بازدید امروز : 336
بازدید دیروز : 42
توصیه های دین برای ترک عشق وخلاصی از آن؟ این که آیا عشق خوبه یا نه؟
اقسام عشق: عشق بر دو گونه است حقیقی و مجازی و عشق مجازی نیز خود دو گونه دارد:
الف) عشقهاى مجازى:
در این گونه عشق،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود.
عشق مجازی خود دو گونه است:
1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.(که عشق کاذب و دروغین هم گفته می شود ، عشق کاذب و دروغین، داراى منشأ جنسى و شهوانى است. در این عشق، عاشق به صورت ظاهرى معشوق و رنگ و روى او متوجه است. این نوع عشق - که به جفا، نام عشق بر آن نهادهاند - موجب تسلط نفس اماره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله و در نتیجه خاموش شدن نور عقل مىشود .)(شرح الاشارات و التنبیهات، نمط نهم، فصل هفتم و هشتم)
2-عشق پاک: در این عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمالجو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بىنیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند V}(احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279){V
عشق مجازى خود عشق اصلى و اصیلی نیست و از روى تسامح به آن عشق اطلاق مىشود. پیروان عرفان، جهان هستى را (از جمله انسان را) مظهر و نشان حضرت حق دانسته، و عشق به مظاهر خداوند سبحان را عشق مجازى در طول عشق به ذات پروردگار مىدانند. به قول سعدى:
P}به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست {E}عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست{P
برای عارف و اهل دل عشق مجازى همچون پل و نردبان به عالم عشق حقیقى است. از آن جا که تمام عوالم هستى و موجودات آن، حضرت حق را نشان مىدهند، امورى مجازى به شمار مىروند. به همین جهت عشق به آیات الهى، عشقى مجازى قلمداد مىشود. اما غیر عارف به خصوص افراد معمولی در عشق زمینی می مانند و نمی توانند آن را وسیله رسیدن به عشق حقیقی قرار دهند.
قابل توضیح اینکه تمام زیبایی های موجود در هستی چه انسانی و چه نباتی و حیوانی ظهور زیبایی ذات الهی است و هیچ موجودی از خویش جمال و زیبایی ندارد، بنابراین کسی که عاشق جمال انسانی می شود، نیز درحقیقت عاشق خداوند شده است، ولی از طریق ظهورات انسانی او.
این عشق نیز عشق به خداوند است با این تفاوت که مرتبه آن پایین تر از کسی است که از مظاهر عبور کرده و عارف به زیبایی و جمال ذات الهی است و به سرچشمه زیبایی ها عشق می ورزد و اهل عرفان و عشق حقیقی حق تعالی است.
ناگفته نماند که جمال خداوند جز از طریق مظاهر او شناختنی نیست، ولی فرق است میان کسی که با دیدن مخلوقات و مظاهر زیبای هستی، غرق در جنبه های مظهری آنها می شود، نمی تواند از آن عبور کند و اسیر آن می شود، و کسی که در اثر عرفان ذات هستی، قدرت عبور از چهره های ظاهری و دیدن جمال حق تعالی از پی هر چهره ای را دارد و در اثر شناخت و اعتقاد توحیدی، توجه کامل او به خداوند است و هر زیبایی را اثر جمال حق می داند و دائم بنده واسیر حق تعالی است.
اهل حیات طبیعی و دنیا اهل احساس اند و عشقشان نیز احساسی و جسمانی است و چون حیات عقلانی را در خویش احیا نکرده اند، توان عبور از این عشق و راهیابی به عشق حقیقی را ندارند، اما اهل دل و عرفان چون از حیات عقلانی عبور کرده اند و عقلانیت خویش را احیا نموده اند، توان تبدیل هر عشقی را به عشق محبوب عالم دارند، برای آنها که به توحید راه یافته اند، عشق نیز وحدت می یابد و هر عشقی به عشق خداوند باز می گردد.
عشق مجازى باید به عشق حقیقى بر گردد تا ارزش پیدا کند و عاشق از رهگذر کمالات محسوس به کمال مطلق رهنمون گردد. و اگر در همان متوقف گردد جز انحراف هیچ نخواهد بود و سد راه کمال آدمی می گردد. زیرا عشق ما بر معشوق راستین متمرکز است و به هر آن چه که از اوست و بوى او را مىدهد و نشانه اوست عشق مىورزیم. ازاینرو توقف در این عشق هر چند بهتر از نداشتن عشق است، ولى نتایج عشق حقیقى و راستین را ندارد.
در نتیجه ؛هر عشق و محبتى که از این دو مقوله خارج باشد عشق نیست بلکه شهوت و غریزه زیستی است در واقع آفتى است که به رنگ عشق درآمده و زایل شدنى است. به طورى که در برههاى از عمر انسان(بیشتر در سنین جوانى ) رخ داده و گاهى همچون آتشفشان، جلوه می کند که بایستى از آن به خاطر اثرات مخرب و ویرانگرش پرهیز نمود، این عشق بعد از سپرى شدن آن دوره رخت برمىبندد و بر زیر خاکسترهاى آن خرابى و فساد شدیدى باقى خواهد ماند. جداى از مورد عشق کاذب و دروغین این امکان هست که در یک انسان، هم عشق مجازى باشد و هم عشق حقیقى، اما چینش و نحوه قرارگیرى این دو، به صورت طولى مىباشد، یعنى توجه اولى به عشق مجازى است ولى هدف نهایى متوجه عشق حقیقى (خداوند متعال) است و همان طور که ذکر شد درنگ و توقف در عشق مجازى رهزن و بازدارنده از رشد و تعالى مىباشد.
تنها آن عشق مجازى که در دل جاى دارد، مىتواند پلى براى رسیدن به عشق الهى باشد. عاشق باید به منشأ کمال و حسن معشوق توجّه کند و دیدگاه خود را به آن معطوف دارد و معشوق مجازى را «نمادى» از معشوق حقیقى خویش تلقى کند و او را جلوهاى از جمال و کمال او بداند.
اگر در عشق مجازى، عاشق همواره به این حقیقت واقف شود که معشوق او «مجازى» است و تنها براى راهبرى او به «عشق برتر و برین» است، مىتواند از این عشق گذر کرده و به عشق حقیقى و الهى برسد؛ امّا اگر نگاه خویش را بر همان معشوق مجازى محدود سازد و جان و دلش محدود و مسخر و مقید وى گردد، هیچگاه نمىتواند از او گذر کند و به معشوق حقیقى دست یابد. علاوه بر این؛ همواره بکوشد و دقّت نماید که هنگام برخورد با معشوق مجازى، به یاد معشوق حقیقى افتد و با نگاه او، هجران معشوق اصلى را یاد آورد؛ مانند عشق یعقوب به پسرش یوسف: هرگاه که یعقوب، یوسف را به «چشم سر» مىدید، به «چشم سرّ» در مشاهده حق بود و چون مدتى مشاهده یوسف از وى دریغ شد، مشاهده حضرت حق نیز از دل وى در حجاب گردید. از این رو آن همه جزع و فزع یعقوب در فراغ یوسف، بر فوت مشاهده حق بود؛ نه بر فوت مصاحبت یوسف و آن زمان که دوباره به دیدار یوسف موفق شد، به سجده افتاد که دلش معشوق اصلى را دید.V}(کشف الاسرار، ج5، ص140؛ در این خصوص نگا: عرفان اسلامى، صص177 و 178){V
به هر روى، زمانى مىتوانیم عشق مجازى را به عشق الهى و حقیقى مبدل سازیم که از آن گذر کنیم و به منشأ و منبع اصلى و سبب اصیل آن روى آوریم.
P}چشم دریا دیگر است و کف دگر{E}کف بهل وز دیده دریانگر{P
P}جنبش کفها ز دریا روز و شب{E}کف همى بینى و دریا نى عجب{P
P}ما چو کشتیها به هم بر مىزنیم{E}تیره چشمیم و در آب روشنیم{P
P}اى تو در کشتى تو رفته به خواب{E}آب را دیدى، نگر در آبِ آب{P
P}آب را آبى است کو مىراندش{E}روح را روحى است کو مىخواندش{P
V} (مثنوىمعنوى، دفتر3، ابیات 1270 - 1274){V
در روایتى آمده است: نوجوانى که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر«صلى الله علیه وآله» سلام کرد و از خوشحالى دیدن ایشان، چهرهاش گشاده شد و لبخند زد. حضرت به او فرمود: اى جوان! مرا دوست دارى؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم آرى. فرمود: همچون خودت؟ گفت: اى رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را، اى رسول خدا! این مقام نه براى تو است و نه دیگرى. در حقیقت تو را براى دوستى خدا دوست مىدارم.
در این هنگام رسول خدا به همراهان خویش روى کرد و فرمود: این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکىاش به شما دوست بدارید و مرا براى دوستى خدا دوست بدارید.V}ارشاد القلوب، دیلمى، ص161، ح898.{V P}
علاقه به زیبارویان :
تمایل و کشش روحى انسان به طرف زیبایىها امرىفطرى است. مقوله هنر نیز ناشى ازهمین احساس است. از این رو صرف خوش آمدن از زیبایىها عملى ناپسند و منکر نیست. اگر شما گل زیبا یا منظرهاىسرسبز دیدید طبیعتا از آن شادمان مىشوید. چهرههاى زیبا نیز از همین مقوله به شمار مىروند. ولى آنچه که خطرناک است فراتر رفتن از این دایره و مفاسدى است که ممکن است درپى داشته باشد. لذا نگاه به نامحرم و هم چنین نگاههاى دیگرى که همراه با ریبه (خطر وقوع در گناه و مفسده) باشد از نظر شرعى ممنوع است. شما باید بین این دومقوله را تفکیک نموده و بر مدار آن حرکت کنید.
در زمینه علاج عشقهاى زمینى:
1ـ توجه به آثار و عواقب وخیم آن، یکى از راههاى آگاهىبخش بسیار مؤثر است. مهمترین اثر منفى اخلاقى عشق زمینى این است که انسان را هر چه بیشتر طبیعى، دنیوى و زمینگیر مىکند و از حیات معقول و معنوى باز مىدارد. تمام تلاش اسلام و سایر ادیان توحیدى این بود که آدمیان را از وابستگى به طبیعت، منجلاب دنیا و خاکنشینى نجات داده، با نمودن راه حیات معقول و معنوى و خصوصا زندگى توحیدى به انسان، او را در مسیر فتح قلههاى انسانیت و رسیدن به اوج کمال و سعادت قرار دهند؛ در حالى که عشق زمینى و حب دنیا، دقیقا در مقابل این تلاش، تأثیر مهماش این است که آدمى را هر چه بیشتر متوجه طبیعت و وابسته به زیبائىهاى دنیوى مىنماید و راه حیات معقول و معنوى را به روى او مىبندد و انسان را به عشق و پرستش مشرکانه مىکشاند.
2ـ به خوبى نگاههاى خود را در اختیار گیرید زیرا آدمى با نگاهى ممکن است که به وادى عشق مفرط زمینى کشیده شود و در اثر آن قدرت محاسبه و تشخیص عقلانى خویش را از دست بدهد؛ یعنى حالتى به او دست دهد که زشتىهاى معشوق خویش را زیبا ببیند بدىهاى او را نیکى تلقى نماید و آگاهى و آزادى انسانى که ملاک ارزش اخلاقى اعمال و انتخابها است را در پاى این عشق قربانى نماید.
3ـ اگر احیانا مبتلا به این عشق شدهاید خود را شکست خورده نپندارید جلو ضرر را از هر کجا که بگیرید منفعت است. شکست خوردن در این عشق ممکن است به قیمت از دست دادن جان انسان تمام شود و یا حداقل به از دست دادن سلامتى و نشاط جسم و روان آدمى بیانجامد. بسیارى از کسانى که تعادل روانى خویش را از دست دادهاند، در اثر عشق و علاقه مفرط زمینى، به چنین عارضهاى مبتلا گشتهاند. این در حالى است که عشق به حق تعالى، نه تنها از چنین عوارضى پاک و مبرى است، بلکه در هر آنى موجبات سلامتى بیشتر، حیات قوىتر و زندگى سعادتمندانهترى را براى انسان فراهم مىآورد و باعث کمال و قرب بیشتر به حقیقت مىشود. على(ع) در خطبهاى از نهجالبلاغه و در بیان آثار زیانبار عشق دنیوى فرموده است:« اگر کسى عاشق چیزى شود، بینائىاش را ضعیف و قلبش را مریض ساخته است، او با چشمى مىنگرد که صحت و سلامت ندارد و با گوشى مىشنوند که قدرت شنوائى ندارد، شهوات عقلش را زایل ساخته و حب دنیا دلاش را مىرانده است. نفساش سرگرم معشوق شده و بنده و اسیر او گردیده است. »(نهجالبلاغه، ص 160، خ 109)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید