بازدید امروز : 40
بازدید دیروز : 82
چگونه ذهن خود را از رفتن به سوی نامحرم باز داریم؟
از این که به دنبال وارستگی جان و پیراستگی روح خود هستید به شما تبریک می گوئیم و امیدواریم راهنمای خوبی برای شما باشیم.
«فکر»
فکر آن باشد که بگشاید رهى--- راه آن باشد که پیش آید شهى
گاهی شده است که چشم خود را به منظره ی زیبای دوخته ایم و فارغ از خوب و بد روزگار به اُفاق های دور و دراز نظر می کنیم. اما این حالت در ما زیاد به طول نمی انجامد و احساس می کنیم آشفته حالیم! مقداری که تأمل می کنیم متوجه می شویم که ذهن در حال پردازش درس و دانشگاه و آینده است. این امر عامل ایجاد احساس نامطلوب و سرسبزی اطراف ما را مانند فصل پاییز به صورت خزان به ما نشان می دهد.
از این اتفاق چند مطلب را می خواهیم نتیجه بگیریم:
1. فکر و ذهن به اموری که برای ما موضوعیت دارند، توجه می کنند. اگر یک مسئله ای برای ما خیلی مهم جلوه کند، درون ما به آن مشغول می شود و فکر ما در خلوت و جلوت به آن می پردازد. بنابراین اگر چه اصل گرایش به جنس مکمل در انسان وجود دارد، اما باید توجه داشت اگر تمام ظرف زندگی فرد معطوف به آن شود، در کوزه همان تراود که در اوست.
2. افکار همان گونه که شادی برانگیز هستند، می توانند زندگی با صفا را برآشفته سازند. وقت گذاری روی یک اندیشه گاهی انسان را به خطا رفتن، درست تصمیم نگرفتن و عجولانه رفتار کردن می کشاند. برای این که حال و آینده ی خود را روشن ببینیم و صحیح پی ریزی کنیم، باید واقع بین باشیم. برای واقع بین بودن توجه به این که فکر کردن در مورد دیگران در این موقعیت و شرایط چه ارمغانی برای شما خواهد داشت؟ آیا مشکلی از شما را حل خواهد کرد؟ آیا زندگی بهتری را برای شما رقم خواهد زد؟
پاسخ با اندیشه و اندیشه ی روشن بخش در این امور خود عامل مهمی برای دیدن واقعیت در این مقطع مهم از زندگی است. حدیث پیامبر خدا -صلى الله علیه و آله- در این زمینه بسیار راه گشا است« اندیشیدن، مایه حیات دل شخص با بصیرت است و همان گونه که اگر شخصِ چراغ به دست در تاریکیها در پرتو نور [چراغ] راه رود، بخوبى خود را نجات مى دهد و کمتر درنگ و توقف مى کند». ( بحار الأنوار / 92/17/17)
خانهى سر جمله پر سودا بود--- صدر پر وسواس و پر غوغا بود
باقى اعضا ز فکر آسودهاند--- و آن صدور از صادران فرسودهاند
«قلب»
به نظر دقیق تر توجهات و تمرکزهای ما از دل آغاز می شود و به سوی فکر سرازیر می گردد. قلب هنگامی که به یک چیزی مشغول شد، آنگاه است که ذهن به آن موضوع می پردازد. بنابراین باید مراقب باشیم، هر چیزی را وارد دل خود نکنیم، تا خود مشغولی که نه تنها لازم نیست، بلکه مُخرب جوانی، استعدادها و تحصیل است، در درون ما ایجاد نشود.
چگونه می توان راه دل را کنترل نمود؟
الف. هنگامی که انسان به یک چیزی چشم دوخت و آن را دید، دل مشغولی قلب نیز رقم می خورد. چشم و دیده پنجره ی قلب آدمی است. بنابراین اگر چشم چیزی و کسی را دید، پنجره ی قلب شخص نیز بسوی او گشوده می شود. خود بِکرات این مسئله را تجربه نموده ایم. دوستمان، همکلاسی مان و فامیلان لباسی و یا طلائی خریده اند که تا چشم مان به آن افتاد، بلافاصله خواستیم آن را داشته باشیم. دقیقاً از همین جا بود که دل مشغولی ما کلید می خورد. از این رو است که شاعر به خوبی سروده است:
بسازم خنجری نیشش ز پولاد--- زنم بر دیده تا دل گردد آزاد
ب. آدمی در کودکی دل به بازی و اسباب بازی می دهد، در نوجوانی و جوانی دل او احساس دل دادگی می کند، در پیری به مال و آرزوی عمر زیاد دل خود را می سپارد. دل آدمی در زندگی مشغول است. به نظر می رسد که اگر دل به دل دار حقیقی سپرده شود، چون شعاع این دل دادگی بسی بزرگ است، تمام دل را مُسخر خود می کند و جای برای دل مشغولی انسان در زندگی نمی گذارد. نه این که در این صورت انسان دیگران را نمی خواهد، نیازهایش را پاسخ نمی گوید و به تلاش دست نمی زند، نه! بلکه هر چیزی اگر مزاحم این عشق الهی خواست بشود و این پاکی را از انسان برباید، آدمی با دقت نیازهای خود را تعدیل و پاسخ می گوید.
اگر فیلم حضرت یوسف-علیه السلام- را در خاطر داشته باشید، زلیخائی که عاشق یوسف بود، هنگامی که فهمید خدا کیست؛ او خالق زیبائی یوسف و عشق یوسف است، دیگر یاد یوسف او را به خود مشغول و او را آزار نمی داد اگر چه یوسف را دوست می داشت. زلیخا در یافته بود که عطش دل را تنها خدا پاسخ گو است. اگر ما هم توجه ی قلبی خدا را به خدا معطوف کنیم، ما هم عاشق جمال و جلال الهی می شویم، آن وقت سر خواهیم داد: خدای کاری بکن تمام جان ما و لحظه لحظه ی وجود ما به یاد تو باشد.
آخر از روزن ببیند فکر تو--- دل گواهى مىدهد زین ذکر تو
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید