سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2715596

  بازدید امروز : 90

  بازدید دیروز : 81

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
هر آوندى بدانچه در آن نهند تنگ شود جز آوند دانش که هر چه در آن نهند فراختر گردد . [نهج البلاغه]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: دوشنبه 88/12/3::: ساعت 12:6 عصر

خانقاه که مربوط به دراویش است و متصل به شاه ولایت حضرت علی(ع) است چه مشکلی دارد که خیلی از این خانقاهها را بسته اند؟

پرسش شما حاوی چند گزاره است که صدق و کذب یا درستی و نادرستی برخی از آنها محتاج بررسی است؛ به این شرح که:
چنانکه نوشته اید شکی نیست که «خانقاه مربوط به دراویش است» است. خانقاه خانه‌اى است که درویشان و صوفیان در آن گرد مى آیند و مراسم خاصّى در آن برگزار مى‌کنند. «خانقاه» معرّب است که در اصل مرکب از «خانه» و «گاه» می باشد؛ نظیر «منزلگاه».
اما اینکه گفته شود خانقاه «متصل به شاه ولایت حضرت علی(ع) است» ادعایی بیش نیست! یک منبع اصیل و یا یک گزارش مستند و یا یک روایت صحیح دال بر این مدعا حتی در نزد خود صوفیه نیز نمی توان یافت. در صورت عدم موافقت با این نظر لطفاً شما خود یک منبع اصیل و قابل اعتنا را در این باره نام ببرید. اگر گفته شود«خانقاه» همان صفّه(سکوى) کنار مسجد الرسول (صلى الله علیه وآله ) بود که در آغاز هجرت مسلمانان تازه وارد و بى مأوا موقتى در آنجا اقامت مى کردند باید گفت که صفه چنانکه ذکر شد بیش از منزلگاهى موقّت نبود اما خانقاه محل برگزارى مراسم ویژه صوفیان و مرکز تجمع آنها بوده و هست. تازه بد نیست بدانید که بنا بر نظر خود بزرگان صوفیه اوّلین خانقاه در قرن دوّم هجرى و در یرمله شام (یعنی در پایتخت سلطنت معاویه و در قلب و مرکز دشمنان اهل بیت!!!) ، بنا شده است که بر اساس گزارش عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس» اولین خانقاه توسط «امیری ترسایی»!! یعنی یکی از حکمرانان مسیحی بنا شد‍!!
سومین گزاره پرسش شما این بود که خانقاه «چه مشکلی دارد؟» در پاسخ باید گفت: بهتر بود که پرسشی اساسی تر مطرح می کردید و آن اینکه «تصوف چه مشکلی دارد؟». پیشنهاد می کنم که به این مطلب توجه ویژ داشته باشید:
الف) تاریخچه تصوف: در زمان پیامبر اکرم (ص ) پیروان آن حضرت را «مسلم» و «مؤمن» می نامیدند و آنانکه محضر پیامبر را درک کرده بودند، «صحابه» نامیده می شدند و نسل بعد را که با صحابه پیامبر محشور بودند «تابعین» خوانده اند. بعد اسم زاهد و عابد بمیان آمد و به عده ای اطلاق گشت که از دنیا کناره جسته و خود را وقف عبادت و ریاضت نموده بودند. در حدود اوائل قرن دوم هجری کم کم کلمه «صوفی» و طریقه تصوف شنیده شد که خود را سالکان طریق حق و عارفان الهی می دانستند؛ اما عرفان آنها با مبانی طریقتی ائمه هدی سازگاری و مطابقت نداشت.

عرفان ناب اسلامی ـ شیعی ریشه در آموزه های ثقلین داشته و دارد؛ یعنی منشأ آن قرآن و سنت (قولی، فعلی و تقریری) معصومین (ع) است، اما تصوف ریشه ای التقاطی داشته که هم از آموزه های نوافلاطونیان و هم نحله های معنوی مسیحی و حتی شبه عرفان های هندی و شرقی وام گرفته بود. اولین و معروفترین چهره متصوفه، ابوهاشم کوفی بود که او، مرام و عقیده اش مورد نکوهش شدید امام صادق(ع) قرار گرفت؛ چنانکه از امام حسن عسکری (ع ) نقل است که از امام صادق (ع ) پرسیدند ابو هاشم کوفی چگونه آدمی است؟ فرمود: «انّه فاسد العقیده جدّاً؛ واقعاً او شخص فاسدالعقیده ای است» و در ادامه فرمود: «و او همان کسی است که مذهبی را بدعت گذارد که آن را تصوف می نامند و وی این مذهب را پناهگاهی برای عقیده زشت و ناپسند خود قرار داد» (سفینه البحار، ج 2، ص 57).

 علاوه بر ابوهاشم در این دوره می توان از ابراهیم ادهم و ذوالنون مصری اشاره کرد که به هر حال طریقه و بدعت آنها باز به نسبت دوره های بعد، در ابتدا ساده بودند. رویارویی ائمه بعد از امام صادق(ع) با آنها به ویژه امام رضا(ع) که می فرمود: «کسی دم از صوفیه نمی زند مگر از روی خدعه یا گمراهی و یا [در خوشبینانه ترین صورت] از روی حماقت».(الاثنی عشریه، شیخ حر عاملی) و نیز امام هادی (ع) که همه فرقه های صوفیه را بی استثناء از مخالفین اهل بیت(ع) می دانست و می فرمود «الصوفیه کلهم من مخالفینا» قابل توجه و تأمل است.

ولی از قرن سوم به بعد دامنه تصوف وسعت یافت و مایه های ذوقی و شعری در آن پیدا شد. اوج تعلیمات نظری صوفیه به قرن ششم و به دست محی الدین ابن عربی مشهور به شیخ اکبر متوفای سال 560 صورت پذیرفت. بر اثر انشعابات متعدد مشرب تصوف، فرقه های مختلفی بوجود آمد که هر دسته و فرقه در صدد حفظ موقعیت خود در برابر فرقه های دیگر و علمای مکتب اهل بیت (ع) برمی آمد. بر این اساس هر کدام سعی کردند برای جبران مافات و جلوگیری از ازبین رفتن، به ظاهر سلسله مشایخ خود را به نحوی به ائمه اهلبیت (ع ) و یا به یکی از اصحاب پیامبر(ص ) و یا معصومین برسانند! چنانکه اشاره شد، حقیقت آن است که تصوف از ابتدا جریانی بدلی به موازات حرکت مکتب اهل بیت(ع) بوده است(ر ک: شناخت قرآن، سید علی کمالی دزفولی، بخش مکتب تفسیری متصوفه) که معصومین(ع) بارها به صراحت خطر آنها را گوشزد کرده و طریقه آنها را مخالف راه و روش حقه خود دانسته اند؛ پس بدیهی است که متصوفه در برهه هایی از تاریخ (درست مانند این زمان)، شرط ادامه حیات خود را در این تشخیص دهند که هم حدود و مرزهای عرفان و تصوف را با یکدیگر خلط کنند و هم خود را به ائمه و شاگردان آنها منسوب نمایند!

اما واقع امر، عدم همبستگی و سنخیت میان تشیع و تصوف را گزارش می کند. تصوف از تشیع کاملا جدا و بیگانه است زیرا اصول و قواعد تصوف با تشیع در تضاد آشکار می باشد. مطالعات و تحقیقات در احوال و تراجم و مشایخ صوفیه روشن می نماید که اقطاب و مشایخ اولیه و سرسلسله های بزرگ آنها همگی از اهل سنت بوده اند و تاریخ به ما می گوید که تا قبل از روی کار آمدن دولت صفویه هیچ قطب صوفی را نمی توان پیدا کرد که شیعه و پیرو اهل بیت بوده باشد (عرفان و تصوف، داود الهامی، ص 316).
ب) اما مکتب تصوف دارای انحرافات بسیاری است که ما تنها مواردی از آنها در اینجا را برمی شماریم:
1. ولایت گریزی و پیروی از مکتب خلفاء؛ همه بزرگان و سلسله داران متقدم صوفیه به گواهی تاریخ، از پیروان مکتب فقهی، اعتقادی و سیاسی اهل تسنن بوده اند. تأسی از مکتب خلفاء (در مقابل مکتب اهل بیت) نه تنها آنان را از عرفان حقیقی و اسلامی ـ شیعی که اولین مولّفه آن «ولایت پذیری» است، دور کرد بلکه زمینه ساز انحرافات بزرگ دیگری نیز گردید که به آنها اشاره خواهد شد.

اشخاصی چون مولوی و منصور حلاج به گواهی اسناد غیر قابل خدشه تاریخی، از پیروان مکتب خلفاء (مذهب اهل سنت) می باشند؛ پس اگر خود و یا کسانی آنان را عارف بنامند، بدیهی است که منظور آنها نمی تواند عرفان شیعی و مولفه های عرفان ناب چهارده معصوم باشد. باید دانست که یکی از اساسی ترین ارکان عرفان شیعه، «ولایت گرایی» و پذیرش کامل ولایت ائمه هدی(ع) است؛ پس چگونه ممکن است کسی هم عارف باشد و هم از پذیرش ولایت معصومین(ع) سر باز زند؟!

2. جعل عنوان «قطب» در مقابل «امام معصوم»؛ در این زمینه بازخوانی نوشته‌های صوفیه در شأن رهبران خود، موجب اعجاب و شایان تأمل است؛ مانند نوشته یکی از دراویش ذهبی در وصف سرکرده فراماسونر فرقه ذهبیه اغتشاشیه احمدیه، آنجا که می‌نگارد: «رکن رکین و بلد امین، وارث اقطاب الولایه و الهدایه مروج الشریعه الغراء المصطفوی و قائد الطریقه البیضاء المرتضوی، کهف الابدال و الاوتاد الزمان، قطب الاولیا الکاملین، ابوالوقت مولانا الاعظم، استاد دکتر حاج عبدالحمید گنجویان متعناالله بطول بقائه و ارواحنا فداه و افاض الله علینا و علی جمیع المسلمین انوار هدایته و ولایته...»!!! (مقدمه کتاب «مکاتیب عبدالله قطب»، انتشارات خانقاه احمدی) القابی که در جهان هستی، برازنده کسی جز امام معصوم (ع) نیست.

 3. عدم تقیّد به شریعت و آداب دینی و بى توجهى و یا کم مهرى نسبت به احکام و تکالیف الهی. می توان گفت که دو ملاک سنجه عمده صحت ادعاهای اهل عرفان عبارتند از: الف)تقید به شریعت اسلام و انجام مو به موى قوانین مطهر شرع ب) داشتن اذن و اجازه راهنمایى و ارشاد از بزرگان اسلامی ـ به عنوان تأییدیه ـ تا آنکه رشته هر سلسله به معصوم (ع) برسد، یعنى، تقید به همان اصل ولایت منصوص اهل بیت (ع)؛ اما مدعیان متصوفه از هر دو عاری هستند

 4. تقید به آداب و رسوم خرافى و اختراعات غیر دینی و ذکرها و وردهایى که نه تنها فاقد اسناد معتبرند بلکه یا بدعت بزرگان هر فرقه اند و یا برداشت های التقاطی از سنّت های غیر اسلامی می باشند

 5. جعل «خانقاه» در مقابل «مسجد»؛ بنا بر گزارش عبدالرحمن جامی در «نفحات الانس»، اولین خانقاه توسط امیری ترسایی (مسیحی) در منطقه شامات (مرکز فرماندهی دشمنان اهل بیت) ساخته و تقدیم دراویش شد! به ویژه از قرن هفتم به بعد «خانقاه سازى» و فاصله گرفتن از مسجد رواج یافت (مقالات تاریخى، رسول جعفریان، ج 7، صص 272)

 6. اعتقاد به سه رکن: شریعت و طریقت و حقیقت در طول هم؛ به گونه ای که برخی از فرقه های آنها معتقدند که اگر سالکی به حقیقت و یقین رسید دیگر نیازی به شریعت ندارد و می تواند اعمال عبادی و وظایف شرعی خود را انجام ندهد! در صورتی که بنای اهلبیت (ع) تأکید بر حفظ شعائر و ظواهر شریعت محمدی (ص) در همه احوال بوده است

 7. اعتقاد به مهدویت نوعیه قطب فرقه در تقابل با مهدویت شخصیه امام زمان(ع)؛ آنها به نوع کلی موعود معتقدند نه شخصی مشخص به نام «حجت ابن الحسن العسکری(ع)»؛ پس در هر زمان اقطاب صوفیه می توانند موعود و نجات دهنده آنها باشند! در تاریخ تصوف کم نبوده اند کسانی که ادعای «مهدویت نوعیه» کرده و با توّهم امام زمان بودن خروج کرده اند! به عنوان مثال، در قرن هشتم درویش محمد نوربخش ـ سر سلسله نوربخشیه و ذهبیه از سلاسل معرفیه ـ به نام مهدی موعود خروج کرد اما به دست امیر تیمور گورکانی گرفتار و تأدیب گردید!

 8. اعتقاد به عشق مجازی(عشق زمینی) به عنوان پل عبور به عشق حقیقی(محبت خدا)!

 9. ابراز شطح یا همان کلمات متناقض نمایی که گاه به کفرگویی و یا خلاف منطق شریعت و عقل کشانده می شود

 10. انجام سماع یا همان رقص و حرکات موزونی که نه تنها مستندی در دین ندارد بلکه در تقابل با احکام شرعی می باشد

 11. عزلت گزینی و جامعه گریزی و دوری از وظایف اجتماعی، انقلابى و سیاسى به بهانه مذمت دنیا. صوفیه در طول تاریخ با برداشت افراطى از آیات مذمت دنیا و نیز آیاتى که در تشویق بر زهد و تقوا است، بخش عمده‏اى از فقه را که دانش اجتماعى زیستن اسلام می باشد، بى‏اعتبار ساختند. بریدن از خلق خدا، گریز از مسؤولیت‏هاى اجتماعى، فرو رفتن در خود با غفلت از اطراف، کمترین آموزه‏هایى بود که این طیف بر آن پاى مى‏فشرند.

 12. نزدیکی به حکومت های استکباری و همپیالگی با قدرت های استعماری؛ مانند سرسپردگی فرقه های صوفیه به رژیم پهلوی و یا تحت الحمایه بودن بیشتر اقطاب و بزرگان آنها از جانب دولت های انگلیس و آمریکا؛ کسانی چون قطب نعمت اللهیه (جواد نوربخش که مدتی پیش در انگلستان مرد)، قطب ذهبیه احمدیه (عبدالحمید گنجویان در انگلستان)، قطب اویسیه (نادر عنقا در آمریکا)، قطب ذهبیه گمنامیه(منشی زادگان در آمریکاا).
ج) با این چند مقدمه، باید خود به روشنی دریافته باشید که « چه مشکلی دارد که خیلی از این خانقاهها را بسته اند؟» آیا با این اوصاف، حکومت و جامعه دینی ما، بنا بر وظیفه عقلی و دینی خود، حق اظهار نظر و یا ابراز حکمی نسبت به صوفیه و یا هر گروه دیگری که دارای انحرافات بارز عقیدتی، اجتماعی، سیاسی و حتی امنیتی هستند ندارد؟ آیا پاسداری از کیان عقیدتی و جغرافیایی جامعه اسلامی، در مقابل گروههای مهاجم وظیفه حاکمان و یا مردم علاقمند به آن نظام نیست؟
البته تاکنون متاسفانه/ یا خوشبختانه، نظام اسلامی با کمال بزرگواری و خویشتنداری با بسیاری از گروه‌های صوفیه مدارا کرده و انواع هجمه های آنها را جوانمردانه تحمل نموده است. اما در برخی مواقع کاسه صبر ملت انقلابی از دسیسه های برخی از این فرقه ها لبریز گشته و خود برای رهایی از آسیب های بیشتر این گروهها دست به کار و اقدام عملی و انقلابی در تعطیلی مراکز فساد و خانه های تیمی آنها شده اند؛ که از این بابت بر آنها نه تنها حرجی نیست بلکه باید بر غیرت دینی و انقلابی آنها درود فرستاد که چنین با بصیرت عملکرد و سوابق اشخاص و گروهها را رصد می‌کنند؛ به عنوان مثال باید دانست که دکتر نور علی تابنده معروف به محبوب علیشاه به عنوان قطب سی و نهم سلسله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی که متاسفانه همینک در کشور فعالیت دارد دارای گرایش‌های شدید روشنفکری و تفکرات لیبرالی است و در سوابق او عضویت در تشکیلات «جبهه ملی» به چشم می خورد که در اول انقلاب به دلیل مخالفت صریح با لایحه قصاص توسط امام خمینی (ره) حکم ارتداد آنها صادر شده بود.

تابنده تحت تأثیر تفکرات لیبرالی و به دلیل همراهی با جبهه ملی و نهضت آزادی که پرونده آنها مخصوصاً در دوران 8 ساله دفاع مقدس بسیار سیاه و تاریک است، با نظام جمهوری اسلامی نیز سر ستیز پیدا می کند، به طوری که یک بار در اوایل دهه 70 شمسی به دلیل بعضی از اقدامات، دستگیر و مدت کوتاهی در زندان نظام اسلامی به سر می برد.

بالاتر از آن? پیوند خانواده تابنده و جریان تصوف با دربار پهلوی و امرای آن مانند امیر اسدالله علم شنیدنی است. پیش از انقلاب برادر او و قطب اسبق این فرقه یعنی سلطانحسین تابنده یا رضا علیشاه گنابادی در زمان ریاست خود بر این گروه، رابطه بسیار حسنه ای با دربار پهلوی داشت. محمد رضا پهلوی دوبار رسماً به بیدخت رفت و شب را به اتفاق اسدالله علم، وزیر سفاک خود و از دوستان تابنده، در منزل او بیتوته کرد. در این رابطه عکس های از ملاقات محمدرضا پهلوی با رضا علیشاه و تعظیم او به شاه پهلوی، موجود است.

 ارتشبد نصیری رئیس سفاک ساواک که دست او به خون بسیاری از جوانان انقلابی و متدین این مرزو بوم آلوده بود، از دوستان تابنده و از مریدان این فرقه درویشی بود. البته اسناد وابستگی و همراهی اقطاب این فرقه با شاهان ظالم قاجار و پهلوی بسیار زیادتر از این اجمال است؛ چنانکه می توان تنها برای نمونه چند مورد دیگر را اشاره کرد، از جمله اینکه میرزا آغاسی از شیوخ فرقه نعمت اللهی و عامل تابلودار استعمار بود که پس از دسیسه چینی در قتل صدر اعظم باکفایت و دانشمند ایران یعنی قائم مقام فراهانی، چندی به نخست وزیری شاگرد سابق خود یعنی محمد شاه قاجار رسید.

 اسناد رابطه نامشروع این رئیس خانقاه صوفیه با مهد علیاء زن محمد شاه، در تاریخ ثبت است. ظهیر الدوله ملقب به صفا علیشاه، داماد ناصرالدین شاه و وزیر دربار او نیز از اقطاب یکی از این فرقه های نعمت اللهیه بود که با بنیانگذاری انجمن اخوت، مایه پیوند رسمی دراویش صوفی با لژهای فراماسونری استعمار شد. عبدالحسین تیمور تاش وزیر دربار رضا خان پهلوی و جاسوس پرونده دار روسیه در ایران که داعیه سلطنت را نیز در سر داشت و عاقبت الامر به این جرم مورد تصفیه حساب خونین رضا خان واقع شد و به قتل رسید، از دراویش نعمت اللهی بود. منوچهر اقبال رئیس شرکت ملی نفت ایران نیز گرایش شدید به تصوّف گنابادی داشت. او یکی از دختران خود را به خانواده تابنده می دهد و یکی دیگر را به خانواده شاه؛ یعنی خاندان پهلوی با خانواده تابنده عجین شده و به همین دلیل در زمان محمد رضا شاه، قدرت اقبال از وزرا هم بیشتر بود.
د) البته به حکم: «عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگوی»، با نگاهی به آثار ذوقی و ادبی صوفیه مانند انبوه دیوان های شعری آنها، بی انصافی است که تلاش های بزرگان و متقدمین دانشمند و باسواد این فرقه ها را در پرورش طبع و تقویت ذوق و تکامل قوه خیال و تخیلات شاعرانه و در نهایت فربهی ادبیات فارسی و حتی عربی نادیده گرفت. هر چند که در میان این مجموعه های ادبی و ذوقی، داستان های خلاف منطق دین و شریعت و یا خلاف حقیقت و یا خلاف عقل سلیم انسانی، بسیار به چشم می خورد، مانند وصف مثنوی از بایزید بسطامی و ساختن کرامات غیر قابل باور برای او در این ابیات:
شیخ سوزن زود در دریا فکند/ خواست سوزن را به آواز بلند
صد هزاران ماهی اللهی ای/ سوزن زر بر لب هر ماهی ای
سر برآوردند از دریای حق/ که بگیر ای شیخ سوزنهای حق!!!
ی) در پایان برای آشنایی بیشتر شما با بنیاد، ماهیت و آموزه های تصوف و شناخت شفاف مرزهای آن با عرفان حقیقی، مطالعه هر کدام از کتاب های ذیل پیشنهاد می شود:
ـ آن سوی صوفیگری، احمد باقریان ساروی
ـ در کوی صوفیان، سید محمد تقی واحدی (صالح علیشاه)
ـ خرقه مستوجب آتش، سید محمد حسین فقیه ایمانی
ـ رویشگاه تصوف، سید محمد حسین فقیه ایمانی
ـ نگرشی دیگر بر تصوف، شهاب الدین کاکوئی
ـ فرقه صوفیان، سید محمد محدث
ـ دیدی که راز پنهان خواهد شد آشکارا، مهدی عمادی شیرازی
ـ پرده پندار، علی دشتی
ـ در دیار صوفیان، علی دشتی
ـ در خانقاه بیدخت چه می گذرد؟، محمد مدنی (با مقدمه مفصل و مهم دکتر احمد عابدی)
ـ جلوه حق، آیت الله ناصر مکارم شیرازی
ـ سلسله های صوفیه ایران، نورالدین مدرسی چهاردهی
ـ رهبران ضلالت، علی امیر مستوفیان
ـ مناظرات و مکاتبات، محمد مردانی
ـ موضع تشیع در برابر تصوف، داود الهامی
موفق و موید باشید.

 


 
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید