بازدید امروز : 234
بازدید دیروز : 62
توحید ، خداپرستی، خداشناسی. !
توحید در مباحث نظری، اکثرا به معنای خداشناسی گرفته می شود، اما به نظر می رسد که این تلقی از توحید درست نیست. توحیدی که در قرآن کریم مطرح شده است به معنای خداپرستی است، بنابراین منظور ما نیز از طرح توحید در این مباحث، خداپرستی است.
ما در مباحث نظری و بنیادین خودسازی به این معنا از توحید توجه داریم و منظورمان از توحید، خداپرستی است، زیرا این بحث است که موضوع اصلی دین می باشد و در ساخت انسان و جامعه تاثیر مستقیم دارد.
برای خداپرستی، خداشناسی و خدایابی نیز لازم هست اما مقصود اصلی از توحید در آموزه های اسلام و قرآن کریم، خداپرستی است.
اگر کمی دقت کنیم، مشاهده می کنیم که بخش اعظمی از آیات قرآن کریم درباره خداپرستی صحبت می کند و دائم به ما می گوید:
خدایی را بپرستید که خالق شما است، خالق آسمان و زمین است، مربی شما است، مهربان است، علم دارد، قدرت دارد، مالک شما و عالم است، سمیع و بصیر است، او کسی است که همه نعمت ها را در اختیار شما قرار داده است و مانند آن.
قرآن کریم در مورد خدا و توحید، صحبت می کند، اما خداوند را به عنوان معبود و کسی که فقط او را باید پرستید، سخن می گوید.
در قرآن کریم هیچ واژه ای مانند الله تکرار نشده است. از معجم المفهرس فواد باقی استفاده می شود که این کلمه 980 بار در قرآن کریم تکرار شده است.
الله از اله است، به معنای معبودی که مستجمع جمیع صفات کمال است و به همین دلیل است که شایسته پرستش انسان است. انسان طالب کمال مطلق است و کمال مطلق، تنها ذات مستجمع جمیع صفات است.
در قرآن کریم بحثی در مورد اثبات خداوند نیست. تمام مباحثی که در مورد خداوند مطرح می شود، جهت دار است و جهت آن معرفی معبود است.
بسیاری خیال می کنند، آیات توحیدی قرآن کریم می خواهد خدا را اثبات کند، در صورتی که موضوع تمامی این آیات دعوت به پرستش خدای یگانه است.
قرآن کریم در مقام اثبات ذات نیست. این کتاب مقدس تنها در مقام توصیف معبود عالم و اثبات توحید در پرستش و تبیین صفات معبود است. یعنی می خواهد بگوید، معبود شما الله است، پس تنها او را بپرستید و از پرستش خداوند منحرف نشوید.
مرکز ثقل دعوت انبیاء الهی خداپرستی بوده است. در قرآن کریم می خوانیم که تمام انبیاء به خداپرستی دعوت می کردند.
در سوره نحل آیه 36 آمده است: ولقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت. هر آینه در هر امتی رسولی مبعوث کردیم تا به مردم بگوید: تنها خدا را عبادت کنید و از پرستش طاغوت خودداری نمایید.
پرستش خدا است که انسان ساز و اکسیر اعظم است و می تواند مس وجود انسان را طلا کند و می تواند روح مرده را زنده نماید، آب حیات است و می تواند به انسان زندگی جاودان ببخشد.
علم توحید و خداپرستی برگرفته از جمله لا اله الا الله است که به انسان قدرت و اراده و کمال می دهد، انسان با خداپرستی، مظهر کامل خداوند و خلیفه خدا در روی زمین می شود.
امام خمینی (رض) از طریق تفکر توحیدی وخداپرستی علمی و عملی بود که به این مقام رفیع عرفانی و اجتماعی رسیده بود.
این علم همان علم سلوک نظری و مبنای تفکر توحیدی است که تمامی سالکان راه خدا از طریق آن مشی می کنند و به مقصد و معرفت می رسند.
علم خداشناسی و توحید ذات و صفات و سایر علوم توحیدی کم و بیش مورد بحث عالمان دینی قرار گرفته و به خصوص علم فقه؛ اخلاق، کلام، فلسفه و عرفان نظری به آن پرداخته اند.
اما این علم تا حدی جدید است و کمتر به آن پرداخته شده است و ما درپی آن هستیم که هر قدر بتوانیم آنرا باز و معرفی می کنیم.
نیاز به خداشناسی و خدایابی:
برای اینکه خدا را بپرستیم، لازم است ابتدا خدا را بشناسیم و خدایابی کنیم تا گرفتار شرک و پرستش خدایان دروغین نشویم.
مباحث مربوط به خداشناسی، تنها به انسان خدای واقعی را نشان می دهد و از خداهای قلابی مانند بت و ستاره و ماه و مانند آن برحذر می دارد، تا انسان که مظهر خدای واقعی است و تنها با پرستش الله، به کمال می رسد راه را گم نکند و در مصداق دچار اشتباه نشود.
این علم یکی از نیازهای خداپرستی است، یعنی برای خداپرستی باید ابتدا خداشناسی داشته باشیم، اما خودش مستقیما به انسان قدرت و شکوفایی و کمال نمی دهد. آنچه به ما کمال می دهد، خداپرستی است.
خداشناسی فقط به ما می گوید، خدا یکی است و دو تا نیست و آن خدای واقعی الله؛ یعنی ذات مستجمع جمیع صفات است، تا زمینه را برای خداپرستی کامل و جامع فراهم کند.
نیاز به اقدامات عملی و شریعت توحیدی:
تا اینجا در مورد راهبرد توحید برای رسیدن به کمال سخن گفتیم، ولی از آنجایی که هر راهبردی نیاز به اقدامات عملی برای رسیدن به هدف دارد، اقدامات عملی، در حقیقت گام هایی هستند که ما را به هدف می رسانند.
منظور از اقدامات عملی در راهبرد توحید، همان مرحله خودسازی و سیر و سلوک عملی است که در کنار سیروسلوک نظری به آن پرداخته می شود.
بنابراین یکی از مباحث مهم و گسترده توحیدی، گام ها و اقدامات عملی ای است که انسان برای رسیدن به کمال مطلوب انسانی در مسیر توحید انجام می دهد.
این علم که همان شریعت توحیدی است، در حقیقت نحوه عملی پرستش خدا و ترک پرستش غیر خدا را به انسان مومن می آموزد.
عمل و عبادت، بعد از علم و آگاهی، نقش کلیدی در ساخت انسان دارد، با عمل است که انسان به آزادی واقعی می رسد و صفت اختیار و انسانیت در او شکوفا می شود.
در آموزه های دینی و قرآن کریم به اهمیت عمل در تربیت انسان اشارات فراوانی وجود دارد. قرآن کریم دائم به نقش ایمان و عمل صالح برای رشد و کمال انسان تاکید می کند.
در سوره عصر می خوانیم: وَ الْعَصْرِ * إِنّ اْلإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاّ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ. قسم به روزگار، که آدمی در زیانکاری است، جز آنان که ایمان آوردند و کارهای نیکو انجام دادند.
انسان اگر حتی سیر و سلوک نظری اش کامل باشد، ولی وارد اقدامات عملی نشود، به کمال واقعی و مطلوب انسانی نمی رسد و تلاش های نظری اش بی ثمر خواهد بود.
سیر و سلوک عملی هم راه رسیدن به کمال فردی را به انسان می آموزد هم روش اجتماعی شدن و عبادت اجتماعی را به سالک یاد می دهد و انسان را در تمام ابعاد فردی و اجتماعی به شکوفایی و کمال مطلوب می رساند.
تفسیر آیات توحیدی قرآن کریم:
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ (بینه، 5)
تفسیر المیزان
رسالت این رسول جز این نبود که به مشرکین واهل کتاب بفهماند از طرف خدا مأمورند الله را به عنوان یگانه معبود بپرستند و چیزی راشریک او نسازند ونماز را بپا داشته ، زکات را بدهند و دین قیم هم همین است.
یعنی رسالت رسول اسلام ص و کتاب های آسمانی ، این کفار اهل کتاب و مشرکین راامر نمی کند، مگر به عبادت خدای تعالی ، آنهم به نحو خالصانه ، که به هیچ وجه چیزی را شریک او نگیرند و در حد وسط و اعتدال بوده و به جانب افراط و تفریط مایل نشوند،
آنگاه در مقام ذکر خاص بعد از عام ، به دو مسأله نماز و زکات اشاره می کند که نماز، توجه عبودی خالصانه بسوی پروردگار است و زکات انفاق به خلق خدا در راه خداست که آنهم از ایمان به خدا نشأت می گیرد.
در ادامه می فرماید: این همان دین ارزشمند کتب قیمه است ، یعنی این دین اسلام ودعوت محمدی ، دینی نوظهور و بی سابقه نیست و دین خدا همواره یکی بوده و در همه کتابهای آسمانی همین معانی مطرح بوده است و امتهای قبلی نیز به این تکالیف عبادی مکلف بوده اند، پس بناچار باید به آن بگروند، چون قیم و ارزشمند است.
تفسیر حسینی همدانی
مرام رسولان جز دعوت جامعه بشر بتوحید و خداپرستی نبوده بلکه بشر را بمکتب خداپرستی دعوت نمایند به اینکه که در مقام عبودیت و سپاس از نعمت آفریدگار برآیند و او را یکتا و بیهمتا معتقد باشند و همچنین بصفات کامله و بسایر ارکان توحید ایمان آوردند با قید اینکه به خلوص در عبودیت تأکید شده است.
هم چنانکه ابراهیم خلیل علیه السّلام در مقام سپاس گوید (وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنِی وَ یَسقِینِ وَ إِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ) رفع هر گونه نیاز و حاجتی را بطور شهود از ساحت پروردگار میبیند و رفع گرسنگی و تشنگی را از پروردگار میداند و رفع بیماری و حالت بهبودی را موهبت و فضل شمرد و تحولات و حوادث جهان را بطوریکه شایسته ساحت ربوبی است بوی مستند می داند و نعمت گسترده هستی که بر هر ذره و هر موجود ریز و کلان نهاده بطور عاریت است و هرگز از خود سلب مالکیت ننموده و پیوسته زمام تدبیر موجودات را در حیطه قدرت و اراده خود دارد.
بر اینکه اساس عمده نظر مکتب توحید خالص بر مبنای اثبات توحید افعالی پروردگار و جلوگیری از ضلالت و از شرک در باره تدبیر امور جهان است به اینکه که بشر را متوجه سازد که همه تحولات و پدیدههای جهان نمونه از حسن تدبیر جهان آفرین است و هرگز موجودی در وجود و یا در باره تأثیر در معلولهای خود استقلال نداشته زیرا بحکم فطرت و خرد خلق و آفرینش مستند بجهان آفرین است هم چنین ادامه فیض هستی و تدبیر آنها بسوی کمال از شئون خلقت و سوق آنها بسوی غرض از خلقت آنها است.
حنفاء جمع حنیف حال از ضمیر مانند مخلصین است و مبنی بر تأکید بر خلوص و اینکه از افراط و تفریط مصون باشد هم چنانکه دین اسلام حنیف و مبنی بر اعتدال در همه امور و احتراز افراط و تفریط است از آن جمله مبنی بر تسهیل و رفع حرج از اهل ایمان است و در هر مورد که حکم بخصوص سبب مشقت و حرج گردد خصوص آن حکم از آن مورد مادام که حرجی است رفع شده است.
وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤتُوا الزَّکاةَ:
از نظر اهتمام باقامه فرائض یومیه که شعار آن عبودیت خالص است و تأثیر در همه افعال و حرکات و سیر و سلوک اهل ایمان دارد بدان توجه خالص شده و همچنین اداء زکوة و کمک بفقراء و بینوایان و کمک بزیردستان که پایه انتظام امور اجتماع را پیریزی مینماید از نظر اینکه یگانه سبب اختلال نظام اجتماع اختلاف طبقاتی است که سبب نهضت و قیام بینوایان برابر سرمایه داران خواهد شد و یگانه وسیله رفع آن کمک مالی بفقراء و جلب رضایت و تأمین نیازهای اولیه آنان است.
وَ ذلِکَ دِینُ القَیِّمَةِ:
برنامه مکتب قرآن حاوی اصول اعتقادی و اخلاقی و عملی است و انتظام امور و سعادت پیروان مکتب را تأمین مینماید و قوام انتظام اجتماعات بشری را برای همیشه پایه گذاری مینماید و آیات کریمه قرآنی در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بشر دخالت مینماید و انتظام میبخشد و سعادت آنان را در دو جهان تأمین مینماید.
نقش راهبردی توحید و ولایت:
شعار راهبردی اسلام: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. است.
برای اینکه با نقش راهبردی توحید آشنا شویم کافی این شعار راهبردی اسلام را توضیح دهیم.
این شعار به ما می گوید:
1- راه رسیدن به همه خوبی ها و رستگاری ها و سعادت های انسان توحید است.
2- راه رسیدن به بهشت و دور شدن از جهنم توحید است.
3- راه رسیدن به خدا و سلوک و خودسازی توحید است.
4- راه رسیدن به کمال انسانی توحید است.
5- راه رسیدن به پیشرفت اجتماعی توحید است.
6- راه رسیدن به علم حقیقی و حقیقت علم توحید است.
7- راه رسیدن به قدرت و اراده و انسانیت توحید است.
8- راه رسیدن به کمالات اخلاقی و مهرورزی توحید است.
9- راه رسیدن به عرفان و معنویت توحید است.
10- راه رسیدن به ایدئولوژی اسلام و تبیین آن توحید است.
11- راه رسیدن به حکومت اسلامی توحید است.
12- راه رسیدن به جامعه و تمدن اسلامی توحید است.
13- راه رسیدن به فرهنگ و هنر اسلامی توحید است.
14- راه رسید ن به دولت اسلامی توحید است.
15- راه رسیدن به ولایت تکوینی و تشریعی توحید است.
16- راه رسیدن به سبک زندگی اسلامی توحید است.
17- راه رسیدن به انسانیت و شکوفا شدن هویت انسانی توحید است.
18- راه پرورش عقل و فطرت انسانی توحید است.
19- راه رسیدن به سلامتی بدن و روان انسان توحید است.
20- راه درمان بیماری های روحی و روانی توحید است.
21- راه رسیدن به قلب سلیم و سلامت روح توحید است.
22- راه رسیدن به حیات طیبه انسانی توحید است.
23- راه رسیدن به روحیه انقلابی و مبارزه و مقاومت توحید است.
24- راه رسیدن به مقام ولایت و خلافت خدا در زمین توحید است.
25- راه رفع مشکلات جامعه در ابعاد مختلف و جلوگیری از فساد توحید است.
26- راه تربیت عالم دینی و استاد اخلاق توحید است.
27- راه درک و فهم درست دین و قرآن کریم توحید ا ست.
28- راه تربیت فرزند مسلمان و مومن توحید است.
29- راه رسیدن به فلسفه تاریخ و جریان شناسی سیاسی وتاریخی توحید است.
30- راه رسیدن به اقتصاد اسلامی توحید است.
31- راه دشمن شناسی و رسیدن به بصیرت دینی و اجتماعی توحید است.
32- راه رسیدن به علم اسلامی و دانشگاه اسلامی توحید است.
33- راه مبارزه و مقابله با هجوم فکری و فرهنگی دشمن توحید است.
34- راه رسیدن به پیروزی و موفقیت در زندگی توحید است.
35- راه رسیدن به مقام شهدای کربلا مجاهده برای بقاء توحید است.
36- راه رسیدن به آزادی واقعی انسانی و صفت اختیار توحید است.
37- راه رسیدن به آگاهی و بیداری اسلامی توحید است.
38- راه رسیدن به کمال و قرب الهی توحید است.
39- راه تقویت ایمان و رسیدن به یقین توحید است.
40- راه نجات انسان از هر رزیلت اخلاقی و بدی توحید است.
41- راه سعادت دنیا و آخرت انسان در توحید است.
42- راه رسیدن به آرامش و اطمینان نفس توحید است.
43- راه رسیدن به لقای الهی توحید است.
44- راه رسیدن به عظمت و رشد روحی در انسان توحید است.
45- راه رسیدن به حیات جاودان و بقاء در توحید است.
46- راه رسیدن به کرامت و همت و قدرت تاثیر گذاری مثبت انسانی توحید است.
47- راه رسیدن به فناء فی الله و بقاء بالله توحید است.
48- راه رسیدن به عشق حقیقی توحید است.
49- راه رسیدن به عرفان ناب اسلامی و معرفت نظری هستی توحید است.
50- راه زمینه سازی برای تعجیل در فرج امام زمان عج توحید است.
توحید ثقل اکبر و ولایت که شرط توحید است، ثقل اصغر دین ما است.
باید بدانیم که راه رسیدن به همه خوبی ها و کمالات فردی و اجتماعی توحید است اما ولایت شرط توحید است، یعنی این راه بدون سرپرستی و هدایت ونظارت امام معصوم(ع) و در عصر غیبت، ولایت فقیه، امکان وصول ندارد.
پیامبر اسلام ص فرمود من از میان شما می روم و برای شما دو چیز می گذارم که هرگز نباید از هم جدا شوند. قرآن (کتاب توحید) و اهل بیتم (که همان ولایت است).
توحید اگر از ولایت جدا شود نتیجه اش وهابیت و افراطی گری و تروریست پروری و داعش می شود و ولایت هم اگر مبتنی بر تفکر عمیق توحیدی نباشد، در سطح روح و عاطفه انسان می ماند و از آسیب های فکری و فرهنگی و گمراهی نمی تواند انسان را حفظ نماید. تنها راه نجات انسان توحید به همراه ولایت است.
فطرت توحیدی ثابت و پایدار انسان:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا ? فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا ? لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ? ذَ?لِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ» (آیه 30 سوره روم)
«پس روى خود را با گرایش تمام به دین حنیف (یکتاپرستی) کن، همان سرشتى که خدا در همه مردم قرار داده است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این همان دین پایدار است ، ولى بیشتر مردم علم به حقیقت آن ندارند ».
قرآن در میان راههای خداشناسی وخداپرستی بیش از همه بر بیداری فطرت پاک و توحیدی انسانها تکیه کرده است.
منظور از فطرت توحیدی و الهی، آن است که خداوند ذات و سرشت آدمی را به گونهای آفریده است که خداپذیر و خداخواه و خداپرست است. یعنی در حالت سلامت روح و روان به خدا ایمان دارد.
گواه مطلب آن است که انسان در زمانی از همه اسباب و علل طبیعی قطع امید میکند، مرتبط به نیروی فرابشری میشود که قادر است وی را نجات دهد؛ هرچند او را با اوصاف حقیقیاش نشناسد.
دیگر گواه بر فطری بودن دین آن است که با وجود شبهات فراوان منکران خدا و تغییر بسیاری از باورهای علمی و اجتماعی در طول تاریخ، خداپرستی در تمام انسانها و ملل جهان ریشه دارد.
رسول اکرم(ص) در روایتی فرمودند: «کل مولود یولد علی الفطرة فابواه یهودانه او ینصرانه او یمجسانه؛ هر مولودی که متولد می شود، بر فطرت الهی، بر فطرت اسلامی به دنیا می آید، پدران و مادران هستند که اینها را تغییر می دهند، اگر یهودی هستند یهودیش میکنند، نصرانی هستند نصرانیش میکنند، مجوسی هستند مجوساش میکنند، هر که هر گروهی هست آن گروهیاش میکند.»
توضیح بیشتر آیه:
«حنیف» از ماده «حنف» به معنى تمایل از باطل به سوى حق و از کجى به راستى است، به عکس جنف به معنى تمایل از راستى به گمراهى است. بنابراین دین حنیف یعنى دینى که از تمام کجیها و از انحرافات، خرافات و گمراهیها به سوى راستى و درستى متمایل شده است.
معنى جامع آیه این چنین میشود که توجه خود را دائما به سوى آئینى داشته باش که از هر گونه اعوجاج و کجى خالى است؛ آیه فوق تاکید میکند که دین حنیف و خالص و خالى از هر گونه شرک، دینى است که خداوند در سرشت همه انسان ها قرار داده است، سرشتى است جاودانى و تغییرناپذیر هر چند بسیارى از مردم توجه به این واقعیت ندارند.
نه تنها آیین خداپرستی، بلکه دین و آئین به طور کلى، و در تمام ابعاد، یک امر فطرى است، و باید هم چنین باشد، زیرا مطالعات توحیدى به ما مىگوید میان دستگاه " تکوین " و " تشریع " هماهنگى لازم است، آنچه در شرع وارد شده حتما ریشهاى در فطرت دارد و آنچه در تکوین و نهاد آدمى است، مکملى براى قوانین شرع خواهد بود.
به تعبیر دیگر: تکوین و تشریع دو بازوى نیرومندند که به صورت هماهنگ در تمام زمینهها عمل میکنند، ممکن نیست در شرع دعوتى باشد که ریشه آن در اعماق فطرت آدمى نباشد، و ممکن نیست چیزى در اعماق وجود انسان باشد و شرع با آن مخالفت کند.
نکته دوم اینکه، دین به صورت خالص و پاک از هر گونه آلودگى در درون جان آدمى وجود دارد، و انحرافات یک امر عارضى است، بنا بر این وظیفه پیامبران این است که این امور عارضى را زایل کنند و به فطرت اصلى انسان امکان شکوفایى دهند.
جمله «لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» و بعد از آن جمله «ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ» تاکیدهاى دیگرى بر مساله فطرى بودن دین توحیدی و عدم امکان تغییر این فطرت الهى است هر چند بسیارى از مردم بر اثر عدم رشد کافى قادر به درک این واقعیت نباشند.
بازخوانی ماهیت فطرت
باید دانست که «فطر» یعنی ابتدا و اختراع، یعنی خلقت ابتدایی. مقصود از خلقت ابتدایی که خلقت غیر تقلیدی است. در حدیثى از امام باقر (ع) مىخوانیم در پاسخ سؤال از تفسیر حنیف فرمود: «هی الفطره التی فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله، قال فطرهم الله علی المعرفه؛ خدا مردم را بر معرفت خالق و معبود مفطور کرده است. بعد امام به داستان ذر اشاره کرد و فرمود: پیغمبر هم فرمود: «کل مولود یولد علی الفطره» یعنی «علی المعرفة بان الله عزوجل خالقه؛ یعنی در فطرت هر کسی این معرفت هست که خداوند، آفریننده و معبود او است».
طبق برخی روایات، نه تنها معرفت خداوند، بلکه مجموع اسلام به صورت فشرده در درون سرشت انسانى نهاده شده، از توحید گرفته تا رهبرى پیشوایان الهى و جانشینان راستین پیامبر(ص) و حتى فروع احکام. بنابراین طبق تعبیرى که در نهجالبلاغه آمده بود، کار پیامبران شکوفا ساختن فطرتها، و به یادآوردن نعمتهاى فراموش شده الهى، از جمله سرشت توحیدى، و استخراج گنجهاى معرفت است که در درون جان و اندیشه انسانها نهفته و مستور است.
توحید و ولایت، شاخصه های اصلی دین داری:
اصلیترین شاخصه دینداری، برافراشتن پرچم توحید و ولایت است، بر این اساس ملت ایران، متدینترین مردم تاریخ هستند.
ممکن است بعضی از روشنفکران سکولار ادعا کنند که انقلاب اسلامی هنری نکرده است و مردم بعد از انقلاب دیندارتر نشدهاند!
درپاسخ باید ببینیم شاخصه دینداری چیست، تا بگوییم دیندار شدهاند یا نشدهاند؟
به نظر ما اصلیترین شاخصه دینداری، دو چیز است: توحید و ولایت.
به طور کلی دفاع از اسلام به عنوان مکتب توحیدی و دفاع از ولایت اهل بیت(ع) شاخصه های اصلی دین داری در مذهب شیعه است.
یک شیعه اولا باید تفکر توحیدی اسلام را به خوبی بشناسد و با علم خداپرستی و مبارزه با کفر و شرک آشنا باشد و در برابر شبهات از آن دفاع نماید. به خصوص یک عالم شیعه باید بتواند کارآمدی این نوع تفکر را در حوزه های فردی و اجتماعی زندگی اثبات نماید و ناکارآمدی کفر و شرک را در تربیت انسان و تکامل جامعه به مردم نشان بدهد.
ثانیا باید درصحنه های مبارزه و جهاد بایستد و از ولایت دفاع کند، یعنی وقتی مثلاً حضرت امیرالمؤمنین (ارواحنا فداه) پرچم مبارزه در دست دارد و با خوارج و معاویه و ناکثین و با جبهه جمل میجنگند، در کنار حضرت امیر(ع) بایستد و بجنگد، یا وقتی دشمنان انقلاب اسلامی در کشور ما فتنه بر پا می کنند در کنار رهبری انقلاب بایستد و دفاع کند، این یک شاخصه اصلی دینداری است.
اینکه کسی در درگیری بین جبهه کفر و نفاق و ایمان در دنیای اسلام به نفع مکتب اسلام و اهل بیت(ع) کار کند و مدافع ولایت باشد و در درگیری اسلام و کفر، مدافع اسلام باشد، مهمترین شاخصه است؛ البته گاهی ممکن است کمتر بتوانند نماز بخوانند، تلاوت قرآن کنند، یا ممکن است یک بار نماز صبح شان خدای ناکرده قضا بشود، این از ارزش ایمانی آنها نمی کاهد.
اما اگر در این صحنه، کسی از امیرالمومنین(ع) جدا شد، با ولایت زاویه پیدا کرد و به آن طرف رفت و شروع به نماز خواندن و قرآن خواندن کرد، و مثل ابوموسی اشعری پنجاه دور هم در دوران جنگ صفین ختم قرآن کرد، میشود: این دین داری اصلابه حالش فایده ای ندارد. درروایت است که : رب تال القرآن و القرآن یلعنه. چه بسا تالی قرآن که قرآن لعنتش میکند!
ما باید انسان مومنی تربیت کنیم که اولا خداپرست باشد و ثانیا کنار حضرت امیر(ع) بایستد و از آن حضرت دفاع کند؛ این آدم نمازخوان هم میشود، خوشاخلاق هم میشود، مؤدی به آداب هم میشود، حتماً کسی که کنار حضرت امیر(ع) است، باید اهل عبادت هم باشد، باید مناسک را هم رعایت کند، کنار حضرت امیر(ع) بودن، آداب دارد؛ ولی اصلش این است که برود زیر پرچم توحید و ولایت امیرالمومنین(ع) و در این راه فداکاری کند.
اصلیترین شاخصه دینداری از نظر شیعه توحید و ولایت است.
بر اساس شاخصه ای که گفته شد، جامعه ایران متدینترین مردم تاریخ هستند، زیرا بیش از 35 سال است در مقابل فشارهای سنگین دشمن و شبکه کفر و شرک جهانی، پرچم اسلام را نگه داشتهاند؛ پرچم اهل بیت(ع) را نگه داشتهاند.
ابرقدرتهای دنیا بر سر تفکر توحیدی با ما میجنگند، جریانهای تکفیری ، چون مدافع ولایت هستیم، با ما میجنگند. در این تردیدی نیست که انواع اسلحهها و امکاناتشان را بر علیه ما به کار میگیرند...
در این درگیری وسیع، بیش از 35 سال است پرچم اسلام ناب و توحید و خداپرستی در دست ملتی است که با وجود غیبت امام معصوم(ع)، به نماینده آن حضرت، یعنی کسی که معتقد اند منصب مرجعیت و و رهبری راه توحید را از طرف حضرت مهدی (عج) تصدی میکند، اقتدا کردهاند و مشغول دفاع هستند و این پرچم را بالا نگاه داشتهاند؛ اینها متدینترین مردم تاریخ اند.
البته در این تهاجم ممکن است یک مومنی، یک جوانی مبتلا به گناهی هم بشود؛ زیرا فشار دشمن زیاد است؛ هجوم فکری و فرهنگی دشمن زیاد است، شما اگر می خواهید به یک جوان نمره بدهید و تشخیص دهید که متدین است یا متدین نیست، باید ببینید فشار شیطان چقدر است و در مقابل کدام فشار دارد ایستادگی می کند، بعد به او نمره بدهید.
درست است معصیت، زیاد است، اما جمکران هم شلوغ شده است و سالی 15 میلیون زائر دارد و نیز حرمهای اهل بیت(ع) و مراسمهای عزاداری و هیئت ها و مساجد هم پرطرفدار است و این تنها به جهت دیانت مردم است.
روشنفکر: ماهیت، ماموریت، تاکتیک.
ما روشنفکر مسلمان هم داریم، اما روشنفکرغرب زده به نیروهای فکری و فرهنگی دشمن گفته می شود که کارشان نفوذ در جوانان و قشر فرهیخته جامعه است. روشنفکری، تاریخ و سابقه طولانی ای در ایران دارد که نمی خواهیم به آن بپردازیم.
ماموریت این گروه از روشنفکران این است که افکار و عقاید و ارزش های دینی جوانان ما را تخریب کنند و شما می دانید که اگر کسی افکارش تخریب شود در حقیقت انسانیت اش تخریب شده است. هر کسی از عقل و فکر خود دستور می گیرد و آنچنان زندگی می کند که می اندیشد.
اما تاکتیک ها: آنها با رواج دادن جملات زیبایی سعی می کنند جلوی تبادل اطلاعات و رشد علمی جوانان را بگیرند تا از ناآگاهی آنها در جهت ترویج افکار مسموم روشنفکری غربی و تخریب افکار آنها استفاده کنند.
به طور مثال می آیند می گویند: هر کسی افکارش برای خودش محترم است و ربطی به دیگران ندارد. با این جمله قشنگ سعی می کنند صاحبان فکر را ساکت کنند و از تاثیر گذاری مثبت بیاندازند و مانع ترویج افکار مثبت و سازنده شوند.
یا مثلا می گویند: ما همه انسانیم و در کنار هم زندگی می کنیم و فرق ما با غربی ها این است که آنها افکارشان با ما فرق می کند فقط همین. نباید تصور کنیم که آنها دشمن ما هستند. دشمنی توهم است و نباید دشمن تراشی کرد و مانند آن.
از این طریق می خواهند قدرت ما را در مبارزه با دنیای کفر و شرک خنثی کنند و روحیه انقلابی گری و جهاد را از بین ببرند و ما را در این حوزه تضعیف کنند. کسی که تحت تاثیر این افکار قرار می گیرد دیگر انگیزه ای برای مقاومت و مبارزه و جهاد با دشمن ندارد و به کلی بصیرت اجتماعی و سیاسی خود را از دست می دهد.
یا می گویند مذهبی ها می خواهند به زور عقاید خود را به دیگران تحمیل کنند. این حرف معنایش این است که نباید عقاید خود را به دیگران بگویید و نباید از اصول اعتقادی خود دفاع کنید و ترویج توحید و ولایت و تفکرات اسلامی ممنوع است، چون این کار زورگویی است.
معنای این سخن این است که تمام انبیاء و اولیای الهی و علماء ربانی که مردم را به دین دعوت می کردند و ارزش های الهی را ترویج می نمودند همه زورگو هستند و به زور مردم را به اسلام و خداپرستی دعوت می کردند.
در حالی که اصولا انسان اختیار دارد و کسی نمی تواند به انسان زور بگوید. عالمان دینی فقط هدایت فکری می کنند. فقط روی فکر انسان ها تاثیر می گذارند و به هیچ وجه آزادی انتخاب و عمل کسی را سلب نمی کنند.
عالم دینی به شما راه صحیح و غلط، و حق و باطل را نشان می دهند. انسان ها همه اختیار دارند که هر راهی را که خواستند انتخاب کنند . آنها می گویند راه حق را انتخاب کنی سرانجامش در قیامت بهشت است و اگر راه باطل را بروید در آخرت گرفتار عذاب می شوی. همین. خدای متعال در قرآن کریم هم به همین صورت هدایت کرده است.
توحید، انقلابی گری، عافیت طلبی.
توحید که از الگوی لا اله الا الله تبعیت می کند، دارای دو بخش اساسی است. بخش اول آن نفی شرک و مبارزه با مظاهر آن در نفس انسان و جامعه است و بخش دوم آن دلالت بر خداپرستی دارد.
این به این معنا است که برای خداپرستی و رسیدن به کمال، لازم است با ریشه های شرک درونی و بیرونی و مظاهر آن، مبارزه و جهاد اکبر و کبیر صورت گیرد تا زمینه برای خداپرستی و عبادت فراهم شود.
بنابراین مومن واقعی کسی است که هم اهل مبارزه و جهاد و درگیری با کفر و شرک و نفاق و مظاهر اجتماعی آن است، هم اهل عبادت و بندگی است.
بر این اساس روحیه انقلابی گری ریشه در کلمه توحید دارد. مومن و موحد واقعی یک انسان انقلابی است. کسی که اهل مبارزه نیست، اهل جهاد نیست، اهل سیاست نیست و در مبارزات اجتماعی حضور فعال ندارد، انقلابی و مومن واقعی نیست.
در این زمینه امامان شیعه بهترین الگوی توحید و انقلابی گری هستند. امام حسین (ع) یک انقلابی بزرگ بود. او اهل مبارزه با ظلم و دنیاپرستی و مظاهر شرک در زمان خود بود و در این راه، از تمام مال و جان و عزیزان و یاران خود گذشت و با تمام هستی خود به میدان آمد و حتی خانواده خود را در معرض اسارت قرار داد، تا باطل را سرکوب کند و حق را پیروز نماید و موفق هم شد.
امام خمینی (رض) هم یک انقلابی بزرگ بود. او اینطور نبود که در گوشه ای بنشیند و به علم و عبادت و خداپرستی مشغول شود، امام راحل از جوانی دائما با دنیای کفر و شرک و مظاهر و دست نشاندگان آنان می جنگید و در نهایت هم موفق شد رژیم منحوس طاغوتی شاه را منقرض کند و حکومت اسلامی را در ایران بنیان گذاری نماید.
امام خامنه ای نیز بعد از امام خمینی (رض) با بینش و روحیه انقلابی عمیق خود در تمام مدتی که در مقام رهبری انقلاب اسلامی قرار دارد، با دشمنان نظام جنگیده و کشور را در راه توحید به خوبی رهبری کرده است.
او در تمام زندگی خود، در صحنه های مبارزاتی جامعه حضور فعال داشته است و با طاغوت های زمان و سردمدار کفر جهانی مبارزه بی امان نموده است.
روحیه عافیت طلبی:
درمقابل مومنان مبارز و انقلابی، بعضی افراد نیز هستند که تظاهر به ایمان و بندگی خدا می کنند و چه بسیا خیلی هم مقدس نما هستند، اما روحیه انقلابی گری و مبارزه ندارند.
این گروه به بعد سیاسی و اجتماعی توحید توجه ندارند و دین را تنها در بعد فردی آن قبول دارند. افراد عافیت طلب بدون اینکه اظهار نظر کنند، عملا سیاست را از دیانت جدا می دانند.
اغلب این افراد آدم های مقدسی هستند و ظاهر فریبنده ای نیز دارند و با زرنگی خاصی خود را از صحنه های خطر و درگیری دور نگه می دارند و با خود می گویند:
چه عیبی دارد که ما هم عبادت خود را انجام دهیم و بهشت خود را بسازیم و در دنیا هم زندگی راحتی برای خود و خانواده خود درست کنیم.
اینطوری هم دنیا داریم هم آخرت. سری که درد نمی کند، چرا دستمال ببندیم. ما چکار داریم به اینکه خود را با اهل دنیا درگیر کنیم، تعامل مگر چه عیبی دارد که ما آنرا رها کنیم و خود را با دیگران درگیر نماییم.
آنها انسان های مبارز و مجاهد را آدم های ساده لوحی می دانند که برای خود و دیگران دردسر درست می کنند.
می گویند باید طوری در جامعه حرکت کنید که کسی نتواند به شما اشکال وارد کند، راحت و آسوده زندگی و عبادت کنید و با کسی درگیر نشوید، جنگ و درگیری بدبختی است، چرا خودتان را بدبخت می کنید.
زرنگ باش، گناه نکن و عبادت خود را هم انجام بده، اینطوری هم در جامعه عزیزی و احترام داری، هم مردم تو را خداپرست و نیکوکار می شناسند، هم موقعیت خود را حفظ می کنی، هم راحت زندگی می کنی و در آخرت نیز مستقیم به بهشت می روی، دیگر چه می خواهی از این بهتر؟
به نظر آنها انقلابی ها دچار توهم توطئه شده اند، اصلا دشمنی در کار نیست، اگر با قدرت های جهانی کنار بیاییم و تعامل کنیم، آنها کاری به کار ما ندارند، می گویند: شما خودتان دشمن تراشی می کنید.
آنها نمی دانند که قسمت بزرگی از توحید، مبارزه و مقاومت است. مسلمان با روحیه انقلابی گری و از طریق مبارزه با کفر و شرک و مظاهر آن رشد می کند و به کمال انسانی می رسد.
عافیت طلب ها خیال می کنند خیلی زرنگ هستند و در حقیقت می خواهند با زرنگی خاصی، هم به دنیا برسند، هم آخرت، در صورتی که خیر دنیا و آخرت در گذشتن از دنیا است. نمی شود انسان هم دنیا را بخواهد هم آخرت را.
افراد عافیت طلب هرگز به کمال و معرفت نمی رسند، چون نوعی خودپرستی در آنها وجود دارد که مانع اخلاص و کمال است. کسی به معرفت و انسانیت می رسد که هم اهل علم و عبادت باشد، هم اهل مبارزه و جهاد با دشمن.
امام خمینی (رض) به این افراد می گفت: مسلمان امریکایی. عافیت طلب ها مسلمان های بی خطر و بی خاصیت اند.
عافیت طلب های متنسک نماز اول وقت می خوانند و احیانا اهل تهجد و شب زنده داری هم هستند و دائم به زیارت عتبات عالیات هم می روند و عمره شان ترک نمی شود، اما هیچ خطری برای کفر جهانی ندارند.
سخنرانی می کنند، ولی معمولا به مردم تکنیک های زیاد شدن رزق و روزی و برکت را یاد می دهند، و کاری به کار آمریکا و جبهه کفر و باطل ندارند.
این گروه خودشان را شیعه می دانند، اما دشمن شناسی و بصیرت ندارند و ایمان شان نصفه نیمه است.
مذهب شیعه انقلابی است، یک شیعه نمی تواند سیاسی نباشد، اجتماعی نباشد، مبارزه نکند، اهل جهاد نباشد، ان الجهاد باب فتحه الله لخاصه اولیائه.
امامان شیعه همه اهل مبارزه و جهاد بودند و لذا همگی دراین راه شهید شدند. الگوی شیعه امام حسین (ع) است.
وقت عبادت شب است، روز وقت مبارزه است. شیعه شبها عبادت می کند و روزها در میادین مختلف مبارزه و جهاد حضور دارد.
متاسفانه اکثر مسلمانان کشورهای اسلامی که در همسایگی ما بسر می برند، اسلامشان آمریکایی است،عافیت طلب و سازشکارهستند و اهل مبارزه و درگیری با کفر جهانی نیستند.
علم توحید، ریشه ای ترین عامل کمال انسان:
در میان صفات امی وراهبردی خداوند که پنج صفت هستند، حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر، صفت علم بعد از حیات قرار دارد.
یعنی اگر کسی به علم واقعی مجهز شود، این صفت از طرفی عامل رسیدن به قدرت و اراده و سمع و بصر و سایر کمالات انسانی می شود و از طرفی هم باعث زنده شدن و حیات و بقاء فرد می گردد.
جایگاه حساس علم در میان صفات راهبردی خداوند به دو فورمول اساسی اشاره می کند:
1- ریشه قدرت؛ اراده، سمع، بصر، ولایت و خلافت الهی وهمه کمالات دیگر انسان، درصفت علم نهفته است و ما برای رسیدن به کمال انسانی از همه چیز بیشتر به علم نیاز داریم. در روایت داریم که: العلم سلطان. علم قدرت و سلطنت و کمال می آورد.
2- علم مایه اصلی حیات و زندگی انسان است. علم به انسان زندگی و حیات و بقاء می دهد. کسی که علم ندارد در حقیقت مرده ای است که حرکت می کند. عالم به واسطه علم زنده می شود و زندگی می کند. علم مایه حیات و زندگی است.
علم به انسان بقاء و جاودانگی می بخشد. در روایت داریم که: العلماء باقون ما بقی الدهر. علم باعث می شود که عالمان تا هنگامی که زمان ادامه دارد، باقی و اثر گذار باشند.
در حقیقت عالمان مانند زنده هایی هستند که میان مردگان (مردم جاهل) راه می روند و زندگی می کنند. کالاحیاء بین الاموات.
در روایت از علی (ع) داریم که فرمودند: العلم حیاةُ القلوب ونورُ الأبصار من العمى . دانش، حیات دل ها و مایه روشنى دیدگان دل از کورى جهل است. (غررالحکم: 715) علم به حقیقت، قلب انسان را زنده می کند.
فردوسی حکیم گفته است:
توانا بود هر که دانا بود - ز دانش دل پیر برنا بود.
یعنی تمام قدرت وتوانایی و حیات قلب انسان، ریشه در علم دارد.
کمال انسان با علم شروع میشود و با عرفان پایان می یابد و اقدامات عملی میانه راه هم خاصیت معرفت افزایی دارند.
درهیچ موضوعی مانند تحصیل علم، کثرت روایت و توصیه دینی نداریم. تحصیل علم از نظر اسلام از اوجب واجبات شمرده شده است و به مومنین توصیه شده، از گهواره تا گور دانش بجویند.
چنین گفت پیغمبر راستگوی زگواره تا گور دانش بجوی.
علم توحید:
البته ناگفته نماند که هر علمی زنده و بیدار کننده انسان نیست. علوم تجربی و مادی ممکن است تا حدی به انسان قدرت و اراده مادی و دنیوی بدهد و در راستای زندگی مادی انسان تاثیر گذار باشند، تاثیراتی که ما آنها را در دنیای مدرن غرب مشاهده می کنیم.
اما این علوم زنده کننده روح انسان نیستند و حیات قلب به انسان نمی دهند. علمی که مایه حیات قلب است، علم توحید است. توحید همان حقیقتی است که انسان را زنده و تاثیر گذار می کند.
عالمانی که علم توحید دارند، زنده و اثر گذارند و عالم نماهایی که با علم توحید آشنا نیستند، خیال می کنند که زنده اند و چیزی بلد هستند و سعی هم می کنند که اثر گذاری داشته باشند، ولی موفق نیستند.
در رسیدن به هدف نهایی زندگی انسان که همان مقام خلیفه اللهی و تاثیر گذاری مثبت انسانی است، نقش علم توحید بسیار بارز است، یعنی نقش اول را دارد. بدون علم توحید رسیدن به کمال انسانی و تاثیر گذاری مثبت انسانی امکان پذیر نیست.
علم توحید، ریشه همه خوبی ها از جمله ایمان و عمل صالح است و در مقابل جهل، ریشه تمام بدی ها از جمله کفر و شرک است.
اصول گرایی، یعنی اعتقاد به اصول اسلام و اداره جامعه توسط دین. اصول گراهای واقعی کسانی هستند که معتقد اند دین از سیاست جدا نیست و جامعه باید با اصول و احکام دین اسلام و ولایت امام معصوم (ع) یا ولایت فقیه در عصر غیبت اداره شود.
اصلاح طلبی، یعنی عدم اعتقاد به اداره جامعه توسط دین. اصلاح طلب های واقعی کسانی هستند که دین را از سیاست جدا می دانند و معتقد اند که دین نمی تواند جامعه بشری را به پیشرفت و ترقی برسانند.
بنابراین می خواهند وضعیت موجود در جمهوری اسلامی را به نفع فرهنگ و تمدن غرب اصلاح کنند. یعنی به خیال خودشان حکومت دینی را به صلاح کشور نمی دانند و معتقد هستند که جامعه و کشور تنها با ایدئولوژی غربی به پیشرفت می رسد، بنابراین به مردم القاء می کنند که برای رسیدن به ترقی و پیشرفت باید از فرهنگ و تمدن مادی غرب پیروی کنیم.
اصلاح طلب ها طرفدار غربی شدن افکار، سیاست، مدیریت، اقتصاد و جامعه در ایران هستند و الگوی خود را تمدن مادی غرب می دانند. نوعی غرب زدگی افراطی در آنها مشاهده می شود.
عمق استراتژیک جریان اصلاح طلبی و اصول گرایی:
آنچه گفته شد درگیری ها و سیاست ورزی های ظاهری این دو جریان است. نکته ای که می خواهیم به آن تاکید کنیم این است که این دو جریان ریشه در اختلاف تمدنی و تقابل تاریخی دو جریان کفر و ایمان یا شرک و توحید، دارد.
برای درک عمق استراتژیک این دو جریان سیاسی روز کشور، باید ابتدا دو جریان تاریخی شرک و توحید را در طول تاریخ تحلیل کنیم. چون این دو جریان برآیند همان دو جریان تاریخی اعتقادی و ایدئولوژیک شرک و توحید است.
توضیح:
دو جریان تمدنی از اول تاریخ با ظهور حضرت آدم (ع) و تمرد شیطان از فرمان خداوند و رانده شدن او، شکل گرفته است، بیش از یک سوم آیات قرآن کریم به بررسی تمام ابعاد و روابط و خصوصیات و سرانجام این دو جریان اختصاص دارد.
جریان کفر و شرک و نفاق، تحت ولایت شیطان و طاغوت از یک طرف و جریان ایمان و توحید، تحت ولایت انبیاء و اولیاء از طرف دیگر تمام تاریخ بشر را پوشش داده اند.
این دو جریان تمدن ساز یکی الهی و دیگری مادی است. جریان کفر و شرک به دنبال رسیدن به تمدن مادی تلاش می کند، چون سعادت خود را در رسیدن به چنین تمدنی می داند و جریان توحید برای رسیدن به تمدن الهی و توحیدی تلاش می نماید چون سعادت خود را در آن می داند.
ظهور انبیای الهی و پیامبر اسلام و قیام امام حسین(ع) و در این زمان تحقق انقلاب اسلامی ایران همه تلاش هایی هستند که در راستای تحقق تمدن توحیدی انسان ساز و زمینه سازی برای تحقق نهایی آن در عصر ظهور حضرت مهدی (عج) اتفاق افتاده است.
و در جبهه مقابل نیز انقلاب ها وتحولاتی، مانند رنسانس، عصر روشنگری، خرد ورزی مادی، علم و تجربه و حس گرایی افراطی و اومانیسم و لیبرالیسم و دموکراسی و سایر ایسم هایی که بر اساس جهان بینی و ایدئولوژی مادی در غرب ظهور کرده است، هدف اش رسیدن به تمدن مادی است.
این دو قطبی بودن تاریخ و جهان بینی و ایدئولوژی، است که باعث اصلی دو قطبی شدن روشنفکران و سیاست مداران و اقتصاد دانان و استراتژیست ها شده است.
در این راستا دو قطبی شدن جریان روشنفکری و عالم سیاست به اصلاح طلب و اصول گرا، نیز ریشه در این نظام دو قطبی دینی و تاریخی شرک و توحید دارد.
روشنفکران غرب زده کارشان نفوذ در افکار مردم ما و تغییر باورها و ارزش های آنان از دینی به مادی و غربی است تا از این طریق، زمینه تغییرات سیاسی و اجتماعی را فراهم کنند و سیاست مداران اصلاح طلب هم مستقیما به دنبال تغییر نظام سیاسی کشور جمهوری اسلامی و رسیدن به نظام مطلوب مادی و لائیک خود تلاش می کنند.
اگر سالکی به راس هرم آگاهی که همان معرفت حقیقت هستی و توحید است، وصول یابد و مزه شیرین آن را با عقل و قلب و جان خود بچشد، چنان بیدار و عاشق و بی قرار می شود که از زندگی عادی و خواب و خوراک خود غافل می گردد.
سالک عاشق چنان لذتی از لحظات زندگی خود می برد، که قابل وصف نیست.
گاهی شما با زحمت زیاد سعی می کنید که شب وقت سحرگاهان بیدار شوید و کاری مثبت انجام دهید، اغلب هم موفق نمی شوید، ولی سالک وقتی به معرفت حقیقت توحید می رسد و عاشق می شود، دیگر نمی تواند به راحتی بخوابد.
رهروان راه خدا، به خصوص وقت سحر بیدارند و برای ایشان هنگامه سحر حکم کلاس درس و کسب فیض معرفتی معلم هستی را دارد، آنها هرگز نمی توانند از شیرینی و نصیبی که در سحرگاه دارند، بگذرند و بخوابند.
بی خود نیست که حافظ شیراز می فرماید:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.
آب حیاتی که عارف به دنبال آن است همان آگاهی به حقیقت هستی و دین و معرفت توحیدی است که به عنایت حق تعالی از درون او می جوشد.
هنگامی که انسان به آگاهی و معرفت می رسد، تاثیر مهم اش این است که اولا، بیدار می شود و ثانیا، عاشق معرفت می شود و نوعی بی قراری عجیب برای رسیدن به حقیقت در او ظهور می کند.
این بیداری و عشق باعث می شود که با نیروی بسیار زیاد و انگیزه فراوانی به سوی خداوند و قرب به او حرکت کند.
سالک عاشق در اثر این بیداری و شیفتگی به حقیقت، تمام آلودگی ها و بدی های ناشی از شرک از وجودش تخلیه می شود و با حرکتی عاشقانه و عارفانه در مسیر خداپرستی و سلوک عرفانی به مقامات معنوی و انسانی می رسد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید