بازدید امروز : 490
بازدید دیروز : 141
می خوام بدونم ملاک آدم خوب بودن چیه؟ اگر سخنرانی مناسبی از اساتید در این باره می شناسید، لطفا به من معرفی نمایید؟
پرسشگر گرامی سوال شما حاکی از این مطلب است که ما با شخصی مومن و دوستار کمال مواجه هستیم، امیدواریم که بتوانیم جوابی مقبول بدهیم.
«کمال هر چیز»
معیار ارزش و خوب بودن هر چیزی, کمال موجود در آن است. به طور مثال، یک درخت میوه وقتی بیشترین ملاک ارزش را خواهد داشت که بهترین میوه را بتواند بدهد. یک خانه و یا ماشین نیز هنگامی از بیشترین ارزش برخوردار می شوند، که آسایش انسان را بیشتر فراهم می کندکند. آدمی نیز از این امر مستثنی نیست، به این بیان که ملاک ارزش و خوبی انسان نیز کمال لایق او است. کمالی که از طریق نزدیک شدن به خداوند بدست می آید.
«کمال آدمی»
خداوند در قرآن هدف از خلقت انسان را عبادت و بندگی معرفی می نماید: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛ من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند (و از این راه تکامل یابند و به من نزدیک شوند)!».[1] در این آیه مقداری تأمل می کنیم.
خداى سبحان در کارهایى که مىکند غرضى دارد، اما غرضش ذات خودش است، نه چیزى که خارج از ذاتش باشد، و کارى که مىکند از آن کار سود و غرضى در نظر دارد، ولى نه سودى که عاید خودش گردد، بلکه سودى که عاید فعلش- مثل انسان- شود. از این رو است که مىگوییم خداى تعالى انسان را آفرید تا پاداش دهد، و معلوم است که ثواب و پاداش عاید انسان مىشود، و این انسان است که از آن پاداش منتفع و بهرهمند مىگردد، نه خود خدا، زیرا خداى عز و جل بى نیاز از آن است.
اما غرضش از ثواب دادن خود ذات متعالیش مىباشد، انسان را بدین جهت خلق کرد تا پاداش دهد، و بدین جهت پاداش دهد که «اللَّه» است. پس پاداش کمالى است براى فعل خدا، نه براى فاعل فعل که خود خدا است، پس عبادت غرض از خلقت انسان است، و کمالى است که عاید انسان مىشود، هم عبادت غرض است و هم توابع آن که رحمت و مغفرت و غیره باشد. اگر براى عبادت غرضى از قبیل معرفت در کار باشد، معرفتى که از راه عبادت و خلوص در آن حاصل مىشود در حقیقت غرض بالاتر است، و عبادت غرض متوسط است.[2]
خداوند هنگامی که به بنده ای پاداش عنایت می کند، این نشان از این دارد که او توانسته است به سمت خدا حرکت نماید و در راه رضای الهی قدم بر دارد. برای عده ای پاداش الهی دیگر رنگی ندارد، آن چه که اصل و اساس است پاداش دهنده است، نه پاداش. این گونه بندگان الهی بر اثر معرفت، شعله های محبت خدا در درونشان شعله کشیده و محبت هر چه غیر خدا است را سوزانده است، از این رو خالصانه و عاشقانه به سمت پیروی از فرمایشات الهی می شتابند.
حضرت على -علیه السّلام- که خود مصداق حقیقی این بندگان است، در نهج البلاغه به خوبی به این افراد اشاره می کند، آن جای که می فرماید: « گروهى از لحاظ میل و به خواست رسیدن به ثوابهاى اُخروى خدا را عبادت می کنند، که این عبادت تجار و بازرگانان است و گروهى دیگر از جهت ترس از عذاب خدا را عبادت می نمایند که این عبادت بردگان است و گروهى با انگیزه شکر و سپاسگزارى از نعمتهاى پروردگار عبادت خداوند می نمایند که این عبادت احرار و آزادگان است». از این رو یکی از ملاکهای اصلی انسان را می توان بندگی از سر شور و شعور دانست. که این عبادت، وظایفی را در حوزه های مختلف اما به قصد واحد- قرب الهی- برای شخص ترسیم می نماید؛
1. وظیفه ما نسبت به خدا 2. نسبت به خود 3. نسبت به اجتماع. البته باید خاطر نشان کنیم، که این سه حوزه بر روی یک دیگر اثر می گذارند و تأثیر نیز می پذیرند. دستورات دین تمام این سه حوزه را در بر می گیرد؛ آن جای که بحث نماز و روزه است، عبادت خدا مطرح است. در مواردی که بحث لذت حلال، مراقبه، محاسبه و مشارطه سخن به میان می آید، وظایف فردی پررنگ می شود و در مواردی که خوش اخلاقی، تواضع، همسر خوب بودن، عطوفت، ایثار و تلاش برای پیروزی و سر بلندی حکومت دینی مطرح است، بحث اجتماع به میان می آید.
«ایمان و بندگی»
اساس ارزش آدمی از دیدگاه اسلام، ایمان و عمل صالح یا به عبارتی تقواست- تقوا یعنی رعایت التزام عملی به دین و ایمان و انجام واجبات. ایمان و عمل صالح نیز با هم رابطه علی و معلولی دارند. در واقع ایمان مانند چشمه ای از قلب می جوشد، به سوی اعضاء و جوارح جریان پیدا می کند و به صورت عمل صالحه و حسنه ظاهر می شود. پس ریشه تقوا در قلب است، که از ایمان تولید و تغذیه می شود و آثار و ثمرات آن در رفتار انسان ظاهر می گردد. ایمان در صورتی می تواند منشأ تقوا باشد که زنده و فعال باشد و در غیر این صورت بود و نبودش یکی خواهد بود و نمی تواند انگیزه ی نیرومندی در ما برای انجام کارهای شایسته و ترک کارهای ناپسند بوجود آورد و به دست غفلت سپرده خواهد شد. آگاهی و تنبه همواره باید زنده باشد تا منشأ اثر شود. در غیر این صورت انسان، از انسانیت خارج می شود و به تعبیر قرآن، در زمره ی حیوان قرار می گیرد:«اولئک کالانعام بل هم اضل؛ آنها مثل حیوان هستند، بلکه گمراه تر از آنها».[3]
«غفلت»
انسانیت انسان از این نقطه آغاز می شود که از غفلت خارج شده قدم به مرحله آگاهی بگذارد و متوجه شود که سر نوشتی دارد و راههای مختلفی پیش پای او است که لازم است از میان آنها راه درست را شناخت و از آن پیروی نمود. بنابراین تا انسان از غفلت خارج نشود، در واقع هنوز داخل در محدوده ی انسانیت نشده؛ بلکه، مسیر انحطاط و سقوط را می پیماید و از حیوان پست تر است. قرآن از غفلت به عنوان ریشه انحرافات دیگر یاد می کند. در بعضی آیات چنین آمده که:« یعلمون ظاهراً من الحیاة الدنیا و هم عن الاخرة هم غافلون؛ ظاهری از حیات دنیا را درک می کنند و ایشان از آخرت غفلت کننده اند».[4]
ممکن است انسان درباره منافع مادی خویش بیندیشد و دقت لازم و کافی داشته باشد؛ اما، از سر نوشت نهایی و سرانجام کار خویش و از خدا و قیامت غفلت ورزد و در حقیقت خود را فراموش کند. که خداوند درباره اینان فرموده است:« نسو الله فانسیهم انفسهم؛ از آن کسان مباشید که خدا را فراموش کردند و خدا نیز چنان کرد تا خود را فراموش کنند».[5] فراموشی از خدا ره آوردی جز زندگی حیوانی در پی نخواهد داشت. «یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ ؛ متمتع مىشوند و چون چارپایان مىخورند و جایگاهشان آتش است».[6]
برای این که چنین انسانی بتواند ملاک آدمی را بدست آورد باید بتواند دل خود را انسانی کند و به خود برگردد و با خویش خلوت کند و نسبت به وضع زندگی و آینده خویش در اندیشه فرو رود تا راه زندگی را باز یابد. از این رو یکی از وظایف انبیاء الهی «ذکر» و یاد آوری می باشد که برای نجات از غفلت می باشد. ذکر یعنی، خارج کردن مردم از حالت غفلت و از این رو قرآن از انبیاء با عنوان «مذکر» یاد می کند که خارج کردن مردم از غفلت در واقع یکی از ابعاد گوناگون مذکّر بودن انبیاست.
«نتیجه»
هر چه به سمت کمال خود، که در سایه ای ایمان و بندگی خداوند به دست می آید، حرکت کنیم، انسانیت در ما بیشتر نمودار می شود. مهمترین مانعی که بر سر راه حرکت و کمال جوئی ما قرار دارد، غفلت است. که باید با آگاهی از خدا، خود و جهان هستی از غفلت رها شویم و پرچم انسانیت را برای همیشه در خود بپا نمائیم، زیرا از روح الهی که اولین مخلوق پروردگار و آینه ای تمام نمای اسماء و صفات الهی می باشد، در درون ما قرار دارد که باید، لحظه به لحظه به آن نزدیک شویم و گوهر و جودی خود را در سایه سار بندگی خدا به نمایش بگذاریم. ما انسانها زنده بوده ایم، اما زندگی حقیقی که حیات طیبه است را تجربه ننموده ایم، امید است با توکل و توجه به خداوند و توسل به معصومین ع به زندگی واقعی که برای آن خلق شده ایم نائل شویم. در این مورد می توانید به سخنان: استاد توکل، آقای صدیقی و فاطمی نیا و اگر توانستید سخنان ارزشمند مرحوم آیت الله حق شناس را گوش دهید.
منبع جهت مطالعه بیشتر؛ اخلاق در قرآن/ استاد مصباح یزدی/ ج1.( از این کتاب در این نوشتار استفاده شده است).
[1] . الذاریات /56 . [2] . ترجمه المیزان/ج18/ ص 581الی580. [3] . اعراف/179. [4] . روم/7. [5] . حشر/19. [6] .محمد/12.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید