بازدید امروز : 231
بازدید دیروز : 62
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست
نصیحتی کنمت، یاد گیر و در عمل آر
که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است:
مجو درستی عهد از جهان سست نهاد
که این عجوزه، عروس هزاردامادست
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم، چه مژدهها دادست:
که ای بلندنظر، شاهباز سدره نشین!
نشیمن تو، نه این کُنج محنت آبادست
تو را ز کنگره عرش میزنند صفیر
ندانمت که در این دامگه چه افتادست؟
غم جهان مخور و پند من مبر از یاد
که این لطیفه عشقم ز ره روی یادست:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادست
نشان عهد و وفا نیست در تبسم گل
بنال بلبل بی دل که جای فریادست
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید