بازدید امروز : 149
بازدید دیروز : 87
امام على دیگه چرا میگفته الهى اسئلک الامان؟ ایشون که دیگه گناهى نکردن؟
دقت شما قابل تقدیر است. اسئلک الامان یک جمله دعایی است. در مناجات امیرالمومنین علیه السلام در مسجد کوفه، در تعدادی از فقرات این مناجات این جمله تکرار شده است. این دعا، درخواست امنیت و پناه از خدای متعال در روز قیامت است که حضرت اوصاف تکان دهندهای از آن را بیان میفرمایند.
بندهی خالصی چون امیرالمونین علیهالسلام که میزان و معیار اعمال امت است، با آگاهی از وقایع قیامت، با سوز و گداز از خدا میخواهد که در روز قیامت ایشان را در پناه خود قرار دهد. این اوج بندگی علی علیه السلام و خضوع و خشوع ایشان در مقابل پروردگار است. ایشان معصوم هستند و گناهی ندارند اما با مقتضای بندگی خود عبادت و مناجات میکنند. با کمال بندگی از خدا درخواست میکنند؛ دعایی که قطعا مستجاب است بلکه خود ایشان و دیگر معصومین علیهم السلام باعث امنیت و پناه انسانها در قیامت هستند.
شاید بتوان گفت همین مقام امنیت که ضد خوف و هراس است و جایگاه آرامش و طمانینه نفس است که هیچگونه اضطرابی در آن وجود ندارد، در قیامت به این بزرگواران اعطا میشود و ایشان از همین جایگاه پیروان و محبین خود را شفاعت میکنند. این جایگاه بسیار رفیعی است و تنها خاصان از اولیای خدا به آن دسترسی مییابند.
بله ما که از خدا درخواست امنیت میکنیم برای آن است که اعمال خود ما قیامتمان را ناامن کرده است لذا دعا میکنیم که در قیامت در پناه خدا قرار بگیریم و از دست خودمان و اعمالمان نجات پیدا کنیم، ولی ایشان برای امت امان می خواهند. فرق خواسته ما و حضرات معصومین این است!
خوب است کمی هم در مورد معنای استغفار معصومین علیهم السلام سخن بگوییم: استغفار اهل بیت (ع) ابعاد گوناگونی داشته که به برخی از آنها اشاره می کنیم.
الف. توبه و استغفار همیشه به معناى بازگشت از گناه نیست بلکه هر گونه بازگشت و توجّه به خدا را که همراه با اعتراف به ناتوانی خود از به جا آوردن حقّ بندگی است ، شامل مىشود. مانند عبدی که دائم از مولای خود عذر خواهی می کند نه صرفا به خاطر خطاهایی که انجام داده ، بلکه به خاطر اینکه احساس می کند نتوانسته حق بندگی و اطاعت را ادا کند ، به خاطر اینکه نتوانسته بیشتر از این مولای خود را خشنود سازد. <** ادامه مطلب... **>
از این رو توبه و استغفار به خودى خود، یکى از عبادتهاى بزرگ و از مصادیق بارز تعظیم خداست و لزوما دلالتی بر گناهکار بودن استغفار کننده ندارد. بلکه دائم الاستغفار بودن از علائم اهل تقوا و ایمان و شرط بندگی است و آنکه مداومت بر استغفار نداشته باشد در منطق قرآن کریم و اهل بیت (ع) نه تنها نمی تواند امام یا نبی باشد بلکه حتّی مومن حقیقی هم نیست. امام صادق (ع) فرمودند: «الاستغفار، و قول « لا إله إلّا اللّه» خیر العبادة ـــ استغفار و قول لا إله إلّا اللّه بهترین عبادت است» و رسول اللّه (ص) فرمودند:«خیر الدّعاء الاستغفار ـــ بهترین دعاها استغفار است». خداوند متعال نیز در قرآن کریم ، مؤمنان راستین را چنین توصیف مىکند:«الصَّابِرِینَ وَ الصَّادِقِینَ وَ الْقانِتِینَ وَ الْمُنْفِقِینَ وَ الْمُسْتَغْفِرِینَ بِالْأَسْحارِ ـــ آنان شکیبایان ، راستگو ، فرمانبرداران ، انفاق کنندگان و استغفار کنندگان در سحرگاهان هستند.» ( آل عمران:17) .و در جاى دیگر مىفرماید: «کانُوا قَلِیلاً مِنَ اللَّیْلِ ما یَهْجَعُونَ وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ــــ شبانگاه اندکى مىآرَمَند و سحرگاهان به استغفار مىپردازند» (ذاریات:17). اگر استغفار اینان از گناه بود نباید آن را به سحرگاهان می انداختند بلکه از پس گناه باید استغفار می نمودند ؛ لکن استغفار شبانه ی اینها جزء عبادتهای دائمی آنهاست.
ب. استغفار و توبه ، داراى مراتب و درجاتى متناسب با عاملان آن است. توبه ی گنهکاران، از گناه و توبه اهل انس با عبادت ، از ترک مستحبّ ؛ و توبه اهل انس با معبود ، از غفلت آنی از یاد خداست. امّا توبه و استغفار اولیاى الهى و معصومان، نه از گناه شرعی است و نه از غفلت آنی از خدا ، بلکه توبه از این است که بی اذن خاصّ خدا توجّه به وسائط فیض داشته باشند ؛ لذا حضرت یوسف (ع) وقتی بدون فرمان خاصّ خدا ، کسی را واسطه قرار داد تا بی گناهی خود را به گوش حاکم مصر برساند خود را گناهکار محسوب داشت و با تضرّع ، دست به توبه برداشت ؛ در حالی که این کار، گناه شرعی نیست و چه بسا برای افراد عادی واجب باشد ؛ امّا با شأن حضرت یوسف سازگار نبود. امّا برای چهارده معصوم توبه و استغفار از هیچکدام این امور معنی ندارد ؛ و شأن این بزرگواران برتر از آن است که بی اذن خاصّ خدا دست به کاری زنند. استغفار این خلفای تامّ الهی از توجّه به کثرت خلقی در مقام انجام وظیفه ی تبلیغ دین است. امام صادق (ع) فرمودند:« إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص کَانَ یَتُوبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- کُلَّ یَوْمٍ سَبْعِینَ مَرَّةً مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ. ــــ همانا رسول خدا هر روز هفتاد بار توبه می نمود بدون هیچ گناهی.»( بحار الأنوار ، ج44 ،ص275) رسول خدا نیز فرمودند:« إِنَّهُ لَیُغَانُ عَلَى قَلْبِی وَ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِینَ مَرَّة . ـــــ همانا ابری بر قلبم می نشیند و من هر روز هفتاد بار استغفار می کنم.»(بحار الأنوار ، ج25،ص 204 ) باز امام صادق (ع) فرمودند: «إن رسول اللّه صلى اللّه علیه و اله کان لا یقوم من مجلس و إن خفّ حتّى یستغفر اللّه عزّ و جلّ خمسا و عشرین مرّة ـــــ رسول خدا (ص) همواره چنین بود که هیچ گاه از مجلسی بر نمی خاست ـ اگر چه مجلسی کوتاه ـ مگر اینکه بیست و پنج بار استغفار می نمود » (تفسیر المحیط الأعظم و البحر الخضم، ج4، ص: 60) ؛ یعنی حضرت خاتم الانبیاء (ص) دائماً نور وجه حضرت احدیّت را بی واسطه مشاهده می نمودند؛ و بین او و خدا حجابی نبود؛ بلکه او خود حجاب است بین حقّ و خلق. لذا امام صادق(ع) فرمودند: « محمّدٌ حِجابُ الله». لکن گاه به هنگام مجالست با مردم و تبلیغ دین، وجود حضرتش، حجاب خودش نیز می شد؛ به این معنا که حجاب را دو سمت است؛ سمتی که به سوی خداست ( وجه یلی الحقّی) و سمتی که به سوی خلق است (وجه یلی الخلقی)؛ لذا حضرتش آنگاه که سخنگوی خدا بود، وجه یلی الخلقی پررنگتر می گشت؛ و رسول خدا(ص) این را برای خویش نقص می دید. لذا به محض اینکه مأموریّت ابلاغ را پایان می داد، استغفار و توبه می نمود؛ یعنی به وجه یلی الحقّی خود بازگشت می نمود. امام خمینى ـ قُدّس سرّه ـ در شرح این گونه احادیث مىنویسد: «اولیاى خدا همواره انقطاع به سوى خدا دارند؛ ولى به جهت مأموریت الهى خود، گاه به ناچار در مرآت عالم کثرات، توجّه به حضرت حق مىکنند و همین، نزد آنان کدورت محسوب شده و براى زدودنش استغفار مىکنند. » (صحیفه نور، ج 20، ص 268 - 269 ؛ نیز همان، ج 19، ص 120)
ج. توبه و استغفار و استغاثه ی دائمى پیامبر(صلى الله علیه وآله) و امامان ـ علیهم السلام ـ در پیشگاه خدا ، نقش عملى را در تربیت امّت نیز دارد و به دیگران مىآموزد که چگونه در پیشگاه خدا به توبه، تضرّع و انابه بپردازند و به جهت پارهاى از اعمال نیک ، مغرور نگشته و به خاطر اعمالی که هیچ در خور خداوندی خدا نیست خود را از خدا طلبکار ندانند و همواره خود را در به جا آوردن حقّ بندگی خدا قاصر و مقصّر بدانند که این عالی ترین اعتراف به عظمت بی منتهای حضرت پروردگار است. آیا کسى که نالهها و گریهها و اطاعت و بندگى امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ را ببیند و بشنود، با خود نمىگوید: او که یک لحظه ی عمرش برتر از عبادت ثقلین است، این چنین توبه مىکند؛ پس من حقیر چگونه به خود ببالم و از خدا به خاطر کمی تلاشم عذرخواهى نکنم!؟ وقتی آن مجسمه ی عبادت و بندگی می گوید: « آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ وَحْشَةِ الطَّرِیق ــ آه از کمی توشه و وحشت راه » (بحار الأنوار ، ج75 ،ص23) ، پس ما افراد عادی چگونه می توانیم خود را نیکوکار و عبد خالص خدا بدانیم. آری این درس است که ما خود را به خاطر چند عمل شکسته و بسته ، طلبکار از خدا ندانیم. و البته باید توجّه داشت که اینگونه رفتارهای ائمه(ع) ، نمایش تربیتی نیست ؛ بلکه آنان حقیقتاً خود و اعمالشان را در برابر خدا اندک و نارسا می دیدند؛ چرا که هر کاری هر اندازه بزرگ، باز در خور عظمت خدا نیست.
د. امّا تفسیر دیگری که اهل عرفان برای استغفار انسان کامل ارائه داده اند این است که، همه ی موجودات عالم ، شئون وجودی انسان کاملند ؛ یعنی نسبت عالم خلقت به انسان کامل، چونان نسبت بدن است به روح ؛ لذا در اشعار عرفانی از آن حقایق نورانی تعبیر به جان عالم و جان جانان می شود.
بر این اساس ، انسان کامل از خوبی موجودات و انسانها خشنود و از بدی آنها غمگین می شود ، همانگونه که روح ما از آسیبی که به عضوی از بدنمان می رسد رنجیده می گردد و از لذّتی که به عضوی می رسد خشنود می شود. البتّه باید توجّه داشت که نسبت مخلوقات به انسان کامل، یکسان نیست ؛ برخی موجودات ، چون ملائک و شیعیان خاصّ ، همچون قوای تجرّدی انسان کاملند مثل نسبت عقل ما به روح ما ، لذا فرمودند: « سلمانُ مِنّا اهل البیت » همچنین رسول خدا فرمودند: « یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّکَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت ــ ای اباذر تو از ما اهل بیت هستی.» نیز فرمودند: «إِنَّ الشِّیعَةَ الْخَاصَّةَ الْخَالِصَةَ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْت ــ همانا شیعه ی خاصّ و خالص از ما اهل بیت است. » ؛ امّا برخی دیگر از موجودات، مثل شئون دیگرند ؛ همچون شهوت و غضب نسبت به ما ، که صلاح ما و آن قوا در آن است که آنها را مهار کنیم. نسبت افراد شرور به انسان کامل نیز به همین نحو است ؛ لذا در نابودی آنها نمی کوشد بلکه سعی می کند تا آنها را به اعتدال آورد و تا آنجا که ممکن است تلاش می کند تا آنها را از عذاب الهی دور نگه دارد. از اینروست که نبیّ خدا در جنگ اُحد ، آن هنگام که دندان مبارکش شکست و اصحاب از حضرتش خواستند که کفّار را نفرین کند دست به آسمان برداشته فرمود: « اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِقَوْمِی إِنَّهُمْ لَا یَعْلَمُونَ ــ خدایا قوم مرا ببخش ، همانا آنها نمی دانند.» ( الکافی ،ج8 ،ص333)
پس وقتی آن بزرگواران برای دشمنان خود (شئون رده پایین خود) این گونه دل می سوزانند و برای آنها استغفار می کنند روشن است که با دوستان چگونه خواهند بود. این کفّار، طبق بیان عرفا تنها شئون عامّ آن بزرگوارانند ، در حالی که شیعیان از شئون خاصّه ی آنها بوده ، افزون بر ارتباط در وجود عامّ ، در وجود خاصّ (طینت) نیز با اهل بیت (ع) بستگی و ارتباط دارند ؛ لذا طبیعی است که آن بزرگواران، خوبی شیعیان را به نحو اولی خوبی خود بدانند و از بدی آنان بیشتر رنجیده خاطر شوند و برای خوبی های آنان شکر و برای بدیهایشان استغفار نمایند.
ذیلاً به چند روایت نیز اشاره می شود که در آنها به بستگی وجود اهل بیت (ع) و شیعیان اشاره ی صریح شده و مطالبی در آن آمده که نزد اهلش مؤیّد مطالب فوق می باشد.
« داود رقى گوید: در خدمت امام صادق علیه السلام نشسته بودم، حضرت بدون مقدمه فرمود: اى داود! روز پنجشنبه اعمال شما بر من عرضه شد و در اعمالت که بر من عرضه شد دیدم که تو بر فلان پسر عمویت صله کردی و این کارت مرا مسرور گردانید، من دانستم که صله ی تو زودتر عمر او را فانى کرده و اجلش را بریده کند. داود گوید: من پسر عمویى داشتم که ناصبى و دشمن اهل بیت (ع) و خبیث بود و از طرف او و خانوادهاش بدى به من رسیده بود، و قبل از آمدنم به مکّه مقدارى براى نفقه و خرجش دادم و چون به مدینه رسیدم و به خدمت امام شرفیاب شدم امام از جریان من اطلاع داد. » ( بحار الأنوار ، ج23 ،ص339 )
« قال النبی (ص) یَا عَلِیُّ أَعْمَالُ شِیعَتِکَ تُعْرَضُ عَلَیَّ فِی کُلِّ جُمُعَةٍ فَأَفْرَحُ بِصَالِحِ أَعْمَالِهِمْ وَ أَسْتَغْفِرُ لِسَیِّئَاتِهِم ــــ رسول خدا فرمودند: یا علی ، اعمال شیعیان تو در هر جمعه بر من عرضه می شود ؛ پس به خاطر اعمال صالحشان شاد می شوم و برای اعمال بدشان استغفار می کنم.» (بحار الأنوار ، ج65 ،ص41 )
« ابن ابى نجران گوید: از امام رضا (ع) شنیدم فرمود: هر کس با شیعیان ما دشمنى کند با ما دشمنى کرده است، و هر کس آنها را دوست بدارد با ما دوستى کرده است، زیرا آنها از ما هستند و از زیادى طینت ما خلق شدهاند.
هر کس آنها را دوست بدارد ما را دوست داشته و هر کس با آنها دشمنى کندبا ما دشمنى کرده است، شیعیان ما با نور خداوند مىنگرند و در رحمت خداوند غوطه مىخورند، و از کرامت خداوند برخوردار مىباشند و از مراحم او بهرهمند هستند. هر یک از شیعیان ما که بیمار گردند ما هم در اثر بیمارى او بیمار مىشویم، و اگر اندوهگین شوند ما هم اندوهگین مىگردیم، و اگر خوشحال شوند ما هم خوشحال مىشویم، شیعیان ما اگر در شرق و یا غرب عالم هم باشند، ما آنها را از نظر دور نمىداریم. هر گاه یکى از شیعیان ما وام داشته باشند ما اداء مىکنیم، اگر مالى از آنها بماند به ورثهاش تعلق دارد، شیعیان ما کسانى هستند که نماز مىگذارند و زکاة مىدهند و حج خانه ی خدا را به جاى مىآورند و ماه رمضان را روزه مىدارند. آنها اهل بیت را دوست مىدارند و از دشمنان آنها بیزارى مىجویند، این جماعت، اهل تقوى و ایمان مىباشند و پرهیزگار و با ورع هستند، هر کس بر آنها ایراد بگیرد، به خداوند ایراد گرفته است. هر کس آنها را رد کند خداوند را رد کرده است. آنها بندگان خداوند هستند و حق عبودیت را ادا کردهاند، و آنها دوستان راستین خداوند مىباشند، به خداوند سوگند یکى از آنها روز قیامت از گروهى مانند قبیله ربیعه و مضر شفاعت مىکند و خداوند هم شفاعت آنها را قبول مىکند.» (بحار الأنوار ، ج65، ص168)
« «رمیله» یکى از اصحاب خاص امیر المؤمنین علیه السّلام بود، از او روایت شده که گفت: در زمان امیر المؤمنین علیه السّلام سخت بیمار شدم، کمکم حالم بهبودى یافت و روز جمعهاى احساس کردم کمى سبک شدهام. با خود گفتم: بهترین کار این است که امروز غسلى کنم و به مسجد بروم و پشت سر امام علیه السّلام نماز بخوانم، و این کار را کردم. وقتى که امام علیه السّلام در مسجد جامع کوفه، بر فراز منبر نشست، همان بیمارى به من عود کرد، پس از اینکه امام علیه السّلام از مسجد بیرون رفت، پشت سرش راه افتادم، نگاهى به من کرد، و فرمود: تو را افسرده مىبینم؛ دریافتم که بیمارى؟ و با خود گفتى: کارى بهتر از این نیست که غسلى کنى و براى نماز جمعه در مسجد حاضر شوى و با ما نماز بخوانى؛ و کمى احساس سبکى کردى؟ و وقتى که نماز خواندى و من به منبر رفتم، بیماریت عود کرد؟!. «رمیله» گوید: به امام علیه السّلام عرض کردم، به خدا سوگند، از داستان من یک حرف کم و زیاد نکردى؟! فرمود: اى رمیله هیچ مؤمنى بیمار نمىشود، مگر این که ما هم به خاطر او بیمار مىشویم و اندوهى به او نمىرسد، جز این که ما هم اندوهگین مىشویم و هیچ دعایى نمىکند، مگر این که برایش آمین مىگوییم و هر گاه ساکت باشد، برایش دعا مىکنیم؟ رمیله گوید: عرض کردم، این مسأله نسبت به کسانى است که در این شهر با شما ساکن هستند، ولى کسانى که در اطراف جاهاى دور، سکونت دارند، چطور؟ فرمود: اى رمیله هیچ مؤمنى در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست، مگر این که او با ماست و ما با اوییم.» (إرشاد القلوب إلى الصواب، ج2، ص 282 )
« ابو بصیر گوید: من با یکى از اصحاب وارد بر امام صادق علیه السّلام شدیم، محضرش عرض کردم: اى فرزند رسول خدا فدایت شوم: گاهى مغموم و محزون می شوم بدون این که سببى برایش سراغ داشته باشم، جهت آن چیست؟ حضرت فرمودند: حزن و سرورى که به شما مىرسد از ناحیه ی ماست ؛ زیرا هر وقت ما محزون یا مسرور شویم به واسطه آن شما نیز محزون و مسرور مىگردید و جهتش آن است که ما و شما از یک نور یعنى نور حقّ عزّ و جلّ مىباشیم ؛ خدا طینت ما و شما را یکى قرار داده و اگر طینت شما به حال خود واگذارده مىشد به همان نحو که اخذ و برداشته شده محقّقا ما و شما یکسان مىبودیم ولى طینت شما با طینت دشمنانتان ممزوج شده و بدین ترتیب از مرحله و مرتبه ی تساوى با ما خارج شدید و اگر این معنا اتّفاق نمىافتاد هرگز گناهى از شما سر نمىزند.راوى مىگوید: محضر مبارکش عرضه داشتم: فدایت شوم آیا طینت و نور ما به اصل و ابتدائش بر مىگردد؟ حضرت فرمودند: آرى، به خدا سوگند. به من بگو این شعاع درخشان قرص آفتاب وقتى طلوع و ظهور پیدا مىکند آیا به قرص متّصل بوده یا از آن جدا مىباشد؟ عرض کردم: فدایت شوم، شعاع جدا از قرص مىباشد. فرمود: وقتى قرص آفتاب غروب نمود و سقوط کرد و زیر افق رفت شعاع مگر برنگشته و به آن متّصل نشده همان طورى که ابتداء و قبل از طلوع متّصل به آن بود؟ عرض کردم: آرى. فرمود: به خدا سوگند شیعیان ما همین طور بوده و از نور خدا خلق شده و به همان نور بازمىگردند به خدا سوگند روز قیامت شما به ما ملحق مىشوید و ما به طور قطع شفاعت خواهیم نمود و شفاعتمان پذیرفته مىشود. و به خدا قسم شما نیز شفاعت کرده و شفاعتتان مقبول مىگردد، و نیست احدى از شما مگر آن که از جانب چپش دوزخى و از سمت راستش بهشتى بپا مىگردد پس دوستانش را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ داخل مىکند. ( علل الشرائع ،ج1 ،ص94 )
خلاصه ی کلام اینکه:
اهل بیت(ع) برای پیروانشان و بلکه برای خلق خدا نیز استغفار می کنند، چرا که خلق، از شئونات وجودی آن بزرگواران می باشند. لذا می گوییم: « و تقبّل شفاعته فی امّته و ارفع درجته» او از امّت خویش، شفاعت می کند، و بالا آمدن آنها عین بالاآمدن اوست؛ لکن نه در ذاتش، بلکه در شئونش.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید