سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2720642

  بازدید امروز : 154

  بازدید دیروز : 219

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
حکمت، روشنی هر دل است . [عیسی علیه السلام]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: پنج شنبه 88/2/24::: ساعت 12:32 عصر

سوال می دونم که کسی اگه ازم تعریف کنه نباید خوشحال بشم و کف برم ولی ته دلم خوشش می یاد و خوشحال می شم. بابت این قضیه خیلی ناراحتم. کتاب هم خوندم ولی به این رسیدم که فقط اسلام دردم رو دوا می کنه، اسلام چه راه حلی رو برام گذاشته؟

حب ستایش دیگران یکی از رزایل خلقی است که چه بسا زمینه ساز برخی از صفات مهلکه نفس مانند عجب و تکبر و غرور و مانند آن خواهد شد. اما در مورد شما مطمئن نیستیم که گرفتار چنین رزیله ای باشید. زیرا گفته اید تنها ته دلم خوشش می آید.

این حالت به صورت طبیعی برای همگان هست، زیرا ریشه در حب ذات دارد و هر کسی از تعریف دیگران در باطن خوشحال می شود. چیزی که اهمیت دارد این است که انسان طالب حب مدح نباشد و اینطور نباشد که اگر او را ستایش نکنند، ناراحت شود و از مردم توقع داشته باشد که از او تعریف کنند. صرف خوشحال شدن در باطن دلیل وجود اخلاق رزیله نیست و نباید در این زمینه نگران باشید.

راه حل توحیدی و اسلامی حب مدح هم این است که به طور کلی بدانیم ما مظهر و مخلوق خداوند هستیم و هر چه از کمالات در ما ظهور می کند، در حقیقت صفت و کمال او است که در ما ظاهر شده است. اگر همه چیز را  از خداوند بدانیم و چیزی را به خود نسبت ندهیم آنگاه مدح دیگران را نیز ستایش خداوند می دانیم و برای خویش جایگاهی قایل نیستیم که از مدح دیگران خوشحال شویم.

توضیح درباره رزیله حب مدح:

هر که طالب آن باشد که مدح او کنند و خوش آمد او گویند، و متنفر باشد ازاینکه: بدگویى او کنند. و این صفت، نتیجه حب جاه است و از مهلکات عظیمه است، زیرا هر کس که دوست دارد مدح او کنند و مى‏ترسد از مذمت، پیوسته طالب رضاى ‏مردم است و گفتار و کردار خود را بر وفق خواهش ایشان به عمل مى‏آورد.و به امیدآنکه مدح او گویند و از ترس آنکه مذمت او کنند مطلقا ملاحظه رضاى خالق رامنظور نمى‏دارد.
پس بسا باشد که واجبات را ترک نماید و محرمات را مرتکب گردد و درامر به معروف و نهى از منکر مسامحه نماید و از حق و انصاف تعدى کند.و شکى نیست که: جمیع اینها باعث هلاکت است.و به این سبب است که: اخبار بسیار در مذمت این‏صفت رسیده است.
سید عالم - صلى الله علیه و آله - فرمود که: «این است و جز این نیست که مردمان ‏هلاک شدند به واسطه متابعت هوا و هوس و دوستى مدح و ثنا» . (1)
و روزى مردى مدح دیگرى را در خدمت آن حضرت کرد آن حضرت فرمود که:
«اگر آن کسى را که مدح کردى حاضر مى‏بود و به مدح تو راضى مى‏بود و به این حالت‏مى‏مرد، داخل آتش جهنم مى‏شد» . (2)
و فرمود که: «هرگاه ببینید کسانى را که مدح مردم را در حضور ایشان مى‏کنند خاک‏بر صورت ایشان بیفشانید» . (3)
و نیز از آن حضرت مروى است که: «واى بر روزه‏دار، و واى بر شب زنده‏دار، وواى بر پشمینه پوش، مگر کسى که دامن نفس خود را از دنیا برچیده باشد.و دشمن‏داشته باشد که مدح او گویند.و دوست داشته باشد مذمت‏خود را» . (4)
و از براى صاحب این صفت چند مرتبه است:
مراتب صاحب صفت فوق
اول آنکه: طالب مدح و آوازه بوده باشد، به حیثیتى که به هر نوع ممکن شوددر صدد حصول آن برآید.حتى به ریا کردن در عبادات، و ارتکاب محرماتى که باعث‏دست آوردن دل مردم باشد.و این شخص از اهل شقاوت، و غریق دریاى هلاکت است.
دوم آنکه: طالب مدح و ثنا باشد و او را از خوش آمدگویى خوش آید، و لیکن نه به‏حدى که در تحصیل آن متوسل به محرمات شود، بلکه همین قدر به واسطه امور مباحه،هر قدر که حاصل شود به آن اکتفا کند.و چنین شخصى اگر چه هنوز به هلاکت نرسیده‏اما در حدود هلاکت است، چون کسى که طالب دست آوردن دل مردم باشد ضبط خودرا نمودن در جمیع افعال و اقوال به نحوى که به معصیتى نیفتد در غایت اشکال است.
سوم آنکه: طالب مدح و ثنا نباشد و سعى در حصول آن نکند اما اگر کسى مدح اوگوید شاد گردد و او را نشاطى حاصل شود.و این مرتبه اگر چه نقصان است و لیکن برآن، گناهى مترتب نیست.
همچنان که مروى است که: «شخصى به خدمت‏حضرت امام محمد باقر - علیه السلام - عرض کرد که: مردى عمل خیرى مى‏کند اگر کسى او را در آن عمل ببیند او شادمى‏شود.حضرت فرمود: باکى نیست هیچ احدى نیست که نخواهد خدا عمل خیر او راظاهر کند لیکن به شرط اینکه آن عمل را از براى این نکرده باشد» . (5)
چهارم آنکه: سعى در حصول مدح نکند ولى چون کسى مدح او را کند به نشاط‏آید، و لیکن از این نشاط و سرور، دلگیر باشد و طالب آن باشد که خود را به مرتبه‏اى‏برساند که از مدح و ثنا شاد نگردد.و این شخص در مقام مجاهده است.
اسباب مدح و خوش آمدگویى
و بدان که: از براى حب مدح و خوش آمدگویى چند سبب است:
اول: بر خوردن به کمال خود، زیرا مرتبه کمال در نزد هر کسى محبوب، و فى نفسه‏کمال از براى هر نفسى مطلوب است.پس هر گاه کسى به کمالى از خود بر مى‏خورد ولذت مى‏برد و به نشاط مى‏آید، و مدح و ثناى مردم باعث آن مى‏شود که آن شخص به‏کمالى از خود بر مى‏خورد و به این جهت اگر این مدح از شخصى خبیر دانا که حراف ولاف زن نباشد صادر شده باشد لذت آن اعظم و ابتهاج به آن بیشتر است.و اگر آن مدح،صادر از شخص نادان حراف چرب گوئى باشد این قدر لذت نمى‏بخشد.و بسا باشد که‏آدمى به کمال خود برخورده باشد و لیکن به آن ملتفت نباشد و از مدح دیگران به آن‏ملتفت‏شود به این جهت لذت یابد.و از این قبیل است مدح به صفاتى که ظاهر ومحسوس است، چون سفیدى رخسار و اعتدال قامت و حسن صورت و نسبت‏بلند وامثال اینها.
دوم: آن است که مدح و ثنا، دلالت مى‏کند بر اینکه دل آن شخص ثناگوى، مسخر ومایل ممدوح شده و مرید و معتقد او گردیده.و تسخیر قلوب، موجب لذت و نشاط وسرور و انبساط است.و از این جهت هرگاه شخص عظیم الشان و صاحب اقتدارى که‏تسخیر دل او باعث‏حصول فواید شود مدح کسى را گوید از آن نشاط عظیم حاصل‏مى‏شود، به خلاف مدح گفتن کسى که بى‏اعتبار و حقیر باشد.
سوم: آن است که ذکر اوصاف حمیده و مدح کردن کسى باعث صید دلهاى دیگران‏نیز مى‏شود، خصوصا هرگاه ثناگو کسى باشد که مردم به قول او اعتماد داشته باشند.

چهارم: آن است که مدح کردن کسى تو را دلالت مى‏کند بر اینکه از براى تو در نزد او حشمت و هیبتى، و تو را در دل او وقع و مهابتى است که بى‏اختیار زبان او به مدح توجارى است.و این است‏سبب در لذت بردن از خوش آمدگویى کسانى که آدمى مى‏داندکه آنچه ایشان مى‏گویند اعتقاد ندارند و کسى هم از ایشان قبول نمى‏کند.و از آنچه‏گفتیم اسباب کراهت از مذمت نیز معلوم شد.و خوش آمدن از مدح و ثنا به جهت‏هر یک از این اسباب که بوده باشد از امراض نفس انسانى و علامت نقصان است. مگراینکه نشاط و سرور از مدح و ثنا به سبب اول بوده باشد که آدمى به واسطه مدح‏دیگرى بر خورد به اتصاف خود به کمالى که مشکوک فیه از براى او بود، و به جهت‏اتصاف خود به این کمال، و حصول چنین صفتى از حضرت ذو الجلال شاد گردد، زیرااین لذت و سرور مذموم نیست.و لیکن فى الحقیقه این لذت از مدح و ثنا نیست، بلکه ازکمال خود است.و به این جهت است که: اکثر علماى اخلاق همه اقسام محبت مدح وثنا را از صفات رذیله گرفته‏اند و هیچ قسمى را استثناء نکرده‏اند.علاوه بر این، نشاط به‏کمالى که خاتمه آن معلوم نیست و آدمى نمى‏داند که آیا آن واسطه نجات خواهد بودیا وسیله هلاک، نیست مگر از جهل و نادانى.
فصل: معالجه حب مدح و ثنا، و کراهت ذم
چون دانستى که: حب مدح، و کراهت ذم از جمله مهلکات و رذایل صفات است،پس باید دامن همت‏بر میان زده و در صدد معالجه آن بر آیى پیش از آنکه امر از دستت‏بیرون رود.
اما معالجه محبت مدح و ثنا آن است که: ابتدا ملاحظه کنى که سببى که نشاط ولذت تو از آن حاصل است کدام یک از اسباب مذکوره است.اما اگر به سبب اول باشدکه موجب التفات تو به کمالى از خود شود، پس اگر آن کمال، حقیقى نباشد، چون: مال‏و جاه و شهرت و منصب و امثال اینها مهموم و مغموم و محزون‏مى‏گردد.و اگر کمال حقیقى باشد، چون: علم و ورع و تقوى، پس اگر فى الحقیقه آن‏شخص به آن صفتى که او را به آن مدح مى‏کنند متصف نیست چه جاى شادى و نشاط،بلکه محل غم و اندوه است.و اگر به آن صفت، متصف باشد مادامى که خاتمه او به‏خیر نباشد فایده بر این کمالات مترتب نمى‏گردد.
پس شادى کسى بر کمالى که عاقبت‏خود را نمى‏داند از جهل و غفلت است.و امااگر محبت مدح و ثنا به یکى از اسباب دیگر باشد پس آن شعبه‏اى از حب جاه است، و علاج آن مذکور شد.و بعد از آن تامل کنى در اینکه: غالب آن است که هر که مدح ترامى‏گوید - خصوصا اگر در حضور تو باشد - خالى از غرضى و مرضى نیست.و این‏خوش آمد او دامى است که از براى صید دین یا دنیاى تو گسترده.و چه مسکین کسى‏است که شاد شود به دامى که در راه او گذارده باشند.
یک سلامى نشنوى اى مرد دین ... که نگیرد آخرت آن آستین
بى‏طمع نشنیده‏ام از خاص و عام ... من سلامى اى برادر و السلام
علاوه بر همه اینها آنکه: اکثر خوش آمدها این است که: دل خوش آمدگو از آن‏بى‏خبر، و مطلقا به آنچه مى‏گوید اعتقادى ندارد.و کذب او واضح، و نفاق او ظاهراست.و آن شخص ممدوح و دیگران نیز این را مى‏دانند.زیرا احمق کسى است که:
منافقى در حضور او دروغى چند برهم ببافد، و بر ریش و سبیل او بخندد، و مردم همه‏بر این مطلع باشند، و کذب او را بدانند، با وجود این او را از این مدح خوش آید، و ازاین خوش آمد لذت برد، با آنکه بداند از عقب او چه مى‏گوید.اف بر چنین عقل و مدرک باد.
معالجه کراهت از مذمت
و اما علاج کراهت از مذمت نیز از آنچه مذکور شد، معلوم مى‏شود.و خلاصه آن،آنکه: آن شخص که تو را مذمت مى‏کند اگر در آن مذمت صادق است، و غرض اوپند و نصیحت است، پس چه جاى کراهت و دشمنى است.بلکه سزاوار آن است که: ازمذمت او شاد شوى.و او را دوست‏خود دانى.و سعى کنى در ازاله آن صفت مذمومه‏از خود.و چه قبیح است که کسى عداوت کند با کسى که او را هدایت و نصیحت‏مى‏کند.
به نزد من آن کس نکو خواه توست ... که گوید فلان چاه در راه توست
چه خوش گفت آن مرد دار و فروش ... شفا بایدت داروى تلخ نوش
و اگر قصد او ایذا و نکوهش تو است‏باز سزاوار نیست که تو آن را مکروه شمارى وبغض آن شخص را به خود راه دهى، زیرا اگر تو به آن عیب جاهل بودى او تراآگاهانید.و اگر غافل بودى تو را متذکر ساخت.و اگر متذکر آن بودى، قبح آن را به تونموده.به هر تقدیر نفع او به تو رسیده نه ضرر.و اگر در آن مذمتى که کرده دروغ گفته‏باشد و تو از آن برى‏ء باشى، پس اولا، بدان که: مذمت و افتراى او کفاره گناهان تو است‏و به عوض آن ثوابهاى او از نامه اعمالش به دیوان تو نقل مى‏شود، و چه از این بهتر که‏بى‏آنکه زحمتى کشى گناهان تو ساقط، و ثواب از براى تو حاصل مى‏شود، و آنکه‏مذمت تو را کرده مورد غضب الهى گردد.علاوه بر این، به تجربه ثابت، و اخبار و آثار شاهد است‏بر اینکه: هر که میان خود و خدا از عیبى خالى باشد، به عیب گوئى دیگران‏مرتبه او ساقط نمى‏شود و مذمت کسى به او ضرر نمى‏رساند.چنان که مشهور است که: «سر بى‏گناه، به پاى دار نمى‏رود» .بلکه، غالب آن است که: آن عیب گو در نظرهابى وقع، و در میان مردم رسوا مى‏گردد.
آرى، کسى که خداوند عالم او را پاک داند، به عیب گفتن ناپاکى، معیوب نمى‏شود.
و از مذمت دیگران پست و مذموم نمى‏گردد.و آن ذم و پستى به مذمت کننده راجع‏مى‏شود.
کى‏شود دریا ز پوز سگ نجس ... کى‏شود خورشید از پف «منطمس‏» (6)
اى بریده آن لب و حلق و دهان ... کان کند پف سوى ماه آسمان
تف به رویش بازگردد بى‏شکى ... تف سوى گردون نیابد مسلکى
و آنچه مذکور شد معالجه علمى است.
علاج عملى صفت مذکور
اما علاج عملى آنکه: چون کسى مدح او را گوید روى از آن گرداند و سخن او راقطع کند، بلکه با او درشتى و نکوهش کند، و آنچه مقصود او است‏به عمل نیاورد.و درخصوص مذمت کننده، بر خلاف این، رفتار کند تا به تدریج این صفت نقص، از اوزایل شود.و مدح و ذم در نظر او مساوى گردد.به این معنى که: از راه قوت نفس، وبصیرت در دین، هیچ یک از مدح و ذم و نیک و بد در وى تاثیر نکند، نه از راه جهل وحماقت و بى‏دینى و بى‏حمیتى، چنانچه بعضى از «اجلاف‏» (7) و اوباش و «اجامره‏» (8) بازارهستند.و چنین شخصى در این ازمنه، وجود «عنقا» (9) دارد.و بسا باشد که کسى دعوى‏این حالت کند و از روى ریا و تدلیس، عوام الناس را بفریبد و چنان نماید که مدح و ذم‏در نظر او مساوى است، و حال اینکه چنین نیست، بلکه گاه باشد که بر خود آن شخص‏مشتبه شود.
و صاحب این حالت را علاماتى است، مانند اینکه: همنشینى و اختلاط با مرد بدگوى،بر وى گرانتر نباشد از اختلاط و همنشینى با مرد مدح گوى.و سعى و نشاط‏اش در قضاى‏حوائج ثانى بیشتر نباشد از سعى در قضاى حوائج اول.و ذلت و عزت هیچ یک در نظر او تفاوت نداشته باشد.

و بالجمله در جمیع جهات مساوى باشند. و بسا باشد که آدمى ازاین مرتبه ترقى کند و مدح و ثنا را مکروه، و مذمت‏خود را دوست داشته باشد.و این‏صفت، اگر چه نادر الوجود است و لیکن تحصیل آن ممکن است، زیرا کسى که عاقل، وبر نفس خود مهربان باشد و بداند که مدح گوئى، دین او را تباه مى‏کند و پشت او رامى‏شکند البته آن را مکروه دارد.و مدح‏گو را دشمن مى‏گردد.و چون دانست که مذمت‏او، او را به عیوبش آگاه مى‏کند و باعث رفع درجات، و محو سیئات او مى‏گردد،لا محاله مذمت‏خود را راغب، و بدگو را دوست مى‏دارد.
پى‏نوشت‏ها:
1. محجة البیضاء، ج 6، ص 112.و احیاء العلوم، ج 3، ص 241.
2. محجة البیضاء، ج 6، ص 133.و احیاء العلوم، ج 3، ص 250.
3. محجة البیضاء، ج 6، ص 133.
4. محجة البیضاء، ج 6، ص 137.و احیاء العلوم، ج 3، ص 252
5. کافى، ج 2، ص 297، ح 18
6. خاموش و ناپدید.
7. فرومایگان و انسانهاى پست.
8. گروه غوغا طلب و او باش، و به معنى ساخته شده.
9. پرنده افسانه‏اى است و اینجا مراد این است که: وجود چنین شخصى نادر است و به افسانه شبیه‏تر.

 


 
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید