• وبلاگ : وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir
  • يادداشت : اثبات ناپذيري خداوند
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نيما 

    با عرض سلام و ادب

    متن نوشته اي كه به عنوان سوال مطرح شده بود و پاسخ پاسخگوي محترم را مختصرا ديدم.

    از نظرگاه خود مي نويسم اما با قاطعيتِ كامل،هيچ كدام از برهانهاي اثبات خدا به جز برهان آنسلم مغالطه و نادرست نيستند.

    دوست گرامي و محترم برهان عليت در اصل صحيح است ، آنچه نادرست است تقريرهاي اين برهان است مثل اينكه بگويند هرچيزي علتي دارد بنابراين خدا هم بايد علت داشته باشد در حاليكه اصلِ برهان عليت اين است كه هر پديده اي علتي داد و ناگزير بدليل محال بودن دور و تسلسل بايد به يك علت رسيد كه قائم به ذات باشد و پديده نباشد.قائم به ذاتي هم به معناي داشتن ِ كمال است و وصفِ كمال در تناقض ِ ذاتي با وصفِ ماده است چون وصفِ ذاتي ِ ماده تعيّن و حد داشتن است.علت العلل كل جهان هم نمي تواندباشد چون كل جهان جز مجموع موجوداتِ وابسته و قائم به غير نيست.

    دوست گرامي مشكل از استدلالهاي عقل گرايانه نيست بلكه مشكل از افراطِ عقل گرايان در قرون وسطي بوده كه باعث ايجاد واكنشهاي غلط و افراطي ِ تجربه گرايانه شده اند و امثال هيوم با ادعاهاي بسيار غير منطقي سربرآورده اند.

    فلسفه كانت نيز در اساس داراي تناقض است و وي هرگز نتوانسته دليل بياورد كه چرا عليت را صرفا ذهني مي انگارد و شيء في نفسه در فلسفه وي نشان مي دهد كه اگر علتي در خارج از ذهن نباشد،ادراكِ ما از آن علت كه معلول آن است محقق نمي شود پس عليت ذهني نيست و اين از تناقضات بزرگ كانت است ، اشكالاتِ فراوان ديگري نيز بر وي وارد است كه در صورت تمايل شما نوشته مي شود.

    راسل نيز در آثارش فراوان مغالطه نموده است و قضاوتهاي نامنصفانه دشته است كه اگر تمايل داشته باشيد برايتان شرح مي دهم.

    اگر آنها واجب الوجود را بي معني مي دانند از اينروست كه تجربه گرا هستند و از ابتدا معيار كسبِ علمشان در هستي را مشاهده و تجربه گذاشته اند نه عقل و خرد.

    دوست گرامي همين عمل نوعي بي انصافي است ،چرا انسان بايد فقط قائل به وجودِ محسوسات و قابل حسها باشد؟!

    از كجا معلوم كه اين حواس ما براي ادراكِ كل حقيقت كافي هستند؟!

    و علاوه بر آن ، همين حواس خود ناقص هستند.

    انسانِ منصف در مواجهه با هستي معيار كسبِ علمش عقل است نه علم تجربي كه ناقص و خطاپذير است و عقل با دو اصل مسلّم امتناع تناقض و عليت به وجودِ قطعي ِ خالق و عرصه معنويت مي رسد.

    محدوده علم تجربي در خودِ علم تجربي بايد باشد نه در فلسفه.

    دوست گرامي تفكر مدرن هرچه قدر هم حُسن داشته باشد در اين زمينه داراي اِشكال است كه به سببِ افراطِ قرون وسطاييان و عقل گرايان ِ افراطي چنين واكنشهاي غير منطقي اي دادند و بنيان هرچه مابعدالطبيعه استدلالي و معنويت است را زدند و نتيجه اش اين شد كه علم تجربي و قانون بسيار عالي رشد كرد اما معنويت مضمحل شده و ماشينيسم و فردگرايي ِ افراطي ولذت جويي ِ عنان گسيخته جاي آنرا گرفت و همين عاملي شد براي اينكه دوباره غرب در قرن بيستم به اينسو بيش از هركجاي جهان متمايل به معنويت شده است.

    در مورد علم جديد نيز اين حرف درست نيست كه بگوييم در سطح زيراتمي عليت وجود ندارد.پيدا نكردن ِ رابطه علت و معلولي دليل بر نبودن ِ آن نيست.گروهي از دانشمندان فيزيكِ كوانتوم (نه همه) چنين ادعايي نموده اند و با اين ادعاي آنان بدليل تناقض منطقي اش بسيار برخورد شده است.

    دوست گرامي ِ صاحبِ وبلاگ نيز نكاتِ زيبايي در مورد عرفان نوشتند اما به اعتقاد اينجانب عرفان ِ حقيقي نيز صرفا شهودي نيست بلكه شخص در اثر تزكيه نفس هم استدلالش سالم و منصفانه مي شود و به به لزوم ِ خردگرايي و نه تجربه گرايي مي رسد و هم ادراكات ِ شهودي ِ عظيمي خواهد داشت ، اين عمل را در رويه عارفان بزرگ همچون ملاصدرا و عين القضات همداني و سهروردي مي بينيم.

    در قرآن نيز اتفاقا دقيقا انسان به نوع نگاه عقل (خرد)گرايانه خوانده مي شود كه با تعميم ِ عليت به علت العلل برسد.

    اينجانب نگارش كتابي را نيز به تازگي به پايان رسانده ام در زمينه همين موضوع عرفان وخردگرايي كه مي توانم بعد از چاپ در خدمتِ دوستان گرامي قرار دهم.

    پوزش مي طلبم از طو لاني شدن مطلب.

    2/4/89

    پاسخ

    با سلام. دوست عزيز و محقق ارجمند. موضوع خدا يا وجود از نظر عرفان نظري اصولا موضوعي نيست كه در قلمرو عقل باشد. عقل انسان وجودات وصفي را درك مي كند و خداوند وصف نيست. خدا متن هستي است و هستي نيازي به اثبات ندارد. تمام برهان هاي فلسفي از اين جهت كه خواسته اند موضوع شهودي را با عقل بررسي كنند؛ ابتر هستند و در واقع فلاسفه در اين مورد وارد موضوعي شده اند كه عقلاني نبوده مانند اينكه كسي با عقل و فلسفه بخواهد وارد قلمرو حس شود و قضاوت كند. از اين جهت است كه گفتم خدا اثبات ناپذير است با برهان هاي عقلي . دور و تسلسل هم از مطالب مردود فلسفه است. خداي تسلسلي بدرد هيچ كسي نمي خورد و مشكل كسي را حل نمي كند. قانون عليت هم صحيح است؛ ولي قلمرو اين قانون مخلوقات است نه رابطه ميان خالق و مخلوق. رابطه خالق و مخلوق با ظهور تعريف مي شود. بنده واجب الوجود را بي معنا مي دانم ولي غرب زده نيستم. بنده عرفان زده هستم و در عرفان خدا همان وجود است نه واجب الوجود. واجب در مقابل ممكن است و ما چون ماهيت را قبول نداريم به كلي و معتقديم وجود وحدت حقه دارد و غير قابل تقسيم به جزء داخلي و خارجي است تقسيم به ممكن و واجب را قبول نداريم و بنابراين واجب مانند ممكن بي معنا مي شود.