سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2746050

  بازدید امروز : 238

  بازدید دیروز : 549

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
برای نمازگزار، محبّت فرشتگان و هدایت و ایمان و نور معرفت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: چهارشنبه 87/8/8::: ساعت 10:58 صبح

بهترین راه جبران عوارض در حال حاضر ترک این عمل است. در این صورت مطمئن باشید خداوند به شما کمک خواهد کرد. همین تصمیم به ترک یک توفیق الهی است و استمرار و جدیت در آن توفیقی دیگر خواهد بود. خداوند کسانی را که در راه او قدم برمی دارند راه های نجات به آنها معرفی می کند: A}«و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا»{A. و در جای دیگر می فرماید: A}«من یتق الله یجعل له مخرجا{A؛ یعنی کسی که تقوا پیشه کند (و از روی ترس از خداوند از عمل خلافی دست بکشد راه خروج از بن بست را به او ارائه می کنیم». به هر حال وعده الهی حق است البته باید حرکت از بنده باشد و با اراده جدی در انجام وظیفه کوتاهی نکند و جدیت به خرج دهد.
جبران شدن عوارض این عمل، به میزان و شدت و ضعف مبتلا بودن به آن بیماری بستگی دارد. ولی در هر صورت هر مشکلی و بیماری، راه درمان و حل دارد. اگر با جدیت و به تدریج از آن مشکل رهایی پیدا کنید مطمئن باشید عوارض آن نیز به تدریج از بین خواهد رفت. پس نسبت به این موضوع نیز نگران نباشید و با توکل به خدا و با تکیه بر اراده جدی خود و تلاش بیشتر با این مشکل مبارزه کنید و مطمئن باشید خواهید توانست به زندگی عادی تان برگردد.
به نظر می آید تصمیم شما بر ترک عمل خودارضائی، تصمیم عاقلانه و ارزشمندی است. و گام بسیار مؤثر و سرنوشت سازی می تواند در زندگی و بهداشت روانی و سلامت جسمانی شما باشد. چه این که این عمل ضررهای جسمانی و روانی بدی دارد اما به قول معروف ضرر را هر جا جلویش را بگیری نفع است همین که شما این عمل را ترک کرده اید نشانه این است که شما فردی قاطع و با اراده هستید و می توانید گذشته خود را جبران کنید و در واقع با ترک این عمل به سوی سلامتی، رشد و تعالی گام برمی دارید.
گر چه اشتباهات گذشته بی تأثیر نیست و آسیب هایی به شما وارد کرده است اما آسیب ها دو نوع است. اگر شما خدای ناکرده به این عمل ادامه دهید تأثیرات و عوارض آنها پایدار خواهد شد اما اگر آن را ترک کنید تأثیرات و عوارض آن ناپایدار خواهد بود یعنی بدن شما با توجه به این که جوان هستید دوباره خودش را بازسازی می کند و به تدریج شما به وضعیت عادی بر می گردید و هم از نظر جسمانی و هم از لحاظ روحی و روانی فرد متعادل و بهنجاری خواهید شد و خداوند نیز در صورت توبه واقعی گناهان شما را خواهد بخشید.
بنابراین برای جلوگیری از عوارض پایدار و حفظ سلامت جسمانی و روانی خود تلاش کنید دوباره به این عمل ناپسند که دون شأن یک انسان مؤمن است مرتکب نشوید و خود را از چنگال آن برای همیشه نجات دهید. شما جوان هستید که شما از این نیروی جوانی برای حفظ سلامتی خود بهره جوید و یک تغییر اساسی در زندگی خود ایجاد کنید. ما به شما نوید می دهیم که اگر مردانه کمر همت ببندید و عزم خود را جزم کنید که این عمل شنیع را ترک کنید از همه عوارض آن نجات خواهید یافت.
بسیاری از ناراحتی های شما ممکن است با این عادت ارتباط داشته باشد، که امیدواریم با ترک آن، به تدریج بهتر شود خوردن مواد قندی مثل خرما، کشمش و عسل انجام ورزش روزانه، تفریح و گردش های سالم در بازگشت سلامتی شما بسیار مؤثر است.
بدن انسان توانایی جبران عوارض را دارد ولی باید توجه داشته باشید که عوارضی که در طول زمان ایجاد شده به تدریج جبران خواهد شد و البته نباید توقع داشته باشید که فورا جبران شود.
توصیه ما به شما این است که اگر موردی برای ازدواج بود، با آرامش اقدام کنید به همسر خود در این زمینه چیزی نگویید و نگران عوارض خودارضایی هم نباشید. خود امر ازدواج باعث می شود بسیاری از نگرانی ها و استرس های شما برطرف شود و به آرامش و سلامتی دست یابید.
این عمل ممکن است دو نوع تاثیر در این زمینه بجای بگذارد:
1- تأثیر بر روی ازدواج و زندگی مشترک. برای پیشگیری عواقب آن در صورتی که تصمیم جدی بر ترک این عمل بگیرید, پس از مدتی قوای جنسی شما به تدریج تقویت و بازسازی خواهد شد و مشکلی پیش نخواهد آمد.
2- تأثیر بر روی فرزند داشتن. در این زمینه نیز شما نیاز به تقویت خود از طریق تغذیه مناسب و ورزش پی گیر دارید. هنگام آمیزش با ایجاد فاصله ی لازم در آمیزش زمینه ی تقویت اسپرم فراهم آمده بدن به طور طبیعی و به تدریج بازسازی می شود و ضعف احتمالی برطرف می گردد و تاثیر سوء بر تولید مثل نخواهد گذارد انشاء الله.
آسیب هایی که به وجود می آید بعضی به تدریج و در طول زمان جبران خواهد شد البته اگر موفق به ترک این عمل شوید، والا در صورت ادامه، این آسیب ها تعمیق می شود نه ترمیم. پس شرط اولیه ترمیم ترک است والا هر بار عمل بار انرژی فراوانی را می طلبد که چون سیستم بدن توان ندارد و لذا آسیب زا است.
برای اطلاعات بیشتر به کتاب های زیر مراجعه فرمایید:
الف. مشاوره جنسی و زناشویی، نوشته علی اسلامی نسب، از انتشارات نسل نواندیش؛
ب. درمان های جنسی، نوشته علی اسلامی نسب، از انتشارات نسل نواندیش.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 87/8/5::: ساعت 6:17 صبح

مقصد اخلاق و سلوک:

مقصد تمامی فعالیت های دینی و اخلاقی و سلوکی انسان نزدیک شدن به خداوند است. زیرا مبدا و مقصد زندگی انسان خدا است. تمام آنچه را که ما باید درباره مقصد حرکت و زندگی بدانیم در این آیه شریفه آمده است. انا لله و انا الیه راجعون. ما از خداییم و به سوی او می رویم.

انسان مظهر خدا است و مظهر خدا کاری جز ظهور دادن خدا در خود و نزدیک شدن هر چه بیشتر به او ندارد. انبیا و اولیای الهی در تمام زندگی خود تنها از خدا حرف می زدند، فقط به خدا فکر می کردند، برای خدا کار می کردند و مردم را به سوی او فرا می خوانند. آنها هیچ کار دیگری جز رابطه عاشقانه و پرستش خدای متعال نداشتند.

قرب خدا، رضایت خدا، لقای خدا، صفات خدا و هر چیزی که بیان گر پیوند انسان با خدا است، می تواند بیان گر هدف زندگی انسان و مقصد سلوک او باشد.

فکر و ذکر انسان مومن خدا است. این آیه شریفه زبان حال مومنین است: ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین. نماز و روزه و زندگی و مرگ من برای خدا و در راه رسیدن به او است.

کسانی که در این راه حرکت می کنند، هیچ گاه ناامید نمی شوند، هیچ موقع کم نمی آورند، احساس ضعف نمی کنند، از کسی و چیزی نمی ترسند و احساس نیاز نمی کنند. شادی، امید، قدرت، شجاعت، حرکت و نشاط، ایمان و اطمینان، آرامش، وقار، احساس عظمت و بزرگی، نورانیت و بهجت ویژگی های کسانی است که به خدا ایمان دارند و تمام زندگی شان پر از خدا و رنگ خدا است.

آری معنای زندگی ما خدا است. هروقت که به خدا فکر می کنیم زندگی برایمان معنا پیدا می کند. هر وقت که برای خدا کار می کنیم، تلاش ما ارزش پیدا می کند. معنای زندگی با مقصد نهایی آن تعریف می شود و مقصد نهایی زندگی انسان، فقط خدا است.

چرا؟ چون کسی جز خدا در هستی وجود ندارد که ارزش شناختن و نزدیک شدن و رسیدن و دوست داشتن داشته باشد و به زندگی انسان معنا و حیات بدهد.

تمام انبیای الهی هم همین را می گفتند. ماموریت همه آنها این بود که به انسان ها بگویند: تو نباید جز خدا به چیز دیگری فکر کنی، نباید به غیر خدا معتقد باشی و از کسی کمک بگیری. نباید غیر خدا رو بپرستی. اصلا مگر خدا غیری هم دارد که به آن معتقد باشی.

ما در هستی دو چیز بیشتر نداریم. یکی خدا است و دیگری مظاهر خدا. تمام آنچه که واقعیت دارد، یا خود خدا است و یا مظاهر او. باید تمام توجهت به خدا باشد. نیتت برای خدا باشد. فقط خدا رو بشناسی و راز دلت را به او بگویی. با مردم هم که روبرو می شوی و به آنها خدمت می کنی یا با آنها معامله می کنی، بدانی که آنها مخلوقات و مظاهر و بندگان او هستند و تو جز با حق تعالی نیستی و جز به او خدمت و معامله نمی کنی. آنوقت دیگر دروغ گفتن، کم فروشی، خیانت، غش در معامله و کلاه گذاشتن سر دیگران اصلا معنای درستی نخواهد داشت.

هر چه را که می خواهی بشناس، ولی بدان که از شناخت خدا بیرون نیستی. غیر از خدا و مظاهر او چیزی نیست که قابل شناختن باشد. اگر توجه داشته باشی با شناختن مظاهر او هم باید به یاد خود او بیافتی وگرنه غافلی.

راستی! چه قدر خدا رو می شناسی؟ به همان اندازه که با خدا انس داری، زندگی ات معنادار است. چه قدر علم و قدرت داری، به همان اندازه به خدا نزدیک هستی. چه مقدار نور داری، به همان اندازه به نور مطلق هستی نزدیک شده ای، خداشناسی و حرکت به سوی خداوند، معنای زندگی ما است. ما توی دنیا هستیم برای همین که خدا رو بشناسیم و به او نزدیک شویم. هدف زندگی چیزی جز قرب به خداوند نیست.

قرب معرفتی و شناخت نظری او اول راه است، بعد از این مرحله باید با صفاتت به خدا نزدیک بشوی. فقط او رو بخواهی. با عملت به سوی او بروی. با قلبت او را بخوانی. باید با تمام وجودت به خدا فکر کنی. به او عشق بورزی. معنای زندگی همین است که به سوی خدا حرکت کنی و به خدا برسی.

پیامبران الهی برای همین آمدند. انبیا برای این نیامدند که خودشان را با معجزه اثبات کنند. آمدند تا خدا را اثبات کنند. تا توانایی خدا را به مردم نشان بدهند. آنها آمدند تا خدا را به مردم معرفی کنند. نمی خواستند با معجزه قدرت خودشان را به رخ مردم بکشند. می خواستند قدرت خدا را به مردم نشان بدهند. انبیا فقط از خدا صحبت می کردند. برای خدا کار می کردند نه برای خودشان.

راستی آیا به این فکر کرده ای که آنها چقدر پاکباخته بودند. چقدر اخلاص داشتند. چقدر صاف بودند. چقدر عاشق بودند. چقدر خدا رو دوست داشتند. چقدر به خدا فکر می کردند. انگار هیچ کار دیگه ای جز خدا نداشتند. برای همین هم آنقدر اذیت شدند. عاشق خدا بودند. خیلی عاشق بودند. خیلی.

قرآن کریم را که می خوانید؟ توی قرآن دیده اید، همه اش از خدا و دوستان خدا صحبت می کند، از کسانی که او را قبول دارند و یا از کسانی که او را قبول ندارند و براش شریک می تراشند. خیلی چیزها توی این کتاب هست، ولی همه اش صحبت از خدا است. ببینید چقدر واژه الله در آن به کار رفته است. صفات دیگر خدا هم همین طور. انگار این کتاب پر از خدا است. چرا؟ چون می خواهد به انسان ها بگوید که زندگی شما هم باید پر از خدا باشد و معنای زندگی فقط خدا است.

زندگی رهبران شیعه هم همین طور بوده است. تمام زندگی امامان ما پر از خدا بوده است. فقط برای خدا کار می کردند و تمام حرف هاشون از خدا بوده است. به سوی خدا دعوت می کردند.

ائمه معصومین(ع) در تمام زندگی خود، هیچ کاری جز پرستش عاشقانه خدا و دعوت به پرستش خدا نداشتند. فقط برای خدا قیام می کردند. می جنگیدند، صلح می کردند، صبر می کردند، انفاق می کردند، ایثار می کردند و در نهایت در راه خدا کشته می شدند.

مهمترین فلسفه زندگی یاد خدا است. هرکاری جز یاد خدا و برای خدا، بی معنا است. فقط خدا. قرآن کریم می گوید: قل الله ثم ذرهم فی خوضهم یلعبون. فقط بگو خدا و بدان که هر کاری جز یاد خدا بازیچه ای بیش نیست. شیطان است. فلسفه زندگی خیلی از مردم متاسفانه پول است یا مدرک یا مقام و شهوت. این افراد از خود و از خداوند غافل هستند. خواب غفلت یعنی همین. یعنی اینکه در زندگی ات خدا نباشد. البته پول و مدرک و قدرت، اگر برای خدا باشد و در مسیر اعتلای کلمه الله قرار بگیرد، بد نیست، ولی اگر خدا را فراموش کردی، دیگر نه خودت ارزش داری و نه قدرت و ثروت و مدرک ات، ارزش خواهد داشت.

علمی که درباره خدا نیست بی خبری است. فرهنگی که بر اساس قرب به خدا بنیان گذاری نشده، غفلت است. نیتی که برای خدا نیست، انحراف است.کاری که برای خدا نیست گمراهی است.

اخلاص یعنی چی؟ یعنی اینکه تمام زندگی تو از غیر خدا پاک بشود. تمام ذهن و دلت پر از خدا باشد. حرف که می خواهی بزنی از خدا بگویی.

توی کلاس درس خدا شرکت کنی و فقط خدا رو درس بدهی و بگیری. فقط خدا رو بپرستی، فقط به خاطر خدا کار کنی. دوست بشی. دشمن بشی. سلام کنی. ستایش کنی و احترام کنی.

اخلاص یعنی فقط خدا توی ذهن و دلت حرکت کند. در نماز که می گویی ایاک نعبد و ایاک نستعین. اوج سوره حمد در همین آیه است. در واژه "ایاک" خیلی حرفها هست. فقط تو. فقط تو را می پرستم و فقط از تو کمک می گیرم. نمی گوییم خدایا ما تو را می پرستیم و از تو کمک می گیریم، بلکه می گوییم فقط تو را می پرستیم و فقط از تو کمک می گیریم. دو بار این لفظ را تکرار می کنیم،  فقط خدا. چه سری توی این ایاک وجود دارد؟

حضور قلب هم بعنی همین. یعنی فقط خدا توی قلبت باشد. هر چیزی که غیر خدا است از دلت بیرون کنی. توحید هم همین است. توحید یعنی فقط خدا هست و فقط خدا قابل پرستش است و هیچ کسی جز خدا وجود ندارد که شایسته پرستش باشد. دین می خواهد به انسان بیاموزد که فقط برای خدا باشی.

عشق یعنی بدانی که تمام زیبایی های عالم از خدا است و تو فقط خدا را دوست داری. همه عشق ها عشق خدا است. فقط عشق خدا است که در کل هستی سریان دارد. فقط خدا است که به احساس تو معنا می دهد. غیر از خدا با هر چیزی که بخواهی زندگی خودت را توجیه کنی نمی توانی. دلت عرش خدا است و به غیر خدا راضی نمی شود.

خیلی ها می خواهند خودشان را راضی کنند که زندگی شان درست است، ولی چون با خدا انس ندارند، نمی توانند. هرگز دلشان از زندگی ای که دارند، راضی نمی شود. دچار افسردگی و استرس می شوند. از دست زندگی و خودشان عصبانی هستند. ناراحت اند. خوشحال نیستند.

اما تو ای عزیز باید نیک بدانی که مقصد تو خدا است، فقط برای خدایی و غیر از این از هر راهی که بروی خطا است. نیت کن که فقط برای نزدیک شدن به او زندگی کنی و برای رسیدن به او برنامه ریزی کنی، آنوقت ببین که چه درب هایی به رویت گشوده می شود. چه لذت هایی در انتظار تو است، چقدر خدا تو را دوست خواهد داشت و به چه مقامی در نزد او خواهی رسید. موفق باشی.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 87/7/30::: ساعت 9:48 صبح

نقش «نیت» در تعالی و سقوط انسان

نیت از نظر اصطلاح اخلاقی به معنای قصد است و قصد نیز به معنای مقصد و هدف داشتن می باشد. نکته بسیار مهمی که در این زمینه باید مورد توجه قرار بگیرد این است که مصداق بارز نیت و هدف داری اگر چه در عبادت خداوند است، ولی محدود به عبادت اصطلاحی نیست و شامل کل زندگی انسان می شود. از این دیدگاه مومن کسی است که در کل زندگی خود مقصد و مقصود دارد و مقصدش چیزی جز قرب به خداوند و لقای او نیست. ان الصلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین.

از دیدگاه اسلام هدف زندگی انسان قرب الی الله است و این حقیقت است که کل زندگی انسان را توجیه می کند و آدمی را به سرمنزل مقصود و هدف خلقتی خود می رساند و کمال و سعادت او را تامین می کند.

اگر کسی نیت داشته باشد و تمام کارهای عبادی و غیر عبادی خود را با نیت نزدیک شدن به خداوند انجام دهد، تمام زندگی اش در راستای یک هدف و آن لقای الاهی و وصول به محبوب عالم سامان دهی می شود و از این طریق به تمامی آرزوهای انسانی و الهی خود خواهد رسید و در غیر این صورت تمام زندگی او از مسیر صحیح خود خارج خواهد شد و به گمراهی و هلاکت خواهد افتاد.

با این تعریف اکنون معلوم می شود که چرا در روایات اسلامی گفته شده است که نیّت جان عمل است. اینکه می گویند در هنگام عبادت نیّت کنید، به این معنا نیست که مثلاً هنگام خواندن نماز انسان در ذهن خود ترسیم کند که چهار رکعت نماز ظهر بجا می آورم «قربه إلی الله». بلکه نیت؛ یعنی قصد؛ یعنی مقصد داشتن، هدف داشتن و در اصطلاح دین نیت به این معنی است که انسان در عبادتش قصد کند که به رنگ خدا در آید ، با پرستش هستی به شکل آن در آید و مظهر وجود و اسماء و صفات آن شود و به خدای متعال نزدیک گردد. نیّت، انبعاث و پرش روح است. انبعاث روحی است که به سمت خدا پرواز میکند؛ همان نیتی که از عمل برتر است. از این رو گفته اند خدای سبحان را با نیّتهای صادق مسئلت کنید.

به خصوص در زمینه زندگی عرفانی و عبادت خداوند یکی از مسایل بسیار مهم ، مساله «نیت» است. «نیت» روح هر عبادتی به شمار می آید و ارزش عبادت، ارتباط تام و تمام به نیت انسان دارد. اگر نیت عبادت درست نباشد، آن عبادت هرچه هم حجم آن زیاد باشد، کمترین فایده را برای انسان نخواهد داشت.

ما در کارهای عادی و روزمره زندگی خود نیز برای نیت ارزش زیادی قایلیم و به کارهایی ارزش و بها می دهیم که از انگیز? صحیحی برخوردار باشند. برای مثال، اگر دوستی به هنگام احوالپرسی با ما، الفاظی از قبیل: «فدایت شوم، دوستت دارم، قربانت گردم، دلتنگت بودم و ...» را به کار ببرد و ما بدانیم که این حرفها واقعاً از روی محبت و صمیمیت اظهار می شود، این اظهار ارادت او برای ما بسیار ارزشمند است و البته محبت و ارادت ما هم به او زیاد می شود.

اما اگر بدانیم این حرفها را به منظور فریب دادنمان می زند و نیرنگی است برای آنکه از ما استفاده ای ببرد، هیچ ترزشی برای این اظهار ارادت ظاهری او قایل نمی شویم، بلکه هرچه بیشتر این رفتار را تکرار کند، انزجار ما از او بیشتر می شود. ظاهر هر دو کار یکی است، ولی این نیت است که باعث تفاوت آشکار در قضاوت ما می شود. اگر کسی نسبت به ما حرکاتی را که ظاهرش احترام و تعظیم است انجام دهد، ولی بدانیم نیت او از انجام آنها مسخره کردن است، نسبت به او چه حالتی پیدا می کنیم؟ نه تنها آن را ارزش نمی دانیم، که ضد ارزش قلمداد می کنیم. بنابراین، این یک قاعده کلی است که افراد عاقل برای ارزش یابی برخی از کارها، به ظاهر آن نگاه نمی کنند، بلکه دقت می کنند که با چه نیتی انجام شده است.

البته این که در هر مورد، چه درصدی از ارزش را به نیت می دهند و چه درصدی را به سایر جنبه ها، بحثی گسترده و از بحث فعلی ما نیز خارج است.

آنچه در این جا می خواهیم از آن بحث کنیم «نماز» است.

نماز می تواند منشأ ترقی انسان به مدارج و مرتبه هایی شود که حتی تصور آن برای ما مشکل است. بسیاری از اولیای الهی در اثر نماز به مقامهایی رسیده اند که ما حتی از درک و تصور آن عاجزیم و این حقیقت، انکار ناشدنی است.

در روایت است که: اَلصَّلو?ُ مِعراجُ المُؤمِنِ؛ نماز معراج مؤمن است. آیا نماز تا کجا می تواند انسان را عروج دهد؟ باید گفت تقریباً مراتب معراجی که در سایه نماز می تواند به دست آید، بی نهایت است.

از سوی دیگر همین نمازی که معراج است، می تواند انسان را به قعر جهنم بفرستد! این دو اثر متناقض از یک عمل واحد، مربوط به دو نیت مختلف می شود. یک نیت باعث می شود نماز، انسان را در ملکوت بالا ببرد، ولی همین نماز با نیتی دیگر، انسان را در جهنم سقوط می دهد.

در این زمینه، امام صادق علیه السلام می فرماید: دو نفر وارد مسجد می شوند و هر دو نماز می خوانند، اما یکی با نماز خواندن از عذاب و آتش نجات پیدا می کند و بهشتی می شود، و دیگری به سبب همان نماز جهنمی می شود. پرسیدند: یا ابن رسول الله! چگونه چنین چیزی ممکن است؟

امام صادق علیه السلام فرمود: نفر اول به نماز خواندن خود می بالد و برای آنکه توجه دیگران را نیز جلب کند، قدری هم رکوع و سجود و اعمال نمازش را بهتر انجام می دهد و خضوع و خشوع تصنّعی آن را بیشتر می کند. به سبب چنین نیتی که در نماز خود وارد می نماید، هم نماز را باطل می کند و هم باعث جهنمی شدن خود می گردد. اما شخص دوم وارد نماز می شود و نماز می خواند در حالیکه خجل، سرافکنده و در این فکر است که آیا این نماز من مقبول خواهد شد یا نه، و در هنگام نماز حالت توبه به او دست می دهد و تصمیم می گیرد دیگر گناه نکند. این نماز باعث می شود از جهنم نجات پیدا کند و بهشتی شود. (بحار الانوار، ج72، باب117، روایت21)

نیت تا این حد می تواند ارزش عمل را تحت تاثیر قراردهد. از این رو، معیار ارزش گذاری کارهای عبادی و روح عبادت، «نیت» است. مهم این است که عبادت را به چه «انگیزه ای» انجام می دهیم.

اهمیت و نقش نیت در اعمال، تا بدان حد است که ما می توانیم به جز عبادتهای اصطلاحی، از راه نیت، کاری کنیم که تمام اعمالمان عبادت شود! حتی کارهایی از قبیل: خوردن، آشامیدن، خوابیدن، استراحت کردن و لذت حلال بردن نیز می تواند طوری واقع شود که عبادت به شمار آید! البته این در صورتی است که در همه افعال خود «رضایت خداوند» را مد نظر داشته باشیم. اگر هر نشست و برخاست و هر عملی را که انجام می دهیم، قصدمان واقعاً این باشد که رضایت و خشنودی خدا را به دست آوریم، آن عمل، عبادت می شود.

البته تفاوت عبادتهای خاص با سایر اعمال این است که در سایر اعمال، اگر آنها را به قصد رضایت الهی انجام ندهیم، مشکلی ندارد و ما را جهنمی نمی کند، ولی عبادات خاص مثل نماز و روزه، اگر به قصد ریا انجام شود، فرد را به جهنم خواهد فرستاد.

در خصوص نماز باز هم تاکید می کنیم که در مورد نیت آن بسیار حساس باشیم. اگر نیت نماز درست شد، گوهری قیمتی خواهد شد که انسان را به اوج تقرب الی الله عروج خواهد داد و قدر و ارزش آن از تصور بیرون است.

اگر هم خدای ناکرده نیت نماز فاسد شد، همان گوهر گرانبها نه تنها از ارزش و اعتبار می افتد، که تبدیل به عنصری مضر و زیان بار می گردد و صاحب عمل را تا جهنم به دنبال خود می کشد. از خدای متعال می طلبیم که توفیق اخلاص در همه عبادتها، به ویژه نماز را به همه ما عنایت فرماید

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: شنبه 87/3/18::: ساعت 11:51 عصر

نقش دین در تقویت زندگی:

دین آموزه های فراوانی دارد، ولی تاثیر نهایی آن زنده ساختن انسان است. یا ایها الذین آمنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم. ای اهل ایمان به دعوت خدا و رسول پاسخ گویید، هنگامی که شما را برای زنده ساختن فرا می خوانند. (انفال، 24)

ما به ظاهر زنده هستیم، ولی گاهی آنقدر زندگی مان ضعیف است که نمی شود گفت زنده ایم. یعنی حقیقت زندگی در ما نیست و دین و خدا و رسول هستند که به زندگی ما قدرت و قوت می بخشند.

خدا، یعنی مایه حیات هستی و هدف او از ارسال رسل و کتب الهی چیزی جز ارتقای درجه حیات انسان نیست. قرآن کریم ما را به دانش و تفکر و عمل و عبادت و اخلاق و ایمان دعوت می کند، ولی تمامی این دعوت ها برای تقویت زندگی و درجه حیات انسان است.

جاودانگی و قرب انسان به خداوند که منبع حیات هستی است نیز از همین طریق، یعنی بالا رفتن درجه حیات و زنده تر شدن بیشتر، تحقق می یابد.

دین روش زندگی و راه زنده تر شدن انسان است. انبیا آمده اند تا ما را زنده تر کنند و در مسیر زندگی و زنده شدن هدایت مان کنند. قرآن کتاب زندگی است. امام و معصوم(ع) یعنی انسانی که از سایرین زنده تر و قوی تر است و می تواند راهنمای آنها در مسیر زندگی و تقویت حیات باشد.

علم و قدرت مایه های اصلی زندگی هستند. عبادت ارتباط  انسان با حیات ساری در کل هستی است، برای کسب حیات و زنده تر شدن بیشتر. ما در عبادت در حقیقت علم و قدرت و حیات خداوند را پرستش می کنیم. و آرزوی آن را داریم که از این طریق به آب حیات و زندگی جاودان برسیم.

آب حیات مخصوص خضرنبی(ع) نبود. هر کسی می تواند با پاسخ دهی مناسب به دعوت خدا و رسول به آب حیات و جاودانگی برسد. انسان های ماندگار در طول تاریخ فراوان اند. کسانی که از طریق قرب به خداوند و ارتقای حیات به جاودانگی رسیده اند. امام خمینی رض در این زمان یکی از نمونه های آن است. کسی که هرگز در تاریخ انسان ها فراموش نخواهد شد و تا قیامت نام و یاد و افکارش باقی و تاثیر گذار خواهد بود.

اگر انبیا و اولیای الهی باقی هستند به خاطر این است که زندگی آنها قوی بوده است و اگر بیشتر انسان ها  با مرگ فراموش می شوند، به خاطر این است که زندگی شان ضعیف است.

اکثر انسان ها هلاک می شوند، یعنی مستهلک می شوند و چیزی از آنها نمی ماند که الهام دهنده و راهگشای دیگران باشد، ولی انسان های قوی تا ابد ماندگار و پایدارند. العلماء باقون ما بقی الدهر. سر ماندگاری عالمان راستین و ربانی هم این است که آنها درجه و مرتبه حیات شان از دیگران قوی تر است.

اکثر مردم زنده هستند، ولی زندگی نمی کنند. زندگی، یعنی حرکت در مسیر قدرت بخشیدن به حیات و زنده تر و قوی تر شدن. منظور از زنده بودن تنها حیات بشری داشتن نیست. در این نوع زندگی تمامی انسان ها مشترک هستند و قبل از فرارسیدن مرگ طبیعی می توان گفت: همه آنها زنده اند.

منظور دین از حیات بخشی، زنده شدن بعد معنوی و روحانی انسان است. از نظر دین و قرآن کریم به کسی زنده اطلاق می شود که هویت انسانی و الهی خویش را احیا کرده است. حیات بشری لازم است، ولی کافی نیست. انسان با احیای هویت الهی خویش است که به حقیقت زنده و جاودان خواهد شد و به سعادت و قرب الهی می رسد.

16-3-87 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 87/2/3::: ساعت 9:52 عصر

از جلوی درب پژوهشکده حوزه و دانشگاه می گذشتم، چشمم به بنری افتاد که در آن همایش مدیریت استراتژیک فرهنگی را اعلام و برای تشکیل آن فراخوان کرده بود. به نظرم رسید که آنها از یک نکته مهم غافل هستند، بنابراین تصمیم گرفتم این مطلب را بنویسم.

ضعف تئوریک مدیریت فرهنگی:

امروزه بیشتر در مورد مدیریت استراتژیک فرهنگی یا اقتصادی و یا سیاسی بحث می شود و همایش و سمینارها بیشتر ناظر به این مرحله از مدیریت است، غافل از اینکه قبل از طرح این نوع مدیریت باید درباره مدیریت تئوریک سخن گفت.

مشکل مدیریت امروزی جوامع و از جمله کشور ما بیشتر ناشی از نداشتن یک تئوری جامع نگر نظری پشتیبان است. در برنامه های کشوری نهایتا در مورد استراتژی و راهبرد کلی چند ساله مثلا، تصمیم گیری می شود،‌ ولی در مورد داشتن تئوری و مشاوره با تئوریسین ها اهتمام جدی وجود ندارد.

التبه در مورد داشتن تئوریسین هم با کمبود جدی مواجه هستیم. حوزه تئوری به خصوص در این روزگار با چالش های فراوان و سردرگمی بسیاری روبرو است. ما تئوری های نظری در مورد جهان بینی و زندگی انسان را معمولا از فلسفه می گیریم، در حالی که فلسفه کنونی و کسانی که ذهن فلسفی دارند، حتی در فلسفه دان های اسلامی، به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند و این حالت ناشی از مشکل ذهن گرایی و خرافاتی است که در فلسفه وجود دارد. عرفان نظری تئوری جامع تر و واقعی تری را نسبت به هستی عرضه می کند، ولی در این زمینه هم مشکلات فراوانی وجود دارد،‌ اولا عرفان نظری باید توسط شیعه ویرایش و پردازش شود تا مشکلات ناشی از ذهنیت کلامی عرفای اهل سنت از آن پاک گردد و ثانیا به عنوان یک اندیشه تئوریک به آن نگاه شود و اندیشه مندان با بدبینی و عدم درک از کنار آن بی توجه عبور نکنند.

در زمینه مدیریت تئوریک در غرب شکل کار خوب است، غربی ها مشکل تئوری ندارند، از نظر روش آنها از ما کاملتر عمل می کنند، یعنی راهبردهای اجتماعی شان تئوریک است، تصمیم گیری های کلی و جزئی آنها در عرصه سیاست و فرهنگ و جامعه از اندیشه شروع می شود و در غرب فیلسوفان هستند که جوامع را هدایت می کنند.

در این نوع جوامع شکل کار خوب است، ولی محتوای آنها مشکل جدی دارد. مشکل آنها نداشتن تئوری نیست، آنها تئوری دارند، ‌منتها تئوری آنها ناقص، محدود و مادی گرا است، در نتیجه، تمامی برنامه های راهبردی فرهنگی و اجتماعی آنها انسان ها را به سمت مادی گرایی و فرهنگ مادی سوق می دهد.

ولی در جوامع مسلمان وضعیت بسیار پیچیده است. ما فلسفه و جهان بینی الهی داریم، ولی اولا در این زمینه تئوری کامل و جامعی وجود ندارد، متکلم و فیلسوف و عارف هر کدام نظریه خاصی را در مورد حقیقت، هستی و زندگی انسان ارایه می دهند و نظم تئوریک پذیرفته شده ای در عرصه اندیشه و جامعه وجود ندارد. ثانیا راهبرد های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مانند آن از تئوری پردازی اسلامی ناشی نمی شود. اینگونه راهبردها عموما مستقل از اندیشه اسلامی و در اغلب موارد تحت تاثیر آموزه های ترجمه شده غربی ارایه می شود.

به عبارت دیگر ما هم مشکل شکلی داریم و هم مشکل محتوایی. اولا رابطه ایدوئولوژی با جهان بینی آنچنان که باید برقرار نیست، نظامات راهبردی و اجرایی، از نظامات اندیشه ای جداگانه حرکت می کنند، جامعه فکری و فرهنگی توسط فیلسوف و عارف واقعی و تئوریسن رهبری نمی شود و ثانیا در خود فهم جهان بینی دچار چند گانگی و ذهنیت گرایی و مشکلات معرفتی فراوانی هستیم که فلسفه ما را منزوی و از صحنه جامعه خارج کرده است.

البته در این زمان امام خمینی رض یک تئوریسن بود و با قدرت تئوریک خود توانست انقلاب اسلامی را رهبری کند و حکومت اسلامی تشکیل بدهد. اصولا تشکیل یک نحله جدید در اندیشه و یا سیاست و حکومت کار تئوریسین است و امام خمینی با فهم تئوریکی که از دین و هستی داشت در این روزگار توانست حکومت جمهوری اسلامی، یعنی مردم سالاری اسلامی را به عنوان یک سیاست و روش حکومتی جدید به جهانیان عرضه کند.

ولی خوب امثال امام خمینی رض خیلی کم هستند و نباید از هر کسی که اندکی فلسفه یا عرفان خوانده توقع داشت که بتواند یک تئوریسین ماهر و کامل باشد. در این روزگار ما با مشکل جدی کمبود تئوریسین مواجه هستیم. البته کسانی که ادعای آن را داشته باشند، فراوان اند، ولی کسانی که به حقیقت از جامع و کلان نگری هستی شناسانه، دین شناسانه و انسان شناسانه برخوردار باشند، بسیار نادر الوجودند.

مدیریت فرهنگی در راس همه مدیریت ها است. اگر مدیریت فرهنگی تئوریک باشد،‌ آنگاه می توان توقع داشت که مدیریت های دیگر که زیر مجموعه فرهنگ هستند، تئوریک و جامع نگر شوند.

مشکل امروز جامعه ما این است که فرهنگ کشور نهایتا دست تکنیسین ها افتاده و رهبری تئوریک قابل اعتنایی در آن دیده نمی شود. هنر اسلامی و فرهنگ اسلامی داریم، ولی هیچگونه تعریف واقعی و تئوریکی از اسلامی بودن در دست نیست.

می خواهیم دانشگاه اسلامی داشته باشیم، ولی اسلامی کردن دانشگاه یک کار تئوریک است. به خاطر همین هم نابسامانی بسیار زیادی در این عرصه به چشم می خورد و ما حتی هنوز نتوانسته ایم فلسفه حجاب و پوشش را به درستی و به صورت تئوریک برای نسل جوان بیان کنیم تا این نسل با آرامش و آگاهی خود انتخاب گر ارزش های فرهنگی اسلام باشد.

دین گریزی امروزی جوان ها و جوامع انسانی عمدتا به خاطر این است که دستگاه های فرهنگی و فرهیختگان و اندیش مندان جامعه در بیان تئوریک زندگی انسان و هدف آن دچار ضعف هستند. موسساتی که دائم در پی تعیین راهبرد و استراتژی در بخش های مختلف جامعه هستند، فراوانند و تلاش های زیادی هم انجام می شود، ولی تا زمانی که این تلاش ها توسط اندیش مندان و تئوری شناسان اسلامی هدایت نشود، به جای خوبی نخواهد رسید.

3-2-87 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: جمعه 87/1/23::: ساعت 7:11 عصر

مراحل گسترش حیات معقول انسانی عبارت است از:

1-     گسترش اطلاعات: روحیه کنجکاوی، دانش جویی و علاقه وافر نسبت به گسترش دامنه اطلاعات عقلی و دینی از طریق تحصیل علم و مطالعه، سوال داشتن و پاسخ یابی نسبت به مباحث اساسی زندگی، یعنی چیستی و هستی خداوند، جهان و زندگی، انسان، دین و معاد، از شاخصه های اصلی حیات معقول و پیدایش آن در زندگی انسان است.

2-     تحقیق و تفکر: تفکر، حرکت درونی منطقی، تحقیق و استدلال برای یافتن مجهولات زندگی، دیگر از شاخصه های حیات معقول است که پس از مرحله تحصیل علم و به دنبال پاسخ یابی در مرتبه ای بالاتر از آن، قابل دست یابی است.

3-     پژوهش و تئوری پردازی: داشتن نگاه جامع نسبت به هستی، زندگی، انسان و دین و رسیدن به یک سیستم فکری مشخص برای تحلیل زندگی و تعریف تمامی پدیده ها بر اساس جهان بینی خاص دینی، از مراحل مهم تقویت حیات عقلانی است و کسانی که به این مرتبه رسیده اند، از قدرت تشخیص و مدیریت عملی برتری نسبت به دیگران برخوردار می شوند و می توانند رهبر خرد و اندیشه اهل خبره و دانشمندان و همچنین راهبر جامعه و مردم به سوی حیات معقول انسانی و عرفانی برای تحصیل سعادت باشند.

4-     قدرت نقادی:  قدرت نقد افکار و شیوه های مدیریتی و عملی دیگران که در اثر داشتن یک تئوری جامع و حکیمانه نسبت به زندگی حاصل می شود، نتیجه رشد عقلانی نهایی انسان است و کسانی که به این مرتبه از حیات عقلانی می رسند، از شارحان و متفکران و محققان و پژوهش گران جامعه، برتری خاصی دارند.

اهل حیات معقول انسانی از حیات طبیعی نیز برخوردار هستند، آنها هم مانند دیگران تلاش طبیعی و اقتصادی دارند، ازدواج می کنند، خانواده دارند، می خورند، می خوابند و از مواهب طبیعی خداوند لذت می برند، اما هدفشان تنها رسیدن به یک زندگی طبیعی راحت و لذت بردن از مادیات نیست و پرداختن به این امور را تنها برای ترتیب مقدماتی برای ورود و تقویت حیات معقول می دانند. علامت آن هم این است که بیشتر وقت، عمل، نیرو و همتشان را صرف آموختن آموزه های عقلانی و دینی و به کاربستن آن می کنند.

اهل حیات بشری و طبیعی که همان اهل دنیا هستند، اگر چه ممکن است هر ازگاهی به مطالعه کتاب و مجله های عادی بپردازند، ولی اهل مطالعه و تفکر عقلانی نیستند و بیشتر نیرو و عمرشان صرف گذران زندگی مادی و گسترش حیات طبیعی شان می شود و نسبت به سوالات اساسی زندگی در غفلت بسر می برند.

22-1-87

 


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 87/1/20::: ساعت 11:2 عصر

جرقه بیداری:

آشنایی دارم که تا به حال ندیده بودم درباره مسایل فلسفی از من چیزی سوال کنه. ایشون معمولا توی لاک خودش بود و درباره کلیات زندگی چیزی سوال نمی کرد. حرف هاش بیشتر درباره خود زندگی بود و اینکه چی داریم و چی نداریم و چیکار باید بکنیم و چی بخریم و از این جور حرف هایی که معمولا مردم عادی می زنند و بهش فکر می کنند.

چند روز پیش دیدم کمی حالش تغییر کرده و توی فکر رفته، بهش گفتم توی فکری! چی شده؟ گفت مدتی است که حالم خوب نیست، سوالات تازه ای برام پیدا شده که فکرم رو سخت به خودش مشغول کرده. چند وقته فکر می کنم ما برای چی زندگی می کنیم؟ هدف زندگی چیه؟ آخرش چی می شه؟ چیکار باید بکنیم؟ خیلی از کارهایی که مردم می کنند به نظرم پوچ و بی معنا می یاد.

من که یکه خورده بودم و قبلا فکر نمی کردم این آشنای ما با توجه به زندگی کاملا عادی ای که داشت، روزی از این جور حرف ها بزند، بهش گفتم: به به، به به. آشنای ما تعجب کرد و گفت: من می گم حالم خوب نیست، شما عوض اینکه کمکم کنی، از این حالت خوشحال شدی؟ من بهش گفتم: خوب می دونی این حالتی که در تو شکوفا شده، در حقیقت جرقه ای از بیداری است. تو داری حیات تازه ای پیدا می کنی. پیدا شدن این سوالات برای هر کس، در حکم تولد دوباره است.

تو تا بحال فقط از زندگی طبیعی صحبت می کردی، به خوردن و خوابیدن و پز دادن و مال و ثروت فکر می کردی، ولی امروز حرف های تازه ای ازت می شنوم. این سوالات نشون می ده که در تو داره حیات عقلانی پیدا می شه. تو داری زنده تر می شوی.

برای حرکت در مسیر کمال اولین چیزی که باید در انسان پیدا بشه به قول علمای اخلاق یقظه است. تا کسی از خواب غفلت دنیا بیدار نشه نمی تونه حرکت کنه. اولین منزل سلوک عرفانی یقظه است و خوب یقظه یعنی همین!

سوال های فلسفی و اساسی زندگی نقش مهمی در یقظه و بیداری انسان دارند و انسان های کامل همه از همین جا شروع کرده اند. وقتی می بینید که براتون این سوالات پیدا شده یا شخص دیگری داره این سوال ها رو مطرح می کنه، این علامت خوبیه برای اینکه بفهمیم داره از خواب بیدار می شه. داره انگیزه هاش برای حرکت جون می گیره. این خیلی حالت خوبیه.

بهش گفتم خیال می کنی من که قبلا شغل خوبی داشتم و درآمد خوبی هم داشتم، برای چی طلبه شدم. خوب همین سوال ها بود که باعث شد من کار و زندگی ام رو رها کنم و آینهمه سختی رو برای خودم هموار کنم و برم طلبه بشم. خیلی ها برای یافتن پاسخ این سوال ها است که طلبه می شوند. این بهترین انگیزه برای طلبگی است. خوب البته بعضی ها هم هستند که طلبه می شوند، چون کاری گیرشون نیومده و یا می خواهند سربازی نروند و از این جور انگیزه ها،‌ این گروه طلبه های خوبی نمی شن، مگه خدا کمکشون کنه و توی راه بیدار بشوند و در مسیر صحیح زندگی و طلبگی قرار بگیرند.

در روایتی از معصومین(ع) است که فرموده اند: رحم الله امرءا عرف من این و فی این و الی این. خدای رحمت کند کسی را که بداند چه کسی او را آفریده، در کجا زندگی می کند و به سوی چه سرانجامی در حال حرکت است.

این روایت به همین سوالات اساسی زندگی اشاره می کند که برای بیدار شدن و حرکت کردن نقش اساسی را دارند.

روزها فکر من این است و همه شب سخنم .

که چرا غافل از احوال خویش تنم.

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود.

به کجا می روم آخر ننمایی وطنم.

کمال انسان از طریق زندگی عرفانی تامین می شه، ولی اگر کسی بخواد به این نوع زندگی برسه و درش موفق بشه، باید از حیات معقول انسانی عبور کنه. باید اول عقل خودش رو تکمیل کنه، به پاسخ سوالات اساسی زندگی برسه و بینش پیدا بکنه و بعد با یک بیداری و آگاهی کامل به سوی حیات عرفانی و تقویت عشق و محبت و عبودیت حرکت کنه!

حیات عقلی باعث بیداری کامل انسان می شه و او را آماده می کنه تا در مسیر حیات عرفانی قدم برداره و هویت الهی خودش رو زنده کنه و به کمال حقیقی ای که خداوند برای همین او رو آفریده، برسه!

مشکل بزرگی که انسان در ابتدای مسیر زندگی داره، عادت کردن به حیات طبیعی و غفلت از زندگی های برتری است که باید در درون خودش آنها را احیا کند.

انسان اول خیال می کند که هویت او منحصر به همین هویت بشری است و نمی داند که اگر بخواهد انسان بشود باید حیات معقول پیدا کند و همچنین اگر بخواهد به کمال در انسانیت برسد، باید حیات عرفانی و هویت الهی خویش را بسازد و از طریق عبودیت به خداوند نزدیک شود.

20-1-87


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 87/1/18::: ساعت 7:24 عصر

اقسام کلی مردم و تفاوت نگرش ها:

تفاوت اساسی حیات "بشری" با "انسانی" و "عرفانی" در نوع نگاه به زندگی است. اهل هر یک از این مراتب نگاه خاصی به زندگی دارند که باعث بروز نوع خاصی از انگیزش، رفتار، اخلاق، روابط اجتماعی و عبادی می شود.

تمامی موضوعات زندگی مانند خدا، انسان، دین، عبادت، اخلاق و آداب، خانواده، سیاست و حکومت در هر سه مرتبه حیات مطرح است، اما نوع برخورد انسان ها با این موضوعات متفاوت است. تفاوتی که ریشه اصلی آن در نوع نگاه آنها به زندگی و پدیده های آن است.

عوام: اکثر مردمان نگاهشان به زندگی بشری و قشری است و لذا نوع برخوردشان با موضوعات زندگی نیز بسیار سطحی و ظاهری است و مسایل عمیق و تحلیل های عالمانه نسبت به موضوعات زندگی را درک نمی کنند. اهل دنیا در حقیقت برخوردی عوامانه با زندگی و پدیده های آن دارند. برخوردشان با مردم کاسب کارانه است، روابط اجتماعی دارند، ولی بر اساس منافع مادی استوار است. به کسی محبت می کنند که محبت ببینند و به کسی هدیه می دهند که جبران کند. نماز می خوانند، ولی برای اینکه روزی شان زیاد شود و دعا می کنند تا به خواسته های مادی خود برسند.

خواص: دسته ای از مردم که از خواص هستند نگاهشان به زندگی عقلانی است، اهل محاسبه و استدلال و تحلیل عقلی هستند و برخوردشان با موضوعات زندگی عمیق تر و عالمانه تر است. دلیل و منطق به آنها اندیشه و انگیزه می دهد و رفتار و گفتارشان منطقی و مستند به برهان عقلی و نقلی است. اصول اخلاقی را به دلیل عقل پسند بودن آن رعایت می کنند و عبادتشان نیز مستند به دستور دین و درک منافع معنوی آن است. دعا می کنند، ولی خواسته هایشان معنوی است.

اخص: گروهی نیز که از اخص خواص جامعه هستند، نگاهشان به زندگی عاطفی است و چیزی که به آنها انگیزه می دهد عشق و محبت است. اهل معرفت در عین حال که از زندگی طبیعی و عقلانی برخوردارند، عشق و محبت خداوند به آنها انگیزه می دهد و حتی روابط اجتماعی آنها بر اساس محبت استوار است. عشق و محبتی که صرفا یک احساس نیست و ناشی از درک عمیق و عقلانی هستی است. تمامی مردم را به دلیل اینکه بندگان خدای تعالی هستند دوست دارند و رفتار و عبادت آنها بر اساس محبت استوار است. کاری ندارند که عبادت خداوند برای شان منافع مادی یا معنوی در بر دارد، آنها چون خدای متعال را دوست دارند، او را می پرستند. نماز و دعا را راز و مناجات عاشقانه با خداوند و محبوب هستی می دانند.

تفاوت های مصداقی میان این سه نوع نگاه به زندگی و اقسام برخورد با موضوعات آن بسیار گسترده است و ما در این نوشته تنها به پاره ای از آنها جهت روشن شدن بحث اشاره کردیم. انشاالله در آینده سعی بر این است که اگر توفیقی باشد، تمامی موضوعات زندگی را بر اساس این سه نوع نگاه به زندگی با توجه به منابع دینی و رویکرد های روان شناختی و جامعه شناختی بررسی کنیم.

سید مصطفی علم خواه  17-1-87


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 87/1/13::: ساعت 9:21 صبح

حیات عرفانی و عالم عشق که همان عبادت و ارتباط معنوی با خدای متعال است، چیزی فراتر از عالم عقل و استدلال است. استدلال اهل دل و محبت، دوست داشتن است، اگر چه عشق عرفانی ریشه در عقلانیت و حیات معقول دارد و ثمره و نتیجه عقل است، ولی در وادی عشق عاشق به فرمان دل و محبت زندگی می کند و به خداوند و اولیای او عشق می ورزد، محبتی که هیچ شباهتی به هوس اهل دنیا و طبیعت ندارد.

درست است که در زندگی عاشق دل فرمان می دهد و عشق و احساس تصمیم می گیرد، ولی دل و عشقی که ریشه در عقلانیت دارد و احساسی که ثمره تفکر و برآیند شناخت عمیق خدای متعال است.
عارف قبل از عاشق شدن، از عالم عقل و قرب فرایض و انجام واجبات دینی گذشته و سپس به عالم عشق و عبادت عاشقانه خداوند و قرب نوافل رسیده است. رابطه عارف با محبوب عالم اگر چه براساس عشق و محبت استوار است، ولی این عشق خالی از عقلانیت نیست. عشق و عبادت عرفانی نه تنها با عقل در تضاد نیست، بلکه کاملا همراه و هماهنگ با آن است.
عشق اهل دنیا به مظاهر هستی است و ریشه در شهوت، غریزه و امیال نفسانی دارد، ولی عشق عرفانی نسبت به ذات و صفات الهی است و ریشه در عرفان و شناخت عمیق و توحیدی حق تعالی دارد.
نکته اینکه، شروع این سیر و نفوذ به عالم عقل و عشق از طریق مطالعه، تحصیل دانش و تفکر و سپس انجام واجبات و مستحبات دینی  آغاز و انجام می پذیرد و هرکز کسی بدون علم و عمل قادر نیست حیات معقول و زندگی عارفانه داشته باشد.


 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: سه شنبه 87/1/13::: ساعت 9:20 صبح

حیات معقول:

انسان در طبیعت پدید می آید، ولی نباید در طبیعت برای همیشه ماندگار شود، زیرا در این صورت هلاک خواهد شد، چون طبیعت هلاک شدنی است. کل شیء هالک الا وجه. قصص، 88.

تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون --  کجا به کوی حقیقت گذر توانی کرد.

در سن تکلیف، آدمی ماموریت می یابد تا دامن از طبیعت بیرون کشد و با مطالعه و تحقیق و پژوهش های دینی و عقلانی، به عالم عقل و حیات معقول که اصل انسانیت و اختیار او در آن شکل می گیرد، مهاجرت نماید. چرا؟ چون اگر انسان در طبیعت بماند و اهل دنیا شود و نتواند به زندگی عقلانی خود که همان حیات طیبه انسانی و ایمانی است، سامان دهد، از هیچگونه خطری در امان نیست و در آخرت نیز وضعیت دشواری خواهد داشت.

حیات معقول، یعنی زندگی مستند به دلیل و حجت. در این نوع زندگی انسان دو گونه حجت دارد، حجت درونی که همان عقل و به تعبیری پیامبر درونی است و حجت بیرونی که دین و پیامبران الهی هستند. در حیات معقول انسان برای تمامی افکار، عقاید، اخلاق و رفتار خود دلیل و برهان معقول و مشروع دارد و برای هر انتخابی که انجام می دهد، استدلال می کند و اینطور نیست که صرفا در پاسخ به امیال نفسانی، زندگی و انتخاب کند.
زندگی معقول بر اساس اندیشه شکل می گیرد و نه احساس و ادراک غریزی. در این نوع زندگی عقل فرمان می دهد نه امیال و خواسته های نفسانی. انسان در ابتدا بر اساس ادراک غریزی و احساس نیازهای طبیعی که در درونش هست، زندگی و رشد می کند، ولی بعد از سن بلوغ و تکلیف وظیفه دارد که زندگی خود را بر اساس اندیشه و عقیده سامان دهد و حیات و رشد عقلانی داشته باشد.
البته ماندگار شدن در عالم عقل نیز نوعی عقب ماندگی محسوب می شود. فیلسوف شدن و حیات معقول داشتن آخر راه نیست. آدمی در مسیر حر کت تکاملی خود حتی باید از عالم عقل نیز گذر کند و سپس به عالم عشق درآید و محبت را تجربه نماید تا به محبوب حقیقی عالم وصول یابد. اهل معرفت پس از حیات معقول به وادی عشق و عرفان می رسند و از رابطه عاشقانه با خداوند و حالات خوش عارفانه لذتی سرشار می برند.


 
<   <<   71   72   73   74   75   >>   >
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید