بازدید امروز : 446
بازدید دیروز : 62
در دروس مدیریت داریم که یک سازمان یا یک شرکت باید چشم انداز(یا هدف کلی)، برنامه بلند مدت، دستور العمل ها و قواعد -با تعاریف خاص خودش- داشته باشد. حال به جای سازمان و شرکت انسان داریم و به جای برنامه ها و اهداف، دین. قواعد و دستور العمل های ریز و کوتاه مدت دین را که همان احکام و اخلاق و... است را می دانم، اما برنامه بلند مدتی که دین برای ما ارایه می دهد چیست و از کجا آنرا بشناسم؟ نقشه راه دین برای انسان ضعیفی که از برنامه ریزی برای خودش عاجز است چیست؟
دوست گرامی. دین نقشه راه و راهبرد دارد. کلید واژه کلی و فراگیر دین ایمان است. ایمان کلی ترین و مهمترین ارزشی است که انسان را در دنیا و آخرت به فلاح و رستگاری و سعادت می رساند, ایمان با وصف توحید راهبرد اسلام برای تربیت انسان و جامعه ایده آل و تمدن دینی است. عدالت اجتماعی نیز ظهور اندیشه توحیدی اسلام در عرصه جامعه است.
توحید تنها آموزه های سطحی و خشکی که در علم کلام مطرح می شود, نیست, بلکه آموزه بسیار عمیق و جامع ای است که باید ابعاد وسیع آن تحقیق و بررسی شود و به صورت بنیادین زیرساخت تمامی عرصه های زندگی فردی و اجتماعی انسان مومن قرار بگیرد و آنها را مدیریت می کند. توحید درک عمیق وحدت در کل هستی و نظام تکوینی و همچنین نظام تشریع و روح دین است و ریشه در فطرت انسان و جهان دارد.
به لحاظ عرفانی ایمان توحیدی به تسلیم اراده انسان در اراده خداوند می انجامد و اخلاق و عبودیت را نتیجه می دهد, عبودیت, سرَ و منشا ربوبیت می شود و نیروهای الهی وجود انسان را شکوفا می کند و ضامن کمال و سعادت انسان در دنیا و آخرت است.
بنابراین توحید از نظر فردی شخصیت انسان را شکل خاصی می بخشد و مایه و پایه اصلی تحقق انسان ایده آل دینی است و به لحاظ اجتماعی نیز زیربنای تحقق سیاست و مدیریت و نظام اقتصادی و اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی و مبنای عدالت در جامعه ایده آل اسلامی است.
تفاوت جامعه دینی و سکولار, درک توحیدی و مشرکانه از همین آموزه ها و نهادها است. اگر بتوانیم به درک توحیدی سیاست و مدیریت و اقتصاد و مانند آن برسیم می توانیم جامعه خود را دینی و توحیدی بنا کنیم و تمدن اسلامی بسازیم و اگر نتوانیم مجبور می شویم از الگوهای جوامع غربی و سکولار تبعیت نماییم.
عقل و عشق:
راهبرد دین و قرآن کریم برای رشد انسان بندگی خدا است. تمامی انبیای الهی انسان را به ایمان و بندگی خدا فراخوانده اند و حرفشان این بوده است که ای مردم تنها خدا را بپرستید و از پرستش غیر خدا دور شوید, زیرا تمام سعادت انسان در قرب به خدا از طریق بندگی آگاهانه و عاشقانه و خالصانه برای او است.
برای رسیدن به قله های ایمان توحیدی و مقام رفیع و راهبردی عبودیت و بندگی خداوند, روش روشن دین طی دو مرحله سلوک عقلانی و سلوک عرفانی است. انسان فطرتا آمیزه ای از عقل و عشق است و اسلام به عنوان یک دین فطری ابتدا انسان را به عقلانیت فرا می خواند و حیات معقول او را احیا و تقویت می کند و سپس در مرحله بعد او را به عشق و عرفان و طی مسیر محبت خداوند و فنای فی الله دعوت می نماید.
در حقیقت انسان در مراحل و منازل ایمان و توحید و یکتاپرستی حرکت می کند و باید به قله های ایمان تا سر حد الیقین برسد ولی این راه در دو مرحله "عقل و عشق" دست یافتنی و طی می شود.
عقلانیت و عشق در اسلام دو مرحله راهبردی برای تحقق توحید در فرد و جامعه است. دو مرحله سلوک توحیدی نظری و عملی برای وصول به معرفت خدای متعال.
عقل مستند شدن تمام اعتقادات و اندیشه ها و اخلاق و رفتار فردی و اجتماعی انسان به حجت و دلیل دینی و عقلی خدا پسند است. از نگاه دینی به کسی عاقل گفته می شود که بتواند برای تمام باورها و موضع گیری های خود استدلال عقلانی و مستند به وحی و عصمت ارایه دهد, بنابراین عقل رشد یافته توان انسان مومن برای استدلال در همه زمینه ها و موضع گیری ها و باورها است.
و عشق یعنی عبادت عاشقانه خداوند و طی مسیر سلوک عرفانی و راه محبت و فانی شدن در اراده خدای متعال.
ایمان توحیدی:
ایمان به خدا نقطه مقابل خودخواهی و خودپرستی است. ایمان یعنی باور کنی که تو وجود و شخصیت مستقلی نیستی, جهان هم نیست, آنچه هست خدا است و ظهوراتش, تو و جهان مظهر خدا هستید و بودنی اگر هست از بود خدا است و منسوب به خدا است و اصولا وجود داشتن منحصر در خدای متعال است و ما تنها ظهور وجودیم.
ایمان یعنی بدانی که تو و جهان از نظر وجودی فانی در خدایید پس باید به اراده خود نیز فانی در خدا شوی و از خودت عبور کنی. اگر توانستی از خودت عبور کنی به خدا می رسی و می فهمی که فقط خدا هست و مومن می شود. تمام انبیای الهی امده اند تا همین را به انسان بیاموزند. اینکه تو خودخواه نباشی و خداخواه باشی. تسلیم اراده خداوند و بنده محض او شوی. تمام چیزهایی که انبیاء علیهم السلام به بشر آموخته اند در حقیقت در راستای همین یک آموزه توحیدی بوده است.
پس ایمان از عرفان جدا نیست. ایمان بدون توحید درک نمی شود. متعلق اصلی ایمان توحید است. عرفان، راه نظری و عملی معرفت و وصول به توحید خداوند است. عارف کسی است که از چنین معرفتی برخوردار است و به وحدت رسیده است.
فرق عارف و غیر عارف در زندگی همراه با ریاضت و سختی است. انسان های معمولی حاضر نیستند در راه رسیدن به خداوند سختی بکشند و تحمل ریاضت کنند و خیلی که تلاش می کنند، انجام برخی وظایف شرعی است؛ ولی سالک و عارف، کارش سختی کشیدن و تحمل ریاضت های شرعی آنهم از روی عشق است. سالک و عارف به سختی می کوشد تا از خودش بگذرد و به خدا برسد, زیرا می داند که کلید سعادت و کمال انسان از خودگذشتن و به خدا پیوستن است. از خود بگذر به حق رسیدی.
عرفان نظرى و عملى:
عرفان نظری یعنی انسان به این باور عمیق و یقینی برسد که همه عالم مظاهر خداوند هستند و در کل هستی جز او کسی نیست و خدای متعال است که تمام هستی را پر کرده است. خالق و مدیر و رازق و مبدا تمام موجودات او است و لیس فی الدار غیره دیار. این همان توحید نظری است که موضوع کتاب های عرفان نظری می باشد.
عرفان عملی یعنی انسان بتواند از خودش بگذرد و فانی در خدا و اراده خدا و خواست خدا شود. از خود بگذر به حق رسیدی. و این از خود گذشتن و فراموش کردن خواسته های خود گردنه راه عبودیت خدا و توحید عملی است. در این وادی خودپرستی مانع اصلی عرفان و خداپرستی توحیدی می شود و تا انسان نتواند از روی خودش عبور کند و عبد تسلیم خدا شود, به مشاهده جمال محبوب نمی نیشیند و عارف و موحد نخواهد بود.
بله این راه اگر چه دشوار است، اما برای همگان رفتنی است و تمام انبیای الهی آمده اند تا به انسان همین را بگویند و به او این راه را بیاموزند و این مسیر را رفتنی کنند.
معرفت نفس که راه معرفت رب است - من عرف نفسه فقد عرف ربه - هم به همین معنا است اگر خود را شناختی که تو نیستی و هر چه هست خدا است و توانستی از خود عبور کنی خدا را شناخته ای و دانسته ای که تو فقط مظهری از مظاهر او هستی پس سزاوار نیست که اینهمه منیت داشته باشی, احساس مالکیت کنی, نباید از خودت خواسته ای داشته باشی و خودت را مطرح کنی و دنبال خودت باشی، بلکه باید دائم دنبال خواسته خدا باشی و خدا را مطرح کنی و دنبال خدا باشی و تنها او را مالک بدانی. این می شود ایمان و عرفان و خودسازی دینی و راهی جز این نیست. این می شود راهبرد دین اسلام برای انسان. البته این الگو در جامعه هم باید پیاده شود و اهداف و اراده اجتماعی انسان نیز باید در این مسیر باشد.
شرط ولایت:
توحید یک آموزه قرآنی است که در کنار آموزه ولایت کاربردی می شود. پیامبر ص در حدیث ثقلین فرمود: این دو هرگز از هم جدا نمی شوند. در حدیث سلسله الذهب هم امام رضا ع از پدران خود نقل می کند که: خداوند فرموده است: توحید پناهگاه امن من است بشرطی که به همراه ولایت باشد.
ولایت به معنای خاص آن آموزه ای است که مخصوص شیعه است. شیعه معتقد است که راه بندگی خداوند بدون پیروی از معصومین ع به سامان نمی رسد و سرپرست انسان و جامعه برای رشد و پیشرفت باید معصوم ع باشد. البته در زمان غیبت هم تکلیف مشخص شده است و ولی فقیه با شرایط خاصی جانشین ولایت معصوم ع می شود و عهده دار همین ماموریت است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید