بازدید امروز : 249
بازدید دیروز : 141
حکمت و حکایت
حب دنیا انسان را به سوی مادیات و جاه ومقام و مال و منال می کشاند. حب الهی به سوی خدا جذب می کند، هر کدام غالب شود، انسان آن خواهد شد.
مولوی ضمن داستانی به این مسئله اشاره کرده است: شترِ مجنون تازه زاییده بود و به بچه اش خیلی علاقه داشت. سوار شتر شد تا به خانة معشوق اش رود. مجنون غرق در عشق لیلی بود. شتر نیز علاقه به نوزادش داشت. تا مجنون غافل می شد می دید که شتر به سوی نوزادش روان است. مجدّداً شتر را به سوی خانة لیلی هدایت می کرد. همین که غفلت می کرد باز می دید شتر به سوی نوزاد روان است. این کشمکش بود لیکن یکدفعه مجنون چشم باز کرد و دید به جای این که به خانة معشوق برسد، به خانة خود رسیده است. برای سومین مرتبه حیوان را به آن طرف برگردانید، باز به مجرد این که مجنون فکرش به سوی معشوقش منحرف شد و از حیوان غافل گشت حیوان به فکر بچه اش افتاد و به سوی خانه رفت.
همچو مجنون در تنازع با شتر-- گه شتر چربید و گه مجنون حر
یک دم ار مجنون ز خود غافل شدی-- ناقه گردیدی و واپس آمدی
سرانجام مجنون خودش را از روی شتر به پایین پرتاب کرد و گفت:
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم-- ما دو ضد بس همره نالایقیم
من عاشقم تو هم عاشقی. من عاشق لیلا هستم و تو عاشق بچه ات هستی. ما دو با یکدیگر همسفر نمی توانیم بشویم. آن گاه نتیجه می گیرد:
عشق مولا کی کم از لیلاستی-- بنده بودن بهر او اولاستی [مثنوی، دفتر چهارم، ص 628.]
عشق به پروردگار نیز چنین است که با عشق به دنیا و تعلقات دنیوی سازگاری ندارد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید