بازدید امروز : 292
بازدید دیروز : 62
اسراف یعنی چه؟
پاسخ: اسراف در لغت به معنای از حد گذشتن است چنان که راغب می گوید سرف و اسراف تجاوز نمودن از حد است در هر کاری. منتهی اسراف بیشتر در مورد انفاق مالی گفته می شود و در اصطلاح هم اسراف این است که انسان بی جا و بیش از شأن خود مصرف کند. از نظر بینشی هدف زندگی قرب به خداوند است و در این راستا نیز بهترین راه مصرف امکانات و نعمت هایی که خدای متعال در اختیار ما قرار داده است, راه خدا و تقرب به او است. وظیفه انسان هم استفاده از تمامی امکانات برای نزدیکی به خدا است. اسراف یعنی هدر دادن و یا مصرف بی مورد و بیش از حد امکانات و نعمت های خداوند در مسیری که متضمن قرب انسان به خداوند نیست و یا باعث دوری انسان به خدا می شود.
من چند بار است که آیه آخر سوره اصحاب کهف را می خوانم که در ساعتی معین از خواب بیدار شوم ولی بیدارنمی شوم. علت چیست؟
پاسخ: دوست گرامی. خواندن آیه آخر سوره کهف در صورتی بیدار کننده است که فرد از عوامل دیگر بیدار شدن نیز استفاده کرده باشد. مثلا معنا ندارد کسی تا دیر وقت بیدار باشد و غذای سنگین بخورد و در طول روز گناه کند, بعد توقع داشته باشد با خواندن یک آیه بیدار شود, زیرا وقتی می گویند فلان عامل تاثیر گذار است, به این معنا نیست که آن عامل به تنهایی تاثیر گذار است. هر عاملی به تنهایی تنها اقتضای تاثیر دارد و اگر بخواهد واقعا تاثیر گذار باشد, باید تمامی عوامل دیگری که لازم است در کنار آن عامل باشند, اجتماع کنند تا تاثیر گذاری خاص تحقق یابد. موفق باشید.
از کجا بفهمم که شخصا واسه خدا اهمیت دارم و خدا من را دوست دارد؟ این موضوع که خدا من را دوست ندارد اذیتم می کنه؟
پاسخ: دوست گرامی. دوست داشتن خداوند دو نوع است. یک نوع عام است که همان رحمت عام است و شامل حتی بندگان گنه کار می شود و به واسطه همین رحمت است که خداوند حتی روزی ظالمان و گناه کاران و کافران را می دهد و کسی بدون روزی نمی ماند. اما نوع دوم رحمت خاص و دوستی خاص است که تنها کامل مومنان و کسانی است که در مسیر اطاعت خدا و رسول خدا هستند. هر قدر انسان بکوشد به خدا نزدیک شود و در مسیر توحید باشد, بیشتر خدا او را دوست خواهد داشت. در این مورد نباید نگران باشید, سعی کنید با خودسازی به اصلاح خویش بپردازید. روش خودسازی توحیدی را در سایت porsemani.ir بخوانید. موفق باشید.
خیلی وقتها کسانی رو می بینم و به حال معنویشون غبطه میخورم، برق چشاشون رو وقتی ازخداشون حرف می زنند میشه با تمام وجود درک کرد، خیلی سعی کردم که بشم یه بنده عالی برای خدا، خیلی وقته در خونه خدا نشستم و دارم منت خدا رو می کشم، نمی گم خسته شدم ،حتی به این منت کشیدنمم افتخار می کنم، اما پس این خدایی که اینا این جوری عاشقانه ازش حرف میزنن کجاست؟ انصافا مگه این خدا، خدای منم نیست؟ شما بهش بگیدکه یه بندت پشت درمونده، جان آقا واکن در و...؟
پاسخ: دوست گرامی. تنها راهکار نزدیک شدن به خدا و احساس خدا در زندگی, آوردن خدا در زندگی است. شما باید بتوانید خدا را در زندگی خودتان پررنگ کنید, خدا را بکشانید توی زندگی خودتان, اندیشه تون رو رنگ خدایی بزنید, اخلاقتون رو خدایی کنید و خدا را توی انگیزه و عملتون وارد کنید. البته کم کم این کار ممکن است, نیاز به دانش و راهنما هم دارد, ولی چاره ای جز این نیست. این همان راه توحید است که اسلام انسان را بدان فرامی خواند. اگر خدا وارد زندگی انسان شد, همه چیز درست و همه نگرانی ها رفع می شود. بیماری ها درمان می شود و خلاصه ریشه سعادت انسان در خدامحوری است. موفق باشید.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید