بازدید امروز : 255
بازدید دیروز : 549
هویت بشری و حیات طبیعی:
آنکه می خورد و می خوابد، ازدواج و آمیزش می کند، شهوت و غضب دارد، کار و تلاش طبیعی انجام می دهد، هویت بشری انسان است. در قرآن کریم آمده: سران کفر به به قوم خود می گفتند: آنکه که ادعای پیامبری دارد، جز بشری مانند شما نیست. از آنچه شما می خورید و می نوشید، می خورد و می نوشد، ما هذا الا بشر مثلکم یاکل مما تاکلون منه و یشرب مما تشربون. مومنون، 33.
هویت بشری انسان از سنخ حیوان است؛ یعنی نوعی از انواع حیوانات محسوب می شود و تحت عنوان "حیوان سخنگو" تعریف می گردد، ولی هویت انسانی او از سنخ ملکوت و عوالم فرا طبیعی است و تعریف خاص خود را می طلبد. خدای متعال آنگاه که بدن و هویت بشری انسان را تکمیل کرد و از روح خویش در او دمید و آدمی صاحب بعد مجرد انسانی شد به ملائکه فرمود بر او سجده کنند، فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین. حجر، 29.
واژه بشر از بشره است و به چهره ظاهری انسان اطلاق می شود، همان که از خاک و آب آفریده شده است. اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من طین. زمانی را به یاد آر که پروردگارت به ملائکه فرمود: من می خواهم بشری بیافرینم از خاک. ص،71 . و هو الذی خلق من الماء بشرا، و او کسی است که بشر را از آب آفرید. فرقان، 54 .
و یا در آیه ای دیگر دارد که و اذ قال ربک للملائکة انی خالق بشرا من صلصال من حما مسنون. و یاد کن آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک بیافرینم. حجر 28. و در برخی آیات دارد که از خون بسته تکون یافته است.
ازدواج و آمیزش یک عمل بشری است به همین دلیل هنگامی که حضرت مریم به داشتن فرزند بشارت یافت، فرمود: من چگونه می توانیم صاحب پسری باشم، در حالی که هرگز بشری با من آمیزش نداشته است. قالت انى یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر. مریم،20.
دلیل عدم پذیرش کفار نسبت به انبیای الهی نیز نگاه سطحی آنان به چهره ظاهری ایشان بوده است. سران آنها به سایر مردم می گفتند: چگونه کسی را به پیامبری می پذیرید که مانند شما بشر است. گویا آنان می دانستند که چهره بشری انسان نازل است و صلاحیت دریافت وحی و ارتباط با عوالم دیگر را ندارد، پیامبر باید کسی باشد که از بشر معمولی فراتر باشد، بدین خاطر انبیای الهی استدلال می کردند اگر چه ما ظاهرا مانند شما بشر هستیم، ولی با شما از این نظر که بر ما وحی می شود و هویت انسانی و الهی داریم متفاوتیم. قل انما انا بشر مثلکم یوحى الی. کهف،110.
البته نقش مثبت و منفی طبیعت مادی انسان در مسیر خودسازی را نیز نباید فراموش کنیم. بدن ابزار و مرکب راهواری است که باید سالک الی الله بر آن بنشیند و با کمک آن به ریاضت نفس بپردازد و روح خود را به تعالی برساند، کسی که بدن سالم و قوی ندارد، توان حرکت به سوی خدا را نیز نخواهد داشت، اگر چه اصل حرکت روحانی و معنوی است.
نقش منفی بدن و طبیعت مادی، ایجاد گرایش های دنیوی، تحریک امیال غریزی، ایجاد تمایل نسبت به لذت های مادی و به چالش کشیدن انسان در عرصه انتخاب و گزینش است که البته وجود این چالش و درگیری در انسان، از آن جهت که زمینه اختیار و انتخاب آزادانه را فراهم می کند، نیز می تواند مفید و مثبت ارزیابی شود.
سید مصطفی علم خواه
بسم الله الرحمان الرحیم
قابل توجه طلبه ها و مدیران حوزه!
دانستن فلسفه و چرایی طلبگی شاید از خود طلبگی مهم تر باشد. الان ما طلبه زیاد داریم اما هیچ کسی نیست که با یک نگاه کلان نگر و استراتژیک به روشنی برای طلبه های امروزی بیان کند که طلبگی یعنی چه و چرا باید طلبه شد!؟
ریشه این مشکل هم در این است که متاسفانه مدیران فرهنگی ما یا تخصص ندارند و یا حداکثر تکنیسین هستند و تخصص های جزئی دارند، در حالی که مدیر فرهنگی باید یک تئوریسین باشد و بتواند از بالا و با یک نگاه کلان نگر مسیر طلبگی را روشن نماید، به صورت استراتژیک اهداف و مقاصد این راه بسیار سخت و پر فراز و نشیب را برای طالبان آن بیان نماید و برای رسیدن به آن برنامه ریزی کند. در حال حاضر متاسفانه حوزه از این نظر دچار نوعی سردر گمی است.
برای درک فلسفه تحصیل علوم دینی باید توجه کنیم که انسان دارای سه گونه هویت است که در عرصه سه نوع زندگی شکل می گیرد.
1- هویت بشری، یعنی همان که می خورد و می خوابد، ازدواج و تولید نسل می کند و کار و تلاش طبیعی انجام می دهد. این هویت در عرصه حیات طبیعی شکل می گیرد.
2- هویت انسانی، یعنی همان که عالم می شود، می اندیشد، تعقل می کند و برای هر چیزی دلیل می طلبد. این هویت در عرصه حیات معقول ساخته می شود.
3- هویت الهی، یعنی بعدی از انسان که با خداوند انس می گیرد، صفات و ویژگی های الهی را به خود می گیرد، خلیفه خدا در زمین می شود و به رنگ خدا در می آید. این هویت در عرصه حیات عرفانی پرورش می یابد.
اهداف طلبگی:
پس از این بیان بسیار فشرده و اجمالی، اکنون باید توجه شود که طلبه شدن دو هدف اساسی دارد.
توضیح اینکه:
طلبه یعنی وارث انبیا و باید همان راهی را برود که انبیا رفتند. پیامبران الهی آمده اند تا به بشر بیاموزند چگونه باید از هویت بشری خود مهاجرت نمایند و در راه انسان شدن و به رنگ خدا در ?مدن گام نهند. کار انبیای الهی هدایت انسان در این مسیر بود. آنها به او راه و رسم کوچ و مهاجرت الی الله را می آموختند، طلبه وارث این بعد از وجود انبیا است و باید اولا، خود اهل کوچ و سفر باشد و ثانیا، بندگان خدای را به سوی خدا فراخوان نماید و راه و رسم این سفر را به ایشان بیاموزد.
به نظر بنده فلسفه طلبگی همین است. در حوزه علوم دینی باید تمامی نیروها و برنامه ریزی ها به این سمت باشد. یک مدیر فرهنگی و حوزوی باید بداند که چه آموزه هایی را باید به یک طلبه تازه وارد بیاموزد و او را برای پیمودن این مسیر آماده نماید. حتی قبل از رسمی شدن صنفی یک طلبه باید برای او بیان نمایند که تو برای ورود به چه راهی آماده شده ای و باید چه مقاصدی را طی کنی و وظیفه تو در آینده چه خواهد بود و از چه امتیازاتی نیز برخوردار خواهی شد، تا او با دیدی باز و اقدامی کاملا آگاهانه برای پیمودن این راه تصمیم بگیرد و از اول بداند که دقیقا چه برنامه ای باید برای رشد خود داشته باشد.
آنچه در بیان فلسفه طلبگی گفته شد همان گونه که مستحضر هستید بسیار فشرده، استراتژیک و کلی است و می طلبد که در فرصت های مناسب و توسط اهل فن به تفصیل باز و توضیح داده شود و تاکتیک ها و تکنیک های رسیدن به این مقصود به روشنی بیان گردد.
سید مصطفی علم خواه
11-1-87
آلبرت اینشتین(فوت 1955 م) در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: "دی ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein – 1954 یعنی:"بیانیه" که در سال 1954 آن را در امریکا و به آلمانی نوشته است - اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح میدهد و آن را کاملترین ومعقولترین دین می داند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی (فوت1340ش =1961م) است که توسط مترجمین برگزیده شاه ایران محرمانه صورت پذیرفته است اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از (نهج البلاغه) وبیش از همه (بحارالانوار) علامه مجلسی (که از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی (فوت1371ش) و.. .ترجمه وتحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود وتنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند.
از آنجمله حدیثی است که علامه ی مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم(ص) نقل میکند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود.اما پس از اینکه پیامبر اکرم(ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ...اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد...همچنین اینشتین در این رساله "معاد جسمانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند(علاوه بر قانون سوم نیوتون=عمل وعکس العمل). او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند:
E = M . C2 >> M = E : C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد. او همچنین در همین رساله عقیده ی به "وحدت وجود" را از خرافات های شایع شده توسط ملا صدرا تلقی کرده و آن را از دیدگاه "فیزیک کلاسیک" و "فیزیک نسبیتی" به شدت مورد حمله قرار می دهد ...بطور خلاصه: او میگوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است(حیز وجودی) که امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته یا بیابد...در رابطه با "عقل" نیز با کمال شگفتی - انیشتین نظریه ی اخباریون شیعه را ( که عقل را نسبی میدانند و در حریم شرع و دین آن را بکار نمیبرند) صحیح دانسته و میگوید: حق با اخباری های شما ست وهنوز زود است که مردم این را بفهمند..
در ادامه نیز فرمول ریاضی خاصی برای "عقل نظری بشر" ارائه داده و "نسبیت" آن را اثبات میکند... . اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ"بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ" حسابی عزیز" یاد کرده است.
متن نامه آخر انیشتین به آیت الله بروجردی:
محضر شریف پیشوای جهان اسلام...جناب سید حسین بروجردی...
پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و...آئین تشیع 12 امامی (*1*) را پذیرفته ام/ که اگر همه ی دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس(= مارس)(*2*) از سال1954 (*3*) است که من مقیم امریکا و دور از وطن هستم.
به یاد دارید که آشنائی من با شما از ماه اوگوست(= اوت)(*4*) سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود(*5*).
خوب به یاد دارم که وقتی در 6 اوگوست(اوت) 1945 آن مرد ناپاک پلید(*6*)اکتشاف فیزیکی من را - که کشف نیروی نهفته در اتم بود - همچون صاعقه ای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فروریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامه ای بین المللی ... به امضاء و تصویب جهانی برسانم.
گرچه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره ی آن آشنائی با شما مرد بزرگ...بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمع بندی این چهل نامه است/ برای خوانندگان گرامی(بعدی) نیز مینویسم: همانگونه که آقای... بروجردی - مقیم شهر قم/ در ایران - میدانند:
من دراوگوست(اوت)1939(*7*) طی نامه ای به روزولت - رئیس جمهور وقت امریکا - او را از پیشرفت آلمان نازی - که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود - در مسئله ی شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار... و نابود کردن آنی برخی شهرها... مطلع ساختم و اکیدا" به او (روزولت) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه ی جنایت آمیز...باید ابرقدرتی چون امریکا - که به نظر من عاقلترین و...خونسردترین ابرقدرتهای دنیای فعلی است - سریعا" گروهی را مامور بررسی و تحقیق علمی- در شکافتن هسته ی اتم - بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته - یعنی آدولف هیتلر ...نژادپرست خونخوار - آن(بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمیشود - حتما" متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار میدهد.اما وقتی امریکا...آن را از قبل ساخته واعلان نموده باشد دیگر امثال هیتلر دیوانه نمیتوانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز - که آغاز دوره ی پاپی وی برای مسیحیان کاتولیک جهان / از همان سال 1939 بود - فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیدا" قید نمود که:"هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ - حتی با خود نازیهای آلمان - استفاده شود...". سپس (من) نامه ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان...سید ابو-ال- حسن (ابوالحسن) اصفهانی - که مقیم نجف بودند - نوشتم/ ایشان نیز در جواب گفتند که:"از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانها بهراسند و دست به حمله ی اتمی به هیچ کشوری نزنند. ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن - به نحو ابتدائی - استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی ...باز تاکید میکنم : تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه ی متعارف با آلمان نازی مقابله کرد".
http://www.vakonesh.ir/posts/postDetail.asp?postId=20
http://elmoerfan.parsiblog.com/-217987.htm
معیار اصلی انتخاب همسر:
تنها معیار ازدواج کفویت و همتایی است. برای اینکه انسان همتای خود را انتخاب کند، باید اهلیت ها را در نظر بگیرد. مهمترین اهلیت اهلیت ایمانی است. یعنی ببیند اگر خودش اهل ایمان و انس با خدا است و هدف اش این است که به رنگ خدا زندگی کند، همسری انتخاب کند که او هم در همین مسیر باشد.
همتایی و اهلیت ها عبارتند از:
1- اهلیت در دین.
2- اهلیت در مذهب.
3- همتایی در فرهنگ و زبان و سواد.
4- اهلیت در کشور و شهر.
5- همتایی در دیدگاه سیاسی.
6- همتایی خانوادگی در طبقه اقتصادی و اجتماعی.
7- همتایی در مقدار سن و سال.
8- همتایی در زیبایی ظاهری.
معیار اصلی ازدواج اهلیت در ایمان، یعنی دین و مذهب است، ولی اهلیت ها و همتایی های دیگر هم مهم است و به هر مقدار که بیشتر این گونه اهلیت ها رعایت شود، افراد خانواده ای که می خواهد تشکیل شود اعم از زن و شوهر و فرزندان بیشتر به هم نزدیک هستند، به هنجارتراند، با هم انس بیشتری می گیرند، نسبت به هم درک و تفاهم بهتری دارند و در نتیجه زندگی برایشان شیرین تر و آمیخته با خوشبختی بیشتر است.
همتایی و اهلیت، یعنی ببینی با چه کسی می خواهی انس بگیری و الفت برقرار کنی، جهت زندگی برای انتخاب همسر خیلی مهم است. با کسی که جهت زندگی اش مخالف تو است، نمی توانی انس بگیری. زن و شوهر باید هر دو همسفر یک جاده باشند و به سمت یک هدف حرکت کنند تا بتوانند با هم مانوس بشوند و همدیگر را درک کنند.
دو همسر اگر در دو جهت مقابل در حرکت باشند، ممکن است بدن های شان با هم باشد و ظاهرا در زیر یک سقف زندگی کنند، ولی روح ها و دل های شان با هم فاصله دارد و به جایگاه های متفاوتی تعلق دارد.
قرآن کریم برای بیان کفویت و همتایی می فرماید: مومنان برای مومنان و کافران برای کافران هستند، یعنی اهلیت ایمانی برای ازدواج لازم است. دلیل آن هم روشن است. روح مومن با مومن انس دارد و روح کافر با کافر.
مومن، یعنی کسی که ماورای ماده و خداوند را قبول دارد و باور کرده است که سعادت انسان از طریق انس با خدا و قرب به او تامین می شود، انبیا برای این آمده اند که انسان را با خدا آشنا کنند و راه انس به خدا را به او بیاموزند.
و کافر یعنی کسی که این فرایند را قبون ندارد و سعادت خود را در انس به دنیا و بهره مندی از مواهب و لذت های دنیوی می داند، به ماورای ماده اعتقادی ندارد و از آن رو با دین نیز آشنایی ندارد و از آن بهره نمی برد.
اگر مردی در مسیر انس با خدا باشد و همسرش در مسیر انس به دنیا و یا بالعکس، بدترین نوع عدم هماهنگی و نبود همتایی اتفاق افتاده است. در چنین خانواده ای ناهنجارترین فرزندان پرورش می یابند، حتی بدتر از اینکه هر دو اهل دنیا باشند.
بهترین و به هنجارین حالت این است که هر دو مومن و به رنگ خدا باشند، ولی همتایی آنقدر موثر است که حتی اگر هر دو اهل دنیا و کافر باشند، ممکن است نسبت به خانواده ای که زن و مرد همتایی در ایمان ندارند، فرزندان بهتری داشته باشند، چون با هم هماهنگ اند و هر دو نوع تربیت خاصی را با هماهنگی اجرا می کنند، ولی در صورتی که این همتایی وجود نداشته باشد، وضعیت بسیار نابهنجار می شود و فرزندانی که از این خانواده تحویل جامعه می شود، شخصیت های ضعیف و متزلزلی دارند، چون نمی دانند اهل کجا هستند، به راهی بروند که پدرشان پیشنهاد می کند، یا به حرف مادرشان گوش بکنند و با او همراه شوند.
این گونه فرزندان برای انتخاب رشته تحصیلی، انتخاب شغل و همسر با دشواری های بسیاری در گزینش روبرو هستند و همواره با دو نظر و دیدگاه متفاوت و متقابل والدین خود مواجه اند و نمی توانند تصمیم بگیرند.
یا علی مدد
سید مصطفی علم خواه
در مورد این سوال مشکلی که وجود دارد، درک آفرینش است. خیلی از محققین در این بخش سعی می کنند که هدف آفرینش را توضیح دهند و از این نکته غافل می مانند که تا هنگامی که درک مشخصی از آفرینش نداشته باشند، نمی توانند هدف آن را مشخص نمایند.
با سیستم فکری فلسفه و بحث علیت این مسئله بسیار مبهم می ماند و قابل حل نیست. سیستم کلام هم به نقل می پردازد و توان تفسیر هستی را بر اساس استفاده از منقولات و اعتقادات دینی ندارد، می ماند عرفان. به نظر می رسد که با سیستم عرفان که مبتنی بر تجلی و ظهور و برگرفته از شهود عارف، همگام با کتاب و سنت عرفانی معصومین(ع) است بتوان آفرینش و هدف آن را توضیح داد.
از نظر عرفا خداوند ظاهر کننده هستی است و جهان هستی چیزی جز ظهور خداوند و ذات هستی نیست. روی این فلسفه، ظهور، ذاتی و لازمه وجود حق تعالی است، بنابراین نمی تواند هدفی زاید بر اصل ظهور داشته باشد. فلاسفه حرف خوبی دارند. آنها می گویند: ذاتی لا یعلل. یعنی ذاتی دلیل نمی خواهد و نمی توان پرسید خدا چرا جهان را آفرید، زیرا آفرینش جهان به اقتضای ذات ظهوری او و لازمه ذات حق تعالی است و ذاتی دلیل و فلسفه و هدف قبول نمی کند. پس خداوند هیچ هدفی از آفرینش غیر از خود آفرینش و ظهور ندارد، یعنی چون خودش هست، عالم هم هست. نمی شود چیزی باشد، و لوازم ذاتی وجودش نباشد. آیا می شود شما زنده باشید، ولی روح نداشته باشید، حرکت نداشته باشید و بدنتان سرد و خشک باشد؟ نمی شود! روح داشتن و حرکت از لوازم ذاتی زنده بودن است و زنده بودن بدون آنها معنا و واقعیت پیدا نمی کند. در مورد ذات الهی و آفرینش هم وضعیت به همین منوال است. یعنی نمی شود که خداوند باشد، ولی ظهور نداشته باشد. نمی شود خدا باشد، ولی جهان که ظهور خدا است نباشد. از همان ازل که خدا بوده جهان هستی هم که ظهور او است، بوده است و نمی توان لحظه ای را تصور کرد که خدا باشد و جهان نباشد. تا ابد نیز خداوند دائما در حال ظهور است و این جهان باقی است و کاری در جهان هستی جز خود آفرینش و ظهور حق به صورت اشیاء و مظاهر صورت نمی گیرد و هدفی که جهان با رسیدن به آن از حرکت باز ایستد و آرام گیرد، وجود ندارد. قرآن کریم می فرماید: هوالاول والاخر والظاهر و الباطن. یعنی اول و آخر و ظاهر و باطن بودن لازمه ذاتی خداوند است.
البته نمی توان از نظر دور داشت که هدف نهایی یا به تعبیر بهتر محصول نهایی جهان خلقت، انسان است و سایر پدیده ها برای تحقق این محصول، یعنی انسان آفریده شده اند. خدای متعال به پیامبراش که برترین انسان ها است فرمود: خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی. همه اشیاء را به خاطر تو آفریدم و تو را برای خودم. و با آفرینش انسان، ذات باری تعالی اقتدار آفرینشی و سایر کمالات خویش را به نمایش گذاشته است.
نوشته: سید مصطفی علم خواه
ما برای شناخت خدای متعال سه راه در پیش روی خود داریم که به صورت مرحله ای طی می شوند.
مرحله اول شناخت او با آیات آفاقی و انفسی است. این همان راه شناخت خداوند از طریق نشانه های او در طبیعت و روش تجربی است و لازم است که انسان در ابتدای راه شناخت از طریق شناخت طبیعت و نشانه های تکوینی و و همچنین مطالعه آیات تدوینی قرآن کریم به معرفت خدای متعال دست یابد.
البته شناخت خداوند منان با آیات انفسی مفیدتر است ( من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است.
بنابراین اندیشیدن در آیات آفاقی و انفسی به شناخت خداوند منتهی میشود و این نیز به نوبة خود راهنمای انسان به سوی حق و شریعت الهی خواهد بود.
این راه که در کتاب شریف توحید مفضل پی گیری شده است بهترین راه خدا شناسی برای مبتدیان است.
دوم شناخت خداوند از طریق عقل است. نیرویی که بیشتر عمل کردش محاسبه و درک وجودات وصفی و صفات الهی است. این روش طریق خواص از مردم میباشد، کسانی که پس از مطالعه در طبیعت و آیات تکوینی او در خلقت، از طریق استدلال و برهان عقل و فلسفه و حکمت به شناخت خدای تعالی می پردازند.
سوم شناخت خداوند لطیف از طریق رؤیت و ابزار دل میباشد که طریق اولیاء است و همگان را به آن راه نیست مگر مسیری که به عنوان سیر و سلوک نظری ترسیم شده طی نمایند, یعنی از طریق طبیعت و شناخت آفاقی و انفسی به عقل و استدلال عقلی راه یابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسند و اهل مشاهده و معاینه و وصول به حق تعالی شوند.
به بیان دیگر ، انسانها به سه صورت، معرفت حق تعالی را حاصل میکنند. اول تقلید که در این روش خداوند به واسطه حواس و امور قابل احساس شناخته میشود، دوم تحقیق و استدلال که در این روش خداوند به واسطه عقل و برهان شنـاخته میشود و سوم کشف و رویت که در این روش خدای متعال به واسطه مکاشفات درونی، شناخته میشود.
در پایان توجه به یک نکته حایز اهمیت فراوان است و آن اینکه این روش که سیر و سلوک نظری انسان به سوی معرفت خدای متعال است اگر با سیرو سلوک عملی همراه نشود، بی نتیجه و ابتر خواهد بود. انسان از طریق علم و عمل به کمال می رسد و لازم است این دو سیر همزمان با هم و هماهنگ با هم طی شوند.
روش خداشناسی تجربی و خدایابی از طریق رجوع و توجه به طبیعت و خلقت، اولین و همگانی ترین روش خداجوئی است. آنگاه که انسان به آسمان و زمین و آنچه در آنهاست نظر می کند و از فرط هیجان و شگفتی ساعت ها به آن ها خیره می ماند، ناخواسته اقرار می کند به حکمت و دانش و تدبیری که در پس این مناظر شگفت انگیز وجود دارد. و چون دانش و حکمت از آن موجودی عاقل و داناست، به وجود او نیز اعتراف و اذعان می کند.
انسان آنگاه که دارای جهان بینی الهی باشد به هر چه نگاه کند خدا را در پس آن حاضر خواهد دید. چه آنگاه که به طبیعت چشم دوخته است و چه آنگاه که با قوانین فیزیکی و شیمیائی حاکم بر طبیعت سر و کار دارد. چرا که انسان فقط کاشف آن قوانین و بینده آن مناظر است نه خالق آنها. پس جا دارد که از خود بپرسید اینها از کجا آمده اند و چه کسی آنها را آفریده است.
کتاب «توحید مفضل» که حضرت امام جعفر صادق (ع) به مفضل املاء کردند و وی نیز گفته های ایشان را به رشته تحریر درآورند، پر است از توجه به خلقت و اندیشیدن در آفرینش الهی. چرا که یکی از راههای شناخت خداوند تفکر در آثار، مخلوقات و معلولات او و اندیشیدن درباره ظرافت آفرینش آنهاست. روشی که هر فردی را و یا هر مقدار دانش و معلوماتی، به درک و تامل وا می دارد. و در واقع آنکه از دانش بهره بیشتری دارد با دیدن شگفتی های آفرینش بیشتر شگفت زده شده و به فکر می رود.
رسیدن از معلول علت در واقع یکی از دلایل فلسفی اثبات خداوند است که فلیسوفان به عنوان اولین دلیل برای اثبات وجود خداوند از آن مدد می جویند.
خداوند در قرآن نیز بسیار از طبیعت و آفرینش موجودات یاد کرده و ما را به توجه بدان ترغیب نموده است، آیاتی که یا اشاره به خود طبیعت و آثار آن دارد و یا به واقع و حوادث واقع شده در جهان اشاره می کند، آیاتی مانند؛ آیه 17 و 18، سوره غاشیه: A}«أَ فَلا یَنْظُرُونَ إِلَى اْلإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ* وَ إِلَى السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ{A؛ آیا به شتر نمىنگرند که چگونه آفریده شده و به آسمان که چگونه برافراشته شده».
و آیه 5 سوره طارق: A}«فَلْیَنْظُرِ اْلإِنْسانُ مِمَّ خُلِق{Aَ؛ پس انسان باید بنگرد که از چه آفریده شده است».
آیه 185، سوره اعراف: A}«أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ ما خَلَقَ اللّهُ مِنْ شَیْءٍ وَ أَنْ عَسى أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ فَبِأَیِّ حَدیثٍ بَعْدَهُ یُؤْمِنُون{Aَ؛ آیا در ملکوت آسمانها و زمین و هر چیزى که خدا آفریده است ننگریستهاند و اینکه شاید هنگام مرگشان نزدیک شده باشد پس به کدام سخن بعد از قرآن ایمان مىآورند».
آیه 5، سوره ق: A}«أَ فَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّماءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْناها وَ زَیَّنّاها وَ ما لَها مِنْ فُرُوجٍ{A؛ مگر به آسمان بالاى سرشان ننگریستهاند که چگونه آن را ساخته و زینتش دادهایم و براى آن هیچ گونه شکافتگى نیست».
و آیات بسیار دیگر که گویای توجه خاص آیات قرآن به طبیعت و آثار خلقت است.
T}چند کتاب برای خدا شناسی:{T
- راه خداشناسی، استاد جعفر سبحانی
- راه شناخت خدا، محمدی ری شهری
- آفریدگار جهان، آیتالله مکارم شیرازى
- خدا را چگونه بشناسیم، آیتالله مکارم شیرازى
- اصول عقاید، استاد محسن قرائتی
- پیام قرآن، ج 2، آیت الله مکارم شیرازی
- منشور جاوید، ج 2، استاد جعفر سبحانی
- خدا در قرآن، شهید بهشتی
- دوره پنج جلدی مقدمه ای بر جهان بینی توحیدی، استاد شهید مرتضی مطهری(ره)
- توحید، شهید دستغیب شیرازی
- نشان از بىنشانها، مرحوم حسنعلى اصفهانى، ص 166 153
- تبیین براهین اثبات خدا، آیت الله جوادی آملی، مرکز نشر اسراء قم.
مقدمه:
حجاب و پوشش تاریخی به درازای عمر انسان دارد و خاستگاه آن فطرت و سرشت آدمی است. انسان ازآن هنگام که خویشتن را شناخته است، هرگز به صورت عریان زیست نکرده و همواره با تن پوشی مناسب با زمان و اقلیم زندگی خود به سر برده وبدن خویش را پوشانیده است.
لباس، بدن انسان را از سرما و گرما محفوظ می دارد و به آدمی شخصیت، امنیت، زیبائی، وقار و آراستگی می بخشد. از میان ادیان الهی به خصوص اسلام بر حفظ حجاب و پوشش تاکید فراوان نموده، سیره و سنت پیامبر اسلام (ص) در این زمینه الگوی مناسبی برای انتخاب پوشش است. ویژگی های لباس آن حضرت را می توان در تنوع، رنگ، زیبائی، آراستگی، تمیزی، سادگی و جنس آن جستجو کرد.
از روایاتی که در زمینه سیره عملی پیامبر (ص) داریم استفاده می شود که آن حضرت همواره به یک جامه بسنده نمی کرد، بلکه لباس های متنوعی داشت که درهنگامه های مختلف جنگ و صلح یا جمعه و جماعت می پوشید و در جامعه ظاهر می شد و همچنین بر می آید که آن حضرت در انتخاب رنگ، زیبائی، آراستگی، تمیزی، سادگی و جنس تن پوش خود اهتمام ویژه ای داشت. ما در این نوشتار کوشیده ایم به برخی از این ویژگی ها اشاره کنیم.
1- سادگی، نوع و آداب پوشش:
پیراهن های آن حضرت تا بالای قوزک پا بلند بود و روی آن روپوشی می پوشید که تا نصف ساق پایش را می گرفت و بند آن را روی پیراهن خود می بست و گاهی هم درحال نماز و غیرآن، بند را می گشود.
بسیار می شد که تنها یک روپوش و یا یک عبا می پوشید.ادامه مطلب...
رسول اکرم(ص) در بیان اهمیت نظافت بهداشت تن و رابطه آن با بعد معنوی انسان فرمود: «نظافت از ایمان است، یعنی مؤمن پاک و نظیف است کسی که نظافت را رعایت نکند ایمان کاملی ندارد.»[1]
امام کاظم(ع) در باب رعایت بهداشت و نظافت بدن فرموده: «ده چیز سنت است:
- مسواک دندان
- شستن دهان
- استنشاق بینی
- شانه زدن سر
- ختنه کردن
- ازاله موی عانه و زیر بغل
- ناخن گرفتن
- و شستشوی بدن.»[2]
نظافت ظاهر انسان با پاکی روح او پیوندی عمیق دارد همان گونه که جمال ظاهر انسان حکایت از جمال باطن او می کند.
پیامبر اسلام(ص) خود پیام آور پاکی و نظافت بود. در هنگام ملاقات با او اولین ویژگی ای که چشم و دل هر بیننده را نوازش می داد، آراستگی، پاکی و زیبایی ظاهر آن حضرت(ص) بود. قرض کردن به خودی خود امری مکروه است، ولی آن حضرت(ص) به خاطر اهمیتی که برای نظافت و بهداشت تن و خانواده قائل بود فرمود: «هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، ازاله موی عانه را چهل روز به تأخیر نمی اندازد، اگر امکان آن را نیافت قرض کند و بیش از این در این کار تأخیر نکند.»[3]
اگر چه هدف اصلی بعثت انبیاء الهی هدایت معنوی و روحانی بشر است ولی از آن جایی که معنویت انسان با زندگی طبیعی او در هم آمیخته است، هرگز ایشان از رعایت و فرمان دادن به زیبائی، بهداشت و پاکی غفلت نورزیده اند و به تمامی موارد حتی ازاله موئی که در بینی می روید، فرمان داده اند.
رسول اکرم(ص) شخصا ادامه مطلب...
نظرات کارشناسی درباره علت حرمت شرکت های هرمی:
در این سیستمها پورسانتهای بالایی نصیب تعدادی افراد در بالای ساختار هرمی میشود، در حالیکه پورسانتی که شرکتهای اقتصادی متعارف به بازاریابان میدهند، از سقف معقولی فراتر نمیرود چون این پورسانتها از محل سود معقول شرکت تامین میشود و نمیتواند از درصد معینی بالاتر رود. پس وقتی شرکتی برای بازاریابان خود رقم بالایی در نظر میگیرد میتواند نشانههایی دال بر خروج مبادلات از حد و حدود متعارف و سالم آن باشد.
در این سیستمها پورسانتهای بالایی نصیب تعدادی افراد در بالای ساختار هرمی میشود، در حالیکه پورسانتی که شرکتهای اقتصادی متعارف به بازاریابان میدهند، از سقف معقولی فراتر نمیرود چون این پورسانتها از محل سود معقول شرکت تامین میشود و نمیتواند از درصد معینی بالاتر رود. پس وقتی شرکتی برای بازاریابان خود رقم بالایی در نظر میگیرد میتواند نشانههایی دال بر خروج مبادلات از حد و حدود متعارف و سالم آن باشد. البته بحث به همین جا خاتمه نمییابد و چنانچه اقتصاددانان و اهل فن ابراز میکنند، چنین فعالیتهایی کاملاً با اقتصاد سالم، رقابتی و غیر استثماری مغایرت دارد. بنابر این بررسی این پدیده در حوزه مسائل دینی و جایگاه آن در اقتصاد اسلامی به نظر ضروری و لازم میرسد.
یکی از اولین نکاتی که در ارتباط با این پدیده به ذهن میرسد نقش و ارزش رضایت طرفین در انجام این معامله است. لازم به ذکر است که در معامله رضایت رکن دوم معامله میباشد. در دین اسلام باید اول خود معامله صحیح باشد سپس طرفین راضی به انجام معامله باشند، به طور مثال بسیاری از معاملاتی که حرام میباشند اعم از نزول، قمار و رشوه با رضایت کامل طرفین همراه میباشد ولیکن چون خود معامله یا تجارت مشکل دارد این معاملات باطل هستند. ضمناً همانطور که مطلع هستید، تمام علما و مراجع عالی قدر چنین فعالیت هایی را حرام و معاملات آن را باطل اعلام نمود اند که ما در ادامه به بخشی از قواعد فقهی مربوطه که بطلان یا حرمت موضوع را اثبات می نمایند می پردازیم.
قاعده غرور
تعریف قاعده غرور: "هرگاه از شخصی عملی سر بزند که باعث فریب خوردن شخص دیگری بشود و ضرر و زیانی متوجه او گردد شخص نخست به موجب این قاعده ضامن است و باید از عهده خسارت وارده بر آید". باید توجه داشت که در تعریف فوق گفته نشد "هر کس دیگری را بفریبد" بلکه گفته شد:"اگر از شخصی عملی صادر گردد که آن عمل موجب ضرر بر دیگری بشود".
واز حضرت رسول (ص)نقل شده است که : المغرور یرجع الی من غره
از موارد صدق قاعده، اختفاء ، مکتوم و مسکوت گذاشتن یا دگرگون نمایی حقایق به قسمی است که دیگری از احتمال ضرر آینده خبر دار نشده یا برای وی کم رنگ نشان داده شود.
و اما مصادیق این قاعده در تجارت هایی شبیه Gold Quest که موجب میگردد معاملات آن باطل گشته و خریدار همچنان مالک وجه پرداخت کرده خود باشد.
در ابتدای present (معرفی سیستم به فرد جدید) تصاویری از بنز آخرین مدل ، جزیره ای در دریای فلان!،ویلاهای آنچنانی و زندگی خیالی نمایش داده یا جملاتی از قبیل داشتن زندگی ایدهآل گفته می شود به نحوی که به خریدار القا می شود به راحتی به چنین زندگی ای دست می یابد.
استفاده از احکام ساختگی و جعلی منسوب به مراجع عظام مبنی بر حلال شمردن چنین سیستمی از جانب آیات الله فاضل لنکرانی و مکارم شیرازی در حالی که به مرات چنین سیستمی را حرام اعلام نموده اند.
ادعای قانونی بودن فعالیت چنین شبکه هایی در ایران و کشورهایی مانند آمریکا علی رغم اعلام قوه قضاییه ایران و متن قوانین حقوقی ایالت های آمریکا (به ترجمه این قوانین در قسمت قوانین دیگر کشورها مراجعه نمایید) مبنی بر غیر قانونی بودن چنین فعالیت هایی.
ادعای عدم اشباع این سیستم در حالی که منطق ریاضی و اقتصادی اشباع را ثابت می نماید(که در مبحث اقتصادی آمده است).
اشاره و القای رسیدن به درآمدی برابر با افراد خاصی که نام میبرند در حالی که در بهترین حالت اثباتهای ریاضی نشان میدهند تنها کمتر از 10% افراد سود میبرند!
برای ورود هر عضو جدید به وی گفته میشود:ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید