بازدید امروز : 569
بازدید دیروز : 141
چرا خداوند تعالی روح ما را در دنیا عبودیت قرار داده است؟ چرا سجده؟ چرا پست شدن. آیا شما دوست دارید پست شوید؟ آیا شما دوست دارید پایین بیایید. درست است که با اینها ما رشد می کنیم اما؟ اگر با کسی آشنا شوی که به شما بگوید پیش من پوچی و چیزی نیستی و ... اما خیلی دوستت دارم و می خوام کمکت کنم بالا بری اما شرطش اینه که پیش من همش اظهار عجز کنی و خودت رو پست بدونی؛ آیا شما دوستی این فرد رو قبول می کنی؟
با تشکر از اینکه دغدغه ذهنی خود را با ما در میان گذاشته اید ، در پاسخ به آنچه مطرح نموده اید توجه شما را به چند نکته جلب می نمائیم :
اول : در خصوص علت قرار داده شدن روح عبودیت در انسان خوب است این نکته را بدانید : به هر میزان موجودى کامل تر و بى نیازتر باشد به رفع نیاز دیگران بیشتر اقدام مىکند و این از ویژگى ها و نشانههاى موجود کامل و مهربان است.
بعضىها کارى را انجام مىدهند براى این که سودى ببرند، مثلًا کسى خانهاى را مىسازد که در آن سکونت کند یا خانهاى مىسازد که بفروشد و از آن سود ببرد. غرض از خانهسازى در اینجا، سود بردن صاحب خانه است. گاه هدف از ساختن این بنا سود بردن نیست، جود کردن است، مثل کسى که وضع مالىاش از راه حلال درست است، مسکن دارد و در عین حال براى دانشجویان خوابگاه مىسازد. او سودى نمىبرد ولى جود مىکند، اگر این کار را نکند ناقص است، سخاوت ندارد، چون مىخواهد به جود و سخاوت که یک کمال است برسد خوابگاه مىسازد.
پس بعضىها ناقصند، کار انجام مىدهند تا سود ببرند، بعضىها ناقصند کارى انجام مىدهند تا به کمال برسند. ذات اقدس اله نه از قسم اول است نه از قسم دوم، نه جهان را آفرید که سودى ببرد و نه جهان را آفرید که به کمال برسد. او «غنىٌّ عن العالمین» است. کسى که هستى محض و کمال صرف است کمبودى ندارد تا کارى را انجام دهد و آن کمبود را رفع کند بلکه چون عین کمال است، جود و سخاوت از او ترشح مىکند و نشأت مىگیرد. او خودش هدف است و منزّه از آن است که هدف داشته باشد(جوادى آملى، عبدالله، توصیهها، پرسشها و پاسخها، نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاهها، ص 61 و 62.)
اینکه خداوند انسان را براى عبادت آفرید براى این است که انسان عبادت کند نه براى اینکه خودش عبادت شود یعنى فایده عبادت به انسان باز مى گردد نه به خدا. و از همین رو نفرمود: «و ما خلقت الجن و الانس الا لاعبد» یعنى من جنّ و انس را نیافریدم جز اینکه پرستیده شوم، بلکه فرمود : « وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون » « من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادت کنند » (الذاریات : 56 ) (علامه طباطبایى، المیزان، ج 18، ص 420).
عبادت یعنی کارهایی که انسان را به خدا نزدیک و شبیه می کند. اگر انسان به خدا نزدیک و شبیه شد آنوقت مانند خدا کار می کند و می شود مظهر اراده خدا و این همان کمال او است.
دوم : قرار داشتن روح عبودیت در وجود انسان به معنای سلب اختیار از او نیست چراکه خداوند متعال در وجود انسان علاوه بر اینکه روح عبودیت را قرار داده در کنار آن غرایز و تمایلات حیوانی را نیز قرار داده و او را در انتخاب یکی از این دو نوع گرایش مختار و آزاد آفرید تا با اختیار خود ، راه کمال را بپیماید. لذا در این مسیر بسیاری از انسان ها با انتخاب تمایلات و غرایز حیوانی بر خلاف مسیر عبودیت حرکت می نمایند و از همین رو خداوند متعال می فرماید : «انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا»؛ (انسان ، آیه 3) «ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد(و پذیرا گردد) یا ناسپاس!»
سوم : خداوند در انتظار اطاعت و عبادت کسى نیست و اطاعت و عبادت و طغیان بندگان نفع و ضررى براى خداوند ندارد. قرآن مجید در این باره مىفرماید: وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئا هر کس به جاهلیت و گمراهى پسروى کند هرگز خدا را زیان نمىرساند،(آل عمران 144) و یا در آیه دیگر می فرماید : در سوره ابراهیم فرمود: « إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ » « اگر همه مردم روى زمین کافر بشوند نقصى بر خدا وارد نیست و کمبودى براى خدا ایجاد نمىشود»(ابراهیم ، 8 )
بنابراین قرار دادن روح عبودیت در بندگان فلسفههاى دیگرى دارد که به اختصار به برخى از فلسفههاى آن اشاره مىشود:
1- نقش تربیتى و سازندگى اطاعت و عبادت و ارتباط با خدا در رشد کمالات انسانى، پرورش فضائل و مکارم اخلاقى و تنظیم مناسبات انسانى و اجتماعى نقش فوق العادهاى دارد. عبادت انسان را به خدا شبیه و نزدیک می سازد و در خدایی شدن انسان نقش دارد.
2- آرامش روحى و روانى از دیدگاه روان شناختى اطاعت و ارتباط با خدا، انس با خالق هستى و گفتگو با آفرینش گر عالم و آدم از بهترین عوامل آرامش روانى و مقابله با اضطرابات درونى است.
3- ایجاد روح امید و نشاط، یکى از دیگر کارکردهاى روانشناختى عبادت و اطاعت خدا، احساس امیدوارى است، زیرا کسى که با خدا در ارتباط است، و او را اطاعت و بندگى مى کند خود را در زندگى تنها و بىپناه نمىیابد. از اینرو روانشناسان معتقدند که دین و عقاید و مناسک دینى باعث کاهش رنجهاى انسان و بویژه غم و رنج تنهایى در کویر خشک زندگى و در برخورد با ناملایمات و دشوارىها است. آرى اطاعت و عبادت آدمى شور و نشاط، امید و قدرت بردبارى و مقاومت در برابر سختیها عطا مىکند.
4- اعمال انسان داراى اثر تکوینى و حقیقى در حیات جاودان آدمى است. به عبارت دیگر بهشت و دوزخ یک امر قراردادى و وضعى نیست، بلکه حضور و تجسم خود عمل انسان است.
براى آگاهى بیشتر در این باره ر. ک:
1 کلیاتى پیرامون عبادات اسلامى شهید سید محمدباقر صدر.
2 اسرار عبادات آیه الله جوادى آملى.
چهارم :این تصور غلطی است که اگر انسان از سجده در برابر خداوند متعال سرباز زند دیگر موجودی بی قید و آزاد خواهد بود بلکه هرکس از طرق بندگى خدا سر برتافت گرفتار بندگى نفس و شیطان و بردگى در برابر دریوزگان مىشود اگر آدمى نخواهد در برابر کسی پست و خوار گردد تنها از یک راه ممکن است و آن اطاعت و بندگى خدا کردن، در این صورت است که آدمى از قید همه تعلقات و زنجیرهاى بندگى و بردگى رها مىشود و با بىنهایت هم آوا و هم سخن مىشود .
امام حسین (ع) نیز در روایتى به اصحاب خود فرمود: «خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامى که او را بشناسند عبادتش مى کنند و هنگامى که بندگى او کنند از بندگى غیر او بى نیاز مى شوند»، (فرهنگ جامع سخنان امام حسین، نشر معرفت، سخن 497، ص 604 ).
پنجم : از منظر مارکسیتی و اومانیسمی نیز دقیقا اشکالی که شما در سوالتان مطرح نمودیه به افراد دیدار وارد می نمایند که در این خصوص باید گفت :
اولا : مارکسیسم، از آثار سازنده خداگرائى آنچنان غافل است که خداپرست را فاقد شخصیت تلقى مى کند و خویشتن گرائى و نفس پرستى را مایه تجلى شخصیت مى داند. او خدا را بسان یک حاکم ستمگر و خودکامه تصور کرده است که از کرنش بندگان و خردکردن شخصیت آنان لذت مى برد، و با سلب شخصیت از آنها، مقام خود را بالا مى برد. در صورتى که پرستش خدا جز طلب کمال و سیر در جهت قرب به خدا، جز یک نوع حق شناسى و قدردانى از نعمت هاى او و جز اظهار لیاقت و شایستگى براى بهره مندى ازنعمتهاى بیشتر، چیزى نیست.
ثانیا : آیا علاقه انسان به علم و دانش، به اخلاق، نیکوکارى، هنر و زیبائى ها، مایه ازخود بیگانگى او است، یا مایه کسب کمال، و لذا، یک نوع بازگشت به خویشتن است؟ عین این سخن درباره خداجوئى و خدایابى نیز حاکم است، زیرا انسان خداجوو خداپرست مى خواهد از طریق پیوند با کمال مطلق، بر کمال خود بیفزاید. معنى راستین اومانیسم و حفظ اصالت انسان نیز سوق دادن او به ارزش هاى اخلاقى و سجایاى انسانى است که به ذات او برمى گردد، و در ذات والاى او جاى مى گیرد.
به همین جهت خداجوئى یک نوع بازگشت به خویشتن، و الحاد وانکار خدا یک نوع از خود بیگانگى است. این حقیقت در آیه زیر به روشنى بازگوشده است که مى فرماید: و لا تکونوا کالذین نسواللّه فانساهم انفسهم) 1 (. مانند آن گروه نباشید که خدا را فراموش کردند و خداوند آنان را به خود فراموشى دچار ساخت. این آیه، به روشنى خدا فراموشى را مایه خود فراموشى مى داند.
لذا معنى اصالت انسان، این نیست که پیوند او را از کمال مطلق قطع کنیم، و به بهانه اعطاء شخصیت، او را خودخواه و خودپرست بار آوریم، که مفهومى جز زبونى و پستی او در برابر تمایلات نفسانى ندارد .
ششم : بر خلاف مثالی که شما ذکر نموده اید خداوند متعال به کسی که در مسیر او حرکت کرده و خاضعانه او را می خواند تنها وعده دوستی نداده است بلکه بالاترین پاداش های دنیوی و اخروی را به بندگان شایسته خویش اعطا می نماید .
وعده ای که خداوند متعال در این دنیا به بندگان شایسته اش داده این است که چنین بنده ای به مقام خلافت الهى نائل گردیده و صفات و کمالات حق در وی ظاهر و متجلی می گردد .
از حضرت صادق (ع) و ایشان از جد بزرگوار خود پیامبر (ص) و پیامبر (ص) از خداوند عزوجل چنین نقل مى کند: «و انه لیتقرب الى بالنافله حتى احبه، فاذا احببته کنت سمعه الذى یسمع به و بصره الذى یبصر به ولسانه الذى ینطق به و یده الذى یبطش بها » به درستى که بنده من با نافله و کارهاى مستحبى قرب را مى جوید تا این که او را دوست بدارم و هنگامى که او را دوست داشتم گوش او مى شوم که با آن مى شنود و چشم او مى شوم که با آن مى بیند و زبان او مى گردم که با آن سخن مى گوید و دست او مى گردم که با آن قهر خود را ابراز مى کند»(اصول کافى، ج 2، ص 352، ح 7) ( برگرفته از آدابالصلاة - حضرت امام خمینى «ره»- ص : 11 )
آیا به نظر شما کسی که به چنین جایگاهی می رسد انسان پستی است ؟ آیا کسی همچون پیامبر خدا ( صل الله علیه و آله ) که بیشترین عبادت خدا را در زندگی خود داشتند ، در منظر خود و دیگران خرد و کوچک بود ؟
بر خلاف آنچه به ذهن شما خطور کرده کسانیکه در برابر خداوند متعال به بهترین وجه سجده می کردند ، نه دیگران نسبت به آنها به دیده حقارت نگاه می کردند و نه خودشان از عبادت پروردگار چنین احساسی داشتند ، بلکه بالعکس کسی همچون امیرالمومنین علیه السلام این مساله را مایه عزت خود دانسته و می فرماید : « الهى کفى بى عزا ان اکون لک عبدا و کفى بى فخرا ان تکون لى ربا » « خداى من، براى عزت من همین بس که من بنده تو باشم و براى افتخار من همین بس که تو خداى من باشى » .( محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 77، ص 402، روایت 23)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید