بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 42
چطور خدا رو باور داشته باشم، در حالی که دوسش دارم ولی دستوراتش روعمل نمی کنم؟
سؤال شما در حقیقت از دو بخش که در عین حال با یکدیگر نیز ارتباط دارند تشکیل شده است ؛ لذا باید هر یک را به صورت مستقل بررسی و سپس ارتباط آنها را بیان نمود .
نسبت به قسمت اول یعنی چگونگی باور کردن خداوند، باید گفت : براهین اثبات خداوند تنها از طریق عقل و نظر او را اثبات مىکنند، ولى این نوع اثبات باعث رسیدن به ایمان و مرحله یقین و باور نمی شود و تنها مسیرى که راه را برای الهی شدن و رسوخ ایمان و یقین در قلب فراهم می کند و اساساً موجب توجه به خداوند در زندگی می شود، راه دل و فطرت است. این راه در حقیقت خدایابى است نه اثبات وجود او. براى رسیدن به این هدف بایستى درون را از رذایل اخلاقى و آلودگىها پاکیزه نمود و دل را با عمل به آموزه های شرعى صفا داد، تا آن وجودى را که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است، در درون یافت؛ همو که مىگوید: فَإِنِّى قَرِیبٌ اجیب دعوه الداع (بقره/186) وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ(ق/16).
باورداشت خداوند به دو صورت امکان پذیر است. رسیدن به باور از طریق سیر و سلوک نظری و درک توحیدی خداوند در هستی و تقویت باورمندی از طریق سیر و سلوک عملی و درک عملی توحید خداوند. برای مطالعه در این زمینه به مباحث سلوکی و توحید مراجعه کنید. اگر نیاز بود در خدمت هستیم.
چند توصیه عملی:
با مراجعه به قرآن و احادیث فراوان و نیز گفتار علماء بزرگ دین، چنین به دست می آید که رسیدن به اطمینان و ایمان قلبی و رسوخ دین در وجود انسان ،بستگی به اموری دارد که مهمترین آنها عبارتند از :
1. با تقوی بودن ؛ یعنی ترک محرمات و انجام واجبات (این از مهمترین شرائط می باشد ) .
2.ترک مجالست با اهل معصیت و غفلت .
3.شرکت در محافل وعظ و همنشینى با اهل ذکر.
4.همواره با قلب و زبان متوجه خدا بودن.
5.کمک خواسستن و درخواست جدى از او براى رسدن به ایمان و باور واقعی.
و اما درباره قسمت دوم که گفته اید :خدا را دوست دارید ولی دستوراتش را عمل نمی کنید؛ باید توجه کنید که محبت نسبت به خدا موجب دور ساختن انسان از نافرمانى خدا و سرپیچى از دستورات او مىشود و به همین دلیل اگر کسی اعای محبت و دوستی خدا را داشته باشد و در عین حال به دستورات او عمل نکند و مرتکب گناه شود ، در ادعای خود صادق نبوده و در حقیقت دوستار خداوند نیست. زیرا با اندک توجهی می توان فهمید نمی شود کسی را واقعا دوست داشت ولی در رفتار و گفتار کاملا بر خلاف نظر او عمل نمود ؛ خداوند نیز در قالب دستورات و فرامین دینی خواسته های خود را اعلام نموده و مُحب واقعی همیشه در صدد عمل بر اساس نظرات او می باشد و به قول شاعر :
رشتهاى بر گردنم افکنده دوست مىکشد آنجا که خاطر خواه اوست
در نتیجه به هیچ وجه نمی توان گفت من خدا را دوست دارم ولی به دستورات او عمل نمی کنم .
به عبارت دیگر دوستى و محبت خدا علامت و نشانههایى دارد از جمله اینکه:
1. کارهاى خوب را دوست داشته و از کارهاى زشت گریزان باشد.
2. در انجام دستورات و فرمانهاى الهى و پیروى از اولیاى او ، سعى و کوشش کند و اگر در بعضى موارد مرتکب گناه و خطایى شد، فوراً استغفار و توبه نماید.
3. در همه کارها، رضایت خدا را در نظر داشته باشد و در هر حال به یاد محبوبش باشد .
و اگر کسی در خود این نشانه ها را نبیند نمی تواند ادعای دوست داشتن خداوند را داشته باشد .
در آخر ذکر این نکته لازم است که اگر به شرایط لازم برای رسیدن به ایمان و باور قلبی و علائم محبت به خداوند توجه کنیم می فهمیم آنها مشابه هم بوده و در یک راستا می باشند وهمانگونه که عمل به دستورات الهی و رنگ خدایی به خود گرفتن در تقویت باور مؤثر است ، علامت وجود محبت انسان نسبت به خدا نیز می باشد ؛ لذا رسیدن به باور واقعی و محبت به خدا با هم مرتبط بوده و با تلاش در جهت تقویت ایمان ، انسان محبت بیشتری نسبت به خدای خود پیدا می کند و به هر اندازه ایمان و شناخت در او ضعیف تر باشد ، محبت او نیز به خدا کمتر خواهد بود .
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید