بازدید امروز : 65
بازدید دیروز : 141
فلسفه مرگ اندیش کردن مردم از نگاه نهج البلاغه را می خواستم؟
مرگ و زندگی مهمترین مسأله آدمی در طول تاریخ است.آدمی فطرتاً طالب حیات است و متقابلاً از مرگ فراری است، لذا جدی ترین مسأله در زندگی را مرگ تشکیل می دهد که دغدغه انسان را به خود اختصاص داده و هر قوم، بنا بر اقتضاءات فکری ،دینی و باورهای خویش دیدگاه خاصی را در این خصوص ارائه کرده است .نوع نگاه آدمی به مرگ تأثیر بسیار قابل توجهی در نحوه زندگی آدمی دارد.
همچنین آنچه انبیاء و ائمه (علیهم السلام) همواره به آن دعوت کرده اند، ایمان به معاد و جاودانگی است؛ تا جایی که ایمان به معاد، در کنار ایمان به یگانگی خدا ، در شمار اصول دین قرار گرفته است. پیروان مکتب اسلام، با تأسی از بزرگان مکتب، اعتقاد به معاد را شالوده دین خود دانسته و آن را پاسخ مثبت به نیاز فطری بشر می دانند. اما روشن است کسی که در عالم ملک است نمی تواند حقایق عالم ملکوت را بفهمد وآگاهی کامل زمانی حاصل می شود که این امر مورد تجربه انسان واقع شود.
لذا راه برداشت از حقیقت مرگ و جهان پس از مرگ صرفاً در حیطه تعالیم انبیاء و اولیاست .حضرت علی (ع) که ولی مطلق الهی و صاحب ولایت کلیه و مطلقه الهی است، جلوه هایی از روح بلند خویش و تجربیات درونی و معنوی خود را در نهج البلاغه به ظهور رسانده است. به همین جهت پس از قرآن یکی از منابع مهمی است که می تواند زوایایی پنهان از آدمی و مرگ و حیات پس از مرگ را آن گونه که هست به طالبان بنمایاند.
در نگاه نهج البلاغه، مرگ و زندگی معنایی فراتر ازمعمول دارند؛ مرگ حقیقی زمانی است که انسان فقط متوجه حیات دنیوی باشد و بالاترین نوع حیات، حیات معقول است که این امر حاصل نمی شود مگر با یاد مرگ و اجتناب از هوی و هوس و آرزوهای طولانی؛ زیرا ازمنظر نهج البلاغه سخت ترین مانع در مسیر تکامل انسان ها، غفلت از مرگ است و دیگر این که یاد معاد نه تنها دارای آثاری مثبت در سرای ابدی خواهد بود بلکه آثار آن در زندگی دنیوی نیز قابل توجه است.
حضرت در چند فراز نهجالبلاغه، به تصویری کلی و مجرد از مرگ میپردازد و پدیده مرگ را فینفسه، حامل پارهای از ویژگیهای گریزناپذیر معرفی میکند. مثلا در خطبه(221) میخوانیم: مرگ، ویران گر لذتهای شما و تیرهکننده خواهشهای نفسانی شماست. اما در عین حال، و به طور مصداقی مواجهه دنیاپرستان و پرهیزگاران را با مرگ متفاوت توصیف میکند.
شوق مرگ
امام ، هر گاه که از جهاد و شهادت در راه خدا سخن میگوید بیتابانه و مشتاقانه آرزومند آن است که مرگ را در آغوش بکشد حتی یاران و لشکریانش را نیز برای گام نهادن در این طریق و انتخاب مرگ با عزت تهییج و تشویق میکند.ابتدا این شور و اشتیاق را در زبان حال و قال امام به نظاره مینشینیم و سپس به سخنان او در خطاب به یاران و همراهانش میپردازیم.
در خطبه (5) نهجالبلاغه، علی(ع) در خطاب به آندسته از مسلمانان که علت سکوت امام(ع) را در برابر انحراف سقیفه، به خاطر ترس از مرگ میپنداشتند فرمودند: چه دورند از حقیقت؛ آیا پس از آن همه جانبازی در عرصه پیکار، از مرگ میترسم؟ بهخدا سوگند دلبستگی پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگی کودک به پستان مادر بیشتر است.
در خطبه (122)، آنجا که به هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازانش سخن میگوید پس از آنکه مرگ را فرجام همه آدمیان قلمداد میکند و گرامیترین مرگها را کشتهشدن در راه خدا معرفی میکند، احساس خود را برای مرگ در راه خدا اینچنین بیان میکند: سوگند به کسی که جان پسر ابوطالب در دست اوست که تحمل هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است که از مردن در بستر.
در نامه(23) نهجالبلاغه، اما آن هنگام که در آستانه شهادت قرار میگیرد، مرگ را مهمانی ناخوانده و نامبارک نمیداند که به ناگاه بر او تاختن آورده است بلکه همواره خود را آماده و تشنه مرگ یافته است:
به خدا سوگند چون بمیرم، چیزی که آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد یا کسی که دیدارش را نخواسته باشم بر من آشکار نخواهد شد. من همانند تشنهای هستم که به طلب آب میرود و آب مییابد. آنچه برای خداوند است برای نیکان بهتر است.
در خطبه(51) پس از آنکه شامیان آب را بر امام و یاران او بستند، امام(ع)، ضمن آنکه، سپاهیانش را برای جنگی سلحشورانه برمیانگیزد تعبیر لطیفی از مرگ و زندگی حقیقی را بیان میفرماید:اگر مقهور شوید زندگیتان مرگ است و اگر پیروز شوید،
مرگتان زندگی است.
نزدیک بودن مرگ
یکی از مفاهیمی که در نهجالبلاغه بر آن تصریح میرود نزدیک بودن مرگ و کوچ کردن قریبالوقوع از این سرای خاکی است.
در خطبه (21) میخوانیم: فان الغایه امامکم، و ان وراءکم الساعه تحدوکم. (آخرین منزل رویاروی شماست و مرگ پشت سرتان و با آواز خود شما را به پیش
میراند).
در حکمت 28 آمده است: اذا کنت فی ادبار والموت فی اقبال. فما اسرع الملتقی.
( اگر تو روی به بازگشت نهاده باشی و مرگ روی درآمدن داشته باشد چه زود به هم خواهید رسید.)
در حکمت (71) لحظه لحظه نفس زدن را، گام به گام به مرگ نزدیک شدن تعبیر میکند: نفسهای آدمی، گامهای اوست به سوی مرگ.
در حکمت187 کوچ کردن به سرای باقی را نزدیک میشمارد. کوچ کردن نزدیک است.
در حکمت(334) میخوانیم: اگر بنده خدا، مدت عمر و سرانجام خود را بنگرد آرزو و غرور را دشمن دارد.
در خطبه (182) امام میفرماید: به سوی معاد بشتابید و بر مرگها پیش گیرید؛ زیرا بسا مرد که رشته آرزوهایشان گسسته شود و اجل دریابد شان و در توبه به رویشان بسته ماند.
توشه برگرفتن، رهایی از افسوس و دریغ پس از مرگ:
در قسمتی از خطبه (232) امام (ع) میفرماید: پس ای بندگان خدا، پاس دارید چیزی را که رستگاران شما بدان رستگار شدند و تبهکارانتان با ضایع گذاشتن آن، زیانمند گشتند. با کردارهای خود بر اجلهای خود پیشی گیرید.
در قسمتی از خطبه(214) آمده است: ای مردم، این دنیا سرایی است که گذرگاه شماست و آخرت، سرایی است پایدار. پس از این سرای که گذرگاه شماست برای آن سرای که قرارگاه شماست توشه برگیرید. هنگامی که کسی بمیرد، مردم میگویند چه بر جای نهاده و ملائکه گویند، چه پیش فرستاده، خدا بر پدرانتان رحمت آورد.
در نامه 31، امام علی(ع) در قسمتی از وصیت خود به امام حسن(ع) میفرماید:
از آن ترس که گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشی، و به این امید که زان پس توبه خواهی کرد. ولی مرگ میان تو و توبهات حایل شود و تو خود را تباه ساخته
باشی.
در حکمت (272) آمده است: هر که دوری سفر را درنظر آورده خود را برای آن مهیا دارد.
در نهجالبلاغه، عبرت گرفتن از مرگ همنوعان به کرات مورد توصیه و تاکید قرار گرفته است. از جمله:
در خطبه (82) آمده است: ای بندگان خدا، کجایند کسانی که عمر دراز کردند و از نعمتهای پروردگار بهرهمند گشتند؟ کجایند آنان که تعلیمشان دادند و دریافتند؟ کجایند آنان که فرصتشان دادند و به لهو و بازیچه گراییدند. تندرستیشان دادند و نعمت سلامت از یاد بردند. مدتی دراز مهلتشان دادند به عطایای نیکو بنواختندشان و آن ها را از عذاب دردناک خدا ترسانیدند. اکنون ای بندگان خدا، تا ریسمان مرگ رهاست و گلویتان را نفشرده است و جان در بدندارید،فرصتغنیمتشمارید.
در قسمتی از خطبه(132) میفرماید: پس به بسیاری مردمان فریفته نشوی. که خود به چشم خود دیدی آن را که پیش از تو بود، مالها اندوخت. و از درویشی بر حذر بود. با آرزوی دراز و دورانگاشتن مرگ، از عاقبت امر ایمن زیست، چگونه مرگ او را فراگرفت و از وطنش برکند و بر تختههای تابوت نشاند.
در حکمت (132) تعبیر زیبایی دارد:«... و عجبت لهن نسیالموت و هویری الموتی»( در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش میکند و مردگان را میبیند.)
حالات انسان در حال مرگ:
چند خطبه مفصل در نهج البلاغه داریم که یکى ازآنها به نام خطبه «الغراء» معروف است. در این خطبه مثل سایر خطبههاى مفصل موضوعات مختلفى هست: توحید و غیر توحید و مواعظ، و از آن جمله درمواعظ، حضرت مساله مرگ و مردن را یادآورى مىکند و وضع شخص در حال احتضار را، آن وقتى که در حال جان دادن است و اقاربشاطرافش را گرفتهاند و مایوسند و گریه مىکنند و او قسمتى از حواسش تعطیل شده و قسمتى از حواسش کارمىکند.تعبیر حضرت این است: «فهل دفعت الاقارب او نفعت النواحب و قد غودر فى محلة الاموات رهینا» آیا نزدیکان مىتوانند ازاو دفاع کنند یا این نوحهگرىها سودى به حال او مىبخشد پس از آنکه او در محله اموات(قبرستان)گرو واقع شد «و فى ضیقالمضجع وحیدا» در تنگناى گور تنها ماند «قد هتکت الهوام جلدته» حشرات زمین پوستش را پاره پاره کردند «و ابلت النواهکجدته و عفت العواصف اثاره» هلاک کنندگان کارهاى جدى او را از بین بردند، بادهاى تند آثار و ساختمانهاى او را از بینبردند «و محا الحدثان معالمه» نشانههایى که در دنیا از خودش باقى گذاشته بود، حوادث روزگار همه را محوکرد «و صارت الاجساد شحبة بعد بضتها» بدنها پس از آن طراوت، پوسیده و خاک شده مىشود «و العظام نخرة بعد قوتها» استخوانهاىاو پوسیده مىشود پس از آنکه یک روزى نیرومند بود «و الارواح مرتهنة بثقل اعبائها»(اینجا مقارنهاى شده میان اجساد و ارواح)بدنها و استخوانها در قبرپوسید ولى روح ها در گرو سنگینى کارها و اعمال خودش است «موقنةبغیب انبائها» در حالى که یقین کرده است به خبرهاى غیبى که در دنیا به او مىدادند و آن وقت باور نمىکرد،حالا یقین پیدا کرده که آنچه گفتهاند راست بود. «لا تستزاد من صالح عملها و لا تستعتب من سیىء زللها»(1) در آن وقت بهاو نمىگویند یک مقدار عمل صالح بیشتر کن، چون دیگر آنجا جاى عمل نیست و کارهاى بدى هم که کرده است، دیگر اینجافایده ندارد که بگوید ببخشید و توبه و استغفار مىکنم، فایدهاى ندارد.
خطبه 107 هم راجع به میت در حال احتضار است،مىفرماید: «یردد طرفه بالنظر فى وجوههم» در حال احتضار چشمهایش را این طرف و آن طرف برمىگرداند، به چهره بازماندگانشنگاه مىکند.در نهج البلاغه این طور آمده که گوشش نمىشنود. از جملههاى اینجا شاید جاى دیگر هم استفادهشود که میت در حال احتضار، گوشش زودتر از چشمش از کار مىافتد.حالا من نمىدانم چه فلسفهاى دارد و چگونه است؟ «یرىحرکات السنتهم و لا یسمع رجع کلامهم» مىبیند اطرافیان زبانهایشانحرکت مىکند اما صدایشان را نمىشنود. «ثم ازداد الموت التیاطا» باز مرگ چنگهاى خودش را بیشترفرو مىبرد «فقبض بصره» دید را هم از او مىگیرد «کما قبض سمعه» همچنانکه شنوایىرا از او گرفته بود «و خرجت الروح من جسده» و روح از جسد او بیرون مىرود.«فصار جیفة بین اهله» بعد از آن یکمرتبه همین انسان موجودزنده به یک مردار در میان خانواده تبدیل مىشود.بعد از تعطیل حواس آیا از این تعبیر «و خرجت الروح منجسده» استنباط نمىشود که از نظر امیر المؤمنین ماهیتحقیقى مرگ، خروج روح از بدن است؟
خطبه مختصر دیگرى هست که حضرت راجع به توصیف ملک الموت سخن مىگوید و ابهام ها را(یعنى عجزى که بشر از توصیفملک الموت دارد)ذکر مىکند که ما ملک الموت را نمىتوانیم توصیف کنیم تا چه رسد خداى ملک الموت را.مىفرماید: آیا هرگز وجود ملک الموت را وقتىکه براى قبض روح داخل خانه کسى مىشود احساس کردهاى؟هرگز به چشمت دیدى کى ملک الموت آمد؟ «هل تحس به اذا دخل منزلا؟»آیا احساس مىکنى او را وقتى داخل منزلى شود؟ «ام هل تراه اذا توفى احدا؟» آیا در وقتى که قبض روح مىکند، تو او را مىبینى؟هرگزنمىبینى.بالاتر، ملک الموت نه تنها مىآید در منزل قبض روح مىکند[بلکه]جنین را در رحم قبض روح مىکند.
مىگوید راستى تصور تو درباره ملک الموت چیست؟آیا واقعاملک الموت یک جسمى است که مىاید داخل خانهها مىشود و آیا جسمى است که داخل رحم مادر مىشود و درآنجا روح را قبض مىکند، از یکى از اعضاء و جوارح داخل مىشود؟ «بل کیف یتوفى الجنین فى بطن امه؟» اینکه جنین گاهىمىمیرد و ملک الموت او را در شکم مادر قبض روح مىکند، چگونه است؟ «ایلج علیه من بعض جوارحها؟» آیا ملک الموت یک جسمى استکه از بعضى از اعضاء و جوارح، وارد مىشود و قبض روح مىکند؟ «ام الروح اجابته باذن ربها؟» یا نه، او نمىرود، لزومى ندارد او برود تا روح را بگیرد، او مىخواهد و روح به اجازه پروردگار خواسته او را اجابت مىکند؟ «ام هو ساکنمعه فى احشائها؟» یا نه، اساسا ملک الموت در بیرون و جاى دیگرى نیست که بخواهد بیاید آنجا، همیشه همراه همان زن است؟یعنى این هم خودش یک فرضى است در باب ملک الموت که همیشه همراه همه کس است. بعد مىفرماید: «کیف یصف الهه من یعجز عن صفة مخلوق مثله؟»(2) بشرى که قدرت ندارد یک مخلوق خدا را توصیف کند، چگونه مىتواند ادعا کند خدا را آنچنان که هست توصیف کند؟
تاثیرات مرگ آگاهی و مرگ باوری
گرچه معرفت به مرگ و عوالم و درجاتش به دو صورت کلی یعنی معرفت حصولی و علمی و معرفت حضوری وشهودی قابل دستیابی است و اگر معرفت به حقیقت مرگ با مرگشناسی حضوری و شهودی باشد که حضرت امیر علیهالسلام، خود صاحب رفیعترین و شدیدترین درجه ومرحله مرگ آگاهی حضوری و مرگ باوری شهودی بودند چنان که فرمودند: «لو کشف الغطاء ما زددت یقینا» اگر پرده ها کنار رود یقین من از انچه که هست بیشتر نخواهد شد. و امکان حصول و شهود آن را با حفظ مراتب وجودی اولیاء الهی در بیان اوصاف پارسایان مطرح فرمودند؛ یا در تفسیر آیه کریمه « رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله» اشاراتی به این مقامات معنوی و عرفانی نمودهاند؛ مضافاً به این که به اقامه استدلال های فراوانی در اثبات معاد وحشر و نشر به سیاق و روش معرفت برهانی و مفهومی نیز پرداختند در عین حال به دو مقوله یادآوری مرگ و معاد و ایمان و یقین قلبی به مرگ وعوالم پس از آن نیز اشاراتی فرمودهاند که بیان گر این نکته لطیف و ظریف هست که تنها تصدیق عقلی کافی نیست، بلکه باید ایمان وتصدیق قلبی وباطنی داشت و از دانائی به دارائی و از شناختن به شدن و از فکر به ذکر و از ذهن به ذات رسید و آنگاه آثار و اثمار «یاد مرگ» را در گفتار و کردار و حال و بال و قال خویش مشاهده نمود که ما به برخی مواضع یاد مرگ و ایمان به مرگ اشارههایی خواهیم داشت:(این موارد در خطبه های 20و21و51و 103و 132و 147و 188و 201و 230و 313و حکمت های 44و 126و 230و 433و 742و 763و نامه های 31و 69موجود می باشد.)
1. از بین بردن لذات زودگذر و از بین رونده حسی و مادی؛
2. فاصله اندازنده بین انسان و اهداف مادی و این جهانیاش؛
3. تاریک کردن شهوات و خواهشهای نفسانی وحیوانی؛
4. از بین برنده آرزوهائی که به اعمال زشت منتهی میشود؛
5. کمک به ادای واجبات وتکالیف شرعی والهی؛
6. نورانیت دل و جلا بخشیدن به آیینه جان آدمی؛
7. سازندگی فردی و اجتماعی؛
8.خاموش سازنده آتش حرص وتحقیر کننده دنیا و خرمی و لطافت روح و دل؛
9 . متذکر به مرگ و یا مرگ آگاه همواره در صدد تحصیل ره توشه آخرت در اثر ایمان عمل صالح و کسب تقوای الهی بر میآید
10. کسانی که مرگشناس و مرگ آگاهند از دنیا به قدر کفاف و قلیل بهرهبرداری مینمایند و همه هَمّ خویش را مصروف دنیای دیگر یا آخرت می نمایند و ...
تاثیر گذاری مرگ در انجام اعمال صالح
بدیهی است که نوع معرفت ما به ماهیت مرگ و نسبت ما به «موت» در جریان عمل و حرکت و فعل ما بسیار اثرگذار خواهد بود و موضعشناسی ما با «مرگ»، موضعگیری ما را نسبت به مرگ ومعاد تعیین میکند؛ چه این که اگر «مرگ» را بازگشت به مبدأ و «معاد» را رجوع به مبدأ دانستیم و معاد را رجعت به سوی خدا و اطلاع از عظمت و قدرت و علم و حیات نامتناهی خدا دانستیم و اعمال خود را مراقبت مینمائیم چه اینکه به تعبیر یکی از اصحاب حکمت ومعرفت: «معاد یعنی عود بسوی خدا، یا زمان عود یا محل عود به سوی خدا چون از ماده عاد یعود به معنای، بازگشتن است بنابراین معنای مطابقی معاد، جزای اعمال و پاداش نیست. آری لازمه بازگشت و رجعت بسوی خدا وظهور قدرت وعظمت و معرفت توحید خدا، اطلاع وانکشاف اعمال و آثار مترتبه برآن از بهشت و دوزخ است»؛ در نتیجه طرز تفسیر«مرگ» رابطه مستقیم با طرز فکر و عمل گفتار و کردار ما دارد و حضرت علی علیهالسلام در موارد بسیاری به آن اشاره کرده اند(خطبه 64و 20)
اگر تاملی اجمالی در خطبههای مذکور داشته باشیم چه بسا روحیه ما نسبت به زندگی دنیائی و نسبت ما با آخرت تغییر کرده و دچار بازسازی و اصلاح شود که چگونه علی علیهالسلام مرگ را تصویر مینماید و راه کارهای عملی و راهبردهای عینی وتحققپذیر را جلوی انسان ها، برای رسیدن به سعادت و سرور و فوز و فلاح و رشد و رهائی قرار میدهد که انسان بوسیله اعمال صالح مبادرت به مرگ پیدا نماید و از عالم فنائی برای جهان بقایی خویش، ره توشه گیرد و خود بسوی مرگ برود که شتابان او را بسوی مرگ میبرند چنان که در مواضع دیگر فرمود: «موتوا قبل ان تموتوا ...»(حکمت 115) و این که استعداد و آمادگی برای مرگ داشته باشد که بر سر او سایه افکنده و بیدار شود و دنیای مجازی را به آخرت حقیقی تبدیل و مبادله نماید و حیات دنیائی را هدفدار و تقدیری بداند که بسوی جهانی دیگر وحیاتی از نوع دیگر در حال حرکت است؛ پس خود را مسافری بداند که به زاد و توشه محتاج است؛ لذا از دنیا در دنیا برای آخرت، ره توشه برگیرد و اهل تقوی الهی ونصیحتپذیری از درون وتوبه و انابه باشد و برشهوات و خواهشهای نفسانی ودنیوی پیروز شود و سبکبار و سبکبال گردد تا طیران بسوی جنتاللّقاء، ودارالشهود نماید وندامت و اندوه و حسرت نداشته باشد.
نتیجه آنکه: عرفان به مبدأ و معاد، ایمان به مبدأ و معاد وعمل صالح برای مبدأ ومعاد عامل تکامل وجودی و جوهری و ریشه همه سرور و سعادتها و خلوص و صداقتها و آرامش و آسایشهاست که قرب الی الله والتذاذ معنوی را فراهم میسازد.
مرگ و معاد عبرتزا وبصیرتآور
حقیقت آن است که وقتی در برخی کلمات طیبه و گفتار نورانی علی علیهالسلام در نهجالبلاغه میرسیم و تورقی در این کتاب معجزهآسا میکنیم دچار شگفتی و حیرت میشویم که چه زیبا و پرجاذبه در عین حال تکان دهنده و انذار آمیز و هشدار اندود حضرت از مرگ و معاد پرده برمیدارند و روزنههائی در نظاره به حقیقت آن جهانی به روی دیدگان دل ما میگشایند عجیب است که وقتی از حضرت سؤال میشود که چگونهای؟ حضرت از مرگ وفناءپذیری دنیا و نعمتهای دنیائی سخن میگویند تا انسان را در همه آنات و لحظات و حالات زندگیش وارد حوزه معاد نماید تا نسیان وغفلت عامل سقوط آدمیان نشود. (حکمت 115) یا اعلام شگفتی مینماید که چرا انسان ها تحولات گونهگون را در جریان زندگی روزمرهشان میبینند و لیکن عبرت نمیگیرند (حکمت 99)
آری، این جملات جمیل و سخنان متین ما را به « مقام یقین به مرگ» رهنمون میگردد تا آیه «ان الساعة لاریب فیها» که در آیات مختلف نسبت به قطعی الوقوع بودن قیامت آمده است را باور کنیم و مؤمن به غیب و «یوم الدین» شویم و از سر بینش الهی و شهودی و یقین وایمان قطعی به حیات نورانی و معقول دست یابیم و درپرتو ایمان و عمل صالح «حیات طیبه» را تحصیل نماییم «و العاقبة للمتقین»
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید