بازدید امروز : 158
بازدید دیروز : 392
شادى و نشاط، چه نسبتى با دین دارد؟ آیا دین شادابى را تقویت مىکند یا سبب رکود و خمود آن است؟
با توجه به منابع دینى، یعنى قرآن و سیره پیشوایان معصوم، دین اسلام موافق نشاط و شادى بوده، علاوه برآن که آدمى را از تنبلى رهانده، سرزنده و سر حال مىسازد؛ البته این شادى، افراطى و تفریطى نبوده، بلکه درچارچوب نگاه تعدیلى قابل رهیابى است. توضیحات ذیل مدعا و پاسخ فوق را روشن و مدلّل مىسازد:
1. هدف زندگى؛ بر اساس تصویر و تفسیرى که اسلام از انسان ارائه مىنماید، هدف، غایت، فرجام و آرمانى که اسلام براى بشر ترسیم کرده است، فقط خداست. هدف از زیستن آدمى در این دنیا، بازگشت مختارانه و آزادانه او به اصل خویش است و این عبارت از حرکت، صعود و بازگشت به سوى خداوند است. به بیان دیگر، انسان تنزل یافته، باید تلاش کند تا دوباره خود را پاک گرداند و در واقع در پرتو پیروى از انبیاء و ائمه(علیهم السلام) و عمل به هدایتها و تعالیم آنان است که آدمى مىتواند به اصل خویش که همان حاکمیت روح توحید و خدایى شدن است، دست یازد.1
2. اسلام و نیازهاى اساسى انسان؛ بهترین آیینها آن است که با طبیعت آدمى و سازمان آفرینش او سازگار بوده، نیازمندىهاى طبیعى و فطرى اش را برآورد؛ در غیر این صورت، نه قابل عمل است و نه مىتواند آدمى را خوشبخت و سعادتمند سازد. تعالیم اسلام به دلیل توجه به این نیازها و متناسب بودنش با فطرت آدمى است که توانست از محدودیت جزیرةالعرب خارج گشته، جهان اسلام را در اقصىنقاط دنیا شکل دهد2. به گفته علامه طباطبایى، اسلام، نه انسان را از نیروها غرایز و خواستههایش محروم مىکند و نه همه توجه را به تقویت جنبههاى مادى معطوف مىدارد؛ نه او را از جهانى که در آن زندگى مىکند، جدا مىسازد و نه او را بىنیاز از دین و شریعت به حساب مىآورد.3
3. شادى و نشاط یک ضرورت و نیاز؛ از شادى تعاریف گوناگونى، مانند «احساس مثبتى که از حس ارضاى پیروزى به دست مىآید»؛4 «مجموع لذتهاى منهاى درد»5 «حالتى که در فرآیند نیل به علاقهها در آدمى به وجود مىآید»،6 ارائه شده است. این پدیده هر چند از زوایاى گوناگونى تعریف و تشریح شده است، ولى به اتفاق اندیشمندان یک ضرورت و نیاز اساسى انسان به شمار مىآید؛ چه کسى را مىتوان یافت که مدعى باشد نیازمند به شادى نیست؟ اصلاً اساس جهان هستى و پدیدههاى آن به گونهاى طراحى شدهاند که در آدمى شادى ایجاد کنند. بهار با طراوت، صبح پر لطافت، طبیعت با ظرافت، آبشارهاى زیبا، گلهاى رنگارنگ، دیدار دوستان، ازدواج و پیوند دو انسان و...، همه شادى آور و مسرّت خیز است. از آن جا که شادى، ناکامى، ناامیدى، ترس و نگرانى را از آدمى دور مىسازد، روانشناسان به ایجاد و تثبیت آن در انسان دستور اکید دادهاند و این همه حکایت گر این حقیقت است که شادى نیاز اساسى و ضرورى مىباشد.7
4. عوامل شادى و نشاط؛ باکندوکاو در نظریات و گفتههاى دانشمندان و متون معتبر، مىتوان موارد ذیل را در زمره عواملى بر شمرد که حالت شادى و نشاط را در انسان پدید مىآورند: 1. ایمان. 2. رضایت و تحمل. 3. پرهیز از گناه. 4. مبارزه با نگرانى. 5. تبسم و خنده. 6. مزاح و شوخى. 7. بوى خوش. 8. خود آرایى. 9. پوشیدن لباسهاى روشن. 1. حضور در مجالس شادى. 11. ورزش. 12. امید به زندگى. 13. کار و تلاش. 14. سیر و سفر. 15. تفریح. 16. تلاوت قرآن. 17. تفکر در آفریدههاى خداوند. 18. صدقه دادن. 19. نگاه کردن به سبزهها و... .8
چهار چیز هر آزاده را زِ غم بخرد
تن درست و خوىِ نیک و نام نیک و خرد
هر آن که ایزدش این چهار روزى کرد
سزد که شاد زِیَد شادمان و غم نخورد9
5. اسلام و شادى؛ اسلام با توجه به نیازهاى اساسى انسان، شادى و نشاط را تحسین و تأیید کرده است. قرآن که یکى از بهترین و مستحکمترین منابع اسلام به شمار مىرود، زندگى با نشاط و شادى را نعمت و رحمت خدا تلقى فرموده، زندگى همیشه توأم با گریه و زارى و ناله را خلاف رحمت و نعمت خداوند داسته است. گواه این مطلب آیه قرآن است که مىفرماید: «فَلْیَضْحَکُوا قَلِیلاً وَ لْیَبْکُوا کَثِیراً؛10 باید کم بخندند و زیاد بگریند». شأن نزول این آیه، این بود که پیغمبر خدا - صلى الله علیه و اله - دستور صادر کرده بودند که باید تمام نیروهاى قابل براى شرکت در مبارزه علیه کفار و مشرکان که به سرزمین اسلام هجوم آورده بودند، بسیج شوند. عدهاى با بهانههاى مختلف از شرکت در این لشکر کشى خود دارى کرده بودند و از فرمان خدا و پیغمبر - صلى الله علیه و اله - تخلف کرده بودند؛ خداوند در قرآن مىفرماید: «لعنت خدا باد بر این کسانى که دیدند پیغمبر با انبوه مسلمانان به میدان نبرد مىروند؛ اما باز هم زندگى دوستى، آنها را وادار کرده، از فرمان خدا و رسول تخلف کنند و بمانند. لعنت خدا بر آنها باد و محروم باد این گروه از رحمت حق»11 و به دنبال آن، [به عنوان یک نفرین] مىگوید:«[این گروه نافرمان] از این پس کم بخندند و زیاد بگریند». واضح است که نفرین به صورت کیفر و مجازاتى است که همواره بر خلاف طبیعت و فطرت آدمى او را دچار عذاب و رنج مىسازد. این که خداوند آرزوى کم خندیدن و زیاد گریستن براى نافرمانان مىکند، حکایت از این حقیقت دارد که خنده به عنوان یکى از عوامل نشاط، امر طبیعى و فطرى است که خداوند مىخواهد به عنوان کیفر، نافرمانان از این امر محروم باشند.12
توصیفات قرآن در خصوص بهشت نیز حاکى از این واقعیت است که اسلام بر نشاط و شادى مُهر تأیید نهاده است؛ زیرا باغهاى زیبا، آبهاى زلال و روان، زیباترین بسترها، نرمترین و چشمگیرترین پارچهها، برترین دیدنىها13 و... که قرآن در وصف بهشت ترسیم مىکند، همه جزء عوامل نشاط و شادى به شمار مىروند و خداوند متعال براى شادکردن انسانها بهشت را اینچنین قرار داده است.
قرآن در فراز دیگرى، برخى عوامل شادى و نشاط را مخصوص مؤمنان دانسته است؛ «قل من حرّم زینة الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هى للذین آمنوا فى الحیوة الدنیا خالصة یوم القیامه؛14 بگو (در برابر کسانى که بسیارى از مواهب زندگى را تحریم مىکردند) اى پیغمبر چه کسى حرام کرده است زینت و آرایش و زیبایىهایى را که خداوند از درون طبیعت براى بندگانش بیرون کشیده؛ چه کسى حرام کرده است روزىهاى پاک و مواهب پاک را؛ بگو این مواهب پاک و این زیبایىها براى مردم با ایمان در همین زندگى دنیا و در زندگانى جاوید آخرت قرار داده شده است. با این تفاوت که در این دنیا، زیبایىها به زشتىها آمیخته است؛ شادىها به غم آلوده و آمیخته است؛ ولى در دنیاى دیگر و در روز رستاخیز، این زیبایىها و این مواهب پاک، براى مردم با ایمان به صورت خالص وجود دارد».15
این آیه به خوبى بیانگر این حقیقت است که اسلام به بهرهمند شدن از زیبایىها و مواهب زندگى که در زمره عوامل نشاط آورند، اهمیت مىدهد و آن را زیبنده دینداران و مؤمنان مىداند.
معصومان - علیهم السلام - نیز - که مترجمان حقیقى وحىاند - بر این امر صحه گذاردهاند که به پارهاى از سخنان گرانسنگ آنان اشاره مىکنیم:
1. رسول اکرم صلى الله علیه و اله: «مؤمن شوخ و شاداب است».16
2. حضرت علىعلیهالسلام: «شادمانى، گشایش خاطر مىآورد»؛17«اوقات شادى، غنیمت است»؛18 «هرکس شادىاش اند ک باشد، آسایش او در مرگ خواهد بود».19
3. امام صادق - علیهالسلام -:«هیچ مؤمنى نیست که شوخى در طبع او نباشد»20؛ «شوخ طبعى بخشى از حسن خلق است».21
4. امام رضا - علیهالسلام -:«کوشش کنید اوقات شما چهار زمان باشد؛ وقتى براى عبادت و خلوت با خدا، زمانى براى تأمین معاش، ساعتى براى معاشرت با برادران مورد اعتماد و کسانى که شما را به عیبهایتان واقف مىسازند و در باطن به شما خلوص و صفا دارند و وقتى را هم به تفریحات و لذایذ خود اختصاص دهید و از شادى ساعتهاى تفریح، نیروى لازم براى عمل به وظایف وقتهاى دیگر را تأمین کنید».22
در سیره معصومان، عنصر شادى آن چنان اهمیت دارد که علاوه بر تأیید آن به بسترسازى، زمینهسازى و ایجاد آن نیز توصیه شده است.23
پارهاى از احادیث، علاوه بر دستورهاى کلى در خصوص شادى و نشاط، دستور العملهاى خاصى نیز براى حفظ و پرورش این حالت مانند، پیادهروى، سوارکارى، غوطهورى در آب، نگاه کردن به سبزهها، خوردن و نوشیدن، مسواک کردن، شوخى، خنده و...24 بیان مىدارند.
چو شادى بکاهد، بکاهد روان
خرد گردد اندر میان، ناتوان25
6. مرز شادى و نشاط؛ براساس هدف و فرجام زندگى، شادى و نشاط از دیدگاه اسلام داراى حد و مرز مىباشد. محتوا و قالب شادى و نشاط و عوامل آن نباید با روح توحیدى و انسانى که دین اسلام مطرح کرده است، در تضاد و تنافى باشد؛ زیرا هر پدیدهاى که انسان را از آرمان و غایت اصلى خویش دور سازد، به هیچ وجه مقبول اسلام نخواهد بود. بنابراین پدیده شادى و نشاط و عوامل آن به عنوان یک نیاز اساسى و ضرورى تا حدى روا و مجاز مىباشد که علاوه بر آن که مانع نیل انسان به هدف اصلىاش نگردد، بلکه در رسیدن به آن مددکار وى باشد؛ از این رو بسیارى از اندیشمندان مسلمان معتقدند: از آن جا که انسان در انجام هر رفتار ارادى، انگیزه و هدفى راپىمىگیرد،26 شادى و نشاط به عنوان یک رفتار، از این قاعده مستثنا نبوده، هدف و انگیزهاى در آن دنبال مىشود. در این پدیده، اگر انگیزه و هدف، حق و در راستاى هدف اصلى زندگى آدمى باشد، این پدیده حق، مفید و سودمند خواهد بود و اگر انگیزه و هدف باطل در آن نهفته باشد و در برابر هدف اساسى زندگى انسان باشد، این پدیده، باطل و مضر خواهد بود؛ بنابراین مىتوان مرز شادى و نشاط را انگیزه و هدف آن دانست.
مزاح و شوخى که یکى از عوامل برجسته شادى است، اگر به سبکسرى، بىشرمى و گستاخى بیامیزد، «هزل» نامیده مىشود که در اسلام مطرود است و اگر به تحقیر و بدگویى و ناسزا آمیخته گردد، آن را «هجو» مىخوانند و این نیز در اسلام نهى شده است27 و اگر شوخى درست از حد خارج شود و به بیهودگى یا زیادهروى بینجامد، باز از نظر اسلام عملى ناپسند خواهد بود؛ همان طور که امیرمؤمنان على - علیهالسلام - مىفرماید: «هر کس بسیار شوخى کند، وقار و سنگینى او کم مىشود».28 امام صادق - علیهالسلام - مىفرماید: «زیاد شوخى کردن، آبرو را مىبرد».29
خنده و تبسم که از عوامل دیگر نشاط و شادى است، باید صادقانه بوده، شخصیت آدمى را لکهدار نسازد. خنده از نظر اسلام، آن گاه مؤثر و مفید است که به شخصیت دیگران لطمه وارد نیاورد. خنده، با انگیزه آزردن، اهانت و تحقیر دیگرى، حکم حرمت آزار شخص مؤمن را دارد و به شدت از آن نهى شده و حرام است. وقتى براى مؤمن، احترامى برتر از کعبه را بر شمردهاند، به خوبى روشن مىشود که اهانت و تحقیر او، چه اندازه نکوهیده است.30
قالبهاى نشاط و شادى و عوامل آن نیز باید در شأن مقام انسان و آرمانهاى والاى او باشد؛ زیرا گاه محتوایى مفید، در قالبى نامناسب نتیجه اثرگذارى را معکوس خواهد کرد و به همین دلیل در روایات، قهقهه از شیطان تلقى31 و تبسم بهترین خنده دانسته شده است.32 زمان و مکان نشاط و شادى نیز باید با آن متناسب باشد؛ زیرا اگر این تناسب برقرار نباشد، بسیار ناپسند و زشت خواهد بود. مزاح و بذلهگویى در مراسم سوگوارى و مکانهاى مقدس ناپسند است33 و در خصوص مکان و زمان خنده از رسول اکرم - صلى الله علیه و اله - نقل شده است: «کسى که بر جنازهاى بخندد، خداوند در روز قیامت پیش چشم همه، به او اهانت مىکند و دعایش اجابت نمىشود و کسى که در گورستان بخندد، باز مىگردد، در حالى که سختى بزرگى همانند کوه اُحد، براى اوست».34
از آن چه در این فراز گفته شد، مشخص مىگردد که پارهاى از روایات که به صورت مطلق یا مقید، شادى و عوامل آن را نکوهش کردهاند، ناظر به شادى، نشاط و عواملى است که از مرز و حدود شادى خوشایند از دیدگاه اسلام پا فراتر نهادهاند و به افراط و تفریط در غلتیدهاند والا اسلام اصل شادى و عوامل آن را نه تنها ناپسند نشمرده است، بلکه آن را تأیید و توصیه کرده است.
پىنوشت:
1. خداشناسى و فرجامشناسى [دفتر اول]، ص75 - 87.
2. فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة ا لله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم(روم(30):30).
3. علامه طباطبایى، المیزان، ج 16، ص 203.
4. انگیزش و هیجان، ص 367.
5. روانشناسى شادى، ص 42 و 172.
6. جلوههاى شادى در فرهنگ و شریعت، ص 47.
7. روانشناسى شادى، روانشناسى کمال، راز شاد زیستن و... .
8. شیخ حر عاملى، وسائل الشیعة، ج 5، باب ملابس؛ شیخ طوسى، امالى، ح 45؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 71، ص 95؛ آیین زندگى، ص 34.
9. رودکى.
10. توبه(9): 82.
11. همان، آیه 81.
12. گفتارها، ج 2، ص 225 - 226.
13. ر.ک: سوره الرحمن، واقعه ویس.
14. اعراف(7): 32.
15. گفتارها، ج2، ص227 - 228.
16. حرانى، تحف العقول، ص49.
17. آمِدى، غررالحکم، ح2023.
18. همان، ح1084.
19. بحارالانوار، ج78، ص12.
20. کلینى، اصول کافى، ج2، ص663.
21. همان.
22. بحارالانوار، ج75، ص321.
23. کافى، ج2، ص192.
24. وسائل الشیعه، ج12، ص112؛ بحارالانوار، ج16، ص298؛ حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج8، ص418.
25. فردوسى.
26. اخلاق اسلامى، ص98 - 99؛ اخلاق الهى، ج5، ص238.
27. یکى از صحابیان از رسول خدا پرسید: «آیا اگر با دوستان خود شوخى کنیم و بخندیم، اشکالى دارد؟ حضرت فرمود: اگر سخن ناشایستى در میان نباشد، اشکالى ندارد(کافى، ج2، ص663؛ تحف العقول، ص323).
28. غررالحکم، ص222.
29. کافى، ج2، ص665.
30. اخلاق الهى، ج5، ص256 - 257.
31. کافى، ج2، ص664.
32. غررالحکم، ص222.
34. اخلاق الهى، ج5، ص258 - 259.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید