بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 141
اسلام مجموعه ای ارگانیک
نگاههای کلنگر و جزءنگر به اسلام
گاهی ما نگاهی جزءگرا به اسلام داریم و در حدی که شرایط طبیعی و اجتماعیمان اقتضا میکند یک گوشه کار را میگیریم و پیش میرویم. به عنوان مثال نسبت به احقاق حقوق خانمها احساس مسئولیت میکنیم. میبینیم از یک طرف در طول تاریخ محرومیت کشیدهاند و از سوی دیگر افراطهایی در جهان غرب وجود دارد که بیشتر در جهت ضربه زدن به شخصیت زن و حقوق زن است. میخواهیم در این زمینه کار بکنیم؛ کار علمی، فرهنگی، تحقیقی، آموزشی، تربیتی، تا برسد به کار سیاسی و قانونگذاری و بالاخره تا حد اجرا پیش برویم.
این یک نگاه است. کار بسیار خوب و دید مقدسی است. سایر اقشار هم به تناسب میتوانند کارهایی را که مقتضای صنف، امکانات و موقعیت اجتماعیشان است، دنبالکنند بدون اینکه نگاهی کلان و کلنگر به مسائل جامعه داشته باشند. بسیاری از مسائل اینچنین است که هم نشانه علاقه و انگیزه عاملان آنها نسبت به اجرای احکام اسلامی است و نیز نشانه وسعت نظر، عمق فکر و وسعت مطالعات آنها در این زمینهها. ما هم به سهم خودمان این تلاشها را تقدیس میکنیم، اما خوب است پیش از اینکه در بخش خاصی تلاشی را شروع کنیم، ادامه بدهیم، یا تکمیل کنیم، نظری کلان نسبت به مسائل جامعهمان داشته باشیم. در اینباره نکاتی را یادآوری میکنم.
* اسلام؛ مجموعهای ارگانیک
تقریباً ده سال از سی و دو سال انقلاب اسلامی در زمان حیات حضرت امام بود. در این مدت با مشکلاتی روبهرو بودیم که آن اسلام واقعی - و به فرمایش امام خمینی: اسلام ناب - در کشورمان اجرا نشد. به نظر میرسد خوب است بعد از این تجربه سیودو ساله، قدری در این پرسش بازنگری کنیم که چرا آنگونه که باید، نشد؟ چرا کمبودها و کاستیهایی پیش آمد و حتی بعضی از آنها تشدید شد؟ البته در سایه انقلاب و به برکت خون شهدا پیشرفتهای عظیم و موفقیتهای بسیار بزرگی حاصل شده که نباید هیچ کدام از آنها را فراموش کرد، ولی چرا این پیشرفتها و توفیقات کاملتر نشد؟
به نظر میرسد در این زمینه دو مشکل اساسی وجود دارد که هر دو به نحوی به بینش و شناخت برمیگردد. ما باید اسلام را به عنوان یک مجموعه سیستماتیک بلکه یک مجموعه ارگانیک بنگریم؛ مجموعهای که اعضایش تأثیر و تأثر متقابل دارند و با فعالیتهایی که انجام میدهند زمینه رسیدن به هدف واحدی را فراهم میکنند که فوق هدف فعالیتهای هر بخش از این سیستم است. متأسفانه این نگرش به اسلام چه در جامعه ما و چه در سایر کشورهای اسلامی درست تبیین نشده است. وقتی بخواهیم اسلام را خیلی خوب تعریف کنیم، میگوییم اسلام همه چیز دارد؛ اقتصاد، فرهنگ، سیاست، حقوق، حکومت و روابط بینالملل دارد؛ اما آیا اینها را در مجموعهای کنار هم قرار میدهیم که باید به هم متصل کرد، یا اینها رابطه ارگانیک درونی دارند و اصلاً امکان انفکاک بین آنها نیست. ما هنگامی اسلام را درست شناختهایم که آن را به عنوان پیکری ببینیم که اندامهای گوناگونی دارد. دستگاههای گوارش، تنفس و اعصابش، حقیقت واحدی را تشکیل میدهند و هیچ کدام به تنهایی انسان نیستند و جزو حقیقی انسان به شمار نمیروند. وقتی انسان هستند که با یکدیگر ارتباط داشته باشند. قلب وقتی که در درون بدن و با مغز و اعصاب و سیستم عصبی و سایر دستگاههای تفنس و گوارش در ارتباط باشد قلب انسان است وگرنه اگر قلب را بیرون بیاورند و در محفظهای بگذارند، هرچند مشغول کار خودش باشد، قلب انسان نیست؛ وقتی قلب انسان است که در ارتباط با مغز، فکر، احساسات و عواطف انسان باشد و گرنه موجودی مستقل است که کار خودش را میکند و تا شرایط طبیعیاش فراهم است قبض و بسطی دارد.
چهبسا بعضی از اندامهای دیگر هم اینگونه باشند. ممکن است خون انسان را بیرون بیاورند و در محفظهای در شرایط بهداشتی حفظ کنند و سالها گلبولهایش سالم بماند، اما این انسان نیست. اسلام هم این گونه است؛ اینکه میگوییم اسلام همه چیز دارد معنایش این نیست که بخشهای جداگانهای به نام اقتصاد و فرهنگ و حقوق و . . . دارد؛ بلکه همه اینها در هم تنیده است و با هم تأثیر و تأثر متقابل دارد. وقتی اسلام ناب است که همه بخشها به صورت یک کل منسجم و دارای تأثیرات متقابل و با هدف واحد در نظر گرفته شود که متأسفانه این مسئله درست تبیین نشده است.
* لزوم درک لایههای عمیقتر
مسئله دوم این است که نگرش به هر بخشی از اسلام دارای لایههایی است؛ لایهای سطحی که هر کسی نگاه کند این لایه را میبیند و اگر این حداقل را درک نکند اصلاً اسلام را نشناخته است، ولی لایههای عمیقتری هست که اگر آن لایهها را درست نشناسیم ممکن است در درازمدت، اسلام لطمه بخورد. گیاهی را فرض کنید که در گلدانی رشد میکند، ممکن است گل هم بدهد، خوشبو هم باشد، اما این گیاه هیچ گاه درختی نمیشود که صد سال عمر کند. اگر بخواهد عمری صدساله داشته باشد باید در زمین حاصلخیزی رشد کند و بتواند در اعماق زمین ریشه بدواند وگرنه مثل خیلی ازگیاهانی که امروز به صورت مصنوعی پرورش میدهند دوامی نمیآورد. قرآن در این باره بیان زیبایی دارد: «. . . کشجرة خبیثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار» (چون درخت ناپاکی است که از روی زمین کنده شده و قراری ندارد). باید اسلام را در لایههای مختلفش ببینیم و به اعماقش پی ببریم. «کشجرة طیّبة اصلها ثابت و فرعها فی السماء؛ تؤتی اکلها کل حین باذن ربّها».
* لایه عمیق ولایت
در این باره نمونههای بسیار وجود دارد. همین مسئله ولایت در اسلام (صرفنظر از مسئله ولایت فقیه و حکومت) یعنی چه؟ این ولایت در مجموعه مفاهیم اسلامی چه جایگاهی دارد؟ آنچه در خاطر ماست و از کودکی یاد گرفتهایم همین «محبت اهل بیت» بوده است. در خیلی جاها تصور بر این است که اهل ولایت کسانی هستند که زیاد روضه میخوانند، گریه میکنند و توسلات دارند! اما به برکت انفاس قدسی امام خمینی «ره» ما به لایهای عمیقتر از این معنا پی بردیم که از لایه اول خیلی مهمتر است؛ ولایتی که درباره آن میگویند« ولم یناد بشیء کمانودی بالولایه» تنها همین سفره حضرت ابوالفضل و امثال آن نیست. چیزی که اهمیتش از نماز بیشتر است باید تأثیر خیلی عمیقتری در سعادت انسان داشته باشد. بالاخره همین اندازه فهمیدیم که ولایت فقیهی هست که اصل نظام است. ولی اکنون که همه دنیا نظام جمهوری اسلامی ایران را به عنوان نظام ولایت فقیه میشناسند، مردم ما به خصوص اقشار و گروههای مؤثر که شامل بالاترین مسئولان کشور هم میشود از ولایت فقیه چه میدانند و چه اندازه به آن معتقدند؟ اگر کسی ادعا کند که بعد از سی و چند سال؛ بعد از این همه بحثهایی که خود امام فرمودند، کتابهایی که فقها در اینباره نوشتند؛بحثهای تلویزیونی، رادیویی و غیرهای که انجام گرفت، هنوز در عالیترین سطوح مسئولیت کشور، ولایت فقیه به معنای واقعیاش جا نیفتاده، ادعای گزافی نکرده است. البته ما علم غیب نداریم و نمیدانیم در دل هر کس چه میگذرد، اما آثار نشان میدهد که هنوز در اعماق دل خیلیها این است که این یک فرصتی بود که امام آن را غنیمت شمرد و برای آخوندها دکانی باز کرد! میگویند: وقتی مردم باید رأی بدهند و رئیس جمهور یا رئیس حکومتی انتخاب کنند، دیگر ولی فقیه چه کاره است؟! قوای سهگانه که داریم. دهها سال پیشتر مونتسکیو گفت، دیگران هم تصریح کردند و توجیهات عقلی خوبی هم دارد. قوه مقننه و قضاییه داریم، یک رئیس قوه مجریه هم میخواهد که آن مصوبات را عمل کند. دیگر چه میخواهد؟ رهبر یعنی چه؟ ولی فقیه چه کاره است؟ بله عدهای از آخوندها در مبارزه با نظام قبلی زحمت کشیدند و کشته و زندانی دادند؛ امام هم به پاس تشکر، چیزی به نام ولایت فقیه درست کردند! مردم هم به امام احترام گذاشتند و آن را قبول کردند!
نمیدانم این افراد تا چه اندازه باور دارند که این ولایت را باید به عنوان اسلام پذیرفت. گاهی در عمل نشان میدهند که باور ندارند. گاهی کسی مقام رسمی قانون پیدا میکند، خیال میکند دیگر مالک کشور است. میگوید مردم به من رأی دادند و اختیار را به دست من دادهاند، دیگر رهبر چه کاره است؟! حتی در حوزههای علمیه هم کسانی پیدا میشوند که هنوز بعد از این همه بحثها شک میکنند که اصلاً آیا ما ولایت فقیه داریم یا خیر، واگر داریم قلمروش چهقدر است و اصلاً آیا حکومت اسلامی داریم یا نداریم؟! متأسفانه این حرفها تحت تأثیر برخی عوامل، وسعتی نسبی در بعضی از حوزهها پیدا کرده است.
با این اوصاف هرچند ما مثلاً درباره حقوق زن تحقیق علمی کنیم، اجتهاد کنیم، خانمها خودشان مجتهد بشوند، به حد اعلمیت برسند، در این باره فتوا بدهند، تحقیق داشته باشند. و حکم مسئله را اثبات کنند یا فقهای حوزه و مراجع بیایند، حمایت کنند و نظر بدهند که باید چنین کرد، اگر مسئولان کشور، آنهایی که در قوه مقننه مؤثرند تصویب نکنند، چه میشود؟ ما قوانینی داشتیم که با اکثریت قاطع تصویب شده و شورای نگهبان هم تأیید کرده، ولی سالهاست متروک مانده، چون مجری دلش نمیخواسته، سلیقهاش نبوده و هر روز به بهانهای قانون را کنار گذاشته است. بنابراین با این کارها مسائل حل نمیشود. باید فکر کلانی داشته باشیم، باید کاری کنیم که مسائل اصلی و زیربنایی نهادینه شود، نه این که بعد از سی - چهل سال هنوز هم مشکوک باشد و با آن برخوردی شعاری بشود. وقتی از عمق دل باور کردند و فهمیدند اسلام و اقتضای اسلام همین است، آنهایی که واقعاً مسلمانند پای آن میایستند و برای آن جان هم میدهند، اما وقتی باور نکردند، میگویند حالا آخوندها چیزهایی گفته و نوشتهاند؛ این بحثها زیر و رو زیاد دارد و اختلافنظر زیاد است! در اخر هم یا آدم کج سلیقهای را پیدا میکنند و فتوایش را میگیرند، یا فتوایی میتراشند تا در مقابل، به آن استناد کنند. حالا اگر شما صد تا فقیه داشته باشید که همه حکمی داده باشند و در مقابل، کسی سخن خلافی گفته باشد، اگر دلشان با آن حکم مخالف باشد، سخن این یکی را میگیرند و همه چیز را فراموش میکنند.
* لزوم حرکت هماهنگ
ما باید در این دو جهت یعنی طرح کلان اسلام برای جامعه، و ارتباط درونی بخشهای مختلف اسلام فعالیت کنیم. این که توقع داشته باشیم حقوق زن رعایت بشود یا مثلاً نکاح موقت درست اجرا شود، اما از سایر مسائل غفلت کنیم به جایی نمیرسیم. وقتی آموزش و پرورش ما گونه دیگری است؛ دستگاههای ارتباطی ما و فیلمها طور دیگری است؛ اینترنت دائماً جوانهای ما را بمباران میکند، در این شرایط، این که فتوای علما این است که این حلال یا حرام است، هیچ مشکلی را حل نمیکند. آن مسئولی که دختر، پسر، عروس یا دامادش با همین مشکلات دست به گریبانند چطور میخواهد به صورت دیگری عمل کند؟ این تلاشها وقتی ثمر میدهد که این مجموعه، هماهنگ حرکت کند. قتی یک قدم پیش میرود همان یک قدم را همه بروند، نه اینکه در یک بخش جلو برویم و خیلی پیشرفت کنیم، اما قسمتهای دیگر مورد غفلت قرار بگیرد. مثل انسان ناموزونی که دست و پایش خیلی دراز است، اما سرکوچکی دارد، به جایی نمیرسد. در آخر هم دستهای درازش جایی گیر میکند و میافتد، سرش میشکند و نابود میشود.
ما باید اسلام را در یک کل ببنیم که باید همه بخشهایش با هم متناسب و متوازن رشد کند. تصور اینکه میتوانیم مسائل حقوقی زن را بدون توجه به مسائل دیگر اصلاح کنیم نادرست است. مخصوصاً اگر این مسائل با اعتقادات تماس داشته باشد. اگر خدای نکرده روزگاری بعضی مسئولان ما در اینکه احکام اسلام ابدی است و همیشه باید اجرا بشود تشکیک کردند، اساس اسلام زیر سؤال میرود. چندین سال از طرف عالیترین سطوح رسمی کشور به جامعه القا میشد که اسلام را طوری تعریف کنید که دنیا بپذیرد، و آنهایی که به فرمایش امام اسلام ناب را معرفی میکردند، متهم به خشونت میشدند. میگفتند شما به اسلام خیانت میکنید؛ اسلام را به گونهای معرفی میکنید که دنیا نمیپذیرد؛ باید طوری معرفی کنید که همه بپذیرند. همانطور که در کنفرانسی در آلمان معرفی کردند و حتی مارکسیستها هم گفتند اگر اسلام این است ما هم قبول داریم!
* تلاش در جهت تغییر فرهنگ
باید توجه پیدا کنیم که کارمان یک اشکال اساسی دارد. وقتی مسائل اقتصادی شرایط زندگی را سخت کند، اگر بخواهیم به خانمی که طلاق گرفته بگوییم طبق دستور اسلام عمل کن؛ مهرت را بگیر و برو، نمیپذیرد. فرض کنید به اندازه چند ماه خرجش را هم بدهند، بعد از آن میخواهد چه کار کند؟ مخصوصاً در جامعهای که ازدواج مجدد برای یک خانم پسندیده نیست. در زندگیهای قبائلی مسائل ازدواج اینگونه پیچیده نبود؛ امروز کسی زن میگرفت، فردا طلاق میداد و همین خانم با مرد دیگری ازدواج میکرد. خیلی هم عادی بود، ولی حالا این گونه نیست؛ دیگران زشت میدانند که خانمی که شوهرش از دنیا رفته است، مجدداً ازدواج کند. متأسفانه این مسئله در کشور ما به فرهنگی عمومی تبدیل شده است. ازدواج موقت را که اصلاً نمیتوان حرفش را زد. بسیاری از افراد تصریح میکردند ما به گناه کردن حاضریم، اما حاضر نیستیم ازدواج موقت داشته باشیم. یعنی ازدواج موقت را زشتتر از فحشا میدانستند! هنوز هم در گوشه و کنار جامعه چنین تفکری هست. این شرایط فرهنگی باید عوض بشود. تا این فرهنگ حاکم است این طور حکمها اجرا نمیشود. ما باید برای تغییر فرهنگ جامعه برنامهریزی داشته باشیم و مسئولان ما باور کنند که باید این کارها را انجام بدهند.
* لزوم توجه به مسائل اساسی
باید حواسمان جمع باشد. تمام نیرو، وقت و کارمان را صرف یک موضوع جزئی نکنیم که معلوم نیست به جایی برسد یا نرسد. به نظر میرسد در عین اینکه هر کسی باید طبق شرایط خاص خودش و وظیفه، امکانات و تخصصی که دارد برای حفظ نظام و پیشبرد اهداف اسلام حرکت کند اما مهمترین کار توجه به مسئله کلان جامعه است. باید بیندیشیم این مجموعه فعالیتی که داریم در کجای این جامعه واقع میشود، چه تعاملی با سایر بخشها دارد و چهقدر شرایط اجرایش در جامعه فراهم شده است. اگر کسانی برخوردشان با مقام ولایت فقیه از نوع برخورد سیاسی با یک باند یا رقیب سیاسی باشد. یعنی سی و چند سال تلاش برای ولایت فقیه همه بر باد است. اگر این طور شد تلاشهایی که برای مسئله فقاهت و مرجعیت میشود چه فایدهای دارد؟ کسانی که احساس مسئولیت میکنند، کسانی که فکر و هوش و انگیزهای دارند، آنها که دلشان برای انقلاب میسوزد، باید برای مسائل اساسی دلسوزی کنند، بود و نبود مسائل دیگر چندان فرقی نمیکند. نمیگویم نباید تلاش کرد، اما اگر اصل مسئله ولایت فقیه انکار بشود، اگر اصل امام زمان به گونه دیگری تفسیر بشود دیگر چه چیزی باقی میماند؟ اینها خطراتی است که کمتر کسی به آن توجه پیدا میکند و متأسفانه وقتی خطر واقع شد رفع کردن آن تقریباً محال میشود.
آیت الله مصباح یزدی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید