بازدید امروز : 216
بازدید دیروز : 549
سوال: طرق نزدیک شدن به اهل بیت(ع) کدامند؟
از این که سعى دارید خود را به ائمه اطهار(ع) نزدیک کنید، خرسندیم. آرى، کسى که دل داده آن عزیزان است، هرگز دچار یأس و ناامیدى نمىگردد؛ اما نزدیک شدن به آنها راه هایى دارد؛ براى مثال شما اگر بخواهید به یک شخص عادى نزدیک گردید و اساس یک دوستى و رفاقت را پى ریزى کنید، چه کار هایى انجام مىدهید؟ همان کارها را درباره اهل بیت اجرا کنید؛ یعنى امور زیر را رعاتى کنید:
الف) خود را به آنها معرفى کنید و در این معرفى دروغ نگویید. هر چه و هر کس که هستید، در درگاه آنان بدان معترف باشید.
ب) از آنها بخواهید خود را به شما معرفى کنند. در این زمان، براى این منظور، راهى جز مطالعه خصوصیات و صفات و سیره آن عزیزان نیست.
ج) حال که معارفه صورت گرفت، سعى کنید کارهایى که خوش آیند آنها است و نظر شان را جلب مىکند، انجام دهید و از کارهایى که مورد علاقه و سلیقه آن عزیزان نیست، دورى کنید.
د) با آنها بسیار گفت و گو و مراوده و صحبت و درد دل داشته باشید؛ زیرا رفت و آمد و مراوده زیاد با دوست موجب ازدیاد دوستى و برافروختن آتش محبت مىگردد.
ه) براى آنها هدیه و سوغات تهیه و ارسال کنید. صلوات بفرستید - ثواب برخى از اعمال مستحبى خود، از قبیل قرآن خواندن را به روح آنها هدیه کنید.
و) به زیارت آنها بروید.
ز) دوستان آنان را دوست بدارید و دشمنانشان را دشمن بشمارید؛
ح) به خاطر مسائل کوچک که احیاناً قدرت تحلیل آنها را ندارید، خداى نخواسته قهر نکنید.
ج) محبت و عشق کلید قرب و نزدیکی است که از راه آگاهى و انس و بر طرف ساختن موانع به دست مىآید؛ براى مثال کسى که به طعم و خواص عسل آگاهى یابد، بدان علاقهمند مىشود و اگر آن را بچشد، علاقهاش به آن افزون مىگردد. حب خدا و اولیاى او نیز از طریق شناخت و معرفت پدید مىآید. هر اندازه آدمى معرفت خود را افزون سازد و در عمل نیز انس و الفت خود را با خداوند و مقربان درگاهش بیشتر سازد و موانع راه (علایق و و وابستگىهاى مادى و دنیایى) را از دل بیرون کند، عشق الاهى در دلش افزونتر خواهد شد و کیمیای عشق است که انسان را به خداوند و انسان های کامل نزدیک می کند.
اگر به این توصیهها عمل کنید، ان شاء الله رابطه شما با آن عزیزان رابطه عاشق و معشوق الاهى خواهد گشت.
لذت دیدن یک فیلم مستهجن و سکسی بنده را آزار می دهد. نمی توانم لذت آن را از دلم خارج کنم. خیلی دوست دارم بی میل به این مزخرفات باشم ولی با هر بار توبه باز بعد از چند ماه مثل معتادها باز می گردم به مشاهده این قبیل فیلمها. بد بختانه نمی توانم لذت آن را خارج کنم. شما بنده را کمک کنید و راهنمایی کنید.
پاسخ: نگاه به عکس و فیلم های سکسی غالبا موجب تحریک شهوت و مقدمه ارتکاب گناه است و لذا دیدن آن حرام است.
همانگونه که از فتاوی مراجع استفاده می شود, علت حرمت نگاه به این گونه فیلم ها تحریک شدن افراطی شهوت است. داشتن شهوت از ویژگی های انسان است, ولی در صورتی وجود این غریزه مفید است که به صورت متعادل اداره شود. افراط در شهوت عقل را ضعیف می کند و انسان را به وادی هوای نفس و گناه وارد می نماید. دستورات اسلام به گونه ای است که هم باعث حفظ این نیرو می شود و هم آن را کنترل می نماید و به حفظ تعادل آن توصیه می کند. زیرا انسان در مسیر سعادت و بهروزی و رسیدن به قرب الهی نیازمند ابزارها و زمینه های است که او را پاداش داده و آماده سازد. چشم و گوش و سایر ابزارمعرفتی خود را کنترل نماید تا عقل و فکر او را به تسخیر نگیرد، چون طبیعی است که دیده چشم شاهد تاثیرات عمیق و فوری است که از آهنگ و فیلم های مبتذل بر می خیزد، بر دل می نشیند و در قلب شور و هیجان بر پا می کند، تا آن جا که این ارتعاشات سوار بر احساس آدمی او را به وادی خیال، شهوت، فساد و بی بند و باری سوق می دهد. این پیشامد موجب می شود که عقل از محاسبات جدی، دقیق و واقع بینانه به دور بیفتد، و در نهایت به پژمردگی، افسردگی یا ستمی در انجام وظایف دینی و الهی (فردی و اجتماعی) منتهی شود. به اتفاق همه دانشمندان علم اخلاق رمز خوشبختی و سعادت حقیقی بشر در کنترل اعضاء و جوارح و تعدیل احساساتش نهفته است که از آن به عدالت تعبیر می شود و آن به معنای واقعی کلمه در منطبق کردن مسیر زندگی با راه خدا که صراط مستقیم است خلاصه می شود، زیرا روح آرامش و اطمینان آن جاست.
عوارض زیان بار فیلم های مبتذل
1. باعث انحراف فکرى و ایجاد تخیلات جنسى و مشغلههاى ذهنى مىشود ودر طول شبانهروز ذهن تأثیرپذیر انسان صحنههاى مشاهده شده مرور مىکند و کمتر کسى است که بتواند بین تأثیر آموزش و تحریکجنسى آنها تفکیک و جدایى ایجاد کند و خواه ناخواه تأثیر خود را خواهد گذاشت و این براى آرامش روانى انسان مضر است.
2.معمولاً و به خاطر سرکش بودن غریزه جنسى و قدرت آن و تأثیرپذیرى زیاد انسان و بدون این که نیاز فیزیولوژیک (که به طور عادى و طبیعى و از راه صحیح آن ایجاد و سپس ارضاء شود) واقعى در فرد شکل گیرد تحریک شده وباعث فشار روحى شده و چه بسا گاهى اوقات به افراط و زیادهروى در ارضاء آن شود این نوع تحریکجنسىها خیالى و غیرواقعى است و عدم تعادل در این زمینه براى جسم و روح انسان مضر است، از عقلانیت انسان می کاهد و او را وادار به گناه می کند.
3. مشاهده مکرر و زیاد آن و در دسترس همه بودن این نوع فیلمها (حتى به عنوان آموزش باعث شکستن قبح و زشتى امورى است که اسلام و عقلاء و عرف جامعه آن را زشت و قبیح مىشمارند. حتى انسانهاى مؤدب و با نزاکت از بیان و ذکر برخى الفاظ که مستقیما اشاره به یکى از اعضاء بدن انسان مىکند، اکراه دارند و آن را زشت و ناپسند و قبیح مىدانند چه رسد به این که به مشاهده و تجزیه و تحلیل آن بپردازند. کما این که اسلام نیز به فتواى برخى فقهاء گفتن و ذکر و به زبان آوردن اعضاء تناسلى انسان به طور صریح حرام مىداند.
4.مشاهده، بیان، نقل اینگونه مطالب به طور زیاد و صریح و بدون پرده و به طور فراوان در اختیار همگان قرار دادن چنین فیلمها و... باعث از بین رفتن عفت عمومى و اجتماعى مىشود.
5. به دنبال مشاهده اینگونه فیلمها، افراد به مقایسه آنچه در فیلم دیدهاند و آنچه از همسر خود سراغ دارند مىپردازند و در نتیجه نقایص و کمبودها و ضعفهاى احتمالى خود و همسر خویش در ذهن فرد برجسته شده و چه بسا باعث کاهش تمایل و علاقه به همسر انتخاب شده خود مىشود و به تدریج کانون خانواده را دچار اختلال و فروپاشى مىکند.
راهکارهای مفید
1.بدانید انسان موجودی است دارای اراده و تا زمانی که تصمیم بر حل مشکلتان نداشته و به کار خود اعتقاد نداشته باشید، بهترین راهکارها هم نمی تواند کوچک ترین تغییر وتحولی در شما ایجاد کند.
2.هر کاری که عادت انسان شده باشد یک شبه قابل تغییر نیست پس خود را بشناسید و طبق ظرفیت های وجودی خود اقدام به ترک این عادت بنمایید.
3.با نا امیدی، یاس و روحیه ی بی نشاط ترک گناه سخت تر و شاید غیر ممکن باشدپس اعمال گذشته را فراموش کنید وبا شادی و نشاط طبق دستورات بالابه پیش بروید.
4.شکست در این اقدام امری طبیعی است ولی مهم این است که شکست باعث پیمودن راه باشد نه توقف در مسیر.
5.اهمیت حل مشکل از جانب شما نشان از پشتکار و قلب سرشار از ایمان شما بوده و اگر خداوند شما را دوست نمی داشت توفیق حل مشکل را به شما نمی داد پس ندای الهی را لبیک گفته و با استعانت از درگاه او به پیش بروید.
6.تلقین در جهت منفی و مثبت اثر خود را به همراه دارد و شما سیگنال های منفی را کنار گذاشته و پیامهای مثبت به خود ارسال کنید.
7.بهترین و موثر ترین راه حل ازدواج است زیرا ازدواج موافق با فطرت انسان بوده و این با تجربه به اثبات رسیده است پس از ازدواج نترسید و هر چه بیشتر از این مساله دوری کنید موفقیت کمتری در اقدام به ازدواج خواهید داشت و برههمین اساس است که پیامبر اسلام(ص) می فرمایند: هر که ازدواج کند نیمی از دینش را حفظ کرده.
8.خود را دست کم نگیرید و بدانید انسان دارای قدرت فوق العاده ای است و به هر جا که اراده کند می تواند برسد چه بسا افرادی که مشکلات آنها از شما بیشتر بوده ولی با تلاش و مجاهدت به مقامات عالیه رسیده اند.
9.فراموش نکنید هنوز دیر نشده و از شما که در ابتدای دوران جوانی و شکوفایی استعدادهای خویش هستید سخنی بعید و غیر قابل قبول است.
10.بدانید شما تکیه گاهی مانند خداوند را دارید و از همین الان که این سطور را می خوانید از خدا کمک گرفته و خود را آماده اطاعت از دستورات او نمایید.
11.اوقات خالی خود را با برنامه های مفید پر کرده واز تنهایی وبیکاری پرهیز کنید.
12.رسیدگی به خواهش ها نفس را قوی تر کرده وتداوم این کار باعث ضعیف شدن انسان در مقابل نفس خواهد شد.
13.اگر چه لذائذ حرام ونامشروع در ابتدا، قدری خوشایند بوده اما اگر دقت کنیم خواهیم دید بعد از مدتی پشیمانی، ندامت وکدورت رابرای انسان به ارمغان می اورد.
14.موارد تحریک کننده اعم از شنیدنی ها، خواندنی ها،افکارو...همانند جرقه ای است که کنار مواد محترقه قرار گرفته در این صورت نتیحه ای جز اشتعال وآتش سوزی مورد انتظار نخواهد بود.
15.نگاه به چنین فیلم هایی جز تشویش خاطر وکدورت قلب هیچ ثمره ای ندارد.
16.در مواقع بیکاری به صحنه های مهیج فیلم هایی که دیده اید فکر نکنید وآن ها را به کلی فرا موش کنید تا به مرور زمان از ذهنتان پاک شود.
17.این سوال را از خود به صورت جدی بپرسیدنتیجه وثمرات فیلم هایی که دیده ام چه بوده است؟ اگر جواب قانع کننده ای داشته اید به این کار ادامه دهید.
18.در صورتی که انسان متاهل به مشاهده ی این فیلم ها بپردازد در روابط او با همسرش تاثیر منفی خواهد داشت.
دکتر سروش می گوید در جهان جدید اثبات خدا ناممکن است ریشه این حرفشان کجاست و جواب متفکران ما چیست؟
پاسخ: کسی سوال کرده که دکتر سروش اثبات خدا را ناممکن می داند. من نمی دانم که ایشان چنین نظری دارد یا نه؟ یعنی با دیدگاه ایشان برخورد نکرده ام. ولی به طور کلی باید گفت: اگر ایشان یا هر کسی دیگری چنین نظری داشته باشد، این نشان از این دارد که فرد خدا را نمی شناسد، چون اگر می شناخت که خدا کیست و چیست، هرگز چنین نظری نمی داد. بله اگر منظور خدایی باشد که فلاسفه می گویند، یعنی واجب الوجود و علت العلل، این قابل اثبات نیست، چون اصلا چنین چیزی نداریم. خوب الان من نمی خواهم وارد بحث خدا در فلسفه شوم. اما اگر کسی خداوند را آنچنان که عرفا معرفی می کنند و قرآن کریم می گوید و ائمه معصومین(ع) به خصوص مولا علی در خطبه های آغازین نهج البلاغه معرفی می کند، بشناسد، آنقدر به او احساس نزدیکی می کند که هرگز به دنبال اثبات خداوند هم نمی گردد.
بله درست است که خدا اثبات کردنی نیست. و قابل اثبات نیست. اگر کسی بگوید خدا هست، ولی خدا اثبات کردنی نیست، بلکه شهودی و دیدنی است، همانگونه که عرفا می گویند، حرفش درست است، ولی اگر منظورش این باشد که خدا نیست و بخواهد منکر خدا شود، سخنی بی اساس گفته است.
از دیدگاه عرفانی شناخت خداوند مبتنی بر تصور صحیح از او است. خدای متعال متن وجود و حیات و قدرت ساری و جاری در تمام هستی است. هیچ ذره ای در جهان هستی نیست که در باطن و ظاهر آن خدای متعال با وجود، حیات و قدرت و علم و سایر صفات خویش حضور و ظهور نداشته باشد.
تمامی پدیده های جهان، ظهور صفات خداوندی هستند و شما می توانید از پس هر پدیده و صفت کمالی که در هستی مشاهده می کنید، ذات وجود و خدای متعال را مشاهده نمایید، خداوند، یعنی منبع وجود، حیات، علم، قدرت و سایر کمالاتی که در طبیعت و تمام هستی ظهور و نمود دارد. رسیدن به شناخت عمیق و عرفانی خداوند مستلزم تلاش فراوان و گذر از مراحل و مراتب خداشناسی است که درادامه بدان اشاره خواهیم نمود.
مشکل شناختى انسان نسبت به خداوند، یک مشکل تصدیقى نیست، تا بحث شک که از مباحث تصدیقى است بر آن مطرح باشد. مشکل انسان در این زمینه بیشتر یک مشکل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است که اگر خوب تصور شود، تصدیق آن از بدیهیات است و از نظر علمى شک در بدیهیات بىمعنا است.
به نظر ما مشکل شما نیز در این رابطه، مشکل شک و یقین و مربوط به حوزه تصدیقات نمىباشد. مشکل شما یک مشکل تصورى و شناختى است و مربوط به حوزهى تصورات است. از عملکرد شما بر مىآید که شما به خداوند ایمان دارید و او را مىپرستید؛ ولى تصور و شناخت درستى از حقیقت خداوند ندارید. شما اگر بتوانید با تحقیق و تفکر و استعانت از خود خداوند، براى خودتان تصور حقیقى ودرستى نیست به موضوع خداوند بدست آورید، قطعا نسبت به آن یقین و تصدیق خواهید داشت و مشکل به کلى رفع خواهد گشت.
یک دلیل مهم براى اینکه مشکل انسان نسبت به حق تعالى، یک مشکل تصورى است و نه یک مشکل تصدیقى و ایمانى، قرآن کریم است. در قرآن کریم بحث اثبات اصل وجود خدا به هیچ وجه دنبال نشده است و حتى یک دلیل براى اثبات وجود خداوند در آن یافت نمىشود. آنچه در قرآن کریم در این زمینه وجود دارد مربوط به بحث توحید خداوند و صفات وکمالات و افعال اوست و کار استدلال و اثباتى که در تألیفات وجود دارد تماما مربوط به فلاسفه و متکلمین است.
قرآن کریم در مورد کسى که نسبت به وجود خداوند شک دارد و یا خیال مىکند که شک دارد مىفرماید: «أفى الله شک فاطر السموات و الارض؛ آیا در وجود خدا شک مىکنید، کسى که خالق آسمانها و زمین است»، (ابراهیم / 10). این آیه بدین معنى است که با دیدن آسمانها و زمین، شک نمودن در خالق آنها شکى معقول نمىباشد.
امیرالمؤمنین على(ع) در این زمینه کلام بسیار زیبائى دارد. ایشان فرموده است: تعجب مىکنم از کسى که خلق خدا را مىبیند ولى در وجود خالق آنها شک مىکند، (نهجالبلاغه، حکمت 121، ص 422).
شک در وجود خدا مانند آن است که انسان ساختمانى را ببیند و در وجود خود آن و یا سازنده آن شک نماید، کتابى را مطالعه کند؛ ولى نسبت به وجود کتاب یا نویسنده آن شک کند، شعرى را بخواند؛ ولى در وجود شعر یا شاعر آن شکّ داشته باشد و یا به قول متکلمین، صنع را مشاهده نماید؛ ولى در وجود صانع آن شک داشته باشد، به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شک نماید و یا به بیان عرفا، مظهر را ببیند؛ ولى در وجود مُظهر آن تشکیک نماید. آیا به نظر شما چنین شکهائى معقول است؟
تصور خدا
اکثر آدمها خیال مىکنند وجود خدا یک حقیقت عجیب و غریب و دور از دسترس فکر و اندیشهى انسان است. خدائى که غیر از انسان و جهان و حتی خارج از هستی است.
تصورى که اکثر مردم از خدا دارند، تصور درستى نیست؛ تصور خدائى است که ساختهى ذهن خود آنها است و یا تصورى کاملاً گنگ و مبهم است. دانشمندان و مؤمنان از مردم نهایتا اعتراف مىکنند که خدائى هست و این عالم بالاخره خالقى دارد و به او ایمان نیز دارند؛ ولى مشکل آنها این است که نمىدانند او کیست و چیست و برخى حتى معتقدند که این موضوع اصلاً دانستنى نیست؛ در حالى که اولیاء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممکن مىشمارند و مدعى معرفت یقینى او هستند، بلکه او را دیدنى نیز مىدانند و دم از رؤیت و شهود او مىزنند.
على(ع) در این زمینه فرموده است: من قبل از اینکه چیزى را مشاهده نمایم و همراه با آن و پس از آن، خداى را مىبینم.
از نظر عارف، کل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و یا به تعبیرى مظاهر الهى، ذاتى که از طریق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پدیدههاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر صفات همان ذات یگانهایم که در ما ظاهر شده است.
روى این حساب که تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه مىبینیم، مىشنویم، حس مىکنیم و یا تعقل و مشاهده مىنمائیم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غیر از خدا» به هیچ وجه مصداق خارجى ندارد، حضرت سیدالشهداء(ع) در زیارت عرفه مىفرماید: «الغیرک من الظهور ما لیس لک؛ آیا براى غیر تو ظهورى هست که آن ظهور، ظهور تو نباشد». در چنین فضائى، خود شما قضاوت نمائید که اصولاً شک و اثبات وجود خدا، چه معنائى مىتواند داشته باشد.
به طور اصولى موضوع وجود خدا یک موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشکیک نیز نمىباشد. خداى را باید با خود خداى شناخت و غیر از این هم چارهاى نیست؛ زیرا چیزى غیر از او وجود ندارد تا ما بواسطه آن بخواهیم خدا را بشناسیم و هیچ دلیلی بر او احاطه ندارد تا با آن وجود خدای را اثبات نمائیم.
در دعاى ابو حمزه ثمالى مىخوانیم: «الهى بک عرفتک و انت دللتنى علیک و دعوتنى الیک و لولا انت لم ادر ما انت؛ بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو مىشناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نمودهاى و اگر تو نبودى من تو را نمىشناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى). اهل معرفت در زمینه تصور و شناخت خداوند بسیار روشن، واقعى، زیبا و بىاشکال سخن گفتهاند.
از نظر عارف، همانطور که قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر آن. منظور ایشان از وجود، ذات حق تعالى است. ذاتى که داراى صفات کمال است و از طریق صفات خود به صورت اشیاء، انسان و سایر مظاهر خلقى، ظهور نموده است.
دریا، کوه، زمین، آسمان و من و تو وجود داریم؛ ولى وجود نیستیم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غیر او هر چه هست، مظاهر آن وجود یگانه است. انسان غیر از وجود و وجود غیر از انسان است. وجود، منحصر به حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بىهمتا است.
ما وقتى مىگوئیم: من هستم، معنایش این است که هستى در تمام هیکل و اعضاء و جوارح و روح من سریان و حضور دارد، این سخن بدین معنا است که خداى در تمام آنچه که ما آن را من مىنامیم، حضور و ظهور دارد و باز این بدین معنا است که من چیزى جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نیستم.
روى این حساب، ما پر از وجودیم و پر از خدائیم و بلکه هستى پر از خدا است و هیچ چیزى از خدا به ما نزدیکتر نیست «و هو اقرب الیک من حبل الورید».
شک در وجود خدا، شک در وجود خودمان است، شک در وجود هستى است، شک در وجود وجود است. آیا ممکن است کسى بتواند در وجود وجود، شک نماید؟ آیا چنین شکى معقول است.
خدا، هستى مطلق و مطلق هستى است. ما اگر تمام وجودها را با هم جمع بزنیم و آن را بدون هرگونه تعیین، تقید و ظهورى به صورت وحدت احدی تصور نمائیم، توانستهایم وجود مطلق ذات خداوندى را ادراک نمائیم و سریان و حضور او را در تمام هستى ببینیم.
انسان برای رسیدن به خداوند و وصول به لقای پروردگار به دو نوع سیر و سلوک نظری و سیر و سلوک عملی نیاز دارد. سلوک نظری برای شناخت هر چه بهتر خداوند و قرب علمی به او است و سلوک عملی برای نزدیک شدن و قرب عملی به خدای متعال می باشد.
لطفا راهی جهت پیدایش اشتیاق بیشر به نماز معرفی کنید؟
با سلام به شما رهرو کوی دوست. سر و فلسفه نهایی دین و ضرورت عبادت و نماز و معنویت به مقام خلافت و ولایت انسان در روی زمین باز می گردد. در آیات مربوط به آفرینش انسان آمده است که خداوند انسان را خلیفه خود در زمین قرار داده است. خلیفه بودن انسان بدون داشتن مقام ولایت و قدرت ولایی ممکن نیست. ولایت اصل و اساس تمامی کمالات انسان و مناصب الهی و اجتماعی او است. مقام ولایت همان مقام قرب الهی است که خدای متعال استعداد آن را به صورت کامل تنها در نهاد انسان قرار داده و تحقق آن را هدف نهایی زندگی او معرفی نموده است.
به طور کلی می توان گفت: فلسفه دین، زندگی و عبادت تحقق نیروی ولایت در انسان است، زیرا تنها با فعلیت یافتن این نیرو است که انسان جایگاه اصلی خویش را در زمین و آفرینش احراز می کند. مقام و جایگاهی که خدای متعال او را برای آن آفریده، یعنی خلافت خداوند در زمین.
کسانی که نماز نمی خوانند و یا کاهلی می کنند، به این حقیقت که گفته شد، واقف نیستند. در نتیجه ایشان انسان های ضعیفی هستند که این اقتدار در آنها بروز نمی کند و نمی توانند به عنوان یک انسان در زمین تاثیرات ولایی مثبت داشته باشند و می بینیم که افراد بی خاصیت و کم تاثیری پیرامون خود هستند، ولی اهل عبادت و دین داری، به دلیل بهره مندی از این نیرو، کسانی هستند که در جامعه و خانواده خود تاثیر مثبت می گذارند. البته به هر مقدار که درجه اخلاص و صدق انسان مومن در این مسیر بیشتر باشد، فرد موثرتر و مفید تری برای خویش و جامعه خواهد بود.
بدون نماز، آدمى در مسیر زندگى، گوهر عبودیت خویش را در برابر ذات لایزال احدیت، به فراموشى خواهد سپرد و در نتیجه از کمال خویش باز خواهد ماند. انسان، بدون نماز، که بهترین راه ارتباطی با خداوند است ضعیف خواهد شد. انسان طالب قدرت و توانایی است و این طلب خود را بیشتر از طریق ارتباط با قدرت بی نهایت خداوند و عبادت عملی می کند. نماز مانند گوشی همراه که پس از مدتی نیرو و باطری اش ضعیف می شود و نیاز به شارژ دارد، شارژ کننده نیروهای معنوی انسان است
برای آشنا شدن با نمونه این گونه انسان ها به کتاب هایی پیرامون زندگی اولیای الهی مراجعه کنید و یا به تاریخ زندگی و خاطره هایی که از افرادی مانند امام خمینی(رض) و عالمان و فرزانگانی مانند ایشان نقل شده است، توجه کنید.
این اصل فلسفه نماز. اما نماز تاثیرات فراوان دیگری نیز دارد که بدان اشاره می شود. یکی از این تاثیرات غفلت زدایی است. در این دنیای فریبنده که تازیانه های غفلت از هر سو بر روح آدمی نواخته می شود، چه پناهگاهی آرامش پذیرتر از «نماز». همو که زخم های روح افگار تو را التیام می بخشد.آیا کسی از هم صحبتی با دلدار خسته می شود؟ نماز، سخن گفتن با محبوب است و سوره حمد تنها سوره ای است که از زبان بندگان است. در این سوره، بندگان دارند به خدا اظهار محبت و نیاز می کنند. نماز دارو و درمان است. حقیقتاً در این دنیایی که همه چیز دست به دست هم داده تا ما هم مادی فکر نماییم، نماز، نجات بخش و اکسیری عظیم است.
از آن جا که نسبت به نماز - این عبادت مظلوم – معرفت نداریم، اشتیاق هم نداریم. بارها شنیده ایم «نماز معراج مؤمن است» «نماز ستون دین است» و ... اما یک بار به این احادیث ارزنده فکر ننموده و آن را تحلیل نکرده ایم. تحلیل مفصل را به شما دانشجوی گرامی واگذار نموده و فقط یک تحلیل اجمالی عرض می کنیم.
اگر فقط این دو حدیث در مورد نماز بود ما را کافی بود.
معراج، اسم آلت، بر وزن مفعال و به معنای «وسیله عروج»است یعنی وسیله بالا رفتن، وسیله تقرب به خداوند. خیلی ساده اما پر معنا. شما هم تأیید می کنی؟ بالا را نشان داده اند، وسیله بالا رفتن را هم در اختیار قرار داده اند. حالا اگر کسی بالا نرفت، مقصر کیست؟
شاید شما تجربه نداشته باشید. آنها که در این مسیر تجربه ای دارند می دانند که بسیاری از مشکلات معنوی و معرفتی سالکین الی الله در نماز حل می شود. ناب ترین و زیباترین نکته های معرفتی و حقیقی در نماز به خصوص در نماز جماعت به انسان می رسد. از بوعلی سینا نقل است که هر موقع درک مطلبی برایش سنگین می شد، دو رکعت نماز می خواند و به پاسخ می رسید.
نماز ستون دین است. دین اسلام به این عظمت و شکوهمندی، برای همه زوایای زندگی انسان برنامه دارد و در همه ابعاد فردی ، اجتماعی، و ... حرف برای گفتن. حال ستون این دین جاوید، نماز است. قوام این دین و حیات آن به نماز است. اگر تعجب می کنیم که چطور، نماز ستون دین است؟ به این خاطر است که نمی دانیم نماز چیست؟
اشتیاق به نماز
آیا برایتان پیش آمده که بسیار گرسنه باشید؟ اشتیاق انسان گرسنه به غذا چگونه است؟ گرسنگی جسمی را انسان احساس می کند و بدون هیچ تأملی سراغ غذا می رود.
دلیل غذا نخوردن شخص سالم وعدم اشتیاق او به غذا، چه می تواند باشد؟ این شخص یا گرسنه نیست و یا بیمار است و از غذا لذت نمی برد. در مورد غذای روحی هم همین طور. ما اعتقاد داریم که معنویات، مخصوصاً نماز، غذای روح است. عدم اشتیاق به نماز- مانند عدم اشتیاق به غذا- می تواند به چند علت باشد.
1- گرسنگی روحی را احساس نکرده ایم.
از آن جا که غذای سالم روح، معنویات حقیقی و در رأس آن ها نماز است، عدم احساس گرسنگی روحی، ناشی از غفلت و سر کار گذاشتن نفس با معنویات کاذب است. پیامبر می فرمود: من از نماز سیر نمی شوم.(1) اگر ما احساس سیری می کنیم راه را به غلط رفته ایم.
2- گاهی بیماری های روحی باعث شده که از غذای روحیمان لذت نمی بریم لذا اشتیاق نداریم. گناه گاهی آنقدر روح انسان را تاریک و آلوده می کند که نور نماز در آن منعکس نمی شود و آنقدر به لذت های مادی و گناه آلود عادت کرده که دیگر مذاق روحی اش پذیرای لذت های معنوی نیست.
عدم لذت از نماز، بیماری روحی بسیار حاد و رایجی است. عدم لذت، نشأت گرفته از نبود صفای دل و حضور قلب و افکار پریشان است.
برای کسب حضور قلب در نماز و در نتیجه، اشتیاق و لذت به آن به چند نکته اشاره می شود.
1- از هنگام وضو گرفتن توجه داشته باشیم که داریم برای چه کاری و حضور نزد چه بزرگی مهیا می شویم. چند لحظه قبل از نماز نیز فکر کنیم که می خواهیم چه کاری انجام دهیم و در مقابل چه معبودی ایستاده ایم.
2- نماز، محبوب ترین کارها نزد خداوند متعال است(2). وقتی انسانی بداند محبوبش چه می پسندد، انجام آن کار برایش بسیار شیرین است. حال این نماز است که محبوبِ محبوب عالم است. توجه به این مهم، لذت آور است.
3- توجه به حرکات و اذکار نماز: به عنوان مثال، تکبیرة الاحرام (همان الله اکبر ابتدای نماز ) یعنی خدا بزرگتر از آن است که وصف شود. امام صادق علیه السلام فرمود: چون تکبیر گویی در برابر کبریاء حق، هر آن چه را که در میان آسمان بلند و زمین خاکی است کوچک بدان. زیرا اگر خدای تعالی از دل بنده ای آگاه شد که به هنگام تکبیر گفتن در دل او عارضه ای از حقیقت تکبیر است به او می فرماید: ای دروغ گو! به من نیرنگ می زنی. به عزت و جلالم سوگند که حتما و حتما تو را از شیرینی یاد خود محروم می کنم و حتما حتما تو را از قرب خودم و از لذت و سرور مناجاتم محجوب خواهم نمود. پس تو را لازم است که به هنگام نمازت، دل خود را بیازمایی که اگر حلاوتش را می یابی و در جان خود سرور و خوشحالی اش را درک می کنی و دلت با مناجات حق مسرور است و از گفتگو با او لذت می برد، پس بدان که خدای تعالی تو را در تکبیری که او را گفته ای تصدیق فرموده وگرنه باید دانسته باشی که لذت مناجات را از کام تو برگرفتن و تو را از شیرینی عبادت محروم ساختن، خود دلیل است بر آن که خدای تعالی تو را در تکبیرت دروغگو شناخته و از درگاهش تو را رانده است.(3)
در سخنی از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده که : سجده اول یعنی من از خاک هستم. سر برداشتن از سجده اول یعنی من از خاک برآمده ام. سجده دوم یعنی من به خاک باز می گردم و سر برداشتن از آن یعنی دوباره برای قیامت سر از خاک بر می دارم.
مطالعه در اذکار و حرکات نماز، اشتیاق به آن را افزون می نماید.توصیه می شود در باب حرکات و اذکار نماز، حتما کتاب سر الصلاة امام خمینی را مطالعه نموده و حداقل، مدتی با آن مأنوس باشید. به عنوان مثال یک هفته تکبیرة الاحرام و معانی آن را مطالعه و در نمازتان رعایت کنید هفته بعد سجده و به همین ترتیب الی آخر. اثر آن را خواهید دید و لذت آن را ان شاء الله خواهید چشید.
شاید متن اوایل کتاب سنگین باشد، به طور موقتی از آن گذر کنید و به اسرار نیت، رکوع، سجده و ... رجوع نمایید.
4- توجه به ارزش والای نماز: احادیث زیر نمایانگر ارزش بلند نماز است.
الف- هر که خداوند از او یک نماز بپذیرد عذابش نمی کند و از هر که یک کار نیک بپذیرد عذابش نمی کند.(امام صادق علیه السلام)(4)
ب- هر که دو رکعت نماز بخواند و بداند در آن ها چه می گوید، نمازش که تمام شد گناهی میان او و خداوند باقی نمی ماند. .(امام صادق علیه السلام)(5)
ت- نماز نخستین عمل فرزند آدم است که به آن رسیدگی می شود. اگر درست شد به دیگر اعمالش رسیدگی می شود و اگر درست نبود سایر اعمالش رسیدگی نمی شود.(6) و ... .
5- توجه به آثار نماز
نماز را نباید از یک بعد نگاه کرد. ابعاد بسیاری ازجمله اخلاق بندگی، اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی و ... در نماز لحاظ شده است.
الف- بندگی و عبودیت در نماز موج می زند.« ایاک نعبد و ایاک نستعین»، به خاک افتادن، تعظیم کردن در مقابل معبود حقیقی و ... قطره ای از جلوه های بندگی در نماز است.
ب- نماز، کبر و غرور را از انسان دور می کند زیرا در مقابل قدرت مطلق جهان، بارها پیشانی خود را بر خاک می گذارد، سر خم کرده و اظهار ناتوانی و عجز می نماید. اگر حتی توجه مختصری هم در میان باشد، غرور انسان، شکسته شده و اثری از سرکشی باقی نمی ماند.(این اثر، ذره ای است از آثار اخلاقی فردی نماز)
ت- باز شدن درب خانه خدا
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: تا زمانی که در حال نماز هستی، درب خانه پادشاهی مقتدر را می کوبی و هر که درب خانه پادشاه را بسیار بکوبد، سرانجام آن درب به رویش باز می شود.(7)
ج- آیا کسی یافت می شود که دوست نداشته باشد مشمول رحمت الهی شود.
امام علی علیه السلام فرمود: هر گاه کسی به نماز می ایستد ابلیس از این که می بیند رحمت خدا او را فرا گرفته حسودانه به وی می نگرد.(8)
چ- برخورداری از جلالت خداوند
اگر نماز گزار می دانست که چه هاله ای از جلالت خدا او را فرا می گیرد، دوست نداشت سر از سجده اش بردارد.(9)
چند نکته:
1- امام علی علیه السلام در نهج البلاغة می فرماید: آیا به پاسخ دوزخیان گوش فرا نمی دهید. آن هنگام که از آنها پرسیدند: چه چیز شما را به دوزخ کشانده است؟ گفتند: ما از نماز گزاران نبودیم(10). همانا نماز، گناهان را چونان برگ های پاییزی فرو می ریزد و غل و زنجیر گناهان را از گردن ها می گشاید. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم نماز را به چشمه آب گرمی که بر در سرای مردی جریان داشته باشد، تشبیه کرده. اگر روزی پنج بار، خود را در آن شستشو دهد، هرگز چرک و آلودگی در بدن او نماند. (11)
2- نماز خواندن با نماز بر پاکردن تفاوت دارد. در قرآن کریم عبارت «الذین یقیمون الصلاة» و مشابه آن آمده یعنی کسانی که نماز را بر پا می دارند. نماز خواندن نوعی رفع تکلیف است در حالی که نماز بر پا کردن، یعنی نماز خواندن با تمام وجود. این نماز است که روح انسان را قوی کرده و به او آرامش حقیقی می دهد.
3- پیامبر خدا درباره مردی که با آن حضرت نماز می خواند و در عین حال مرتکب کارهای زشت می شد فرمود: نمازش روزگاری او را از کارهای زشت باز خواهد داشت. و دیری نگذشت که آن مرد توبه کرد.(12)
نماز به خودی خود قدرتی دارد که می تواند انسان را از کارهای ناپسند باز دارد.
4- یکی از حیله های شیطان این است که کار مفید و خوب را سخت جلوه می دهد. متأسفانه انسان ها هم در اثر کمی معرفت به نماز در دام شیطان می افتند. ما انسان ها مدت های زیادی را به کارهای لغو وبیهوده می گذرانیم اما وقتی نوبت به نماز و کارهای عبادی می رسد حال نداریم. این از دام های شیطانی است.
در پایان، بحث را با قطعه زیبایی از کتاب اخلاقی نفیس معراج السعادة ملا احمد نراقی (ره) به پایان می بریم
ای جان برادر! بدان که نماز تو تحفه و هدیه است که به بارگاه مالک الملک می بری و با آن تقرب به حضرت می جویی... و در روز عرض اکبر [قیامت] آن را به تو رد می نمایند پس دیگر اختنار به دست توست... ای غافل! آگاه شو و با خود تأمل کن که اگر خواهی تحفه به نزد پادشاه ببری.... سعی می کنی در خوبی و پاکیزگی و حسن آن تا به معرض قبول افتد. پس ای مغرور غافل بیچاره، تو را چه افتاده که این قدر غفلت .... می ورزی.... وارد شده است که هر نمازی را که آدمی، رکوع و سجود آن را درست بجا نیاورد، .... [آن نماز] در روز عرض اکبر[قیامت] خواهد گفت: خدا تو را ضایع کند چنان که مرا ضایع کردی.(13)
منابع:
1) منتخب میزان الحکمة، حدیث 3592
2) منتخب میزان الحکمة، حدیث 3597
3) سرالصلاة، امام خمینی، نشر پیام آزادی، 1360، تهران، ص 127
4) اصول کافی، 3/266/11
5) اصول کافی، 3/266/12
6) منتخب میزان الحکمة، حدیث3601
7) منتخب میزان الحکمة، حدیث3607
8) منتخب میزان الحکمة، حدیث3609
9) منتخب میزان الحکمة، حدیث3608
10) سوره مدثر، 42، 43
11) نهج البلاغه، خطبه 199
12) بحارالانوار،ج82، ص98 به نقل از منتخب میزان الحکمة
13) معراج السعادة، ملا احمد نراقی، باب نماز
مطالعه بیشتر:
1- سرالصلاة، امام خمینی،
2- معراج السعادة، ملا احمد نراقی، باب نماز
3- تفسیر نماز،حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
4- آداب نماز،امام خمینى
5- چهل حدیث، امام خمینى
6- نماز،استاد حائرى شیرازى
7- نماز براى جوانان، استاد قرائتى
8- پرتوى از اسرار نماز،استاد قرائتى
9- انسان کامل،استاد شهید مرتضى مطهرى
زمان خودسازی:
خودسازی به عنوان یک فریضه عقلی و دینی در همه ادوار زندگی انسان جریان دارد و در هیچ لحظه ای از عمر نباید ترک شود؛ زیرا کمال و سعادت انسان در دنیا و آخرت در گرو آن است. سهولت خودسازی، در همه دوران های زندگی به یک اندازه نیست. کسی که دوران جوانی را سپری کرده و در میان سالی به غفلت خو کرده، به دشواری می تواند کام خود را از عادت های بد و لذت های حرام محروم سازد. دشوارتر اینکه، خروج او از غفلت کار آسانی نیست و چون غافل است درد خود را نمی داند تا به درمان آن روی آورد. حتی اگر به علتی از خواب غفلت بیدار شود، توان او برای ساختن حال و آینده خود اندک شده و نمی تواند به راحتی با گذشته خود وداع نماید.
فرصت جوانی:
جوانی بهترین فرصت برای سازندگی و پیمودن مسیر کمال است، زیرا در این سن انسان در اوج قدرت بدنی و روانی و اراده است و برای خودسازی به این قدرت نیاز دارد. فلسفه اصلی وجود قدرت در دوران جوانی صرف آن در جهت خودسازی و توانمند سازی روح انسان در مسیر قرب به خداوند است. انسان به هر مقدار که از این دوران فاصله می گیرد، اگر در مسیر خودسازی باشد، انرژی جسمانی اش صرف قوت روح می شود و در نتیجه آن اگر چه از قدرت جسمانی اش کاسته می شود، ولی روح اش قوی و توانا می گردد. ولی اگر در این مسیر نباشد، نیروهایش را از دست می دهد، بدون اینکه چیزی در خور عمر بیابد و در نتیجه احساس خسارت و ضرر خواهد کرد.
قرآن کریم در این باره می فرماید: ان الانسان لفی خسر الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات. بدرستی که انسان در خسارت و زیان کاری است مگر کسانی که در مسیر ایمان و عمل(خودسازی) قرار دارند.
سر اینکه برای خودسازی ایام جوانی توصیه می شود سیستم انس گیری انسان است. به طور کلی می توان گفت: انسان از انس است. انس گرفتن و شدت و ضعف آن در ساخته شدن شخصیت انسان بسیار موثر است. انسان به هر مقدار که بیشتر با چیزی انس می گیرد و عادت می کند، سخت تر از آن دل می کند. کسی که با دنیا و لذت های آن انس گرفته، اگر بخواهد در ایام بزرگسالی و کهولت سن خودسازی کند، این کار برای او بسیار سخت خواهد بود، زیرا دل کندن از آنچه یک عمر بدان خو گرفته آسان نیست، ولی این کار در ایام جوانی به دلیل اینکه هنوز انس با دنیا و لذت های زودگذر آن در او ملکه و ثابت نشده آسان تر است.
یکی از عرصه های خودسازی که اتفاقا بسیار مهم هم هست، عرصه دانش اندوزی و کسب علم است که باید از کودکی و در سنین جوانی انجام گیرد. در سنین بالاتر به تدریج قوای ادراکی انسان ضعیف می شود و نمی تواند به راحتی به کسب دانش بپردازد.
همچنین برای اصلاح صفات، ملکه ساختن صفات خوب و خالی کردن دل از رزایل خلقی در سنین بالا بسیار دشوار است. کسی که عمری از او گذشته، صفات اخلاقی بد در او ملکه و ثابت شده است، زمان و فرصت تحول را تا حدود زیادی از دست داده است و موفقیت او در این مسیر کم خواهد بود، ولی جوان هم به دلیل انعطاف پذیری و اینکه هنوز صفات بد در او ثابت و ملکه نشده است و به راحتی می تواند متحول شود و هم به دلیل داشتن فرصت کافی برای تحول، امید موفقیت در او بسیار قوی است.
البته از جهتی نیز سنین بزرگسالی بر جوانی برتری دارد، زیرا اگر کسی در مسیر خودسازی و صراط مستقیم الهی قرار داشت، طول زمان و گذر عمر باعث می شود که هر چه بیشتر صفات نیک در او نهادینه شود و با عبادت خداوند و رفتار اخلاقی نیکو انس بگیرد و از این جهت کمال بیشتری از یک جوان داشته باشد، اما نسبت به اصلاح صفات رزیله و حب دنیا و رفتار بد اخلاقی سن جوانی بر بزرگسالی برتری دارد، زیرا نهادینه نبودن این صفات و رفتار در او باعث می شود که آسان تر بتواند در مسیر خودسازی گام بردارد.
در عرصه معنویت و عبادت نیز نیروی جوانی بسیار کمک کننده است. وقتی سن انسان بالا می رود، چه بسا به بیماری های گوناگون دچار شود و یا ناتوانی، سستی و کندی بر او عارض گشته و توان انجام اعمال عبادی را عملا از او سلب نماید، ولی جوان از بدنی سالم و قوی برخوردار است، عواطف سرشار و روحیه لطیف جوان باعث آن می شود که بهتر بتواند با خداوند و اولیای او ارتباط برقرار می کند و از این جهت نیز موفق تر است. نیروی یک جوان برای شرکت در مجالس و مراسم معنوی و عبادی با کسی که سنش بالا رفته بسیار متفاوت است.
ملکه تقوا در جوانی بدست می آید. ترک گناه و اطاعت خداوند به نیروی جوانی نیاز دارد. در جوانی باید انسان به انجام واجبات الهی مانند نماز و روزه و پرداختن واجبات مالی عادت کند. اگر کسی در جوانی برای انجام فرایض دینی خود اقدام نکند، در سنین بالاتر این کار بسیار دشوار می شود و شخص به سختی خواهد توانست نفس خود را از گناه بازدارد.
البته گاهی انسان به دلیل ناتوانی ممکن است در سنین پیری کمتر گناه کند، ولی این نشانه تقوا نیست. تقوا برای جوان معنا پیدا می کند که توان گناه دارد، و به خاطر خدا تقوا پیشه می کند.
پاک بودن در جوانی شیوه پیغمبری است ورنه هر گبری به پیری می شود پرهیزکار
اگر کسی در اثر غفلت و همنشینی با دوست بد به طور مثال معتاد شود، در سنین جوانی این امکان برای او هست که اعتیاد خود را ترک کند، ولی در سنین پیری این امکان بسیار کم می شود.
بنابراین بهترین زمان خودسازی فرصت جوانی است و بهترین راه صرف نیروی جوانی در مسیر خودسازی است، دوران جوانی سکوی پرش به قله کمال و کلید رسیدن به سعادت جاودانه است.
در این مرحله هنوز شخصیت انسان به طور کامل شکل نگرفته و صفات و خصلت های ناپسند و عادات زشت هنوز در عمق روح ریشه نکرده است، لذا می توان با هزینه و زحمت کمتری در جهت رفع آنها و جایگزین کردن فضیلت ها و اخلاق پسندیده اقدام کرد. کاری که در سنین بالاتر به دلیل ملکه شدن صفات و ثبوت عادت ها بسیار سخت و دشوار خواهد بود. مولوی این موضوع را به زیبایی و در قالب تشبیه بیان کرده است:
تو که می گویی که فردا، این بدان که به هر روزی که می آید زمان
آن درخت بد، جوان تر می شود وین کَننده، پیر و مضطر می شود
خار بن در قوت و برخاستن خارکَن در سستی و در کاستن
او جوان تر می شود تو پیرتر زود باش و روزگار خود مبر
با وجود این واقعیت آشکار، متأسفانه غالبا فرصت ارزشمند جوانی به رایگان از دست می رود و زمانی انسان متوجه این خسران می گردد که کار از کار گذشته و فرصتی برای جبران باقی نمانده است. یک جوان اگر در مسیر کسب آگاهی و تجربه عملی نباشد، به علت فقدان این تجارب و شناخت ها، در عالم بی خبری و تخیل های غیر واقعی به سر می برد و شاید برای خود عالمی تصور کند که جز احساسات غیر واقعی و افکار غیر منطقی و دور از حقیقت، چیزی در آن وجود ندارد.
احساسات دوران جوانی:
ناآگاهی ها و سوار شدن بر موج احساسات و عواطف ناپایدار در سنین جوانی، موجب می گردد که سرمایه های بی بدیل این دوران از دست برود و انسان در نیمه راه کمال از قافله سعادت و معنویت باز بماند. از طرف دیگر فوران میل های غریزی در پرتو قدرت و قوت جسمی، او را تحت تأثیر قرار می دهد و به دنبال همین امیال به حرکت در می آورد و بدین ترتیب دوران جوانی را که بهترین فرصت برای تکامل فکری و روحی است، بدون هیچ حاصل و نتیجه ای، پشت سر می گذارد.
اگر در این فرصت مغتنم و گرانقدر، قدرت جسمی و روحی و سرمایه های فراوان و طراوت و شادابی جوانی، با رشد عقلی و همراه گردد و انسان پیش از دست رفتن این دوران بی همتا، از اهمیت و ارزش آن آگاه شود، می تواند بهره کامل خود را از آن بگیرد و از این امکانات خداداد و سرشار در جهت تکامل و رشد معنوی خود استفاده شایانی ببرد.
باید کاری کرد که وقتی غروب خورشید عمر را به نظاره می نشینیم و دفتر دوران گذشته را ورق می زنیم، وجودمان سرشار از لذت و احساس سعادت و پیروزی شود و هیچ گونه تأسف و احساس زیان و خساراتی نسبت به گذشته و به ویژه دوران جوانی خود نداشته باشیم، نکند که در واپسین عمر در یابیم که جام زندگی از اول خالی بوده و ما از این جام جز باده خیال ننوشیده ایم.
توصیه به جوانان:
امام خمینی قدس سره در توصیه ای به جوانان فرموده: شما تا جوان هستید می توانید کاری انجام دهید، تا نیرو و اراده جوانی دارید می توانید هواهای نفسانی، مشتهیات دنیایی و خواسته های حیوانی را از خود دور سازید؛ ولی اگر در جوانی به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید دیگر در پیری کار از کار گذشته است. تا جوانید کاری کنید. نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتی است و انگیزه های فساد در آن ضعیف می باشد؛ لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قوی تر و محکم تر می گردد تا جایی که کندن آن از دل ممکن نیست.1
فرصت جوانی در روایات:
هدایتگران بشریت و راهنمایان انسان به سوی کمال نیز در روایاتی که از آنها نقل شده، تاکید فراوانی بر انجام خودسازی در دوره جوانی دارند. از پیامبر اکرم(ص)نقل شده که فرمود: من تعلم العلم فی شبابه کان بمنزله الرسم فی الحجر و من تعلم و هو کبیر کان بمنزله الکتاب علی وجه الماء 2 کسی که در جوانی بیاموزد (علم او) همچون نقش زده بر سنگ (ماندگار) است و کسی که در حالی که پیر است بیاموزد (علم او) همچون نوشته بر آب است.
همچنین آن حضرت فرمود: اوصیکم بالشبان خیراً فانهم ارق افئدة ان الله بعثنی بشیراً و نذیراً فحالفنی الشبان و خالفنی الشیوخ. ثم قرأ: «فطال علیهم الامد فقست قلوبهم». شما را به نیکی درباره جوانان سفارش می کنم، زیرا آنان قلب نرمتری دارند. خداوند مرا به پیامبری برانگیخت تا مردم را نوید و انذار دهم پس جوانان با من پیمان بستند، ولی پیران با من مخالفت کردند. سپس این آیه را قرائت فرمود: زمان طولانی بر آنها گذشت و دلهایشان سخت گردید.
این روایت به نرمی دل جوانان تأکید می کند، هر چه قلب نرمتر باشد، پذیرش ایمان سهل تر است. از امام صادق(ع) روایت شده است: من قرا القرآن و هو شاب مومن اختلط القرآن بلحمه و دمه. 3 کسی که قرآن را در جوانی قرائت کند، قرآن با گوشت و خون او آمیخته می شود.
این تأثیر ناشی از آمادگی روحی و صفای دل جوان است. امیرالمؤمنین (ع) خطاب به فرزند خود می فرمایند:
و انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیء قبلته. فبادرتک بالادب قبل ان یقسو قلبک و یشتغل لُبُّک. و دل جوان همچون زمین ناکشته است، هرچه در آن کشت کنند بپذیرد، پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آنکه دلت سخت شود و خردت سرگرم چیزهای دیگر شود.4
------------------
پاورقی:
1- مبارزه با نفس یا جهاد اکبر، ص 85.
2- سفینة البحار، ماده شبب.
3- الحیاة، ج 2، ص 164.
4- نهجالبلاغه، الرسائل، 31.
عرفان چیست؟ عرفان نظری چیست؟ عرفان عملی چیست؟
«عرفان» در لغت به معناى شناخت و شناسایى است و در اصطلاح روش و طریقه نظری و عملی ویژهاى برای تقرب به خداوند است. نتیجه عرفان وصول به توحید و کسب مقام ولایت و خلافت خداوند در زمین است.
عرفان اسلامی براى دستیابى و شناسایى حقایق هستى و پیوند ارتباط انسان با حقیقت، بر شهود، اشراق و وصول و اتحاد با حقیقت تکیه مىکند و نیل به این مرتبت را نه از طریق استدلال و برهان و فکر؛ بلکه از راه تهذیب نفس و قطع علایق از دنیا و امور دنیوى و توجّه تام به امور روحانى و معنوى - و در رأس همه مبدأ و حقیقت هستى - مىداند. به بیان دیگر، تکیهگاه عرفان، «علم حضورى» است؛ از این رو از دانش شهودى، مدد مىجوید و بر آن اعتماد و به آن استناد مىکند. اگر گاهى پس از اثبات شهودى و احراز حضورى، مطلب از برهان عقلى یا دلیل نقلىِ معتبر سخن به میان مىآورد فقط براى تأیید و تقویت و ایجاد انس است و براى اثبات اصل مطلب نیست.
دانشنامه امام على«علیه السلام»، ج4، صص 18 - 21.
عرفان در اصطلاح به ادراک خاصی اطلاق میشود که از راه متمرکز کردن توجه به باطن نفس (نه از راه تجربه حسی و تحلیلی عقلی) به دست میآید و در جریان این سیر و سلوک معمولاً مکاشفاتی حاصل میشود که شبیه به «رؤیا» است و گاهی عیناً از وقایع گذشته یا حال یا آینده حکایت میکند و گاهی نیازمند به تعبیر است، مطالبی که عرفا به عنوان تفسیر و مکاشفات و یافتههای وجدانی خویش بیان میکند «عرفان علمی» نامیده میشود.
عارف در صدد است همچون قطب عارفان و امیر مؤمنان که فرمود: ما رأیت شیئا الاّ رأیت الله قبله و بعده و معه. همیشه شاهد حق تعالى باشد و گاه فریاد بر مىآورد که:
به دریا بنگرم دریا ته وینم - به صحرا بنگرم صحرا ته وینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت - نشان از قامت رعنا ته ونیم
عرفان دو نوع است؛ نظرى و عملى.
عرفان نظرى؛ مجموعه معارفى درباره شناخت خدا و نقش او در هستى و ارتباط انسان با خدا و شناخت ابعاد الهى انسان و منازل و مقامات سلوک و سفر انسان الى الله و امثال آن است. عارفان بزرگ در طول تاریخ صدها کتاب عرفانى تألیفکرده و به یادگار گذاشتهاند؛ از مثنوى ملاى رومى گرفته تا منطق الطیر عطار.
اما در بین همه آثار عرفان نظرى برخى کتب مقام عالى را در حوزههاى علمیه کسب کردند که اکنون متن درسى حوزه علمیه قم و دیگر حوزههاى بزرگ است؛ مانند: 1 ـ فصوص الحکم، محى الدین عربى، با شرح قیصرى؛ 2 ـ تمهید القواعد، صائن الدین ابن ترکه؛ 3 ـ مصباح الانس، ابن فنارى. امام خمینى(ره) هم علاوه بر تحصیل این کتابها و تدریس آن تعلیقهاى بر فصوص الحکم نگاشته است و تجلیل معظم له از محى الدین در نامهاى که به گورباچف نوشت، نشانه احترام و اهتمامى است که امام امت به ایشان داشته است.
براى اطلاع بیشتر مىتوانید به کتابهاى ذیل مراجعه نمایید: 1 مقدمهاى بر عرفان و تصوف دکتر سجادى 2 برنامه سلوک در نامههاى سالکان نشر دارلفکر 3 عرفان نظرى دکتر یحیى یثربى 4 نفحات الانس احمد حاجى 5 الحمات و العرفان آیةالله جوادى آملى 6 عارف و صوفى چه مىگوید جواد تهرانى 7 تجلی و ظهور در عرفان نظری، سعید رحیمیان.
عرفان عملى، سلوک رفتارى و تلاشهاى مستمر یک سالک است که با مناجاتهاى فراوان در خلوت و جَلْوت و تخلق به اخلاق فاضله، همچون زهد و دورى از دنیا و رفق و محبت به خلق و مانند آن حاصل مىشود تقوا و پرهیزگارى و دورىاز گناهان و عمل به دستور و تکالیف دینى نقش عمدهاى در صفاى قلب ایفا مىکند. بنابراین عرفان واقعی تنها از راه بندگی خدا و اطاعت از دستورات او حاصل میشود.
امام خمینی(ره) در تعریف عارف گفته است: چون عرفان به علمی گفته میشود که به مراتب احدیت و واحدیت و تجلیات به گونهای که ذوق مقتضی آن است، پرداخته و از این که عالم و سلسله هستی جمال جمیل مطلق است، بحث میکند، هر کسی که این علم را بداند عارف گفته میشود. و بهترین کلامی که از هر کلامی دیگر جامعتر و زیباتر است، سخن وحی است که در وصف عارفان الهی گفته است: «رجالٌ لا تلهیهم تجاره و لا بیعٌ عن ذکر الله»یعنی پاک مردانی که هیچ کسب و تجارت آنان را از یاد خدا غافل نگرداند. این گونه افراد عارفان راستیناند.
امّا مقدمات و شرایط فراگیری عرفان و عارف شدن: عرفان به دو بخش نظری و عملی تقسیم میشود، در عرفان نظری همانند فلسفه از هستی شناسی بحث میشود، که می توان به صورت مقدماتی به کتابهای فلسفی مانند بدایه الحکمه، نهایه الحکمه، اسفار رجوع کرد و سپس کتابهای درسی عرفان نظری مانند: (تمهید القواعد، فصوص الحکم، مصباح الانس، و فتوحات مکیه) را در حوزههای علمیه و یا در دانشگاه نزد اساتید رشته عرفانی فراگرفت.
امّا در عرفان عملی که آن را علم سیر و سلوک مینامند، از این بحث میشود که سالک راه خدا برای رسیدن به قله منیع انسانیت یعنی توحید از کجا باید آغاز کند و چه منازل را باید به ترتیب طی کند تا به مقصد نهائی برسد. عرفان عملی که مسیر بسیار شیرین ولی صعب العبور است، مراتب و مراحل متعددی دارد.
از میان چهرههاى برجسته عرفان در چند دهه اخیر مىتوان از مرحوم قاضى بزرگ استاد عرفا، امام امت و علامه طباطبایى و نیز مرحوم سید احمد آشتیانى در تهران و مرحوم الهى قمشهاى و مرحوم فاضل تونى و مرحوم آیةالله بهاءالدینى و مرحوم آیةالله رفیعى قزوینى ومرحوم میرزا جواد ملکى تبریزى و مرحوم آیةالله شاه آبادى و از بین معاصران استاد علامه حسن زاده آملى و آیةالله جوادى آملى و آیةالله بهجت نام برد.
در این جا مناسب و مفید است به طور خلاصه به بعضی مقدمات و مراتب عرفان عملی اشاره شود:
1. مرتبه تجلیه: سالک کوی دوست «حق سبحانه» در مرحله اول با مراقبت کامل و عمل به ظواهر شرع مقدس و انجام بایدها (واجبات و مستحبات) و پرهیز از نبایدها (محرمات و مکروهات) شرعی، طهارت ظاهری و روحی و تسلیم در برابر خواستهای حق را در خود ایجاد میکند.
2. مرتبه تخلیه: در مرحله دوم، تلاش میکند که تمام صفات ناپسند فردی و اجتماعی مانند حسادت، تکبر، حرص، غیبت، عجب، دروغ، بد زبانی، و سایر صفات ناپسند که در کتابها اخلاقی مانند معراج سعادت، به طور مبسوط آمده و هر کدام مانع بزرگ بر سر راه تکامل انسانی است باید خود را از آنها پاکیزه کند.
3. مرتبه تحلیه: پس از رفع موانع و تخلیّه کامل نفوس از رذایل اخلاقی سعی باید کرد که خود را به زیور صفات پسندیده و اخلاق فردی و اجتماعی اسلام آراسته نموده، و این کار در درمان روح، نقش غذا و داروی تقویت را در درمان بیماری جسمانی دارد که باعث سرعت و بازگشت سلامت میشود. بعد از عبور از این مراحل صفای باطن و نورانیت قلب برای انسان سالک پدید میآید و او در وجود خویش جذبه محبت حق را احساس میکند و باعث گرایشهای شدید به عالم حقیقت و کم شدن تمایلات نشئه دنیا میشود، و به تدریج این محبت بیشتر میگردد، آتش عشق الهی در روح انسان روشن میشود و سالک به مقام فنای الهی بار مییابد که آن نیز سه درجه دارد:
الف. فنای در افعال: سالک در این مقام همه قدرتها و علل و عوامل موثر را در برابر اراده حق سبحانه بیتأثیر دیده و حقیقت معنای لا حول و لا قوه الا بالله، برای او تجلی میکند به گونهای که از هیچ کس جز حق پروا نداشته و به هیچ چیزی جز حق امیدوار نیست.
ب. فنای در صفات: سالک در این مقام عالم را با تمام اوصاف و کمالات و آثار و جلوههای وجودی که دارد، مظهر حق دانسته و تجلی جمال زیبای دوست میبیند، لذا گفتهاند:
بدریا بنگرم دریا تو بینم
به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
جمال چهره زیبا تو بینم
ج. فنای در ذات: سالک در این مقام همه اسماء و صفات حق را مستهلک در ذات احدیت یافته و به جز ذات احدی، هیچ گونه هستیای در روح او باقی نمیماند و حقیقت آیه: «لمن الملک الیوم، لله الواحد القهّار» برای او تجلی میکند. بحث تجلی و ظهور مربوط به عرفان نظری است. اهل معرفت بر این اعتقاداند که ذات الهی شخص وجود و وجود شخصی بی نهایت هستی است و آنچه از خلق می شناسیم، همه تجلیات و مظاهر و تعینات ذات احدی وجود است.
در زمینه عرفان عملی مطالعه کتابهای زیر مفید خواهد بود:
1- آداب الصلوة , امام خمینى
2- چهل حدیث ,امام خمینى
3- المراقبات , میرزا جواد ملکى تبریزى
4- اسرار الصلوة , میرزا جواد ملکى تبریزى
5- رساله لقاءالله , میرزا جواد ملکى تبریزى
6- رساله لب اللباب , علامه طهرانى
7- رساله سیر و سلوک بحرالعلوم
8- سیر و سلوک , یک بانوى ایرانى (مجتهده امین)
9- اسرار عبادات , آیتاللّهجوادى آملى
10- عرفان اسلامى , شهید مطهرى
11- نامهها و برنامهها , حسن زاده آملى
12- در آسمان معرفت , حسن زاده آملى
ویژگی های عرفان های جدید:
لازم به تذکر است که پاره ای از عرفان های مطرح طبیعت گرا (مانند تائوئیسم و شمنیسم)، پاره ای دیگر انسان محور (مثل هندوسیم و بودیسم ـ که دومی اصولاً الحادی محسوب می شود) و پاره ای هم خداگرا محسوب می شوند، مثل عرفان های اسلامی و مسیحی و یهودی.
با عنایت به وسعت بحث و محدودیت موقعیت، به اختصار به برخی از ویژگیهای عرفان های کاذب اشاره میشود :
1 ـ در معنویت های نوگرا، به جای آنکه انسان به خضوع در برابر خداوند بی همتا فراخوانده شود به کرنش در برابر موجودات ضعیف و محدود دعوت می شود. فطرت پرستش در انسان که در جستجوی کمالی نامحدود است با پدیده های مادی سرگرم می شود و حتی گاهی این فطرت با پرستش انسانی ضعیف ـ که خود را در جایگاه خدا می بیند ـ مانوس می شود.
به عنوان مثال سایبابا ـ مدعی پرطرفداری که هم اکنون در هند به سر می برد ـ می گوید: خدای خالق در او حلول کرده است. وی که خود را برهما، خالق هستی بخش می داند ، مردم را به کرنش و پرستش در برابر خویش فرا می خواندو با این اشعار و اذکار مریدان خود را به خویش توجه می دهد:
خودتان را محصور من بدانید و به من مشغول باشید...
مثل کودکی پرورش تان دادم
وقتی خانم جوانی شدید شریک زندگی شما شدم تا دوست تان بدارم و حافظتان باشم.
دو پسر زیبا به شما دادم تا انها را دوست بدارید و ستایش کنید.
بیا عشق مرا بپذیر و خودت را رها کن
عشق من مثل دریا نامحدود است
مرا واقعاً قبول کن مثل مادرت
من آمده ام تا سعادت بدهم
اشعار بالا نمونه ای از پیام صدها مسلکی است که بشر تشنه امروز را به خود مشغول داشته است. در این مرام ها توحید محوری جای خود را به انسان محوری و در نتیجه به مرید پروری داده است.
2 ـ عرفان های کاذب فقط در صدد پاسخگویی به بعضی از ابعاد وجود انسانی اند. به عبارتی ساحت گسترده روح انسانی را در یک و یا حداکثر چند جنبه محدود می بینند . بماند که از اقناء حقیقی همان یک جنبه هم وا مانده اند و پاسخ درستی به شاخه مورد تاکید خویش نداده اند.
به جرات می توان گفت تمامی مکاتب نوظهور ـ سرجمع ـ نتواسته اند به اندازه این شعار حسین بن علی (ع) «هیهات منا الذله» در تاریخ، شور و حرارت ایجاد کنند. شعاری که سرنوشت بعضی ملتها را عوض نموده است و آنها را جهت گرفتن حق خویش و مبارزه با ظلم بسیج نموده است. همان حسینی که در شب عاشورا به همراه یاران و نزدیکان خویش تا صبح شب زنده داری و به عبادت و راز و نیاز و خلوت با خدای خویش مشغول بوده است.
براستی برنامه اصلاح جامعه و برپاکردن اجتماعی سالم و صالح ـ نه فقط افراد خوب ـ در مکتبی مثل فالون دافا چه جایگاهی دارد ، مرامی که با این جملات و توصیه ها ظلم پروری و ظالم پروری را در جامعه تئوریزه و نهادینه می کند: «وقتی کسی به شما ناسزا گفته یا لگد می زند فقط لبخندی بزن و به او بگو ادامه بده تو در این مدت داری به من تقوا می دهی و من تکه ای از آنرا به تو بر نخواهم گرداند. (هنگجی لی. شوآن فالون ص 397)
معلوم می شود حقیقتی به نام کرامت انسانی و بزرگواری روح در این مرام اصولاً پذیرفته نیست تا چه رسد به اینکه برنامه ای برای پرورش این بعد الهی داشته باشد!
گروه دیگری متوجه جنبه دیگری از روح انسانی شده اند و بساط دیگری گسترده اند و به ترویج شیطان پرستی روی آورده اند . روشن است انسانی که مشتاق جنبه جمال حقیقت است، متمایل به فهم ابعاد جبروتی و جلال حق هم هست .
گروههایی از متال، با ایجاد ذهنیتی وحشت گرا در مخاطبین خود، قلوب تشنه هیبت حق را هدف قرار داده اند و با ایجاد رعب و وحشت و ترس به این جنبه از روح انسانی پرداخته اند . مرلین منسون از رهبران بلک متال در معنویت مورد علاقه خویش، در صدد القای لذتی است که دلهای مشتاق هیبت حق در پی آنند. همین ترس و وحشت و رعب کم نظیر است که آثار و محصولات منسون و همفکرانش را برای بعضی از افراد، دلپذیر و جذاب ساخته است. انسانی که در پی ادراک هیبت و عظمت و کبریایی خداوند متعال است بدین سان با توجه به غلبه شیطان رام می گردد. بسیاری از کلیپ های منسون ـ که در زمره البوم هالیوود است ـ درباره افرادی است که در صدد توسل به شیطان اند و می خواهند با تمسک به قوه های پلید در طبیعت به مقاماتی برسند .
منسون در آثارش می خواهد به مخاطب بفهماند که نیروهای شیطانی و شرارت های طبیعی ، نیروهای غالب درجهان اند و خیر و خوبی وابعاد الهی مغلوب و شکست خورده اند .
باید پرسید آیا صفات زیبای انسانی و فضیلت های اخلاقی درانسان مرده است که منسون اصلا آنها را نمی بیند و یا دائما مغلوب و شکست خورده می پندارد؟
در بعضی ازمرام ها، تعالیمی ترویج می شود که محیط مقدسی همچون کانون خانواده از اساس تخریب می شود. تاسف بارتر آنکه این تعالیم به نام عشق به خورد مخاطب داده می شود یعنی با نام صداقت و محبت، مرامی به نام «وفا» لگدکوب می شود که در نتیجه نه خانه ای می ماند و نه خانواده ای، لاجرم می ماند مرد و زن سرگردان به دنبال عشق موهوم. حقیقت این است که آنچه اشو ( از رهبران عرفان جنسی ) به نام عشق به پیروان خود تعلیم می دهد غریزه تنوع طلبی جنسی و شهوانی است که هیچ گاه راضی و قانع نشده و همچنان دریا صفت و هیجان ناپذیر خواهد ماند. وی می گوید:
«نمی گویم اگرزنی را دوست داری با او زندگی مکن . با او باش اما نسبت به عشق وفادار بمان. یعنی از همان لحظه ای که احساس می کنید از چیزی خوش تان نمی آید و آن چیز جاذبه اش را از دست داده است و شما را خوشحال نمی کند از آن دست بردارید (ولو آن چیز همان زنی باشد که قبلاً او را دوست داشته اید) فقط بگویید متاسفم.» (تفسیر آواهای شاهانه ساراها ص 107)
از اشو باید پرسید چرا محبت زن و شوهری نمی تواند پایدار بماند و چرا آن دو نمی توانند تا آخر به هم عشق بورزند؟ چرا به این محبت، نتوان رنگ ملکوتی داد؟ چرا باید محور این محبت هواهای طرفین باشد که ناپایدار و تنوع طلب است؟ چرا نتوان تفسیری آسمانی و ثابت و دائمی از عشق زن و شوهر به هم ارائه داد؟ از آنجایی که خانواده در مکتب اشو ویران شده است وی زندگی جمعی و کمون را به عنوان جایگزین خانواده پیشنهاد می دهد. (آینده طلایی ـ اشو ص 98)
خنده دار آنکه اشو نیروی درونی را به عنوان راهبر به انسان معرفی می کند که باید به آن احترام گذاشت و از طرف دیگر «گمراهی» را بر آن نیرو به رسیمت می شناسد. وی می گوید:
ندای درونتان را ارج بنهید و از آن اطاعت کنید. به خاطر داشته باشید من تضمین نمی کنم که آن ندا همیشه شما را به راه راست هدایت کند. بیشتر اوقات شما را به گمراهی می برد . این حق شماست که آزادانه به گمراهی بروید. (شهامت ـ اشو ص 26)
وی پا را از همه اینها فراتر گذاشته و عرفان ادعایی خود را چنین درمقابل خدا قرار میدهد : حتی در مقابل خداوند بایستید ... درستی و نادرستی امور را به کنار بگذارید... (همان ص 27)
3 ـ عرفانهای کاذب فاقد نظام عقیدتی منسجم و عمیق اند. به عبارتی از منظر تئوریک و نظری بسیاری از آنها، اصول جهان شناختی و فلسفی مشخص و قابل ارائه ای ندارند. آنها هم که چیزی مطرح نموده اند مبنای قابل دفاعی در مواجهه با دیگر مکاتب ندارند و جهان بینی محکمی برای آنها تصور ندارد .
در این مکاتب ـ لااقل در بسیاری از آنها ـ حقیقت و کشف آن و وصول به آن حتی در حد ادعا هم مطرح نیست. در تعالیم کریشنا مورتی آمده است: حقیقت سرزمینی است بدون معبر. راهی به سوی آن نیست.... ( تعالیم کریشنا مورتی ص 14).
معلوم می شود مکتبی که حقیقت را دست نایافتنی می داند بالطبع راهی برای رسیدن به آن هم نمی شناسد و اگر هم راهی پیشنهاد دهد بر معضلات مبنایی خود نه فقط کمکی نکرده است که تعارضی هم به بار آورده است. به همین علت در این مسلک کلمات و جملات مبهم و نامفهوم فراوان یافت می شود به گونه ای که پیروان آن، اصلا در صدد دریافت تعالیم بی پرده و روشن بر نمی ایند.
در مکتب اسلام به برکت تعلیمات عمیق هستی شناسی در قرآن و روایات اسلامی، علوم مختلفی از قبیل تفسیر، فلسفه، حدیث، اصول، فقه، کلام و ... شکل گرفته اند و عرفان اسلامی از چنین نظام عمیق معرفتی برآمده است و از چنین پایه مستحکمی برخوردار است . دراین مکتب راه رسیدن به حقیقت باز و اصلا هدف هستی رسیدن به حقیقت است .وَ الَّذینَ جَاهَدُوا فینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا.( )
4ـ عرفان های کاذب نه فقط فاقد جهان بینی دقیق و علمی، که گاهی در ناحیه باید و نباید ها (ایدئولوژی)، دستوراتی بس ابتدائی دارند و یا لااقل بسیاری از اعمال و افعال آدمی را بلاتکلیف و بدون حکم، مهمل گذاشته اند. توصیه های اخلاقی کلی که قابل تاویل به سبک ها و اشکال مختلف است از ممیزات این عرفان ها است.
خوب است دستورات متنوع و متعدد اسلامی در زمینه های مختلف (اعم از مکروه، مستحب، حرام، واجب ...) با افعال و اعمال مورد توصیه در این مکاتب مقایسه شود تا جامعیت عرفان برآمده از شریعت اسلامی بیشتر روشن شود. حتی اگر تکثر حرکات جسمی در یوگا ـ که در حقیقت ورزشی بیش نیست و بالغ بر ده هزار است ـ باز خود را چشم گیر نشان دهد با کمی توجه معلوم می شود که تمامی این حرکات فقط ناظر به تقویت جسم و حصول آرامش ظاهر است و دستوری تعیین کننده در زمینه های مختلف مورد ابتلاء از جمله حوزه خانواده و اجتماع و ... ندارد .
مع الاسف گاهی بعضی از مدعیان عرفان که مسلک خود را اسلامی و حتی شیعی معرفی می کنند در صدد نفی شریعت و احکام فقهی بر می آیند وبه نام حقیقت شریعت را قربانی می کنند. ممکن است در مرحله نظر این مطلب را انکار کنند اما در سلوک ادعایی خود، عملاً شریعت و احکام ظاهری دین را به دست فراموشی سپرده اند و به پیروان خود چنین تعلیم می دهند. در حالیکه بزرگان عرفان اسلامی این نسبت را به شدت رد می کنند .
ابن عربی -که در عرفان اسلامی جایگاه رفیعی دارد- دراین باره میگوید: بدان که من در مکر الاهی و چگونگی در امان ماندن از این مکر دقت کردم، چاره ای به نظرم نرسید جز آنکه باید دست به دامن شریعت زد؛ بنابراین اگر خداوند کسی را بخواهد به سوی خیر و سعادت هدایت کند و از گرفتاریهای مکر در امان بدارد، کاری میکند که او هیچگاه میزان شریعت را از دست نگذارد... هیچ بندهای نباید از این میزان غفلت کند... هرکه بخواهد از مکر حق ایمن بماند، باید میزان شریعت را از دست ندهد؛ میزانی که آن را از پیامبر به ارث برده و فرا گرفته است. پس هر چه از طرف خدا دریافت کند آن یافته ها را در این میزان بگذارد؛ اگر با میزان شرع پذیرفته شد آن را داشته باشد و گرنه ترکش کند.
ابن عربی سفارش میکند که حتی باید دریافت های غیبی و الهامات معنوی را نیز با میزان شریعت سنجید. او میگوید: اهل اللّه در این مورد اختلاف ندارند. بسیاری از بزرگان حوزه کشف و شهود گرفتار آشفتگی شده، از نظر تشخیص حالات خود دچار پیچیدگیهای مکر میگردند و لذا باید میزان شریعت را از دست نگذارند.
ابن عربی حتی پا را فراتر گذاشته می گوید:”. حقیقت عین شریعت است وی تصریح می کند: هر که از شریعت فاصله بگیرد، اگر تا آسمان هم بالا رفته باشد به چیزی از حقیقت دست نخواهد یافت!... حقیقت عین شریعت است. شریعت مانند جسم و روح است که جسمش احکام است و روحش حقیقت”.(مجله معرفت، شماره 35)
علامه طباطبایی دراین باره فرموده اند: اینکه از بعضی شنیده شده است که میگویند سالک پس از وصول به مقامات عالیه و وصول به فیوضات ربانیه، تکلیف از او ساقط میگردد، سخنی است کذب و افترایی است بس عظیم؛ زیرا رسول اکرم (ص) با این که اشرف موجودات و اکمل خلایق بودند، با این حال تا آخرین درجات حیات تابع و ملازم احکام الهیه بودند. بنابراین سقوط تکلیف به این معنی دروغ و بهتان است. (مجله معرفت-شماره 4- جایگاه شریعت در قلمرو عرفان)
ایت الله بهجت در فرمایشی عمیق این مهم را اینگونه یاداور شدند: مگر میشود راهی برای رسیدن به خداوند باشد و انرا خداوند از طریق پیامبرانش به مردم نرسانده باشد؟
5ـ طیف غالب عرفان های کاذب، با هدف مراقبه، آرامش، تمرکز و ... برای خدمت به استعمارنو و توجیه فرهنگ و تمدن مادی و مدرن غرب به میدان آمده اند. در حقیقت آنها آمده اند تا بشر آشفته و خسته از زندگی مدرن را آرام کنند . مأموریت واقعی آنها ، جلوگیری از تجدید حیات دین حقیقی است چرا که بشر سرگردان اگر الام روحی و معنوی خود را تسکین ندهد ، زود است که بنیان تمدن جدید را به چالش بکشد و در برابر آن عَلَم طغیان بلند کرده و تسلیم حق ازلی و ابدی شود .
« در اواخر قرن بیستم جوانان غربی- که از قفس آهنین تمدن مادی به تنگ آمده بودند- با روی آوردن به شیوه های غیرعادی برای تخلیه روانی و معنوی خود جریانهایی مثل «هوی متال» را پدید آوردند . آنان در برنامه های خود با استفاده از مواد مخدر، رقص، موسیقی تند، طول موج تشعشات مغزی خود را چنان مغشوش کرده اند که رفتارشان از کنترل خارج می شود. برخی از این فرقه ها- مثل گانزان رزز- حتی به خوردن مدفوع در مجالس رقص میپردازند.»(جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور، مظاهری سیف، ص109)
روشن است در چنین فضایی دنیای غرب که از نظر سرمایه الهی و دارائی معنوی و برنامه های روحی ، دستش خالی بود به مرامهای شرقی روی آورد و بر اساس تمدن جدید غرب، شبه عرفانهایی را طراحی و روانه میدان پرتقاضای معنویت نمود.
به عنوان مثال « ماهاریشی ماهاش»- که مهمترین مروج عرفان جدید در غرب است- با کمک گرفتن از تعالیم هندو و بودا، عرفان TM(مدیتیشن متعالی) را بر اساس اومانیسم غربی و آموزه های سکولاریسم پدید آورد.
بنابراین باید زاد و ولد عرفان های جدید را- که هر روز و هر ساعت همچون قارچ ظاهر می شوند- مولود همین تنوع ذوقها و نیازها و سلیقه ها دانست که در فرهنگ انسان گرایانه غرب بر حقانیت همگی صحه گذاشته می شود.
نتیجه اینکه خاستگاه عرفان های کاذب، تمدن غربی و مأموریت آنها تسکین آلام بشر مدرن است نه پرداختن به فطرت خداخواهی انسان ها.
6 ـ در بسیاری از عرفان های جدید هدف و غایت و مطلوب، قدرت تصرف در طبیعت و دستیابی به نیروهای مرموز غیبی است. به همین علت بسیاری از مکاتب طبیعت گرایی را ستایش و ترویج می کنند . چنین بینشی در عرفان بومیان آمریکا و آفریقا حاکم است. شمن ها چنین تعریفی در عرفان های جدید دارند ، یعنی افرادی که قدرت جادویی خاص دارند و می توانند بر طبیعت مسلط باشند و بعضی قوای طبیعی را تسخیر کنند و از این طریق به کسب روزی و مداوای بیماران می پردازند و اصولاً اعتقاد به جن، ارواح، دیوها ـ که فقط شمن ها قادر به دیدن آنهایند ـ در زمره اعتقادات مسلم در شمنیسم است .
غایت عرفان در شمنیسم خواب دیدن است به گونه ای که در حالتی شیه خلسه و جذبه برای سالک اتفاق می افتد. تا جایی که کارلوس کاستاندا مقدمات و مراحل رویا دیدن را از منظر تئوری تبیین نموده است و حتی استفاده از موارد توهم زا را ـ که در میان بومیان آمریکای جنوبی رواج دارد ـ یکی از این مراحل بر می شمارد. ( سفر به دیگر سو ـ ترجمه دل آرا قهرمان ـ ص 154)
سوال اساسی در این جا این است که براستی تسخیر نیروهای طبیعت از قبیل جن و ... چه ربطی به عرفان دارد ؟ اگر بنا باشد که چنین قدرتی عرفان محسوب شود چرا متفکرین و مخترعین علوم تجربی عارف نباشند؟ و آیا اصولاً دستیابی به چنین قدرت هایی کمال حقیقی انسان محسوب می شود؟
مخلص کلام آنکه نباید غافل بود که اصولاً شبه عرفان ها-که همگی پسوند مقدس عرفان را باخود یدک می کشند- ربطی به عرفان ندارد بلکه در خوشبینانه ترین صورت تنها می توان آنها را یک فرایند پزشکی ـ تجربی برای درمان امراض جسمی بیماران و یا در جهت تسلط آرامش روان و تمدد اعصاب دیگران و یا یک روشی روانشناسانه یا حد اکثر آنرا یک روش تسلط بر باطن طبیعت تلقی نمود .
و بعلاوه تجربه ثابت کرده است که آخرین هنر مکاتب عرفانی و معنویت های مجازی، تنها یک نوع معنویت گرایی زمینی (نه آسمانی) است؛ یعنی به سمت نوعی از تجربه های شبه معنوی مثل هیپنوتیزم و یوگا و مدیتیشن سوق پیدا می کند.
منابع جهت مطالعه بیشتر :
1-آفتاب و سایه ها- محمد تقی فعالی
2-جریان شناسی انتقادی عرفانهای نوظهور - حمید رضا مظاهری سیف
3- سیری در آفاق ، زندگی ایت الله بهاء الدینی - حیدری کاشانی
معرفت نفس:
دانش نفست نه علم سرسرى است
گر به حق دانا شوى دانى که چیست
در آموزه های اسلامی، بحث خود شناسی بسیار مورد تاکید قرار گرفته و معرفت نفس به عنوان نافع ترین شناخت های انسان وسر آغازی برای سیر و حرکت او به سوی خدا شناسی و قرب به ذات هستی، مطرح شده است. در این باره روایات فراوانی وجود دارد که به پاره ای از آنها اشاره می شود.
1- در حدیثى از امیرمؤمنان على علیه السلام مىخوانیم: (نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس) کسى که خود را بشناسد، به سعادت و رستگارى بزرگ نایل شده است!» (غرر الحکم، حدیث، 9965)
2- و در نقطه مقابل آن چنین مىفرماید: (من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة وخبط فى الضلال و الجهالات) کسى که خود را نشناسد، از طریق نجات دور مىشود و در گمراهى و جهل گرفتار مىآید!» (غرر الحکم، حدیث، 9034)
3- در تعبیر دیگرى از همان امام همام آمده است: (العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها) عارف حقیقى کسى است که خود را بشناسد، و (از قید و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز که او را از سعادت دور مىسازد پاک و پاکیزه کند! (غرر الحکم، طبق المیزان، جلد6، صفحه173).
از این تعبیر بخوبى استفاده مىشود که معرفت نفس (خودشناسى) سبب آزادى از قید و بند اسارتها و پاکسازى از رذائل اخلاقى است.
4- باز حدیث دیگرى از همان پیشواى بزرگ علیه السلام مىخوانیم: (اکثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه) کسى که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!» (غرر الحکم، حدیث، 3126)
5- در یک تعبیر داریم، معرفت النفس انفع المعارف. خودشناسی نافع ترین شناخت ها است. یا من عرف نفسه فقد عرف ربه. کسی که خود را بشناسد، به تحقیق رب خویش را شناخته است. و روایات فراوان دیگری که در این باب هست.
من خیلی فکر کردم که این روایات یعنی چه و چرا این همه درباره اهمیت معرفت نفس گفته شده و چگونه است که خدا از طریق معرفت شناخته می شود؟.
به تازگی فهمیدم که سر آن در رابطه ای است که میان انسان و خدا هست. این رابطه را عرفان اسلامی به خوبی بیان کرده است. در عرفان تمامی مخلوقات مظهر حق تعالی معرفی شده اند و به خصوص انسان مظهر کامل اسما وصفات حق تلقی شده است.
سر اهمیت معرفت نفس این است که انسان مظهر خدا است. ما اگر توجه کنیم که مظهر خدا هستیم، آنوقت به خودمان طور دیگری نگاه می کنیم و احساس دیگری خواهیم داشت.
مظهر خدا یعنی هر چه خدا دارد، انسان هم دارد. انسان خلیفه خدا و آینه ای است که خدا را نشان می دهد. اگر شما بدانید مظهر خدایید، خواهید دانست که رب شما همان است که در درون و بیرون شما ظهور دارد. و لذا معرفت نفس به معنای معرفت درون در حقیقت معرفت خدا است.
اگر انسان بداند مظهر خدا است احساس عظمت خواهد کرد و آنوقت حاضر نمی شود کارهای کوچک و پست انجام دهد. خودش برای خودش احترام قایل است و به دیگر انسان ها نیز به دیده احترام خواهد نگریست.
در این صورت دیگر حاضر نیست به سایر مظاهر خداوند که محبوب عالم است، خیانت و جسارت کند. حاضر نمی شود به کسی بی احترامی کند، کسی را بیازارد و کینه کسی را به دل بگیرد و مانند آن. می بینید که توجه به این موضوع زیر بنای اخلاق اسلامی و عرفان عملی خواهد بود.
ما باید به این معنا توجه داشته باشیم و خدا را در خودمان جستجو نماییم. خدا در ما ظاهر شده است. لازم نیست دنبال خدا بگردیم. او باطن خود ما است و ما هر چه داریم از حضور و ظهور او داریم.
بین ما و خدا هیچ فاصله ای نیست. انه اقرب الیکم من حبل الورید. خدا از رگ گردن هم به ما نزدیک تر است. لازم نیست داد بزنیم و صدایش کنیم. او صدای نجوای دل ما را می شنود و ضربان قلب ما را هم گوش می دهد. نفس های ما را می شمارد. او است که هر دم به ما روح می دمد و جان و دل ما را تازه می کند.
ما ظاهر خداییم، اگر ما ظاهر خدا باشیم، خداوند می شود باطن ما. نه اینکه خدا در باطن ما است و ما باطنی داریم که خدا در آن است. نه خدا ذات ما است و ما ظاهر شده آن ذاتیم. میان باطن و ظاهر یک چیز، هیچ فاصله ای وجود ندارد.
هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن. او اول و آخر و ظاهر و باطن ما و همه چیز است.
اگر اینطوری خودمان را شناختیم آنوقت سر تمام روایات معرفت نفس را خواهیم دانست. خواهیم دانست که چگونه شناخت خود، ملازم شناخت خدا است و هیچ فاصله ای میان این دو شناخت وجود ندارد، زیرا خود و خدا دو چیز از هم متمایز نیستند. خود آینه خدا است و خدا است که در این آینه خویش را نموده است.
موضوع عرفان اسلامی دو چیز است:
1- توحید
2- ولایت
درک این دو موضوع بسیار مهم و اساسی است. به گونه ای که اگر کسی به حقیقت توحید و اسرار ولایت پی ببرد، عارف نظری شده است.
عارف کسی است که وحدت هستی و سریان ولایت حق را درک کند و در صورتی که سهمی از ولایت داشته باشد و در جرگه اولیای الهی وارد شود، می توان او را عارف کامل واصل نامید.
البته توحید نه آن است که متکلم و فیلسوف می گویند. توحیدی که این دو می گویند، بسیار سطحی و عوامانه است. مراد از توحید، وحدت شخصی وجود است که در حیطه درک عرفانی است و ادراک آن برای دیگران بسیار دشوار است.
در ولایت نیز سر عظیمی نهفته است که به جز اندکی از علمای ربانی به سر آن واقف نیستند. سر تمامی مقامات و مناصب الهی مانند عصمت، نبوت، رسالت، امامت و خلافت همه در ولایت نهفته است. انسان با هر سهمی که از ولایت دارد، موقعیت می یابد و ماموریت دارد که راهبر خرد و حرکت انسان باشد چه در جامعه و چه نسبت به افراد. حدیث ثقلین به همین دو موضوع اشاره دارد. پیامبر خدا (ص) فرمود: من از میان شما می روم و دو چیز باقی می گذارم که تا زمانی که به آنها تمسک کنید، هرگز گمراه نمی شوید. کتاب الله و عترتی.
ثقل اکبر که قرآن کریم باشد، بازگو کننده و تبیین کننده موضوع توحید است و در ستیز دائم با شرک و کفر و ثقل اصغر که اهل بیت (ع) باشد، اشاره به ولایت دارد. زیرا سر تمامی فضیلت های ائمه اطهار (ع) در مقام ولایت ایشان است. بنابراین کاملا روشن می شود که دو موضوع عرفان دقیقا همان توصیه و ارث پیامبر اکرم برای امت است که تمسک به آنها نجات بخش و فراموشی آن اساس گمراهی بشر است.
چگونه می توان دین خود را از حالت تقلیدی به حالت تحقیقی در آوریم؟
پاسخ: تحقیقی نمودن دین دارای مراحلی است. یک. سیر مطالعاتی در آموزه های گوناگونی که ایمان و آگاهی دینی را تقویت می کند. دو. تحقیق در موضوعاتی که اختلافی و سوال برانگیز است برای رفع شبهات. سه. تفکر شخصی در معارف عمیق و اعتقادی دین.
برای شروع برنامه سیر مطالعاتی شهید مطهری را توصیه می کنیم. یکى از بهترین شیوههاى این برنامه که امروزه مورد توجّه قرار گرفته، سیر مطالعاتى «آسان به مشکل» است.
ما سعى نمودهایم ضمن دستهبندى آثار شهید مطهرى قدس سره به چند بخش، شیوه فوق را نیز رعایت نموده باشیم:
الف) بخش سیره معصومین و بزرگان ( شامل کتابهاى: 1- داستان راستان، 2- سیرى در سیره نبوى(ص)، 3- سیرى در سیره ائمّه اطهار علیهم السلام، 4- جاذبه و دافعه علىعلیه السلام، 5- حماسه حسینى، 6- سیرى در نهج البلاغه،7- پیامبر امّى)
ب) بخش گفتارها ( شامل کتابهاى 8- ده گفتار، 9- پانزده گفتار، 10- بیست گفتار، 11- حکمتها و اندرزها)
پ) بخش انسانشناسى ( شامل کتابهاى 12- ولاءها و ولایتها، 13- امدادهاى غیبى در زندگى بشر، 14- تکامل اجتماعى انسان، 15- نبرد حقّ و باطل، 16- فطرت)
ت) بخش اخلاقى تربیتى ( شامل کتابهاى 17- آزادى معنوى، 18- تعلیم و تربیت در اسلام، 19- انسان کامل، 20- عرفان حافظ، 21- فلسفه اخلاق)
ث) بخش زنان (شامل کتابهاى 22- نظام حقوق زن در اسلام، 23- مسأله حجاب، 24- پاسخهاى استاد، 25- اخلاق جنسی)
ج) بخش سیاسى اجتماعى (شامل کتابهاى 26- اسلام و نیازهاى زمان، 27- احیاى تفکر اسلامى، 28- جهاد، 29- قیام و انقلاب مهدىعلیه السلام، 30- پیرامون جمهورى اسلامى، 31- پیرامون انقلاب اسلامی)
چ) بخش تاریخ (شامل 32 کتابهاى - نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، 33- خدمات متقابل اسلام و ایران، 34- فلسفه تاریخ)
ح) بخش جهان بینى (35- شامل 6 جلد مقدمهاى بر جهان بینى اسلامى که مقام معظم رهبرى (دام ظله) در مورد آنها فرمودهاند: اعتقاد من این است که طلاّب باید کتابهاى جهان بینى شهید مطهرى را مباحثه کنند)
خ) بخش اصول عقاید (شامل کتابهاى 36- توحید، 37- عدل الهى، 38- نبوت، 39- ختم نبوت، 40- خاتمیت، 41- امامت و رهبرى، 42- انسان و سرنوشت، 43- معاد، 44- علل گرایش به مادیگری)
د) بخش تفسیر (45- شامل دوره 14 جلدى آشنایى با قرآن)
ذ) بخش اقتصاد (شامل کتابهاى 46- مسأله ربا و بانک، 47- مسأله بیمه، 48- نظرى به نظام اقتصادى اسلام)
ر) بخش آشنایى با علوم اسلامى (شامل کلیات 49- منطق و فلسفه، 50- فقه و اصول فقه، 51- کلام، عرفان و حکمت عملی)
ز) بخش فلسفه (شامل کتابهاى 52- اصول فلسفه و روش رئالیسم، 53- شرح منظومه، 54- مقالات فلسفى، 55- درسهاى اسفار، 56- مسأله شناخت، 57- نقدى بر مارکسیسم)
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید