بازدید امروز : 45
بازدید دیروز : 62
یکی از سوالات اساسی زندگی این است که انسان از خود بپرسد: اکنون چه باید بکنم؟
این سوال آخرین سوالی است که برای انسان مطرح می شود. یعنی وقتی انسان به سوال درباره هدف زندگی، کمال انسان، روش رسیدن به کمال، کیستی خداوند، و چیستی معاد و قیامت پاسخ می دهد، این سوال اساسی برایش پیش می آید که اکنون در این فضا، وظیفه من چیست و چه باید بکنم؟
پس از تحقیق و بررسی در پاسخ این سوال به این نتیجه خواهد رسید که وظیفه او در این دنیا چیزی جز خودسازی توحیدی نیست. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین. انسان هیچ ماموریتی در این دنیا جز خداپرستی خالصانه ندارد.
در مباحث آینده روشن خواهد شد که انسان اولا: با خودسازی و ثانیا: با توحید به کمال و سعادت می رسد.
البته ولایت نیز جایگاه خاص خود را دارد و در آینده عرض خواهیم کرد که نقش ولایت در خودسازی توحیدی، هدایت و واصل نمودن انسان سالک به مقصد است.
اگر این سوالات و به خصوص سوال آخر که از وظیفه انسان در این دنیا است، مطرح نشود، انسان از خودسازی غافل خواهد شد و نتیجه آن چیزی جزگمراهی و زندگی بشری و شرک آمیز نخواهد بود.
گاهی غفلت از آخرت است، یعنی همه ی توجه انسان به دنیا باشد و از آخرت و رستاخیز، از زندگی دیگری که در پس این جهان است، غافل شود.
غافل شود از اینکه برای آخرت خود از این دنیا توشه برگیرد و خود را آماده لقای الهی کند. از این رو در سوره ی روم می فرماید: «آنها فقط ظاهر دنیا را می بینند، ولی از آخرت غافل می شوند.
غفلت از خدا و بى توجهى به آخرت و فراموشى حقایق و دورى از صفات عالى انسانى، آدمى راگرفتار دام خطر کرده و دست انسان را از دامن سعادت جدا خواهد کرد.
در کتاب با ارزش «نهج البلاغة» نقل شده است که: جنازهاى را به گورستان مىبردند، حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام شنید مردى مى خندد، خنده اى که ناشى از غفلت بود. فرمود: گویا مردن بر غیر ما نوشته شده و خیال مىکنى که حق در این دنیا بر غیر ما لازم گشته و مى پندارى مرده هایى که مى بینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما بازمى گردند، ایشان را در قبرهایشان مى گذاریم و اموالشان را مى خوریم مثل این که ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند.
واى بر ما، مرگ مردم که براى ما پند و عبرت است، فراموش کردهایم و به هر آفت و زیانى گرفتار آمده ایم. خوش به حال کسى که نفسش رام شد و عمل و کردارش پاک و شایسته و قصدش پسندیده و اخلاقش نیکو گشت و زیادى مالش را در راه خدا صدقه داد و زیاده گویى زبانش را مهار نمود، از آزار مردم خوددارى کرد و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله بر او سخت نیامد و به بدعت نسبت داده نشد
از نشانههای مهم «غفلت» بیاعتنایی به عوامل هشدار دهنده و بیدار کننده است؛ مثلاً هنگام عبور از قبرستان فکر نمیکنند که ممکن است فردا، جایگاه شان همین جا باشد، یا اگر در تشییع جنازه یکی از دوستان و آشنایان شرکت کنند، فراموش میکنند که او را هم روزی، دیگران تشییع کرده و در مراسم یاد بود او شرکت میکنند.
رسول خدا (ص)فرمودند: «أغفل الناس من لم یتعظ بتغیر الدنیا من حال الی حال. غافلترین مردم کسی است که از دگرگونیهای دنیا پند نگیرد. (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395)
قران کریم در بسیاری از آیات از کسانی صحبت می کند که به خاطر فراموش کردن قیامت و روز حساب دچار گمراهی می شوند. ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب (ص/ 26) در حقیقت کسانی که از راه خدا به در میروند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت.
برای یک شخص مؤمن تنها ایمان به معاد کافی نیست، باید مدام به یاد معاد باشد. در مورد بعضی افراد قرآن میفرماید: «لا یُؤمِنُ بیَومِ الحِسابِ» (غافر/27) ایمان به معاد ندارد، ولی در آیه قبلی بیان میکند که ایمان وجود دارد ولی شخص معاد را فراموش میکند.
از اینرو میتوان نتیجه گرفت هوی پرستی و فراموش کردن روز قیامت، خطراتی است که انسان را تهدید میکند. (قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج10، ص99)
در آیه مبارکه اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ وَ انْشَّقَ القَمَر سخن از اِقتراب قیامت است، ولی چون مهمترین حادثه قیامت همان صحنه حساب است که هر کسی مسئول اعمال خودش است؛ آن بخش مهم قیامت را در طلیعه سوره انبیاء ذکر فرمود که: اِقْتَرَبَ لِلْنّاسِ حِسابُهُم و هم فی غفله، حساب مردم نزدیک است در حالی که ایشان غافل اند.
دو تا عامل وجود دارد برای تَنبّه؛ یکی عامل درونی که همان عقل و فطرت است. عقل باعث می شود که انسان هرگز خود را پوچ نداند و خود را در این دنیا اَبدی تلقّی نکند و به آینده امیدوار باشد و برای آینده تلاش و کوشش کند.
دوّم ادلّه بیرونی که انبیاء و اولیاء هستند. آنها آمده اند تا آنچه در درون دل های مردم نهادینه شده، شکوفا کنند، وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُول. و آنهارا برای رسیدن به کمال و سعادت و حیات جاودان آخرتی هدایت نمایند.
ولی کافران و مشرکان و بسیاری از افراد مردم نه به ندای درونی توجه دارند، نه به صَلای بیرونی! لذا غافل اند و متاسفانه از هدایت های دینی، عقلی و نقلی گریزان اند.
غفلت از خودشناسی، یعنی بی توجهی به هویت انسانی و استعداد های عظیم روح خود. انسان مظهر خدا است، یعنی استعداد خدایی شدن دارد، کسی که خودش را نمی شناسد، با هدف زندگی آشنا نیست و تلاشی برای شکوفایی استعدادهای فراوانی که خدای متعال در او نهاده است نمی کند، غافل است.
در داستان ها آورده اند که مردی یک روز تخم عقابی را به صورت اتفاقی در دشت پیدا کرد و آن را بی هیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه به نوعی از آن محافظت کرده باشد در لانه مرغی گذاشت. چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد و در تمام زندگی اش همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند.
برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قُدقُد می کرد و گاهی با دست و پا زدن فراوان کمی در هوا پرواز می کرد. سال ها به همین منوال گذشت و عقاب دیگر خیلی پیر شده بود. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بال های طلایی اش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. عاقبت، عقاب داستان ما مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ هم مُرد، زیرا فکر می کرد که یک مرغ است! انسان غافل مانند این عقاب است که ممکن است تا آخر عمر نفهمد که انسان است و با همین غفلت از دنیا برود.
اصولاً یکی از بزرگترین بدبختی ها و مصائب انسان خودفراموشی است، چرا که ارزش ها و استعدادها و لیاقت های ذاتی خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشی میسپرد.
خودفراموشی مساوی با فراموش کردن انسانیت خویش است، کسی که هویت انسانی خود را فراموش می کند، تا سرحد یک حیوان درّنده سقوط میکند، و همّت اش چیزی جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود.
خودفراموشی بدترین زمینه ساز فسق و خروج از طاعت خدا است.
انسان در این دنیا به دلیل جهل و ناآگاهی از حقایق زندگی، دچار غفلت های فراوانی است، اما همه این غفلت ها ریشه در یک غفلت راهبردی دارد و آن غفلت از هدف زندگی انسان در این دنیا است.
حداقل پنج سوال اساسی در زندگی برای انسان مطرح است که پاسخ به آنها بسیار آگاه و بیدار کننده است، این سوالات و پاسخ به آنها در بحث غفلت زدایی مطرح خواهد شد. اما از میان این سوالات اساسی، سوال از هدف زندگی جایگاه خاصی دارد و بسیار راهگشا است.
انسان در ابتدا که هنوز وارد فضای علم و شناخت حقایق و پاسخ به سوالات اساسی زندگی نشده است، حداقل وجود زندگی و خودش را اجمالا درک می کند و می داند که او هست و دارد در این دنیا زندگی می کند.
در این فضای علم اجمالی، یک سوال برای انسان مطرح می شود: من در این دنیا چه می کنم؟ هدف زندگی من در این دنیا چیست؟
این سوال نقطه آغاز حرکت تکاملی بشر و دروازه ورود به خودسازی و کمال انسانیت است.
بعد از اینکه این سوال مطرح شد، با کمی تفحص در اطراف خود درمی یابد که تمام موجودات و مخلوقات این عالم در حال رشد و تکامل هستند.
یک شیر ابتدا بچه است و روند تکامل خود را طی می کند تا کاملا استعداد های شیریت در آن ظاهر شود. پلنگ هم همین طور به تکامل می رسد. درخت هم همین طور به تکامل می رسد. یک درخت سیب، ابتدا نهال است و وقتی کاملا رشد کرد و میوه داد، درخت سیب می شود.
در کنار این توجه، حس کمال طلبی فطری او نیز کمک می کند تا هدف زندگی در این دنیا را کاملا بشناسد و بداند که این هدف چیزی جز طی کردن روند تکاملی نیست.
پر واضح است که ما انسان هستیم و باید استعداد های انسانی خود را شکوفا کنیم و به رشد و کمال انسانیت برسیم.
این سوال و پاسخ آن انسان را وارد فضای تحقیق در زمینه خودشناسی و علم و دانایی و بیداری می کند. در حالی که اگر این سوال برایش مطرح نشود و در فضای جهل و ناآگاهی بماند، تلاشی برای خودشناسی و خودسازی نخواهد کرد و در نتیجه هلاک خواهد شد.
انسان در اثر خودفراموشی، راه کمال و سعادت خود را فراموش کرده، از تمام عوامل رشد انسانی و کمال آور غافل خواهد شد و در نتیجه این غفلت و سرگرم شدن به زندگی عادی مادی و بشری از جرگه انسانیت خارج و با مرگ گم و فراموش می شود.
علم، دین، عوامل فرهنگی، کتاب، مطالعه، تحقیق و خودسازی همه برای رشد انسانیت ما است و کسی که غافل است عملا نمی تواند از این عوامل و امکانات معنوی، در جهت رسیدن به کمال و قرب الهی استفاده کند.
انسان غافل سفر آخرت را نیز از یاد می برد و در حالی عمرش به پایان می رسد که خود را برای زندگی پس از مرگ و لقای الهی، آماده نساخته است و زاد و توشه سفر آخرت خود را فراهم ننموده است.
فراموشی یاد خود و یاد خدا و یاد مرگ و قیامت، به کلی انسان را از مسیرانسانیت و کمال و سعادت خارج می کند.
1. صرف کردن عمر به بیهودگی:
یکی از نشانههای غفلت آن است که انسان عمر خود را در اموری صرف کند که نه سودی برای دنیا دارد نه آخرت. امیرمؤمنان (علیه السلام) در این زمینه میفرمایند: کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فی ما لاینجیه.
برای غفلت انسان، همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست، ضایع کند .عمر سرمایه انسان برای رسیدن به کمال و سعادت است و انسان بیدار هرگز حاضر نمی شود حتی لحظه ای از عمر خود را به بیهودگی صرف کند. (آمدی، عبدالواحد، شرح غررالحکم، ج4، ص585)
2. همنشینی با فاسدان و مفسدان:
همنشینی با فاسدان و مفسدان و دوری از مجالس اهل عبادت و خداپرستان نیز در کلمات معصومین از نشانه های غافلان شمرده شده است. امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرماید: الغفلة ترکک المسجد و طاعتک المفسد. غفلت آن است که مسجد را ترک کنی و از مفسد اطاعت نمایی. (همان)
انسان بیدار و خداپرست هرگز با چنین آدم هایی دمخور و همنشین نمی شود مگر اینکه قصد هدایت داشته باشد.
3. توجّه افراطی به مظاهر زندگی مادی:
بعضی از مردم خیلی به مظاهر مادی زندگی اهمیت می دهند و بیش از حد به تجملات مادی مشغول می شوند، این نوع زندگی باعث می شود که از مسیر کمال و یاد خدا غافل شوند.
قرآن کریم میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّه؛ (منافقون/9)
ای اهل ایمان! مبادا مال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل کند. کلمه "تلهی "از مصدر "الها" گرفته شده، و این کلمه به معنای مشغول و سرگرم شدن به کاری و غفلت از کاری دیگر است.
منظور از الهاء اموال و اولاد از ذکر خدا این است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل کند، چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی باز میدارد) .طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج19، ص490)
هیچ عاملی به اندازه غفلت به انسانیت انسان آسیب نمی زند. غفلت گاهی کل عمر انسان را از بین میبرد و آدمی را هلاک می کند. آدم غافل یک وقت میبینی 80 سال خودش را از دست داده و هیچ بهره ای از عمر خود نبرده است.
دنیا محلی برای کسب کمال و آمادگی و تهیه زاد و توشه برای آخرت است، کسی که 80 سال وقت دارد، ولی خود را برای زندگی پس از مرگ آماده نمی کند، غافل است.
جوانی فرصت خودسازی است که آن را با غفلت از دست می دهیم. خداوند به ما عمر محدودی داده تا در آن خود را برای فردای زندگی بسازیم ولی افسوس که در غفلت سپری می شود.
غفلت همچون پرده ای می ماند که بر فکر و دل انسان می افتد و آدمی را از دیدن حقایق سرنوشت ساز زندگی محروم می سازد.
قرآن کریم، در این باره می فرماید: برخی انسان ها دل دارند، ولی فهم عمیق و ژرف نگر ندارند، چشم دارند، ولی بصیرت ندارند، گوش دارند، ولی با آن نمی شنوند!
در ادامه ی آیه می فرماید: أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ اینها مثل حیوانات هستند، بلکه از حیوانات نیز پست ترند، اینها همان کسانی هستند که غافلند! (اعراف، 179(
یعنی دل دارد، به هوش نیست. مخ دارد، فکر نمیکند. زبان دارد، حق را نمیگوید. پا دارد، جای خوب نمیرود. چشم دارد، مطالعه نمیکند. شبهای طولانی زمستانی را دارد، اما نه سر شب مطالعه میکند و نه آخر شب نماز شب میخواند. کتاب هست، مطالعه نمیکند. استاد هست، با او تماس نمیگیرد. چشم دارد، حق با نمی بیند. گوش دارد، حق نمیشنود. بعد فرمود: اینها چهار پا هستند و بلکه از حیوان بدتراند.
غفلت مهمترین عاملی است که آدمی را از کمال باز می دارد، غافل آن چنان حواس خود را صرف امور دون پایه می کند که از امور حقیقی ومطلوب باز می ماند.
غافل، مانند شخصی می ماند که خواب است، در حالی که خانه اش در میان شعله های آتش می سوزد.
حضرت علی(ع) می فرمایند: اهل دنیا مانند کاروانی هستند که آنها را می برند، در حالیکه خواب اند و زمانی چشم باز می کنند که عمر به سر آمده و دیر شده و از جوهره انسانیت بی بهره مانده اند.
رسول اکرم (ص) می فرماید:غافل ترین مردم کسی است که از دگرگونی دنیا، پند نپذیرد.
در روایت داریم: إِنَّ الْغَفْلَةَ مُصْطَادُ الشَّیطَانِ وَ رَأْسُ کُلِّ بَلِیةٍ وَ رَأْسُ کُلِّ حِجَابٍ. انسان وقتی غافل شد، شیطان او را شکار می کند. وَ رَأْسُ کُلِّ بَلِیةٍ. همه بلاها وقتی به سراغ انسان میاید که غافل می شود. وَ رَأْسُ کُلِّ حِجَابٍ. بدترین حجابی است که انسان را از دیدن حقیقت باز می دارد. (مصباحالشریعة، ص99)
پس غفلت در حقیقت گناه مادر و سرمنشأ تمام گناهان و گمراهی های انسان است.
غفلت از هدف زندگی:
انسان در این دنیا به دلیل جهل و ناآگاهی از حقایق زندگی، دچار غفلت های فراوانی است، اما همه این غفلت ها ریشه در یک غفلت راهبردی دارد و آن غفلت از هدف زندگی انسان در این دنیا است.
حداقل پنج سوال اساسی در زندگی برای انسان مطرح است که پاسخ به آنها بسیار آگاه و بیدار کننده است، این سوالات و پاسخ به آنها در بحث غفلت زدایی مطرح خواهد شد. اما از میان این سوالات اساسی، سوال از هدف زندگی جایگاه خاصی دارد و بسیار راهگشا است.
انسان در ابتدا که هنوز وارد فضای علم و شناخت حقایق و پاسخ به سوالات اساسی زندگی نشده است، حداقل وجود زندگی و خودش را اجمالا درک می کند و می داند که او هست و دارد در این دنیا زندگی می کند.
در این فضای علم اجمالی، یک سوال برای انسان مطرح می شود: من در این دنیا چه می کنم؟ هدف زندگی من در این دنیا چیست؟
این سوال نقطه آغاز حرکت تکاملی بشر و دروازه ورود به خودسازی و کمال انسانیت است.
بعد از اینکه این سوال مطرح شد، با کمی تفحص در اطراف خود درمی یابد که تمام موجودات و مخلوقات این عالم در حال رشد و تکامل هستند.
یک شیر ابتدا بچه است و روند تکامل خود را طی می کند تا کاملا استعداد های شیریت در آن ظاهر شود. پلنگ هم همین طور به تکامل می رسد. درخت هم همین طور به تکامل می رسد. یک درخت سیب، ابتدا نهال است و وقتی کاملا رشد کرد و میوه داد، درخت سیب می شود.
در کنار این توجه، حس کمال طلبی فطری او نیز کمک می کند تا هدف زندگی در این دنیا را کاملا بشناسد و بداند که این هدف چیزی جز طی کردن روند تکاملی نیست.
پر واضح است که ما انسان هستیم و باید استعداد های انسانی ما شکوفا شود و به رشد و کمال انسانیت برسیم.
این سوال و پاسخ آن انسان را وارد فضای تحقیق در زمینه خودشناسی و علم و دانایی و بیداری می کند. در حالی که اگر این سوال برایش مطرح نشود و در فضای جهل و ناآگاهی بماند تلاشی برای خودشناسی و خودسازی نخواهد کرد.
انسان در اثر خودفراموشی، راه کمال و سعادت خود را فراموش کرده، از تمام عوامل رشد انسانی و کمال آور غافل خواهد شد و در نتیجه این غفلت و سرگرم شدن به زندگی عادی مادی و بشری از جرگه انسانیت خارج و به هلاکت خواهد رسید.
علم، دین، عوامل فرهنگی، کتاب، مطالعه، تحقیق و خودسازی همه برای رشد انسانیت ما است و کسی که غافل است عملا نمی تواند از این عوامل و امکانات معنوی، در جهت رسیدن به کمال و قرب الهی استفاده کند.
انسان غافل سفر آخرت را نیز از یاد می برد و در حالی عمرش به پایان می رسد که خود را برای زندگی پس از مرگ و لقای الهی، آماده نساخته است و زاد و توشه سفر آخرت خود را فراهم ننموده است.
فراموشی یاد خود و یاد خدا و یاد مرگ و قیامت، به کلی انسان را از مسیرانسانیت و کمال و سعادت خارج می کند.
نشانه های وجود غفلت در انسان:
1. صرف کردن عمر به بیهودگی:
یکی از نشانههای غفلت آن است که انسان عمر خود را در اموری صرف کند که نه سودی برای دنیا دارد نه آخرت. امیرمؤمنان (علیه السلام) در این زمینه میفرمایند: کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فی ما لاینجیه.
برای غفلت انسان، همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست، ضایع کند .عمر سرمایه انسان برای رسیدن به کمال و سعادت است و انسان بیدار هرگز حاضر نمی شود حتی لحظه ای از عمر خود را به بیهودگی صرف کند. (آمدی، عبدالواحد، شرح غررالحکم، ج4، ص585)
2. همنشینی با فاسدان و مفسدان:
همنشینی با فاسدان و مفسدان و دوری از مجالس اهل عبادت و خداپرستان نیز در کلمات معصومین از نشانه های غافلان شمرده شده است. امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرماید: الغفلة ترکک المسجد و طاعتک المفسد. غفلت آن است که مسجد را ترک کنی و از مفسد اطاعت نمایی. (همان)
انسان بیدار و خداپرست هرگز با چنین آدم هایی دمخور و همنشین نمی شود مگر اینکه قصد هدایت داشته باشد.
3. توجّه افراطی به مظاهر زندگی مادی:
بعضی از مردم خیلی به مظاهر مادی زندگی اهمیت می دهند و بیش از حد به تجملات مادی مشغول می شوند، این نوع زندگی باعث می شود که از مسیر کمال و یاد خدا غافل شوند.
قرآن کریم میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّه؛ (منافقون/9)
ای اهل ایمان! مبادا مال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل کند. کلمه "تلهی "از مصدر "الها" گرفته شده، و این کلمه به معنای مشغول و سرگرم شدن به کاری و غفلت از کاری دیگر است.
منظور از الهاء اموال و اولاد از ذکر خدا این است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل کند، چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی باز میدارد) .طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج19، ص490)
در داستان ها آورده اند که مردی یک روز تخم عقابی را به صورت اتفاقی در دشت پیدا کرد و آن را بی هیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه به نوعی از آن محافظت کرده باشد در لانه مرغی گذاشت. چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد و در تمام زندگی اش همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند.
برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قُدقُد می کرد و گاهی با دست و پا زدن فراوان کمی در هوا پرواز می کرد. سال ها به همین منوال گذشت و عقاب دیگر خیلی پیر شده بود. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بال های طلایی اش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. عاقبت، عقاب داستان ما مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ هم مُرد، زیرا فکر می کرد که یک مرغ است! انسان غافل مانند این عقاب است که ممکن است تا آخر عمر نفهمد که انسان است و با همین غفلت از دنیا برود.
بزرگترین عامل بدبختی انسان در این دنیا چیست؟
بزرگترین عامل بدبختی انسان در این دنیا غفلت از انسانیت وهویت انسانی است که باعث می شود انسان یک عمر به صورت بشری و حیوانی زندگی کند وهرگز مزه انسانیت و کمال و سعادت انسانی را نچشد و با همین وضعیت از دنیا خارج شود. این افراد در حقیقت هیچ بهره ای از زندگی دنیوی خودشان نمی برند و در آخرت به صورت یک روح ناقص و رشد نیافته متولد می شوند.
عامل غفلت از خود هم ناآگاهی و جهل است. به خاطر همین است که خودشناسی بسیار توصیه می شود. تا کسی خود را به درستی نشناسد ازخواب غفلت بیدار نشود، اقدامی برای انسان شدن نمی کند.
در داستان ها آورده اند که مردی یک روز تخم عقابی را به صورت اتفاقی در دشت پیدا کرد و آن را بی هیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه به نوعی از آن محافظت کرده باشد در لانه مرغی گذاشت. چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد و در تمام زندگی اش همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند.
برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قُدقُد می کرد و گاهی با دست و پا زدن فراوان کمی در هوا پرواز می کرد. سال ها به همین منوال گذشت و عقاب دیگر خیلی پیر شده بود. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بال های طلایی اش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. عاقبت، عقاب داستان ما مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ هم مُرد، زیرا فکر می کرد که یک مرغ است! انسان غافل مانند این عقاب است که ممکن است تا آخر عمر نفهمد که انسان است و با همین غفلت از دنیا برود.
متاسفانه اغلب انسان ها بشری متولد می شوند و بشری زندگی می کنند و بشری می میرند و هلاک می شوند. این مثل این است که یک جنین قبل از دمیده شدن روح به او سقط شود.
زندگی ما در این دنیا بسیار شبیه زندگی جنین در رحم مادر است. یک جنین اگر بخواهد وقتی متولد می شود زندگی سالم و خوبی داشته باشد باید از آن فرصت نه ماه استفاده کند و خود را کامل نماید.
مرگ تولد دوباره ای برای انسان است. ما باید در آن عالم انسان متولد بشویم و قبل از این که انسان بشویم، اگر بمیریم سقط شده ایم. و لذا اکثر مردم سقط می شوند.
بهشت جایگاه انسان ها است و تمام ادیان الهی آمده اند تا انسان تربیت بکنند.
معیار خوشبختی و بدبختی انسان در دنیا و آخرت این است که انسان شود یا نشود. کسانی که انسانیت در آنها شکوفا نمی شود و می میرند بدبخت می شوند اگر چه میلیاردها پول و هکتارها زمین و صدها کارخانه داشته باشند.
بزرگترین دشمن انسان جهل و بی خبری است. جهل یعنی حقیقت خود را نشناسیم. انسان جاهل هیچ راهی برای نجات و فلاح ندارد.
خودسازی توحیدی تلاشی است برای رفع غفلت و حرکت در مسیر آگاهی و رشد انسانی خود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید