بازدید امروز : 62
بازدید دیروز : 42
یکی از سوالات اساسی زندگی این است که انسان از خود بپرسد: اکنون چه باید بکنم؟
این سوال آخرین سوالی است که برای انسان مطرح می شود. یعنی وقتی انسان به سوال درباره هدف زندگی، کمال انسان، روش رسیدن به کمال، کیستی خداوند، و چیستی معاد و قیامت پاسخ می دهد، این سوال اساسی برایش پیش می آید که اکنون در این فضا، وظیفه من چیست و چه باید بکنم؟
پس از تحقیق و بررسی در پاسخ این سوال به این نتیجه خواهد رسید که وظیفه او در این دنیا چیزی جز خودسازی توحیدی نیست. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین. انسان هیچ ماموریتی در این دنیا جز خداپرستی خالصانه ندارد.
در مباحث آینده روشن خواهد شد که انسان اولا: با خودسازی و ثانیا: با توحید به کمال و سعادت می رسد.
البته ولایت نیز جایگاه خاص خود را دارد و در آینده عرض خواهیم کرد که نقش ولایت در خودسازی توحیدی، هدایت و واصل نمودن انسان سالک به مقصد است.
اگر این سوالات و به خصوص سوال آخر که از وظیفه انسان در این دنیا است، مطرح نشود، انسان از خودسازی غافل خواهد شد و نتیجه آن چیزی جزگمراهی و زندگی بشری و شرک آمیز نخواهد بود.
گاهی غفلت از آخرت است، یعنی همه ی توجه انسان به دنیا باشد و از آخرت و رستاخیز، از زندگی دیگری که در پس این جهان است، غافل شود.
غافل شود از اینکه برای آخرت خود از این دنیا توشه برگیرد و خود را آماده لقای الهی کند. از این رو در سوره ی روم می فرماید: «آنها فقط ظاهر دنیا را می بینند، ولی از آخرت غافل می شوند.
غفلت از خدا و بى توجهى به آخرت و فراموشى حقایق و دورى از صفات عالى انسانى، آدمى راگرفتار دام خطر کرده و دست انسان را از دامن سعادت جدا خواهد کرد.
در کتاب با ارزش «نهج البلاغة» نقل شده است که: جنازهاى را به گورستان مىبردند، حضرت امیرالمؤمنین على علیه السلام شنید مردى مى خندد، خنده اى که ناشى از غفلت بود. فرمود: گویا مردن بر غیر ما نوشته شده و خیال مىکنى که حق در این دنیا بر غیر ما لازم گشته و مى پندارى مرده هایى که مى بینیم مسافرانى هستند که به زودى به سوى ما بازمى گردند، ایشان را در قبرهایشان مى گذاریم و اموالشان را مى خوریم مثل این که ما پس از آنها جاوید خواهیم ماند.
واى بر ما، مرگ مردم که براى ما پند و عبرت است، فراموش کردهایم و به هر آفت و زیانى گرفتار آمده ایم. خوش به حال کسى که نفسش رام شد و عمل و کردارش پاک و شایسته و قصدش پسندیده و اخلاقش نیکو گشت و زیادى مالش را در راه خدا صدقه داد و زیاده گویى زبانش را مهار نمود، از آزار مردم خوددارى کرد و سنّت پیامبر صلى الله علیه و آله بر او سخت نیامد و به بدعت نسبت داده نشد
از نشانههای مهم «غفلت» بیاعتنایی به عوامل هشدار دهنده و بیدار کننده است؛ مثلاً هنگام عبور از قبرستان فکر نمیکنند که ممکن است فردا، جایگاه شان همین جا باشد، یا اگر در تشییع جنازه یکی از دوستان و آشنایان شرکت کنند، فراموش میکنند که او را هم روزی، دیگران تشییع کرده و در مراسم یاد بود او شرکت میکنند.
رسول خدا (ص)فرمودند: «أغفل الناس من لم یتعظ بتغیر الدنیا من حال الی حال. غافلترین مردم کسی است که از دگرگونیهای دنیا پند نگیرد. (شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج4، ص395)
قران کریم در بسیاری از آیات از کسانی صحبت می کند که به خاطر فراموش کردن قیامت و روز حساب دچار گمراهی می شوند. ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب (ص/ 26) در حقیقت کسانی که از راه خدا به در میروند، به سزای آنکه روز حساب را فراموش کردهاند، عذابی سخت خواهند داشت.
برای یک شخص مؤمن تنها ایمان به معاد کافی نیست، باید مدام به یاد معاد باشد. در مورد بعضی افراد قرآن میفرماید: «لا یُؤمِنُ بیَومِ الحِسابِ» (غافر/27) ایمان به معاد ندارد، ولی در آیه قبلی بیان میکند که ایمان وجود دارد ولی شخص معاد را فراموش میکند.
از اینرو میتوان نتیجه گرفت هوی پرستی و فراموش کردن روز قیامت، خطراتی است که انسان را تهدید میکند. (قرائتی، محسن، تفسیر نور، ج10، ص99)
در آیه مبارکه اِقتَرَبَتِ السّاعَهُ وَ انْشَّقَ القَمَر سخن از اِقتراب قیامت است، ولی چون مهمترین حادثه قیامت همان صحنه حساب است که هر کسی مسئول اعمال خودش است؛ آن بخش مهم قیامت را در طلیعه سوره انبیاء ذکر فرمود که: اِقْتَرَبَ لِلْنّاسِ حِسابُهُم و هم فی غفله، حساب مردم نزدیک است در حالی که ایشان غافل اند.
دو تا عامل وجود دارد برای تَنبّه؛ یکی عامل درونی که همان عقل و فطرت است. عقل باعث می شود که انسان هرگز خود را پوچ نداند و خود را در این دنیا اَبدی تلقّی نکند و به آینده امیدوار باشد و برای آینده تلاش و کوشش کند.
دوّم ادلّه بیرونی که انبیاء و اولیاء هستند. آنها آمده اند تا آنچه در درون دل های مردم نهادینه شده، شکوفا کنند، وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ العُقُول. و آنهارا برای رسیدن به کمال و سعادت و حیات جاودان آخرتی هدایت نمایند.
ولی کافران و مشرکان و بسیاری از افراد مردم نه به ندای درونی توجه دارند، نه به صَلای بیرونی! لذا غافل اند و متاسفانه از هدایت های دینی، عقلی و نقلی گریزان اند.
غفلت از خودشناسی، یعنی بی توجهی به هویت انسانی و استعداد های عظیم روح خود. انسان مظهر خدا است، یعنی استعداد خدایی شدن دارد، کسی که خودش را نمی شناسد، با هدف زندگی آشنا نیست و تلاشی برای شکوفایی استعدادهای فراوانی که خدای متعال در او نهاده است نمی کند، غافل است.
در داستان ها آورده اند که مردی یک روز تخم عقابی را به صورت اتفاقی در دشت پیدا کرد و آن را بی هیچ هدف خاصی و فقط برای اینکه به نوعی از آن محافظت کرده باشد در لانه مرغی گذاشت. چندی بعد جوجه عقاب با بقیه جوجه ها از تخم بیرون آمد و با آن ها بزرگ شد و در تمام زندگی اش همان کارهایی را انجام داد که مرغ ها می کردند.
برای پیدا کردن کرم ها و حشرات زمین را می کند و قُدقُد می کرد و گاهی با دست و پا زدن فراوان کمی در هوا پرواز می کرد. سال ها به همین منوال گذشت و عقاب دیگر خیلی پیر شده بود. روزی پرنده با عظمتی را بالای سرش بر فراز آسمان ابری دید. او با شکوه تمام، با یک حرکت جزئی بال های طلایی اش برخلاف جریان شدید باد پرواز می کرد.
عقاب پیر بهت زده نگاهش کرد و پرسید: این کیست؟ همسایه اش پاسخ داد: این یک عقاب است، سلطان پرندگان. او متعلق به آسمان است و ما زمینی هستیم. عاقبت، عقاب داستان ما مثل یک مرغ زندگی کرد و مثل یک مرغ هم مُرد، زیرا فکر می کرد که یک مرغ است! انسان غافل مانند این عقاب است که ممکن است تا آخر عمر نفهمد که انسان است و با همین غفلت از دنیا برود.
اصولاً یکی از بزرگترین بدبختی ها و مصائب انسان خودفراموشی است، چرا که ارزش ها و استعدادها و لیاقت های ذاتی خود را که خدا در او نهفته و از بقیه مخلوقات ممتازش ساخته، به دست فراموشی میسپرد.
خودفراموشی مساوی با فراموش کردن انسانیت خویش است، کسی که هویت انسانی خود را فراموش می کند، تا سرحد یک حیوان درّنده سقوط میکند، و همّت اش چیزی جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود.
خودفراموشی بدترین زمینه ساز فسق و خروج از طاعت خدا است.
انسان در این دنیا به دلیل جهل و ناآگاهی از حقایق زندگی، دچار غفلت های فراوانی است، اما همه این غفلت ها ریشه در یک غفلت راهبردی دارد و آن غفلت از هدف زندگی انسان در این دنیا است.
حداقل پنج سوال اساسی در زندگی برای انسان مطرح است که پاسخ به آنها بسیار آگاه و بیدار کننده است، این سوالات و پاسخ به آنها در بحث غفلت زدایی مطرح خواهد شد. اما از میان این سوالات اساسی، سوال از هدف زندگی جایگاه خاصی دارد و بسیار راهگشا است.
انسان در ابتدا که هنوز وارد فضای علم و شناخت حقایق و پاسخ به سوالات اساسی زندگی نشده است، حداقل وجود زندگی و خودش را اجمالا درک می کند و می داند که او هست و دارد در این دنیا زندگی می کند.
در این فضای علم اجمالی، یک سوال برای انسان مطرح می شود: من در این دنیا چه می کنم؟ هدف زندگی من در این دنیا چیست؟
این سوال نقطه آغاز حرکت تکاملی بشر و دروازه ورود به خودسازی و کمال انسانیت است.
بعد از اینکه این سوال مطرح شد، با کمی تفحص در اطراف خود درمی یابد که تمام موجودات و مخلوقات این عالم در حال رشد و تکامل هستند.
یک شیر ابتدا بچه است و روند تکامل خود را طی می کند تا کاملا استعداد های شیریت در آن ظاهر شود. پلنگ هم همین طور به تکامل می رسد. درخت هم همین طور به تکامل می رسد. یک درخت سیب، ابتدا نهال است و وقتی کاملا رشد کرد و میوه داد، درخت سیب می شود.
در کنار این توجه، حس کمال طلبی فطری او نیز کمک می کند تا هدف زندگی در این دنیا را کاملا بشناسد و بداند که این هدف چیزی جز طی کردن روند تکاملی نیست.
پر واضح است که ما انسان هستیم و باید استعداد های انسانی خود را شکوفا کنیم و به رشد و کمال انسانیت برسیم.
این سوال و پاسخ آن انسان را وارد فضای تحقیق در زمینه خودشناسی و علم و دانایی و بیداری می کند. در حالی که اگر این سوال برایش مطرح نشود و در فضای جهل و ناآگاهی بماند، تلاشی برای خودشناسی و خودسازی نخواهد کرد و در نتیجه هلاک خواهد شد.
انسان در اثر خودفراموشی، راه کمال و سعادت خود را فراموش کرده، از تمام عوامل رشد انسانی و کمال آور غافل خواهد شد و در نتیجه این غفلت و سرگرم شدن به زندگی عادی مادی و بشری از جرگه انسانیت خارج و با مرگ گم و فراموش می شود.
علم، دین، عوامل فرهنگی، کتاب، مطالعه، تحقیق و خودسازی همه برای رشد انسانیت ما است و کسی که غافل است عملا نمی تواند از این عوامل و امکانات معنوی، در جهت رسیدن به کمال و قرب الهی استفاده کند.
انسان غافل سفر آخرت را نیز از یاد می برد و در حالی عمرش به پایان می رسد که خود را برای زندگی پس از مرگ و لقای الهی، آماده نساخته است و زاد و توشه سفر آخرت خود را فراهم ننموده است.
فراموشی یاد خود و یاد خدا و یاد مرگ و قیامت، به کلی انسان را از مسیرانسانیت و کمال و سعادت خارج می کند.
1. صرف کردن عمر به بیهودگی:
یکی از نشانههای غفلت آن است که انسان عمر خود را در اموری صرف کند که نه سودی برای دنیا دارد نه آخرت. امیرمؤمنان (علیه السلام) در این زمینه میفرمایند: کفی بالرجل غفلة ان یضیع عمره فی ما لاینجیه.
برای غفلت انسان، همین بس که عمر خود را در چیزی که مایه نجات او نیست، ضایع کند .عمر سرمایه انسان برای رسیدن به کمال و سعادت است و انسان بیدار هرگز حاضر نمی شود حتی لحظه ای از عمر خود را به بیهودگی صرف کند. (آمدی، عبدالواحد، شرح غررالحکم، ج4، ص585)
2. همنشینی با فاسدان و مفسدان:
همنشینی با فاسدان و مفسدان و دوری از مجالس اهل عبادت و خداپرستان نیز در کلمات معصومین از نشانه های غافلان شمرده شده است. امام حسن مجتبی (علیه السلام) میفرماید: الغفلة ترکک المسجد و طاعتک المفسد. غفلت آن است که مسجد را ترک کنی و از مفسد اطاعت نمایی. (همان)
انسان بیدار و خداپرست هرگز با چنین آدم هایی دمخور و همنشین نمی شود مگر اینکه قصد هدایت داشته باشد.
3. توجّه افراطی به مظاهر زندگی مادی:
بعضی از مردم خیلی به مظاهر مادی زندگی اهمیت می دهند و بیش از حد به تجملات مادی مشغول می شوند، این نوع زندگی باعث می شود که از مسیر کمال و یاد خدا غافل شوند.
قرآن کریم میفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُلْهِکُمْ أَمْوالُکُمْ وَ لا أَوْلادُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّه؛ (منافقون/9)
ای اهل ایمان! مبادا مال و فرزندان تان شما را از یاد خدا غافل کند. کلمه "تلهی "از مصدر "الها" گرفته شده، و این کلمه به معنای مشغول و سرگرم شدن به کاری و غفلت از کاری دیگر است.
منظور از الهاء اموال و اولاد از ذکر خدا این است که اشتغال به مال و اولاد، انسان را از یاد خدا غافل کند، چون خاصیت زینت حیات دنیا همین است که آدمی را از توجه به خدای تعالی باز میدارد) .طباطبائی، محمد حسین، المیزان، ج19، ص490)
هیچ عاملی به اندازه غفلت به انسانیت انسان آسیب نمی زند. غفلت گاهی کل عمر انسان را از بین میبرد و آدمی را هلاک می کند. آدم غافل یک وقت میبینی 80 سال خودش را از دست داده و هیچ بهره ای از عمر خود نبرده است.
دنیا محلی برای کسب کمال و آمادگی و تهیه زاد و توشه برای آخرت است، کسی که 80 سال وقت دارد، ولی خود را برای زندگی پس از مرگ آماده نمی کند، غافل است.
جوانی فرصت خودسازی است که آن را با غفلت از دست می دهیم. خداوند به ما عمر محدودی داده تا در آن خود را برای فردای زندگی بسازیم ولی افسوس که در غفلت سپری می شود.
غفلت همچون پرده ای می ماند که بر فکر و دل انسان می افتد و آدمی را از دیدن حقایق سرنوشت ساز زندگی محروم می سازد.
قرآن کریم، در این باره می فرماید: برخی انسان ها دل دارند، ولی فهم عمیق و ژرف نگر ندارند، چشم دارند، ولی بصیرت ندارند، گوش دارند، ولی با آن نمی شنوند!
در ادامه ی آیه می فرماید: أُولئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ؛ اینها مثل حیوانات هستند، بلکه از حیوانات نیز پست ترند، اینها همان کسانی هستند که غافلند! (اعراف، 179(
یعنی دل دارد، به هوش نیست. مخ دارد، فکر نمیکند. زبان دارد، حق را نمیگوید. پا دارد، جای خوب نمیرود. چشم دارد، مطالعه نمیکند. شبهای طولانی زمستانی را دارد، اما نه سر شب مطالعه میکند و نه آخر شب نماز شب میخواند. کتاب هست، مطالعه نمیکند. استاد هست، با او تماس نمیگیرد. چشم دارد، حق با نمی بیند. گوش دارد، حق نمیشنود. بعد فرمود: اینها چهار پا هستند و بلکه از حیوان بدتراند.
غفلت مهمترین عاملی است که آدمی را از کمال باز می دارد، غافل آن چنان حواس خود را صرف امور دون پایه می کند که از امور حقیقی ومطلوب باز می ماند.
غافل، مانند شخصی می ماند که خواب است، در حالی که خانه اش در میان شعله های آتش می سوزد.
حضرت علی(ع) می فرمایند: اهل دنیا مانند کاروانی هستند که آنها را می برند، در حالیکه خواب اند و زمانی چشم باز می کنند که عمر به سر آمده و دیر شده و از جوهره انسانیت بی بهره مانده اند.
رسول اکرم (ص) می فرماید:غافل ترین مردم کسی است که از دگرگونی دنیا، پند نپذیرد.
در روایت داریم: إِنَّ الْغَفْلَةَ مُصْطَادُ الشَّیطَانِ وَ رَأْسُ کُلِّ بَلِیةٍ وَ رَأْسُ کُلِّ حِجَابٍ. انسان وقتی غافل شد، شیطان او را شکار می کند. وَ رَأْسُ کُلِّ بَلِیةٍ. همه بلاها وقتی به سراغ انسان میاید که غافل می شود. وَ رَأْسُ کُلِّ حِجَابٍ. بدترین حجابی است که انسان را از دیدن حقیقت باز می دارد. (مصباحالشریعة، ص99)
پس غفلت در حقیقت گناه مادر و سرمنشأ تمام گناهان و گمراهی های انسان است.
امروز آمریکا و غرب مظهر سرمایه داری و پول پرستی هستند. شما کاملا مستحضر هستید که به همین دلیل آنها منبع شرور و تولید کننده تمام مفاسد و گمراهی های روی کره زمین هستند.
تمام تاثیرات منفی فرهنگی بر انسان های روی زمین، ناشی از فرهنگ غرب و آمریکا است.
امام خمینی ره فرمود: امریکا شیطان بزرگ است. یعنی بزرگترین تاثیرات منفی و شیطانی که به بشر می رسد اکنون از طرف آمریکا است.
فلسفه اومانیسم یک علم و اعتقاد ضد انسانی است، زیرا انسان را به صورت یک بشر مادی صرف معرفی می کند و خواسته ها و امیال و آرزوهای او را به دنیا و مادیات و غرایز حیوانی محدود می سازد.
اومانیسم غربی انسانیت و روح انسانی را به کلی نادیده می گیرد و بشریت را در خدمت سرمایه داری، به ابزاری بی ارزش تبدیل می سازد.
تمامی فلسفه های مادی بی ارزش و ضد ارزش هستند، زیرا بشریت را از توحید و انسانیت و کمال انسانی دور می کنند و به زندگی حیوانی وامی دارند.
در فرهنگ غرب انسان که خلیفه خدا در روی زمین است به همین مقدار می ارزد که لخت شود و برقصد و کالایی مثل پفک را برای فروش بیشتر و تامین منافع سرمایه داران تبلیغ کند.
این نتیجه فلسفه های کفر آمیز لیبرالیسم و امپریالیسم و اومانیسم و مانند آن است. فلسفه های غربی انسان را به حیوانی تبدیل می کند که در طویله های بسیار مدرن و تمیز و شیک زندگی می کند.
انسان تنها در فرهنگ و فلسفه توحیدی اسلام دارای کرامت انسانی است.
انسان از نظر اسلام جانشین خدا در روی زمین است و این استعداد در صورتی به فعلیت می رسد که از طریق توحید و خداپرستی به خدا نزدیک شود.
این فلسفه می تواند با تاثیر گذاری مثبت خود، انسان تربیت کند و انسان ها را به کمال انسانی برساند.
در مورد آسیب شناسی هم قابل ذکر است که متاسفانه در فرهنگ فعلی ما نوعی غفلت از نظام تاثیر گذاری و تاثیر پذیری توحیدی وجود دارد و هنوز کلیت جامعه علمی ما به این سطح از دانش و تاثیر گذاری ارتقا نیافته است.
ریشه تمامی بدی ها و شرور در پرستش غیر خدا است. سیستم کفر و شرک تاثیرات بسیار منفی بر انسانیت انسان دارد. قرآن کریم به این تاثیرات به طول مفصل پرداخته است. ما علاوه بر رجوع به قرآن کریم می توانیم این تاثیرات را در جامعه با روش شهودی ببینیم و بررسی کنیم.
به یک برهان در این زمینه توجه کنید
صغرای قیاس: انسان چون مظهر خدا است، در اثر قرب به خداوند انسانیت اش شکوفا می شود و به کمال انسانی می رسد.
گناه دور کننده انسان از خدا است، پس اثرش این است که انسان را از انسانیت هم دور می کند و باعث سقوط انسانی انسان می شود.
کبرای قیاس: هر گناه و بدی و رزالتی، ریشه در کفر و شرک دارد همانگونه که هر خوبی و کمالی ریشه در خداپرستی دارد.
دیدگاه اسلام در خودسازی توحیدی این است که انسان اگر از کفر و شرک تخلیه شود، از تمام بدی ها و رزایل تخلیه می شود و اگر خداپرستی پیشه کند به همه خوبی ها و کمالات می رسد.
تاثیر راهبردی توحید برای تربیت انسان به همین معنا است.
درمورد بخشش خداوند در قرآن کریم آمده است: ان ا لله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذالک. خداوند شرک را نمی بخشد. چرا چون همانطور که توحید تاثیر راهبردی در انسان سازی دارد، شرک هم تاثیر راهبردی در تخریب انسانیت دارد.
گناهانی که تاثیرات جزئی دارند، قابل بخشایش هستند، چون انحراف راهبردی ایجاد نمی کنند، ولی شرک انحراف راهبردی از مسیر انسانیت ایجاد می کند و لذا قابل گذشت نیست.
برای اینکه این بحث اثبات شود باید به مصادیق آن اشاره کنیم.
یکی از مفاسد اجتماعی اختلاس است. چه کسی اختلاس می کند؟
آیا یک خداپرست می تواند یا انگیزه ای برای اختلاس دارد؟
اختلاس تنها از دنیاپرستان و پول پرستان بر می آید.
همین طور سایر مفاسد اجتماعی، مانند احتکار یا پول شویی یا رانت خواری یا گران فروشی یا حقوق های نجومی یا سرقت ها یا خریدن رای در انتخابات، دروغ گویی سیاست مداران، فتنه انگیزی فتنه گران و حتی بسیاری از جنایت ها ریشه در پول پرستی و دنیا پرستی و نفس پرستی و مقام پرستی شهرت پرستی و شهوت پرستی و مانند آن دارد.
البته ممکن است اشخاصی که این مفاسد را انجام می دهند، نماز هم بخوانند، اما این نشانه خداپرست بودن آنها نیست. خداپرست واقعی کسی است که جز خدا را نمی پرستد.
بعضی ها ارباب متفرق را می پرستند. اارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار. مفسدان اجتماعی ارباب متفرق را می پرستند و مشرک هستند اگر چه خودشان خبر نداشته باشند. شرک شر است و ریشه تمامی شرور می باشد.
نشانه انسان مومن این است که شدید ترین حبش برای خدا است. الذین آمنوا اشد حبا لله . کسی که اختلاس می کند اشد حبا لله نیست. او عاشق پول و قدرت است. او پول پرست است. نماز خواندن او هم یا ریایی است یا در حاشیه است و یا صرفا از روی عادت است.
برای شناخت تاثیر راهبردی توحید در تربیت انسان باید تاثیر راهبردی کفر وشرک در تخریب انسانیت را هم بررسی کنیم. چون: یعرف الاشیاء به اضدادها.
حتی می توان گفت شناخت کفر وشرک مقدم است بر شناخت ایمان و توحید . یعنی اگر کسی با شرک و کفر و تاثیرات آن آشنا باشد، بهتر تاثیر توحید را درک می کند و مسلمان بهتر و معتقد تری خواهد بود.
در تلوزیون گاها زندگی کافرانی که به اسلام گرویده اند را به تصویر می کشند. شما ملاحظه می کنید که آنها اعتقادشان به اسلام حتی از خیلی از ماها قوی تر است و از ما پاک تر و مسلمان تر به نظر می رسند. دلیل آن این است که آنها ابتدا با فضای کفر آشنا شده و با آگاهی به فضای ایمان و توحید گرویده اند.
از نظر خود اسلام هم کفر مقدم بر توحید است. انسان ابتدا باید کافر شود و بعد ایمان اورد. ابتدا باید شرک را از خود تخلیه کند و بعد موحد خالص گردد.
درکلمه توحید نفی شرک مقدم بر اثبات توحید است. شعار اسلام این بود. قولوا لا اله الا الله, تفلحوا. فلاح و رستگاری انسان در گرو این است که انسان از شرک پاک و به توحید آراسته گردد.
در آیه الکرسی می خوانیم و من یکفر بالطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی. کفر به طاغوت مقدم بر ایمان به خدا است.
حداقل این است که انسان همراه با شناخت ایمان و توحید، حتما کفر و شرک را هم بشناسد تا بتواند با مقایسه عقلانی این دو سیستم به حقانیت سیستم توحید برای تربیت انسان اعتراف کند و با اعتقاد کامل وارد این راه شود.
اگر بگوییم خدای متعال عقل را به بشر برای مقایسه میان همین دو سیستم و درک حقانیت توحید و انتخاب آن داده است، سخن گزافی نگفته ایم.
خدای متعال که می گوید: افلا تعقلون. چرا تعقل نمی کنید؟ منظورش تعقل میان کفر و ایمان، شرک و توحید است. تا با مقایسه آثار منفی و مثبت این دو راه بر انسانیت انسان، آدمی به انتخاب برسد و بتواند تصمیم بگیرد.
انسان در اثر تعقل و مقایسه میان کفر و ایمان به انتخاب می رسد و ایمان می آورد و عملا در راه خداپرستی حرکت می کند و به مقصد انسانیت می رسد.
العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان. عقل پس از مطالعه و مقایسه، در نهایت شما را به بندگی خداوند رحمان فرا می خواند و راه بهشت را به روی شما خواهد گشود.
آثار توحید و شرک به طور مفصل در قرآن کریم آمده است و اکنون ما در مقام توضیح این آثار نیستیم.
تبلیغ توحیدی دین!
به این دلیل که توحید و خداپرستی روح و راهبرد اصلی دین اسلام است، بر تمام مبلغان دینی لازم است که راهبرد تبلیغات دینی خود را توحید و خداپرستی قرار دهند. البته محتوای تبلیغ می تواند موضوعات مختلف باشد و اقدامات علمی و عملی فراوانی درمسیر خودسازی وزندگی توحیدی آموزش داده شود، اما همه این آموزش ها باید در قالب و راهبرد توحید انجام شود، تا موثر باشد.
توحید تنها روشی است که می تواند انسان تربیت کند و ما را به کمال نهایی خود برساند. هدایت گران دینی بیش از پیش باید در این زمینه مهارت داشته باشند و مردم را به توحید و خداپرستی و دوری از شرک و پرستش غیر خدا دعوت نمایند.
مردم ما نماز می خوانند و روزه می گیرند و بسیاری از واجبات ومناسک دین را انجام می دهند، اما به خوبی با روش جهاد و مبارزه با شرک و مظاهر و تبعات آن آشنا نیستند، در حالی که دین داری و بندگی با مبارزه و جهاد اکبر و کبیر، شروع می شود. این موضوع باعث می شود کارهای مثبتی که انجام می دهند، چندان موثر نباشد.
خداپرستی در صورتی موثر است و انسانیت را رشد می دهد، که خالص باشد. اخلاص شرط توحید است. ما از کلمه لا اله الا الله آموخته ایم کسی که به سوی خدا می رود در قدم اول باید از شرک تخلیه شود و بعد با خداپرستی خالصانه به خدا نزدیک گردد. این نوع پرستش است که انسان ساز است و آدمی را به آزادی انسانی و اختیار و معرفت واقعی و مقامات بلند عرفانی می رساند.
خیلی ها سوال می کنند که چرا ما پنجاه سال نماز می خوانیم و عبادت می کنیم اما به جایی نمی رسیم . تاثیر این عبادت ها در ما خیلی ملموس و آشکار نیست.
پاسخ آن است که این عبادت ها، به این دلیل که معمولا با شرک و گناه که مظهر شرک است، همراه است، بی خاصیت می شود. شرط عبادت تاثیر گذار، اخلاص در نیت و خالص شدن عمل از هرگونه شرک و گناه است.
ما باید به مردم روش درست پرستش خدا و عبادت خالصانه را بیاموزیم و به آنها یاد بدهیم که چگونه خود را از شرک و پرستش غیر خدا تخلیه نمایند. تا کارهای پرستشی و مثبتی که انجام می دهند تاثیرات آنرا به صورت ملموس در خود و زندگی خود حس کنند.
یک عالم دینی باید متخصص پرستش باشد، یعنی هم پرستش غیر خدا را بشناسد و با انواع و آثار آنها آشنا باشد و هم در طریقه صحیح و گستره پرستش خداوند یکتا، مهارت داشته باشد و از این طریق بتواند انسان شایسته و سالم و کامل تربیت کند.
در پایان تذکر می دهم که توحید همان ثقل اکبر و صراط مستقیم الهی است که باید هر مسلمان با حقیقت آن آشنا باشد. اما این موضوع نباید باعث شود که ما از اهمیت و تاثیر و نقش ولایت غافل شویم.
ولایت شرط توحید است و بدون آن هیچ کسی به وصول نخواهد رسید. اما خوشبختانه در تبلیغات دینی ما موضوع ولایت چندان غریب نیست و به آن پرداخته می شود.
مردم ما به اهمیت موضوع ولایت تا حدی واقف هستند، آنچه در حوزه و جامعه و فرهنگ ما مورد غفلت قرار دارد، حقیقت توحید و تفکر توحیدی و زندگی توحیدی است.
قرآن کریم کتاب توحید است، گاهی انسان می اندیشد که این کتاب مقدس هنوز محجور مانده و خاک می خورد و کسی حاضر نیست آنرا به درستی تلاوت کند و گوهر توحید را از عمق آن استخراج نماید و آنرا که دوای تمام دردهای بشر و مایه تمام کمالات انسان است، بیاموزد و بیاموزاند.
شنیدم که به تازگی حضرت آیت الله وحید خراسانی به یکی از مشاهیر تبلیغ فرموده بودند: من فکر می کنم که قرآن هنوز باز نشده و دست نخورده مانده است. بیایید برای این موضوع چاره اندیشی کنیم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید