بازدید امروز : 408
بازدید دیروز : 141
نور یقظه و بیداری:
عالمان اخلاقی اولین منزل سلوک را یقظه می دانند. یقظه در مقابل غفلت به معنای بیداری روح از خواب غفلت است.
یقظه نوری است الهی که در دل مومن وارد می شود و او را از خواب غفلت بیدار می کند و باعث می شود با چشم باز حقایق عالم و زندگی را ببیند و آگاهانه زندگی کند.
در کتاب مقامات معنوی آمده است: ای عزیز اولین نوری که به قلب عبد می رسد و قلب عبد بدان منور می گردد، نور یقظه است، این نور به عبد حیات می دهد و او را برای درک نور تنبیه آماده می کند.
وقتی نور یقظه در دل سالک پرتو افکند سالک را به سیر وا می دارد. این نور در تمام مدت سلوک همراه سالک هست.
هر مانعی که از سالک دفع و هر حجابی از او گرفته شود برای او انتباه جدیدی حاصل می گردد. این انتباهات در راه سلوک غیرقابل تصور و غیرقابل تحدید است. بدین معنا که سالک در هر حال در انتباه و بیداری یا یقظه جدیدی خواهد بود.
پس اگر گفته شد، فردی بیدار گشت و متنبه شد، نباید تصور شود، او با یک جلوه به حقیقت واصل گشت. ابتدای سلوک را از آن جهت که قبل از آن عالم بی خبری و بی اطلاعی است یقظه نامیده اند.
سالک وقتی بیدار شد و از لباس عادت خارج گشت و در سلک حق جویان و حق طلبان درآمد، راهی بس طولانی در پیش دارد. معلوم نیست این راه کی به پایان می رسد.
آنچه مسلم است، این است که سالک پیوسته، در حال یقظه و تنبه است. نباید فراموش کرد متیقظ آن کسی است که با توجه و عنایت خاص الهی بیدار شده باشد.
یقظه ای که با تذکر این و آن پدید آید همچون آتش شمع است با یک حمله هوای نفس خاموش می شود. یقظه ای که با توجه حضرت حق پدید آید همچون آتش پروانه است. برای آن خاموشی نیست. با هوای نفس خاموش نمی شود.
سالکی که با عنایت و توجه الهی بیدار گشته، التهاب عجیبی دارد. شب و روز آرام و قرار ندارد. او چون به موقعیت خویش پی برده به جنایات و خیانت های نفس واقف شده، پیوسته برای بهبودی حال خویش در اضطراب است.
این اضطراب و التهاب نمی گذارد او با کسی انس گیرد. از اینجا است که مربی او هم متناسب با حال او دستور می دهد: در راه سلوک و قیام به سوی حق دو به دو و یک به یک بپای خیزید. ان تقوموالله مثنی و فرادی (مقامات معنوی، محسن بینا، ج 1، ص 32)
اهمیت پرستش در زندگی انسان:
انسان فطرتا یک موجود کمال طلب و پرستشگر است و برای رسیدن به کمال و سعادت، حتما معبودی برای خود برمی گزیند و او را می پرستد.
این اتفاق برای تمام بشریت می افتد و تقریبا همه ما از این قانون تبعیت می کنیم. شما کسی را نمی یابید که معبودی برای پرستش نداشته باشد و کاملا بی خدا زندگی کند.
ما انسان بی دین و بی خدا نداریم، حس کمال طلبی باعث می شود، هر کسی معبودی برای خود برگزیند و برای رسیدن به کمال خود، آن را بپرستد.
بنابراین می توانیم اذعان کنیم که همه انسان ها به نحوی خداپرست هستند، حتی پول پرست ها و شیطان پرست ها نیز معبودی برای خود دارند و به آن معتقد و علاقه منداند.
در سوره کافرون می خوانیم که پیامبر خدا (ص) به کافران می فرماید: لکم دینکم و لی دین. برای شما دینی است و برای من هم دینی است. یعنی من دین خود را دارم و شما دین خود را تبعیت می کنید.
تمام انسان ها از طریق آگاهی، باورمندی و گرایش به معبود است که به آرامش می رسند، زندگی برایشان معنادار و قابل تحمل می شود و با نزدیک شدن به آن، احساس کمال و خوشبختی می کنند.
خدای متعال انسان را یک موجود پرستشگر آفریده است و به او آموخته که از طریق پرستش به اهداف راهبردی و مهم زندگی خود برسند و همه انسان ها چه کافر و چه مومن از این قانون فطری تبعیت می کنند.
با این بیان به نقش پرستش در زندگی انسان پی می بریم و کاملا درک می کنیم که موضوع پرستش برای انسان بسیار راهبردی و سرنوشت ساز است.
تعریف عام پرستش:
هر هدف کلانی که شما در زندگی خود انتخاب می کنید و باور دارید که برای شما مفید و کمال آور است، مشکلات شما را حل می کند، نیازهای شما را برآورده می نماید و قلبا نیز آنرا دوست دارید، تصمیم جدی دارید به آن برسید و تمام تلاش خود را هم برای نزدیک شدن به آن به کار می گیرید، معبودی است که آنرا می پرستید.
بنابراین پرستش؛ دارای چند مولفه است:
1. هدف کلان:
هدف یا اهداف کلانی که برای رسیدن به آن اصرار داریم، در حقیقت همان معبودی است که به زندگی ما معنا و ارزش می دهد و برای رسیدن و نزدیک شدن به آن تلاش می کنیم.
یک انسان پرستشگر زندگی اش هدفمند و معنا دار است و با تمام قوا برای رسیدن به خدای خود تلاش می کند.
کسی که هدف و معبودی درزندگی خود ندارد و برای رسیدن به چیزی تلاش نمی کند، یک انسان پوچ گرا است، آدم های پوچ گرا زندگی شان بی معنا و بی ارزش است و حیران و بی هدف عمر خود را هدر می دهد.
اکثر کسانی که خودکشی می کنند برای این است که به پوچی رسیده اند و زندگی شان بی معنا شده است.
هدف و معبودی که قصد می کنیم به آن برسیم، هر چیزی می تواند باشد، به طور مثال می تواند پول باشد، قدرت باشد، شهرت باشد و مانند آن.
خیلی ها هدف و خدایشان پول و ثروت است و همین هدف به زندگی آنها معنا می دهد، پول پرستان کسانی هستند که به هر قیمتی شده می خواهند پول دار شوند و روی این موضوع تمرکز و برنامه ریزی می کنند و تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار می گیرند.
البته پول پرستی غیر از کسب ثروت حلال است. کسانی که با نیت خداپرستانه مال حلال کسب می کنند و آنرا در جهت هدف کلان خود که رضایت خداوند است مصرف می نمایند، هرگز پول پرست نیستند.
بنابراین همه مردم برای رسیدن به ثروت تلاش می کنند، اما همه آنها پول پرست نیستند. همه ما شهوت داریم و آنرا ارضاء می کنیم، اما همه ما شهوت پرست نیستیم.
به کسی پول پرست و شهوت پرست و شهرت پرست و مانند آن گفته می شود که هدف کلان و آرمانی او در زندگی، رسیدن به پول و ثروت و شهوت و شهرت و مانند آن است.
ما دو نوع هدف داریم، کلان و خرد. همه اهداف برای انسان جنبه پرستشی دارند، اما اهداف خرد و متوسط برای رسیدن به اهداف کلان انتخاب می شوند.
انسان های مشرک ممکن است همزمان چند هدف راهبردی و کلان در زندگی خود داشته باشند و برای رسیدن به همه آنها تلاش کنند. مانند اینکه کسی آرزو و آمالش در زندگی این باشد که هم ثروتمند شود هم قدرتمند و هم شهرتمند و به چیزی جز رسیدن به این آرزوها فکر نکند.
اما انسان موحد و خداپرست واقعی کسی است که یک هدف کلان بیشتر در زندگی اش ندارد و همان هدف نهایی و آرمان زندگی او است و فقط برای رسیدن به آن تلاش می کند. هدف نهایی خداپرستان رسیدن به خدا و قرب الهی است.
برای انسان خداپرست تحصیل مال و ثروت و ارضای شهوت و کسب قدرت و شهرت و هر هدف متوسط دیگری که اختیار می کند، در راستای هدف نهایی توجیه می شود و عنوان خداپرستی به خود می گیرد.
اگر هدف نهایی که خداپرستی و قرب به خدای متعال هست را از زندگی انسان حذف کنیم، تمام اهداف متوسطی که انسان برای زندگی خود برمی گزیند، جایگزین هدف کلان می گردد و گمراه کننده و شرک آمیز خواهد شد.
این بحث همان بحث نیت و قصد است که یکی از مباحث عمده و کلان خداپرستی است و انسان را وارد مسیر توحید می کند. از نظر اسلام انسان باید یک مقصد و هدف در زندگی داشته باشد و آن قرب الی الله است، زیرا تنها از این طریق به کمال و سعادت می رسد.
2. ایمان عمیق:
ایمان، همان باور عمیق به مفید و موثر بودن هدف نهایی در جهت رفع مشکلات و نیازهای زندگی و رسیدن به کمال و سعادت است.
اگر انسان به این باور عمیق برسد که هدف کلانی که انتخاب کرده است، تمام نیازهای او را برآورده می کند و او را به کمال و شکوفایی و قدرت و موفقیت می رساند و منشا لذت و خوشبختی خواهد بود، در حیطه پرستش او قرار می گیرد.
3. عشق:
دوست داشتن آرمانی که می خواهیم به او برسیم، از مولفه های دیگر پرستش است. انسان کسی یا چیزی را که دوست ندارد، پرستش نمی کند. رابطه عاطفی با معبود یکی از مولفه های مهم پرستش هر معبودی است. در روایت داریم که هل الدین الا الحب. آیا دین جز دوست داشتن است.
4. اقدام عملی:
حرکت و تلاش عملی موثر برای رسیدن به معبودی که قصد نزدیک شدن به او را داریم، در قالب احکام عملی دین و مناسک عبادی یا آیین های مذهبی یا فنون علمی و راهکارهای روانشناختی یا جامعه شناختی یا هر کار دیگری که لازم است انجام دهیم تا به آن هدف برسیم، از مولفه های دیگر تحقق پرستش است.
کسی که حرکت و تلاشی برای رسیدن به معبود خود نمی کند یک انسان پرستشگر نیست.
پرستش ذات خداوند از طریق صفات:
همانطور که در مباحث توحید نظری گفته می شود: در قوص نزول، خدای متعال از طریق اسماء و صفات بر جهان و انسان تاثیر می گذارد و خالقیت و ظهور و ربوبیت و رازقیت خداوند از طریق اسماء و صفات اعمال می شود.
در مباحث توحید عملی و قوص صعود نیز انسان از طریق اسماء و صفات به خدا نزدیک می شود. بنابراین ما در اعمال پرستشی خود، ذات الهی را می پرستیم، اما از طریق اسماء و صفات.
باید توجه داشته باشیم که بنابر اعتقاد به عینیت صفات با ذات، ما وقتی صفات را می پرستیم، در حقیقت ذات را می پرستیم، چون صفات عین ذات هستند.
به عبارت دیگر: ما مستقیما ذات وجود را نمی پرستیم. پرستش ذات الهی تنها به واسطه اسماء و صفات صورت می گیرد، ولی چون صفات عین ذات هستند، صفات پرستی، عین ذات پرستی است.
پس قرب ما به خداوند صفاتی است نه ذاتی، یعنی هرگز ذات الهی در ما ظهور نمی کند و آنچه در ما ظهور می کند، صفات خداوند است.
ذات الهی وجود است و ما ظهور وجود هستیم و در حرکت قربی خود به سوی خدا، ما هرگز ذات نمی شویم . ظهور همیشه ظهور است و ذات همیشه ذات است.
آنچه ما را به خدا نزدیک می کند، صفات الهی است، صفات است که در ما ظهور می کند و ما را به خدا شبیه می سازد.
امهات اسماء وصفات الهی:
مهمترین صفات پرستشی که به انسان رشد انسانی می دهد، تحت عنوان امهات صفات و صفات الهی مطرح می شود.
این صفات عبارتند از: حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر. سایر صفات الهی همه زیر مجموعه این صفات هستند.
بنابراین اگر انسان با پرستش این صفات به خدا نزدیک شود، تمامی صفات و کمالات دیگر نیز در او ظهور می کنند و انسان به کمال مطلوب خود که کمال مطلق است، می رسد.
مهمترین راه برای نزدیک شدن انسان به خداوند، از طریق صفت علم است. ما در مسیر علم آموزی خود صفت علم را می پرستیم و در اثر این پرستش مظهر علم الهی می شویم.
مطالعه و تحصیل و تفکر و پژوهش همه کارهای پرستشی ما برای قرب صفاتی به خداوند است.
این قانون کلی است و حتی غربی ها از طریق همین فورمول به توسعه و پیشرفت رسیده اند.
البته آنها چون اعتقاد عمیقی به عوالم معنوی ندارند، تنها پیشرفت مادی را وجهه همت خود قرار داده اند، ولی مسلمانان چون به روح و آخرت نیز اعتقاد دارند، علاوه بر توسعه مادی، به توسعه معنوی و روحانی نیز توجه می کنند.
ما معتقدیم که حقیقت انسان روح او است و صفات امی در حقیقت مبنای رشد و عظمت روحی انسان هستند.
مردم شناسی توحیدی:
بررسی گروه های مردمی در ارتباط با گرایش توحیدی:
1. خیلی از مردم خیال می کنند توحید، فقط اعتقاد به یگانگی خدا است و همین قدر که کسی در توحید نظری موحد شد، کافی است و جنبه های عملی و مبارزاتی توحید را درک نمی کنند. این افراد در زمینه عمل آزادند و به دلخواه خود عمل می کنند و در بند اطاعت و بندگی خدا و خودسازی نیستند.
2. بعضی مردم علاوه بر اعتقاد به یگانگی خداوند، جنبه های عملی توحید را هم درک می کنند و می دانند که عمل به آموزها های توحیدی، جزء توحید است و باید عملا خداپرست و به دین و احکام دینی پایبند باشند و از خدا و اولیای خدا اطاعت کنند.
این گروه توحیدشان بهتر است از گروه اول، ولی کامل نیست.
3. دسته سوم کسانی هستند که علاوه بر اعتقاد و عمل به آموزه های دینی، می دانند که تا با کفر و شرک درونی خود مبارزه نکنند و نفس خود را از این آلودگی ها پاک نکنند، به اخلاص در توحید نمی رسند و ایمان و توحید شان کامل و خالص نمی شود و لذا به خودسازی روی می آورند و وارد مبارزه با هوای نفس و شیطان می شوند و نسبت به بندگی خدا هم اهتمام و جدیت دارند.
این گروه نیز توحیدشان کامل تر است اما هنوز کامل نیست.
4. گروه چهارم از سه گروه قبلی پیشرفته تر هستند. این افراد کسانی هستند که علاوه بر طی این مراحل و کامل سازی توحید فردی، متوجه می شوند که توحید بعد اجتماعی هم دارد و باید در صحنه جامعه به مبارزه با شرک و کفر جهانی و اجتماعی و مظاهر آن اقدام کنند و تحت رهبری امام جامعه در یک مبارزه طولانی و تاریخی مشارکت داشته باشند.
این دسته ازمومنین انقلابی، وارد سیاست می شوند و ضمن تحصیل آگاهی سیاسی و اجتماعی، موضع گیری سیاسی و اجتماعی دارند و به عبادت های اجتماعی نیز می پردازند.
مثلا درهمایش های مومنین و تظاهرات و راهپیمایی های مردمی شرکت می کنند و به یاری رهبری توحیدی جامعه می پردازند و از ولایت و رهبری معصوم یا فقیه در زمان غیبت، تبعیت و اطاعت می کنند.
دشمن را می شناسند و همواره بصیرت و آگاهی سیاسی و اجتماعی خود را تقویت می کنند و نسبت به هجوم های مختلف فرهنگی و اقتصادی و نظامی دشمنان توحید، واکنش نشان می دهند و عملا در صحنه مبارزات توحیدی جبهه حق علیه باطل حضور دارند.
به لحاظ اجتماعی عدالت طلبی را آرمان خود قرار می دهند و در جهت شکوفایی تمدن توحیدی، تلاش کنند، انقلاب می کنند ، جهاد کنند و در نهایت هم ممکن است در همین مسیر به شهادت برسند.
این گروه سیاست را عین دیانت می دانند و توحیدشان کامل است و می توان آنها را مومن و موحد و انقلابی و اصول گرای واقعی دانست.
5. در مقابل گروه چهارم کسانی هم هستند که بعد اجتماعی توحید را قبول ندارند و اسلام انقلابی و سیاسی و حکومت ولایت فقیه را نمی پذیرند و تحت تاثیر فرهنگ و فلسفه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی سکولار غرب، معتقد اند که اداره جامعه کار دین نیست.
می گویند: سیاست را از دیانت جدا است و باید جامعه را با خرد جمعی و نخبگان علمی کشور اداره کرد.
اصلاح طلب ها و روشنفکران غرب زده و تکنوکرات ها از این دسته اند.
بعضی از آنها ممکن است نماز بخواند و روزه بگیرند و اعتقاد ظاهری به خدا و توحید هم داشته باشند و خود را ملی مذهبی بدانند، اما به لحاظ اجتماعی، کاملا سکولار و لیبرال و ملی گرا هستند و حکومت اسلامی و توحیدی و امامت جامعه توسط ولی فقیه را قبول ندارند و گاهی با آن مبارزه هم می کنند.
کنوکرات ها از این گروه اند، آنها معتقداند که حکومت و دولت را باید نخبگان علمی و متخصصین اداره کنند و تعهد دینی را برای اداره جامعه لازم نمی دانند.
مشکل عمده این گروه بیشتر فکری و اعتقادی و گرایشی است. اگر شخصیت و زندگی این افراد را بررسی کنید، مشاهده می کنید که ایشان به شدت تحت تاثیر تفکرات سکولاری و لیبرالی غرب هستند و گرایش های دنیاپرستانه و قدرت پرستانه و پول پرستانه دارند.
همین گرایش ها است که باعث می شود، وقتی تکنوکرات ها به قدرت می رسند، فساد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در جامعه بیشتر می شود و از این جهت قابل اعتماد نیستند.
در دولت های دینی و اصول گرا، فساد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بسیار کم است و اگر هم اتفاق بیافتد توسط نیروهای نفوذی اصلاح طلب و دنیا پرست انجام می شود، نه اصول گرای واقعی.
موحد و اصول گرای واقعی امکان ندارد که منبع هیچ فسادی باشد. هر کس فسادی انجام می دهد، قطعا خداپرست و اصول گرای واقعی نیست و منافقی است که خود را در میان ایشان جا زده است. پناه بر خدا
معنا و گستره پرستش:
یکی از موضوعاتی که مورد غفلت قرار گرفته است معنا و گستره پرستش است. پرستش معنای بسیار گسترده ای دارد و تقریبا شامل تمام رفتارهای اخلاقی و عبادی و اجتماعی ما می شود.
پرستش دو نوع است. خاص و عام.
پرستش خاص، یعنی مناسکی که خدای متعال به صورت تعبدی دستور داده است و ما آنها را انجام می دهیم مانند نماز و روزه و حج و مانند آن، اما پرستش به معنای عام آن شامل تمام رفتار های فردی و اجتماعی انسان می شود.
تمام کارهایی که انسان انجام می دهد و از آنها تاثیر می پذیرد، جنبه پرستشی دارد. تمام کسانی که ما از آنها اطاعت و تبعیت می کنیم و آنها بر ما تاثیر می گذارند، معبودهای ما هستند.
اگر این اطاعت و تبعیت در راستای تبعیت از خدا و قرب به او باشد توحیدی است و در حقیقت ما خدا را پرستیده ایم و اگر در راستای تبعیت از شیطان باشد، شرک است و در حقیقت ما شیطان را پرستیده ایم.
تمام کارهایی که ما در جهت هدایت وتاثیر گذاری بر دیگران انجام می دهیم، جنبه پرستشی دارد. اگر ما مردم را به سوی خدا بخوانیم و به بندگی خدا دعوت کنیم، این کار ما خداپرستی است و اگر به سوی دنیا و شیطان بخوانیم، کار ما شرک است.
در روایت دارد که من اصغی الی ناطق فقد عبده. کسی که به سخن سخنرانی گوش فرا می دهد هر آینه او را پرستش کرده است. در ادامه روایت دارد: اگر آن سخنران او را به خدا دعوت کند پس او خدا را پرستش کرده است و اگر به غیر خدا دعوت کند، غیر خدا را پرستش کرده است.
هیچ عملی نیست مگر اینکه یکی از احکام خمسه علم فقه شامل آن می شود. تمامی این احکام یعنی واجب و حرام و مستحب و مکروه جنبه پرستشی دارند و فقط مباح است که ارزش پرستشی ندارد که البته آنهم با نیت قربت، جنبه پرستشی پیدا می کند.
وقتی ما از درب خانه خود که خارج می شویم و به سوی انجام کاری می رویم، این حرکت ما پرستشی است، یعنی بستگی به هدف دارد.
اگر هدف شما از این حرکت جلب رضای خداوند و مثلا در جهت هدایت خلق باشد، ما در مسیر پرستش خداوند هستیم و اگر هدف ما خدای ناکرده کلاه برداری و قاچاق کالا و اختلاس و امثال آن باشد، ما در مسیر شرک و پول پرستی قرار داریم.
در مسیر زندگی تقریبا تمام حرکت های ما پرستشی است و روی ما تاثیر مثبت و منفی می گذارد.
یک معیار هم عشق و دوستی است. در روایت دارد: هل الدین الا الحب و البغض. چیزهایی که دوست داریم و نسبت به آنها عشق می ورزیم، برای ما جنبه پرستشی دارند.
در روایت دارد که مومن اشد حبا لله است، مومن شدید ترین دوست داشتن اش برای خدا است. به همین دلیل مومن واقعی گناه نمی کند، چون در هنگام انتخاب اعمال لذت خداپرستی را بر هر لذتی ترجیح می دهد.
علامت مومن این است که در مواضع اختیار، میان دو عمل شیطانی و الهی، خدا را انتخاب می کند چون اشد حبا لله است.
ما الگوهای خود را می پرستیم. الگوبرداری نوعی عمل پرستشی است. هر کسی یا چیزی که شما قصد می کنید عملا به آن نزدیک و شبیه شوید، عملتان پرستشی حساب می شود.
دو نفر که یکدیگر را دوست دارند و سعی می کنند به هم نزدیک شوند، روابط شان جنبه پرستشی پیدا می کند.
کسانی که عاشق می شوند، معشوق خود را می پرستند، چون مطیع آنها هستند و سعی می کنند به آنها نزدیک شوند.
اگر دوست و الگو و معشوق انسان، خدایی و مظهر خدا باشد، پرستش آنها همان پرستش خدا است و اگر غیر خدایی باشند، رابطه پرستشی با آنان شرک است.
شیعیان که عاشق اهل بیت (ع)هستند، در حقیقت آنها را می پرستند، ولی چون آنها مظهر کامل خدای متعال هستند، پرستش آنها، همان توحید و پرستش خداوند است.
کسانی که حب شدیدشان به دنیا است، و باعث می شود که دنیا را بر خدا ترجیح دهند، آنها دنیاپرست هستند.
کسانی که شهوت را بیشتر از خدا دوست دارند و گناهان جنسی از آنها صادر می شود، شهوت پرست هستند.
کسانی که حب شدیدشان به مال دنیا و ثروت و پول است و نمی توانند به خاطر خدا از مال حرام بگذرند، آنها پول پرست و دنیا پرست هستند.
کسانی که هوای نفس خود را بر خواست خدا ترجیح می دهند، نفس پرست هستند.
مومن کسی است که خواست و رضایت خدا را بر خواست و رضایت نفسانی خود ترجیح می دهد.
به طور کلی گناه، ریشه دردنیاپرستی و نفس پرستی دارد و انسان را از مسیر خداپرستی خارج می کند و به وادی شرک و کفر می کشاند.
گناه ریشه در کفر و شرک دارد و انسان را از خدا دور می کند و عمل صالح، ریشه در خداپرستی دارد و انسان را به خدا نزدیک می نماید.
جالب است بدانید که تمام انتخاب های ما جنبه پرستشی دارد و روی ما تاثیر می گذارد.
مثلا شما یک ماشین پانصد میلیون تومانی انتخاب می کنید و سوار می شوید. خیال می کنید این انتخاب و این ماشین روی شما تاثیر نمی گذارد، ولی تاثیر می گذارد.
ماشین پانصد میلیونی و خانه چندین میلیاردی و پنت هاوس و ویلای میلیاردی در شمال و کارخانه و امکانات فراوان دنیوی و حساب بانکی آنچنانی، می تواند روی منش و اخلاق شما تاثیر بگذارد.
دنیاپرستی اخلاق انسان را فاسد می کند و باعث تکبر و عجب و خود بینی و رفاه زدگی افراطی و تجمل گرایی و انواع آسیب های شخصیتی می شود، آسیب هایی که به انسانیت شما ضربه وارد می کند.
علت اینکه ساده زیستی و زهد توصیه شده است، برای این است که نفس و روح انسان سالم بماند و امکان خداپرستی و انسان زیستی برای ما فراهم شود.
طاغوت ها به دلیل داشتن قدرت و ثروت و کاخ نشینی تا جایی پیش می روند که خود را خدای مردم معرفی می کنند و انا ربکم الاعلی می گویند و از مردم توقع دارند که شاه پرست باشند و خدا را فراموش کنند.
اگر حاکم و رئیس جمهور یک کشور خداپرست باشد، طوری برنامه ریزی می کند که مردم خداپرست شوند و اگر طاغوتی باشد به گونه ای حکومت می کند که مردم او را بپرستند، یا شیطان پرست شوند.
بی خود نیست که گفته اند: الناس علی دین ملوکهم.
تمام نگاه های ما جنبه پرستشی دارد و بستگی دارد به چه چیزی نگاه کنیم. اگر کسی به یک زن بی حجاب نگاه می کند و در دل تمنای بدست آوردن او را دارد این کارش نوعی پرستش غیر خدا است.
هر چیزی که انسان قصد می کند به آن برسد، در حال پرستش آن است. به همین دلیل است که نگاه به صورت عالم عبادت است.
همچنین تمام گوش کردن ها و خوردن ها و خوابیدن ها و سخن گفتن ها و رفتن ها و کارکردن ها و حرکت های ما جنبه پرستشی به خود می گیرد و بستگی دارد که در جهت قرب به خدا باشد یا نباشد.
شما وقتی تلویزیون می بینید، فیلم نگاه می کنید، یا کتاب می خوانید، یا سخنرانی گوش می کنید، همه اینها جنبه پرستشی دارد و بر شما تاثیر مثبت یا منفی می گذارد.
کسانی که خوراک فکری و فرهنگی برای جامعه تهیه می کنند، اینها آشپزهای فرهنگی هستند که یا باعث ترویج توحید و خداپرستی می شوند یا شرک و دنیا پرستی.
توحید ، خداپرستی، خداشناسی. !
توحید در مباحث نظری، اکثرا به معنای خداشناسی گرفته می شود، اما به نظر می رسد که این تلقی از توحید درست نیست. توحیدی که در قرآن کریم مطرح شده است به معنای خداپرستی است، بنابراین منظور ما نیز از طرح توحید در این مباحث، خداپرستی است.
ما در مباحث نظری و بنیادین خودسازی به این معنا از توحید توجه داریم و منظورمان از توحید، خداپرستی است، زیرا این بحث است که موضوع اصلی دین می باشد و در ساخت انسان و جامعه تاثیر مستقیم دارد.
برای خداپرستی، خداشناسی و خدایابی نیز لازم هست اما مقصود اصلی از توحید در آموزه های اسلام و قرآن کریم، خداپرستی است.
اگر کمی دقت کنیم، مشاهده می کنیم که بخش اعظمی از آیات قرآن کریم درباره خداپرستی صحبت می کند و دائم به ما می گوید:
خدایی را بپرستید که خالق شما است، خالق آسمان و زمین است، مربی شما است، مهربان است، علم دارد، قدرت دارد، مالک شما و عالم است، سمیع و بصیر است، او کسی است که همه نعمت ها را در اختیار شما قرار داده است و مانند آن.
قرآن کریم در مورد خدا و توحید، صحبت می کند، اما خداوند را به عنوان معبود و کسی که فقط او را باید پرستید، سخن می گوید.
در قرآن کریم هیچ واژه ای مانند الله تکرار نشده است. از معجم المفهرس فواد باقی استفاده می شود که این کلمه 980 بار در قرآن کریم تکرار شده است.
الله از اله است، به معنای معبودی که مستجمع جمیع صفات کمال است و به همین دلیل است که شایسته پرستش انسان است. انسان طالب کمال مطلق است و کمال مطلق، تنها ذات مستجمع جمیع صفات است.
در قرآن کریم بحثی در مورد اثبات خداوند نیست. تمام مباحثی که در مورد خداوند مطرح می شود، جهت دار است و جهت آن معرفی معبود است.
بسیاری خیال می کنند، آیات توحیدی قرآن کریم می خواهد خدا را اثبات کند، در صورتی که موضوع تمامی این آیات دعوت به پرستش خدای یگانه است.
قرآن کریم در مقام اثبات ذات نیست. این کتاب مقدس تنها در مقام توصیف معبود عالم و اثبات توحید در پرستش و تبیین صفات معبود است. یعنی می خواهد بگوید، معبود شما الله است، پس تنها او را بپرستید و از پرستش خداوند منحرف نشوید.
مرکز ثقل دعوت انبیاء الهی خداپرستی بوده است. در قرآن کریم می خوانیم که تمام انبیاء به خداپرستی دعوت می کردند.
در سوره نحل آیه 36 آمده است: ولقد بعثنا فی کل امه رسولا ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت. هر آینه در هر امتی رسولی مبعوث کردیم تا به مردم بگوید: تنها خدا را عبادت کنید و از پرستش طاغوت خودداری نمایید.
پرستش خدا است که انسان ساز و اکسیر اعظم است و می تواند مس وجود انسان را طلا کند و می تواند روح مرده را زنده نماید، آب حیات است و می تواند به انسان زندگی جاودان ببخشد.
علم توحید و خداپرستی برگرفته از جمله لا اله الا الله است که به انسان قدرت و اراده و کمال می دهد، انسان با خداپرستی، مظهر کامل خداوند و خلیفه خدا در روی زمین می شود.
امام خمینی (رض) از طریق تفکر توحیدی وخداپرستی علمی و عملی بود که به این مقام رفیع عرفانی و اجتماعی رسیده بود.
این علم همان علم سلوک نظری و مبنای تفکر توحیدی است که تمامی سالکان راه خدا از طریق آن مشی می کنند و به مقصد و معرفت می رسند.
علم خداشناسی و توحید ذات و صفات و سایر علوم توحیدی کم و بیش مورد بحث عالمان دینی قرار گرفته و به خصوص علم فقه؛ اخلاق، کلام، فلسفه و عرفان نظری به آن پرداخته اند.
اما این علم تا حدی جدید است و کمتر به آن پرداخته شده است و ما درپی آن هستیم که هر قدر بتوانیم آنرا باز و معرفی می کنیم.
نیاز به خداشناسی و خدایابی:
برای اینکه خدا را بپرستیم، لازم است ابتدا خدا را بشناسیم و خدایابی کنیم تا گرفتار شرک و پرستش خدایان دروغین نشویم.
مباحث مربوط به خداشناسی، تنها به انسان خدای واقعی را نشان می دهد و از خداهای قلابی مانند بت و ستاره و ماه و مانند آن برحذر می دارد، تا انسان که مظهر خدای واقعی است و تنها با پرستش الله، به کمال می رسد راه را گم نکند و در مصداق دچار اشتباه نشود.
این علم یکی از نیازهای خداپرستی است، یعنی برای خداپرستی باید ابتدا خداشناسی داشته باشیم، اما خودش مستقیما به انسان قدرت و شکوفایی و کمال نمی دهد. آنچه به ما کمال می دهد، خداپرستی است.
خداشناسی فقط به ما می گوید، خدا یکی است و دو تا نیست و آن خدای واقعی الله؛ یعنی ذات مستجمع جمیع صفات است، تا زمینه را برای خداپرستی کامل و جامع فراهم کند.
نیاز به اقدامات عملی و شریعت توحیدی:
تا اینجا در مورد راهبرد توحید برای رسیدن به کمال سخن گفتیم، ولی از آنجایی که هر راهبردی نیاز به اقدامات عملی برای رسیدن به هدف دارد، اقدامات عملی، در حقیقت گام هایی هستند که ما را به هدف می رسانند.
منظور از اقدامات عملی در راهبرد توحید، همان مرحله خودسازی و سیر و سلوک عملی است که در کنار سیروسلوک نظری به آن پرداخته می شود.
بنابراین یکی از مباحث مهم و گسترده توحیدی، گام ها و اقدامات عملی ای است که انسان برای رسیدن به کمال مطلوب انسانی در مسیر توحید انجام می دهد.
این علم که همان شریعت توحیدی است، در حقیقت نحوه عملی پرستش خدا و ترک پرستش غیر خدا را به انسان مومن می آموزد.
عمل و عبادت، بعد از علم و آگاهی، نقش کلیدی در ساخت انسان دارد، با عمل است که انسان به آزادی واقعی می رسد و صفت اختیار و انسانیت در او شکوفا می شود.
در آموزه های دینی و قرآن کریم به اهمیت عمل در تربیت انسان اشارات فراوانی وجود دارد. قرآن کریم دائم به نقش ایمان و عمل صالح برای رشد و کمال انسان تاکید می کند.
در سوره عصر می خوانیم: وَ الْعَصْرِ * إِنّ اْلإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاّ الّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ. قسم به روزگار، که آدمی در زیانکاری است، جز آنان که ایمان آوردند و کارهای نیکو انجام دادند.
انسان اگر حتی سیر و سلوک نظری اش کامل باشد، ولی وارد اقدامات عملی نشود، به کمال واقعی و مطلوب انسانی نمی رسد و تلاش های نظری اش بی ثمر خواهد بود.
سیر و سلوک عملی هم راه رسیدن به کمال فردی را به انسان می آموزد هم روش اجتماعی شدن و عبادت اجتماعی را به سالک یاد می دهد و انسان را در تمام ابعاد فردی و اجتماعی به شکوفایی و کمال مطلوب می رساند.
تفسیر آیات توحیدی قرآن کریم:
وَ ما أُمِرُوا إِلاَّ لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ حُنَفاءَ وَ یُقیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤْتُوا الزَّکاةَ وَ ذلِکَ دینُ الْقَیِّمَةِ (بینه، 5)
تفسیر المیزان
رسالت این رسول جز این نبود که به مشرکین واهل کتاب بفهماند از طرف خدا مأمورند الله را به عنوان یگانه معبود بپرستند و چیزی راشریک او نسازند ونماز را بپا داشته ، زکات را بدهند و دین قیم هم همین است.
یعنی رسالت رسول اسلام ص و کتاب های آسمانی ، این کفار اهل کتاب و مشرکین راامر نمی کند، مگر به عبادت خدای تعالی ، آنهم به نحو خالصانه ، که به هیچ وجه چیزی را شریک او نگیرند و در حد وسط و اعتدال بوده و به جانب افراط و تفریط مایل نشوند،
آنگاه در مقام ذکر خاص بعد از عام ، به دو مسأله نماز و زکات اشاره می کند که نماز، توجه عبودی خالصانه بسوی پروردگار است و زکات انفاق به خلق خدا در راه خداست که آنهم از ایمان به خدا نشأت می گیرد.
در ادامه می فرماید: این همان دین ارزشمند کتب قیمه است ، یعنی این دین اسلام ودعوت محمدی ، دینی نوظهور و بی سابقه نیست و دین خدا همواره یکی بوده و در همه کتابهای آسمانی همین معانی مطرح بوده است و امتهای قبلی نیز به این تکالیف عبادی مکلف بوده اند، پس بناچار باید به آن بگروند، چون قیم و ارزشمند است.
تفسیر حسینی همدانی
مرام رسولان جز دعوت جامعه بشر بتوحید و خداپرستی نبوده بلکه بشر را بمکتب خداپرستی دعوت نمایند به اینکه که در مقام عبودیت و سپاس از نعمت آفریدگار برآیند و او را یکتا و بیهمتا معتقد باشند و همچنین بصفات کامله و بسایر ارکان توحید ایمان آوردند با قید اینکه به خلوص در عبودیت تأکید شده است.
هم چنانکه ابراهیم خلیل علیه السّلام در مقام سپاس گوید (وَ الَّذِی هُوَ یُطعِمُنِی وَ یَسقِینِ وَ إِذا مَرِضتُ فَهُوَ یَشفِینِ) رفع هر گونه نیاز و حاجتی را بطور شهود از ساحت پروردگار میبیند و رفع گرسنگی و تشنگی را از پروردگار میداند و رفع بیماری و حالت بهبودی را موهبت و فضل شمرد و تحولات و حوادث جهان را بطوریکه شایسته ساحت ربوبی است بوی مستند می داند و نعمت گسترده هستی که بر هر ذره و هر موجود ریز و کلان نهاده بطور عاریت است و هرگز از خود سلب مالکیت ننموده و پیوسته زمام تدبیر موجودات را در حیطه قدرت و اراده خود دارد.
بر اینکه اساس عمده نظر مکتب توحید خالص بر مبنای اثبات توحید افعالی پروردگار و جلوگیری از ضلالت و از شرک در باره تدبیر امور جهان است به اینکه که بشر را متوجه سازد که همه تحولات و پدیدههای جهان نمونه از حسن تدبیر جهان آفرین است و هرگز موجودی در وجود و یا در باره تأثیر در معلولهای خود استقلال نداشته زیرا بحکم فطرت و خرد خلق و آفرینش مستند بجهان آفرین است هم چنین ادامه فیض هستی و تدبیر آنها بسوی کمال از شئون خلقت و سوق آنها بسوی غرض از خلقت آنها است.
حنفاء جمع حنیف حال از ضمیر مانند مخلصین است و مبنی بر تأکید بر خلوص و اینکه از افراط و تفریط مصون باشد هم چنانکه دین اسلام حنیف و مبنی بر اعتدال در همه امور و احتراز افراط و تفریط است از آن جمله مبنی بر تسهیل و رفع حرج از اهل ایمان است و در هر مورد که حکم بخصوص سبب مشقت و حرج گردد خصوص آن حکم از آن مورد مادام که حرجی است رفع شده است.
وَ یُقِیمُوا الصَّلاةَ وَ یُؤتُوا الزَّکاةَ:
از نظر اهتمام باقامه فرائض یومیه که شعار آن عبودیت خالص است و تأثیر در همه افعال و حرکات و سیر و سلوک اهل ایمان دارد بدان توجه خالص شده و همچنین اداء زکوة و کمک بفقراء و بینوایان و کمک بزیردستان که پایه انتظام امور اجتماع را پیریزی مینماید از نظر اینکه یگانه سبب اختلال نظام اجتماع اختلاف طبقاتی است که سبب نهضت و قیام بینوایان برابر سرمایه داران خواهد شد و یگانه وسیله رفع آن کمک مالی بفقراء و جلب رضایت و تأمین نیازهای اولیه آنان است.
وَ ذلِکَ دِینُ القَیِّمَةِ:
برنامه مکتب قرآن حاوی اصول اعتقادی و اخلاقی و عملی است و انتظام امور و سعادت پیروان مکتب را تأمین مینماید و قوام انتظام اجتماعات بشری را برای همیشه پایه گذاری مینماید و آیات کریمه قرآنی در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی و اخلاقی و سیاسی بشر دخالت مینماید و انتظام میبخشد و سعادت آنان را در دو جهان تأمین مینماید.
نقش راهبردی توحید و ولایت:
شعار راهبردی اسلام: قولوا لا اله الا الله تفلحوا. است.
برای اینکه با نقش راهبردی توحید آشنا شویم کافی این شعار راهبردی اسلام را توضیح دهیم.
این شعار به ما می گوید:
1- راه رسیدن به همه خوبی ها و رستگاری ها و سعادت های انسان توحید است.
2- راه رسیدن به بهشت و دور شدن از جهنم توحید است.
3- راه رسیدن به خدا و سلوک و خودسازی توحید است.
4- راه رسیدن به کمال انسانی توحید است.
5- راه رسیدن به پیشرفت اجتماعی توحید است.
6- راه رسیدن به علم حقیقی و حقیقت علم توحید است.
7- راه رسیدن به قدرت و اراده و انسانیت توحید است.
8- راه رسیدن به کمالات اخلاقی و مهرورزی توحید است.
9- راه رسیدن به عرفان و معنویت توحید است.
10- راه رسیدن به ایدئولوژی اسلام و تبیین آن توحید است.
11- راه رسیدن به حکومت اسلامی توحید است.
12- راه رسیدن به جامعه و تمدن اسلامی توحید است.
13- راه رسیدن به فرهنگ و هنر اسلامی توحید است.
14- راه رسید ن به دولت اسلامی توحید است.
15- راه رسیدن به ولایت تکوینی و تشریعی توحید است.
16- راه رسیدن به سبک زندگی اسلامی توحید است.
17- راه رسیدن به انسانیت و شکوفا شدن هویت انسانی توحید است.
18- راه پرورش عقل و فطرت انسانی توحید است.
19- راه رسیدن به سلامتی بدن و روان انسان توحید است.
20- راه درمان بیماری های روحی و روانی توحید است.
21- راه رسیدن به قلب سلیم و سلامت روح توحید است.
22- راه رسیدن به حیات طیبه انسانی توحید است.
23- راه رسیدن به روحیه انقلابی و مبارزه و مقاومت توحید است.
24- راه رسیدن به مقام ولایت و خلافت خدا در زمین توحید است.
25- راه رفع مشکلات جامعه در ابعاد مختلف و جلوگیری از فساد توحید است.
26- راه تربیت عالم دینی و استاد اخلاق توحید است.
27- راه درک و فهم درست دین و قرآن کریم توحید ا ست.
28- راه تربیت فرزند مسلمان و مومن توحید است.
29- راه رسیدن به فلسفه تاریخ و جریان شناسی سیاسی وتاریخی توحید است.
30- راه رسیدن به اقتصاد اسلامی توحید است.
31- راه دشمن شناسی و رسیدن به بصیرت دینی و اجتماعی توحید است.
32- راه رسیدن به علم اسلامی و دانشگاه اسلامی توحید است.
33- راه مبارزه و مقابله با هجوم فکری و فرهنگی دشمن توحید است.
34- راه رسیدن به پیروزی و موفقیت در زندگی توحید است.
35- راه رسیدن به مقام شهدای کربلا مجاهده برای بقاء توحید است.
36- راه رسیدن به آزادی واقعی انسانی و صفت اختیار توحید است.
37- راه رسیدن به آگاهی و بیداری اسلامی توحید است.
38- راه رسیدن به کمال و قرب الهی توحید است.
39- راه تقویت ایمان و رسیدن به یقین توحید است.
40- راه نجات انسان از هر رزیلت اخلاقی و بدی توحید است.
41- راه سعادت دنیا و آخرت انسان در توحید است.
42- راه رسیدن به آرامش و اطمینان نفس توحید است.
43- راه رسیدن به لقای الهی توحید است.
44- راه رسیدن به عظمت و رشد روحی در انسان توحید است.
45- راه رسیدن به حیات جاودان و بقاء در توحید است.
46- راه رسیدن به کرامت و همت و قدرت تاثیر گذاری مثبت انسانی توحید است.
47- راه رسیدن به فناء فی الله و بقاء بالله توحید است.
48- راه رسیدن به عشق حقیقی توحید است.
49- راه رسیدن به عرفان ناب اسلامی و معرفت نظری هستی توحید است.
50- راه زمینه سازی برای تعجیل در فرج امام زمان عج توحید است.
توحید ثقل اکبر و ولایت که شرط توحید است، ثقل اصغر دین ما است.
باید بدانیم که راه رسیدن به همه خوبی ها و کمالات فردی و اجتماعی توحید است اما ولایت شرط توحید است، یعنی این راه بدون سرپرستی و هدایت ونظارت امام معصوم(ع) و در عصر غیبت، ولایت فقیه، امکان وصول ندارد.
پیامبر اسلام ص فرمود من از میان شما می روم و برای شما دو چیز می گذارم که هرگز نباید از هم جدا شوند. قرآن (کتاب توحید) و اهل بیتم (که همان ولایت است).
توحید اگر از ولایت جدا شود نتیجه اش وهابیت و افراطی گری و تروریست پروری و داعش می شود و ولایت هم اگر مبتنی بر تفکر عمیق توحیدی نباشد، در سطح روح و عاطفه انسان می ماند و از آسیب های فکری و فرهنگی و گمراهی نمی تواند انسان را حفظ نماید. تنها راه نجات انسان توحید به همراه ولایت است.
توحید، انقلابی گری، عافیت طلبی.
توحید که از الگوی لا اله الا الله تبعیت می کند، دارای دو بخش اساسی است. بخش اول آن نفی شرک و مبارزه با مظاهر آن در نفس انسان و جامعه است و بخش دوم آن دلالت بر خداپرستی دارد.
این به این معنا است که برای خداپرستی و رسیدن به کمال، لازم است با ریشه های شرک درونی و بیرونی و مظاهر آن، مبارزه و جهاد اکبر و کبیر صورت گیرد تا زمینه برای خداپرستی و عبادت فراهم شود.
بنابراین مومن واقعی کسی است که هم اهل مبارزه و جهاد و درگیری با کفر و شرک و نفاق و مظاهر اجتماعی آن است، هم اهل عبادت و بندگی است.
بر این اساس روحیه انقلابی گری ریشه در کلمه توحید دارد. مومن و موحد واقعی یک انسان انقلابی است. کسی که اهل مبارزه نیست، اهل جهاد نیست، اهل سیاست نیست و در مبارزات اجتماعی حضور فعال ندارد، انقلابی و مومن واقعی نیست.
در این زمینه امامان شیعه بهترین الگوی توحید و انقلابی گری هستند. امام حسین (ع) یک انقلابی بزرگ بود. او اهل مبارزه با ظلم و دنیاپرستی و مظاهر شرک در زمان خود بود و در این راه، از تمام مال و جان و عزیزان و یاران خود گذشت و با تمام هستی خود به میدان آمد و حتی خانواده خود را در معرض اسارت قرار داد، تا باطل را سرکوب کند و حق را پیروز نماید و موفق هم شد.
امام خمینی (رض) هم یک انقلابی بزرگ بود. او اینطور نبود که در گوشه ای بنشیند و به علم و عبادت و خداپرستی مشغول شود، امام راحل از جوانی دائما با دنیای کفر و شرک و مظاهر و دست نشاندگان آنان می جنگید و در نهایت هم موفق شد رژیم منحوس طاغوتی شاه را منقرض کند و حکومت اسلامی را در ایران بنیان گذاری نماید.
امام خامنه ای نیز بعد از امام خمینی (رض) با بینش و روحیه انقلابی عمیق خود در تمام مدتی که در مقام رهبری انقلاب اسلامی قرار دارد، با دشمنان نظام جنگیده و کشور را در راه توحید به خوبی رهبری کرده است.
او در تمام زندگی خود، در صحنه های مبارزاتی جامعه حضور فعال داشته است و با طاغوت های زمان و سردمدار کفر جهانی مبارزه بی امان نموده است.
روحیه عافیت طلبی:
درمقابل مومنان مبارز و انقلابی، بعضی افراد نیز هستند که تظاهر به ایمان و بندگی خدا می کنند و چه بسیا خیلی هم مقدس نما هستند، اما روحیه انقلابی گری و مبارزه ندارند.
این گروه به بعد سیاسی و اجتماعی توحید توجه ندارند و دین را تنها در بعد فردی آن قبول دارند. افراد عافیت طلب بدون اینکه اظهار نظر کنند، عملا سیاست را از دیانت جدا می دانند.
اغلب این افراد آدم های مقدسی هستند و ظاهر فریبنده ای نیز دارند و با زرنگی خاصی خود را از صحنه های خطر و درگیری دور نگه می دارند و با خود می گویند:
چه عیبی دارد که ما هم عبادت خود را انجام دهیم و بهشت خود را بسازیم و در دنیا هم زندگی راحتی برای خود و خانواده خود درست کنیم.
اینطوری هم دنیا داریم هم آخرت. سری که درد نمی کند، چرا دستمال ببندیم. ما چکار داریم به اینکه خود را با اهل دنیا درگیر کنیم، تعامل مگر چه عیبی دارد که ما آنرا رها کنیم و خود را با دیگران درگیر نماییم.
آنها انسان های مبارز و مجاهد را آدم های ساده لوحی می دانند که برای خود و دیگران دردسر درست می کنند.
می گویند باید طوری در جامعه حرکت کنید که کسی نتواند به شما اشکال وارد کند، راحت و آسوده زندگی و عبادت کنید و با کسی درگیر نشوید، جنگ و درگیری بدبختی است، چرا خودتان را بدبخت می کنید.
زرنگ باش، گناه نکن و عبادت خود را هم انجام بده، اینطوری هم در جامعه عزیزی و احترام داری، هم مردم تو را خداپرست و نیکوکار می شناسند، هم موقعیت خود را حفظ می کنی، هم راحت زندگی می کنی و در آخرت نیز مستقیم به بهشت می روی، دیگر چه می خواهی از این بهتر؟
به نظر آنها انقلابی ها دچار توهم توطئه شده اند، اصلا دشمنی در کار نیست، اگر با قدرت های جهانی کنار بیاییم و تعامل کنیم، آنها کاری به کار ما ندارند، می گویند: شما خودتان دشمن تراشی می کنید.
آنها نمی دانند که قسمت بزرگی از توحید، مبارزه و مقاومت است. مسلمان با روحیه انقلابی گری و از طریق مبارزه با کفر و شرک و مظاهر آن رشد می کند و به کمال انسانی می رسد.
عافیت طلب ها خیال می کنند خیلی زرنگ هستند و در حقیقت می خواهند با زرنگی خاصی، هم به دنیا برسند، هم آخرت، در صورتی که خیر دنیا و آخرت در گذشتن از دنیا است. نمی شود انسان هم دنیا را بخواهد هم آخرت را.
افراد عافیت طلب هرگز به کمال و معرفت نمی رسند، چون نوعی خودپرستی در آنها وجود دارد که مانع اخلاص و کمال است. کسی به معرفت و انسانیت می رسد که هم اهل علم و عبادت باشد، هم اهل مبارزه و جهاد با دشمن.
امام خمینی (رض) به این افراد می گفت: مسلمان امریکایی. عافیت طلب ها مسلمان های بی خطر و بی خاصیت اند.
عافیت طلب های متنسک نماز اول وقت می خوانند و احیانا اهل تهجد و شب زنده داری هم هستند و دائم به زیارت عتبات عالیات هم می روند و عمره شان ترک نمی شود، اما هیچ خطری برای کفر جهانی ندارند.
سخنرانی می کنند، ولی معمولا به مردم تکنیک های زیاد شدن رزق و روزی و برکت را یاد می دهند، و کاری به کار آمریکا و جبهه کفر و باطل ندارند.
این گروه خودشان را شیعه می دانند، اما دشمن شناسی و بصیرت ندارند و ایمان شان نصفه نیمه است.
مذهب شیعه انقلابی است، یک شیعه نمی تواند سیاسی نباشد، اجتماعی نباشد، مبارزه نکند، اهل جهاد نباشد، ان الجهاد باب فتحه الله لخاصه اولیائه.
امامان شیعه همه اهل مبارزه و جهاد بودند و لذا همگی دراین راه شهید شدند. الگوی شیعه امام حسین (ع) است.
وقت عبادت شب است، روز وقت مبارزه است. شیعه شبها عبادت می کند و روزها در میادین مختلف مبارزه و جهاد حضور دارد.
متاسفانه اکثر مسلمانان کشورهای اسلامی که در همسایگی ما بسر می برند، اسلامشان آمریکایی است،عافیت طلب و سازشکارهستند و اهل مبارزه و درگیری با کفر جهانی نیستند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید