سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2741521

  بازدید امروز : 65

  بازدید دیروز : 141

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
روا نشدن حاجت ، آسانتر ، تا آن را از نا اهل خواستن . [نهج البلاغه]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 89/10/4::: ساعت 11:37 صبح

فلسفه مرگ اندیش کردن مردم از نگاه نهج البلاغه را می خواستم؟
مرگ و زندگی مهمترین مسأله آدمی در طول تاریخ است.آدمی فطرتاً طالب حیات است و متقابلاً از مرگ فراری است، لذا جدی ترین مسأله در زندگی را مرگ تشکیل می دهد که دغدغه انسان را به خود اختصاص داده و هر قوم، بنا بر اقتضاءات فکری ،دینی و باورهای خویش دیدگاه خاصی را در این خصوص ارائه کرده است .نوع نگاه آدمی به مرگ تأثیر بسیار قابل توجهی در نحوه زندگی آدمی دارد.
همچنین آنچه انبیاء و ائمه (علیهم السلام) همواره به آن دعوت کرده اند، ایمان به معاد و جاودانگی است؛ تا جایی که ایمان به معاد، در کنار ایمان به یگانگی خدا ، در شمار اصول دین قرار گرفته است. پیروان مکتب اسلام، با تأسی از بزرگان مکتب، اعتقاد به معاد را شالوده دین خود دانسته و آن را پاسخ مثبت به نیاز فطری بشر می دانند. اما روشن است کسی که در عالم ملک است نمی تواند حقایق عالم ملکوت را بفهمد وآگاهی کامل زمانی حاصل می شود که این امر مورد تجربه انسان واقع شود.

لذا راه برداشت از حقیقت مرگ و جهان پس از مرگ صرفاً در حیطه تعالیم انبیاء و اولیاست .حضرت علی (ع) که ولی مطلق الهی و صاحب ولایت کلیه و مطلقه الهی است، جلوه هایی از روح بلند خویش و تجربیات درونی و معنوی خود را در نهج البلاغه به ظهور رسانده است. به همین جهت پس از قرآن یکی از منابع مهمی است که می تواند زوایایی پنهان از آدمی و مرگ و حیات پس از مرگ را آن گونه که هست به طالبان بنمایاند.
در نگاه نهج البلاغه، مرگ و زندگی معنایی فراتر ازمعمول دارند؛ مرگ حقیقی زمانی است که انسان فقط متوجه حیات دنیوی باشد و بالاترین نوع حیات، حیات معقول است که این امر حاصل نمی شود مگر با یاد مرگ و اجتناب از هوی و هوس و آرزوهای طولانی؛ زیرا ازمنظر نهج البلاغه سخت ترین مانع در مسیر تکامل انسان ها، غفلت از مرگ است و دیگر این که یاد معاد نه تنها دارای آثاری مثبت در سرای ابدی خواهد بود بلکه آثار آن در زندگی دنیوی نیز قابل توجه است.
حضرت در چند فراز نهج‌البلاغه، به تصویری کلی و مجرد از مرگ می‌پردازد و پدیده مرگ را فی‌نفسه، حامل پاره‌ای از ویژگی‌های گریز‌ناپذیر معرفی می‌کند. مثلا در خطبه(221) می‌خوانیم: مرگ، ویران گر لذت‌های شما و تیره‌کننده خواهش‌های نفسانی شماست. اما در عین حال، و به طور مصداقی مواجهه دنیاپرستان و پرهیزگاران را با مرگ متفاوت توصیف می‌کند.

شوق مرگ
امام ، هر گاه که از جهاد و شهادت در راه خدا سخن می‌گوید بی‌تابانه و مشتاقانه آرزومند آن است که مرگ را در آغوش بکشد حتی یاران و لشکریانش را نیز برای گام نهادن در این طریق و انتخاب مرگ با عزت تهییج و تشویق می‌کند.ابتدا این شور و اشتیاق را در زبان حال و قال امام به نظاره می‌نشینیم و سپس به سخنان او در خطاب به یاران و همراهانش می‌پردازیم.
در خطبه (5) نهج‌البلاغه، علی‌(ع) در خطاب به آن‌دسته از مسلمانان که علت سکوت امام(ع) را در برابر انحراف سقیفه، به خاطر ترس از مرگ می‌پنداشتند فرمودند: چه دورند از حقیقت؛ آیا پس از آن همه‌ جانبازی در عرصه پیکار، از مرگ می‌ترسم؟ به‌خدا سوگند دلبستگی پسر ابوطالب به مرگ از دلبستگی کودک به پستان مادر بیشتر است.
در خطبه (122)، آنجا که به هنگام نبرد در جنگ صفین خطاب به سربازانش سخن می‌گوید پس از آنکه مرگ را فرجام همه آدمیان قلمداد می‌کند و گرامی‌ترین مرگ‌ها را کشته‌شدن در راه خدا معرفی می‌کند، احساس خود را برای مرگ در راه خدا این‌چنین بیان می‌کند: سوگند به کسی که جان پسر ابوطالب در دست اوست که تحمل هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است که از مردن در بستر.
در نامه(23) نهج‌البلاغه، اما آن هنگام که در آستانه شهادت قرار می‌گیرد، مرگ را مهمانی ناخوانده و نامبارک نمی‌داند که به ناگاه بر او تاختن آورده است بلکه همواره خود را آماده و تشنه مرگ یافته است:
به خدا سوگند چون بمیرم، چیزی که آن را ناخوش دارم، به سراغم نخواهد آمد یا کسی که دیدارش را نخواسته باشم بر من آشکار نخواهد شد. من همانند تشنه‌ای هستم که به طلب آب می‌رود و آب می‌یابد. آنچه برای خداوند است برای نیکان بهتر است.
در خطبه(51) پس از آن‌که شامیان آب را بر امام و یاران او بستند، امام(ع)، ضمن آن‌که، سپاهیانش را برای جنگی سلحشورانه برمی‌انگیزد تعبیر لطیفی از مرگ و زندگی حقیقی را بیان می‌فرماید:اگر مقهور شوید زندگیتان مرگ است و اگر پیروز شوید،
مرگتان زندگی است.

نزدیک بودن مرگ
یکی از مفاهیمی که در نهج‌البلاغه بر آن تصریح می‌رود نزدیک بودن مرگ و کوچ کردن قریب‌الوقوع از این سرای خاکی است.
در خطبه (21) می‌خوانیم: فان الغایه امامکم، و ان وراءکم الساعه تحدوکم. (آخرین منزل رویاروی شماست و مرگ پشت سرتان و با آواز خود شما را به پیش
می‌راند).
در حکمت 28 آمده است: اذا کنت فی ادبار والموت فی اقبال. فما اسرع الملتقی.
( اگر تو روی به بازگشت نهاده باشی و مرگ روی درآمدن داشته باشد چه زود به هم خواهید رسید.)
در حکمت (71) لحظه لحظه نفس زدن را، گام به گام به مرگ نزدیک شدن تعبیر می‌کند: نفس‌های آدمی، گام‌های اوست به سوی مرگ.
در حکمت187 کوچ کردن به سرای باقی را نزدیک می‌شمارد. کوچ کردن نزدیک است.
در حکمت(334) می‌خوانیم: اگر بنده خدا، مدت عمر و سرانجام خود را بنگرد آرزو و غرور را دشمن دارد.
در خطبه (182) امام می‌فرماید: به سوی معاد بشتابید و بر مرگ‌ها پیش گیرید؛ زیرا بسا مرد که رشته آرزوهایشان گسسته شود و اجل دریابد شان و در توبه به رویشان بسته ماند.
توشه برگرفتن، رهایی از افسوس و دریغ پس از مرگ:
در قسمتی از خطبه (232) امام (ع) می‌فرماید: پس ای بندگان خدا، پاس دارید چیزی را که رستگاران شما بدان رستگار شدند و تبهکارانتان با ضایع گذاشتن آن، زیانمند گشتند. با کردارهای خود بر اجل‌های خود پیشی گیرید.
در قسمتی از خطبه(214) آمده است: ای مردم، این دنیا سرایی است که گذرگاه شماست و آخرت، سرایی است پایدار. پس از این سرای که گذرگاه شماست برای آن سرای که قرارگاه شماست توشه برگیرید. هنگامی که کسی بمیرد، مردم می‌گویند چه بر جای نهاده و ملائکه گویند، چه پیش فرستاده، خدا بر پدرانتان رحمت آورد.
در نامه 31، امام علی(ع) در قسمتی از وصیت خود به امام حسن(ع) می‌فرماید:
از آن ترس که گرفتارت سازد و تو سرگرم گناه بوده باشی، و به این امید که زان پس توبه خواهی کرد. ولی مرگ میان تو و توبه‌ات حایل شود و تو خود را تباه ساخته
باشی.
در حکمت (272) آمده است: هر که دوری سفر را درنظر آورده خود را برای آن مهیا دارد.
در نهج‌البلاغه، عبرت گرفتن از مرگ همنوعان به کرات مورد توصیه و تاکید قرار گرفته است. از جمله:
در خطبه (82) آمده است: ای بندگان خدا، کجایند کسانی که عمر دراز کردند و از نعمت‌های پروردگار بهره‌مند گشتند؟ کجایند آنان که تعلیمشان دادند و دریافتند؟ کجایند آنان که فرصتشان دادند و به لهو و بازیچه گراییدند. تندرستیشان دادند و نعمت سلامت از یاد بردند. مدتی دراز مهلتشان دادند به عطایای نیکو بنواختندشان و آن ها را از عذاب دردناک خدا ترسانیدند. اکنون ای بندگان خدا، تا ریسمان مرگ رهاست و گلویتان را نفشرده است و جان در بدن‌دارید،فرصت‌غنیمت‌شمارید.
در قسمتی از خطبه(132) می‌فرماید: پس به بسیاری مردمان فریفته نشوی. که خود به چشم خود دیدی آن را که پیش از تو بود، مال‌ها اندوخت. و از درویشی بر حذر بود. با آرزوی دراز و دورانگاشتن مرگ، از عاقبت امر ایمن زیست، چگونه مرگ او را فراگرفت و از وطنش برکند و بر تخته‌های تابوت نشاند.
در حکمت (132) تعبیر زیبایی دارد:«... و عجبت لهن نسی‌الموت و هویری الموتی»( در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش می‌کند و مردگان را می‌بیند.)


حالات انسان در حال مرگ:
چند خطبه مفصل در نهج البلاغه داریم که یکى ازآنها به نام خطبه «الغراء» معروف است. در این خطبه مثل سایر خطبه‏هاى مفصل موضوعات مختلفى هست: توحید و غیر توحید و مواعظ، و از آن جمله درمواعظ، حضرت مساله مرگ و مردن را یادآورى مى‏کند و وضع شخص در حال احتضار را، آن وقتى که در حال جان دادن است و اقاربش‏اطرافش را گرفته‏اند و مایوسند و گریه مى‏کنند و او قسمتى از حواسش تعطیل شده و قسمتى از حواسش کارمى‏کند.تعبیر حضرت این است: «فهل دفعت الاقارب او نفعت النواحب و قد غودر فى محلة الاموات رهینا» آیا نزدیکان مى‏توانند ازاو دفاع کنند یا این نوحه‏گرى‏ها سودى به حال او مى‏بخشد پس از آنکه او در محله اموات(قبرستان)گرو واقع شد «و فى ضیق‏المضجع وحیدا» در تنگناى گور تنها ماند «قد هتکت الهوام جلدته‏» حشرات زمین پوستش را پاره پاره کردند «و ابلت النواهک‏جدته و عفت العواصف اثاره‏» هلاک کنندگان کارهاى جدى او را از بین بردند، بادهاى تند آثار و ساختمانهاى او را از بین‏بردند «و محا الحدثان معالمه‏» نشانه‏هایى که در دنیا از خودش باقى گذاشته بود، حوادث روزگار همه را محوکرد «و صارت الاجساد شحبة بعد بضتها» بدنها پس از آن طراوت، پوسیده و خاک شده مى‏شود «و العظام نخرة بعد قوتها» استخوانهاى‏او پوسیده مى‏شود پس از آنکه یک روزى نیرومند بود «و الارواح مرتهنة بثقل اعبائها»(اینجا مقارنه‏اى شده میان اجساد و ارواح)بدنها و استخوانها در قبرپوسید ولى روح ها در گرو سنگینى کارها و اعمال خودش است «موقنة‏بغیب انبائها» در حالى که یقین کرده است به خبرهاى غیبى که در دنیا به او مى‏دادند و آن وقت باور نمى‏کرد،حالا یقین پیدا کرده که آنچه گفته‏اند راست بود. «لا تستزاد من صالح عملها و لا تستعتب من سیى‏ء زللها»(1) در آن وقت به‏او نمى‏گویند یک مقدار عمل صالح بیشتر کن، چون دیگر آنجا جاى عمل نیست و کارهاى بدى هم که کرده است، دیگر اینجافایده ندارد که بگوید ببخشید و توبه و استغفار مى‏کنم، فایده‏اى ندارد.
خطبه 107 هم راجع به میت در حال احتضار است،مى‏فرماید: «یردد طرفه بالنظر فى وجوههم‏» در حال احتضار چشمهایش را این طرف و آن طرف برمى‏گرداند، به چهره بازماندگانش‏نگاه مى‏کند.در نهج البلاغه این طور آمده که گوشش نمى‏شنود. از جمله‏هاى اینجا شاید جاى دیگر هم استفاده‏شود که میت در حال احتضار، گوشش زودتر از چشمش از کار مى‏افتد.حالا من نمى‏دانم چه فلسفه‏اى دارد و چگونه است؟ «یرى‏حرکات السنتهم و لا یسمع رجع کلامهم‏» مى‏بیند اطرافیان زبانهایشان‏حرکت مى‏کند اما صدایشان را نمى‏شنود. «ثم ازداد الموت التیاطا» باز مرگ چنگهاى خودش را بیشترفرو مى‏برد «فقبض بصره‏» دید را هم از او مى‏گیرد «کما قبض سمعه‏» همچنانکه شنوایى‏را از او گرفته بود «و خرجت الروح من جسده‏» و روح از جسد او بیرون مى‏رود.«فصار جیفة بین اهله‏» بعد از آن یکمرتبه همین انسان موجودزنده به یک مردار در میان خانواده تبدیل مى‏شود.بعد از تعطیل حواس آیا از این تعبیر «و خرجت الروح من‏جسده‏» استنباط نمى‏شود که از نظر امیر المؤمنین ماهیت‏حقیقى مرگ، خروج روح از بدن است؟
خطبه مختصر دیگرى هست که حضرت راجع به توصیف ملک الموت سخن مى‏گوید و ابهام ها را(یعنى عجزى که بشر از توصیف‏ملک الموت دارد)ذکر مى‏کند که ما ملک الموت را نمى‏توانیم توصیف کنیم تا چه رسد خداى ملک الموت را.مى‏فرماید: آیا هرگز وجود ملک الموت را وقتى‏که براى قبض روح داخل خانه کسى مى‏شود احساس کرده‏اى؟هرگز به چشمت دیدى کى ملک الموت آمد؟ «هل تحس به اذا دخل منزلا؟»آیا احساس مى‏کنى او را وقتى داخل منزلى شود؟ «ام هل تراه اذا توفى احدا؟» آیا در وقتى که قبض روح مى‏کند، تو او را مى‏بینى؟هرگزنمى‏بینى.بالاتر، ملک الموت نه تنها مى‏آید در منزل قبض روح مى‏کند[بلکه]جنین را در رحم قبض روح مى‏کند.
مى‏گوید راستى تصور تو درباره ملک الموت چیست؟آیا واقعاملک الموت یک جسمى است که مى‏اید داخل خانه‏ها مى‏شود و آیا جسمى است که داخل رحم مادر مى‏شود و درآنجا روح را قبض مى‏کند، از یکى از اعضاء و جوارح داخل مى‏شود؟ «بل کیف یتوفى الجنین فى بطن امه؟» اینکه جنین گاهى‏مى‏میرد و ملک الموت او را در شکم مادر قبض روح مى‏کند، چگونه است؟ «ایلج علیه من بعض جوارحها؟» آیا ملک الموت یک جسمى است‏که از بعضى از اعضاء و جوارح، وارد مى‏شود و قبض روح مى‏کند؟ «ام الروح اجابته باذن ربها؟» یا نه، او نمى‏رود، لزومى ندارد او برود تا روح را بگیرد، او مى‏خواهد و روح به اجازه پروردگار خواسته او را اجابت مى‏کند؟ «ام هو ساکن‏معه فى احشائها؟» یا نه، اساسا ملک الموت در بیرون و جاى دیگرى نیست که بخواهد بیاید آنجا، همیشه همراه‏ همان زن است؟یعنى این هم خودش یک فرضى است در باب ملک الموت که همیشه همراه همه کس است. بعد مى‏فرماید: «کیف یصف الهه ‏من یعجز عن صفة مخلوق مثله؟»(2) بشرى که قدرت ندارد یک مخلوق خدا را توصیف کند، چگونه مى‏تواند ادعا کند خدا را آنچنان که هست توصیف کند؟

تاثیرات مرگ آگاهی و مرگ باوری
گرچه معرفت به مرگ و عوالم و درجاتش به دو صورت کلی یعنی معرفت حصولی و علمی و معرفت حضوری وشهودی قابل دست‌یابی است و اگر معرفت به حقیقت مرگ با مرگ‌شناسی حضوری و شهودی باشد که حضرت امیر علیه‌السلام، خود صاحب رفیع‌ترین و شدیدترین درجه ومرحله مرگ آگاهی حضوری و مرگ باوری شهودی بودند چنان که فرمودند: «لو کشف الغطاء ما زددت یقینا» اگر پرده ها کنار رود یقین من از انچه که هست بیشتر نخواهد شد. و امکان حصول و شهود آن را با حفظ مراتب وجودی اولیاء الهی در بیان اوصاف پارسایان مطرح فرمودند؛ یا در تفسیر آیه کریمه « رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکر الله» اشاراتی به این مقامات معنوی و عرفانی نموده‌اند؛ مضافاً به این که به اقامه استدلال های فراوانی در اثبات معاد وحشر و نشر به سیاق و روش معرفت برهانی و مفهومی نیز پرداختند در عین حال به دو مقوله یادآوری مرگ و معاد و ایمان و یقین قلبی به مرگ وعوالم پس از آن نیز اشاراتی فرموده‌اند که بیان گر این نکته لطیف و ظریف هست که تنها تصدیق عقلی کافی نیست، بلکه باید ایمان وتصدیق قلبی وباطنی داشت و از دانائی به دارائی و از شناختن به شدن و از فکر به ذکر و از ذهن به ذات رسید و آنگاه آثار و اثمار «یاد مرگ» را در گفتار و کردار و حال و بال و قال خویش مشاهده نمود که ما به برخی مواضع یاد مرگ و ایمان به مرگ اشاره‌هایی خواهیم داشت:(این موارد در خطبه های 20و21و51و 103و 132و 147و 188و 201و 230و 313و حکمت های 44و 126و 230و 433و 742و 763و نامه های 31و 69موجود می باشد.)
1. از بین بردن لذات زودگذر و از بین رونده حسی و مادی؛
2. فاصله اندازنده بین انسان و اهداف مادی و این جهانی‌اش؛
3. تاریک کردن شهوات و خواهش‌های نفسانی وحیوانی؛
4. از بین برنده آرزوهائی که به اعمال زشت منتهی می‌شود؛
5. کمک به ادای واجبات وتکالیف شرعی والهی؛
6. نورانیت دل و جلا بخشیدن به آیینه جان آدمی؛
7. سازندگی فردی و اجتماعی؛
8.خاموش سازنده آتش حرص وتحقیر کننده دنیا و خرمی و لطافت روح و دل؛
9 . متذکر به مرگ و یا مرگ آگاه همواره در صدد تحصیل ره توشه آخرت در اثر ایمان عمل صالح و کسب تقوای الهی بر می‌آید
10. کسانی که مرگ‌شناس و مرگ آگاهند از دنیا به قدر کفاف و قلیل بهره‌برداری می‌نمایند و همه هَمّ خویش را مصروف دنیای دیگر یا آخرت می نمایند و ...

تاثیر گذاری مرگ در انجام اعمال صالح
بدیهی است که نوع معرفت ما به ماهیت مرگ و نسبت ما به «موت» در جریان عمل و حرکت و فعل ما بسیار اثرگذار خواهد بود و موضع‌شناسی ما با «مرگ»، موضع‌گیری ما را نسبت به مرگ ومعاد تعیین می‌کند؛ چه این که اگر «مرگ» را بازگشت به مبدأ و «معاد» را رجوع به مبدأ دانستیم و معاد را رجعت به سوی خدا و اطلاع از عظمت و قدرت و علم و حیات نامتناهی خدا دانستیم و اعمال خود را مراقبت می‌نمائیم چه اینکه به تعبیر یکی از اصحاب حکمت ومعرفت: «معاد یعنی عود بسوی خدا، یا زمان عود یا محل عود به سوی خدا چون از ماده عاد یعود به معنای، بازگشتن است بنابراین معنای مطابقی معاد، جزای اعمال و پاداش نیست. آری لازمه بازگشت و رجعت بسوی خدا وظهور قدرت وعظمت و معرفت توحید خدا، اطلاع وانکشاف اعمال و آثار مترتبه برآن از بهشت و دوزخ است»؛ در نتیجه طرز تفسیر«مرگ» رابطه مستقیم با طرز فکر و عمل گفتار و کردار ما دارد و حضرت علی علیه‌السلام در موارد بسیاری به آن اشاره کرده اند(خطبه 64و 20)
اگر تاملی اجمالی در خطبه‌های مذکور داشته باشیم چه بسا روحیه ما نسبت به زندگی دنیائی و نسبت ما با آخرت تغییر کرده و دچار بازسازی و اصلاح شود که چگونه علی علیه‌السلام مرگ را تصویر می‌نماید و راه کارهای عملی و راهبردهای عینی وتحقق‌پذیر را جلوی انسان ها، برای رسیدن به سعادت و سرور و فوز و فلاح و رشد و رهائی قرار می‌دهد که انسان بوسیله اعمال صالح مبادرت به مرگ پیدا نماید و از عالم فنائی برای جهان بقایی خویش، ره توشه گیرد و خود بسوی مرگ برود که شتابان او را بسوی مرگ می‌برند چنان که در مواضع دیگر فرمود: «موتوا قبل ان تموتوا ...»(حکمت 115) و این که استعداد و آمادگی برای مرگ داشته باشد که بر سر او سایه افکنده و بیدار شود و دنیای مجازی را به آخرت حقیقی تبدیل و مبادله نماید و حیات دنیائی را هدفدار و تقدیری بداند که بسوی جهانی دیگر وحیاتی از نوع دیگر در حال حرکت است؛ پس خود را مسافری بداند که به زاد و توشه محتاج است؛ لذا از دنیا در دنیا برای آخرت، ره توشه برگیرد و اهل تقوی الهی ونصیحت‌پذیری از درون وتوبه و انابه باشد و برشهوات و خواهشهای نفسانی ودنیوی پیروز شود و سبکبار و سبکبال گردد تا طیران بسوی جنت‌اللّقاء، ودارالشهود نماید وندامت و اندوه و حسرت نداشته باشد.
 نتیجه آنکه: عرفان به مبدأ و معاد، ایمان به مبدأ و معاد وعمل صالح برای مبدأ ومعاد عامل تکامل وجودی و جوهری و ریشه همه سرور و سعادتها و خلوص و صداقتها و آرامش و آسایشهاست که قرب الی الله والتذاذ معنوی را فراهم می‌سازد.

مرگ و معاد عبرت‌زا وبصیرت‌آور
حقیقت آن است که وقتی در برخی کلمات طیبه و گفتار نورانی علی علیه‌السلام در نهج‌البلاغه می‌رسیم و تورقی در این کتاب معجزه‌آسا می‌کنیم دچار شگفتی و حیرت می‌شویم که چه زیبا و پرجاذبه در عین حال تکان دهنده و انذار آمیز و هشدار اندود حضرت از مرگ و معاد پرده برمی‌دارند و روزنه‌هائی در نظاره به حقیقت آن جهانی به روی دیدگان دل ما می‌گشایند عجیب است که وقتی از حضرت سؤال می‌شود که چگونه‌ای؟ حضرت از مرگ وفناءپذیری دنیا و نعمت‌های دنیائی سخن می‌گویند تا انسان را در همه آنات و لحظات و حالات زندگیش وارد حوزه معاد نماید تا نسیان وغفلت عامل سقوط آدمیان نشود. (حکمت 115) یا اعلام شگفتی می‌نماید که چرا انسان ها تحولات گونه‌گون را در جریان زندگی روزمره‌شان می‌بینند و لیکن عبرت نمی‌گیرند (حکمت 99)
آری، این جملات جمیل و سخنان متین ما را به « مقام یقین به مرگ» رهنمون می‌گردد تا آیه «ان الساعة لاریب فیها» که در آیات مختلف نسبت به قطعی ‌الوقوع بودن قیامت آمده است را باور کنیم و مؤمن به غیب و «یوم الدین» شویم و از سر بینش الهی و شهودی و یقین وایمان قطعی به حیات نورانی و معقول دست یابیم و درپرتو ایمان و عمل صالح «حیات طیبه» را تحصیل نماییم «و العاقبة للمتقین»

 

 


 
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید