بازدید امروز : 395
بازدید دیروز : 62
شناخت دنیای مذموم و ممدوح:
دنیا حالت ابزار گونه دارد. ابزار مطلقا بد یا خوب نیست، چاقو یک ابزار است، بستگی دارد به این که شما از ان در چه راهی و در چه کاری استفاده کنید، اگر در راه خیر استفاده شود خیر است و اگر در مسیر شر استفاده گردد، شرخواهد بود.
در بیان دنیای مذموم و ممدوح برخی گفته اند: اگر به دنیا و امور آن به دیده استقلالی نگاه کنی و آن را برای خودش بخواهی و توجهی به عالم پس از مرگ نداشته باشی، این دنیا مذموم است، ولی اگر آن را برای آمادگی جهت حیات پس از مرگ و قرب الهی بخواهی، این می شود دنیای ممدوح.
چیست دنیا؟ از خدا غافل شدن - نی لباس و لقمه و فرزند و زن.
هر چیزی که انسان را از خدا و فلسفه حیات که آمادگی برای لقای خدا است، باز دارد دنیای مذموم است، و اگر همان چیز وسیله قرب الهی باشد و شما را به یاد خدا بیاندازد و مایه آمادگی برای سعادت جاودان باشد، می شود دنیای ممدوح.
اگر کسی در این عالم زندگی کند و از تمام و مواهب و متاع دنیا نیز بهره مند شود، ولی فریفته دارائی ها و پست ها و مقام های آن نشده بلکه اینها را به عنوان یک وسیله برای رسیدن به کمالات اخروی دانسته و در مقام عمل نیز آنچه که برای او هدف بوده و اصالت دارد همان کمالات معنوی و رسیدن به درجات اخروی باشد و دنیا را محلّ عبور و مزرعه آخرت بداند، این دنیای ممدوح است که همه انبیاء و اولیاء ـ علیهم السّلام ـ در برخورد با آن این چنین بودند . لذا ممکن است شخصی به همه مواهب این عالم رسیده و از نعمت های دنیا برخوردار باشد ولی اهل دنیا نباشد و به آنها دل نبندد زیرا هیچ عاقلی به وسیله دل نمی بندد به طوری که از مقصد و هدف باز بماند.
همه شما زندگی می کنید ما هم زندگی می کنیم انبیای الهی و اولیای خدا هم زندگی می کردند، کفار و مشرکین هم زندگی می کنند، اگر کسی زندگی اش هدف دار باشد و برای رسیدن به خدا و آمادگی برای حیات جاودان آخرتی زندگی کند، تمام زندگی اش می شود دنیای ممدوح و اگر متوجه خدا نباشد و تنها برای گسترش حیات دنیوی و کسب ثروت و شهرت و مقام بیشتر تلاش و زندگی کند، این زندگی می شود دنیای مذموم.
چنانکه علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: الدنیا خلقت لغیرها و لم تخلق لنفسها. دنیا برای غیر خودش خلق شده نه برای خودش. یعنی هدف از زندگی دنیا این نیست که به دنیا برسی و دنیای خود را آباد کنی، هدف این است که خود را برای مرگ و زندگی در برزخ آماده سازی!
پس اگر دنیا در راستای آخرت بود، می شود ممدوح و اگر نبود، می شود مذموم. به عبارت دیگر دنیای منهای خدا مذموم است و دنیا برای رسیدن به رضایت خدا ممدوح می باشد.
براى اینکه تفاوت میان دنیاى ممدوح و مذموم را روشن سازد امام علی ع مىفرماید: «و الدنیا دنیائان: دنیا بلاغ و دنیا ملعونة; و دنیا دو گونه است: دنیایى که به حد کفاف است(و انسان را به آخرت و معنویت) مىرساند و دنیاى نفرین شده(که انسان را از خدا دور مىکند)»! (اصول کافى، جلد 2، صفحه 130، باب «حب الدنیا»، حدیث 11)
دنیاى مذموم، «خود» انسان است. انسان «بد» خود دنیا است. آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچ کدام دنیا نیست. اینها از «آیات الاهى»اند و خداى سبحان از همه آنها با تجلیل یاد کرده است. در قرآن مجید و روایات اهلبیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوهها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایى بدگویى نشده است، اینها دنیا نیستند.
دنیا علاقه قلبی به اموری است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خود خواهىها است که دنیا را شکل داده است؛ و گرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمىکنید؛ زیرا همه اینها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیحگوى حقاند و مستقیماً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شدهاند.
علامه جوادی املی بحثی زیبا در تعریف دنیا دارند: هر چه که ما را از خدا دور و به غیر حق مشغول کند دنیا است, بعضی به مال مشغولند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم, و دنیای آنها علم آنها است. تکاثر در ارتباط با مال باشد یا علم, دنیا است. کسی که درسی می خواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگران هستم, مانند کسی است که تلاش می کند تا مالی فراهم کند برای اینکه بگوید من سرمایه دارم ... گاهی انسان رنج عبادت های زیادی را تحمل می کند, نه برای رضای خدا, بلکه برای اینکه بگوید من زاهدتر یا عابدترم که این هم دنیا است. (تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 125)
روزی جوانی از حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گذشت. عده ای که در محضر آن حضرت بودند دیدند این جوان نیروی قابل توجهی دارد عرض کردند: ای کاش او در راه خدا قدم بر می داشت. آن حضرت فرمود: اگر این شخص حرکت کرده تا عائله خود را ازراه صحیح و حلال, تأمین کند و یا می کوشد تا پدر و مادر خود را از راه صحیح حفظ و اداره کند و یا تلاش می کند تا سربار جامعه نباشد و خود را از نیازمندی به این و آن برهاند, این راه, راه خدا است ولی اگر متکاثرانه می کوشد تا بر ثروت خود بیافزاید, این راه, راه شیطان ست. ] (تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 142)
صفات متناقض دنیا:
از منابع دینی دو صفت متناقض در مورد دنیا استفاده می شود از طرفی دنیا مورد مذمت شدید قرآن کریم و روایات است و از طرف دیگر از آن تعریف شده است. به برخی از این آیات و روایات اشاره می کنیم.
قرآن کریم در سوره آل عمران مىفرماید: «اعلموا انما الحیاة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فى الاموال و الاولاد...; بدانید زندگى دنیا فقط بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخرفروشى در میان شما و افزونطلبى در اموال و فرزندان است.» (آلعمران، 185)
این آیه کریمه در حقیقت دنیاپرستان را به کودکانى تشبیه مىکند که از همه چیز غافل و بىخبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتى خطراتى را که در یک قدمى آنها وجود دارد نمىبینند!
در قرآن کریم زندگی دنیا به عنوان اسباب فریفتن و وسیله فریب و نیرنگ دانسته شده، و ما الحیوه الدنیا الا متاع الغرور، سوره آل عمران، آیه 185 .
این تعبیرات نشان مىدهد که زرق و برق دنیاى فریبنده یکى از موانع مهم بر سر راه تکامل معنوى انسان است که تا این مانع را پشتسر ننهد راه به جایى نمىبرد.
در روایتی أمده است مولای عارفان علی (علیهالسلام)جابربنعبدالله را دید که آهی برکشید، فرمودند: ای جابر!برای دنیا آه میکشی؟ جابر عرض کرد: آری. حضرت فرمودند: ای جابر!لذتهایدنیا در هفتچیز است: خوردنی، آشامیدنی، پوشیدنی، آمیزشی، سوارشدنی،بوییدنی و شنیدنی. لذیذترین خوردنی عسل است و آن آبدهان مگسی باشد،گواراترین آشامیدنی آب است که بر خاک روا و روان است، بهترین پوشیدنی ابریشماستو آن از آب دهانکرمی باشد، برترین همبستر شدنیزنانند و آن فرو رفتنمبالی در مبالی و نزدیکیدو عضو همانند، زیباترین چیزی که در زناست(لذتجنسی) از زشتترین عضو او خواسته میشود، بهترین سوار شدنی اسب استوآن کشنده است، ارزشمندترینبوییدنی مشکاستو آن خون نافحیوانی باشد و بهترینشنیدنیها غنا و آواز استکه آن هم گناه باشد، پسآدم خردمند برایچیزهاییبا این اوصاف هرگز آه نمیکشد. جابربنعبدالله میگوید: به خدا سوگند از آنزمان به بعد هرگز دنیا بر دلم خطور نکرد. میزان الحکمه، حدیث 6058
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: اگر دنیا را در نزد خدا به قدر پر پشه ای قدر و ارزش بود، کافر را از آن حتی شربت آبی نمی داد. (معراج السعادة / ص 261)
در کلامی از امیر مومنان ع آمده است: دنیای شما در نظر من پست تر از استخوان خوکی است که در دست انسانی مبتلا به مرض جذام باشد والله لدنیاکم هذه اهون فی عینی من عراق خنزیر فی ید مجذوم، نهج البلاغه، حکمت 236.
پیشواى زاهدان على (ع) فرموده است: در خوارى دنیا نزد خدا همین بس که جز در آن، نافرمانى خدا نکنند و جز با ترک آن، به آنچه نزد خدا است دست نیابند. من هوان الدّنیا على اللّه أنّه لا یعصى إلّا فیها، و لا ینال ما عنده إلّا بترکها. نهج البلاغه، حکمت 385.
در مقابل مذمت های بسیاری که در آیات و روایات آمده و ما تنها به برخی از آنها اشاره کردیم، در بعضی روایات هم دنیا مورد مدح قرار گرفته و مثبت انگاشته شده است.
در روایت است که وقتی شخصی در محضر علی ـ علیه السّلام ـ دنیا را مورد مذمت قرار داد، حضرت به او فرمود: ای سرزنش کننده دنیا که به خدعه های آن مغرور شده و به نیرنگ های آن فریب خورده ای آیا به دنیا مغرور می شوی و از آن مذمت می کنی... بدان که دنیا خانه صدق است برای کسی که با آن به راستی رفتار کند، و خانه تندرستی است برای کسی که از آن چیزی بفهمد، و مرکز بی نیازی است برای کسی که از آن توشه اندوزد و خانه پند و اندرز است برای کسی که قابلیت موعظه شدن را دارد، و سجده گاه دوستان خدا و محل استغفار فرشتگان خدا و محل فرود آمدن وحی خدا و تجارت خانه دوستان خدا است که در آن رحمت خدارا کسب کردند و بهشت را سود بردند پس تو دیگر چه چیز را مذمت می کنی؟
ایها الذام للدنیا المغتر بغرورها المخدوع باباطیلها اتغتر بالدنیا ثم تذمها... ان الدنیا دار صدق لمن صدقها و دار عافیه لمن فهم عنهاو دار غنی لمن تزود منهاو دار موعظه لمن اتعظ بها مسجد احباء الله و مصلی ملائکه الله و مهبط وحی الله و متجر اولیاء الله اکتسبوا فیها الرحمه و ربحوا فیها الجنه فما ذا یذمها . نهج البلاغه، حکمت 131.
همان گونه که ملاحظه میکنید از این کلام نورانی و مشابه آن، مدح و ستایش دنیا استفاده می گردد. گرچه در آیات و روایات دیگر از آن مذمّت شده است لذا از جمع بین این دو نوع روایات استفاده می شود که حبّ دنیا اگر به گونهای باشد که خدا و معاد به فراموشی سپرده شود و یا آنکه انسان همه همّ خود را در به دست آوردن دنیا قرار دهد، و یا در مقام تخییر بین دنیا و آخرت جهت دنیا را انتخاب نماید، و یا تمام خوشحالی او به خاطر ثروت و پست و مقام دنیا باشد و امثال این امور، در این صورت ،دنیا مذموم و ناپسند است وگرنه اگر انسان دنیا را دوست بدارد برای آنکه مزرعه آخرت او و زمینه ای برای تحصیل کمال اوست، همین دنیا مورد مدح و ستایش خواهد بود، بنابراین دنیا مطلقا بد و مذموم نیست.
حب دنیا یا دنیا پرستی ریشه همه بدی ها:
بزرگترین مانع مراقبه و خودسازی که ریشه همه بدی های انسان است، دنیا دوستی است. حب دنیا به هیچ وجه با حب خدا قابل جمع نیست. انسان یا در راه رسیدن به دنیا حرکت می کند یا در راه رسیدن به خدا، این دو راه کاملا در مقابل هم قرار دارند.
دنیا دوستی که همان دنیا پرستی و شرک است، انسان را به سوی شقاوت سوق می دهد و خدا دوستی که همان خداپرستی است، مایه سعادت انسان در دنیا و آخرت است.
علی علیه السلام فرمود: به درستی که دنیا و آخرت دو دشمن هم و دو راه مختلف اند، پس کسی که دنیا را دوست بدارد و پیرو آن باشد، آخرت را دشمن می دارد . دنیا و آخرت به منزله شرق و غرب اند و کسی که میان آن حرکت می کند، هر زمان که به یکی نزدیک می شود از دیگری دور می گردد. ان الدنیا و الآخره عدوان متفاوتان و سبیلان مختلفان فمن احب الدنیا و تولاها ابغض الآخره و عاداها و هما بمنزله المشرق و المغرب و ماش بینهما کلما قرب من واحد بعد من الآخر، (نهج البلاغه، حکمت 103 .)
دیلمى در ارشاد القلوب از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام روایت کند که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود: در شب معراج خداى تعالى فرمود: اى احمد، اگر بندهاى نماز اهل آسمان و زمین را بخواند و روزه اهل آسمان و زمین را بگیرد و چون ملائکه طعام نخورد و جامه عابدان را بپوشد پس از آن در قلب او ببینم ذرّهاى از حبّ دنیا یا سمعه آن یا ریاست آن یا اشتهار آن یا زینت آن، با من مجاورت نمىکند در منزلم و از قلب او خود را بیرون مىکنم و قلب او را تاریک مى گردانم تا مرا فراموش کند و نمىچشانم به او شیرینى محبّت خود را.
با مراجعه به آیات و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ روشن می گردد که ریشه و منشأ همه مفاسد و گناهان، محبّت و دلبستگی به دنیا و مظاهر آن است قال رسول الله ـ صلی علی علیه و آله ـ : حب الدنیا اصل کل معصیه و اول کل ذنب دنیا دوستی ریشه تمام معاصی و اول هر گناهی است. (میزان الحکمه، ج 3، ص 294.)
در روایات متعدد داریم که ریشه هر فتنه و سختی ا ی که در زندگی انسان رخ می دهد در حب دنیا نهفته است. قال علی ـ علیه السّلام ـ : حب الدنیا رأس الفتن و اصل المحن، میزان الحکمه، ج 3، ص 294.
در اینکه حبّ دنیا مذموم بوده و ریشه همه مفاسد و منشأ همه بدبختی های انسان در عالم آخرت است از نظر آیات و روایات اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ جای هیچ گونه شبهه و تردید نیست، و همه اهل کمال نیز در آن اتفاق نظر دارند که انسان به همان نسبتی که به دنیا رو آورده است از آخرت و معنویات دور می گردد.
در حدیثى از رسول خدا ص نقل شده که فرمود: «اکبر الکبائر حب الدنیا، بزرگترین گناهان، دنیاپرستى است»! (کنزالعمال، حدیث 6074(جلد3، صفحه 184).)
از امام علی (ع) روایت شده که: دنیاپرستى دین انسان را بر باد مىدهد و ایمان و یقین او را مىگیرد. ان الدنیا لمفسدة الدین و مسلبة الیقین; (غررالحکم، شماره 3518)
در حدیث دیگرى از امام صادق(ع) آمده است که فرمود: نخستین چیزى که با آن عصیان و نافرمانى خدا شد شش چیز بود: دنیاپرستى، حب ریاست، علاقه به غذا(شکمپرستى)، محبت(افراطى) زنان، پرخوابى و علاقه به راحتى و تنپرورى. ان اول ما عصى الله به ست: حب الدنیا و حب الرئاسة و حب الطعام و حب النساء و حب النوم و حب الراحة، (بحارالانوار، جلد 70، صفحه 60)
طبیعى است که وقتى عشق به چیزى در وجود انسان چیره مىشود، او را از روشنترین واقعیتها غافل مىکند، چشم دارد اما گویى نابیناست، گوش دارد اما گویى ناشنواست، زبان دارد ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمىکند و براى رسیدن به این محبوب خود یعنى دنیا تن به هر ذلتى مىدهد. در حدیثى از امام على بن ابیطالب(ع) مىخوانیم: دنیاپرستى را ترک کن چرا که حب دنیا چشم را کور و گوش را کر و زبان را لال مىکند و گردنها را به ذلت مىکشاند. ارفض الدنیا فان حب الدنیا یعمى و یصم و یبکم و یذل الرقاب;! (اصول کافى، جلد 2، صفحه136.)
از امام على بن الحسین(ع) پرسیدند: کدام عمل در نز خداوند متعال افضل است. هیچ عملى بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پیامبر او(ص) برتر از دشمنى با دنیا(و ترک دنیاپرستى) نیست.اى الاعمال افضل عند الله عز و جل; قال ع: «ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنیا -
باز در حدیثى که در مورد آثار منفى دنیاپرستى از امیرمؤمنان على(ع) نقل شده و در واقع فلسفه این حکم الهى در آن تبیین گردیده، مىخوانیم: دنیاپرستى خرد را فاسد مىکند و گوش قلب را از شنیدن سخنان حکمت آمیز ناشنوا مىسازد و سبب عذاب دردناک(در دنیا و آخرت) مىشود. حب الدنیا یفسد العقل، و یصم القلب عن سماع الحکمة و یوجب الیم العقاب; (غررالحکم شرح فارسى، جلد3، صفحه397، شماره 4878.)
زندگى دنیا همچون سرابى است که تشنهکامان را در بیابان سوزان تعلقات مادى به سوى خود فرامىخواند، اما هنگامى که نزد آن مىآیند چیزى که عطش را فرونشاند پیدا نیست، بلکه دویدن در این بیابان سوزان آنها را تشنهتر مىکند، باز سراب را در فاصله دیگرى جلو خود مىبینند و به گمان اینکه آنجا آب استبه سوى آن مىشتابند و باز هم تشنهتر و تشنهتر مىشوند تا هلاک گردند.
بسیارند کسانى که سالها به سوى دنیا دویدهاند، هنگامى که به آن رسیدهاند صریحا اعلام مىکنند نه تنها گمشده خود را(یعنى آرامش و آسایش) پیدا نکردهاند، بلکه «شهد» آن را با «شرنگ» و «گل» آن را با «خار» همراه دیدهاند، غالبا به جاى آرامش، نگرانىها و اضطرابهاى آنها براى حفظ آنچه دارند چندین برابر شده است!
در بیان آثار زیانبار دنیاپرستى از پیامبر اکرم(ص) چنین آمده است: دنیاپرستى هم فکر انسان را به خود مشغول مىدارد و هم بدنها را(نه آرامش فکر مىگذارد و نه آسودگى جسم). ان الدنیا مشغلة للقلوب و الابدان. (بحارالانوار، جلد 74، صفحه 81)
قرآن کریم فریب خوردگان و منحرفین از صراط مستقیم حق را، کسانی دانسته است که حیات دنیا آنان را فریفته و باعث هلاکت شان شده است، کسانی که کالاهای دنیا در چشم آنان چنان زیبا جلوه کرده که در تحصیل آن سر از پا نمی شناسند، زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین و القناطیر المقنطره من الذهب و الفضه والخیل المسومه والانعام والحرث ذلک متاع الحیوه الدنیا و الله عنده حسن المآب، سوره آل عمران آیه 14.
با آنکه متاع دنیا در برابر نعمت های آخرت بسیار اندک است. ولی مردم به خاطر زینت آرائی متاع دنیا و موافقت آن با میل و طبیعت و جسمانی شان به آن رو آورده و از نعمت های اخروی که همه برکات در آنها است، گریزانند. ارضیتم بالحیاه الدنیا من الاخره فما متاع الحیوه الدنیا فی الآخره الاّ قلیل، سوره توبه، آیه 38.
این سخن را با حدیث پرمعنى دیگرى از رسول خدا(ص) پایان مىدهیم، فرمود: دنیاپرستى در هیچ دلى ساکن نمىشود مگر اینکه او را به سه چیز آلوده مىکند، گرفتارى مستمرى را که هرگز خستگى آن پایان نمىگیرد و احساس فقر و بینوایى که هرگز به غنا نمىرسد و آرزوى درازى که هیچگاه پایان نمىگیرد. انه ما سکن حب الدنیا قلب عبد الا التاط بثلاث: شغل لاینفد عناوئه، و فقر لایدرک غناه، و امل لاینال منتهاه. (بحارالانوار، جلد 74، صفحه 188)
یکى از بزرگان فرموده است : دنیا بسان اندامى است که سر آن کبر، چشم آن آز، گوش آن ولع، زبان آن ریا و خودنمایى، دست آن شهوت، پاى آن عجب، قلب آن غفلت و بى خبرى، بودش نیستى و ثمرهاش زوال است. پس هر کس آن را دوست گیرد، کبر و خود بینى به او دهد، و به هر که نیکوش پندارد حرص و ولع ارزانى کند، و کسى را که طالب او گردد، به آز و طمع در اندازد، و بر کسى که او را بستاید جامه ریا پوشاند، و کسى را که اراده آن کند گرفتار عجب و خود بینى کند، و کسى را که به او اعتماد کند غافل سازد، و کسى را که متاعهاى او پسند وى افتد نابود سازد، و کسى را که متاعهاى دنیوى جمع کند و بخل بورزد به جایگاه و قرارگاهش، آتش، روانه کند. مصباح الشریعه ، باب 32 فی صفه الدنیا
در اینجا به اختصار آثاری برای مراقبه معرفی میشود:
1- 1- حفاظت الهی
امام علی علیه السلام میفرماید: هر کس از خود محافظت کند، خداوند هم از او محافظت میکند. (غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد بن محمد تمیمی آمدی، ص235.(
2- رسیدن به معرفت نفس
یکی از امور اهمدر وصولبه معرفتنفس، استقامتدر مراقبت کامل است که همواره انسان به یاد خدا و در حضوراو باشد و ظاهر و باطن انسان در جمیع شئون زندگی او مطابق دستورالعمل مسیر تکاملی او باشد (انه الحق، حسن حسن زاده آملی، ص162.)چون سالک در امر مراقبه مواظبت نمود، حق تعالی از باب مهرو عطوفتانواری را بر او به عنوان طلایع ظاهر میگرداند. این مرحله ابتدای تجردنفسی است (رسالة لُبّ اللباب، ص32.)
3- صفای مشاهدات روحی و قلبی
هر چه مراقبت کاملتر باشد دریافتهای قلبیو روحیکه هدایای الهیهاند زلالتر و صافترند (رسالة لُبّ اللباب، ص32.) و علاوه بر وسعترزقمعنوی، انطباق آنها با واقعیّت هم بیشتر استزیرا مراقبه، کشیک کشیدن نفس است (انسان و قرآن، ص72. (
4- مصاحبت ربوبی و رنگ الهی گرفتن
از آنجا که همنشین مؤثّر است و نفس انسانی نیز خوپذیر، بنا براین کسانی که در مصاحبتبا ملکوتعالمبه سر میبرند کمکم ملکوتی میشوندهمانطور که روایت است که خدای متعال میفرماید: من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند (الکافی، شیخ کلینی، ج2، ص496.)
5- کشف عوالم توحیدی
دوام در حضور و مراقبت موجب انصرافاز ماسوی اللهبه سوی حقیقة الحقائق میگردددر اثر مراقبه تامّ و اهتمام شدید به آن و در اثر توجّه به نفس، به تدریج چهار عالم بر سالک منکشف خواهد شد:
1. توحیدافعال: یعنی ادراک میکند تمام افعال در جهان خارج استنادبه ذات مقدساو دارد.
2. توحید صفات: در این مرحله، سالک هر گونه علم و قدرت و حیاتو... را که در موجودات خارجیّه مشاهده میکند مستند به خدای تعالی مییابد.
3. توحید اسماء: در این مرحله، صفات را قائم به ذات ادراک میکند. مثلا یابد عالمیّت خود را عالمیّت خدا ادراکمیکند و قادریتو سمیعیتو بصیریتخود را همه از خدا میداند و بس.
4. توحید ذات: در این مرحله، سالک ادراک میکند که آن ذاتی که تمام افعال و صفات و اسماء بدان مستنداست، آن ذات واحد است، یک حقیقت است که تمام اینها قائمبه اوست. در اینجا دیگر سالک توجّهی به صفت و اسم ندارد بلکه مشهودش فقط ذات است و بس. در این هنگام تجلّی ذاتی خواهد شد.
3- نفی خواطر عبارت است از تسخیرقلب و حکومتبر آن، تا سخنی نگوید و عملی انجام ندهد و تصورو خطرهای بر او وارد نشود مگر به اذنو اختیارصاحب آن. و تحصیل این حال بسی صعبو دشوار است و لهذا گفتهاند که نفی خواطر از اعظم مطهّرات سرّ استکه به دنبال نفی خواطر، معرفت الهی و رسیدن به مقصودرخ میدهد (رسالة لُبّ اللباب، ص 150.)و صد البته باید زیر نظر استادی اسلامشناس و مربی انجام گیرد.
مراقبه گام عملی خودسازی و بهترین راه وصول به کمالات معنوی به شمار میآید . چنان که دانشمندان علم اخلاق و عرفان نیز تصریح کرده اند، مراقبه اهمیت بسیار فراوان دارد؛ به گونه ای که درباره جهاد با نفس، مراقبه امری لازم و ضروری است و جهاد و مبارزه با نفس اماره بدون آن کاملاً بیهوده می باشد. (امام خمینی، چهل حدیث، ص 9?)
هر سالکی در مقام سیر خود باید دست به دامان مراقبه بزند تا در سیر پرتلاطم زندگی از مسیر حقیقی عرفان دور نگردد و کشتی سلوک او با سلامت به مقصد معبود برسد. از نگاه عرفان اسلامی، مراقب باید همواره به دو نکته مهم توجه کند:
نخست: خداوند همواره محاسب و مراقب اعمال آدمی می باشد آن چنان که آیات قرآن به این حقیقت تصریح کرده اند: و ترازوهای داد را در روز رستاخیز می نهیم، پس هیچ کس [در] چیزی ستم نمی بیند، و اگر [عمل] هموزن دانه خردلی باشد آن را می آوریم و کافی است که ما حسابرس باشیم. (انبیاء 47?)
و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده می شود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک می بینی، و می گویند: «ای وای بر ما، این چه نامه ای است که هیچ [کار] کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است.» و آنچه را انجام داده اند حاضر یابند، و پروردگار تو به هیچ کس ستم روا نمی دارد. (کهف 49?)
روزی که خداوند همه آنان را بر می انگیزد و به آنچه کرده اند آگاهشان می گرداند. خدا [کارهایشان را] برشمرده است و حال آنکه آنها آن را فراموش کرده اند، و خدا بر هر چیزی گواه است. (مجادله 6?)
روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده می یابد؛ و آرزو می کند: کاش میان او و آن [کارهای بد] فاصله ای دور بود. و خداوند، شما را از [کفر] خود می ترساند، و [در عین حال] خدا به بندگان [خود] مهربان است. (آل عمران 30?)
و بدانید که خداوند آنچه را در دل دارید می داند. پس، از [مخالفت] او بترسید، و بدانید که خداوند آمرزنده و بردبار است. (بقره 235?)
همان گونه که در آیات تصریح شده، خداوند مراقب حقیقی است و او حسابرس و کنترل کننده اعمال در قیامت می باشد، لذا مراقبه کننده باید اعمال خود را برای رضایت الهی تطبیق دهد.
دوم: مراقبه کننده همواره باید حسابرسی در روز معاد را در نظر بگیرد و مراقبه خویش را با توجه به این اصل مهم پی گیری و تکمیل نماید.
آن روز، مردم [به حال] پراکنده برآیند تا [نتیجه] کارهایشان به آنان نشان داده شود، پس هر که به وزن ذره ای نیکی کند [نتیجه] آن را خواهد دید، و هر که به وزن ذره ای بدی کند [نتیجه] آن را خواهد دید. (الزلزال : 8-6?) دو اصل توحید مداری و توجه به معاد برای مراقب همچون دو بال برای پرواز می باشد.
در روایات و حکایات حاکی از عرفان حقیقی اهمیت فراوانی به این شاخصه مراقبه داده شده است، برای نمونه در روایات مربوط به داستان حضرت یوسف (علیه السلام) و زلیخا آمده است که حضرت به زلیخا که پرده ای به صورت بت مورد علاقه اش انداخته بود، می فرماید:
مالک أتستحینَ من مُراقَبه جماد و لااستحیی من مُراقَبه المَلک الجَبار؟ (ورام، مجموعه ورام، ج1، ص 206?)
تو را چه شده است که از مراقبه سنگ و بت حیا می کنی، اما من از [مراقب حقیقی که] پادشاه جبار حیا نکنم؟
عبارت معروفی نیز از جنید در این مورد می خوانیم: همانا انسان با مراقبه بهره ای را که ممکن است از سوی خدا از دست بدهد، به دست می آورد. (فیض کاشانی، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ص 142 و 150?)
خدای متعال در قرآن میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردهاید از (مخالفت) خدا بپرهیزید و هر کس باید بنگرد تا برای فردایش چه چیز از پیش فرستاده و از خدا بپرهیزید که خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است! (حشر،18)
علامه طباطبایی میگوید: این آیه مؤمنین را وادار میکند که به یاد خدای سبحان باشند و او را فراموش نکنند و مراقب اعمال خود باشند، که چه میکنند، صالح آنها کدام و ناصالحش کدام است و صالح را هم خالص برای رضای خدا به جای آورند و این مراقبت را استمرار دهند؛ همواره از نفس خود حساب بکشند و هر عمل نیکی که در کردههای خود یافتند خدا را شکرگزارند و هر عمل زشتی دیدند خود را توبیخ نموده، نفس را مورد مؤاخذه قرار دهند و از خدای تعالی طلب مغفرت کنند.( ترجمه تفسیرالمیزان ، ج19، ص373 و 374)
خدای متعال که خود دیدهبان و مراقب انسان و رفتار اواست (نساء، 1)، انسان را توبیخ میکند که مگر نمیداند که خدا میبیند!(علق، 14) و در روایت است که رسول خدا(ص) فرمود: «احسان، آن است که خدا را چنان پرستش کنی که گویی او را میبینی و اگر نتوانی او را ببینی بدان که او تو را میبیند».(مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار، مؤسسة الطبع و النشر، بیروت، ج 67، ص 196)
امام علی(ع) انسانها را بر ترک مراقبت الهی سرزنش نمودهو میفرماید: خود را به مراقبت از نفست بگمار.ایشان مومن را به دوام مراقبت قلبی توصیه میکنندو مؤمن عاقل را کسی میداند که با مراقبت خود در امروز به فکر فردایش باشد و میفرماید: خدا رحمت کند بندهای که مراقبت الهی را به جای بیاورد.
آیت ا لله عبدالکریم حق شناس در باب اهمیت مراقبه میگوید : شیطان کاملاً به وضعیت شما مطلع است که چه کسی احکام شرع را یک دستی گرفته و چه کسی خودش را در حضور پروردگار میداند و چه کسی نمی داند؛ چه کسی مراقب است و چه کسی مراقب نیست پس بنابراین حضرت امام صادقفرمودند:کسی از شر این خبیث (شیطان) محفوظ است که دایم در مقام مراقبه باشد و خودش را در حضور و محضر پروردگار بداند و در ادامه فرمودند:آن کسی که شب و روزش را بی تفاوت میگذراند، دایم صید شیطان است. «واماالمهمل لاوقاته فهو صید الشیطان. (مصباح الشریعه، ص 80)
اشو یکی از سردمداران عرفان نوظهور در اهمیت مراقبه می گوید: بزرگ ترین مشکل بشر این است که چیزی از مراقبه نمی داند؛ نه افزایش جمعیت، نه بمب اتمی، نه گرسنگی و نه هیچ چیز دیگر، مشکل اساسی نیست. علم به آسانی قادر به حل این مشکلات است. تنها مشکل ریشه ای که علم را یارای حل آن نیست، این است که مردم از راز و رمز مراقبه بی خبرند.( بشنو از این خموش، ص 109?)
به نظر من مراقبه حقیقت تمام شعایر دینی است. باقی چیزها – مانند فروخوردن خشم، پرهیز از کنزاندوزی، تجرد و غیره – صرفا تبعات مراقبه اند با ورود به نقطه اوج مراقبه، همه این چیزها خودبه خود حاصل می شوند. آنها به طور طبیعی به وجود می آیند. (یک فنجان چای، ص 19?)
مراقبه پادزهر تمامی زهرهای زندگی است، مراقبه خوراک گوهر واقعی انسان است، بدون مراقبه، زمین محکوم به فنا است. زندگی بدون مراقبه موجب می شود که انسان صرفاً گیاهی بی شعور شود. مراقبه دارویی درونی است. (آفتاب در سایه، ص 241- 122?)
مراقبه از واژهی «رَقَبَ» به معنای حفظ کرد (لسان العرب، بن منظور، ج1، ص425) و در نظر گرفتن مراقِب و توجهدادن فکربه سوی او است و هر کس از کاری به سبب رعایت دیگری دوری جوید گفته میشود: فلانی را مراقبتکرد. (راه روشن(ترجمه المحجة البیضاء)، فیض کاشانی، سید محمد صادق عارف، ج8، ص193)
سید بحرالعلوم رحمه الله در تعریفمراقبه میفرماید: «مراقبه عبارت است از متوجه و ملتفت خود بودن در جمیع احوال، تا از آنچه بدان عازم شده و عهدکرده تخلفنکند.( رساله سیر و سلوک (تحفة الملوک)، سید محمدمهدی بحرالعلوم، ص150)
مراقبه به معنی مواظبت و نگهبانی کردن از خود و خدا است . حکمای الهی را عقیده بر آن است ، همچنان که حق مواظب و نگهبان انسان است ، انسان هم باید مواظب و نگهبان حق باشد .
مراقبه به معنای مواظبت دائمی از خود در برابر خداوند است. انسان با شناخت کافی از آنچه خداوند متعال از او خواسته، به صورت دائم به انجام آن اهتمام میورزد و بر انجام وظائف بندگی و توجه به حضور در محضر الهی مواظبت میکند.
حضرت امام سجاد علیه السلام با شناخت خود از مسیر تکامل انسان و عوامل موافق و مخالف در این مسیر، همواره به مراقبه اهتمام داشت.
روزی از او پرسیدند:« یا ابن رسول الله، روزها را چگونه میگذرانید؟فرمود:« شبها را به روز می آورم در حالی که هشت نفر از من طلب دارند:
«الله» از من انجام واجباتش را طلب میکند، پیامبر صلی الله علیه و آلهاز من اجرای «سنت» و دستورات اسلامی را میطلبد، اهل و عیالم رزق و روزی خود را میطلبند. نفسم از من «شهوت» میخواهد، شیطانتوقع دارد از او تبعیت کنم و دو فرشتهی نگهبانم از من انتظار اخلاص دارند. ملک الموت جانم را میخواهد و «قبر» نیز از من جسدم را طلب دارد.»
واضح است که شخصیتی که این همه طلبکار برای خود میبیند، در انجام وظایفش میکوشد و در زندگیاش مراقبهی کامل دارد.
محی الدین ابن عربی گوید : کن رقیبا علیه فی کل شأن .....فهو سبحانه علیک رقیب.او را در هر حال مراقب باش ، زیرا که او تو را مراقب است .
برهان آن هم بیان خدای تعالی است در قرآن مجید که می فرماید : ان الله کان علیکم رقیبا. همانا خدا مراقب شمااست . وکان الله علی کل شی رقیبا. خدا بر هر چیزی مراقب است .
انسان مراقب یعنی انسانی که بیدار و متوجه است و به جدّ مشغول کار است، کار برای خود، کار برای خدا و کار برای آخرت. انسان مراقب، پاسبان و پاسدار است. پاسبان دل خود که صادرات و وارداتش چیست. او همیشه کشیک نفس خویش میکشد که جز خوبی در درون نفسش ننشیند و جز خوبی از او سر نزند.
سنگ زیرین آسیاب سلوک را مراقبه دانستهاند (لب اللباب، ص119. (و آن قدر در اهمیتش تأکید کردهاند که گویا سلوک یعنی مراقبه و مراقبه یعنی سلوک.
عارف سریع السیرآیتالله حاج شیخ محمد بهاری در تذکرة المتقین نوشته است: مراقبه یعنی غافل از حضور حضرت حق جلَّ شأنه نباشد و هذا هو السّنام الأعظم و الرّافع الی مقام المقرّبین و من کان طالباً للمحبة و المعرفة فلیمسّک بهذا الحبل المتین و الی هذا یشیر قوله علیه السلام: «اعْبُدِ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاک (بحارالانوار، ج25، ص204( پس همواره باید حالش چنین باشد در باطن که گویا در خدمت مولای خود ایستاده و او ملتفت به این است. (تذکرة المتقین، ص54(
در جای دیگر از همان کتاب میگوید: معنی مراقبه کشیک نفس را کشیدن است که مبادا اعضا و جوارح را به خلاف وادارد و عمر عزیز را که هر آنی از آن بیش از تمام دنیا و مافیها قیمت دارد ضایع بگرداند) همان، ص56. )
مراقبه در عرفان اسلامی حالتی است که طی آن درون قلب تحت تأثیر قرار می گیرد و این تأثر درونی در عملکرد و حرکات و سکنات مراقب تأثیر می گذارد. هدف اصلی مراقبه مراعات حال کسی است که به خاطر آن مراقبه می کند. یقال: انه راقب فلانا و راعی جانبه. (فیض کاشانی، المحجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء، ج8، ص 156?)
با این نگاه، مراقب در حالت قلبی خویش جانب رقیب را مراعات می کند و تمام توجه و حواس خویش را به سمت او متوجه می سازد و چون رقیب اصلی در عرفان اسلامی خداوند است، معرفتی که نتیجه این حالت قلبی است، به این معنا است که خداوند مراقب اعمالِ مراقب می باشد و به تمام باطن او آگاهی و وقوف کامل دارد؛ لذا گستره این مراقبه در تعریف آن بسیار وسیع است؛ چون هم شامل قلب و درون او می گردد و هم در حرکات و سکنات و هرآنچه اعضا و جوارح مرتکب می شوند و یا در اندیشه او نقش می بندد.
با توجه به همین نکته، دو گام برای مراقبه در نظر گرفته شده است که مراقبه کننده باید بر داشتن آن همت گمارد. گام نخست آنکه در تفکر و نیت دقت کند که آیا حرکات و تلاشش برای رضای خدا است یا برای هوای نفس، و گام دوم اینکه در اعمال و حرکات خویش همواره رضای خدا را در نظر داشته باشد و در امور خویش خواست خدا را تا پایان هر کاری لحاظ کند.
اصل مراقبه در فرهنگ اسلامی این است که مراقب بداند خداوند تبارک و تعالی بر او مطلع است و هر کاری را که انجام می دهد، در محضر خدا است و اگر خلق، ظاهر او را می بینند، خدا، ظاهر و باطن آن را می بیند و حاضر و ناظر اعمال اوست. خداوند می فرماید: ألم یَعلَم بأن اللهَ یَرَی (علق 14?) آیا ندانست که خدا می بیند؟
به همین دلیل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: خدا را چنان پرستش کن که گویا او را می بینی و اگر نمی توانی این حس را در خود ایجاد کند، به حقیقت بدان که او تو را می بیند. (محمدی ری شهری، میزان الحکمه، ص 3410?)
تأثیر این تعلیم پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به روشنی در اصحاب او – که تمام تلاش خویش را بر مراقبه متمرکز کرده بودند – دیده می شود. یکی از صحابه عرض کرد: گناه بسیار کرده ام، آیا خدا توبه مرا می پذیرد؟ فرمود: آری می پذیرد. عرض کرد: خداوند در موقعی که گناه می کردم می دید؟ فرمود: آری می دید. آن صحابه از شرم خدای تبارک و تعالی یک آه کشید، یک نعره زد و در دم جان سپرد.
در حکایات عرفانی آمده است که یکی از پیروان طریقت که مریدان فراوانی داشت، به یک مرید توجه بیشتر داشت و مراعات او را می کرد. مریدان غیرتشان به جوش آمد و اعتراض کردند. پیر به هر کدام یک مرغ داد و گفت: بروید مرغ را در جایی که کسی نباشد و نبیند سر ببرید و نوش جان کنید. مریدان هر یک رفتند و جایی خلوت را یافتند و مرغ را کشتند و تناول نمودند؛ اما آن مرید که مورد توجه بیشتر پیر بود، مرغ را زنده برگرداند. شیخ پرسید: چرا مرغ را سر نبریدی؟ گفت: هرچه گشتم جای خلوت که کسی نباشد و کسی نبیند، نیافتم؛ چون به هر کجا رفتم خدا حاضر بود. شیخ درجه مرید را به این صورت به دیگران نشان داد که وی دائم در حال مراقبه و مشاهده است و به کسی دیگر التفاتی نمی کند. (غزالی، کیمیای سعادت، ص 68?)
هنگامی که زلیخا یوسف را به نزد خود دعوت کرد قبل از آن روی بت خود را که خدایش بود با پارچه ای پوشاند واز یوسف تقاضای آن کار را کرد. یوسف فرمود تواز سنگی شرم می کنی ومن از آفریدگار هفت آسمان شرم نکنم که هم می شنود وهم می بیند؟
اولین قدم و مرحله ای که انسان باید در مسیر خودسازی طی کند، تفکر است. انسان موجود اندیشمندی است که قدرت تفکر او را از سایر موجودات و حیوانات ممتاز می سازد. عقل و فکر معیار اصلی انسانیت انسان است، یعنی انسان با تعقل و تفکر انسان می شود و از مرتبه حیوانیت فاصله می گیرد.
عقل و فکر دو نوع کارکرد دارد. هم خودش معیار ارزش مندی انسان است، یعنی اصل وجود علم ارزشمند است و باعث تعالی روح انسان می شود و هم با هدایت انسان در صراط مستقیم بندگی، ارزش آفرین می باشد. انسان با عقل است که خدای رحمان را عبادت می کند - العقل ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان- و با عقل و تفکر است که بهشت به دست می آید.
چیستی تفکر
حضرت امام خمینی (رحمه الله) در تعریف تفکر ابتدا به همان تعریف کلی و منطقی آن اشاره می کنند و تفکر را فرایندی می دانند که در طی آن سلسله ای از امور معلوم و مشخص در کنار هم قرار می گیرند تا امری مجهول را، واضح و روشن سازند(شرح چهل حدیث، ص، 191)که این همان تعریف حکمایی چون ابن سینا است.
اما برای تعریف اخلاقی آن، تعبیر خواجه عبدالله انصاری را بهترین تعبیر معرفی می کنند:
خواجه عبدالله انصاری قدس سره می گوید: تفکر جستجو نمودن «بصیرت» است - که چشم قلب است- برا ی رسیدن به مقصود نتیجه، که غایت کمال، آن است و معلوم است مقصد و مقصود، سعادت مطلقه است که به کمال علمی و عملی حاصل آید.( آداب الصلوه، ص 204.)
تعریفی که امام خمینی رض از تفکر عنوان کرده است و همچنین تعریف منطقی ها از تفکر درست است اما باید دقت کنیم که قبل از رسیدن به این مرحله باید فعالیت گسترده ای در زمینه کسب علم و جمع آوری اطلاعات و اندیشه ها صورت بگیرد، زیرا رسیدن به تفکر منطقی مبتنی بر داشتن اطلاعات وسیع در موضوع و مسایل علمی ا ست که می خواهیم در آن تفکر منطقی انجام دهیم.
بنابراین منظور ما از تفکر در خودسازی ابتدا آشنایی با اندیشه های اسلام است. نه اینکه از همان اول وارد تفکر منطقی شود و خودش کار حرکت فکر از کبرا و صغرا به نتیجه را انجام دهد. تفکر منطقی داشتن و اندیشمند شدن در مرحله ای بالاتر از آشنایی با اندیشه ها و اطلاعات دامنه ای یک مکتب قرار دارد و به این معنا است که شخص خودش فکر و اندیشه جدید تولید نماید. اما آنچه در ابتدای خودسازی بدان نیاز داریم، آشنایی با اندیشه ها و دیدگاه های توحیدی اسلام در مورد موضوعات کلی و سوالات اساسی زندگی است.
نقش اندیشه در انتخاب مسیر زندگی
افکار و اندیشه هاى ارزنده و بزرگ ، نقش بسیار مهمّى در انتخاب مسیر زندگی و تکامل انسان دارند ؛ بشر مى تواند با افکار عالى و ارزشمند پایه هاى رکود را شکسته و به سوى اهداف عالى گام برداشته و آن را به دست آورد ؛ همان گونه که افکار زشت و ناپسند در تباه شدن عمر انسان نقش عجیبى دارند و بسیارى از انسانها بر اثر اندیشه هاى آلوده و خطرناک ، خود و دیگران را به گمراهى و تباهى کشانده اند .
اگر ضمیر خود را با افکار نیک و پسندیده اسلام بارور کنیم ، از نردبان ترقّى بالا مىرویم و اگر آن را با فکر گناه و اندیشه فاسد و آلوده پر کنیم وسیله سقوط خود را فراهم مى سازیم .
همانگونه که زمین خشک را مى توانیم با آبیارى و تلاش به باغ و گلستان تبدیل کنیم و نیز مى توانیم او را رها سازیم تا خارستان شود ؛ ضمیر خود را نیز مى توانیم سرشار از افکار ارزشمند و پر ثمر نماییم یا نفس خود را رها ساخته و در افکار فاسد ، آلوده و منفى غوطه ور سازیم .
ما در زندگی خود همواره در مسیر انتخاب قرار داریم. تمام انتخاب های بشر برگرفته از اندیشه های مثبت یا منفی او است. عقل و اندیشه پیشوای زندگی انسان است. در حقیقت هر کسی آنچنان زندگی می کند که می اندیشد. انتخاب مسیر زندگی بر اساس نوع اندیشه انسان متفاوت است. اندیشه توحید انسان را به بهشت می رساند و اندیشه کفر او را به جهنم رهسپار می سازد.
اندیشه الهی و مادی
به طور کلی دو تفکر الهی و مادی همواره در جهان تسلط داشته است. مروج اندیشه الهی انبیای الهی بوده اند و اشاعه دهنده تفکر مادی، ملحدان، دهریون، کافران و کسانی بوده اند که به پیامبران ایمان نیاورده اند و جهان را منحصر در ماده می دانند. در اندیشه الهی جهان و انسان علاوه بر بعد مادی، بعد مجرد و روحانی نیز دارد، پس ماده پایان راه نیست و زندگی در بعد مجرد خود در جریان است، ولی از نظر مادیون جهان منحصر در ماده است، و پایان زندگی مادی، پایان همه چیز است. الهیون به خداوند به عنوان خالق هستی و مدیر و مدبر آن اعتقاد دارند، پس هستی را زنده و خود را همواره در ارتباط با کل هستی می دانند، ولی مادیون چنین اعتقادی ندارند و همه چیز را تصادفی می دانند. در اندیشه مادی انسان به جایی بند نیست و توقعی از ماورای طبیعت ندارد.
در اندیشه الهی اعتقاد بر این است که انسان پس از مرگ به زندگی روحانی خود ادامه می دهد و وارد عالم برزخ و قیامت می شود تا به پاداش و یا جزای عمل خود در دنیا برسد، در حالی که در اندیشه مادی مرگ پایان زندگی و بن بست حیات است، با این تفکر انسان هر کاری از خیر و شر که بخواند می تواند انجام دهد چون معتقد است که محاسبه و معاقبه ای در کار نخواهد بود.
انسان الهی معتقد است که هدف زندگی قرب به خدا و آماده شدن برای ملاقات او در حیات پس از مرگ است و لذا سختی های زندگی و حیات را به جان می خرد و پیوسته در تلاش و کوشش است تا با انجام کار خیر به کمال روحی برسد، ولی انسان مادی زندگی را در لذت های مادی خلاصه می کند و معتقد است چون مرگ پایان همه چیز است پس باید بکوشیم تا می توانیم از زندگی خود لذت ببریم و در نتیجه برایش حلال و حرام فرقی نمی کند.
از نظر انسان مادی در حساب عالم هیچ گونه تفاوتی میان راه حق و راه ناحق نیست. عدل و ظلم، حق و ناحق، خوبی و بدی از نظر نظام کلی عالم حساب خاصی ندارد. گوش جهان به این معانی و مفاهیم بدهکار نیست. اساساً جهان چشم و گوش و عقل و هوش ندارد که به این چیزها برسد و آن را که در راه حق و عدالت و اخلاق و انسانیت و نیکوکاری و اخلاص گام برمیدارد تأیید کند و کسی را که در این راه گام برنمیدارد، تقبیح نماید. ولی از نظر انسان الهی جهان هستی کاملا هوشمند و حسابگر است و حق و باطل را فرق می گذارد و انسان نیکوکار را تحسین و بدکار را تقبیح می کند.
حرکت جهادی چه در جهاد اصغر و چه جهاد اکبر و شهادت و کشته شدن در راه تحقق ارزش ها، به هیچ وجه در اندیشه مادی قابل توجیه و قبول نخواهد بود. وقتی ایثار جان و مال در جایی محاسبه نمی شود، چرا باید فداکاری کرد، ولی در اندیشه الهی و بر مبنای اعتقاد به معاد، جهاد و شهادت، یعنی گذشتن از زندگی مادی و فداکاری در راه خدا برای رسیدن به لقای الهی از بزرگترین ارزش های معنوی انسان ساز است. جهاد در اسلام در حقیقت حرکتی برای خروج از تفکر مادی به سوی تفکر الهی است.
به دلیل همین تفاوت فاحش و تباعد عمیق فکری، همواره میان الهی و مادی نوعی عدم تفاهم و دشمنی عمیق وجود دارد. اگر امروز آمریکاییها، صهیونیستها و سران اروپا مفاهیم ارزشی انقلاب اسلامی را نمیفهمند و با آرمان های اسلامی سر ستیز دارند، به دلیل این است که عقل و تفکر الهی ندارند، عقل، ایده، تفکر و اعتقاد آنها مادی است و دور مقام، ثروت، شهرت و لذت مادی میچرخد . صف آرایی بسیار گسترده و تهاجم وسیع نظامی و فرهنگی و اقتصادی ای که امروز میان تمدن غرب و اسلام شکل گرفته است، ریشه اصلی اش در تقابل میان دو اندیشه الهی و مادی است.
می بینید که بازخورد دو اندیشه مادی و الهی در زندگی و نوع انتخاب هدف و راهبرد و عملکردها و نتایج کاملا متفاوت و بلکه متناقض است. لذا یکی از موضوعاتی که برای خودسازی بسیار اهمیت دارد، آشنایی عقلانی با نگاه الهی و مادی به جهان و زندگی و انسان و نتایج و موضع گیری های متناقض آن است. این پژوهش به او کمک می کند تا ذهن و عقلانیت خود را در مسیر صحیح اندیشه الهی قرار دهد و از اندیشه مادی و آسیب های عقلانی آن گریزان شود.
انسان در ابتدای مسیر خودسازی به بیداری نیاز دارد و درک عمیق و تطبیقی دو اندیشه الهی و مادی و کارکردهای آن کمک بسیار زیادی به بیداری انسان از خواب غفلت و هشیاری مکتبی او خواهد کرد
من راهکارهای عملی برای ترک غیبت می خواهم؟
در پاسخ به سوال شما به راه های عملی ترک غیبت اشاره می کنیم :
1. کنترل زبان و کم حرفی
بهترین و آسان ترین راه علاج این بیماری، کم حرفی و بیهوده سخن نگفتن و مراقبت از زبان است. از این رو تا شما نتوانید بر زبان خویش مسلط شده و آن را کنترل کنید، از این بیماری رهایی نخواهید یافت؛ زیرا به فرمود? امام علی (علیه السلام) زبان همانند حیوان درنده ای است که اگر رهایش کنید، زخم می زند و خونین می کند. (2)
2. همنشینی نکردن با افراد پر حرف و اهل غیبت
همنشینی با افراد پرحرف و شنیدن سخنان آنان به طور قطع، زمین? گناه را در انسان فراهم می کند؛ بنابراین، لازم است با افرادی معاشرت کنید که از سخنان لغو و بی فایده و... اجتناب می کنند و از تقوای لازم در این امور برخوردارند.
3. آگاهی از عواقب سوء غیبت
منشأ بسیاری از گناهان، ناآگاهی از زشتی آنهاست. اگر انسان به زشتی و پلیدی چیزی معرفت لازم را پیدا کرد، نه تنها به سمت آن حرکت نکرده؛ بلکه تصور انجام آن را نیز نخواهد کرد. از این رو، لازم است به کتاب هایی که در مذمت غیبت نوشته شده است، رجوع کنید تا با زشتی و پلیدی آن بیش از پیش آشنا شوید.
از پیامبر (صلی الله علیه و آله) دو روایت را در آثار زشت و زیانبار غیبت ذکر کرده تا بابی جهت مطالعه و پی گیری مطلب باز کنیم.
پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «مَنِ اغتابَ مُسلِما أَو مُسلِمَةً لَم یَقبَلِ اللّه صَلاتَهُ وَ لا صیامَهُ أَربَعینَ یَوما وَ لَیلَةً إِلاّ أَن یَغفِرَ لَهُ صاحِبُهُ؛ هر کس از مرد یا زن مسلمانى غیبت کند، خداوند تا چهل شبانه روز نماز و روزه او را نپذیرد مگر این که غیبت شونده او را ببخشد.» (3)
در جای دیگری پیامبر (صلى الله علیه و آله) فرمود: «یُؤتى بِأَحَدٍ یَومَ القیامَةِ یوقَفُ بَینَ یَدَىِ اللّه وَیُدفَعُ إِلَیهِ کِتابُهُ فَلایَرى حَسَناتِهِ فَیَقولُ: إِلهى، لَیسَ هذا کِتابى فَإِنّى لاأَرى فیها طاعَتى؟! فَیُقالُ لَهُ: إِنَّ رَبَّکَ لایَضِلُّ وَلایَنسى ذَهَبَ عَمَلُکَ بِاغتیابِ النّاسِ ثُمَّ یُؤتى بِآخَرَ وَیُدفَعُ إِلَیهِ کِتابُهُ فَیَرى فیهِ طاعاتٍ کَثیرَةً فَیَقولُ: إِلهى ما هذا کِتابى فَإِنّى ما عَمِلتُ هذِهِ الطّاعاتِ فَیُقالُ: لأَِنَّ فُلانا اغتابَکَ فَدُفِعَت حَسَناتُهُ إِلَیکَ؛ روز قیامت فردى را مى آورند و او را در پیشگاه خدا نگه مى دارند و کارنامه اش را به او مى دهند، اما حسنات خود را در آن نمى بیند. عرض مى کند: الهى! این کارنامه من نیست! زیرا من در آن طاعات خود را نمى بینم! به او گفته مى شود: پروردگار تو نه خطا مى کند و نه فراموش. عمل تو به سبب غیبت کردن از مردم بر باد رفت. سپس مرد دیگرى را مى آورند و کارنامه اش را به او مى دهند. در آن طاعت بسیارى را مشاهده مى کند. عرض مى کند: الهى! این کارنامه من نیست! زیرا من این طاعات را بجا نیاورده ام! گفته مى شود: فلانى از تو غیبت کرد و من حسنات او را به تو دادم.» (4)
4. مبارزه با ریشه های غیبت
1. گاهی ریشه غیبت، عصبانیت و غضب است. در بعضی کتب آسمانی آمده: اگر هنگام غضب مرا یاد کنی و کظم غیظ کنی، من نیز هنگام غضب تو را یاد می کنم و غضب نمی کنم. [محجّهالبیضاء، ج 5، ص 265]
2. گاهی همسو شدن با دیگران عامل غیبت است، او می بیند که دیگران از شخصی بدگویی می کند و چون می خواهد خودش را همسوی آنان قرار دهد، او نیز غیبت می کند، غافل از آنکه غضبِ نقد و قطعی خدا را می خرد، به امید محبوبیت احتمالی نزد دوستان! و برتری دادن رضای مردم بر رضای خداوند، بزرگ ترین خسارت است.
3. گاهی انگیزه ی غیبت، بزرگ نشان دادن خود است؛ یعنی دیگران را خراب می کند تا خودش را بزرگ جلوه دهد. او نیز قهر قطعی الهی را می خرد به آرزوی محبوب شدن احتمالی نزد مردم که این معامله پر خسارت است.
4. گاهی انگیزه غیبت، مسخره کردن است، غافل از آنکه او غیبت شونده را نزد افراد کمی تحقیر می کند، ولی خداوند در قیامت او را در برابر تمام خلائق تحقیر خواهد کرد.
5. گاهی با اظهار تعجّب غیبت می کند. مثلاً می گوید: من تعجّب می کنم که فلانی با آن همه علم و اطلاعات چرا این گونه شد! در حالی باید تعجّب کند که با این کلمه چگونه آن همه عبادات خودش را به نابودی می کشاند!
6. گاهی ریشه ی غیبت حسادت است.
7. گاهی برای سرگرمی، از دیگران غیبت می کند.
8. گاهی برای تبرئه ی خود از عیبی، عیب را به گردن دیگران می اندازد و غیبت می کند.
9. گاهی از روی دلسوزی غیبت می کند و می گوید: من دلم برای فلانی که گرفتار فلان مسئله شده است می سوزد
البتّه عوامل متعدّد دیگری نیز سبب غیبت می شود.
در این رابطه جلد دوم کتاب «گناهان کبیره» نوشته شهید دستغیب، بسیار مناسب است. در ضمن، مطالع? حالت های اخلاقی و روحی بزرگان دین و رهبران مذهبی نظیر امام خمینی (ره) و آیت الله بروجردی و... نیز می تواند تأثیر زیادی در ترک غیبت داشته باشد.
________________________________________
پی نوشت
1. بحار الأنوار، ج72، ص248.
2. سید علی اکبر حسینی، اخلاق در خانواده، ج1، تهران؛ انتشارات اسلامی، 1369، ص 309.
3. بحارالأنوار، ج75، ص 258، ح53.
4. جامع الأخبار، ص 412.
چطور میتونم تهذیب نفس را شروع کنم؟
مسئله خودسازی، در قرآن کریم با عنوان تزکیه و تزکی مطرح شده و معنای لغوی آن عبارت است از: پاک نمودن خود از ناپاکی ها.[1] در آیات متعددی از قرآن مجید بر اهمیت این پاکسازی تأکید شده است، مثلاً؛ در سوره شمس می خوانیم: "به تحقیق کسانی که نفس خود را پاک کردند، به رستگاری رسیدند و کسانی که آن را آلوده و ضایع کردند، ضرر دیدند"،[2] همچنین در آیه 19 سوره فاطر و آیات 14 و 15 سوره اعلی، بر این مسئله تأکید شده است. پس خودسازی و تزکیه نفس، امری مقبول و مورد پسند شرع مقدس است.
به طور کلی خودسازی و تهذیب نفس به لحاظ عملی دو مرحله اساسی دارد. 1- تخلق ظاهر انسان به ظاهر شریعت که همان تخلق به تقوا است می باشد، یعنی ترک وابستگی به دنیا و گناه و انجام واجبات و وظایف شرعی
2- مرحله دوم تخلق باطن و روح انسان به صفات اخلاقی و باطنی و امور معنوی دین است از این مرحله تحت عنوان ورع یاد می شود. روی این حساب و تقسیم بندی تهذیب نفس با مرحله اول یعنی تخلق انسان سالک به ظاهر شریعت و عمل به وظایف شرعی ظاهری شروع می شود و سپس با عمل به مرحله دوم و باطنی انسان و دین ، به مقصود و نهایت می رسد.
نقطه شروع خودسازی و تزکیه نفس برای افراد مختلف، متفاوت است. برای فرد غیر مسلمان، اوّلین راه و نقطه شروع، اسلام آوردن است. به طوری که عده ای از علمای اخلاق، همین مطلب را درجه بندی کرده و گفته اند: اول اسلام، بعد ایمان، در مرحله سوم هجرت و بعد از آن جهاد فی سبیل الله است که در این راه وجود دارد".[3]
اما نسبت به کسانی که وارد حریم امن اسلام و ایمان شده اند و مورد خطاب آیات قرآنی: "ای مؤمنان به فکر خود باشید"[4] و "ای ایمان آوردندگان ایمان خود را تجدید کنید"،[5] قرار گرفته اند، باید گفت اوّلین مرحله خودسازی، تنبه و بیداری است. به این که باید شروع کرد و خود را از ناپاکی ها جدا کرد. بعد از این تنبه و آگاه شدن، این سؤال پیش می آید که از کجا باید شروع کرد؟ می توان گفت پرسشگر این سؤال، اوّلین مرحله را گذرانده است؛ چرا که با فکر و عقل، به این نتیجه رسیده است که "این عالم جای ماندن نیست و این همه امکانات و بعثت انبیا برای حیوانی زیستن نیست".[6]
بعد از این مرحله (تفکر و تنبه) نوبت به مرحله "توبه" می رسد؛ یعنی جبران آنچه از دست رفته است. جبران حقوق دیگران که ضایع کرده ایم و جبران حقوق خداوند که بر گردن ما باقی مانده است.
البته این توبه به همراه عزم است. توبه از آنچه کرده ایم و عزم به سوی آنچه می خواهیم پیش برویم، به همین جهت، عده ای از علما ی اخلاق، منزل دوم را توبه[7] و عده ای عزم[8] گفته اند.
حضرت امام خمینی (ره) در باره عزم مناسب با این مقام، می فرمایند: "بناگذاری بر ترک معاصی و فعل واجبات و جبران مافات (گذشته ها) و عزم بر این که ظاهر و صورت خود را انسان عقلی و شرعی نماید".[9]
در دعای روز مبعث آمده است: "مانا دانستم که برترین توشه سالک در مسیر رسیدن به تو، عزم بر اراده ای است که با آن تنها تو را انتخاب نماید".[10]
مرحله بعدی برای این امر ترک معصیت و انجام واجبات است.
حضرت آیت الله بهجت در جواب سؤالی که پرسیده شده: تصمیم به سیر و سلوک دارم، چه کنم؟ می گوید: ترک معصیت برای تمام عمر کافی و وافی است، اگرچه هزارسال باشد.[11]پس در این مرحله باید واجبات الاهی را به اندازهای که علم داریم، انجام داده و محرمات الاهی را نیز به اندازه علممان ترک کنیم. این مسئله باعث می شود خداوند علم های جدیدی به ما عطا کند و به این وسیله، در سیر و سلوک خود رشد پیدا کنیم. ما هر چه می دانیم عمل می کنیم و خداوند علم به ندانسته ها را به ما عنایت می کند و تا وقتی که ما به وظیفه خود عمل کنیم، این چرخه ادامه دارد. پیامبر (ص) فرموده اند: هر کس آنچه را می داند انجام دهد، خداوند علم مجهولات را به او می فهماند.[12] این روایت، مطابق با آیه قرآنی است که میفرماید: "کسانی که در راه ما تلاش کنند، راه های خود را به آنان نشان داده و هدایت شان می کنیم".[13]علاوه بر این، باید دانست انسان تا زنده است، هیچ گاه ساکن نیست؛ یا به سوی نور (هدایت) در حرکت است و یا به سوی ظلمت (گمراهی)، و مطلب مهم رهبری این حرکت به سوی نور است .
برای آگاهی بیشتر، می توانید به رساله لباللباب، حسینىتهرانى، سیدمحمدحسین، ج اوّل، ص 87 مراجعه کنید.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] "التزکیة التطهیر من الأخلاق الذمیمة"؛ مجمعالبحرین، ج 1، ص 203.
.[2] "قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها"، شمس، 8-10.
[3] . حسینی طهرانی، سید محمد حسین، رساله لب اللباب، ص 55.
[4] "یا ایها الذین امنوا علیکم انفسکم"، مائده، 105.
[5] . "یا ایها الذین امنوا امِنوا"، نساء، 136.
[6] . امام خمینی، چهل حدیث، ص 76.
[7] . ملکی تبریزی، میرزا جواد، رساله لقاء الله، ص 52.
[8] . چهل حدیث، ص 7.
[9] . همان.
[10] ."و لقد علمت افضل زاد الراحل الیک عزم ارادة یختارک بها"، مفاتیح الجنان، دعای روز مبعث و الإقبال بالأعمال الحسنة، ص 277.
[11] . به سوی محبوب (دستورالعمل ها و راهنمایی های حضرت آیت الله بهجت)، ص 58.
[12]."من عمل بما علم ورثه الله علم ما لایعلم"، المحجةالبیضاء، ج 6، ص 24؛ بحارالانوار، ج 89 ، ص172 و الخرائج، ج3 ، ص 1058.
.[13]"الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"، عنکبوت، 99.
هدف زندگی در قرآن
سید حمید هاشمی
سیدحمید هاشمی، نویسنده، پژوهشگر موسسه عالی ثامن و دانشآموخته حوزه علمیه میباشد. کتابهای «جهان اسلام در فرایند جهانی شدن» و «اسلام و فمینیسم» دو اثر تحقیقی ایشان است؛ ضمن آنکه مقالات متعددی در مجلات مختلف، از ایشان به چاپ رسیده است.
این سخن همواره در میان ما گفته میشود که زندگی ارزشمند، هدفدار و هدفمند میباشد و هدفداری به عنوان یک اصل مسلم برای زندگی پذیرفته شده است؛ اما جای آن هست که با مراجعه به مهمترین متن مقدس دینی ما این پرسش هم مطرح شود که به چه دلیل زندگی باید هدفمند باشد، چه ضرورتی احساس میشود که انسان دارای زندگی هدفدار باشد؟
آیا شناخت هدف، همچنین شناخت وسایل و ابزاری که ما را به هدف میرساند، در سرنوشت ما موءثر خواهد بود؟ میگویند: از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچتر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.
در تعریف هدف، سخنها گفتهاند؛ بعضی از این تعریفها عبارتند از:
«هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش میشود1». و نیز گفتهاند: «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسیلههایی که آن حقیقت را قابل وصول مینماید2».
«فلسفه حیات» یا «هدف زندگی» از مسائل مهم انسانشناسی به شمار میرود و یکی از اساسیترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انسان نتواند در یابد که «هدف از حیات چیست» و پاسخ مناسبی برای این پرسش نداشته باشد، زندگی را بی معنی خواهد یافت. تلاشهای روزمره زندگی انسان، زمانی مفهوم خواهد یافت که «هدف نهایی از زندگی» روشن باشد.
با اندکی دقت میتوان دریافت، هدفی که ما برای زندگی خود در نظر میگیریم همه زندگی ما را تحت تأثیر قرار میدهد، به تعبیر دیگر، به زندگی ما «جهت» و «معنی» میدهد.
اگر انسانها در زندگی خود روشهای متفاوتی دارند، به این دلیل است که هدفهای مختلفی را دنبال میکنند، هر قدر این هدف با ارزشتر و والاتر باشد، به همان اندازه زندگی از ارزش و کیفیت عالیتری برخوردار خواهد شد؛ بنابراین، سعادت و کمال انسان در گرو «شناخت هدف» و آگاهی از «فلسفه حیات» و تلاش بیوقفه در راه رسیدن به آن میباشد.
البته انتخاب هدف نهایی به جهان بینی هرکس بستگی دارد، اینکه در بین افراد جامعه اختلاف در انتخاب هدف به چشم میخورد، معلول جهان بینیهای مختلف و متفاوت است، زیرا جهانبینی ریشه اصلی انتخاب هدف زندگی است. بر این اساس، نتیجه میگیریم که زندگی از آن جهت باید هدفمند باشد که در واقع موضوعی که هدف زندگی قرار میگیرد، تعیین کننده سرنوشت انسان و شخصیت و منش انسانی او میباشد، زیرا چنانکه در تعریف هدف بیان گردید، هدف، دارای خصوصیتی است که موجب جلب توجه و گرایش استقلالی انسان میباشد، و در واقع نوع زندگی و منش آدمی و شخصیت او، محصولی از هدفهایی است که در زندگانی انتخاب میکنند، زیرا در هدف نهایی، همه عناصر روانی و مغزی و انگیزههای حیاتی در انتخاب آن هدف، همآهنگ و بسیج میشوند و میخواهند هدف را که جزء گسیختهای از انسان احساس میشود، به انسان بپیوندد.
موضعگیری در برابر فلسفه حیات و هدف زندگی ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید