بازدید امروز : 29
بازدید دیروز : 549
یکی از مشکلات اساسی هر جامعه این است که برخی از مردم ارزشهای اخلاقی را رعایت نمی کنند. به نظر شما علل و ریشه های این معضل چیست و چگونه می توان آن را از میان برد؟
از این که سوال خود را با ما مطرح کرده اید از شما متشکریم. امیدواریم راهنمای خوبی برای شما باشیم.
شهید بزگوار مطهری در کتاب فلسفه ی اخلاق به خوبی علل اصلی عدم التزام به اخلاق را در جوامع بیان داشته اند، که به برخی از آنان اشاره می کنیم.
«ریشه پایبندی به فضائل اخلاقی»
مبنا و ریشه این مطلب که چه کار باید کرد که بشر به فضائل اخلاقی در برابر منافع شخصی پایبند و معتقد بشود و ایمان پیدا بکند که به خاطر راستی، به خاطر حق، به خاطر عدالت از منافع شخصی خودش بگذرد؛ اخلاق را روی چه اساسی باید گذاشت، اخلاقی که باید با خود مبارزه بکند و در عین حال منطقی هم داشته باشد، پشتوانه داشته باشد و تو خالی نباشد، یکی از سوالات مهم عرصه اخلاق است که نیاز به بررسی و پاسخ یابی دارد.
جمله ای از الکسیس کارل نقل میکنند که: در دنیا در زیر پرده کلمه های عفت، تقوا، حق و عدالت چقدر نفع نهفته است ! یعنی اینها کلماتی است تو خالی، پرده هایی است که روی خودی کشیده شده است و آن طوری که باید حقیقت ندارد، داخل آن خالی است، مثل گردو یا بادامی است که پوست دارد ولی مغز ندارد حال چه باید کرد ؟ البته دو راه دارد یک راه برای مردمانی است که عقل روشن ندارند به این معنی که قوه تمیزشان زیاد نیست بسیاری از مفاهیم بی پایه را میشود تحت تأثیر تلقین و سخن به بشر القاء کرد. گاهی احساسات کاذبی در او به وجود میآورند که به خاطر آن احساسات کاذب ممکن است احیانا گذشت و فداکاری هم داشته باشد، ولی پایه و مبنا ندارد و به قول منطقیین با کوچکترین تشکیک زایل میشود. مثلا یک سرباز را آن چنان در سربازخانه تربیت میکنند، یعنی تحت تأثیر تلقین و القاء قرار میدهند که به راستی عاشق یک آب و خاک مخصوص میشود. ولی اگر یک نفر آمد بیخ گوشش نشست و دو کلمه تشکیک کرد تمام این بنا فرو میریزد. زیرا همه اش تلقین بوده و مبنا و اساسی نداشته است .
اخلاق ها یک نوع مبارزه با خود است. وقتی که به بشر میگویند راستگو باش و دروغ نگو، یعنی آنجا که منفعت شخصی هست دروغ نگو و به خاطر منفعت شخصی راستی را از دست نده راستی یک نوعی پا روی خود گذاشتن است.
رمز اینکه هر چه دنیا عالمتر میشود بی عقیده تر میگردد و پایبندیش به اصول اخلاقی کمتر میشود همین است که غالبا اصول اخلاقی که به بشر تعلیم کرده اند منطق، پشتوانه، اعتبار و پایه نداشته و بر اساس یک سلسله تلقینات بوده است. در خانواده به او تلقین کرده اند از پدر و مادرش تقلید کرده، در مدرسه همین طور، وقتی که درس خوانده میشود و راجع به اصول اخلاقی فکر میکند، با این که همیشه از این اصول حمایت میکند و میگوید عدالت اجتماعی چنین است، راستی چنین، امانت چنین، آزادی چنین، ولی ته دل که حساب میکند میداند که این حرف ها پایه ندارد.
میگوید من روی چه حساب و ملاک به خاطر چهار کلمه حرف بیایم از منافع شخصی خودم بگذرم ؟ اگر اندیشه کرد این طور است علت اینکه جامعه عالِم زیر بار مفاهیم اخلاقی نمیرود همین است. اگر بشر بخواهد از اخلاق به طور کلی صرف نظر کند مسلماً این همان انهدام بشریت است هر قدر هم به یک نفر بگوییم که آقا به خاطر جامعه این کار را بکن و آن کار را نکن، برای او قابل قبول نیست و میگوید: یک راستی که من بگویم در این دریای بزرگ چه اثری دارد، ولی یک دروغ که بگویم به خاطر شخص خودم میگویم وقتی که میاندیشد میبیند منطقی در کار نیست، پشتوانه ای نیست پایه و اساسی نیست پس اساس اخلاق چیست؟ و چرا باید به اخلاق پایبند بود؟
«خدا مبنای فضائل اخلاقی «
وقتی که میآییم سراغ تربیت دینی میبینیم این مفاهیم دیگر مفاهیم تو خالی نیست، مفاهیم تو پُر است، حق، عدالت، صلح، همزیستی، عفت، تقوا، معنویت، راستی، درستی و امانت، تمام این موارد الفاظی هستند تو پُر، و پایه، مبنا و منطق دارند.
اساس مطلب این است که ما برای اخلاق چه منطقی به دست بیاوریم آیا میتوانیم از غیر راه خداشناسی و معرفة الله برای اخلاق منطق مستدل پیدا بکنیم؟ نه. پشتوانه و اعتبار همه این مفاهیم خداشناسی است. ما با فضایل اخلاقی به خدا نزدیک می شویم و وجودمان خدایی می شود. اگر ایمان نباشد، اخلاق مثل اسکناسی است که پشتوانه ندارد. ابتدا ممکن است عده ای نفهمند ولی اساس و پایه ندارد.
مگر فرانسوی ها اول کسانی نبودند که اعلامیه جهانی حقوق بشر را منتشر کردند؟ ولی این اعلامیه در جنگ جهانی اول و دوم کجا رفت؟ ! در حادثه الجزایر کجا رفت؟ ! مگر آنجا حقوق بشر نبود؟ ! مگر جز این بود که یک ملت حق خودش را میخواست؟ ! غیر از این که حرف دیگری نبود آن وقت چه کارهایی که نشد! آیا به زن رحم کردند؟ به بچه رحم کردند؟ به آثار تمدن رحم کردند؟ به کتابخانه ها رحم کردند؟ به مؤسسات فرهنگی رحم کردند؟ به معابد رحم کردند؟ ( در زمان خودمان میبینید ) چرا؟ چون پایه نداشت . بیانی دارد قرآن کریم، میفرماید:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن یعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَیشْهِدُ اللّهَ عَلَى مَا فِی قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ؛ و از مردم، کسانى هستند که گفتار آنان، در زندگى دنیا مایه اعجاب تو مىشود(در ظاهر، اظهار محبّت شدید مىکنند) و خدا را بر آن چه در دل دارند گواه مىگیرند(این در حالى است که) آنان، سرسختترین دشمنانند».
بعضی از مردم هستند که وقتی به گفته شان نگاه میکنی، وقتی به نوشته هاشان نگاه میکنی، وقتی به اعلامیه هاشان نگاه میکنی، وقتی به کتاب هایشان نگاه میکنی در شگفت فرود میروی و حظ میکنی و خوشت میآید که عجب ملت فهمیده ای، عجب ملت حق شناسی، چه اعلامیه های خوبی داده اند خیلی هم تأکید میکنند: « و یشهد الله علی ما فی قلبه » خدا را هم گواه میگیرند که این ها را که من میگویم از عمق روحم سرچشمه میگیرد، اما نمیدانی جایش که برسد روی دنده لجاجت که بیفتد چه ها میکند. میبینید این حرف هایی که برای او پوچ و بی معنا بود این جا اثر ندارد، دنیا را میخواهد زیر و رو بکند و نسل بشر و کشت ها و آبادی ها را از بین ببرد .
وقتی که پای حقی در میان است فقط خدا را در نظر بگیرید، به ضرر خودتان هم شده است باید شهادت بدهید ، به ضرر پدر و مادر هم شده است باید شهادت بدهید ، به ضرر اقربین هم شده است باید شهادت بدهید این تعلیم دین است، و درباره همین تعلیم چقدر ما داستان و حکایت داریم. در سوره مائده وقتی که مسلمین میخواهند وارد مکه بشوند، مکه ای که مصیبت ها به سر مسلمین وارد آورده، مکه ای که دندان پیغمبر را شکسته، مکه ای که پیغمبر را از خودش بیرون کرده و عزیزان پیغمبر را به خاک و خون کشیده، قرآن چنین دستور میدهد:
«یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُونُواْ قَوَّامِینَ لِلّهِ شُهَدَاء بِالْقِسْطِ وَلاَ یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى خدا به داد برخیزید [و] به عدالت شهادت دهید، و البتّه نباید دشمنىِ گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید. عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است، و از خدا پروا دارید، که خدا به آنچه انجام مىدهید آگاه است».
مبادا دشمنی عده ای که دشمن شما هستند شما را از مرز عدالت خارج بکند. « اعدلوا » روی مرز عدالت کار بکنید، فکر نکنید آنها مسلمان هستند یا نیستند، دشمن هستند یا نیستند، این حرف ها را در این حساب نیاورید، مبنای فضائل اخلاقی خداست. شما به خاطر خدا به فضائل اخلاقی پایبند هستید. مؤمن کسی است که در فضائل اخلاق خویشان و فامیل و خانواده نشناسد، اهل محل نشناسد، باند نشناسد، حزب نشناسد، حتی خود دین را مرز قرار ندهد برای فضائل اخلاقی. ( برگرفته از کتاب فلسفه اخلاق شهید مطهری /فرآوری: فاطمه محمدی، گروه دین و اندیشه).
بنابراین برای این که اخلاق در جوامع پیاده شود و افراد به آن پایبند گردند، لازم است دین و در یک جمله باور به مبدأ و معاد در جوامع پررنگ شود. در غیر این صورت افراد خود خواهی خواهند ورزید، و همه چیز را برای خود خواهند خواست.
«عوامل سقوط اخلاقی»
بعد از باور و اعتقاد به خدا عوامل دیگری نیز نقش دارند که می تواند افراد را از التزام و پایبندی راستین به اخلاق دور کند. مهمترین آن عوامل را می توان نفس، دنیا طلبی و شیطان برشمرد.
چرا که تا انسان هست غرایز و میلها در او وجود دارد و تا کشش های غریزی است، اماره بالسوء نیز وجود دارد« ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی؛ همانا نفس همواره انسان را به بدی می کشاند، مگر پروردگار کمک کند و رحم نماید». غرایز مادی و معنوی در درون انسان وجود دارد. تفاوتی که در این زمینه وجود دارد این است که غرایز معمولاً فعلیت دارند و خود بخود شکوفا می شوند: مثل میل به خوردن، خوابیدن، و غریزه ی جنسی. اما گرایش های معنوی نیاز به شکوفائی دارد و نیز به پرورش و راهنمائی، و سپس به مراقبت. از آن جا که افراد زیادی در همان امیال غریزی خود می مانند، نمی تواند به زیور فضائل اخلاقی آراسته شوند. در این صورت است که جامعه بدون اخلاق می شود.
آهن و سنگ است نفس و بت شرار---آن شرار از آب مىگیرد قرار
سنگ و آهن ز آب کى ساکنشود---آدمى با این دو کى ایمن شود
بت سیاهآبهست در کوزه نهان---نفس مر آب سیه را چشمه دان
آن بت منحوت چون سیل سیاه--- نفس بتگر چشمهاى بر آب راه
از این رو اگر نفس از رذایل پیراسته نشود، دنیا طلبی مذموم او را به خود مشغول می سازد. شیطان نیز از طریق نفس و دنیا طلبی وارد عمل می شود، و انسان را مورد وسوسه قرار می دهد و دنیا را در مقابل انسان بزرگ و زیبا جلوه می دهد. در این صورت فرد هرگز روی اخلاق را به خود نخواهد دید و هر چه افراد این گونه عمل کنند، جامعه از اخلاق تهی خواهد شد که در این هنگام فروپاشی انسانیت کلید خواهد خورد.
«تأسیس جوامع اخلاقی»
1. از توضیحات ذکر شده بر می آید، که برای داشتن افراد و در نتیجه جامعه ی اخلاقی چه باید کرد. لازم است مردم نسبت به دین ملتزم شوند و دین به صورت فعال در حریم خصوصی و عمومی بتواند وارد عمل شود.
2. از دوران کودکی اخلاق به صورت درونی به کودکان و نوجوانان انتقال پیدا کند.
3. در بیشتر مواقع کارکرد حداقلی برای اخلاق در نظر گرفته شده است. تا جائی که برداشت می شود اخلاق ناظر بر آخرت است. این امر سبب شده از پیامدهای دنیوی آن غفلت شود. در صورتی که اخلاق رهاورد دنیوی و اُخروی دارد. این نگاه تک بُعدی را نیز می توان عامل دیگری برای رویگردانی از اخلاق بر شمرد.
امیدواریم تا وقت هست، و جوانی باقی است، به فکر دیار باقی نیز باشیم.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید