بازدید امروز : 632
بازدید دیروز : 141
نقش تغذیه در زندگی انسان فوق العاده با اهمیت است؛ چرا که حدوث, بقا و رشد جسم و روح انسان با تغذیه در ارتباط است. در این زمینه حتی اگر بگوییم سعادت و شقاوت انسان از سفره و تغذیه آغاز می شود, سخن به گزاف نگفته ایم. اسلام عزیز برای کمیت, کیفیت و نوع خوردنی های انسان اهمیت بسیاری قایل شده است و دستورالعمل های فراوانی دارد. قرآن کریم می فرماید: فالینظر الانسان الی طعامه _ باید انسان نگاه کند که چه می خورد_ (عبس، آیه 24) چرا که سلامتی آینده و برخی زمینه های سعادت او در گرو نحوه انتخاب او در تغذیه است. سخن کنونی ما در تغذیه مادی انسان است, ولی روح انسان نیز از این نوع تغذیه نصیب نیست. همین غذاهائی که می خوریم در یک فرایند پیچیده تبدیل به انرژی, حیات و حتی اندیشه می شود. تفاوت انسان ها در نوع اندیشه نیز با تفاوت آن ها در نوع تغذیه ارتباط دارد.
علم ودین متفق القولند که اکثر بیماری های جسمانی و انحرافات اخلاقی انسان از پرخوری آغاز می شود و بیشتر سلامتی و حسن اخلاق او مدیون عفت شکم و اندک خوری است. سیرو وسلوک انسان به سوی خداوند از سفره و کنترل شکم آغاز می شود. تا کسی موفق به تربیت شکم خود نشود و اندک خوری را تمرین نکند, قادر نخواهد بود وقت خواب خود را تنظیم نماید و همین طور در سلوک, تهجد و خود سازی توفیق چندانی بدست نمی آورد
خواب و خورت ز مرتبه عشق دور کرد آنگه رسی به دوست, که بی خواب و خورشوی
شکم و پیرو آن شهوت, گردنه های هستند برسر راه انسانیت که اگر انسان از آنها عبور کند, مانع بزرگ دیگری بر سر راه تکامل و سعادت خود نخواهد یافت. اهمیت روزه و رمضان نیز به خاطر تاثیر تربیتی و سازنده ای است که عمدتا در مورد شکم و شهوت روزه دار دارد و بدین وسیله راه شیطان را می بندد, انسان را از بند و اسارت نفس می رهاند و زمینه پرواز معنوی او را فراهم می آورد.
یکی از قهرمانان این میدان که خود یکی از میدان های بزرگ جهاد با نفس است, پیامبر عظیم الشان اسلام, حضرت محمد مصطفی(صلوات الله علیه و آله) است. آن حضرت در نیک خوری, اندک خوری و انتخاب غذاهای مناسب برای انسان, الگوی تمامی مسلمانان بود؛ بدین خاطر چه شیرین است که به مطالعه سیر ه آن حضرت در خوردن و آشامیدن بنشینیم و خورشید درخشان محمدی را فرا راه زندگی خویش می سازیم.
آداب خوردن و آشامیدن پیامبر(ص)
چون سفره گسترده می شد خدای را یاد می کرد و می گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم اجعلها نعمه مشکوره تصل بها نعمه الجنه». بار پروردگارا این غذا را نعمتی قرار ده که از عهده شکر آن برآیم و به وسیله آن مرا به نعمت های بهشت رهنمون ساز.
و بر سر سفره دو زانو می نشست و دو پایش را جمع می کرد, همانگونه که نماز گذار می نشیند با این تفاوت که زانو روی زانو و روی یک پهلو می نشست و می گفت: همانا من بنده ام و همچون بنده می نشینم و غذا می خورم.
غذای داغ نمی خورد و می گفت: غذای داغ برکت ندارد خداوند آتش را غذای ما قرار نداده.
با سه انگشت غذا می خورد و گاهی از انگشت چهارم کمک می گرفت و پس از آنکه غذایش را میل می فرمود, ظرف غذا را تمیز می کرد و می گفت: پایان غذا پر برکت است.
چون از غذا خوردن فارغ می شد خدای را می خواند و می گفت:«اللهم لک الحمد اطعمتَ و اشبعتَ و سقیتَ وارویتَ. لک الحمد غیر مکفور و مودع و لامستغنی عنه». بار خدایا ترا سپاس می گویم به خاطر آنکه مرا غذا دادی و سیرم ساختی, نوشاندی و سیرابم نمودی. حمد ترا است, حمدی که کفران نشود, آخرین حمد من نباشد و بی نیاز از آن نباشم.
و چون به خصوص نان و گوشت میل می کرد, دست هایش را خوب می شست و آنگاه زیادی آب را به صورتش می کشید.
در سه نوبت آب می نوشید و در آن سه نوبت سه (بسم الله) و در آخر آنها (الحمدالله) می گفت و آب را سر نمی کشید, بلکه به نوعی می مکید و چه بسا با یک نفس می نوشید تا فارغ می شد و باقی مانده آن را به کسی که طرف راستش بود می داد, هرچند شخص سمت چپ اش مهمتر بود و می فرمود: سنت بر این است که به تو بدهم , اگر تو خواستی به ایشان ایثار می کنی.
داخل ظرف آب نفس نمی کشید, بلکه هنگام نفس کشیدن دهانش را به سویی می گرداند.
ظرفی از عسل وشیر به حضور آن حضرت آورند, آن را متواضعانه ندانست و ننوشید و گفت: من حرام اش نمی دانم, ولی افتخار به خوردنی های دنیوی و حساب فردای قیامت را نمی پسندم و تواضع را دوست دارم؛ زیرا هر کسی برای خدا تواضع کند, خداوند او را بلند گرداند.
در خانه از دختر بالغ با حیا تر بود, از اهل خانه غذا نمی خواست و اظهار تمایل هم نمی کرد. اگر غذائی می آوردند, می خورد و آنچه می دادند, قبول می کرد و هر نوشیدنی که بود می نوشید و فراوان اتفاق می افتاد که خود بر می خواست و برای خویش خوردنی یا نوشیدنی می آورد.
پیش از خوردن دستانش را می شست یا وضو می گرفت و می فرمود: خجستگی و برکت غذا در وضوی پیش و پس از خوردن آن است.
هنگام غذا خوردن با تواضع روی زمین می نشست و به چیزی تکیه نمی زد, تا جایی که امکان داشت تنها غذا نمی خورد و می فرمود: بهترین غذا آن است که دست های زیادی به طرف آن دراز شود, برای خوردن دورهم جمع شوید, خجستگی و برکت در این کار است.
بر سر سفره از آن قسمت غذا که جلوی خودش بود می خورد اما وقتی خرما میل می کرد آن را از جاهای مختلف ظرف انتخاب می نمود.
انتخاب خوردنی ها
بهترین میوه ها در نظر آن حضرت خرمای تازه, خربزه و انگور بود. خیار را با نمک و خرما را با نان میل می فرمود.
بیشتر خوراک آن حضرت آب و خرما بود. شیر را باخرما می آمیخت و آن دو را پاکیزه می نامید.
کباب میل می کرد و بهترین خوراک نزد آن حضرت گوشت بود و می فرمود: گوشت بر شنوائی انسان می افزاید. آب گوشت را با گوشت و کدو میل می کرد, کدو را دوست داشت و به عاشیه می گفت: هر گاه خواستی غذائی بپزی کدوی حلوائی بیشتر بریز, زیرا خوردن آن دل غمگین را شاد می سازد.
خود شکار نمی کرد, ولی گوشت پرنده شکاری را که برایش می آورند دوست داشت و میل می فرمود.
از گوسفند ذراع و شانه اش را, و همچنین سرکه و نوعی خرما به نام «عجوه» رادوست می داشت و می فرمود: عجوه از بهشت و شفابخش است.
از سبزیجات کاسنی, باذروج(گیاهی معطر) و خرفه را دوست داشت و به دلیل معاشرت زیاد با مردم سیر و پیاز و تره نمی خورد.
هرگز از غذائی نکوهش نمی کرد, هر غذائی که برایش فراهم می نمودند, اگر خوشش می آمد میل می کرد و گرنه میل نمی کرد.
خامه و سرشیر را همواره دوست داشت و می خورد.
کشمش را در آب خیس می کرد و می خورد و آب آن را می نوشید.
انار میل می کرد و می فرمود: میوه های نوبر بخورید و بهترین آن ها انار و ترنج است. انار را سرور میوه ها می دانست و هنگامی که انار می خورد کسی را با خود شریک نمی ساخت.
می فرمود: بوی پیامبران و دخترم فاطمه(س) بوی خوش گلابی است. گلابی بخورید که بر حافظه می افزاید و اندوه دل را می برد و فرزند را زیبا می گرداند.
خوردن خربزه را توصیه می کرد و می فرمود: خربزه راگاز بزنید. خربزه میوه ای خجسته, پاکیزه, پاک کننده دهان, تقویت کننده قلب, سفید کننده دندان و خشنود کننده خداوند است. بوی خوش آن از عنبره, آبش از کوثر و گوشتش از بهشت و لذتش از مینو است. خوردن خربزه عبادت به شمار می آید.
از ترنج سبز و سیب سرخ خوشش می آمد. انگور را گاهی دانه دانه و گاه خوشه آن را در دهان می گذاشت.
کم خوردی حضرت(ص)
پیامبر خدا(ص) هرگز شکم خود را از غذا آکنده نمی ساخت و سیر نمی خورد, به گونه مردمان عادی نبود که برسر سفره های رنگین چندان می خورند که در نتیجه آن معده هایشان سنگین می شود, بدنشان می فرساید, بی حال, خواب آلوده و تنبل می شوند و حال نیایش را از دست می دهند.
از امام صادق علیه السلام نقل است که فرمود: آن حضرت هرگز نان گندم نخورد, از نان جو هم به گونه ای نخورد که کاملا سیر شود وهرگز نانی که آردش را الک کرده باشند میل نکرد.
در نهج البلاغه از علی علیه السلام نقل شده است که فرمود: به پیامبر پاک خود تاسی کن, کسی که لاغرترین مردم از حیث شکم و گرسنه ترین آنان بود. باشکم گرسنه از دنیا بیرون رفت و سالم وارد آخرت گردید. (نهج البلاغه, فیض السلام, ص 500)
تا کاملا گرسنه نمی شد, غذا نمی خورد و قبل از این که کاملا سیر شود دست از غذا می کشید.
گاهی می شد که چند شب گرسنه می ماند و برای خود و اهل و عیالش غذای شبی پیدا نمی شد و گاهی از گرسنگی سنگ بر شکم خود می بست تا درد گرسنگی را کمتر احساس کند.
منابع:
1. مجموعه البیضا, فیض کاشانی
2. سنن النبی, علامه طباطبائی
3. نگین هستی, حسین سیدی
نوشته: سید مصطفی علم خواه
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید