بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 62
فطرت توحیدی ثابت و پایدار انسان:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ? فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ? لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ? ذَ?لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (آیه 30 سوره روم)
«پس روى خود را با گرایش تمام به دین حنیف (یکتاپرستی) کن، همان سرشتى که خدا در همه مردم قرار داده است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این همان دین پایدار است ، ولى بیشتر مردم علم به حقیقت آن ندارند ».
قرآن در میان راههای خداشناسی وخداپرستی بیش از همه بر بیداری فطرت پاک و توحیدی انسانها تکیه کرده است.
منظور از فطرت توحیدی و الهی، آن است که خداوند ذات و سرشت آدمی را به گونهای آفریده است که خداپذیر و خداخواه و خداپرست است. یعنی در حالت سلامت روح و روان به خدا ایمان دارد.
گواه مطلب آن است که انسان در زمانی از همه اسباب و علل طبیعی قطع امید میکند، مرتبط به نیروی فرابشری میشود که قادر است وی را نجات دهد؛ هرچند او را با اوصاف حقیقیاش نشناسد.
دیگر گواه بر فطری بودن دین آن است که با وجود شبهات فراوان منکران خدا و تغییر بسیاری از باورهای علمی و اجتماعی در طول تاریخ، خداپرستی در تمام انسانها و ملل جهان ریشه دارد.
رسول اکرم(ص) در روایتی فرمودند: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه؛ هر مولودی که متولد می شود، بر فطرت الهی، بر فطرت اسلامی به دنیا می آید، پدران و مادران هستند که اینها را تغییر می دهند، اگر یهودی هستند یهودیش میکنند، نصرانی هستند نصرانیش میکنند، مجوسی هستند مجوساش میکنند، هر که هر گروهی هست آن گروهیاش میکند.»
توضیح بیشتر آیه:
«حنیف» از ماده «حنف» به معنى تمایل از باطل به سوى حق و از کجى به راستى است، به عکس جنف به معنى تمایل از راستى به گمراهى است. بنابراین دین حنیف یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحرافات، خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.
معنى جامع آیه این چنین میشود که توجه خود را دائما به سوى آئینى داشته باش که از هر گونه اعوجاج و کجى خالى است؛ آیه فوق تاکید میکند که دین حنیف و خالص و خالى از هر گونه شرک، دینى است که خداوند در سرشت همه انسان ها قرار داده است، سرشتى است جاودانى و تغییرناپذیر هر چند بسیارى از مردم توجه به این واقعیت ندارند.
نه تنها آیین خداپرستی، بلکه دین و آئین به طور کلى، و در تمام ابعاد، یک امر فطرى است، و باید هم چنین باشد، زیرا مطالعات توحیدى به ما مىگوید میان دستگاه " تکوین " و " تشریع " هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده حتما ریشهاى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است، مکملى براى قوانین شرع خواهد بود.
به تعبیر دیگر: تکوین و تشریع دو بازوى نیرومندند که به صورت هماهنگ در تمام زمینهها عمل میکنند، ممکن نیست در شرع دعوتى باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمى نباشد، و ممکن نیست چیزى در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند.
نکته دوم اینکه، دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگى در درون جان آدمى وجود دارد، و انحرافات یک امر عارضى است، بنا بر این وظیفه پیامبران این است که این امور عارضى را زایل کنند و به فطرت اصلى انسان امکان شکوفایى دهند.
جمله «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» و بعد از آن جمله «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» تاکیدهاى دیگرى بر مساله فطرى بودن دین توحیدی و عدم امکان تغییر این فطرت الهى است هر چند بسیارى از مردم بر اثر عدم رشد کافى قادر به درک این واقعیت نباشند.
بازخوانی ماهیت فطرت
باید دانست که «فطر» یعنی ابتدا و اختراع، یعنی خلقت ابتدایی. مقصود از خلقت ابتدایی که خلقت غیر تقلیدی است. در حدیثى از امام باقر (ع) مىخوانیم در پاسخ سؤال از تفسیر حنیف فرمود: «هی الفطره التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، قال فطرهم الله علی المعرفه؛ خدا مردم را بر معرفت خالق و معبود مفطور کرده است. بعد امام به داستان ذر اشاره کرد و فرمود: پیغمبر هم فرمود: «کل مولود یولد علی الفطره» یعنی «علی المعرفة بان الله عزوجل خالقه؛ یعنی در فطرت هر کسی این معرفت هست که خداوند، آفریننده و معبود او است».
طبق برخی روایات، نه تنها معرفت خداوند، بلکه مجموع اسلام به صورت فشرده در درون سرشت انسانى نهاده شده، از توحید گرفته تا رهبرى پیشوایان الهى و جانشینان راستین پیامبر(ص) و حتى فروع احکام. بنابراین طبق تعبیرى که در نهجالبلاغه آمده بود، کار پیامبران شکوفا ساختن فطرتها، و به یادآوردن نعمتهاى فراموش شده الهى، از جمله سرشت توحیدى، و استخراج گنجهاى معرفت است که در درون جان و اندیشه انسانها نهفته و مستور است.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید