بازدید امروز : 174
بازدید دیروز : 141
هدف زندگی چیست, نمی دانم, خیلی سردرگمم, ناامید و افسرده شدم, دارم به پوچی می رسم, به کمک شما نیاز دارم؟
ضرورت هدفمندسازی زندگی:
زندگی در هویت خود هدفمند است, اما اینکه ما هم به عنوان یک فرد توانسته ایم هدف زندگی را روشن بشناسیم و زندگی خود را هدفمند سازیم, فرایندی است که باید خودمان در آن حضور فعال داشته باشیم و راهبرد مشخصی برای خود ترسیم کنیم. هدفمند سازی با این رویکرد از ان جهت ضرورت می یابد که باعث آرامش و نظم زندگی و سامان دهی افکار و رفتار انسان می شود. کسی که هدفی ندارد, سردرگم است و برنامه ریزی برایش ممکن نیست و دچار افسردگی و ناامیدی و آسیب های فراوان دیگری خواهد شد.
بنابراین روشن بودن هدف زندگی یکی از عوامل مهم آرامش و شاد زیستی و سلامتی روانی انسان است. بسیاری از سردرگمی ها و افسردگی ها در افراد در اثر این است که هدف روشنی برای زندگی نمی شناسند و آفرینش و خط سیر زندگی خود را نمی توانند توجیه کنند. پوچ گرایی و نهیلیسم در اثر همین موضوع؛ یعنی پیچیده و مبهم تعریف شدن هدف زندگی به وجود آمده است. هنگامی که انسان به پوچی برسد و یا برای حیات خود تفسیر و توجیه رضایت بخشی نداشته باشد, حتی ممکن است ناامید شود و دست به خودکشی بزند. بنابراین شناخت هدف زندگی برای هدفمند ساختن زندگی خود و کسب آرامش و رسیدن به شادزیستی کاملا لازم و ضروری است.
خداوند هدف نهایی زندگی انسان:
هدف نهایی و کلی زندگی انسان در رویکرد اسلام که دین توحیدی است, تنها خدای متعال است. در این راستا گفتنی است: انسان موجودی خداگونه است. خدای متعال انسان را به صورت خویش آفرید؛ «ان الله خلق آدم علی صورته» و خلیفه خود در زمین قرارش داد؛ «انی جاعل فی الارض خلیفه». به خاطر همین ملائکه بر او سجده کردند؛ «و سجد الملائکه کلهم اجمعون الا ابلیس» و برای او فراوان پیامبران فرستاد با کتاب های آسمانی، تا این خداگونگی از مرحله استعداد به فعلیت درآید و انسان آینه تمام نمای خدا در روی زمین گردد. در این راستا زندگی نیز فرصتی است برای خدایی شدن و عمر انسان اگر در این مسیر هزینه نشود، خسارت است؛ «ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات»
بنابراین هدف از خلقت انسان، خدایی شدن یا خداگونه شدن انسان و فعلیت بخشی به استعداد خلیفه الهی است که از طریق توحید و خدامحوری حاصل می شود.
هدفی که منظور نظر دین و اولیای الهی است ساختن انسان خدایی است. پیامبران و رهبران دینی برای خدایی شدن انسان تلاش کرده اند. آنها به هر چیزی که دعوت کرده اند مانند عبادت خدا و اخلاق، همه برای این بوده است که از انسان یک موجود خدایی بسازند.
هر انسانی در زندگی خود، اهدافی را دنبال می کند. حتی کسانی که اهل گناهند، هر دم هدفی را می جویند؛ ولی چون این اهداف گوناگون است و جهت خاصی ندارد، قانع کننده نیست و فرد همواره احساس می کند باید به دنبال هدفی راضی کننده بگردد. برای این که انسان هدف واحد و مناسبی برای زندگی خود انتخاب کند، باید ببیند «چرا آفریده شده است؟». آن کس که هدفش در زندگی، متناسب با هدف از آفرینش باشد، به آرامش و سعادت دست یافته است و همه جنبه های وجودی خود را در مسیر صحیح حیات قرار خواهد داد.
انسان اهداف فراوانی در زندگی خود دارد، ولی اگر بخواهد زندگی اش سامان درستی بیابد و به آرامش برسد، باید تمامی اهداف گوناگون خود را در مسیر خاص و برای رسیدن به هدف واحدی که همانا هدف از خلقت انسان است، سازماندهی و جهت دهی کند. برای این منظور نکته اساسی که وجود دارد شناسایی هدف نهایی و اصلی آفرینش است.
قرآن و هدف زندگی انسان:
قرآن کریم به صراحت هدف زندگی انسان را بیان کرده و فرموده است: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. و جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت. (ذاریات، آیه 56).
همچنین از تمامی آموزه های دینی استفاده می شود که کمال و سعادت انسان در این دنیا و نیز در آخرت از طریق عبادت و ارتباط با خداوند تامین می شود، به خاطر همین است که در آیات فراوانی از قرآن کریم اشاره شده است که تمامی انبیای الهی بدون استثنا انسان را به پرستش پروردگار عالم فراخوانده اند، و لقد بعثنا فی کل امة رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت. و هر آینه در هر امتی رسولی را برانگیختیم تا به امت خود بگوید که: خدای را بپرستید و از طاغوت بپرهیزید. (نحل، آیه 36) از آن رو می توان به صراحت باور داشت که : هدف زندگی انسان چیزی جز عبادت خداوند نیست.
از دیدگاه قرآن کریم هدف نهایی انسان در زندگی، قرب الی الله یا همان خدایی شدن انسان از طریق عبادت توحیدی و انس با خداوند است؛ «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ و جن و انس را نیافریدم مگر برای عبادت». فایده و اثر عبادت نیز انس با معبود و نزدیک شدن به صفات و کمالات او است. برای هدفگذاری در زندگی باید به گونه ای برنامه ریزی نمود که تمامی اهداف جزئی زندگی در مسیر قرب الی الله توجیه و سازمان دهی شود، تا انسان بتواند در این مسیر به کمال و سعادت واقعی خودش دست یابد.
معنای عبادت:
معنای عبادت و حقیقت آن به معنای زندگی خیلی نزدیک است. زندگی یعنی شدن و عبادت یعنی مانند معبود شدن. عبادت یعنی کارهایی که انسان را به خداوند نزدیک و شبیه می کند. یعنی کمک گرفتن از او برای نزدیک شدن به او. ما به طور کلی در هر حالی که سعی می کنیم مانند کسی شویم، در حقیقت داریم او را عبادت می کنیم.
ممکن است توجه نداشته باشیم، ولی خیلی وقتها دوستمان را عبادت می کنیم وقتی که سعی می کنیم مانند او فکر یا عمل کنیم. بعضی ها از اخلاق و رفتار مثلا یک هنر پیشه تقلید می کنند و آرزوی شان این است که مثل او بشوند، اینها همه رفتار پرستشی است.
منتهی انسان موجود بی نهایتی است که کمال او در پرستش کامل مطلق است و پرستش خداوند به عنوان معبود حقیقی است که او را ربوبیت و هدایت می کند و به صورت یک انسان کامل در می آورد.
چرا عبادت بت ممنوع شده است، چون بت خیلی حقیر و ضعیف است و چیزی ندارد که به انسان بدهد. ما با پرستش بت به کدام کمالات او می خواهیم برسیم. بت نمی تواند انسان را بزرگ کند، بلکه او را حقیر و ناچیز خواهد ساخت.
بت های انسانی هم ضعیف و ناقص هستند و نمی توانند اشتهای عظیم آدمی را در رسیدن به کمال مطلق ارضا نمایند، لذا پرستش انسان هم ممنوع شده است، مگر اطاعت از انسان های خاصی که در اثر قرب به خداوند، از کمال جامع انسانی بهره دارند، و می توانند در این مسیر راهنما و زمینه ساز وصول به خداوند باشند، مانند انسان های کامل معصوم که پیروی و اطاعت آنها در مسیر اطاعت خداوند و الهی شدن انسان است. پرستش آنها در حقیقت پرستش خدا است و چیزی جز آن نیست.
بنابراین هدف زندگی انسان، کامل شدن است و کمالی که برای انسان مطرح می شود، نزدیک شدن به کمال مطلق از طریق اتصاف به صفات و کمالات او و قدرت گرفتن از خدای متعال است.
البته انسان مظهر است و خداوند ذات هستی است و هیچ گاه مظهر، ذات، نخواهد شد، بنابراین بحث خدا شدن مطرح نیست، ولی آدمی از طریق اتصاف به صفات او می تواند هر چه بیشتر او را در خویش ظهور دهد و به او نزدیک و شبیه شود.
عباراتی مانند قرب الی الله، به خدا رسیدن، توحید عملی، وصول به حق و یا تکامل، همه در همین راستا است و چیزی جز اتصاف به کمالات و صفات الهی و تقویت آنها در خود نیست.
از این منظر انسان کامل، یعنی کسی که مظهر جامع صفاتی همچون حیات، علم، قدرت، اراده و سایر کمالات الهی شده و توانایی بکار گیری آنها را در خویش و جامعه بدست آورده است.
علامت تحقق کمال در انسان کامل، تحقق قدرت ولایت و مدیریت ولایی بر جوامع انسانی و تاثیر گذاری مثبت در جامعه (ولایت تشریعی) و ایجاد تحول و تغییر در طبیعت و افراد انسانی (ولایت تکوینی) است, یعنی همان نیرویی که انبیای الهی با آن اعجاز می کردند و نیز اولیای الهی بوسیله آن کرامت و کارهای خارق عادت انجام می دهند.
فرایند مظهریت برای اسما و صفات الهی و یا به تعبیری به خدا رسیدن، یا قرب الهی، به طور مستقیم در زندگی عرفانی اتفاق می افتد. بنابراین هدف و جهت زندگی عرفانی، مظهریت اسما و صفات الهی است.
زندگی عرفانی، چیزی جز عبادت کردن خداوند یگانه نیست، ولی باید توجه داشته باشیم که عبادت خود ابزار و طریق رسیدن به هدف دیگری است. هدف، اثر و نتیجه عبادت و زندگی عرفانی این است که انسان مظهر صفات و کمالات خداوند به گونه ای شود که صلاحیت خلافت و جانشینی خداوند بر روی زمین را بیابد.
هدف نهایی زندگی انسان، نهادینه شدن ارزش ها و فضایل اخلاقی و الهی در او است. هدف زندگی عرفانی، خدایی شدن در صفات و فضایل است. به قول قرآن کریم در آیه 38 سوره مبارکه بقره: هدف به رنگ خدا در آمدن است. صبغة الله و من احسن من الله صبغة و نحن له عابدون. رنگ خدا و چه زیبا است کسی که به رنگ خدا درآید و ما برای خدا و به رنگ خدا درآمدن، عبادت می کنیم.
انجام عبادت برای اتصاف به صفات بی نهایت خداوند است. ما نماز می خوانیم تا مهربان شویم، زیرا دائم الرحمن الرحیم را در آن تکرار می کنیم. این اتفاق باید بعد از هر نماز بیافتد و در ارتباط با بندگان خدای اثر نماز ظاهر شود.
به تعبیر طلبگی، نماز و دعا خودش موضوعیت ندارد، این عبادات طریق خدایی شدن انسان و راه رسیدن به صفات خداوند هستند.
دعا وسیله و طریق رسیدن به خوبی ها است. به طور مثال، دعای جوشن کبیر برای این است که انسان مظهر تمامی اسما و صفات هزارگانه خداوند شود. وقتی می گوییم: یا کریم و یا رحیم، یعنی خدایا من می خواهم مظهر کریم و رحیم شوم، پس ای خدای کریم و رحیم مرا مظهر اسما و صفات خود قرار بده.
دعا یعنی درخواست و فراخوان کمالات و صفات خداوند در نفس انسانی. سایر اعمال و عبادات نیز چنین خاصیتی را خواهند داشت.
عرفان عملی هم همین است. اگر معصوم عبادت را به معنای معرفت گرفت و در تفسیر آیه و ماخلقت الجن و الانس الا لیعبدون، فرمود: ای لیعرفون. یعنی عبادت به معنای معرفت است، به معنای همین وصول عملی به صفات الهی است. معرفت در اینجا به معنای رسیدن به خدا است و این رسیدن و وصول چیزی، جز مظهر صفات خداوند شدن نیست.
سوال ها و نگرانی ها:
در ارتباط با این موضوع نگرانی هایی وجود دارد که ناشی از برداشت نادرست از آفرینش انسان و مسیر آینده زندگی است. مثلا نسبت به گذشته, خیلی از جوان ها خیال می کنند که خداوند منظور خاصی را آفرینش آنها داشته است و بعد سوال می کنند که خدا چرا مرا آفریده است, چه قصدی داشته, مگر خداوند خیر نیست, چطور ما را آفریده و بعد عذاب می کند, مگر نمی توانست نیافریند و جلوی عذاب ما را از این طریق بگیرد, پس چرا آفرید, سختی های زندگی برای چیست, یعنی خدا ما را آفریده که سختی بکشیم, مگر نمی دانست که زندگی ما سخت می شود و گناه می کنیم, پس چرا آفرید. اگر نمی آفرید ما الان مجبور نبودیم اینهمه سختی و مصیبت را تحمل کنیم و مانند آن.
اصل ظهور ذاتی خداوند:
پاسخ به این سوال و نگرانی با سیستم فکری فلسفه و بحث علیت بسیار مبهم می ماند و قابل حل نیست. سیستم کلام هم به نقل می پردازد و توان تفسیر عقلانی هستی را بر اساس استفاده از منقولات و اعتقادات دینی ندارد، اما به نظر می رسد که با سیستم عرفان نظری که مبتنی بر تجلی و ظهور همگام با تفسیر توحیدی و درک عقلانی هستی, برگرفته از شهود عارف، همگام با کتاب و سنت عرفانی معصومین(ع) است بتوان آفرینش و هدف آن را توضیح داد.
از نظر عرفا خداوند ظاهر کننده هستی است و جهان هستی چیزی جز ظهور خداوند و ذات هستی نیست. روی این فلسفه، ظهور، ذاتی و لازمه وجود حق تعالی است، بنابراین نمی تواند هدفی زاید بر اصل ظهور داشته باشد. فلاسفه حرف خوبی دارند. آنها می گویند: ذاتی لا یعلل. یعنی امر ذاتی دلیل نمی خواهد و نمی توان پرسید خدا چرا جهان را آفرید، زیرا آفرینش جهان به اقتضای ذات ظهوری او و لازمه ذات حق تعالی است و ذاتی دلیل و فلسفه و هدف قبول نمی کند. پس خداوند هیچ هدفی از آفرینش غیر از خود آفرینش و ظهور ندارد، یعنی چون خودش هست، عالم هم هست. نمی شود چیزی باشد، و لوازم ذاتی وجودش نباشد.
آیا می شود شما زنده باشید، ولی روح نداشته باشید، حرکت نداشته باشید و بدنتان سرد و خشک باشد؟ نمی شود! روح داشتن و حرکت از لوازم ذاتی زنده بودن است و زنده بودن بدون آنها معنا و واقعیت پیدا نمی کند.
در صورتی که تمام این سوالات و خیالات ناشی از سوء برداشت و نبود آگاهی از کیفیت خلقت خداوند و نحوه ظهور و مسیر آینده زندگی انسان است. اینطور نیست که خداوند با قصد و غرض خاصی ما را آفریده باشد. باید به یک نکته فلسفی توجه کنید و آن این است که آفریدن لازمه ذات خداوند است. مانند روشنایی که لازمه ذات نور است. نمی شود نور باشد و روشنایی نباشد. یا آب باشد ولی خیسی نباشد. خیس شدن لازمه ذات آب است. خداوند ذات اش ظهوری است و ظاهر شدن در چهره خلایق و موجودات از ذات حق تعالی ناشی می شود. اینطور نیست که خداوند تصمیم بگیرد موجود خاصی را با غرض خاصی بیافریند و یا نیافریند و بعد این تصمیم خود را به اجرا بگذارد.
جهان هستی مانند یک مانند نوری است که از خورشید ظاهر می شود. نمی شود خورشید باشد, ولی نور و روشنایی نباشد. روشنایی لازمه ذاتی خورشید است.
در مورد ذات الهی و آفرینش هم وضعیت به همین منوال است. یعنی نمی شود که خداوند باشد، ولی ظهور نداشته باشد. نمی شود خدا باشد، ولی جهان که ظهور خدا است نباشد. از همان ازل که خدا بوده جهان هستی هم که ظهور او است، بوده است و نمی توان لحظه ای را تصور کرد که خدا باشد و جهان نباشد. تا ابد نیز خداوند دائما در حال ظهور است و این جهان باقی است و کاری در جهان هستی جز خود آفرینش و ظهور حق به صورت اشیاء و مظاهر صورت نمی گیرد و هدفی که جهان با رسیدن به آن از حرکت باز ایستد و آرام گیرد، وجود ندارد.
درباره ذاتی بودن ظهور قرآن کریم می فرماید: هوالاول والاخر والظاهر و الباطن. یعنی اول و آخر و ظاهر و باطن بودن لازمه ذاتی خداوند است.
البته نمی توان از نظر دور داشت که هدف نهایی یا به تعبیر بهتر محصول نهایی جهان خلقت، انسان است و سایر پدیده ها برای تحقق این محصول، یعنی انسان آفریده شده اند.
خدای متعال به پیامبراش که برترین انسان ها است فرمود: خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی. همه اشیاء را به خاطر تو آفریدم و تو را برای خودم. و با آفرینش انسان، ذات باری تعالی اقتدار آفرینشی و سایر کمالات خویش را به نمایش گذاشته است.
بنابراین نمی توانیم بگوییم, خداوند می توانست نیافریند پس چرا مرا آفرید. آفریدن در ذات خداوند است و خدای متعال نمی تواند از آفریدن خودداری کند. سختی هایی هم که در زندگی وجود دارد, لازمه حیات دنیا است و برای این است که ایمان و توکل انسان به خداوند در این سختی ها و مصیبت ها آزمایش می شود و نیز از نظر عملی آبدیده می گردد و استعداد هایش شکوفا می شود.
حرکت ظهوری وجود:
حرکت و اتفاق ازلی و ابدی ای که در کل هستی در جریان است و ما همواره شاهد آن هستیم، چیزی جز حرکت ظهوری وجود نیست. اولا تمام هستی در حال حرکت و جنبش است و ثانیا نتیجه و سمت و سوی این حرکت, ظهور و شکوفا شدن مظاهر و مخلوقات است.
گاهی از ما سوال می کنند که الان خدا در حال چه کاری است، آیا خدا بیکار است یا مشغول کاری است؟ اگر بیکار نیست، پس به چه کاری مشغول است؟ پاسخ این است که خدا هرگز در هیچ آنی از ازل تا ابد بیکار و ساکن نبوده است. خدای متعال به صورت ذاتی و دائمی در حال حرکت و ظهور است. هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. (حدید، آیه 3) کار خدا همین است: حرکت ظهوری!!
یعنی خداوند دائما در حال ظهور و تجلی است و جهان هستی اثر و حاصل همین تجلی و ظهور دائمی خداوند است. درک این حرکت چندان دشوار نیست. برای این منظور کافی است که کمی دقیق تر به محیط اطراف خود نگاه کنیم. تمامی پدیده های طبیعت و محیط زندگی ما در حال رشد و شکوفا شدن هستند و دائما صفات و کمالات الهی در حال ظهور و خودنمایی است. ما به راحتی حرکت را در طبیعت و وجود خودمان درک می کنیم و هر روز با دگرگونی و تجدد و تازه شدن مخلوقات مواجهیم. این حالت همان حرکت ظهوری خداوند و اثر آن است.
تنها اتفاقی که در کل هستی از اول تا آخر در جریان بوده و هست و خواهد بود، حرکت ظهوری است. دائما خداوند در حال ظاهر شدن به صورت مخلوقات است. تمام اتفاقی که در هستی در جریان است، همین است.
یعنی اولا، خداوند ساکن نیست و حرکت دارد و ثانیا، این حرکت چیزی جز ظاهر نمودن اسما و صفات و به نمایش گذاشتن کمالات خود در چهره مخلوقات و مظاهر نیست.
حاصل این حرکت ظهوری پدید آمد مظاهر گوناگون از جمله انسان است که مظهر جامع و کامل اسما و صفات الهی است. در مورد انسان می توان گفت: انسان کاملترین محصول حرکت ظهوری خداوند با تمام اسما و صفات خود است.
انسان هستی جامع و کاملترین مظهر خداوند:
موضوع هدف نهایی را به راحتی می توان از داستان آفرینش انسان در قرآن کریم که کاملا مطابق با سیستم ظهوری هستی است، استنباط نمود. در آن داستان آمده که خداوند به ملائکه فرمود: انی جاعل فی الارض خلیفه. من می خواهم در زمین برای خود خلیفه بیافرینم. کسی که جانشین من باشد. یعنی کسی که مظهر کامل و جامع صفات و کمالات من است و بتواند مانند من در زمین حکومت و مدیریت نماید. بعد از آفرینش انسان به عنوان اشرف مخلوقات هم نزد ملائکه خود افتخار می کند و توانایی خودش را به عنوان بهترین خالق به رخ آنها می کشد.
عرفا هم انسان را حضرت یا کون جامع و مظهر کامل اسماء و صفات و کمالات حق تعالی می دانند، جایگاه او را به عنوان خلیفه خدا تعریف می کنند و برای او ولایت تکوینی و قدرت تصرف در طبیعت قایل هستند که البته این دیدگاه کاملا با ابعاد، واقعیت وجودی و تعریف دینی انسان نیز همگام است.
مطابق این تعریف از انسان و نوع آفرینش او، معلوم می شود که هدف خدا از آفرینش انسان باز چیزی جز خود آفرینش و ظهور کمالات خود در این پدیده نبوده است، منتهی آفرینش انسان با آفرینش سایر مخلوقات این تفاوت را دارد که هر یک از آنها مظهر اسم و صفت خاص و یا قسمتی از کمالات وجودی حق تعالی هستند، اما انسان، مظهر تمامی صفات و کمالات وجود است و هیچ نقصانی در او از این نظر مشاهده نمی شود. خدای متعال در آفرینش انسان، ظهور خود را به اوج رسانده و تمام ارزش های وجودی خود را یکجا به نمایش گذاشته است و مظهری ساخته است که آینه تمام نمای او و خلاصه همه صفات ظهور یافته در جهان آفرینش باشد.
بنابراین به طور خلاصه می توان گفت: هدف خدا از آفرینش انسان ظهور کامل بوده است. اراده ذاتی او بر این تعلق گرفته که با خلقت انسان خودش را به صورت کامل نمایش دهد.
ناگفته نماند که این هدف نیز لازمه ذات کامل وجود است. هر موجود کاملی این اقتضا در او هست که تمام کمالات خویش را در مظهر جامع خود بنمایاند و در حقیقت کمال و جامعیت خویش را اثبات کند. مانند مهندسی که علاوه بر ساخت سازه های نسبتا کامل، همواره سعی خواهد داشت تا در ساخت سازه خاصی، تمام دانش و تجربه خود را یکجا به نمایش بگذارد و توان مهندسی خود را به نحو کامل اثبات کند.
انسان اگر چه به لحاظ مقیاس وجودی، محدودیت دارد و قابل مقایسه با ذات نا محدود و کمالات بی نهایت خداوند نیست، ولی در حد و اندازه خودش از تمامی کمالات خداوند برخوردار است و می تواند مظهر کامل او باشد.
هدف زندگی انسان هم در این سیستم فکری کاملا روشن است. همانگونه که هدف هستی باز شدن و شکوفا شدن در هر لحظه است، هدف انسان نیز در هر لحظه از زندگی خود، توانا شدن، قوت گرفتن، رشد کردن، بزرگ شدن , خدایی شدن و قرب صفاتی به خدای متعال است.
انسان به لحاظ جامعیت مظهری و مقام خلافت الهی که به صورت استعداد و توان در او وجود دارد، در تمام زندگی خود، کاری جز خدایی شدن و شکوفا نمودن خود و ظاهر ساختن همین جامعیت مظهری, از طریق عبادت و قرب به خداوند، ندارد.
قرآن کریم درباره هدف خلقت و زندگی انسان فرموده: و ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون . نیافریدم جن و انس را مگر برای عبادت. خدای متعال در این آیه شریفه راه رسیدن به این مقام را به صورت کامل بیان نموده است. این آیه شریفه در حقیقت می خواهد بگوید: انسان تنها از طریق عبادت خدا می تواند به این مقام برسد و توانایی های خود را آشکار نماید و من او را تنها برای عبادت و نزدیک شدن به خودم آفریده ام.
البته بعد حضرات معصومین(ع) در تفسیر عبادت فرموده اند: ای لیعرفون. یعنی برای معرفت. که البته به نظر می رسد مقصود از این معرفت شناخت عملی و وحدت عملی با صفات الهی باشد زیرا اولا عبادت بیشتر ناظر به عمل و قرب عملی به خداوند است و ثانیا کمال انسان در معرفت و وحدت عملی با خداوند است و معرفت و توحید نظری، مقدمه و نتیجه آن است.
هدف نقطه ای مشخص:
نگرانی مهم دیگری که وجود دارد و بسیار آزار دهنده است, نسبت به آینده زندگی است. در این زمینه اغلب افراد خیال می کنند که در مسیر آینده زندگی شان یک نقطه مشخصی وجود دارد که باید آن را بشناسند و بدان برسند, بعد گیج می شوند و دائم سوال می کنند که آن نقطه چیست و کجا است. چطور باید به آن برسم؟ و از هر کسی که سوال می کنند, پاسخ روشنی دریافت نمی کنند, در نتیجه ناامید می شوند, نگران و افسرده می شوند و سردرگم می گردند.
وصول لحظه ای:
در پاسخ به این سوال و نگرانی گفتنی است: اگر خداوند هدف زندگی انسان باشد که هست, باید برای رفع این نگرانی و رمز گشایی از این مشکل به موضوع عدم تناهی هستی و خداوند و همچنین استعداد بی نهایت روح انسان برای رشد و حرکت بی نهایت فراروی انسان به سوی خداوند توجه شود.
برای توضیح بیشتر لازم است ابتدا نسبت به واژه هدف و معنای آن دقت بیشتری صورت بگیرد. این واژه بسیار گمراه کننده و حیرت افزا است. معمولا هدف به مکانی می گویند که با رسیدن به آن یک حرکت پایان می پذیرد، هدف در حقیقت نقطه ایستایی یک حرکت است, مثلا وقتی شما تیری به سوی هدف پرتاب می کنید با رسیدن تیر به هدف و خوردن به آن, این حرکت پایان می گیرد و تمام می شود.
بر این اساس ما خیال می کنیم در زندگی مان نقطه ای وجود دارد که باید به آن برسیم و دائم سوال می کنیم که آن نقطه چیست و کجا است؟ این معنا از هدف در زندگی انسان وجود ندارد, چرا؟ زیرا راهی که جلوی انسان است و نیز کشش خود انسان, بی نهایت است و هرگز پایان نمی پذیرد. خداوند نقطه مشخصی در مسیر زندگی انسان نیست که آدمی با رسیدن به آن بایستد و از حرکت تکاملی بازماند.
چون خود خدای متعال وجود بی نهایت است, بنابراین مسیر حرکت انسان در زندگی و حیات که به سوی خداوند است نیز بی نهایت خواهد بود و هیچ نقطه ای در آن نمی توان فرض کرد که نقطه پایان راه باشد, بنابراین راه خدا و حرکت تکاملی بشر همیشه ادامه دارد و در حقیقت پایان ناپذیر است.
با توجه به این نکته اساسی که نقطه مشخصی وجود ندارد, برای معنا دار کردن واژه هدف و هدفداری هرگز نباید ذهن خودمان را معطوف آینده کنیم و در زمان و خط سیر آینده دنبال هدف مشخصی بگردیم, زیرا این حالت گیج کننده است و به نتیجه که نمی رسد, بماند، بسیار حیرت افزا است.
بهترین راهکار این است که تمام توجه خودمان را به زمان حال معطوف کنیم. ما دو نوع زندگی در عرض هم داریم, زندگی طبیعی و زندگی معنوی. بهترین راهکار این است که تمام زندگی خود اعم از مادی و معنوی را در راستای هدف نهایی که قرب به خداوند است, قرار دهیم و در همین لحظه منتظر نتایج معنوی آن باشیم.
البته در زندگی مادی و اجتماعی خودمان می توانیم یک هدف و مقصدی را در آینده برای خود مشخص کنیم و به سوی آن با برنامه ریزی حرکت کنیم. یعنی مثلا کسی که می خواهد دکتر یا مهندس بشود و یا شغلی را برای خود انتخاب می کند, می تواند با برنامه ریزی و تلاش به سوی آن حرکت کند و بعد از گرفتن مدرک لازم و کسب تجربه عملی در آن حرفه و کار متخصص شود و به ایفای نقش اجتماعی خود بپردازد و زندگی طبیعی خود را نیز تامین نماید، این حالت در زندگی اجتماعی و طبیعی انسان هست و لازم است برای آن برنامه ریزی کند.
اما در زندگی معنوی این حالت وجود ندارد. در عرض زندگی طبیعی ما برای زندگی معنوی خود نیز باید هدفدار حرکت کنیم و گفتیم که هدف نهایی تمام کارهای انسان اعم از طبیعی و معنوی در نهایت وصول به خدای متعال و رشد معنوی است, اما هدف و مقصد معنوی هرگز در آینده فرض نمی شود و بلکه به صورت لحظه ای قابل وصول است.
این همان نکته اساسی است که ما را از این مشکل و دغدغه نسبت به هدفداری زندگی می رهاند. ما باید توجه داشته باشیم که با هر حرکتی که برای انجام وظایف دینی و اجتماعی خود برای کسب رضایت خداوند انجام می دهیم و هر قدمی که در این مسیر بر می داریم, بلافاصله پس از حرکت و قدم برداشتن به هدف می رسیم و در همان لحظه موفق به کسب رضایت خداوند می گردیم.
اهداف معنوی, معنوی و لحظه ای هستند. هر قدمی که انسان به سوی خداوند بر می دارد, با انجام آن بلافاصله یک قدم به او نزدیک می شود. گناه هم که دور کننده است معنایش این نیست که در آینده دور می کند. گناه در همان لحظه انجام، یک قدم انسان را از خدای متعال دور می کند. در مسیر معنوی همه چیز لحظه ای و فوری اتفاق می افتد. لازم نیست ما اصلا نقطه مشخصی را در آینده زندگی خود شناسایی کنیم و یا دنبال شناسایی آن باشیم.
البته یک آینده در آخرت برای ما مشخص است که مربوط به زندگی این جهانی ما نیست و در جهان دیگری اتفاق می افتد, در این جهان و دنیا لازم نیست هرگز به دنبال نقطه مشخصی باشیم و به آن فکر کنیم.
در ادبیات عرفانی هست که صوفی ابن الوقت باشد ای عزیز. یعنی عارف و کسی که سالک الی الله است تمام فکر و ذکرش متوجه زمان حال است و سعی می کند وظیفه خود را در بندگی خداوند در هر زمان و لحظه بشناسد و انجام دهد و در همین لحظه به وصول می رسد و هر لحظه شاهد به آغوش کشیدن محبوب خود هست و هر دم را غنیمت می شمارد.
از نظر علمی نیز اعمال ما توحیدی است, یعنی وحدت ایجاد می کند, این وحدت در آینده اتفاق نمی افتد. بلکه در همان زمان عمل اتفاق می افتد, پس هدف انسان در زندگی که وصول به خدای متعال است نیز در همان لحظه عمل و عبادت اتفاق خواهد افتاد.
اگر اینطوری به هدف نگاه کنیم, تمام استرسی که از این ناحیه به ما وارد می شود, رفع می شود و تکلیف انسان مشخص می گردد و به آرامش خواهد رسید. خیلی از انسان ها که در مورد هدف زندگی دچار دغذغه هستند و آرامش ندارد و احساس سردرگمی می کنند, به خاطر این است که نسبت به موضوع هدف درست نیاندیشیده اند و برداشت شان صحیح نیست.
در آموزه های دینی آرزو تقبیح شده است, چرا؟ چون آرزو ما را به زمان آینده می برد و سرگرم آینده می سازد, در حالی که وظیفه انسان پرداختن به زمان حال و انجام وظایف خود در این زمان است. به قول امام خمینی رض ما مامور به وظیفه ایم نه مامور به نتیجه. اگر موفق به وظیفه در زمان حال شدیم, نتیجه و آینده قطعا به سود ما خواهد بود.
در قرآن کریم هم که می فرماید: و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون. نیافریدم جن و انسان را مگر برای عبادت, مقصودش همین است. انسان در هر لحظه باید خداوند را عبادت کند و بنده خدا باشد و رفتار معنوی در لحظه اثر خود را می گذارد و ما در پی هر قدمی که به سوی خداوند برمی داریم, به او می رسیم و نزدیک می شویم.
بنابراین لازم نیست اصلا نگران آینده باشیم و به آینده فکر کنیم که چه می شود, آینده در گرو زمان حال است, باید سعی کنیم در همین لحظه کارهای خود را به سوی خدا و برای خداوند تنظیم کنیم و هر لحظه قصد قربت داشته باشیم و در همین لحظه یک قدم به خدا نزدیک شویم و مواظب باشیم با گناه از خدا دور نشویم, اگر چنین شد در آینده ای که در عالم برزخ و آخرت نیز برای ما فرض شده است, مشکلی نخواهیم داشت و نگران خسران و ضرر نخواهیم بود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید