• وبلاگ : وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir
  • يادداشت : اثبات ناپذيري خداوند
  • نظرات : 0 خصوصي ، 11 عمومي
  • mp3 player شوکر

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + نيما 

    اصلاحيه !

    متاسفانه گمان نمودم ،پاسخ ديگري از شما مربوط به اينجانب است چون آن پاسخ بعد از نوشته ي بنده و از نظر زماني نيز از آن داراي تاخر بود،به هر حال عذر خواهي مي كنم و اكنون تازه پاسخ شما را مشاهده نمودم.

    اما احتراما در جواب بايد عرض نمايم:

    1.با شما موافقم ،خداوند وصف نيست و عقل مسلماً قابليتِ دركش را ندارد، اما عقل قابليتِ اثباتِ وجودش را دارد.

    2.با اين موضوع كه خدا حقيقت و متن ِ هستي است و هستي نياز به اثبات ندارد نيز موافقم اما همين موضوع را علاوه بر شهود مي توان از عليت دريافت.عليتِ وجودي آنچنانكه ملاصدرا بكار مي برد و برهان صديقين وي دقيقا همين كار را مي كند.

    وي صرفا به شهود استناد نمي كند بلكه از لحاظ عقلي نيز همين موضوعي را كه سركار فرموديد با عليت اثبات مي كند كه نفس ِ وجود واحد و بسيط است و حقيقتِ اعلاي آن منحصر به واجب الوجود است ، اما از آنجاكه اصل وجود از مقوله مشكك است كه از جهت قوه و شدت و كمال و ضعف مراتبي دارد ،با علم به مرتبه ضعيف ِ آن يعني وجودِ ممكن به اصل ِ وجود يعني حقيقتِ اعلاي آن علم مي يابيم.در اينجا واسطه اثبات ، خودِ وجود است.

    ببينيند در همينجا نيز ذهن بطور فطري و خدادي به عليت قائل است و موضوع ِ ظهور ، كه شما اشاره فرموديد خود دقيقا نوعي عليت است، خورشيد علتِ آفتاب است.

    و قانون عليت هم در قلمرو مخلوقات و هم در رابطه خالق و مخلوق صحيح است.

    با عليت و امتناع دور و تسلسل مي توان به وجودِ يك حقيقتِ كامل رسيد كه او هست اما نمي توان دانست كه او چيست.

    بازهم اشاره مي كنم مقصود اصلِ عليت است نه تقريرهاي غلط.

    در عرفان نيز مفاهيم واجب الوجود و ممكن الوجود ناسازگار نيست،در اينجا فرصت نيست اشاره به نظريات عارفان نمايم اما گرچه وجود داراي وحدت است اما همواره بين آن صاحبِ وجودي كه وجوبِ وجودِ ذاتي دارد با آن صاحبِ وجودي كه وجوبِ وجودش را از غير گرفته است تفاوتي وجود خواهد داشت.

    بطلان دور و تسلسل هم از موضوعاتي است كه هميشه صحيح و بديهي بوده ، هست و خواهد بود و ما در اينجا كاري نداريم كه خدايي كه با ابطال تسلسل بدست مي آيد با خدايي كه عارف در شهود بدست مي آورد ،به تعبير سركار به دردِ كسي مي خورد يا مشكل كسي را حل مي كند ، چراكه اين بحثِ ديگريست بلكه مقصود بنده اين است كه همان خدايي كه عارف در شهود مي يابد ، همان ذاتي است كه با بطلان تسلسل نيز بدست مي آيد.

    3. آياتِ بسيار زيادي در قرآن وجود دارد كه انسان را به تعميم ِ عقلي ِ عليت جهتِ اثباتِ وجود خداوند دعوت مي كند و اينها نمي توانند مبتني بر اصل عليت باشند درحاليكه اين اصل براي اين كار ناكافي باشد.

    4. دوست محترم و اهل علم و فضل ، اينجانب نيز چون شما مشتاق و عاشق عرفان هستم و در راهِ عرفان مي كوشم اما بنا به توضيحات مختصري كه بيان داشتم،يقينا معتقدم كه علاوه بر راه شهودي ، در عرفان به سببِ تزكيه نفس و سلامتِ تعقل انسان به ادراكِ عقلي ِ صحيح و منصفانه نيز خواهد رسيد.

    اينجانب در خدمت هستم ، اگر در خصوص تك تكِ براهين و استدلالات تمايل به گفتگو داشته باشيد.

    هم در اينجا اگر دوست داشته باشيد مي توانيد موضوعات را مطرح نماييد و هم مي توانيد از طريق ايميل با بنده تماس بگيريد و حتي از ديدار حضوري نيز خوشحال خواهم شد.

    به اميد توفيق روز افزون جنابعالي در راه عرفان و حقيقت و با سپاس از توجه شما.

    پاسخ

    دوست گرامي. بنده سالهاي سال تقريبا تمامي كتاب هاي معمول فلسفي حوزه و حتي اسفار را خوانده ام ولي بعد كه واردعرفان شدم ديدم بسياري از اين مفاهيم حقيقت ندارد و فلسفه جز يك علم بشري نيست و سالها طول كشيد تا از دست مفاهيمي مانند واجب و ممكن و ماهيت و دور و تسلسل و عليت و اينها خلاص بشوم. اين موضوع داستان مفصلي دارد و انديشه اي كه الان شكل گرفته محصول حدود بيست سال كار در حوزه علوم عقلي و عرفاني است و گاهي واقعا متاسف مي شود كه كساني از حوزويان فلسفه را به عنوان اعتقاد مي خوانند و خيال مي كنند اينها علوم الهي و به قول خودشان الاهيات اعم و اخص است در صورتي كه الهيات تنها در قرآن و عرفان مبتني بر قرآن و اهل بيت است و فلسفه خيلي از اين مرحله پرت است. مشكل بين ما دو نفر خيلي اساسي تر از پرداختن به جزئيات است. بنده كلا فلسفه را قبول ندارم و راه حقيقت را از طريق ديگر پي گيري مي كنم. موفق باشيد.