بازدید امروز : 519
بازدید دیروز : 141
ما در روایاتمون داریم این است که انسان هر چی تعلق خاطرش به این دنیا بیشتر باشه و وابسته تر باشه، سکرات مرگش سخت تر خواهد بود یا مثلا در روایات داریم که حب الدنیا رأس کل خطیئ یا امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه می فرمایند سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی. سوال من این هست که ما به هر حال در این دنیا زندگی می کنیم، یک تعلقات خاطری هم خواسته یا ناخواسته در ما بوجود میاد. این تعلق خاطرها آیا به کلی مضموم هست و نباید باشه یا اگه بوجود میاد، آدم میتونه اون رو در جهت درست هدایت کنه؟ مثلا شما علاقه به همسر رو فرض کنید، از طرفی چقدر در روایات ما به علاقه و محبت نسبت به همسر تأکید شده و حتی در روایت هست( نقل به مضمون میگم) که هر کس ما اهل بیت(ع) رو دوست داره، بیشتر به همسر محبت میکنه یا هر کس به همسر محبت کنه و دوستش داشته باشه، فضیلت ایمانش بیشتر میشه و ... . خوب سوال من اینه که همسر و زن و زندگی اینها همش از مظاهر دنیاست، علاقه نشون دادن و ابراز محبت کردن خودش وابستگی و تعلق خاطر میاره پس این روایات با اون روایات در مورد حب دنیا چطور قابل جمع هست؟ چطور آدم هم میتونه محبت همسر و عزیزان دیگه اش رو در دل داشته باشه و هم محبت خدا و امام زمانش رو؟ آیا این دو محبت قابل جمع هستند؟ چگونه؟
با سلام به شما پرسشگر دقیق و دوست گرامی که با انگیزه و دقت مسائل ظریف دینی خود را پی گیری می کنید.
در پاسخ به این سوال شما گفتنی است: ما یک دنیای ممدوح و یک دنیای مذموم داریم. این طور نیست که اصل تعلق به طور کلی بد باشد و یا تمام تعلقات مذموم باشد. تعلق خاطر به دنیا و امکانات و داشته های آن ذاتا بد نیست، این امور در صورتی منفی و مطرود است که مانع حرکت انسان در راه خدا شود و آدمی را واژگونه نماید، یعنی عوض اینکه انسان به سوی معنویت و کمال و سعادت معنوی که برای آن آفریده شده است، حرکت کند، دنیا و علائق آن باعث شود که او به سوی دنیا و مادیات گرایش یابد و خدا و آخرت را به فراموشی بسپاید. اگر تعلق به دنیا این کارکرد را داشت، بد، مانع و ناپسند است، وگرنه اگر مانع راه خدا نباشد و یا کمک کار انسان باشد نه تنها مذموم نیست، که ممدوح هم هست. بنابراین اگر تعلقی با رضامندی الهی و عبودیت و کرامت انسان منافات داشت ناپسند است وگرنه مانعی ندارد. با این شیوه می توان بسیاری از محبت ها را با حب الهی جمع کرد.
توضیح بیشتر:
1- دنیا یعنی چه؟
واژه دنیا از ریشه «د ن ی» بوده و مونث ادنی و صفت تفضیلی نیز می باشد. در معنای دنیا دو قید، منظور شده است. 1ـ قرب و نزدیکی 2ـ انحطاط مادی یا معنوی.
بنابراین معنای لغوی آن یعنی«نزدیک تر که همراه با انحطاط است» (1)
اما معنای اصطلاحی دنیا که در روایات و آیات از آن به خوبی یاد شده با توضیح ذیل خواهد آمد:
دنیا چند بعد دارد یک بعد آن مظاهر زیبای آفرینش است که تماما خیر است. در قرآن مجید و روایات اهلبیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوهها، معادن، دریا و موجودات دیگر بدگویى نشده است، اینها دنیا نیستند. شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمىکنید؛ زیرا همه اینها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیحگوى حقاند و مستقمیاً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شدهاند.
آن چیزی که در مورد بدی دنیا می شنویم در واقع مربوط به نگرش ما به دنیاست. دنیا یعنى مجموعه عناوین اعتبارى که انسان در نهان و نهاد خود بافته و مىسازد؛ همین من و مایى که برخى به آن مبتلایند: نظر من این است، دلم مىخواهد فلان کار را بکنم، دلم مىخواهد این طور بپوشم و... . بنابراین دنیا یک مسأله درونی است و در وجود ما شکل می گیرد نه این که در خارج وجود داشته باشد. آن چه که در خارج از وجود خود می بینیم مخلوقات زیبای خداوند متعال است نه دنیای مذموم. دنیای مذموم را ما می سازیم نه خداوند. خدای متعال چیز مذموم نساخته است.
در حدیث آمده است. هر که صبح و شام کند و دنیا را بزرگترین همّ خود قرار دهد، خداوند فقر را بین دو چشمش قرار دهد. و هر کس که صبح و شام کند و آخرت بزرگترین همّ او باشد، خداوند غنى را در قلب او قرار دهد. (2). این حدیث شریف نشان می دهد که دنیا را ما در وجود خود می سازیم. دنیا یعنی علاقه افراطی به خوردن و خوابیدن و لذت بردن از مادیات و مانند آن که همه امور درونی اند نه بیرونی.
2- ماهیت و کارکرد دنیا
اگرماهیت و کارکرد دنیا برای ما روشن شود تمام این سؤال ها هم حل خواهد شد. هیچ گاه خداوند چنین مخلوقی(دنیا) را بدون حکمت خلق نکرده است. فقط ما انسان ها باید طریق برخورد با دنیا را بدانیم.
ابتدا یک نگاه کلی به ماهیت دنیا می اندازیم:
آیا باور دارید که دنیا مسیری بیش نیست؟ دنیا را به کاروان سرایی تشبیه کرده اند که کاروان برای لحظاتی در آن اتراق می کند و به سرعت ندای رحیل و حرکت سر می دهند. دنیا مانند یک پل است که فقط آمده ایم تا از آن عبور کنیم. فردی که قصد رفتن به مسافرت اصفهان دارد نسبت به مسیر حرکت چه احساسی دارد؟ ما مسیر حرکت را می بینیم و از آن لذت می بریم. شاید گاه گاهی از وسیله نقلیه خود پیاده شده و استراحت مختصری نیز بکنیم اما همه این ها بسیار کوتاه شکل می گیرد زیرا هدف ما رسیدن به اصفهان است و وقت و توان خود را در مسیر هدر نمی دهیم. دنیا چنین است و گذرگاهی است که باید از آن گذشت و از آن به عنوان مسیری برای بهتر رسیدن به مقصد استفاده کرد.
از این دنیا باید استفاده کرد و لذت برد اما نباید خود را در آن غرق کرد زیرا از اصل حرکت باز می مانیم. وقتی دیدگاه ما در مورد دنیا این طور باشد که خود را سوار بر مرکبی احساس کنیم که دارد از مسیری می گذرد و نباید زیبایی های مسیر، او را از اصل حرکت باز دارد آن گاه آرامش را احساس خواهیم کرد. یک سؤال در این جا نمودار می شود: با توجه به این که دنیا محل عبور است بنابراین نباید در دنیا دنبال مادیات رفت و باید زندگی زاهدانه پیش گرفت تا این زمان به پایان برسد. آیا این درست است؟ در بند بعدی به این پاسخ خواهیم پرداخت.
3- زندگی زاهدانه. آری یا خیر؟
برخی گمان می کنند زهد به معنای کناره گیری فیزیکی از دنیا و دور شدن از مادیات است در حالی که این «رهبانیت» است و ناپسند شمرده شده است.
زهد اصطلاحی یک امر درونی و به معنای دل نبستن و وابسته نبودن به دنیا است. زهد با مال و منال داشتن هم منافاتی ندارد. یعنی می توان صاحب بهترین امکانات بود اما زاهدانه نیز زندگی کرد به این صورت که نباید به داشته های دنیوی دل بست.
یک زاهد همه ملکیت ها را اعتباری می داند «خانه من» ،«ماشین او» و .. معنا ندارد، همه در حقیقت ملک خداست اما موقتاً و به صورت اعتباری در اختیار ما قرار داده اند. با این دید می توان به دنیا دل نبست زیرا اموال و مقام و ... که متاع دنیوی است در حقیقت به ما تعلق ندارد بلکه الان به صورت امانت و برای آزمایش در اختیارمان قرارگرفته است. زهد یک امر درونی است و ممکن است نماد بیرونی نیز نداشته باشد و هیچ فردی متوجه نشود که شما زاهد هستید.
نقل شده مرد صوفی مسلکی با خواندن فصل زهد کتاب «معراج السعاده » علامه نراقی به زیارت وی شتافت. چند روزی مهمان او بود. او با دیدن وضعیت زندگی علامه نراقی، رفت و آمدها و مراجعات مختلف، زبان به اعتراض گشود و گفت: من فکر می کردم دارای زهد بی نظیری باشی لکن شما را این چنین نیافتم. علامه نراقی چیزی نگفت. سخن از زیارت امام حسین (ع) و کربلا پیش آمد. علامه نراقی گفت: دلم شوق دیدار و زیارت آن حضرت دارد و هر دو تصمیم گرفتند به زیارت حرم امام حسین (ع) بروند، در نزدیکی های قم آن مرد صوفی گفت: من کشکول خود را در کاشان جا گذاشته ام، علامه گفت: بدون آن هم می توان سفر کرد. آن مرد گفت: من به قدری به آن کشکول علاقه مندم که لحظه ای نمی توانم بدون آن زندگی کنم، بازمی گردم و تا کشکول خود را به دست نیاوردم به کربلا نخواهم رفت. در این لحظه علامه نراقی گفت: خوب ببیندیش که زاهد کیست؟ من از آن همه ملک، باغ و ... چشم پوشیدم و دل کندم ولی تو از یک کشکول نمی توانی دل بکنی، زهد پشت پا زدن به زندگی نیست بلکه وابسته و اسیر آن نبودن است. زهد یک مساله قلبی است و ارتباط چندانی به ظاهر زندگی ندارد. (3)
یکی از دستورالعمل های زندگی زاهدانه را از قول حضرت امیر علیه السلام می آوریم.
ایشان فرموده اند زهد بین دو کلمه از قرآن است یعنی: لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو بما اتاکم(4) (5)
بر آن چه از دست داده اید ناراحت نشوید و به آن چه به دست می آورید شاد نشوید. زیرا مالک اصلی خداست رفتن آن غصه ای ندارد، خود داده و خود گرفته، به دست آوردن آن هم نباید انسان را طوری شاد گرداند که از مسیر خارج سازد.
4- دنیای پسندیده و ناپسند
دنیای ممدوح( پسندیده) و دنیای مذموم( نا پسند) در این مسیر نمودار می گردد. اگر انسانی روی خود را از اصل حرکت باز داشت و مقصد اصلی را به فراموشی سپرد او در دنیای ناپسند قرار دارد. اگر محبت همسر و فرزندان و ... آدمی را از حرکت معنوی به سمت تعالی باز داشت نمی تواند به سود انسان تمام شود و از مصادیق دنیای مذموم است اما اگر با سیر کمال انسان منافاتی نداشت پسندیده و خوب است.
مادیات بد نیست بلکه نگرش ما به مادیات باید نگرش درستی باشد. اگر ما با این دنیای زیبا برخورد ابزاری و نگاه وسیله ای داشتیم و آن را پایان هدف خود قرار ندادیم دنیا را در کارکرد اصلی خود مورد استفاده قرار داده ایم. اما اگر دنیا و مادیات هدف اصلی قرار گرفت آن گاه دنیای مذموم کلید خورده است. وقتی فردی به سراغ وسیله دنیایی مانند خانه یا ماشین می رود و رسیدن به آن ها برای او هدف اصلی است، او فقط می خواهد از این وسایل لذت مادی ببرد و ورای این هدف، مقصدی ندارد اما یک انسان مؤمن، خانه و ماشین را می خواهد تا به آرامش نسبی رسیده و بتواند بهتر به وظایف الهی و خانوادگی اش عمل کند. هر دو این افراد از این وسایل مادی لذت می برند اما با یک تفاوت. اولی تلقی اش از دنیا به عنوان هدف است و دومی از دنیا برداشت گذرگاهی و ابزاری دارد.
5- تعلقات و محبت های دنیایی
هر تعلق خاطری در این دنیا مذموم نیست بلکه بدی و خوبی محبت ها و تعلقات، بستگی به برداشت ما از دنیا و تعلقات دارد. اگر این تعلقات و محبت ها در راستای محبت الهی بود و در جهت رضای او، آن گاه نه تنها این تعلق بد نیست بلکه پسندیده هم هست. محبت به همسر و فرزندان هیچ منافاتی با محبت الهی ندارد. اما گاهی ما در محبت هایمان آن قدر افراط می کنیم که حاضریم همه چیز را برای رسیدن به محبوب دنیایی زیر پا قرار دهیم. اسلام مخالف این محبت هاست نه محبت های معتدل و هدایت شده که خود خداوند در وجود هر انسانی قرار داده است. یقین داشته باشید خداوند محبت به همسر را دوست می دارد و این نوع محبت منافاتی با محبت الهی ندارد. در هر صورت ما موجوداتی مادی- معنوی هستیم و نیاز به محبت فرزند و همسر و هم نوعان داریم. تا وقتی که این محبت ها در طول محبت خداوند بوده یا حداقل منافاتی با محبت خداوند نداشته باشد مذموم نیست. « یک مؤمن اگر چیزی را دوست می دارد این دوستی به شکلی نیست که معارض با محبت خدا باشد و او را از اطاعت فرامین الهی و حرکت در مسیر حق باز دارد بلکه در سر دو راهی، پیوسته انگیزه الهی، وی را به راه درست می کشاند و سپس کم کم به جایی می رسد که به هیچ چیز حتی پیامبر و امام هم استقلالاً محبت ندارد.» (6)
محبت های که برای رفع حوایج طبیعى دنیا است و یا دنیا را وسیله بندگى خدا مىکند، اصلاً حب دنیا نیست؛ بلکه حب آخرت است. محبت و علاقه مذموم آن است که انسان را از یاد خدا باز داشته و از پروردگار غافل سازد. یعنى این که علاقه به دنیا، عرصه را بر عشق و توجه به خدا تنگ نماید. اما علاقه و حب طولى یعنى دوست داشتن دوستان خدا و دوست داشتن براى رضاى او، در اسلام و سیره پیشوایان دین به عالىترین شکل نمودار است. از این رو در روایت، دوست داشتن زنان از شیوه پیامبران شمرده شده و آمده است که مؤمن، زن و فرزند خود را دوست دارد. این دوستى در جهت رضاى خداست و از این رو موجب تعلق و دلبستگى و یا ترک انجام وظایف الهى در برابر خواست زن و فرزند نمىشود. بنابراین دنیاگریزى امیرالمومنین، گریز از محبتی است که مانع رسیدن حضرت به معبود است و علاقه آن حضرت به پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و فرزندانش در راستای محبت الهی است و مورد سفارش بزرگان.
6- یک دل و دو دلبر
در قرآن آمده است که خداوند برای هیچ فردی بیش از یک دل درون او قرار نداده است.(7) آیا این آیه بدین معناست که نمی توان هم خدا را دوست داشت و هم دیگران را؟
پاسخ این است که اگر کسی بخواهد دلش جایگاه محبت خدا باشد نباید محبت دیگران را هم عرض محبت خداوند در دل داشته باشد. اما محبت های طولی مانعی ندارد. باید محبت خداوند اصیل باشد و محبت های دیگر فرع بر محبت خداوند. باید درک کرد که هیچ موجودی جز خداوند از خود استقلال ندارد و هر جمالی و جلالی در موجودات هست خداوند آن را به او به عاریت داده است. با این تفسیر می توان محبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و محبت همسر و دیگران را با هم جمع کرد. البته این کار نیاز به معرفت الهی و تمرین دارد. امام حسین علیه السلام در مناجات روز عرفه می فرماید: [خداوندا] تو آن کسی هستی که بیگانگان را از دل های دوستانت بر کنده ای تا آن که جز تو را دوست نمی داشتند.
غرض این که محبت انسان نسبت به خداوند باید بالاتر از محبت، نسبت به دیگران بوده و غلبه داشته باشد. چرا که «والذین آمنوا أشد حبا لله»(8).
مطالعه بیشتر:
1- زهد اسلامی، شفیعی مازندرانی، سید محمد، ، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
2- اخلاق در قرآن، مصباح یزدی
3- به کجا و چگونه؟ محمد عالم زاده نوری، انتشارات مؤسسه امام خمینی
منابع:
1- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن کریم، طهران،1416 ، موسسه الطباعه و النشر وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی،چاپ اول، ج 304 ذیل واژه د ن ی
2- نقل از اربعین حدیث امام(ره)، ص 126
3- رک شفیعی مازندرانی، سید محمد، زهد اسلامی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375 چاپ اول صفحه 51
4- سوره مبارکه حدید، آیه شریفه 23
5- نهج البلاغه حکمت 439
6- اخلاق در قرآن، آیة الله مصباح یزدی، ج 1، ص367
7- سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 4
8- سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 165
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید