بازدید امروز : 445
بازدید دیروز : 62
معیارهای انتخاب نماینده اصللح برای مجلس شورای اسلامی در نگاه امام خمینی (ره)
1. «اشخاصی که انتخاب میکنید، سوابقشان را مطالعه کنید... در زمان سابق چه جور بودند، در زمان انقلاب چه جور بودند، از اول انقلاب تا حالا چه جور بودند و سوابق خانوادگیشان چه هست، عقایدشان چه هست و مقدار معلوماتشان چه هست.»(1)
2. «افرادی را انتخاب کنید که متعهد به اسلام شرقی و غربی نباشند، بر صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت باشند.»(2)
3. «کسانی را که انتخاب میکنید، باید مسایل را تشخیص دهند، نه از افرادی باشند که اگر روس یا امریکا یا قدرت دیگری تشری زد، بترسند؛ باید بایستند و مقابله کنند.»(3)
4. مردم شجاع ایران با دقت تمام به نمایندگانی رای دهند که... طعم تلخ فقر را چشیده باشند و در قول و عمل مدافع اسلام پا برهنگان زمین... و مدافع اسلام ناب محمدی (ص) باشند.»(4)
5. «باید اشخاص امین و صادق در مجلس شورا بروند که مقررات شما را بر طبق خواستههای خدای متعال پیاده کنند.»(5)
6. «سرنوشت اسلام و کشور خود را به دست کسانی دهید که به اسلام و جمهوری اسلامی و قانون اساسی معتقد و نسبت به احکام نورانی الهی متعهد باشند و منفعت خود را بر مصلحت کشور مقدم ندارند.»(6)
7. «انتخاب اصلح برای مسلمین، یعنی انتخاب فردی که تعهد به اسلام و حیثیت آن داشته باشد، و همه چیز را بفهمد و چون در مجلس، اسلام تنها کافی نیست، بلکه باید مسلمانی باشد که احتیاجات مملکت را بشناسد و سیاست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد کشور باشد و ممکن است به شما و گروه شما هم مربوط نباشد، که اگر اصلح را انتخاب کردید، کاری اسلامی میکنید و این محکی است برای خودتان که تشخیص بدهید انتخاب برای اسلام است یا برای صلاح خوتان.»(7)
==========
1.صحیفه نور، ج 9، ص 177
2. همان، ج 11، ص 284
3. همان، ج 18، ص 198
4. همان، ج 4، ص 194
5. همان، ج 5، ص 253
6. همان،ج11، ص 269
7. همان، ج 18، ص 152
ما چند نوع تقوا داریم، لطفا کمی توضیح دهید؟
انواع تقوا:
1. تقواى روحى : انسان باید روح خود را به اندازه ایى تقویت نماید که تقوا در آن به صورت یک ملکه در آید و آن را از آلودگى ها حفظ نموده و چنان روح قوى و پاکى داشته باشد که بتواند به وسیله آن به خداوند نزدیک شده و راه تکامل را طى کند.
2. تقواى مغزى و فکرى : تقوایى است که انسان را از هر گونه مخاطره مغزى دور نموده و نمى گذارد مغز او به افکار نامتناسب آلوده گردد. کسى که داراى تقواى مغزى است ، نه تنها با اعضا و جوارحش گناه نمى کند، بلکه فکر انجام گناه را هم به مغز خود راه نمى دهد.
3. تقواى اعضاء: این است که تمام قواى بدن و جوارح ، در اختیار و کنترل خود انسان باشد. چشم نتواند بدون اجازه به هر جا که مى خواهد نگاه کند. گوش براى شنیدن هر نغمه ایى آزاد نباشد و همچنین اسفل اعضاء و... باید با نیروى باطنى تقوا، همه اعضاى بدن را نگهدارى و در تحت مراقبت و کنترل قرار داد.
4. تقواى قلبى : خداوند عالم از تقواى قلبى به ((شعائر الله )) یعنى (علامت هاى خداوند) یاد کرده است و مى فرماید:
و من یعظم شعائر الله فانها من تقوى القلوب (186)
کسى که بزرگ بشمارد و بشناسد علامت هاى خدا را، پس بدرستى که تقوا در قلب او برقرار است .
5. تقواى علمى : یعنى حفظ و نگهدارى مشاعر، از کج اندیشى و اعتقاد باطل ؛ فرموده اند: اشرفیت علم موقوف است به اهمیت موضوع آن علم ؛ بنابراین هر کسى که طالب علم است ، باید آن علمى را طلب کند که با تقوا سنجیده شده و انسان را به راه حق بکشاند.
6. تقواى سیاسى : تقوایى است که باید همه در آن را نظر داشته باشند، چون هیچ جامعه ایى بدون سیاست پیش نمى رود. هرگاه در جامعه ایى سیاست واقعى پیاده نشود، آن جامعه رو به انحطاط مى رود و مستعمره جوامع دیگر مى شود؛ بنابراین بر همه افراد با تقواى جامعه لازم است که آگاه باشند و نگذارند ابر قدرت هاى عالم بر آنها تسلط پیدا کنند. ادامه مطلب...
خوف از خدا یعنی چی؟ یعنی از عذاب بترسیم؟
در قرآن درباره چهارمین ویژگى بندگان خاص و ممتاز خداوندچنین مىخوانیم: «والذین یقولون ربنا اصرف عذاب جهنم ان عذابهاکان غراما انها سائت مستقرا و مقاما» بندگان ممتاز خداوندرحمان کسانى هستند که مىگویند پروردگارا عذاب دوزخ را از مابرطرف گردان که عذابش سخت و پردوام است قطعا دوزخ جایگاه ومحلى بد براى اقامت است.
خداوند در این آیه به چهارمین ویژگى بندگان ممتاز الهى اشارهکرده است که عبارت از «خصلتخوف و خشیت از خدا» است، بهعبارت روشنتر آنها از کیفر نافرمانى خدا به شدت مىترسند واعتقاد راسخ دارند که نافرمانى خدا به معنى اطاعت از فرمانشیطان است و چنین کارى موجب عذاب الهى، و دخول در دوزخ خواهدشد. آنها آن چنان خائف و هراسناک از پیامدهاى گناه و عذاب دوزخهستند که این حالت درونى خود را ابراز نموده و با کمال خضوعدستبه دعا برمىدارند و از درگاه خدا مىخواهند که مشمول عذابسخت دوزخ که براى مجرمان آماده شده نشوند. آنها طبعا ازعواملى که موجب عذاب است پرهیز نموده، و با اجراى فرمان الهى وانجام دستورهاى خدا، رحمتسرشار الهى را به سوى خود جلب و جذبمىکنند، و این حالتبراى آنها دائمى است و لحظهاى از خوف خدافاصله نمىگیرند. آنها وعید الهى را به شوخى نمىگیرند مثل بعضىکه مست و مخمور غرور و غفلت هستند و به اصطلاح دل به دریانمىزنند.
و نمىگویند: بادا باد، رحمتخدا وسیع است.
به این افراد که این گونه تصور مىکنند باید گفت:
اى که تو را گشته جهل مشت و گریبان
چشم بپوشیدهاى ز دین و ز ایمان
هیچ نیندیشى از عذاب قیامت
هیچ نپرهیزى از شراره نیران
رفته به گوشت که کردگار کریم است
صاحب عفو است و لطف و رحمت و احسان
لیک ندانى که مىکشد سوى دوزخ
معصیت کردگار و طاعتشیطان
خوف به معنى ترس و وحشت درونى است، از این رو اهرمى درونىبراى ترک گناه و هر گونه جرم محسوب مىشود، مثلا خوف و ترس ازقانون، دادگاه، جریمه، زندان و تعزیرات حکومتى باعث مىشود کهانسان مرتکب جرم نشود، تا مبادا گرفتار این کیفرها گردد.
بنابراین خوف از خدا به معنى ترس از ذات پاک او نیست. بلکه به معنى خوف از قانون و عدالت او است. این خوف نیز ازمقایسه اعمال خود با عدل الهى حاصل مىشود، بنابراین خوف یکناراحتى درونى از مجازاتى است که بازتاب گناه و ترک اطاعتخدا توسط انسان مىباشد.
نکته مهمی که باید حتما بدانیم :
انسان مؤمن باید بینخوف و رجا باشد، هم امیدوار به رحمت الهى باشد و هم از مقامالهى بترسد. راه اعتدال همین است و اگر یک طرف را برگزیند ودیگرى را رها کند خطر آفرین است، زیرا اگر تنها امیدوار باشد،مغرور شده و به امید وسعت رحمت الهى، مرتکب هر گناهى مىشود. واگر تنها خائف باشد، کار او به یاس و ناامیدى منتهى مىشود. وچنین حالتى، انسان را افسرده و وامانده مىکند و از نشاط، رشد وحرکت محروم مىسازد.
بر همین اساس، مطابق روایات بسیار، پیامبر(ص)وامامان(ع)فرمودهاند که انسان با ایمان بین خوف و رجا زندگىمىکند و هر دو خصلت را به طور مساوى و معادل دارا مىباشد. برهمین اساس امام صادق(ع)فرمود: پدرم(امام محمدباقر) مىفرمود:
«انه لیس من عبد مؤمن الا و فى قلبه نوران; نور خیفه و نوررجاء، لو وزن هذا لم یزد على هذا، ولو وزن هذا لمیزد على هذا»هیچ بنده مومنى نیست مگر اینکه دلش داراى دو نور است: نور ترسو نور امید. اگر هر یک از این دو در مقایسه با دیگرى سنجیدهشوند هیچ کدام بر دیگرى برترى نمىیابند.
مرحوم شیخ صدوق(ره)در کتاب خصال، خوف را از نظر قرآن پنجگونه دانسته و براى هر یک از آن، به ذکر آیهاى پرداخته است; آنپنج نوع عبارتند از:
1 خوف
2 خشیت
3 وجل
4 رهبت
5 هیبت.
آنگاه مىگوید: خوف براى گناهکاران است. خشیتبراى عالمان است.وجل(هراس دل)براى تسلیم شدگان متواضع است. رهبتبراى عابداناست. و هیبتبراى عارفان مىباشد.
و در توضیح مىگوید: خوف به خاطر گناهان است. خشیت همان ترس وهراس به خاطر احساس کوتاهى در انجام وظیفه است. وجل و هراس قلببه خاطر ترک خدمت است.
رهبتبه خاطر احساس تقصیر در عبادت مىباشد، و هیبت ترس وهراس از شکوه نامتناهى الهى به خاطر شهود حق هنگام کشف اسراراست...»
ارزش خوف در گفتار پیامبر(ص)و امامان(ع)
نظر به اینکه خصلتخوف از عظمتخدا، عامل نیرومندى براىتهذیب و تکامل است، و اگر عمیق و شدید باشد هرگونه دستاندازهاى جاده کمال را از سر راه انسان برمىدارد، در گفتارپیامبر(ص)و امامان معصوم(ع)از آن بسیار تمجید شده، و به همیناندازه نداشتن خوف نکوهش شده است. در این راستا نظر شما را بهچند سخن از آنها جلب مىکنیم:
1 رسول خدا(ص)فرمود: «اعلى الناس منزله عندالله اخوفهممنه» ارجمندترین انسانها از نظر مقام در پیشگاه خدا، آنانهستند که بیشتر از مقام خدا هراسان هستند.
2 امیر مومنان على(ع)فرمود: هنگامى که قیامتبرپا مىشود،منادى حق چنین ندا مىکند: «ایها الناس ان اقربکم الیوم منالله اشدکم منه خوفا» اى مردم! امروز مقربترین شما در پیشگاهخداوند، آن کسى است که در دنیا بیشتر از دیگران از عظمتخداترسان بود.
3 امام صادق(ع)فرمود: «لایکون العبد مومنا حتى یکون خائفاراجیا» عبد خدا به درجه کمال ایمان نمىرسد، مگر اینکه داراىدو خصلتخوف و امید باشد.
البته روشن است که خوف راستین آن است که موجب اطاعت و ترکمعصیتشود، و نشانههاى آن در عمل آشکار گردد، و گرنه خوف کاذب،پوچ و بىاثر خواهد بود.، برهمین اساس، امام صادق(ع)فرمود: «منعرف الله خاف الله، و من خاف الله سخت نفسه عن الدنیا» کسى کهخدا را بشناسد، از عظمت او مىترسد و کسى که از خدا بترسددلبستگى به دنیا نخواهد داشت.
4 یکى از اصحاب امام صادق(ع)مىگوید به آن حضرت عرض کردم:
بعضى گناه مىکنند و مىگویند ما به رحمتخدا امیدوار هستیم! وهمواره این گونه مىاندیشند تا مرگ آنها فرا مىرسد(و با اینحالت مىمیرند، آیا از امید خود نتیجه مىگیرند؟
امام صادق(ع)فرمود: این گونه افراد، اشخاصى هستند که در میانآرزوها مىلولند، اینها دروغ مىگویند; اینها امیدوار نیستند،هرکس به چیزى امیدوار باشد، آن را طلب مىکند و هر که از چیزىبترسد، از آن بگریزد(اینها که چنین نیستند در حقیقت از خدا روىگردانده و به موجبات عذاب که گناهان است روى آوردهاند).
5 امام باقر(ع)فرمود: «لاخوف کخوف حاجز، و لا رجاء کرجاءمعین» هیچ خوفى، همانند خوفى که بازدارنده از گناه است، ارزشندارد، و هیچ امیدى مانند امید کمک کننده(به توبه و عواملنجات)ارجمند نیست.
6 امیر مومنان على(ع)فرمود: «العجب ممن یخاف العقاب فلمیکف، و رجا الثواب فلم یتب»مایه تعجب است آن کسى که از عقاب الهى مىترسد، ولى خود را ازگناهان کنترل نمىکند، و نیز امید به ثواب و پاداش الهى دارداما توبه نمىنماید!
نتیجه :
از مطالب بالا استفاده مىکنیم که خصلتخوف، از ویژگىهاى ممتازبندگان خاص خداوند رحمان و از ارزشهاى سازنده و والاى انسانىاستخوف تنها به زبان و حالت نیست، بلکه خوف کامل آن است کهآثارش در عمل دیده شود و عامل نیرومند و اهرمى قوى براى دورىاز گناهان گردد. مراحل عالى خوف آن است که انسان در مناجات وراز ونیاز در دل شب، به تضرع و ناله و گریه پردازد و با نهایتخضوع، دل به خدابسته و خود را ذرهاى بى مقدار در برابر مقامعظیم و نامتناهى خداوند بداند. انسان مؤمن هم خائف است و همامیدوار، به طورى که این دو خصلت را به طور مساوى در وجود خودمىپروراند و با این دو پر در فضاهاى ملکوتى به پرواز در مىآید:
و با این دو نور، دلش را نورانى و روح و جانش را سرشار از پاکىو صفا مىنماید.
مساله تعادل خوف و رجا به قدرى مهم است که در روایات اسلامى،مساله ناامیدى که ضد رجاء است و همچنین احساس ایمنى از عذابالهى که ضد خوف است، به عنوان دو گناه از گناهان کبیره عنوانشده است. چنان که در روایت صحیح نقل شده: «عمروبن عبید» نزدامام صادق(ع)آمد وعرض کرد: مىخواهم گناهان کبیره را که در قرآنذکر شده بدانم، امام صادق(ع)نوزده گناه برشمرد و براى هر یک ازآنها آیهاى از قرآن به عنوان شاهد ذکر کرد، احساس ایمنى ازعذاب الهى و همچنین ناامیدى را به عنوان دو گناه از این نوزدهگناه برشمرد و چنین فرمود: «بعد از شرک به خدا (دومین گناهکبیره) یاس و نومیدى از رحمتخدااست، چنان که خداوند مىفرماید:
«انه لایباس من روح الله الا القوم الکافرون» کسى جز مردم کافراز رحمتخدا نومید نشود.
سپس فرمود بعداز آن(یعنى سومین گناه کبیره)احساس ایمنى ازمکر و عذاب خدا است(یعنى عدم خوف از خداستچنان که قرآن مىفرماید: «فلا یامن مکرالله الا القومالخاسرون» کسى جز مردم زیانکار از مکر و عذاب خدا ایمننمىشود.
موفق و موید باشید.
چگونه به قلب سلیم برسیم علمای اخلاق وعرفان چه راهی پیشنهاد می کنند که نامحرم وارد قلب نشوند و محرم دل فقط خدا باشد؟
با تشکر از شما که با ما در ارتباط هستید. قبل از هر چیزی باید به شما تبریک بگوییم که خواستار رسیدن به قلب سلیم هستید و می خواهید محرمتان فقط خدا باشد ، قدر خودتان را بدانید.
خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید: «یَوم لا یَنفع مالٌ و لا بَنون اِلاّ مَن أَتَی اللهَ بقلبٍ سَلیم»؛
« روزی فرا می رسد (روز قیامت) که نه ثروت و نه فرزندان به حال انسان سودمند هستند بلکه تنها «قلب سلیم» باعث نجات و رستگاری او می گردد»
پس تنها عامل سعادت و نیکبختی انسان دستیابی به «قلب سلیم»، جان پاک و نفس طاهر، می باشد
سلیم، یعنی بسیار سلامت و قلب سلیم قلبى است که از ظلم و تاریکى شرک و گناه سالم باشد (تفسیر المیزان، جلد 15)
قلب انسان مانند حوضی است که رودهای بسیاری به آن می ریزد. اگر رودها آلوده باشند، حوض را آلوده می کنند. براى اینکه قلب داراى چنین اوصافى باشد، باید مورد مراقبت قرار گیرد و صادرات و واردات آن کنترل شود.
از على (ع) پرسیدند: با چه چیزى به این مقام رسیدی؟ فرمودند: کنت بوّاباً على باب قلبى. من پاسدار قلبم بودم. یعنى همان طور که براى آب صافى مى گذارند، تا آشغال وارد نشود، آن حضرت نیز مراقب قلب خود، بود تا هر چیزى وارد آن نشود. هر کینه، هر محبت و هر احساسى داخل آن نگردد.
در حدیثى دیگر مى خوانیم:«قلبها سه دسته هستند: 1. قلبى مشغول به دنیا و مادیات است، که گرفتار فشار و رنج است. 2. قلبى مشغول به امر آخرت است و برایش درجاتى بلند است. 3. قلبى مشغول به مولى و خداى خویش است، پس براى اوست دنیا و عقبى و مولاى او». قلب دوم و سوم همان قلب سلیم است البته قلب سوم با قلب سلیم هماهنگ تر است.
رسیدن به چنین قلبی تلاشى جدّى را مى طلبد، تا قلب به حیات و نشاط برسد. توبه، توسل و نیایش و خیرخواهى زمینه ساز چنین قلبى است. شخصی نقل می کرد: مرحوم آیت الله العظمی اراکی مجلس روضه ای داشت. جوانی در آن مجلس جلو آمد و عرض کرد: سلام علیکم آقا، ( با اهل دل بنشین، با اهل حال نشستن انسان را متحوّل می کند. اصلاً خبردار نمی شوی ولی با نگاه آنها کارها حل می شود) بعد ادامه داد: آقا جان به من یک نصیحت و موعظه ای بکنید. آقا فرمود: شغلت چیست؟ آن شخص جواب داد: شغلم نجّاری است. آقا فرمود: برو برای قلبت درب بساز و آن درب را بسوی حقیقت عالم باز کن. آن جوان هم از این موعظه زیبا تشکر کرد. سپس خطیبی بالای منبر رفت و جمله ای گفت که غوغایی بر پا کرد؛ گفت: آقا ما که دل نداریم، قلب نداریم؛ چون گناه آن را ویران کرده است و طوفان نفس آن را به خرابه تبدیل کرده است؛ دیگر قلبی نمانده است. اول باید ساختمانی باشد تا برای آن دری ساخته شود، اما قلبی نمانده است. انسان باید به فکر خودش باشد. قلبی که هر روز شهوت آن را اینطرف و آن طرف کند، هوای نفس آن را به این طرف و آن طرف بکشاند؛ آن قلب دیگر نمی تواند مرکز تجلّی حق و توحید باشد. باید این قلب را تطهیر کنی. لذا قرآن میفرماید: به محضر خداوند قلب سالم بیاورید.
حال پـرسش اسـاسی این است که ویژگی های «قلب سلیم» چیست و راههای رسیـدن بـه آن چه می باشد؟ ادامه مطلب...
سلام نحوه سخن گفتن و رفتار با با سالمندان چگونه باید باشد.ایا احادیث و روایاتی هست که بعد دنیوی و اخروی این امر را متذکر شود؟
سالمندان با عمرى تلاش و تجربه به مرحله اى رسیده اند که نیازمند احترام و محبت هستند. تکریم آنها مصداق تعظیم شعائر اسلامى و موجب تحکیم ارزشها و روابط اجتماعى است. یعنى درست همانطور که فرزندان در سطوح مختلف سنى نیازهاى روحى متفاوتى دارند و والدین و مربیان در راستاى تربیت و بارورى استعدادهاى آنها باید از شیوه هاى رفتارى صحیح استفاده کنند, بزرگسالان نیز نیازمند قدردانى و سپاسگزارى از زحمات گذشته خود از سوى فرزندان اطرافیان مى باشند.
در مکتب اسلام، سالخوردگان و سالمندان از موقعیت و جایگاه ویژه اى برخوردارندچنانکه در روایات ما آمده است:
1)-در مورد ارزش معنوى ـ اجتماعى آنان :
رسول خدا(ص) مى فرماید:« وجود پیران سالخورده باعث برکت و افزایش رحمت و نعمتهاى الهى است.»(نهجالفصاحه،ص222،کلمه ی 1110)
2)-در مورد چگونگی رفتار با آنان:
الف:پیامبر خدا (ص) می فرمایند:«إنَّ مِن إجلالِی تَوقِیرَ الشَّیخِ مِن اُمَّتی-احترام به سالخورده امّت من ، احترام نهادن به من است .»(منتخب میزان الحکمه،ح1203412)
ب: در جایی دیگر می فرمایند(ص):« إنَّ مِن تَعظیمِ جَلالِاللّه عز و جل کَرامَةَ ذی الشَّیبهِ ، وحامِلِ القُرآنِ ، والإمامِ العادِلِ -احترام نـهادن بـه ریـش سـفید و قـرآن دان و پیشواى دادگر ، بزرگداشت جلال و شکوه خداوند عز و جل است .»(منتخب میزان الحکمة،ح 384)
ج: حضرت می فرمایند(ص):«من اجلال الله, اجلال ذى شیبه المسلم- بزرگداشت و گرامیداشت سالخورده مسلمان، بزرگداشت خداست»(کافی،ج2،ص165)
د: امام صادق (علیهالسلام) می فرمایند :«َظِّمُوا کِبارَکُم وصِلُوا أرحامَکُم-بزرگسالان خود را احترام کنید و صله ارحام به جاى آورید .»(الکافی،ج2، ص165) ادامه مطلب...
در مورد اثرات مال حرام و حلال توضیح دهید؟ مال حرام چه اثراتی دارد؟
خوب است به خاطر اهمیت بالا ی تاثیر مال حلال و حرام در زندگی ، تاکید امیرالمؤمنین را در این باره بدانید : بعضی از روزها حضرت وارد بازار می شدند و فریاد می زدند: «یا معشر التجار الفقه ثم التجاره ; ای پیشه وران و بازرگانان ابتدا احکام حلال و حرام را بیاموزید و سپس مشغول تجارت شوید تا نادانسته مرتکب درآمدهای نامشروع و حرام نشوید»
در حدیث معراج آمده است که خدای متعال به رسولش فرمود: ای احمد! عبادت ده قسمت است که نه قسمت آن طلب روزی حلال می باشد، پس اگر خوراک و نوشیدنی ات پاک و حلال باشد در پناه و حمایت من هستی. فی حدیث المعراج: یا احمد! ان العباده عشره اجزاء تسعه منها طلب الحلال فإن اطیب مطعمک و مشربک فأنت فی حفظی و کنفی/ میزان الحکمه، ری شهری، عنوان «عباده» ذیل انواع العباده (باب 2494 شاید سرّش این باشد که کسب حلال زحمت دارد. همان طور که امام صادق (علیه السلام) فرمود: شمشیر زدن آسان تر از به دست آوردن مال حلال است. همان، عنوان حلال، ذیل «صعوبه طلب الحلال» (باب937) همچنین روایت است که:«ترک لقمة حرام أحب إلى اللّه من صلاة ألفی رکعة تطوعا. «تنبیه الخواطر ص 360» ترک لقمه حرام نزد خدا بهتر است از دو هزار رکعت نماز سنتى و رد یکدانه حرام از خود برابر هفتاد حج است.
خوردن مال حرام ،تاثیرات زیادی بر روی انسان دارد ؛ مثلا یکى از موانع اجابت دعا، لقمه حرام است که تا چهل روز دعاء مستجاب نمى شود
و با توجه به فرمایش امام حسین علیه السلام در عاشورا خطاب به زینب کبری سلام الله علیها که سرّ کر و کور شدن و اصحاب دشمن ، با وجود اینکه مسلمان بودند و اهل نماز و خود حضرت را می شناختند تاثیر لقمه حرام در شکم هایشان است دیگرنیازی به توضیح بیشتر ندارد.
لقمه حرام علاوه بر این که بر شخصیت خود فرد اثر سوء می گذارد و باعث تاریکی و قساوت قلب می شود، بر فرزندان و نسل آدمی نیز همین تأثیر را منتقل می نماید.. مال حرام در روحیات فرزند به دلیل نظام تأثیر و تأثری عالم و دنیای مادی تأثیرگزار است. زیرا لقمه حرام نطفه را فاسد و همچنین شیر مادر را تباه می نماید. به این دلیل دستور داده شده که از آن اجتناب شود - البته تأثیر لقمه حرام در فرزندان به نحو «اقتضا» است و نه «علیت». این بدین معنا است که حرام، تنها باعث ایجاد زمینه انحراف و گمراهی در فرزند می شود و علت اصلی و قطعی آن نیست- . ادامه مطلب...
در روایات آمده است هرکس در راه دفاع ازمالش کشته شود شهید محسوب می شود. لطفا این مورد را با مثالی توضیح دهید؟
در پاسخ به مطالبی زیر توجه کنید :
1.شهید مانند سایر مفاهیم قرآنی و اسلامی در فرهنگ اسلامی تعریف مشخصی دارد.
2.شهید در لغت از ماده شهادت به معنای حاضر بودن و گواهی دادن و در اصطلاح فقه اسلامی به کسی گفته می شود که در خط مقدم جبهه به شهادت برسد که غسل و کفن بر او واجب نیست و در فرهنگ قرآنی از شهادت با تعبیر قتل فی سبیل الله یاد شده است: ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لکن لاتشعرون ( بقره 154).
3. البته در روایات موارد دیگری را هم شهید نامیده اند که به معنی آن است که اجر شهید دارد. مثلا بر طبق آیات قرآن کریم و روایات اگر کسى از خانه خود به قصد هجرت به سوى خدا و حفظ دین بیرون آید و از دنیا برود شهید است و یا اگر کسى بمیرد، در حالى که داراى محبّت اهل بیت باشد، شهید از دنیا رفته است، و نیز آمرزیده و نیز با ایمان کامل از دنیا مىرود(تفسیر کشّاف، ج 3، ص 403 (این حدیثی طولانى است که از حضرت رسول اکرم(ص) نقل شده است).
و یا در روایتی آمده است: «المؤمن علی ای حال مات و فی ای ساعه قبض، فهو شهید»؛ «مؤمن در هر حال و زمانی که بمیرد، شهید است. (میزان الحکمه، ج 5، ح 9803).
ویا در روایتى دیگر از رسول خدا(ص) نقل شده است که حضرت فرمود: مَن عاشَ مداریاً مات شهیداً هر کس طورى زندگى کند که مردم از او آزارى نبینند و در حال مداراى با مردم از دنیا برود، شهید از دنیا رفته است(کنزالعمّال، حدیث 7173 و 7171).
با سلام و تشکر از سایت بسیار خوبتان. به لحاظ اخلاقی خوردن غذا باید با اشتها و لذت باشد یا بدون توجه به طعم و مزه و بدون لذت باشد؟ سیره علما چگونه بوده است؟
خداوند مزه و لذت را در خوارکی ها قرار داده است، پس خوردن با لذت و اشتها غیر اخلاقی نیست. امام صادق (ع) از پدرانش نقل کرده است که هرگاه علی بن ابیطالب (ع) از بیت التخلیه خارج میشد، میگفت: «الحمدلله الذی رزقنی لذته و ابقی قوته فی جسدی و اخرج عنی اذاه یا لها نعمة» اضافات را از خود دفع کرده، حالا که بیرون آمده است، نخست اصل نعمت خوراکی را یاد میکند و میگوید: «الحمدلله الذی رزقنی لذته» ذات اقدس الله را ستایشگرم که به من روزی داد و خوراکی را خوردم و از آن لذت بردم. این که انسان غذا را با لذت بخورد، خود یک عبادت است.
یک وقت حواست پرت نشود! نگویی آقا، کیف و لذت دنیایی؟! میگوید: امام رضا علیهالسلام خرما را با اشتها و میل شدید میخورد و از خوردن آن لذت میبرد، به او گفتم میبینم که خرما را خیلی با میل میخورید، فرمود: جدم رسولالله نیز خرما را دوست داشت، یا بعضی از ائمه در اقوالشان هست که انگور را با لذت میخورند! به اعتبار این که خداوند این مزه و این لذت را در آن نعمت قرار داده میخورد، لذا خود این خوردن، عبادت است. علی (ع) حالا که اضافات را تخلیه کرده است، میگوید «الله را ستایشگرم که به من روزی کرد و لذت طعام را بردم» نتیجه این طعام چه شد؟ «ابقی قوته فی جسدی» خدای تعالی نیروی آن غذا را در بدنم باقی گذاشت. یعنی بدن من به نیرو و نیاز داشت و آن غذا از جانب خدای تعالی به من نیرو داد.
«و اخرج عنی اذاه» از بقایای غذا، آنچه را که باعث ناراحتی من میشود، از من خارج کرد، درباره آنچه که واقع شده سه اثر را بیان میکند، آنگاه سه مرتبه میگوید: «یا لها نعمة!» عجب نعمتی! «یا لها» در باب تعجب است، این که «یا لها نعمة!» سه بار تکرار شده، یعنی آن لذت بردن از غذا چه نعمت عجیبی است! نیروی به جا مانده از غذا در بدنم چه نعمت عجیبی است! نیروی به جا مانده از غذا در بدنم چه نعمت عجیبی است! و خارج شدن آن اضافات و فضولات که مایه آزار من بود، چه نعمت عجیب و بزرگی است! ما شاید اصلا حساب نکنیم که این نعمت است که راحت وارد بیتالتخلیه میشویم و به راحتی ادرار از ما فرو میریزد! از دید علی بن ابیطالب علیهالسلام، یک نعمت عجیب و بزرگ است، اما ما نمیفهمیم، چه کسی عظمت این نعمت را میفهمد؟ آن درماندهای که مثانهاش دچار سرطان شده و به هنگام تخلیه آن، اشکش در میآید و قطرات بول به زحمت و سوزش از او میچکد و از شدت درد فریاد میزند.
برای شروع خودسازی از چه کارهایی باید شروع کرد.خواهشا نگویید ترک محرمات و انجام واجبات..4 تا مثال بزنید ملموس بشه. من دوست دارم از نو شروع کنم. گویی تازه به تکلیف رسیدم؟
پرسشگر گرامی از این که در این حال و هوا هستید خوشحالیم . خودسازی و رسیدن به خدا راه دارد. ولی از اینکه مارا از توصیه به انجام واجبات و ترک محرمات نهی کرده اید تعجب می کنیم . مگر شما این راه را طی کرده اید و به نتیجه نرسیده اید که این طور زده شده اید ؟حالا که وارد گود شده اید جدیت بیشتری به خرج بدهید وتلاش خود را مضاعف کنید . توصیه تمام بزرگان از جمله حضرت علامه حسن زاده آملی و حضرت ایت الحق مرحوم بهجت (ره)این یک جمله بوده و هست که به علم خود عمل کنید . آنچه را نمی دانید به شما خواهند آموخت. این بزرگواران همیشه کسانی که از ایشان توصیه می خواستند به انجام واجبات و ترک گناه توصیه می کردند) اگر واقعا مرد راهی به این توصیه عمل کن.
در کنار انجام وظایف واجب دینی کار دیگری که اهمیت خاص دارد سلوک عقلانی است، یعنی مستند سازی اندیشه و عقاید و اخلاق و اعمال به دلیل وحجت شرعی و عقلی و آشنایی با حکمت دین و امور دینی و زندگی.
همچنین تحلیل لقمه و مال یکی از امور مهم دیگری است که باید انجام شود. تنظیم خواب و خوراک از کارهای مهم زمینه ساز خودسازی است و تزکیه نفس از اخلاق و صفات رزیله و تخلق به فضایل اخلاقی نیز در این راستا اهمیت فوق العاده ای دارد.
بنابراین می توان گفت قدم های اولی که یک انسان مومن برای خودسازی باید بردارد عبارتند از:
1- حلال سازی لقمه و مال
2- تنظیم خواب و خوراک و پرهیز از پرخوابی و پرخوری
3- انجام وظایف شرعی اعم از واجبات و ترک محرمات
4- مستند سازی اندیشه و عقیده و اخلاق و عمل به دلیل و حجت دینی و عقلی و آشنایی با حکمت امور دینی و زندگی از طریق مطالعه و تفکر و تحصیل علم و حکمت.
5- تخلیه نفس از اخلاق رزیله و تخلق به فضایل اخلاقی
این پنج مرحله می تواند گامهای مهم خودسازی تلقی شود که البته در کنار هم مطرح و با هم انجام می شوند ولی در عین حال می توان گفت که لقمه حلال و تحلیل مال اولویت خاصی برای انسان در مسیر خودسازی دارد، چون با لقمه حرام هیچ پیشرفتی در این زمینه حاصل نمی شود.
نکته: این مرحله که گفته شد در حقیقت طی سلوک عقلانی است و بعد اگر انسان به حد نصابی مطمئن در این مرحله رسید کم کم وارد سلوک عرفانی می شود و با قدم محبت و عشق حق تعالی وادی عرفان را طی می کند و به انجام مستحبات و ریاضات می پردازد.
استاد در سلوک عقلانی همین علمای دین هستند ولی در مسیر عرفان و سلوک عرفانی به استاد خاص نیاز هست که البته به موقع خود خدای متعال سالک را بدون راهنما رها نخواهد کرد.
چه کار کنیم که لیاقت شهید شدن رو پیدا کنیم؟
انسان زمانی چیزی را حقیقتا طلب میکند که شناخت کاملی از آن، در وی ایجاد شده باشد. گاهی ممکن است که این طلب، طلبی واقعی نباشد و طلبی از روی احساس و انبعاثات درونی باشد. لذا قبل از پاسخ به سوال شما خواهر گرامی لازم دیدم نکاتی چند پیرامون سوال شما بیان کنم تا هم موضوع روشنتر شود، و هم باعث شود انتخابی آگاهانه داشته باشیم.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است : اشرف الموت قتل الشهاده (میزان الحکمه / ج 6 / ص 2872) شرافتمندانه ترین مرگ , شهادت است. حال باید دید که آیا راه رسیدن به درجه شهادت فقط کشته شدن در میدان جنگ است یا راههای دیگری نیز برای دست یابی به این فیض عظیم وجود دارد. البته بهترین و والاترین مقام شهادت، زمانی است که شهید در خون خود می غلطد، اما حالا که ما در جنگ به سر نمی بریم چی؟ آیا درب شهادت بسته شده است، یا باز است؟
فضیلت شهادت:
شهادت موجب آمرزش گناهان می شود. شهید از سوال قبر محفوظ است و فشار قبر ندارد و در بهشت با حوریان هم آغوش است. شهید حق شفاعت دارد. شهدا از اولین کسانی اند که وارد بهشت می شوند و همه به مقام شهیدان غبطه می خورند. (بحار الانوار، ج 97)
ارکان شهادت: ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید