سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2718737

  بازدید امروز : 201

  بازدید دیروز : 211

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
هیچ سخنی نزد خداوند، محبوب تر از گفتار«لا اله الا اللّه» نیست . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: دوشنبه 88/8/4::: ساعت 10:42 صبح

داستان هایی از نگاه برزخی و کشف عرفانی آیة‌ الله‌ سید جمال الدین گلپایگانی.

داستان تخت‌ فولاد اصفهان‌

مرحوم‌ آیة‌ الله‌ آقای‌ سید جمال‌ الدّین‌ گلپایگانی‌ رضوانُ الله‌ علیه‌ از این‌ قبیل‌ مطالب‌ أخبار بسیاری‌ داشت‌. ایشان‌ از علماء و مراجع‌ تقلید عالیقدر نجف‌ أشرف‌ بودند و از شاگردان‌ برجسته مرحوم‌ آیة‌ الله‌ نائینی‌، و در علمیت‌ و عملیت‌ زبانزد خاصّ بود. و از جهت‌ عظمت‌ قدر و کرامت‌ مقام‌ و نفس‌ پاک‌، مورد تصدیق‌ و برای‌ احدی‌ جای‌ تردید نبود. در مراقبت‌ نفس‌ و اجتناب‌ از هواهای‌ نفسانیه‌ مقام‌ اوّل‌ را حائز بود.

از صدای‌ مناجات‌ و گریه ایشان‌ همسایگان‌ حکایاتی‌ دارند. دائماً صحیفه مبارکه سجّادیه‌ در مقابل‌ ایشان‌ در اطاق‌ خلوت‌ بود، و همینکه‌ از مطالعه‌ فارغ‌ می‌شد بخواندن‌ آن‌ مشغول‌ می‌گشت‌. آهش‌ سوزان‌، و اشکش‌ روان‌، و سخنش‌ مؤثّر، و دلی‌ سوخته‌ داشت‌.

متجاوز از نود سال‌ عمر کرد، و فعلاً نوزده‌ سال‌ است‌ که‌ رحلت‌ فرموده‌ است‌.

در زمان‌ جوانی‌ در اصفهان‌ تحصیل‌ می‌نموده‌ و با مرحوم‌ آیة‌ الله‌ آقای‌ حاج‌ آقا حسین‌ بروجردی‌ هم‌ درس‌ و هم‌ مباحثه‌ بوده‌ است‌، و آیة‌ الله‌ بروجردی‌ چه‌ در اوقاتیکه‌ در بروجرد بودند و چه‌ اوقاتی‌ که‌ در قم‌ بودند، نامه‌هائی‌ به‌ ایشان‌ می‌نوشتند و درباره بعضی‌ از مسائل‌ غامضه‌ و حوادث‌ واقعه‌ استمداد می‌نمودند.

حقیر در مدّت‌ هفت‌ سال‌ که‌ در نجف‌ أشرف‌ برای‌ تحصیل‌ مقیم‌ و مشرّف‌ بودم‌، هفته‌ای‌ یکی‌ دو بار به‌ منزلشان‌ میرفتم‌ و یک‌ ساعت‌ می‌نشستم‌. با آنکه‌ بسیار اهل‌ تقیه‌ و کتمان‌ بود، در عین‌ حال‌ از واردات‌ قلبیه خود در دوران‌ عمر چه‌ در اصفهان‌ و چه‌ در نجف‌ اشرف‌ مطالبی‌ را برای‌ من‌ نقل‌ می‌فرمود؛ مطالبی‌ که‌ از خواصّ خود بشدّت‌ مخفی‌ می‌داشت‌.

منزلش‌ در محلّه‌ حُوَیش‌ بود و در اطاق‌ کوچکی‌ در بالاخانه‌ بسر می‌برد و اوقاتش‌ در آنجا می‌گذشت‌. و هر وقت‌ به‌ خدمتش‌ مشرّف‌ می‌شدم‌ و از واردات‌ و مکاشفات‌ و یا از حالات‌ و مقامات‌ بیانی‌ داشت‌، بمجرّد آنکه‌ احساس‌ صدای‌ پا از پلّه‌ها می‌نمود گرچه‌ شخص‌ وارد از أخصّ خواصّ او بود، جمله‌ را قطع‌ میکرد و به‌ بحث‌ علمی‌ و فقهی‌ مشغول‌ می‌شد تا شخص‌ وارد چنین‌ پندارد که‌ در این‌ مدّت‌ ما مشغول‌ مذاکره‌ و بحث‌ علمی‌ بوده‌ایم‌.

میفرمود: من‌ در دوران‌ جوانی‌ که‌ در اصفهان‌ بوده‌ام‌، نزد دو استاد بزرگ‌: مرحوم‌ آخوند کاشی‌ و جهانگیر خان‌، درس‌ اخلاق‌ و سیر و سلوک‌ می‌آموختم‌، و آنها مربّی‌ من‌ بودند.

به‌ من‌ دستور داده‌ بودند که‌ شبهای‌ پنجشنبه‌ و شبهای‌ جمعه‌ بروم‌ بیرون‌ اصفهان‌، و در قبرستان‌ تخت‌ فولاد قدری‌ تفکّر کنم‌ در عالم‌ مرگ‌ و ارواح‌، و مقداری‌ هم‌ عبادت‌ کنم‌ و صبح‌ برگردم‌.

عادت‌ من‌ این‌ بود که‌ شب‌ پنجشنبه‌ و جمعه‌ میرفتم‌ و مقدار یکی‌ دو ساعت‌ در بین‌ قبرها و در مقبره‌ها حرکت‌ میکردم‌ و تفکّر می‌نمودم‌ و بعد چند ساعت‌ استراحت‌ نموده‌، و سپس‌ برای‌ نماز شب‌ و مناجات‌ بر می‌خاستم‌ و نماز صبح‌ را میخواندم‌ و پس‌ از آن‌ به‌ اصفهان‌ می‌آمدم‌.

میفرمود: شبی‌ بود از شبهای‌ زمستان‌، هوا بسیار سرد بود، برف‌ هم‌ می‌آمد. من‌ برای‌ تفکّر در أرواح‌ و ساکنان‌ وادی‌ آن‌ عالم‌، از اصفهان‌ حرکت‌ کردم‌ و به‌ تخت‌ فولاد آمدم‌ و در یکی‌ از حجرات‌ رفتم‌. و خواستم‌ دستمال‌ خود را باز کرده‌ چند لقمه‌ای‌ از غذا بخورم‌ و بعد بخوابم‌ تا در حدود نیمه‌ شب‌ بیدار و مشغول‌ کارها و دستورات‌ خود از عبادات‌ گردم‌.

در اینحال‌ دَرِ مقبره‌ را زدند، تا جنازه‌ای‌ را که‌ از أرحام‌ و بستگان‌ صاحب‌ مقبره‌ بود و از اصفهان‌ آورده‌ بودند آنجا بگذارند، و شخص‌ قاری‌ قرآن‌ که‌ متصدّی‌ مقبره‌ بود مشغول‌ تلاوت‌ شود؛ و آنها صبح‌ بیایند و جنازه‌ را دفن‌ کنند.

آن‌ جماعت‌ جنازه‌ را گذاردند و رفتند، و قاری‌ قرآن‌ مشغول‌ تلاوت‌ شد.

من‌ همینکه‌ دستمال‌ را باز کرده‌ و می‌خواستم‌ مشغول‌ خوردن‌ غذا شوم‌، دیدم‌ که‌ ملائکه عذاب‌ آمدند و مشغول‌ عذاب‌ کردن‌ شدند.

عین‌ عبارت‌ خود آن‌ مرحوم‌ است‌: چنان‌ گرزهای‌ آتشین‌ بر سر او می‌زدند که‌ آتش‌ به‌ آسمان‌ زبانه‌ می‌کشید، و فریادهائی‌ از این‌ مرده‌ بر می‌خاست‌ که‌ گوئی‌ تمام‌ این‌ قبرستان‌ عظیم‌ را متزلزل‌ می‌کرد. نمی‌دانم‌ اهل‌ چه‌ معصیتی‌ بود؛ از حاکمان‌ جائر و ظالم‌ بود که‌ اینطور مستحقّ عذاب‌ بود ؟ و أبداً قاری‌ قرآن‌ اطّلاعی‌ نداشت‌؛ آرام‌ بر سر جنازه‌ نشسته‌ و به‌ تلاوت‌ اشتغال‌ داشت‌.

من‌ از مشاهده این‌ منظره‌ از حال‌ رفتم‌، بدنم‌ لرزید، رنگم‌ پرید. و اشاره‌ می‌کنم‌ به‌ صاحب‌ مقبره‌ که‌ در را باز کن‌ من‌ می‌خواهم‌ بروم‌، او نمی‌فهمید؛ هرچه‌ می‌خواستم‌ بگویم‌ زبانم‌ قفل‌ شده‌ و حرکت‌ نمیکرد!

بالاخره‌ به‌ او فهماندم‌: چفت‌ در را باز کن‌؛ من‌ میخواهم‌ بروم‌. گفت‌: آقا! هوا سرد است‌، برف‌ روی‌ زمین‌ را پوشانیده‌، در راه‌ گرگ‌ است‌، تو را میدرد!

هرچه‌ میخواستم‌ بفهمانم‌ به‌ او که‌ من‌ طاقت‌ ماندن‌ ندارم‌، او إدراک‌ نمی‌کرد.

بناچار خود را بدر اطاق‌ کشاندم‌، در را باز کرد و من‌ خارج‌ شدم‌. و تا اصفهان‌ با آنکه‌ مسافت‌ زیادی‌ نیست‌ بسیار به‌ سختی‌ آمدم‌ و چندین‌ بار به‌ زمین‌ خوردم‌. آمدم‌ در حجره‌، یک‌ هفته‌ مریض‌ بودم‌، و مرحوم‌ آخوند کاشی‌ و جهانگیرخان‌ می‌آمدند حجره‌ و استمالت‌ میکردند و به‌ من‌ دوا میدادند. و جهانگیرخان‌ برای‌ من‌ کباب‌ باد میزد و به‌ زور به‌ حلق‌ من‌ فرو می‌برد، تا کم‌کم‌ قدری‌ قوّه‌ گرفتم‌.

باید به‌ منکرین‌ معاد گفت‌: اینها هم‌ قابل‌ انکار است‌ ؟

ملاقات‌ ایشان با ارواح‌ در وادی‌ السّلام‌ نجف‌

مرحوم‌ آقا سید جمال‌ میفرمود: من‌ وقتی‌ از اصفهان‌ به‌ نجف‌ أشرف‌ مشرّف‌ شدم‌ تا مدّتی‌ مردم‌ را بصورتهای‌ برزخیه خودشان‌ میدیدم‌؛ بصورتهای‌ وحوش‌ و حیوانات‌ و شیاطین‌، تا آنکه‌ از کثرت‌ مشاهده‌ ملول‌ شدم‌.

یک‌ روز که‌ به‌ حرم‌ مطهّر مشرّف‌ شدم‌، از أمیرالمؤمنین‌ علیه‌السّلام‌ خواستم‌ که‌ اینحال‌ را از من‌ بگیرد، من‌ طاقت‌ ندارم‌. حضرت‌ گرفت‌ و از آن‌ پس‌ مردم‌ را بصورتهای‌ عادی‌ می‌دیدم‌.

و نیز می‌فرمود: یک‌ روز هوا گرم‌ بود، رفتم‌ به‌ وادی‌ السّلام‌ نجف‌ أشرف‌ برای‌ فاتحه اهل‌ قبور و ارواح‌ مؤمنین‌. چون‌ هوا بسیار گرم‌ بود، رفتم‌ در زیر طاقی‌ که‌ بر سر دیوار روی‌ قبری‌ زده‌ بودند نشستم‌. عمامه‌ را برداشته‌ و عبا را کنار زدم‌ که‌ قدری‌ استراحت‌ نموده‌ و برگردم‌. در اینحال‌ دیدم‌ جماعتی‌ از مردگان‌ با لباسهای‌ پاره‌ و مندرس‌ و وضعی‌ بسیار کثیف‌ به‌ سوی‌ من‌ آمدند و از من‌ طلب‌ شفاعت‌ میکردند؛ که‌ وضع‌ ما بَد است‌، تو از خدا بخواه‌ ما را عفو کند.

من‌ به‌ ایشان‌ پرخاش‌ کردم‌ و گفتم‌: هرچه‌ در دنیا به‌ شما گفتند گوش‌ نکردید و حالا که‌ کار از کار گذشته‌ طلب‌ عفو می‌کنید ؟ بروید ای‌ متکبّران‌!

ایشان‌ میفرمودند: این‌ مردگان‌ شیوخی‌ بودند از عرب‌ که‌ در دنیا متکبرّانه‌ زندگی‌ می‌نمودند، و قبورشان‌ در اطراف‌ همان‌ قبری‌ بود که‌ من‌ بر روی‌ آن‌ نشسته‌ بودم‌.

برخورد ایشان با حوریان‌ بهشتی‌

و میفرمودند: روزی‌ نشسته‌ بودم‌، ناگاه‌ وارد باغی‌ شدم‌ که‌ بسیار مجلّل‌ و با شکوه‌ بود و مناظر دلفریبی‌ داشت‌. ریگهای‌ زمین‌ آن‌ بسیار دلربا بود، و درخت‌ها بسیار با طراوات‌ و خرّم‌، و نسیم‌های‌ جان‌فزا از لابلای‌ آنها جاری‌ بود.

من‌ وارد شدم‌ و یکسره‌ به‌ وسط‌ باغ‌ رفتم‌، دیدم‌ حوضی‌ است‌ بسیار بزرگ‌ و مملوّ از آب‌ صاف‌ و درخشان‌، بطوریکه‌ ریگهای‌ کف‌ آن‌ دیده‌ می‌شد.

این‌ حوض‌ لبه‌ای‌ داشت‌ و دختران‌ زیبائی‌ که‌ چشم‌ آنها را ندیده‌، با بدنهای‌ عریان‌ دور تا دور این‌ حوض‌ نشسته‌ و به‌ لبه‌ و دیواره حوض‌ یک‌ دست‌ خود را انداخته‌ و با آب‌ بازی‌ می‌کنند، و با دست‌ آبهای‌ حوض‌ را بروی‌ لبه‌ و حاشیه‌ می‌ریزند.

و آنها یک‌ رئیس‌ دارند که‌ از آنها مجلّل‌تر و زیباتر و بزرگتر بود، و او شعر میخواند و این‌ دختران‌ همه‌ با هم‌ ردّ او را می‌گفتند و جواب‌ میدادند.

او با آواز بلند یک‌ قصیده طولانی‌ را بندبند میخواند، و هر بندش‌ خطاب‌ به‌ خدا بود که‌ به‌ چه‌ جهت‌ قوم‌ عاد را هلاک‌ کردی‌، و قوم‌ ثمود را هلاک‌ کردی‌، و فرعونیان‌ را غرق‌ دریا کردی‌، و و و...؟

و چون‌ هر بند که‌ راجع‌ به‌ قوم‌ خاصّی‌ بود تمام‌ می‌شد این‌ دختران‌ همه‌ با هم‌ می‌گفتند: به‌ چه‌ حسابی‌ به‌ چه‌ کتابی‌ ؟

و همینطور آن‌ دخترِ رئیس‌ اعتراضات‌ خود را بیان‌ میکرد و اینها همه‌ تأییداً و تأکیداً پاسخ‌ میدادند.

من‌ وارد شدم‌، ولی‌ دیدم‌ اینها همه‌ با من‌ نامحرمند، لذا یک‌ دور استخر که‌ حرکت‌ کردم‌ از همان‌ راهی‌ که‌ آمده‌ بودم‌ به‌ بیرون‌ باغ‌ رهسپار شدم‌.

مرحوم‌ آقا سید جمال‌ یک‌ شاگرد مؤمن‌ از شاگردان‌ قرآن‌ کریم‌ بود، و یک‌ تربیت‌ شده‌ به‌ چندین‌ واسطه‌ از مکتب‌ رسول‌ خدا صلّی‌الله‌ علیه‌ وآله‌ وسلّم‌؛ ولی‌ چون‌ این‌ مکاشفه‌ قبل‌ از وصول‌ به‌ مقام‌ کمال‌ روحی‌ برای‌ ایشان‌ رخ‌ داده‌ است‌ و در سِرّ وجود ایشان‌ مسأله هلاکت‌ قوم‌ عاد و ثمود و نوح‌ بدست‌ عوامل‌ غیبیه‌ کاملاً حلّ نشده‌ بوده‌ است‌، لذا در عالم‌ معنی‌ بصورت‌ اعتراض‌ حوریه‌های‌ بهشتی‌ تجلّی‌ نموده‌ است‌، و گرنه‌ در عالم‌ معنی‌ و تجرّد اعتراضی‌ نیست‌ و تمام‌ اهل‌ ملا أعلی‌ در تسبیح‌ و تقدیس‌ وجود و صفات‌ و افعال‌ حضرت‌ احدیت‌ هستند.

و نکته مهمّ که‌ بشارتی‌ برای‌ آن‌ مرحوم‌ بوده‌ است‌ اینکه‌ ایشان‌ آن‌ حوریه‌ها را بر خود نامحرم‌ دیده‌ است‌؛ و این‌ یک‌ مژده روحی‌ است‌ که‌ از این‌ منزل‌ که‌ محلّ شبهه‌ و اعتراض‌ است‌ عبور خواهد نمود و به‌ منزلگاه‌ تسبیح‌ و تقدیس‌ مطلق‌ ذات‌ حضرت‌ احدیت‌ عزّوجلّ خواهد رسید. کما آنکه‌ در مکاشفاتی‌ که‌ در اواخر عمر برای‌ ایشان‌ حاصل‌ شده‌ است‌ این‌ معنی‌ بخوبی‌ روشن‌ و مشهود است‌ که‌ به‌ این‌ مقام‌ نائل‌ شده‌اند؛ رحمةُ اللَه‌ علیه‌ رحمةً واسعة‌.

آیا ارزش‌ کلام‌ خدا و بیانات‌ رسول‌ خدا از کلمات‌ آقا سید جمال‌ و امثال‌ او ضعیف‌تر و کوتاه‌تر است‌ ؟!

منبع: کتاب شریف معاد شناسی مرحوم علامه طهرانی جلد 1

 


 
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید