بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 74
درجات ایمان چگونه است و راه رسیدن به آن چیست؟
(ایمان) از نظر لغوی به معنای گرویدن , عقیده داشتن , ایمن کردن و باور داشتن است (فرهنگ معین ) و از نظر اصطلاحی به معنای عقیده داشتن به ضروریات دین (اصول و فروع آن ) می باشد؛ یعنی , انسان به یگانگی خداوند, رسالت پیامبر اکرم (ص) امامت دوازده امام (ع) و عدالت خداوند و... قائل باشد.
ایمان به دلیل اینکه از سنخ گرایش است با احساس انسان سروکار دارد. ایمان مبتنی بر بینش است، ولی از سنخ بینش نیست. ایمان گرایش قلبی آمیخته با احساس به خداوند و توحید و نبوت و امامت است، یعنی مومن کسی است که خدا را دوست دارد و عاشق قرب الهی است.
از طرفی می توان گفت ایمان حقیقتی است که ریشه در تاریخ اهل ایمان دارد. ایمانی که در وجود ما در این زمان وجود دارد، ریشه اش به تاریخ زندگی انبیای الهی و مومنان تاریخ برمی گردد. تمامی فعالیت ها و ایثارگری ها و تلاش های مومنانه در طول تاریخ در شکل گیری ایمان ما دخیل است. ایمان ما حاصل تلاش تمامی انبیا و اوصیای آنها، حاصل تمامی مجاهدت های پیامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) و به خصوص حضرت اباعبدلله و خون آن حضرت و یاران اش، حاصل مجاهدت های امام خمینی(رض) و تمامی علما و مبارزان راه اسلام و شهیدان انقلاب است.
التبه تمامی نیروهای منفی و شبهات و شکست ها و نامرادی های مسلمانان نیز در ضعف ایمان ما امروز دخیل است. در جامعه وقتی فتنه ای رخ می دهد، یکی از مهمترین تاثیرات اش این است که ممکن است باعث تضعیف ایمان گروهی شود و اسلام و انقلاب را با ریزش روبرو کند.
از روایات استفاده می شود که اشخاص در اعتقادات خود مختلف هستند: برخی ,ایمان زبانی دارند و گروهی ایمان عقلی دارند؛ یعنی , به این امور علم دارند و برخی نیز از این دو مرحله گذشته و به ایمان قلبی رسیده اند که ثمره ی آن باور داشتن تمامی این مسائل است. و شاید یکی از مناسبت هایی که باعث شده معنای لغوی ایمان به معنای اصطلاحی یاد شده سوق داده شود, ایمن شدن آدمی از بسیاری از خطرها و مشکلات روحی و اجتماعی در اثر ایمان است.
درجات و مراتب ایمان:
ایمان مراتب و درجات مختلفى دارد و این طور نیست که همه کسانى که «مؤمن» نامیده مى شوند درجه ایمانشان یکسان باشد. اصل این مسأله که ایمان مراتب دارد از آیات قرآن قابل استفاده است. آیاتى از قرآن کریم دلالت دارند که ایمان قابل افزایش و زیاد شدن است، و همین مسأله مى رساند که ایمان یک درجه ندارد. برخى از این آیات را با هم مرور مى کینم:
ـ إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إِیماناً;( انفال / 2) مؤمنان، همان کسانى اند که چون خدا یاد شود دل هایشان بلرزد، و چون آیات او بر آنان خوانده شود بر ایمانشان بیفزاید.
ـ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدادُوا إِیماناً مَعَ إِیمانِهِمْ;( فتح / 4) او است آن کس که در دل هاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند.
ـ الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إِیماناً;( آل عمران / 173) کسانى که مردم به ایشان گفتند: «مردم‹لشکر دشمن› براى(حمله به) شما اجتماع کردهاند؛ از آنها بترسید!» اما این سخن، بر ایمانشان افزود.
ـ وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إِیماناً وَ تَسْلِیماً;( احزاب / 22) و چون مؤمنان دسته هاى دشمن را دیدند، گفتند: «این همان است که خدا و فرستاده اش به ما وعده دادند و خدا و فرستاده اش راست گفتند»، و جز بر ایمان و فرمان بردارى آنان نیفزود.
با توجه به این گونه آیات، اصل این مطلب که ایمان درجاتى دارد و قابل کم و زیاد شدن است یقنیى است و جاى تردید ندارد. اما این که تفصیل این مسأله چگونه است و ایمان چند مرتبه دارد، در بعضى از روایات اشاراتى به آن شده است. روایت معروفى است که امام صادق(علیه السلام)مى فرمایند ایمان ده درجه دارد و حضرت سلمان در درجه دهم ایمان، جناب ابوذر در درجه نهم و جناب مقداد در درجه هشتم ایمان هستند.( ر. ک: بحار الانوار، ج 69، باب 32، روایت 9) یا در روایتى دیگر این چنین وارد شده است: اِنَّ اللّهَ عَزّوَجَلَّ وَضَعَ الاْیمانَ عَلى سَبْعَةِ أَسْهُم عَلَى البِرِّ و الصِّدْقِ وَ الیَقینِ وَ الرَّضا وَ الْوَفاءِ وَ الْعِلْمِ وَ الْحِلْمِ ثُمَّ قَسَّمَ ذلِکَ بَیْنَ النّاسِ ... وَقَسَّمَ لِبَعْضِ النّاسِ السَّهْمَ وَلِبَعْض السَّهْمَیْنَ وَلِبَعْض الثَّلاثَةَ ... ثُمَّ قالَ لاتَحْمِلوا عَلى صاحِب السَّهْمِ سَهْمَیْنِ وَلا عَلى صاحِبَ السَّهْمَیْنِ ثَلاثَةً فَتَبْهَظوهُمْ ثُمَّ قالَ کَذلِکَ حَتّى اِنْتَهى اِلَى السَّبْعَةِ;( همان، روایت 1) خداى عز و جل ایمان را هفت سهم کرده است: نیکى، راستى، یقین، رضا، وفا، علم و بردبارى. سپس آن را بین مردم تقسیم کرد... و به برخى یک سهم، به برخى دو سهم و به برخى سه سهم داد... سپس امام صادق(علیه السلام) فرمودند: پس بار نکنید بر کسى که یک سهم از ایمان را دارد آنچه را که در حدّ کسى است که دو سهم از آن را دارد، و بر آن کس که دو سهم دارد آنچه را که در حدّ کسى است که سه سهم دارد; که بر آنها گران خواهد آمد (و آن بار را تحمل نخواهند کرد). سپس حضرت به همین ترتیب این مطلب را تا سهم هفتم تکرار کردند.
آنچه در مورد این گونه روایات باید در نظر داشت این است که این روایات در مقام بیان تقسیمات و مراتب کلى ایمان هستند و متعرّض همه مراتب و تقسیمات جزئى نیستند. ایمان از قبیل کمیّت هاى متصل است که تا بى نهایت قابل تقسیم است. یک پاره خط را مى توان تا بى نهایت به اجزاى ریزترى تقسیم کرد.
از این رو گزاف نیست اگر گفته شود، مراتب ایمان آن قدر زیاد است که میل به بى نهایت مى کند. مثلا آن روایتى که مى فرماید ایمان ده درجه دارد، بین هر کدام از این ده درجه مى توان مراتب جزئى بسیارى فرض کرد.
رسیدن به درجات بالای ایمان:
باید توجه داشت که ایمان یک حقیقت سریانی است. یعنی حقیقتی است که در تمام وجود مومن سریان دارد و در نوع نگاه و رویکرد و عملکرد او مستقیم تاثیر می گذارد. یک مومن با کسی که ایمان ندارد در تمامی رویکردها و گرایش ها و عملکردها متفاوت است. اخلاق متفاوتی دارد، رفتارش و برخوردهایش نشان می دهد که مومن است یا ایمان ندارد. ایمان تعهد آور است. اثرنوری دارد؛ یعنی مومن نورانی و اهل بصیرت است و با نور الهی به زندگی و موضوعات نگاه می کند، زیرا این نور در تمام اعضاء و جوارح و جوانح او سریان دارد.
در این خصوص روایت مفصلی در کتاب اصول کافی، ج2، ص: 34 از امام صادق علیه السلام نقل گردیده که در این روایت امام علیه السلام با استناد به آیات قرآن برای هر یک از اعضا و جوارح بدن وظایفی را بر شمرده اند و در ادامه بیان داشته اند که رعایت تمامی وظایفی که از سوی خداوند بر اعضاء مختلف انسان قرار داده شده موجب می شود تا انسان به بالاترین مراتب ایمان دست یافته و سهل انگاری در وظایف نیز موجب کسب درجات پائین تر ایمان می گردد تا جایی که انسان را به دوزخ می کشاند .
در اینجا بدلیل طولانی بودن روایت تنها به گزیده ای از این روایت اشاره می نمائیم :
ابو عمرو زبیرى گوید: بامام صادق علیه السّلام عرضکردم: ... قربانت گردم، ایمان را برایم شرح ده تا بفهمم، فرمود: ایمان حالات و درجات و طبقات و منازلى دارد، که برخى از آن تمامست و بنهایت کمال رسیده (مانند ایمان اولیاء خدا) و برخى ناقص است و نقصانش هم واضح است (مانند ایمان گناهکاران) و برخى راجح است و رجحانش هم زیاد است (مانند کسى که بیشتر وظائف ایمانى را انجام میدهد).
عرضکردم: مگر ایمان هم تمام و ناقص و زیاد مىشود؟ فرمود: آرى.
عرضکردم: چگونه؟ فرمود: زیرا خداى تبارک و تعالى ایمان را بر اعضاء بنى آدم واجب ساخته و قسمت نموده و پخش کرده است، و هیچ عضوى نیست، جز آنکه وظیفهاش غیر از وظیفه عضو دیگر است.
یکى از آن اعضاء قلب انسانست که وسیله تعقل و درک و فهم اوست و نیز فرمانده بدن اوست که اعضاء دیگرش بدون رأى و فرمان او در کارى ورود و خروج ننمایند.
و دیگر از اعضایش دو چشم اوست که با آنها میبیند و دو گوش اوست که با آنها میشنود و دو دستى که دراز میکند و دو پائى که راه میرود و فرجى که شهوتش از جانب اوست و زبانى که با آن سخن میگوید و سرى که رخسارش در آنست.
پس هر یک از این اعضاء وظیفه ایمانیش غیر از وظیفه ایمانى عضو دیگر است، طبق دستورى که از خداى- تبارک اسمه- رسیده و قرآن بآن ناطق و گواه است.
بر دل واجب شده غیر از آنچه بر گوش واجب شده، و بر گوش واجب گشته غیر از آنچه بر چشم واجب گشته و بر چشم واجب آمده غیر آنچه بر زبان واجب آمده: و بر زبان واجب گردیده غیر آنچه بر دست واجب گردیده، و بر دست واجب شده غیر آنچه بر پا واجب شده و بر پا واجب گشته غیر آنچه بر فرج واجب گشته و بر فرج واجب آمده غیر آنچه بر رخسار واجب آمده است.
1- وظایف ایمانی قلب
ایمانى که خدا بر قلب واجب فرموده، اعتراف است و شناخت و اعتقاد و رضا و تسلیم به اینکه خدایى جز «اللَّه» نیست، او یگانه است و بىشریک، و سزاوار پرستش و یکتا اوست، و او را همسر و فرزندى نیست، و محمد بنده و فرستاده او است- صلوات الله علیه و آله- و اقرار کردن به همه پیامبران و کتابهایى که از جانب خدا آمده است. این است آنچه خدا از اعتراف و معرفت بر قلب واجب کرده است. و کار قلب همین است، چنان که خود گفته است: «إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ (النحل : 106) ... مگر آن کس که مجبور گردد (که چیزى بر خلاف عقیده خویش بگوید)، و قلب او به ایمان و باور خود مطمئن است»؛ ... و گفته است: «الَّذِینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ (المائدة : 41 )کسانى که به زبان گفتند ایمان آوردیم، لیکن دلهاشان ایمان نیاورده است»؛ .... و این آیات همه در بیان همان است که خدا بر قلب واجب کرده است یعنى اقرار و معرفت. و این، رأس ایمان است.
2- وظایف ایمانی زبان
و خدا بر زبان واجب کرده است که آنچه را قلب به آن معتقد و معترف است بگوید و ابراز دارد، خود گفته است: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً (البقرة : 83 )به مردمان سخن نیکو بگویید»؛ و گفته است: «قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلهُنا وَ إِلهُکُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (العنکبوت : 46 )بگویید: به آنچه به ما فرو- فرستاده شده، و آنچه به شما فرو فرستاده شده ایمان آوردیم، خداى ما و خداى شما یکى است، و ما تسلیم او هستیم». و این عملى است که خدا بر
زبان واجب کرده است. و عمل زبان این است.
3- وظایف ایمانی گوش
و بر گوش واجب کرده است که از گوش دادن به آنچه خدا حرام کرده است خوددارى کند، و از آنچه به نهى خداوندى براى آن روا نیست، و از شنیدن آنچه خدا را به خشم مىآورد، دورى جوید، و خود در این باره گفته است: وَ قَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ(النساء : 140) ... در کتاب خدا بر شما فرمان نازل شده است که چون بشنوید که به آیات خدا کفر مىورزند و آنها را ریشخند مىکنند، پس با آن گروه منشینید، تا زمانى که به سخن دیگرى بپردازند ...»؛ ...«فَبَشِّرْ عِبادِ* الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ (الزمر : 18 ) مژده ده بندگان مرا که گفتار را مىشنوند و از نیکوترین آن پیروى مىکنند، اینان کسانیند که خدا راهشان نموده است و اینانند صاحبخردان»؛ همچنین گفته است: «قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ* وَ الَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ* وَ الَّذِینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ*( المؤمنون : 1-4) به حقیقت مؤمنان رستگار شدند: کسانى که در نمازشان خاضعند، و کسانى که از لغو روى مىگردانند، و کسانى که زکات خود را ادا مىکنند»؛ ... اینها وظایفى است که خدا بر گوش واجب کرده است، که آنچه شنیدن آن روا نیست نشنود. و این عمل گوش است و ایمان گوش.
4- وظایف ایمانی چشم
و بر چشم واجب کرده که به آنچه خدا دیدن آن را حرام کرده است ننگرد، و از آنچه خدا نظر به آن را نهى کرده است و حلال نیست اعراض کند؛ و این عمل چشم است و ایمان چشم، و خود گفته است: «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ (النور : 30 )به مؤمنان بگو که چشمهاى خود را فرو گیرند و فروج خویش نگاه دارند»؛ بدین گونه مؤمنان را از این نهى کرد که به عورتهاى خود نگاه کنند، هم باید انسان به عورت برادر خود نظر نکند، و هم اندام عورت خویش پوشیده دارد تا دیگرى آن را ننگرد؛ و گفته است: «وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ (النور : 31) به زنان مؤمن بگو که چشمهاى خود را فرو گیرند و فروج خویش نگاه دارند»، و زنى به اندام نهان خواهر خود نگاه نکند، و آن را پوشیده دارد تا نظر دیگرى بر آن نیفتد. ... این است آنچه خدا بر دو چشم واجب فرموده است، یعنى: نظر نکردن به آنچه خدا حرام کرده است. و این عمل چشم است و ایمان چشم.
5- وظایف ایمانی دست ها
و بر دست ها واجب کرده است که آدمى با آنها آنچه خدا حرام کرده است نکند و آنچه واجب کرده بکند، و مقرر داشته است تا براى صدقه دادن و صله رحم و جهاد در راه خدا و پاکیزه کردن بدن براى نماز به کار افتند، و خود گفته است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا، إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرافِقِ، وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ (المائدة : 6 )اى مؤمنان! چون خواهید به نماز ایستید، رو و دستهاى خود را تا آرنج بشویید، و سر و پاهاى خود را تا برآمدگى پا مسح کنید»؛ و گفته است: «فَإِذا لَقِیتُمُ الَّذِینَ کَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتَّى إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ، فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً، حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزارَها (محمد : 4 )چون با کفر پیشگان (در میدان کارزار) روبرو گشتید (شجاعانه پیکار کنید و) گردن زنید، تا آنگاه که آنان را از کار بیندازید، در این هنگام (از آنان اسیر گیرید و) بر آنان بندهاى محکم بندید، تا از آن پس یا برایشان منت نهید (و آزاد کنید) یا فدا گیرید، (چنین کنید) تا گاهى که شعله آتش جنگ فرو نشیند ...». و این است آنچه خدا بر دستها واجب کرده، که زدن از کار دست است.
6- وظایف ایمانی پاها
و بر پاها واجب است که با آنها در راه نافرمانى خدا گام برندارند، و بر آنها فرض است که براى خرسندى خداى بزرگ به راه افتند، که خدا خود گفته است: «وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً، إِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولًا (الإسراء : 37 )به کبر و ناز در زمین راه مرو، که نه به نیرو توانى زمین را شکافت، و نه به گردنفرازى توانى با قلههاى افراشته کوهها همبرى کرد». و گفته است: «وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْواتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ (لقمان : 19 )در راه رفتن میانه رو باش، و از بانگ خود بکاه، که ناخوشترین آوازها آواز خران است... این امور- که یاد شد- وظیفه دست و پا است، و عمل و ایمان آنها است.
7- وظایف ایمانی چهره
و بر چهره سجده کردن براى خدا در شب و روز در هنگام نماز واجب است، این است که خداوند گفته است: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (الحج : 77 )اى ایمانآورندگان! رکوع و سجود کنید، و پروردگار خود را بپرستید، و کار نیکو کنید، باشد که- تا جاودان- رستگار شوید». ...
نتیجه گیری امام علیه السلام :
بنا بر آنچه گفته شد، هر که خدا را با اندامهاى نگاه داشتهشده از گناه ملاقات کند، و هر اندام آنچه را که خداى بزرگ بر او واجب کرده است به انجام رسانیده باشد، چنین کسى با ایمان کامل خدا را ملاقات خواهد کرد، و از بهشتیان خواهد بود. و هر که در بخشى از این وظایف خیانت ورزیده (و کوتاهى کرده) باشد، یا از فرمان خداى بزرگ تخطى کرده و سرپیچیده باشد، با ایمان ناقص با خداوند روبرو خواهد گشت.... ایمان کامل سبب ورود اهل ایمان به بهشت گردید؛ و زیادتى و برترى مراتب ایمان باعث تفاوت درجات مؤمنان در نزد خداى گشته؛ و ایمان ناقص و ناچیز علت دخول گناهکاران به دوزخ شد.
بنا براین بر اساس آنچه که در این روایت ذکر گردیده اگر شما نیز بتوانید به وظایفی که بر عهده اعضا و جوارح شما نهاده شده به خوبی عمل کنید آنگاه می توانید بالاترین درجات ایمان را کسب نمائید .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید