل اکبر و ولایت که شرط توحید است، ثقل اصغر دین ما است.
باید بدانیم که راه رسیدن به همه خوبی ها و کمالات فردی و اجتماعی توحید است اما ولایت شرط توحید است، یعنی این راه بدون سرپرستی و هدایت ونظارت امام معصوم(ع) و در عصر غیبت، ولایت فقیه، امکان وصول ندارد.
پیامبر اسلام ص فرمود من از میان شما می روم و برای شما دو چیز می گذارم که هرگز نباید از هم جدا شوند. قرآن (کتاب توحید) و اهل بیتم (که همان ولایت است).
توحید اگر از ولایت جدا شود نتیجه اش وهابیت و افراطی گری و تروریست پروری و داعش می شود و ولایت هم اگر مبتنی بر تفکر عمیق توحیدی نباشد، در سطح روح و عاطفه انسان می ماند و از آسیب های فکری و فرهنگی و گمراهی نمی تواند انسان را حفظ نماید. تنها راه نجات انسان توحید به همراه ولایت است.
فطرت توحیدی ثابت و پایدار انسان:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ? فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ? لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ? ذَ?لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (آیه 30 سوره روم)
«پس روى خود را با گرایش تمام به دین حنیف (یکتاپرستی) کن، همان سرشتى که خدا در همه مردم قرار داده است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این همان دین پایدار است ، ولى بیشتر مردم علم به حقیقت آن ندارند ».
قرآن در میان راههای خداشناسی وخداپرستی بیش از همه بر بیداری فطرت پاک و توحیدی انسانها تکیه کرده است.
منظور از فطرت توحیدی و الهی، آن است که خداوند ذات و سرشت آدمی را به گونهای آفریده است که خداپذیر و خداخواه و خداپرست است. یعنی در حالت سلامت روح و روان به خدا ایمان دارد.
گواه مطلب آن است که انسان در زمانی از همه اسباب و علل طبیعی قطع امید میکند، مرتبط به نیروی فرابشری میشود که قادر است وی را نجات دهد؛ هرچند او را با اوصاف حقیقیاش نشناسد.
دیگر گواه بر فطری بودن دین آن است که با وجود شبهات فراوان منکران خدا و تغییر بسیاری از باورهای علمی و اجتماعی در طول تاریخ، خداپرستی در تمام انسانها و ملل جهان ریشه دارد.
رسول اکرم(ص) در روایتی فرمودند: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه؛ هر مولودی که متولد می شود، بر فطرت الهی، بر فطرت اسلامی به دنیا می آید، پدران و مادران هستند که اینها را تغییر می دهند، اگر یهودی هستند یهودیش میکنند، نصرانی هستند نصرانیش میکنند، مجوسی هستند مجوساش میکنند، هر که هر گروهی هست آن گروهیاش میکند.»
توضیح بیشتر آیه:
«حنیف» از ماده «حنف» به معنى تمایل از باطل به سوى حق و از کجى به راستى است، به عکس جنف به معنى تمایل از راستى به گمراهى است. بنابراین دین حنیف یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحرافات، خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.
معنى جامع آیه این چنین میشود که توجه خود را دائما به سوى آئینى داشته باش که از هر گونه اعوجاج و کجى خالى است؛ آیه فوق تاکید میکند که دین حنیف و خالص و خالى از هر گونه شرک، دینى است که خداوند در سرشت همه انسان ها قرار داده است، سرشتى است جاودانى و تغییرناپذیر هر چند بسیارى از مردم توجه به این واقعیت ندارند.
نه تنها آیین خداپرستی، بلکه دین و آئین به طور کلى، و در تمام ابعاد، یک امر فطرى است، و باید هم چنین باشد، زیرا مطالعات توحیدى به ما مىگوید میان دستگاه " تکوین " و " تشریع " هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده حتما ریشهاى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است، مکملى براى قوانین شرع خواهد بود.
به تعبیر دیگر: تکوین و تشریع دو بازوى نیرومندند که به صورت هماهنگ در تمام زمینهها عمل میکنند، ممکن نیست در شرع دعوتى باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمى نباشد، و ممکن نیست چیزى در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند.
نکته دوم اینکه، دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگى در درون جان آدمى وجود دارد، و انحرافات یک امر عارضى است، بنا بر این وظیفه پیامبران این است که این امور عارضى را زایل کنند و به فطرت اصلى انسان امکان شکوفایى دهند.
جمله «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» و بعد از آن جمله «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» تاکیدهاى دیگرى بر مساله فطرى بودن دین توحیدی و عدم امکان تغییر این فطرت الهى است هر چند بسیارى از مردم بر اثر عدم رشد کافى قادر به درک این واقعیت نباشند.
بازخوانی ماهیت فطرت
باید دانست که «فطر» یعنی ابتدا و اختراع، یعنی خلقت ابتدایی. مقصود از خلقت ابتدایی که خلقت غیر تقلیدی است. در حدیثى از امام باقر (ع) مىخوانیم در پاسخ سؤال از تفسیر حنیف فرمود: «هی الفطره التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، قال فطرهم الله علی المعرفه؛ خدا مردم را بر معرفت خالق و معبود مفطور کرده است. بعد امام به داستان ذر اشاره کرد و فرمود: پیغمبر هم فرمود: «کل مولود یولد علی الفطره» یعنی «علی المعرفة بان الله عزوجل خالقه؛ یعنی در فطرت هر کسی این معرفت هست که خداوند، آفریننده و معبود او است».
طبق برخی روایات، نه تنها معرفت خداوند، بلکه مجموع اسلام به صورت فشرده در درون سرشت انسانى نهاده شده، از توحید گرفته تا رهبرى پیشوایان الهى و جانشینان راستین پیامبر(ص) و حتى فروع احکام. بنابراین طبق تعبیرى که در نهجالبلاغه آمده بود، کار پیامبران شکوفا ساختن فطرتها، و به یادآوردن نعمتهاى فراموش شده الهى، از جمله سرشت توحیدى، و استخراج گنجهاى معرفت است که در درون جان و اندیشه انسانها نهفته و مستور است.
توحید و ولایت، شاخصه های اصلی دین داری:
اصلیترین شاخصه دینداری، برافراشتن پرچم توحید و ولایت است، بر این اساس ملت ایران، متدینترین مردم تاریخ هستند.
ممکن است بعضی از روشنفکران سکولار ادعا کنند که انقلاب اسلامی هنری نکرده است و مردم بعد از انقلاب دیندارتر نشدهاند!
درپاسخ باید ببینیم شاخصه دینداری چیست، تا بگوییم دیندار شدهاند یا نشدهاند؟
به نظر ما اصلیترین شاخصه دینداری، دو چیز است: توحید و ولایت.
به طور کلی دفاع از اسلام به عنوان مکتب توحیدی و دفاع از ولایت اهل بیت(ع) شاخصه های اصلی دین داری در مذهب شیعه است.
یک شیعه اولا باید تفکر توحیدی اسلام را به خوبی بشناسد و با علم خداپرستی و مبارزه با کفر و شرک آشنا باشد و در برابر شبهات از آن دفاع نماید. به خصوص یک عالم شیعه باید بتواند کارآمدی این نوع تفکر را در حوزه های فردی و اجتماعی زندگی اثبات نماید و ناکارآمدی کفر و شرک را در تربیت انسان و تکامل جامعه به مردم نشان بدهد.
ثانیا باید درصحنه های مبارزه و جهاد بایستد و از ولایت دفاع کند، یعنی وقتی مثلاً حضرت امیرالمؤمنین (ارواحنا فداه) پرچم مبارزه در دست دارد و با خوارج و معاویه و ناکثین و با جبهه جمل میجنگند، در کنار حضرت امیر(ع) بایستد و بجنگد، یا وقتی دشمنان انقلاب اسلامی در کشور ما فتنه بر پا می کنند در کنار رهبری انقلاب بایستد و دفاع کند، این یک شاخصه اصلی دینداری است.
اینکه کسی در درگیری بین جبهه کفر و نفاق و ایمان در دنیای اسلام به نفع مکتب اسلام و اهل بیت(ع) کار کند و مدافع ولایت باشد و در درگیری اسلام و کفر، مدافع اسلام باشد، مهمترین شاخصه است؛ البته گاهی ممکن است کمتر بتوانند نماز بخوانند، تلاوت قرآن کنند، یا ممکن است یک بار نماز صبح شان خدای ناکرده قضا بشود، این از ارزش ایمانی آنها نمی کاهد.
اما اگر در این صحنه، کسی از امیرالمومنین(ع) جدا شد، با ولایت زاویه پیدا کرد و به آن طرف رفت و شروع به نماز خواندن و قرآن خواندن کرد، و مثل ابوموسی اشعری پنجاه دور هم در دوران جنگ صفین ختم قرآن کرد، میشود: این دین داری اصلابه حالش فایده ای ندارد. درروایت است که : رب تال القرآن و القرآن یلعنه. چه بسا تالی قرآن که قرآن لعنتش میکند!
ما باید انسان مومنی تربیت کنیم که اولا خداپرست باشد و ثانیا کنار حضرت امیر(ع) بایستد و از آن حضرت دفاع کند؛ این آدم نمازخوان هم میشود، خوشاخلاق هم میشود، مؤدی به آداب هم میشود، حتماً کسی که کنار حضرت امیر(ع) است، باید اهل عبادت هم باشد، باید مناسک را هم رعایت کند، کنار حضرت امیر(ع) بودن، آداب دارد؛ ولی اصلش این است که برود زیر پرچم توحید و ولایت امیرالمومنین(ع) و در این راه فداکاری کند.
اصلیترین شاخصه دینداری از نظر شیعه توحید و ولایت است.
بر اساس شاخصه ای که گفته شد، جامعه ایران متدینترین مردم تاریخ هستند، زیرا بیش از 35 سال است در مقابل فشارهای سنگین دشمن و شبکه کفر و شرک جهانی، پرچم اسلام را نگه داشتهاند؛ پرچم اهل بیت(ع) را نگه داشتهاند.
ابرقدرتهای دنیا بر سر تفکر توحیدی با ما میجنگند، جریانهای تکفیری ، چون مدافع ولایت هستیم، با ما میجنگند. در این تردیدی نیست که انواع اسلحهها و امکاناتشان را بر علیه ما به کار میگیرند...
در این درگیری وسیع، بیش از 35 سال است پرچم اسلام ناب و توحید و خداپرستی در دست ملتی است که با وجود غیبت امام معصوم(ع)، به نماینده آن حضرت، یعنی کسی که معتقد اند منصب مرجعیت و و رهبری راه توحید را از طرف حضرت مهدی (عج) تصدی میکند، اقتدا کردهاند و مشغول دفاع هستند و این پرچم را بالا نگاه داشتهاند؛ اینها متدینترین مردم تاریخ اند.
البته در این تهاجم ممکن است یک مومنی، یک جوانی مبتلا به گناهی هم بشود؛ زیرا فشار دشمن زیاد است؛ هجوم فکری و فرهنگی دشمن زیاد است، شما اگر می خواهید به یک جوان نمره بدهید و تشخیص دهید که متدین است یا متدین نیست، باید ببینید فشار شیطان چقدر است و در مقابل کدام فشار دارد ایستادگی می کند، بعد به او نمره بدهید.
درست است معصیت، زیاد است، اما جمکران هم شلوغ شده است و سالی 15 میلیون زائر دارد و نیز حرمهای اهل بیت(ع) و مراسمهای عزاداری و هیئت ها و مساجد هم پرطرفدار است و این تنها به جهت دیانت مردم است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید