بازدید امروز : 67
بازدید دیروز : 42
چطور انسان می تونه عقل رو بر شهوت و هوس حاکم کنه؟
در پاسخ به این سوال شما به چند نکته اشاره می کنیم:
1- شهوت و هوس به طور طبیعی و متعادل با عقل منافاتی ندارد و غریزه ای است که مورد تایید دین هم هست و تنها حالت افراطی آن است که باید تحت کنترل عقل و دین اصلاح شود و جلوی ا فسارگسیختگی آن گرفته شود.
2- ثانیا برای حاکم ساختن عقل بر نیروهای غریزی انسان لازم است این نیرو تقویت شود و انسان به رشد عقلانی شایسته ای دست یابد تا در مبارزه با نیروهای افراطی و شیطانی حاکم بر نفس انسان مقهور نگردد و این نیروها را تحت کنترل خویش در آورد.
3- ثالثا منظور از عقل، همان نیرویی است که انسان را به پرستش خدا می خواند و به سوی بهشت رهبری می کند ـ همان که فرمود: "العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان" ـ عقل چیزی است که انسان به وسیله آن خداوند را عبادت می کند و بهشت را بدست می آورد.
می خواستم چند حدیث پیرامون عقل برای بنده بنویسید که جایگاه عقل و ماهیت عقل از دیدگاه اسلام تبیین گردد؟
احادیثی که در جواب ذکر می شود بخش کوچکی از کتاب عقل و جهلِ اصول کافی است که برای آگاهی بیشتر می توانید به همین منبع یا ارشاد القلوب- باب پنجاه و سوم در عظمت عقل و آثار نیک آن- ، بنادر البحار(ترجمه و شرح خلاصه دو جلد بحار الانوار)، تحف العقول و دیگر کتب حدیثی در موضوع عقل، مراجعه فرمایید.
1- امام باقر علیه السّلام می فرماید: چون خدا عقل را آفرید از او بازپرسى کرده به او گفت: پیش آى. پیش آمد، گفت: بازگرد، بازگشت، فرمود: بعزت و جلالم سوگند مخلوقى که از تو بپیشم محبوبتر باشد، نیافریدم و ترا تنها به کسانى که دوستشان دارم بطور کامل دادم. همانا امر و نهى، کیفر و پاداشم متوجه تو است.
حجاب فکر و ذهن و افکار یعنی چی؟
از این که ما را برای پاسخ گویی خود برگزیده اید از شما متشکریم و امیدواریم پاسخ گوی مناسبی برای شما باشیم.
«عقل»
عقل و دلها بىگمانى عرشىاند--- در حجاب از نور عرشى مىزیند
فکر به معنای اندیشیدن است و اندیشه از عقل سرچشمه می گیرد. از این رو هر مقدار عقل را بیشتر بشناسیم آگاهی مان نسبت به تفکر افزایش می یابد، و حجاب فکر برایمان بیشتر معلوم می شود. بنابراین مطالبی را در مورد عقل بیان می کنیم:
در حدیث نبوی آمده«خداوند خرد را از نورى آفرید که در علم ازلى او اندوخته و نهفته بود و هیچ پیامبر مرسلى و هیچ فرشته مقرّبى از آن اطلاع نداشت». 1
بنابراین عقل نور است. از این رو چیزی که از عقل صادر می شود و یا تحت نظر و کنترل او می باشد نیز نور می باشد. از این جا چنین نتیجه ای بدست می آید که تفکر که محصول عقل است نیز در اصل نورانی است.
اما همواره تفکر و عقل این کارکرد نورانی را ندارند، در برخی مواقع همچون خود بینی، خواهش و تمنا 2 کارکرد آنها را مختل می کنند.
چگونه می توان عقل را تقویت و قوی کرد؟
اما اگر مراد شما از عقل، همان نیرویی است که انسان را به پرستش خدا می خواند و به سوی بهشت رهبری می کند ـ همان که فرمود: "العقل ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان" ـ باید عرض کنیم هر انسانی می تواند بر عقل خویش بیفزاید و آن را کامل تر گرداند؛ زیرا عقل قابل تربیت، تقویت و تکامل است. به همین جهت اسلام به انسان ها توصیه می کند که در تکمیل عقل خویش بکوشند. برای تقویت عقل، در قرآن و احادیث راه هایی معرفی شده است که مربی در تربیت دینی شاگرد خود، باید این راه ها را برای وی هموار سازد. عمده ترین این راه ها عبارتند از: ادامه مطلب...
آیا بین عقل و عرفان ضدیت وجود دارد و این دو یکدیگر را نفى مىکنند یا نه، هر دو مؤید یکدیگرند؟
فلاسفه مىکوشند تا خانه موقت را بر اساس عقلانى بسازند و با عقل خویش، حقایق این عالم را کشف و اثبات نمایند، در مقابل، عرفان، به جاى بنیاد عقل، خانه وجود خویش را با یقین ناشى از عشق گرم مىکند و از سستى و فریب دهندگى عقل مىگوید: ادامه مطلب...
چرا انسان عقلش مقهور نفس می شود. اینکه نفس بر خلاف عقل عمل می کند, نشانه کدام ویژگیهای انسان است؟
وای آنکه عقل او ماده بود/ نفس زشتش نرّ و آماده بود
لاجرم مغلوب باشد عقل او/ جز سوی خسران نباشد نقل او
ای خنک آن کس که عقلش نر بود/ نفس زشتش ماده و مضطر بود
«آن بندگانم را که هر سخن را شنوند و از نیکوترش پیروى کنند مژده بده، ایشانند که خدا هدایتشان کرده و ایشانند صاحبان عقل».[1] ادامه مطلب...
چرا انسان عقلش مقهور نفس می شود. اینکه نفس بر خلاف عقل عمل می کند, نشانه کدام ویژگیهای انسان است؟
وای آنکه عقل او ماده بود/ نفس زشتش نرّ و آماده بود
لاجرم مغلوب باشد عقل او/ جز سوی خسران نباشد نقل او
ای خنک آن کس که عقلش نر بود/ نفس زشتش ماده و مضطر بود
«آن بندگانم را که هر سخن را شنوند و از نیکوترش پیروى کنند مژده بده، ایشانند که خدا هدایتشان کرده و ایشانند صاحبان عقل».[1]
عقل و خرد داراى معانى، مراتب و اقسام متعددى است، ادامه مطلب...
چه چیزهایی عقل انسان را تحدید می کند؟
قبل از پاسخ به شما دوست گرامی باید بگوئیم که عقل و خرد داراى معانى، مراتب و اقسام متعددى است، به طورى که در ادبیات فارسى، دینى و عرفانى دهها گونه از آن ذکر شده است،(1) اما عقلى که در نصوص دینى مورد تأکید قرار گرفته است، عقل کلنگر توحیدى مىباشد. این عقل خصوصیاتى دارد که به پارهاى اشاره مىشود:
1- عقل را از آن جهت عقل گفتهاند که زانوى شهوت و غضب را عقال مىنماید. به این معنى که عقل موهبتى است که مانع استیلا وغلبه هواى نفس مىشود. مثلًا پیروى از هواى نفس، آدمى را به افراط و تفریط در امور سوق مىدهد اما عقل، باذات از افراط و تفریط بازداشته و به تعادل و توازن میل مىنماید.
2- عقل را «نهیة» نیز مىگویند چون نهى کننده و بازدارنده از زشتىهاست.
3- عقل را «حجر» نیز تعبیر کردهاند (به معنى سنگ چین) چون در مقابل تهاجمات بیرونى دنیا و شیطان، مانع ایجاد مىکند تا فطرت خداجو و حقیقتطلب، دائما پاک و طاهر باقى بماند و از دسترس دشمنان سعادت حفظ شود.
4- لازمه عقل تقواست و مهمترین مصداق تقوا، گزینش آخرت در برابر دنیاست. والدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون (بدانید که) منزل ابدى آخرت و نعمتهاى بهشتى براى مردم پرهیزکار بسى بهتر است آیا اندیشه و تعقل نمىکنید؟.
5- در تعریف دیگرى از عقل فرمودهاند العقل ما عبد به الرحمان واکتسب به الجنان عقل آن گوهر پاکى است که موجب پرستش خدا و در نتیجه رسیدن به بهشت جاویدان شود.
6- عقل انتخابگر است. مثلًا عقل منفعت و سود را طلب کرده وا ز ضرر و زیان دورى مىگزیند. عقل پیوسته به دنبال سود دائمى و پایدار است.
7- عقل مایه عبرت از گذشتگان است لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب همانا در حکایت آنان براى صاحبان عقل عبرت کامل خواهد بود. چنین عقلى همواره خود را تحت فرمان شرع قرار مىدهد و ره به سوى خداوند بزرگ مىسپارد و تخطّى در برابر او را روا نمىدارد.
اما در خصوص سؤال شما دوست ارجمند باید گفت که بر اساس روایات اسلامی ، عقل انسان دارای دشمنانی می باشد که همواره وی را در معرض تهدید قرار می دهند که در این نوشتار به برخی از این دشمنان اشاره می نمائیم .
1- هوای نفس
حضرت صادق (علیه السلام) فرموده: وَ الْهَوَى عَدُوُّ الْعَقْل : هواى نفس، دشمن عقل است (بحار الأنوار ج1 ص130 )
2- آرزوهای دراز
3- حرفهای بیمورد و اضافی
4- خاموش کردن روشن بینی خود در عبرت آموزی و پند گرفتن
امام کاظم علیه السلام در سفارشهایی به هشام فرموده اند : یَا هِشَامُ مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى ثَلَاثٍ- فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ- مَنْ أَظْلَمَ نُورُ فِکْرِهِ «3» بِطُولِ أَمَلِهِ- وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ- وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ- فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلَى هَدْمِ عَقْلِهِ- وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاه
هشام، هر کس سه چیز را مسلط بر سه چیز نماید گویا کمک کرده به هواى نفس خود در براندازى عقل خویش: 1- هر کس نور عقل خود را تیره نماید بواسطه آرزوى دراز. 2- و بواسطه حرفهاى اضافى و بیمورد. 3- روشنبینى خود را در عبرت و پند خاموش کند با شهوتپرستى چنین کسى کمک کرده بهواى نفس خود در زائل نمودن عقل خویش و هر که عقل خود را از میان ببرد دین و دنیاى خود را تباه نموده (بحار الأنوار ج75 ص300)
5- سر مستى که به واسطه مال و دارایی برای انسان بوجود می آید
6- سر مستى که به واسطه قدرت و مقام برای انسان بوجود می آید
7- سر مستى که به واسطه علم و جایگاه علمی برای انسان بوجود می آید
8- سر مستى که به واسطه مدح و ستایش دیگران برای انسان بوجود می آید
9- سر مستى که به واسطه جوانی برای انسان بوجود می آید
حضرت علی علیه السلام می فرماید : ینبغی للعاقل أن یحترس من سکر المال و سکر القدرة و سکر العلم و سکر المدح و سکر الشّباب فانّ لکلّ ذلک ریاحا خبیثة تسلب العقل و تستخفّ الوقار.
سزاوارست از براى عاقل این که نگهدارى کند خود را از مستى مال، و مستى قدرت، و مستى علم، و مستى مدح، و مستى جوانى، پس بدرستى که از براى همه اینها بادهاى پلید باشد که زایل کنند عقل را، و سبک گردانند وقار را(2)( شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم ج6 446 روایت شماره 10948)
10- طمع
امام کاظم (در بخشهای دیگری از مواعظ خود به هشام فرموده است : از طمع بپرهیز و از آنچه مردم دارند مایوس باش و طمع از مخلوق داشتن را در خود از بین ببر؛ زیرا طمع موجب خوارى و نابودى عقل و از بین رفتن جوانمردى است و شخصیت انسان را لکهدار میکند و علم و دانش را میبرد. (بحار الأنوار ج75 ص300)
11- خشم و غضب
امام صادق علیه السّلام در این خصوص فرموده اند: هر کس مالک غضب خود نباشد، مالک عقل خود نخواهد بود.( اصول کافى-ترجمه مصطفوى ج3ص 415 )
12- شهوت
قال علىّ علیه السّلام: زوال العقل بین دواعى الشّهوة و الغضب. «3»
(2) على علیه السّلام فرموده است: در کشاکش انگیزههاى شهوت و غضب، عقل بشر تیره و تار مىشود و فروغ خود را از دست میدهد. (الحدیت-روایات تربیتى ج2 ص 208- غرر الحکم، صفحه 49)
و همچنین در روایت دیگری فرموده اند : من لم یملک شهوته لم یملک عقله.
کسى که مالک شهوت خود نباشد مالک عقل خود نخواهد بود. (الحدیت-روایات تربیتى ج2 ص 208- مستدرک 2، صفحه 287 )
-----------
پىنوشت
1- اصطلاحنامه فلسفى، ج 2، صص 603- 613).
مراد اینست که بسبب هر یک از اینها باد نخوت و خودبینى و عجب در این کس بهم مىرسد که زایل میکند عقل را، و سبک مىگرداند وقار را، مانند کسى که مست گردد، پس باید که عاقل نگهدارى خود کند از مستى آنها.( شرح آقا جمال الدین خوانسارى بر غرر الحکم، ج6، ص: 446)
با توجه به تأکید قرآن و روایات در مورد تعقل و بکار بردن عقل چرا در آثار عرفانی مانند غزلیات مولانا عقل سرکوب شده است؟
در ابتدا باید یادآور شد که این مسئله ریشه در مبحثی دارد که در ادبیات ما تحت عنوان «تضاد عقل و عشق» مطرح است. البته در حقیقت باید گفت که در یک کلام، عشق حقیقی، ثمره و محصول عقل است و میان عقل و عشق رابطه علت و معلول است نه تضاد. به عبارت دیگر، عشق در عرض عقل نیست که انسان ناگزیر از انتخاب یکی از آن دو باشد؛ بلکه عشق مرحله ای است از مراحل پس از عقل ورزی و در طول آن واقع می شود. باید با عقل انتخاب کرد و با عشق پیمود. برای توضیح بیشتر توجه به نکات ذیل راهگشاست:
1. انسان آمیزه ای از عقل و عشق است، ولی عقل ابتدا و عشق انتهاست؛ به عبارتی می توان گفت نیرویی که قادر است انسان را به خواسته ها و اهداف خود، به خصوص در بحث وصول به حقیقت برساند، عشق است و نه عقل. وادی عقل آدمی را از وادی طبیعت جدا می سازد و از آتش نجات می دهد و زندگی او را مدیریت می کند، ولی این نیروی عشق است که زمینه و اسباب پرستش و وصول به محبوب حقیقی را فراهم می کند. پس سالک کوی حقیقت بدون گذر از وادی عقل و حکمت، نخواهد توانست به وادی عشق و محبت وارد شود و این دو وادی در پی هم اند.
2. عقل فقط راهنما است؛ مولا على(ع) مىفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجات دهنده است...»، (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ج 6، ص 397). وقتى انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه مىشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مىیابد؛ خانه جانان را از کاشانه شیطان جدا مىسازد و حتى عشق حقیقى را از عشق مجازى متمایز مىکند.
3. عقل، عشق آفرین است؛ امام على(ع) مىفرمایند: «العقل رقى الى اعلى علیین؛ عقل باعث ترقى انسان به اعلى علیین مىباشد (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ج 6، ص 397). انسان در پرتو عقل، راه اعلى علیین را مىجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهى، کام تشنه را براى وصول به گوارایى آب تحریک مىکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه مىسازد. از این رو مىگوییم: عقل عشق آفرین است.
4. مرکب وصول و معرفت قلبى عشق است نه عقل؛ عقل چون پلیس، فقط راهنماى خوبى است و گرنه هرگز پاى پیمودن راه وصال را ندارد. وقتى با جرقههاى راه بخش عقل، عشق در دل زبانه کشید، دل عاشق گامهاى نخستین راه معرفت را بر مىدارد و کم کم از وادی عقل گذر می کند و به وادی عشق می رسد. البته برخی گفته اند که در آن حالات بلند، عقل محو مىشود، ولی این صحت ندارد و مانند آن است که بگوییم چون به صد رسیدیم نود گم می شود! در حالی که نود هم پیش ما است؛ چون که صد آمد نود هم پیش ما است(مولوی)
بنابراین براى رسیدن به حقایق عالم، غیر از جهان مادى و عالم طبیعت، که از راه حس و تجربه به شناخت آن نایل مىشود، دو راه وجود دارد که در طول هم اند: یکى راه فکر و اندیشه و تعقل و دیگرى راه عشق و شهود و کشف. راه فکر و اندیشه، راهى است که با فکر شروع مىشود و با استدلال و برهان، ذهن آدمى به حقایقى در قالب مفاهیم بار مىیابد. راه کشف و شهود راهى است که با سلوک عملى آغاز مىگردد و با تقویت و تصفیه قلب، دل انسان حقایقى را بالعیان مىبیند و مشاهده مىکند. البته این دیدن غیر از دیدن با چشم سر است.
5. عقل و قلب دو دریچه به سوى شناخت حقایق جهان هستى است که هر کدام اسلوب و متد خاص خویش را دارند. «عرفا» از آنجا که به نیروى عشق فطرى، ایمان و اعتقاد دارند، در تقویت آن مىکوشند و ازاینرو معتقدند که کانون احساسات عالىِ الهى قلبى را باید تقویت کرد و موانع رشد و توسعه آن را باید از میان برد. «فلاسفه» نیز به قدرت عقل ارج مىنهند و معتقدند که از راه استدلال و برهان و طى راه سخت و پرپیچ و خم آن و دورى از موانع و آفات تعقل، مىتوان به حقایق عالم دست یافت.
6. در باب نیازمندی عقل و قلب به همدیگر باید گفت: قلب و شهود با کمک عقل پرورش یافته، هدایت مىشود و اعتقادات پیشینى خود را از عقل مىگیرد و با استمداد از او، شهود حقیقى و مکاشفه واقعى را از اوهام و القاهاى شیطانى باز مىشناسد. همچنین قلب در تفسیر مشاهدات خود از عقل بهرهمند مىگردد.(نگا: آموزش فلسفه، محمد تقى مصباح یزدى، ج اول، درس 13). این عقل برهانى یقینى، با کشف قطعى عرفانى هماهنگى کامل دارد و در حقیقت، آنچه را که عارف کشف مىکند، حتماً برهانى هم خواهد بود. به بیان دیگر، عقل یکى از موازین شناخت کشف حقیقى است؛ زیرا آنچه را که عارف پس از شهود خود ارائه مىدهد، از سنخ مفاهیم است و براى احراز صحت و خالصى آن مفاهیم، باید از میزان هم سنخ با آن که همان اصول عقلى است استفاده کرد، تا دانسته شود که آنچه عارف درک کرده، اوهام و خیالات او نبوده است.
و البته در روایات نیز عارف کسى است که عقل و قلب و تعقل و سلوک عملى او به منزله دو بال تلقى گشته، مکمل یکدیگرند؛ حضرت امیرالمؤمنین(ع) می فرماید: «[العارف] قد أحیا عقله و أمات نفسه حتى دقجلیله و لطف غلیظه و برق له لامع کثیر البرق فأبان له الطریق و سلکبه السبیل؛ به تحقیق عارف عقل خویش را زنده مىکند و نفس خود را مىمیراند و بدن خود را لاغر مىکند و اخلاقش را لطیف مىنماید. براى او درخشندهاى پرنور درخشید، سپس درخشندگى آن براى او راه را نمودار مىکند و با همان روشنایى، راه را مىپیماید».)نهجالبلاغه، خطبه 220؛ در این باب نگا: گوهر مراد، عبدالرزاق لاهیجى، صص 17 - 15 و الاشارات والتنبیهات، ابوعلى حسین بن سینا، ج3، ص 369).
7. در بدو امر گمان مىشود که «عقل در مقابل قلب» و «شهود مقابل اندیشه» است. البته چنین نیز هست ولى آن عقلى که در مقابل قلب است، عقلى است که خود را در تنگناى عالم طبیعت، اجسام و عالم کثرت قرار داده که از آن به «عقل جزیى» یا عقل بشرى و عقل دنیایى تعبیر مىکنند. این عقل، عقلى است که خود را از مبدأش که «عقل کلى» یا عقل الهى و عقل آخرتى است، جدا کرده و از این رو در دام هواهاى نفسانى، دلایل ظنّى، جدالهاى بىپایه و مانند اینها محبوس ساخته است؛ و آنقدر به خود مغرور است که تنها خود را مستحق اظهار نظر و ابرام و نفى مسائل مىداند. بله، چنین عقلى از دیدگاه عرفا و اهل معنا، مانع شهود حقایق عالم است و به همین جهت به شدّت مذمت شده است؛ چنانکه مولوی تصریح می کند:
«عقل جزوى» کرکس آمد اى مقل/ پرّ او با جیفه خوارى متصل (مثنوى، دفتر 6)
اما اگر این عقل، خود را از این محبوسات مجازى برهاند و با کسب تقوا، خود را به مبدأ اصلى خود، یعنى عقل کلى و الهى، متصل گرداند، دیگر این عقل در مقابل قلب نخواهد بود. )در باب عقل جزوى و کلى نگا: تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 5، صص 270 - 267 و شرح اصول الکافى، صدرالدین شیرازى، ج اول، ص 403 به بعد). پس عقلی که در آثار عرفانی مانند غزلیات مولوی در دیوان کبیر و یا ابیات مثنوی معنوی سرکوب می شود، «عقل جزوى» اگر چه در بسیاری از موارد به «جزیی؛ دنیایی یا بشری» بودن آن تصریح نشده باشد و به صورت مطلق آمده باشد.
مولوی در دفتر پنجم مثنوی به زیبایی منظور خود را از مذمت عقل، بیان کرده و نوع آن را مشخص می کند:
وای آنکه عقل او ماده بود/ نفس زشتش نرّ و آماده بود
لاجرم مغلوب باشد عقل او/ جز سوی خسران نباشد نقل او
ای خنک آن کس که عقلش نر بود/ نفس زشتش ماده و مضطر بود
عقل جزوی اش نر و غالب بود/ نفس انثی را خرد سالب بود
حمله ماده به صورت هم جری است/ آفت او همچون آن خر از خری است
که ماده بودن نفس، به معنی نافذر نبودن و با نفس برنیامدن است. روایتی در ذیل این بیت آورده می شود کهک «طوبی لمن کان عقله ذَکَرًَا و نفسه اُنثی و ویلٌ لمن انعکس» که بر این اساس باید کوشید که نفس اسیر عقل گردد، نه آنکه نفس بر عقل چیره شود. (شرح مثنوی شریف، دکتر سید جعفر شهیدی، ج 9، ص 364).
البته بنا بر تفکیک و تعریف دقیق تر باید گفت: در نظر اندیشمندان اسلامی، عقل به دو بخش «عقل نظری» و «عقل عملی» تقسیم می شود. عقل نظری عبارت است از قوه و نیرویی در انسان که به واسطه آن تفکر می کند و سخن می گوید و مطالب را از هم تمیز می دهد؛ به عبارت دیگر، عقل نظری قوه درک کلیات است. عقل عملی قوه تدبیر زندگی و سعادت اخروی یا قوه تمیز خوب و بد است. عقل به این معنا، خود دو مرتبه دارد: اول) آنچه که فقط به تدبیر امور زندگی می پردازد و عقل مصلحت اندیش فردی یا جمعی است. این نوع عقل از نظر قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) و به تبع آن حکمای اسلامی، «عقل بدلی»، نیرنگ و شیطنت است نه «عقل حقیقی» (اصول کافی، کلینی، ج1، ص11) و دوم) «عقل ایمانی» است که شهوات و تمایلات افسار گسیخته را در بند می کشد و سعادت دنیا و آخرت انسان را ضمانت می کند:
عقل ایمانی چون شخص عادل است/ پاسبان و حاکم شهر دل است
عقل ضد شهوت است ای پهلوان/ آن که شهوت می تند، عقلش مخوان
حال اگر منظور از عقل، عقل بدلی و غیر حقیقی باشد که هم توجهش به دنیا و زندگی دنیوی است، این عقل مصلحت اندیش را با عشق کاری نیست و از ریشه با آن مخالف است و آن را فقط خیالات عاشقانه و هوس های جوانی می پندارد. پس منظور عرفا و حکمای ما و مشخصاً مولوی از مذمت عقل، این «عقل بدلی» است نه عقل متعارف ایمانی و یا به تعبیر دقیق تر عقل حقیقی؛ زیرا این عقل بدلی در حقیقت بی عقلی است.
و البته باز باید دانست که در مصاف میان «عقل» و «عشق»، سه نظر عمده در میان متفکران مسلمان دیده مىشود:
1 . برخى از متکلمان و فلاسفه اصالت را به عقل مىدهند. در نظر این گروه، تنها ارزشى که انسان را به سرمنزل مقصود مىرساند، عقل است و عشق سخنانى موهوم وخیالاتى باطل است که به علت سوء مزاج بر انسان عارض مىشود. اگر هدف معرفت الاهى و عبادت است، عقل تنها ابزار شناخت و بندگى به شمار مىآید و عشق گم کردن راه است . (تمهید القواعد، ابن ترکه اصفهانى، ص 49).
2 . برخى از عرفا اصالت را به عشق مىدهند و بر این اعتقادند که عشق به معناى فنا در معشوق است و با منفعت و منطق منفعتطلبانه که راه عقل شمرده مىشود سازگار نیست; بنابراین، «عقل را با عشق دعوى باطل است» ; زیرا عقل پاىبند انسان است و عشق رها شدن از این پایبندىها. (انسان کامل، استاد مطهرى، ص 50 و 51)
3 . در مقابل این دو گروه، حکماى عارف قرار دارند که معتقدند عقل و عشق منافى هم نیستند، ارتباطى تنگاتنگ دارند و انسان براى رسیدن به مقصود نهایى (لقاء الله) به هر دو نیازمند است. (رسائل اخوان الصفا، ج 3، ص 228)
صراحى اى و حریفى گرت به چنگ افتد/ به عقل نوش که ایام فتنهانگیز است
یا: حاشا که من به موسم گل ترک مى کنم / من لاف عقل مىزنم این کار کى کنم
و یا: مشورت با عقل کردم گفت: حافظ مى بنوش / ساقیا مىده به قول مستشار مؤتمن (حافظ)
پس در نتیجه: مىتوان این بحث را در چهار بند خلاصه کرد:
1 . اگر منظور از عقل، عقل بدلى باشد که تمام توجهاش دنیا و زندگى دنیوى است، این عقل مصلحتاندیش را با عشق کارى نیست؛ اما منظور عرفا و حکماى ما از عقل این عقل نیست؛ زیرا این عقل در حقیقت بىعقلى بزرگ است. 2 . اگر منظور از عشق، عشق مجازى یعنى دلبستگى به شهوات و نفسانیت و غرائز است، عقل خدابین و ایمانى چنین عشقى را محکوم مىکند؛ زیرا عقلى که رو به سوى خدا دارد، تسلط شهوت بر انسان را نمىپسندد.
3 . اگر منظور از عقل، عقل متعارف ایمانى و مراد از عشق، عشقى حقیقى و فناى فى الله باشد، این دو در مراحلى درگیرى دارند; زیرا عقل دربند منفعت آدمى است و تمام اعضا و جوارح آدمى را به بند منفعتطلبى خود در مىآورد; و عشق که عبارت از ایثار و از خودگذشتگى و فداکارى در راه معشوق است، به هیچ وجه با خودمحورى سازگار نیست؛ مانند:
اى که از دفتر عقل آیت عشقآموزى / ترسم این نکته به تحقیق ندانى دانست
یا: ما را ز منع عقل مترسان و مى بیار / کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
یا: حریم عشق را درگه بسى بالاتر از عقل است/ کس آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
و یا: عاقلان نقطه پرگار وجودند ولى/ عشق داند که در این دایره سرگردانند
که امثال این تعبیرات در اشعار فارسى فراوان است. زیرا کار عقل مصحلتاندیشى و مصلحتطلبى است و کار عشق از خود بى خود شدن . عرفا کاملا منکر عقل متعارف نبوده، آن را مانند چراغ و نردبان براى ترقى در عالم معنا لازم مىدانند; البته وقتى انسان به بالا رسید، دیگر به آن نیاز ندارد؛ به عبارت دیگر، در مرحله اول لازم است و در مراحل بالاتر حجاب و زیان .
4 . عشق حقیقى و عقل بالغ هیچ منافاتى با هم ندارند و در سیر و سلوک روحانى همواره همراهند؛ زیرا عشق به معناى فناى فى الله است و عقل برین به معناى ذوب شدن در توحید. «انسان آنگاه که به مرحله عشق مىرسد تازه مىفهمند که عقل حقیقى همان «عقل برین» است که او دارد و دیگران گرفتار عقال و وهمند و آن را عقل مىپندارند» . (تفسیر موضوعى قرآن، آیتالله جوادى آملى، ج 11، ص 71 و 72)
چنانچه عطار مىگوید:
عقل کجا پى برد شیوه سوداى عشق/ باز نیابى به عقل سر معماى عشق
خاطر خیاط عقل گرچه بسى بخیه زد/ هیچ قبایى ندوخت لایق بالاى عشق
در پایان منابع ذیل جهت مطالعه بیشتر در این رابطه، پیشنهاد می شود:
1. تفسیر و نقد و تحلیل مثنوی جلال الدین مولوی (15 جلد)، علامه محمد تقی جعفری.
2. شرح مثنوی شریف، استاد بدیع الزمان فروزان فر (شرح 3 دفتر از مثنوی).
3. شرح مثنوی شریف، دکتر سید جعفر شهیدی( ادامه کار استاد فروزانفر و شرح سه دفتر باقی مانده مثنوی).
4. مولوی نامه (یا: مولوی چه می گوید، 2 جلد) علامه جلال الدین همایی.
5. شرح مثنوی استاد موسی نثری.
6. مولوی و جهانی بینی ها ، علامه محمد تقی جعفری.
7. دو کتاب: سرّ نی و بحر در کوزه ای، دکتر عبدالحسین زرین کوب.
8. فرهنگ اصطلاحات عرفانی، دکتر سید جعفر سجادی.
9. مقدمه ای بر مبانی عرفان و تصوف، دکتر سید ضیاء الدین سجادی.
10. فلسفه عرفان؛ تحلیلی از اصول و مبانی و مسائل عرفان، دکتر سید یحیی یثربی.
11. عرفان نظری، دکتر سید یحیی یثربی.
12. دین عرفانی و عرفان دینی، دکتر علی شیروانی.
13. عرفان اسلامی، محمد تقی جعفری.
14. آسیب شناسی عرفان، عبدالرضا بارفروش.
عقل یا عشق کدام را ترجیح دهیم؟
در یک کلام عشق حقیقی ثمره و محصول عقل است. در روایت داریم: العقل امام القلب. عقل جلودار و راهنمای دل است، یعنی ابتدا باید عقل حرکت کند و مسیر را تشخیص بدهد و ببیند موضوع قابل دوست داشتن و پیوند هست یا نه و بعد در صورت تایید عقل دل انسان مباحث عاطفی را دنبال کند و دوست بدارد و مانند آن .
بنابراین نمی توان گفت یا عقل یا عشق و یکی را ترجیح داد. انسان با عقل تصمیم می گیرد و با عشق و دوست داشتن سختی های راه را تحمل می کند و پیوند های خود را استوار می نماید و زندگی را برای خویش لذت بخش می نماید. عقلانیت و عشق هر دو برای انسان و زندگی لازم است و باید میان آنها تعادل برقرار شود.
این بحث در مباحث معرفتی و سلوک الی الله مطرح است. اهل معرفت معتقدند.
1- سالک کوی حقیقت بدون گذر از وادی عقل و حکمت، نخواهد توانست به وادی عشق و محبت وارد شود و این دو وادی در پی هم اند.
2- انسان آمیزه ای از عقل و عشق است، ولی در سلوک الی الله وادی عقل متوسط وادی عشق نهایی است. به عبارتی می توان گفت نیرویی که قادر است انسان را به خواسته ها و اهداف خود، به خصوص در بحث وصول به حقیقت برساند، عشق است و عقل نقش پشتیبان را دارد. وادی عقل آدمی را از وادی طبیعت جدا می سازد و از آتش نجات می دهد و زندگی او را مدیریت می کند، ولی این نیروی عشق است که زمینه پرستش محبوب حقیقی هستی را فراهم می کند و اسباب وصول و عرفان را فراهم می کند. اگر نظر کوتاهی به ادبیات عرفانی کنیم، به وضوح شاهد این معنا خواهیم بود که سخن و پیشنهاد عرفا برای سلوک و وصول به محبوب هستی راه عشق است
3. عقل فقط راهنما است؛ مولا على(ع) مىفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجات دهنده است...»، V}(میزان الحکمه، ج 6، ص 397، ر 13022، مکتب الاعلام الاسلامى، چ اوّل، سال 1362). و نیزمىفرمایند: العقل یصلح الرویة ؛ عقل رویه و منش را اصلاح مىکند (همان، ص 396، ر 13019) .
4. عقل عشق آفرین است؛ امام على(ع) مىفرمایند: العقل رقى الى اعلى علیین ؛ عقل باعث ترقى انسان به اعلى علیین مىباشد(همان، ر13016).
وقتى انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه مىشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مىیابد؛ خانه جانان را از کاشانه شیطان جدا مىسازد و حتى عشق حقیقى را از عشق مجازى متمایز مىکند. انسان در پرتو عقل، راه اعلى علیین را مىجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهى، کام تشنه را براى وصول به گوارایى آب تحریک مىکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه مىسازد. از این رو مىگوییم: عقل عشق آفرین است.
5. مرکب وصول و معرفت قلبى عشق است نه عقل؛ عقل چون پلیس، فقط راهنماى خوبى است و گرنه هرگز پاى پیمودن راه وصال را ندارد. وقتى با جرقههاى راه بخش عقل، عشق در دل زبانه کشید؛ دل گامهاى نخستین راه معرفت را بر مىدارد و کم کم از وادی عقل گذر می کند و به وادی عشق می رسد.
البته برخی گفته اند: در آن حالات بلند، عقل محو مىشود، ولی این صحت ندارد و مانند آن است که بگوییم چون به صد رسیدیم نود گم می شود در حالی که نود هم پیش ما است. چون که صد آمد نود هم پیش ما است. پس عقل در دو مرحله اوّل، نه تنها زایل کننده عشق نیست؛ بلکه مىتواند راه عشق حقیقى را بنمایاند و در مرحله دوم هم در بعضى از حالات بلند عرفانى و عشق حقیقی اگر چه غلبه با عشق است و سالک پیرو دل و راه محبت است، ولی عقل همچنان در قلمرو خود حکم می راند.
6. . در زندگی عادی نیز عقل مدیر زندگی انسان است و در تصمیم های انسان مانند ازدواج و انتخاب همسر، عقل و عشق هر دو دخالت دارند.
مشکل بسیاری از جوانان آن است که قبل از اینکه عقلشان موضوع را پی گیری کند و صلاحیت آن را تایید کند، با یک نگاه ممکن است دل آنها برود و در حقیقت دل و عشق از عقل جلو بزند و بعد از اینکه وابسته شدند، می خواهند موضوع را عقلانی کنند که گاهی امکان پذیر نیست.
در صورتی که عقل با موضوع موافقت خود را اعلام نکند و مشکل پیش آید، آنگاه جوان دچار چالش بزرگ می شود. یا باید حکم عقل را نادیده بگیرد و عواقب غیر قابل کنترل و احتمالی آن را قبول کند و یا باید از خواست دل خود بگذرد و درمی مانند که چگونه دل خود را راضی کند تا از موضوع چشم پوشی نماید. در این صورت است که کار برایش بسیار دشوار می نماید. در صورتی که اگر ابتدا با قدم عقل حرکت می کرد و تایید عقل را می گرفت و شرایط را بررسی می کرد، شاید مشکلی برایش پیش نمی آمد و یا درصد بروز آن به حد اقل می رسید.
جهت آگاهی بیشتر نسبت به این موضوع مطالعه کتاب های ذیل مفید خواهد بود:
1- جوانان و انتخاب همسر على اکبر مظاهرى 2- ازدواج آسان و شیوه همسردارى محمد محمدى اشتهاردى 3- ازدواج آسمانى على اکبر مظاهرى 4- ازدواج پایدار کاظمى حقیقى 5- ازدواج در اسلام مصطفى کاشفى خوانسارى 6- ازدواج و روابط زن و مرد نجفى یزدى 7- پیوند دو قلب یا راهنماى ازدواج مهدى پاکزاد 8- جوانان و ازدواج - زندگى بهتر سید احمد واحدى 9- جوانان، ازدواج و مسایل جنسى روح اللّه خالقى 10- راهنمایى ازدواج بهزاد رحمتى 11- همسران برتر، غلامعلى افروز 12- انتخاب همسر، ابراهیم امینى 13- ازدواج مکتب انسانسازى، دکتر پاکنژاد
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید