بازدید امروز : 61
بازدید دیروز : 42
دیگه خسته شدم، دیگه اعتماد به نفسی برام باقی نمانده، وارد هر کاری که میشم پولش حلال نیست، یا محیط خوبی نداره، تا کی باید دنبال کار بگردم، یک سال طول کشید تا تونستم کارمند تعاونی بشم حالا بعد از این سختی ... من با چه امیدی باید زنده باشم، تا کی باید مجرد باشم ... خدایا کاش مرگم رو برسونی ... خدایا مرگ بهتر است از این زندگی سخت و پرگناه ... ! نه پولی دارم تا ازدواج کنم و نه کاری دارم تا سر و سامان بگیرم ... خدایا خسته شدم توی این سن موهام دارن سفید میشن ... به خدا که دیگه خسته شدم ... منو ببر جای خودت تا آلوده آلوده نشدم ...؟
با سلام به پرسشگر گرامی که هم چنان سوال های خود را با ما در میان می گذارید، امیدواریم راهنمای خوبی برای شما باشیم.
«کار»
عقل اسیر است و همىخواهد ز حق--- روزى بىرنج و نعمت بر طبق
کار و تلاش که جوهره ی هر مردی است، در شما وجود دارد و این یک نقطه ی قوتی برای شما محسوب می شود. اما در مورد شغلی که جدیداً به آن پرداخته اید، دل نگرانی های در شما موج می زند که چه بسا عامل آن حساسیت بیش از اندازه ی شما باشد. شما نباید توقع داشته باشید که کار و محیط آن وفق دل شما باشد.ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید