بازدید امروز : 195
بازدید دیروز : 62
طلبه شدن با انگیزه های گوناگونی انجام می شود. خوشبختانه اغلب طلبه ها، اجمالا با انگیزه خدایی وارد طلبگی می شوند، ولی برخی از افراد نیز هستند که متاسفانه به دلیل عدم آشنایی با انگیزه واقعی طلبگی یا داشتن اهداف دنیوی، انگیزه چندان خوبی ندارند.
ما فعلا با کسانی که انگیزه خدایی ندارند، کاری نداریم. بنده در این نوشته می خواهم به این نکته تاکید کنم که صرف داشتن انگیزه خدایی و آگاهی اجمالی از مثبت بودن این کار نیز کافی نیست.
کسانی که می خواهند تمام عمر خویش را صرف علوم دینی کنند، باید به صورت تفصیلی و با آگاهی کامل، حقیقت طلبگی را بشناسند. این اگاهی کمک می کند تا اولا انگیزه صحیح و کاملی برای طلبه شدن داشته باشیم و ثانیا بکوشیم تا به حقیقت طلبگی برسیم و موفق باشیم.
کسی که با این حقیقت آشنا است، نیازهای این مسیر را حقیقی تر درک می کند، تلاش واقعی تری برای انجام رسالت های آن می نمایند و بهتر می تواند در جامعه نقش حقیقی خویش را ایفا نماید. چنین طلبه ای برای اسلام مفیدتر خواهد بود.
در حال حاضر باید اعتراف کنیم قریب به اتفاق کسانی که طلبه می شوند، اگر چه نیتشان خوب است، ولی با حقیقت طلبگی به صورت تفصیلی آشنا نیستند.
طلبه شدن معنا و حقیقت بسیار بلندی دارد که آگاهی نسبت به آن باعث می شود که اولا، هر کسی به آسانی و با انگیزه های انحرافی طلبه نشود و ثانیا، در صورتی که این مسئولیت بزرگ را پذیرفت، وضعیت تحصیل و تلاش اش در راستای رسیدن به حقیقت آن باشد.
رهبری جامعه:
بهترین تعریفی که از طلبگی شده است "رهبری جامعه" است. طلبگی یعنی طلب کردن علوم و روش هایی که انسان را شایسته رهبری دینی و سیاسی جامعه اسلامی می نماید.
مبنای این تعریف روشن است. طالب و عالم دینی در حقیقت ادامه دهنده راه انبیا و اولیای الهی است. جایگاه و وظیفه آنها رهبری جامعه بوده است، جایگاه عالم دینی هم در همین راستا و در ادامه مسئولیت و رسالت انبیا و اولیای الهی همین جایگاه و منصب است.
اهمیت طلبگی ناشی از اهمیت رهبری جامعه است. در این راستا باید به اهمیت بحث ولایت و رهبری توجه کنیم. اگر به این نکته توجه کافی داشته باشیم که بعد از بحث توحید، مهمترین بحثی که در آموزه های دین مقدس اسلام وجود دارد، بحث ولایت و رهبری است، آنگاه به اهمیت موضوع طلبگی، پی خواهیم برد.
هر طلبه ای باید بداند که او برای رهبری جامعه به سوی توحید آماده می شود. طلبگی یک کار فردی صرف و تنها برای خودسازی نیست. بعد از خودسازی وظیفه یک طلبه ساخت و رهبری جامعه اسلامی است.
طلبه باید خود را برای راهبری دینی و سیاسی کل جامعه اسلامی و انسانی آماده کند. اگر ما به تحصیل و طلبگی اینطور نگاه کنیم، آنگاه روشن خواهد شد که چگونه باید درس بخوانیم و خود را بسازیم و برای این کار مهم آماده شویم.
اکنون ما با این حقیقت روبرو هستیم که بسیاری از حوزویان علی رغم داشتن انگیزه الهی، با صرف بهترین لحظه های عمر خویش و تلاش و کوشش بسیار در این مسیر سخت و تحمل دشواری های فراوان زندگی طلبگی، موفقیت چندانی ندارند و پس از سالیانی متاسفانه مستهلک می شوند و نمی توانند آنچنان که باید موثر و مفید باشند.
دلیل این آسیب بزرگ به نظر بنده این است که حوزه با این راهبرد کلی آشنا نیست و برای آن برنامه مدون و روشنی ندارد تا بتواند طلاب علوم دینی را به گونه ای تربیت کند که آنها به صورت تعریف شده ای مسئولیت رهبری قسمتی از جامعه را به عهده بگیرند و در این مسیر موثر و موفق باشند.
ما که طلبه هستیم با این استراتژی و راهبرد کلی خواهیم توانست زندگی خود را به گونه ای سامان دهی کنیم که در راستای اهداف آن قرار بگیریم و برنامه ای داشته باشیم که ما را به اهداف اصیل این راه واصل می کند. در غیر این صورت امکان اینکه به انحراف برویم و عمر خویش را بیهوده صرف کنیم و به جایی که باید برسیم، نرسیم دور از انتظار نیست.
رابطه ولایت و طلبگی:
برای اینکه به حقیقت طلبگی پی ببریم باید رابطه طلبگی و ولایت را خوب بدانیم. ولایت در بعد تشریعی آن به معنای رهبری جامعه از نظر سیاسی و دینی است و از این نظر با طلبگی وحدت مصداق دارد.
طلبه یعنی رهبر جامعه و ولی، هم به معنای رهبر جامعه است. پس طلبگی همان پی گیری اهداف ولایت است و ما طلبه ایم برای اینکه رهبر شویم.
درست است که در جامعه اسلامی تنها یک رهبر در راس آن حکومت می کند، ولی این بدین معنا نیست که در کشور تنها یک رهبر باید وجود داشته باشد. هر عالم دینی در محدوده و قلمرو هدایتی خود منصب رهبری و ولایت دارد.
باور ما این است که حقیقت ولایت نسبی است و به طور کلی هر انسانی می تواند دارای قدرت ولایی باشد.
هر فردی از افراد انسانی نسبت به شکوفایی و رشدی که دارد از مقام ولایت برخوردار است. مقام ولایت چه تکوینی و چه تشریعی، خاص معصومین(ع) نیست. حضرات معصومین(ع) دارای مرتبه و حد نصاب خاصی از این مقام بوده اند که ایشان را شایسته مقام عصمت و نبوت و امامت بر تمامی انسان ها و جوامع انسانی نموده است.
پس از ایشان به ترتیب رشد یافتگان از فقها و عالمان دینی و بعد از آنها هر یک از مومنان و انسان های تاثیر گذار دینی و اجتماعی بسته به مرتبه کمال و قربی که دارند، از قدرت ولایی برخوردار هستند.
بنابراین ولایت دارای مرتبه خاص و عام است. معصومین(ع) از ولایت خاص برخوردار بودند و سایر انسان ها نیز می توانند از ولایت عام بهره داشته باشند.
اصولا مقام ولایت شان انسان است. ما در داستان خلقت انسان در قرآن کریم می خوانیم وقتی ملائکه از خلقت انسان سوال کردند، خدای متعال به آنها فرمود می خواهم برای خویش خلیفه در زمین بیافرینم.
انسان خلیفه خدا در زمین شد، خلیفه خدا شدن و بودن، بدون بهره مندی از قدرت ولایی، کاملا بی معنا و تو خالی است. مانند این که بدون هیچ گونه توانایی و شایستگی فردی را در مقام و منصبی نصب کنند و از او بخواهند که مانند یک متخصص و مدیر توانمند آن جایگاه را مدیریت کند. چنین چیزی هرگز صحیح و بلکه امکان پذیر نیست.
ولایت سر و منشا تمامی مقامات و مناصب الهی و همچنین مدیریت های دینی و اجتماعی است و بدون آن هیچ کسی شایسته داشتن مقام و منصبی در دین و جامعه نیست.
سر و منشا موفقیت در طلبگی نیز در بهره داشتن از ولایت است. مقام ولایت، یعنی مقام تاثیر گذاری مثبت بر انسان و جامعه.
البته تاثیر گذاری منفی هم وجود دارد که خاص اولیای شیطان است. اولیای الهی با مشخصه تاثیر گذاری مثبت شناخته می شوند.
امام خمینی رض به لحاظ داشتن نیروی ولایت، در راس عالمان دینی و اولیای الهی زمان خود قرار داشت، به همین دلیل توانست بالاترین تاثیر گذاری مثبت را نیز داشته باشد. منقرض نمودن شاهنشاهی ظالمانه دو هزار و پانصد ساله در ایران و بنیان گذاری جمهوری اسلامی و متحول کردن دل و جان و عقول انسان ها در طول اندک زمانی، حکایت از قدرت ولایی بسیار بالا و والای آن حضرت داشت.
یک طلبه باید در همین خط حرکت کند و بداند که کم یا زیاد باید حتما خود را آنگونه بسازد و نیروها و استعداد های خود را انگونه شکوفا نماید، که بتواند راهبر جامعه اسلامی و انسانی باشد.
هر طلبه در جهت ارزیابی عملکرد خود باید بداند، به مقداری که توانسته در جامعه و محیط اطراف خود تاثیر مثبت بگذارد، موفق ارزیابی می شود.
حقیقت طلبگی چیزی جز کسب قدرت ولایی نیست. یک طلبه آنگاه به هدف خود می رسد که بتواند جایگاهی برای خود در جامعه به عنوان خلیفه خدا در زمین و هدایت و ربوبیت افراد انسانی در راستای شکوفایی نیروهای ولایی آنها، داشته باشد.
توحید و طلبگی:
می ماند یک مطلب و آن رابطه توحید و ولایت و طلبگی است. در حقیقت اسلام آمیزه ای از توحید و ولایت است. هدف طلبگی و همچنین زندگی انسان کسب مقام ولایت از مسیر شناخت و عملکرد توحیدی است.
هدف، اقتدار ولایی است، ولی ابزار تکامل و وسیله شکوفا شدن انسان در مسیر ولایت، توحید است. بنابراین یک طلبه باید هم توحید را خوب بشناسد و هم ولایت را.
پیامبر خدا هنگام رحلت فرمود: من از میان شما می روم و پس از خود برای شما دو چیز می گذارم، تا زمانی که به این دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد.
"کتاب و اهل بیتم" کتاب، مظهر توحید است و اهل بیت مظهر ولایت.
در حقیقت حضرت می خواست اشاره کند که سعادت شما در شناخت و زندگی توحیدی و ولایی است.
راه سعادت انسان در پیروی از توحید و ولایت است، برای توحیدی شدن و به ولایت رسیدن انسان.
البته درک حقیقت توحید و ولایت خود راه دشواری است که یک طلبه باید در طول زمان و تلاش فکری و معرفتی فراوان، با صرف عمر و استعانت از خدای تعالی و استمداد از معصومان(ع) بدان راه باید.
نتیجه اینکه: طلبه باید برای رهبر شدن درس بخواند و برای ولی شدن، خود را بسازد و برای حرکت به سوی خداوند و قرب الهی، جامعه را رهبری نماید تا مطمئن شود که در مسیر حقیقی طلبگی، یعنی توحید و ولایت گام نهاده است.
نظام مدیریتی و آموزشی حوزه علمیه نیز هنگامی موفق ارزیابی می شود که موحد و ولی تربیت کند. حوزه باید بتواند افرادی را به جامعه تحویل دهد که قدرت مدیریت و هدایت سیاسی و اجتماعی و دینی جامعه توحیدی را داشته باشند. والسلام.
آیا تا به حال فکر کرده اید که اگر عاشورا نبود، و اگر حسین (ع) به کربلا نمی رفت و قیام نمی کرد و شهید نمی شد و هزینه حیات دین را نمی پرداخت الان ما چه حال و روزی داشتیم؟
عاشورا مبدا تاریخ شیعه است. ما از عاشورا شروع می شویم. اگر عاشورا نبود و حسین (ع) این حماسه بزرگ را نمی آفرید ، راه خدا بسته می شد، چشمه عشق می خشکید، چراغ هدایت خاموش می شد و همه چیز از بین می رفت.
اگر عاشورا نبود انسانیت و ایمان در معرض نابودی بود، زیرا یزید سنبل توحش و مروج حیوانیت و دنیا طلبی بود و با اسلام سر جنگ داشت.
بنی امیه پلید ترین آدمیان بودند و کارشان ترویج فساد و زشتی بود. حسین (ع) با قیام عاشورا زیبایی آفرید، تمام خوبی ها را دوباره زنده کرد و به ارزش ها حیات بخشید. بعد از عاشورا هر کس در طول تاریخ شیعه به هر کمالی که رسیده است به برکت خون امام حسین(ع) بوده است.
تمام انسان ها تا روز قیامت مدیون قیام عاشورا و خون خدا هستند. همه انسان ها، مومنان، عارفان و عاشقان خداوند از چشمه حسین(ع) سیراب می شوند و تمام جنبش ها و قیام های آزادی بخش از قیام عاشورا الهام می گیرند.
اگر امروز بعد از گذشت هزار و اندی سال هنوز ما مسلمانیم، نماز می خوانیم، دعا می کنیم، با خدا ارتباط داریم، محبت و عاطفه در وجود ما زنده است، اهل ولایت ایم، به برکت خون امام حسین(ع) است.
اگر هنوز رسم مردانگی و مروت و وفا در جهان باقی است، به خاطر مردانگی آن حضرت است. اگر صداقت وجود دارد و فداکاری در زندگی هست، به برکت مردانگی و صداقت حسین (ع) است.
اگر هنوز ما به عنوان یک شیعه زنده ایم، به خاطر این است که امام حسین(ع) شهید شده است. اگر امروزه ما در آرامش و امنیت به سر می بریم، به خاطر این است که حسین(ع) در عاشورا آرامش و قرار نداشت و خانواده امام حسین(ع) امنیت نداشتند. آنها از همه چیز خود گذشتند تا ما به همه چیز برسیم.
طاغوت، یعنی دشمن خدا و کسی که انسان را از راه خدا باز می دارد و آدمیان را به تبعیت از شیطان می خواند. یزید طاغوت بود و حسین(ع) با تمام هستی خود قیام کرد تا طاغوت زمان خود را بشکند، بشریت را از شر او نجات دهد و به تمامی انسان های مومن و آزاده آموزش بدهد که چگونه باید با ظلم و ستم طاغوت های زمان خود ستیز کنند.
گاندی رهبر انقلاب هندوستان گفت: که من درس آزادگی و ظلم ستیزی را از حسین(ع) آموختم، انقلاب اسلامی ایران از قیام امام حسین(ع) الهام گرفت و ما درس ظلم ستیزی، طاغوت گریزی، شهادت طلبی و ایثار جان و مال را از قیام عاشورا و توسط فرزند برومند او امام خمینی (رض) آموختیم. اگر راه شهادت هنوز باز است به برکت شهادت حسین(ع) است.
بنی امیه داشتند دوباره بساط بت پرستی و دنیا طلبی را می گستردند و مسلمانان را از هویت توحیدی خود خارج می کردند، عاشورا دوباره راه توحید و یکتا پرستی را به روی انسان ها گشود.
معاویه دستور داده بود تا علی(ع) را بر منبرهای شیطانی سب کنند تا شاید محبت او از دلها برود و بساط عشق برچیده شود، حسین (ع) دوباره آتش محبت را شعله ور ساخت، مکتب عشق را بازگشایی کرد و عاشقان فراوانی را در طول تاریخ پروش داد، تا راه محبت همچنان باز باشد، نور ولایت بر چهره تاریخ بدرخشد و راه انسان به سوی خداوند روشن باشد.
یزید شعری سرود و در آن همه چیز را انکار کرد و گفت: نه پیامبری آمده و نه وحیی در کار است و تصمیم داشت ریشه دین را بخشکاند. دین، یعنی راه محبت و عشق ورزی با خداوند، عاشورا باعث شد تفکر یزید نابود شود، دین دوباره زنده گردد و راه محبت خدا باز بماند.
امروز شیعیان لبنان و ایران و عراق و هرکجای زمین از حسین (ع) قدرت می گیرند. اگر دشمن توان مقابله با شیعیان را ندارد، به خاطر نیرویی است که از عاشورا می گیرند، اگر انقلاب اسلامی هنوز باقی است به خاطر قدرت ایمانی است که حسین (ع) به جامعه ما تزریق کرده است، فرهنگ عاشورا باعث شده که تمامی ابرقدرت ها از نیروی کشور اسلامی ایران هراس داشته باشند.
اکنون استکبار جهانی با تمام قوا با تفکر و اقتدار شیعه می ستیزد، زیرا آنها می دانند اگر شیعه به قدرت دست باید با داشتن فرهنگ شهادت و نیرویی که از عاشورا می گیرد و رهبری امام حسین(ع)، شکست ناپذیر می شود و کیان ظالمان و کافران را به باد فنا خواهد داد.
ما تا امام حسین (ع) را داریم و تا عاشورا زنده است، زنده ایم و از هیچ کسی هراس نداریم!
یا حسین.
سید مصطفی علم خواه
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید