بازدید امروز : 145
بازدید دیروز : 62
راه حسین(ع):
حتما شنیدید که هر کسی راهی به سمت خدا دارد و راه های به سوی خدا فراوان است. درست است. حسین یکی از این راه ها است. حسین یکی از بهترین راه های به خدا رسیدن است.
هدف زندگی چیزی جز قرب الی الله و نزدیک شدن به خداوند نیست. برای نزدیک شدن به خدا راه های فراوانی وجود دارد. نماز یکی از این راه ها است. عبادت و دعا و مناجات یک راه است. بعضی از افراد از طریق علم و اجتهاد به خدا می رسند و برخی از طریق جهاد و شهادت. شهدا که یاتون هست. آنها از این راه به خدا رسیدند. بعضی ها از طریق خدمت به خلق و پدر و مادر خودشان به سوی خدا می روند. عده ای با خودسازی و سلوک و ریاضت می رسند و گروهی هم از درب حسین وارد می شوند. محبت اهل بیت(ع) یک راه بزرگ به سوی خدا است.
شنیدید بهشت چند درب دارد. چند درب همان تعدد راه ها به سوی خدا است. حسین(ع) یکی از درب های بزرگ بهشت است. یک راه بسیار زیبا به سوی خدا. می دانید چرا راه حسین بهترین راه است، چون راه حسین با آگاهی و عشق خیلی زیبا آمیخته است. در حادثه عاشورا عقل و عشق در حد نهایت به هم آمیخته بود. صحنه کربلا صحنه عشق بازی و رقص عارفانه عاشقان حسین و کسانی بود که می خواستند از طریق امام حسین(ع) و فداکاری در راه او به خدا برسند و رسیدند.
به عزاداری باید اینطوری نگاه کنیم. وقتی می خواهید به مجالس حضرت ابی عبدالله الحسین مشرف بشوید باید نیت قربت کنید. یعنی خدایا فقط برای نزدیک شدن به تو از راه حسین و درب حسین دارم می روم.
راه های زیادی به سوی خدا هست، اینهم یک راه است، البته یکی از بهترین راه ها به سمت خدا. کسانی که از این راه حرکت می کنند چه لذت ها می برند و چه عشقی می کنند و چه وصولی خواهند داشت!
اگر بدانید گریه و بکاء چه راه بزرگ و سریعی برای به خدا رسیدن است. نباید از اینها غفلت کرد. گریه سلاح مومن است و کسی که برای امام حسین(ع) گریه می کند، در قیامت گریان نخواهد بود.
این خودش یک روش سیر و سلوک است. خیلی ها را می بینیم که تمام تلاششان در راه حسین است. خوب وسیله آنها به سوی خدا حسین است. آنها سوار کشتی حسین شدند. حسین سفینه النجات یعنی همین. یعنی حسین خودش یک راه است یک وسیله است یک کشتی برای حرکت در مسیر خدایی شدن است.
بعضی ها شعر عاشورایی می گویند. عده ای هم می خوانند، گروهی منبر می روند، روضه می خوانند، حادثه کربلا را درس می دهند. مردم را با حسین(ع) و راه آن حضرت آشنا می کنند. بعضی ها هم با برپایی مجالس حسینی و خدمت به عزاداران خودشان را در این راه قرار می دهند. بعضی ها سعی می کنند با گریه و عزاداری برسند. هر کسی کاری انجام می دهد و تمام این کارها برای این است که می خواهند از درب حسین(ع) وارد بشوند.
می خواهند از راه حسین به خدا برسند و آن حضرت را وسیله تقرب خودشان قرار دادند. کسانی هم بودند که به عشق حسین(ع) با دشمن جنگیدند و با حسین حسین گفتن در راه خدا شهید شدند و به خدا رسیدند.
اگر اینطوری باشد، درست است، کسانی که می خواهند از طریق محبت و پیروی از مرام حسین(ع) به خدا برسند، قصد و نیتشان صحیح است و اخلاص دارند و اگر نیتی غیر از این داشته باشند، به خطا رفته اند و رفتارشان آلوده به ریا است.
حسین(ع) کاملترین راه خدا است. اگر نگاهی به صحنه کربلا و عاشورا بیاندازید، می بینید که تمام توحید و خدا پرستی در مقابل تمام شرک و دنیا پرستی صف آرایی کرده است. تمام صفات خوب و ارزش های اخلاقی و الهی یک طرف دیده می شود و تمام صفات بد و ضد ارزش ها و دنیا طلبی و مادیگرایی در طرف دیگر. یک طرف عبادت خدا است و یک طرف عبادت شیطان. یک طرف عشق الهی ظهور کرده و یک طرف محبت دنیا. یک طرف رنگ خدا است و یک طرف سیاهی گناه و تاریکی خودخواهی و ظلمات شرک و تباهی.
خداوند با تمام صفات متقابل اش در کربلا ظهور کرده بود و حسین خودش یک مکتب کامل انسان سازی بود و راه کاملی به سوی خدا ترسیم کرده بود. مکتبی که محصولات آن علی اکبر بود، عباس بود، عون و جعفر بود، هفتاد و دو عاشق جانباز بود. شهدای انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی بودند. زینب سلام الله علیها بود.
در زمان ما خیل شهیدانی که به ندای فرزند حسین(ع) یعنی حضرت روح الله لبیک گفتند و با شعار حسین حسین و به عشق کربلا شهید شدند همگی دست پرورده معلم عشق، یعنی حضرت اباعبدالله (ع) بودند و با حسین (ع) به خدا رسیدند. ای کاش خداوند ما را هم با آنها محشور کند.
السلام علی الحسین و علی علی ابن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین(ع).
سوال: من در مراسم های مذهبی، اشک از چشمانم جاری نمی شود، چه کارهایی برای جاری شدن اشک می توانم انجام دهم؟
انسان ها از جهات گوناگون با همدیگر متفاوتند از جمله در استعدادها, عواطف و روحیات . بیش تر این تفاوتها ناشی از شرایط و زمینه ها و امکانات متفاوتی است که افراد در آن پرورش یافته اند البته خداوند در وجود انسان نیروی عقل و اراده را قرار داده است و هیچگاه انسان محبوس شرایط محیطی و... نمی باشد انسان می تواند با افعال اختیاری خود علیرغم همه شرایط محیطی و خانوادگی و پرورشی سعادتمند شود و بالعکس البته آنها که زمینه تربیتی بهتری دارند آسان می توانند در مسیر سعادت گام بردارند و کسانی که شرایط مناسبی ندارند به همت و اراده قوی تری نیاز دارند خلاصه این که راه خوشبختی برای آنها نیز باز است .
درباره مسأله گریه نیز باید به تفاوت های فردی توجه داشت همه مثل هم نیستند و شما اگر کم تر می توانید گریه کنید خیلی نگران نباشید رعایت نکات زیر می تواند مؤثر واقع شود: 1- خوردن عدس . 2- اجتناب از پرخوری. 3- اجتناب از مجالس لهو و لعب . 4- رفتن به عیادت بیماران . 5- کمک به مستمندان . 6- معاشرت با افراد صالح ونیکوکار . 7- دلجویی از ایتام و افراد بی سرپرست .
البته اگر با رعایت نکات فوق نیز تاثیر چندانی حاصل نشد می توانید در مجالس عزاداری حالت گریه به خود بگیرید همین مقدار نیز برای شما مفید است . بعضی ها هم راحت گریه می کنند و هم راحت می خندند و بعضی ها نمی توانند به آسانی بخندند در گریه کردن هم به سختی گریه می کنند. این مطلب تا حدودی به وضعیت روحی و روانی افراد و از طرفی به رشد عواطف انسان بستگی دارد سعی کنید با عمل به نکاتی که در بالا ذکر شد عواطف خود را تقویت کنید یکی دیگر از عواملی که می تواند به شما کمک کند تجسم وقایع گذشته ای است که برای ائمه(ع) پیش آمده است سعی کنید خودتان را در آن صحنه ها قرار دهید و نقشی را به عهده بگیرید مثلا حمایت از خانواده و فرزندان امام حسین(ع) را سپس تصور کنید که امام حسین(ع) از این کار شما راضی است و شما را در روز قیامت مورد تفقد قرار می دهد ؛ تداعی این صحنه ها می تواند رقت قلب را زیادتر کند.
آنچه در این میان مهم و اساسی است مساله معرفت وشناخت نسبت به معارف و آموزه های دینی و آشنایی با روح دیانت است .
اگر چنین معرفتی روزی انسان گردد، اعمال و عباداتش دارای روح و مغز است و چنین شخصی به بارگاه ربوبی قرب بیشتری می یابد . شکستگی دل چیزی نیست که ما موظف به تحصیل آن باشیم بلکه باید در کسب معرفت و شناخت عمیق کوشید و تأکید و پافشاری در احادیث بر همین مطلب است . بسیار دیده شده فردی که معرفتی کوتاه و بینشی سطحی نسبت به معارف و اولیای دین دارد، در وقت شرکت در مراسم مذهبی و یا روضه بیشتر به یاد گرفتاری و سختی های خود می افتاد و دلش می شکند نه اینکه مصیبت وارد بر امام معصوم (علیه السلام) و آشنایی او با ا ئمه -علیهم السلام _ عامل شکستگی دل او باشد و بر عکس دیده شده بزرگانی با معرفت کامل چنین گریه و بی قراری از آنها دیده نشده است . اگر معرفت وجود داشت و شرایط روحی و روانی و شرایط فیزیکی و جسمانی فراهم بود ، معمولا شکستگی دل به دنبال می آید ، آن هم دل شکستگی حاصل از معرفت و شناخت که دارای ارزش و اهمیت ویژه ای است. پس بطور خلاصه شکستگی دل هر چند ارزشمند است ولی مهمتر از آن اصل «معرفت» و «محبت» و «متابعت» است. اگر چه اشکی جاری نگردد.
حال با توجه به این مقدمات به نکات ذیل توجه نمایید :
1- حالت تباکى و حزن و اندوه داشتن در هنگام ذکر مصیبت، امرى ارزشمند است؛ چنان که در روایات بدان تصریح شده است (خصائص الحسینیه، ص 142 و وسائلالشیعة، ج 4 ، ص 1121، ص 1124
2- منشأ گریه ارزشى، معرفت است؛ ازاینرو اگر احساس مىکنیم که در هنگام ذکر مصیبت، حالت گریه نداشته و اشکى از چشمانمان جارى نمىشود، حتى قلبمان نیز متأثر و اندوهگین نمىگردد - البته به شرط آن که مطمئن باشیم نداشتن اشک ریشه در عوارض جسمانى ندارد .
3- برای جاری شدن اشک باید زمینههاى ایجاد و توسعه معرفت به اهلبیت(ع) را در خود تقویت کرده و موانع معرفت را از میان برداریم. زمینههاى ایجاد و توسعه معرفت به اهلالبیت(ع) عبارت است از:
1- مطالعه تاریخ زندگانى آنان
2- مطالعه و تفکّر در سخنان ایشان
3- شناخت خدا؛ زیرا آنان تجلىگاه اوصاف الهىاند وبا شناخت خدا و اوصاف او، مىتوان فضایل آنان را دریافت ( نگا: آیین مهرورزى، بخش محبت به اهلبیت(ع )
4- موانع معرفت؛ عمدتاً به عملکرد ما برگشته، موجب قساوت قلب مىشود،«من علامات الشقاء جمود العین» [حضرت رسول(ص)]، میزانالحکمه، ج 1، ص 455، روایت 1845 و قال على(ع): «ما جفت الدموع الا لقسوة القلوب و ما قست القلوب الالکثرة الذنوب». ( همان، ص 455، روایت 18406) و موجب مىگردد که حتى احساسات و عواطف ما در سیطره عقل ما نباشد. این موانع عبارتند از:
1. زیاد سخن گفتن درغیر ذکر خدا (بحارالانوار، ج 71، ص 281 )
2. گناه زیاد (همان، ج 70، ص 55)
3. آرزوى زیاد (، ج 78، ص 83 )
4. گوش سپارى به امور لهو (بحارالانوار، ج 75، ص 370 )
5. جمع کردن مال ( مستدرکالوسائل، ج 2، ص 341 )
6. ترک عبادات (تنبیه الخواطر، ص 360 )
7. همنشینى با افراد گمراه و ستمگر(بحارالانوار، ج 1، ص 203 )
8. همنشینى با افراد فرومایه و پست(همان، ج 77، ص 45 )
9.. خنده زیاد(همان)
5- براى از بین رفتن قساوت قلب در روایات امورى ذکر شده که مهمترین آنها عبارت است از:
1. یاد مرگ ،همان، ج 14، ص 30. V
2. پند و اندرز،همان، ج 77، ص 199.
3.تفکر در آیات الهى، قیامت و حال خویشتن ،همان، ج 78، ص 115.
4. ، همنشینی با اندیشمندان ،همان، ص 308.
5. معاشرت با اهل فضل ،معجم الفاظ غررالحکم، ص 863.
.6. گفت و گوى علمى ،بحارالانوار، ج 1، ص 203).
7. اطعام تهىدستان ،مشکاةالانوار، ص 107.
8. مهربانى و محبت به ایتام ،همان.
9. ذکر خدا،نهجالبلاغه، خ 222. V
10. ذکر فضایل و مناقب و مصائب اهلبیت(ع)) ،همانجا)
11. قرائت قرآن ،همان، خ 176.
12. استغفار،بحارالانوار، ج 93، ص 284. V
13. مهمتر از تمامى این امور، آن است که از خداوند متعال عاجزانه بخواهیم: به ما چشم اشکبار عنایت کند و در این میان، اهلبیت(ع) را واسطه قرارداده و از خود آنان نیز استمداد جوییم.
چون زتنهایى تو نومیدى شوى
زیر سایه یار خورشیدى شوى
رو بجو یار خدایى را تو زود
چون چنان کردى خدا یار تو بود
مثنوی دفتر 2، ابیات 22 و 23)
عرفان عاشورا
سوال: اگر می شود در مورد عرفان کربلا صحبت کنید و بفرمایید آیا با گریه کردن ما به عرفان می رسیم یا با کسب معرفت به عرفان می رسیم؟
پاسخ: عرفان یعنی روش تقرب به خداوند. عرفان دو قسم است، عرفان نظری و عرفان عملی. هر دو روش نظری و عملی عرفان در پی اثبات و بیان قرب است. موضوع عرفان چه نظری و چه عملی توحید است و توحید حقیقتی جز نزدیک بودن و نزدیک شدن ندارد. عرفان نظری با طرح وحدت و یکپارچگی هستی (وحدت شخصی وجود)، اثبات می کند که تمامی اشیا و انسان آفریده و مظهر وجود حق تعالی است و خدای متعال در ذات و صفات و افعال به مظاهر خود نزدیک است و عرفان عملی در پی تحقق این نزدیکی از ناحیه انسان به خداوند است.
به عبارت دیگر عرفان نظری بیان می کند که چقدر خدا به ما نزدیک است به گونه ای که وجود ما از خدا است و در ظاهر و باطن ما با ذات و صفات و افعال اش، حضور و ظهور دارد (هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن) و عرفان عملی با طرح سه مرحله فنای ذاتی و صفاتی و افعالی در حق تعالی، در پی آشکار و شکوفا نمودن این مظهریت و فعلیت دادن آن در انسان است.
شما با طرح عرفان کربلا در حقیقت می خواهید سوال کنید که حادثه کربلا و عزاداری و گریه بر امام حسین(ع) چه مقدار می تواند در قرب انسان به خداوند تاثیر داشته باشد. ما سعی می کنیم در پاسخ به این قسمت اشاره کنیم و نقش عزاداری و گریه را در تربیت و سازندگی انسان در راستای قرب الهی توضیح دهیم.
آری موضوع عاشورا و عزاداری بر امام حسین(ع) و ائمه اطهار، خود یک مکتب تمام عیار سازنده انسان است. چه انسان ها و جوانهای بی شماری که در همین هیئت های مذهبی و در همین عزاداری ها با دین آشنا می شوند و تخم معرفت و محبت خداوند و اهل بیت(ع) در دل آنان کاشته می شود و در اینده زندگی، انسان های خوب و شایسته ای می شوند و به عنوان تربیت شدگان مکتب اهل بیت(ع) به جامعه خدمت می کنند.
به طور کلی فلسفه عزاداری مسأله انسانسازى، جامعهسازى و انتقال فرهنگ شیعى به نسل بعد است که در مجالس امام حسین(ع)، قوىتر از مجالس دیگر دنبال می شود، زیرا ماهیت قیام امام حسین(ع) و نیز آموزههاى تربیتى، سیاسى، فرهنگى و اجتماعى عاشورا، در تعالى و بالندگى انسان و جامعه چشمگیر بوده و عناصر رویداد کربلا، مؤلفههاى اساسى و اصلى را در ترسیم فرهنگ شیعى رقم زده است که توسط مراسم سوگوارى به نسل بعد منتقل مىشود.
با توجّه به بیانات، سخنان و شعارهاى عاشورا، مىتوان عناصر انسانساز، جامعهساز و فرهنگساز را ملاحظه کرد؛ مواردى چون:
عبادت، ایثار، شجاعت، توکل، صبر، امر به معروف و نهى از منکر، نابودى اسلام در شرایط سلطه یزیدیان، حرمت بیعت با کسى چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ذلّتبار، اندک بودن انسانهاى راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادتطلبى در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت براى انسان، تکلیف مبارزه با سلطه جور و طغیان، اوصاف پیشواى حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته خدا، همراهى شهادتطلبان در مبارزات حقجویانه، حرمت ذلّتپذیرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ براى عبور به بهشت برین، آزادگى و جوانمردى، یارى خواهى از همه و همیشه در راه احقاق حق. در این خصوص نگا: فرهنگ عاشورا، صص 268 - 271؛ حسین، عقل سرخ، صص 77 - 119؛ امام حسن و امام حسین(ع)، صص 116 - 121.
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین بذر همت در جان افشاند، افکار حسین
گر ندارى دین به عالم، لااقل آزاده باش این کلام نغز مىباشد زگفتار حسین
مرگ با عزّت زعیش در مذلّت بهتر است نغمهاى مىباشد از لعل دربار حسین
فلسفه و حکمت عزادارى را مىتوان در امور ذیل، رهیابى کرد:
الف. محبت و دوستى: قرآن و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم(ص) و اهلبیت(ع) را بر مسلمانان واجب کرده است نگا: شورى (42)، آیه 23؛ هود (11)، آیه 29؛ میزانالحکمه، ج 2، ص 236. . روشن است که دوستى لوازمى دارد و محبّ صادق، کسى است که شرط دوستى را - چنان که باید و شاید - به جا آورد. یکى از مهمترین لوازم دوستى، هم دردى و هم دلى با دوستان در مواقع سوگ یا شادى آنان است؛ نگا: المحبة فى الکتاب والسنة، صص 169 - 170 و 181 - 182. از این رو در احادیث، بر برپایى جشن و سرور در ایام شادى اهلبیت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است.
حضرت على(ع) در روایتى مىفرماید: «شیعه و پیروان ما در شادى و حزن ما شریکند». «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا» ؛ بحارالانوار، ج 44، ص 287. امام صادق(ع) نیز فرمودند: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسوؤهم ما یسؤنا و یسرّهم ما یسرّنا» ؛ امالى، ص 305. «شیعیان ما پارهاى از خود ما بوده واز زیادى گل ما خلق شدهاند؛ آنچه که ما را بدحال یا خوشحال مىسازد، آنان را بدحال و خوشحال مىگرداند».
این وظیفه عقلانى و شرعى، ایجاب مىکند که در ایام عزادارى اهلبیت(ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ یعنى، با اشک، آه و ناله و زارى، از نظر خوراک، با کم خوردن و کم آشامیدن مانند افراد غمزده طبق فرموده امام صادق(ع) به معاویة بن وهب، «عزاداران سیدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دورى جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاى معمول صاحبان مصیبت، سدّ جوع و عطش کنند». [نگا: تاریخ النیاحة الامام الشهید الحسین بن على، ج 1، صص 157-159]. و از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسى که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حکایتگر اندوه و ناراحتى است، آشکار سازیم.
ب. انسانسازى: از آنجا که در فرهنگ شیعى، عزادارى باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ همدردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمانهاى آنان بوده و بدین شکل، آدمى را به سمت الگوگیرى و الگوپذیرى از آنان سوق مىدهد.
فردى که با معرفت در مجالس عزادارى، شرکت مىکند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم مىآمیزد و در پرتو آن، انگیزهاى قوى در او پدیدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزادارى، مانند محبى مىشود که فعّال و شتابان، به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.
ج. جامعهسازى: هنگامى که مجلس عزادارى، موجب انسانسازى گشت؛ تغییر درونى انسان به عرصه جامعه نیز کشیده مىشود و آدمى مىکوشد تا آرمانهاى اهلبیت(ع) را در جامعه حکمفرما کند.
به بیان دیگر، عزادارى بر اهلبیت(ع)؛ در واقع با یک واسطه زمینه را براى حفظ آرمانهاى آنان و پیاده کردن آنها فراهم مىسازد. به همین دلیل مىتوان گفت: یکى از حکمتهاى عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى اسلام است.
د. انتقالدهنده فرهنگ شیعى به نسل بعد: کسى نمىتواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهلبیت(ع) آشنا مىشوند. به راستى عزادارى و مجالس تعزیه، یکى از عناصر و عوامل برجستهاى است تا آموزههاى نظرى و عملى امامان راستین، به نسلهاى آینده منتقل شود. مراسم عزادارى، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه براى تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایى آنان با گفتار و کردار اهلبیت(ع) است.
فلسفه گریه و انواع آن :
گریه برای خدا و از ترس عقاب الهی و نیز گریه برای اولیای خدا در شمار برترین عبادتها است؛ به ویژه گریستن بر حضرت ابا عبدالله سالار شهیدان(ع)، چنین گریهای فلسفههای سازنده و تربیتی چندی دارد؛ از جمله:
1. پالایش و تزکیه روح، و احساس نزدیکی به خدا؛
2. پیوند عمیق عاطفی میان مردم و الگوهای راستین امت؛
3. اعلام وفاداری نسبت به رهبران و پیشوایان دینی و مکتب؛
4. الهام شدن روح انقلابی و ستم ستیزی به مردم؛
5. زنده نگاه داشتن یاد و خاطره وقایعی چون نهضت شکوهمند حسینی.
اینکه اشک و گریه، خود به خود به وجود میآید، یا باید با تلقین و برانگیختن احساسات ایجاد شود، مقوله دیگری است. هر مسلمان پاکْ طینتی، با به یادآوردن مصائب ابا عبدالله(ع) و عظمتی که آن حضرت به وجود آورد، به راستی اشک سوز و گاه شوق میریزد. برای آگاهی بیشتر ر.ک: مرتضی مطهری، حماسه حسینی
تأثیرات عزاداری
در یک تقسیم بندی میتوان تأثیرات عزاداری بر معصومین(ع) را در جهات ذیل نام برد:
یک. جنبه عاطفی
کسی که عزیزی را از دست میدهد، ناخودآگاه حزین و غمناک است و نمیتواند غمگین نباشد. بر پایی مراسم سوگواری، باعث خالی شدن این غم و غصهّ میشود. به علاوه، عزاداری برای بزرگان دین،محبت و رابطة عاطفی مردم با آنان را میافزاید.
دو. جنبه سیاسی
اگر این عزاداریها نبود، قیام خونین و روشنگر سیدالشهدا(ع) به فراموشی سپرده میشد و چه بسا اصل قیام و شهادت او نیز تحریفیا حتی انکار میشد. در زمان صدر اسلام، شرایط اقتضا نکرد که شیعیان برای حضرت زهرا(س) عزاداری و نوحهخوانی کنند و همین باعث شد که برخی از تاریخنویسان غرضورز، اصل شهادت آن حضرت را انکار کنند؛ حتی میگویند: «اگر محسن فاطمه شهید شده، پس قبرش کجا است؟» لابد اگر میتوانستند، میگفتند: «اگر پیامبر دختری به نام فاطمه داشته و کشته شده، پس قبرش کجا است؟!»
سه. جنبه دینی
با برپایی مراسمهای عزاداری و سخنرانی در ماه محرم، مردم بیش از پیش با معارف الهی واخلاق اسلامی آشنا میشوند. عاشورا دین ما را حفظ کرده است.
چهار. جنبه تربیتی
کودکان و نوجوانان از برپایی این مراسم و یادآوری آن واقعة عظیم، دِلیری و ایثار و فداکاری را فرا میگیرند. البته لقای الهی برای حضرت امام حسین(ع)، زیباترین و باشکوهترین امور است؛ ولی در هنگام مصیبت و حزن و اندوه امامان(ع) از واقعه جانگداز عاشورا، نمیتوانیم شاد باشیم. قطعاً دشمنان ائمه(ع) در این روز مسرور بودهاند.
به علاوه نقل حماسة عاشورا، روح ایثار و شجاعت و ایمان را در مسلمانان زنده میکند. در نتیجه آنان در مقابل مسائل جهان اسلام، بهتر حساسیت نشان خواهند داد. انقلاب ضدّطاغوتی و ضدّآمریکایی ایران، پیروزی حزبالله لبنان بر اسرائیل، مقاومت و دفاع هشتسالة ایران در مقابل تهاجم جهانی در قالب جنگ عراق و پیروزیهای مکررّ لشکر اسلام بر کفر و الحاد جهانی و ... متأثر از مجالس عزای سیدالشهدا(ع) است. ضمن اینکه اگر آن واقعه به همان شکل نقل نگردد، اندک اندک به فراموشی سپرده خواهد شد و اسلام، پشتوانهای تأثیرگذار با این اهمیت را از دست خواهد داد. البته باید در روضهخوانیها از تحریف و عوض نمودن واقعیت خودداری کرد و در کنار نقل حادثه عاشورا، باید به مسائل جهان اسلام در عصر حاضر نیز اهمیت داد و وظیفه مسلمانان در این رابطه را گوشزد کرد.
برخى از روایات در خصوص گریه بر امام حسین(ع) عبارت است از:
1. امام معصوم(ع) فرمود: «هر چشمى در روز قیامت به جهت سختىها، گریان است؛ مگر چشمى که بر امام حسین(ع) گریسته باشد، این چشم خندان و بشاش است». الخصائص الحسینیه، ص 140.
2. امام رضا(ع) مىفرماید: «گریه بر امام حسین(ع) گناهان بزرگ را محو مىکند». مسند امام رضا(ع)، ج 2، ص 27 .
3. امام صادق(ع) مىفرماید: «کسى که به یاد امام حسین(ع) به مقدار بال مگسى، اشک از چشمانش جارى شود؛ ثوابش بر خداوند است و خداوند به کمتر از بهشت براى او راضى نمىشود». بحارالانوار، ج 44، ص 291.
4. از امام معصوم(ع) نقل شده است: «هر که بگرید یا بگریاند یا حالت اندوه و گریه داشته باشد، بر مصیبت امام حسین(ع)، بهشت براى او واجب مىشود». الخصائص الحسینیه، ص 142.
5. امام رضا(ع) مىفرماید: «... پسر شبیب! اگر مىخواهى براى چیزى گریه کنى، پس براى حسین بن على(ع) گریه کن که او را ذبح کردند؛ چنان که گوسفند را ذبح مىکنند ... پسر شبیب! اگر براى حسین چنان گریه کنى که اشکهایت بر گونههایت جارى شود، خداوند همه گناهان کوچک و بزرگ تو را مىآمرزد، اندک باشد یا بسیار ...». بحارالانوار، ج 44، ص 285.
در مورد حکمت گریه بر امام حسین(ع) مطالبى بیان شده که به نظر مىرسد به تنهایى صحیح نباشد؛ از جمله:
الف. گریه ذاتاً خوب و سبب پالایش روح است؛ که این پالایش روحى در مجالس عزادارى امام حسین(ع) بیشترین ثمربخشى را دارد.
ب. گریه بر امام حسین(ع) به عنوان تشکّر و سپاس از او است؛ ولى این مطلب صحیح نیست؛ زیرا اگر ما موظف به تشکر از امام حسین(ع) بودیم، راه دیگرى براى تشکر وجود نداشت که با آه و اندوه و حزن این سپاس را عینى سازیم و اصلاً آیا آن حضرت نیازمند به تشکّر است؟!
ج. امام حسین(ع) از گریه ما بهرهمند مىگردد؛ از آنجا که با گریه به رشد معنوى مىرسیم و واسطه این فیض یاد امام حسین(ع) است در نتیجه به مقامات آن حضرت نیز اضافه مىشود.
د. برخوردارى از ثواب و شفاعت؛
این فوائد هر چند براساس بعضى تحلیلها و روایات در حد خود صحیح است؛ ولى آیا نمىتوان حکمت مهمتر، با ارزشتر و فراتر از معاملات این چنینى، در وراى گریه در نظر گرفت تا مجبور شویم حکمت گریه بر امام حسین(ع) را در یک شفاعت و ثواب و یا تشکر، منحصر و محدود سازیم؟!
با توجه به آنچه که در حقیقت گریه رشد روحانى و تقوا و نیز فلسفه عزادارى امام حسین(ع) مطرح است؛ مىتوان گفت حکمت گریه بر اباعبدالله(ع) دو امر مهم و اساسى است که هر یک به نوبه خود اثر وضعى خاصى بر جاى مىگذارند:
یکم. بُعد اخلاقى؛ چنان که روشن است، گریه ارزشى در فرهنگ شیعى اولاً، گریهاى است که موجب تعالى و رشد روح است و ثانیاً سرچشمه آن معرفت است. گریه بر امام حسین(ع)، یا به جهت یاد کردن غم و اندوه از دست دادن عاشق حقیقى خداوند متعال است که تجلىگاه اوصاف الهى بود و مؤمنان، بوى گل را از گلاب او استشمام مىکردند.
چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوى گل را از که بوییم، از گلاب
و یا به دلیل عقبماندگى روحى و نداشتههاى خود، در مقابل مناقب و فضایل آن بزرگوار و یاران باوفایش است. در واقع گریه بر این است که حبیببن مظاهر که بود و چه داشت و من کیم و چه در کف دارم؟ اشک ریختن بر علىاکبر، ناله بر خود است که آن جوان رشید چه فضایلى را دارا بود و من تا چه اندازه آن خصلتها را دارم؟ و ...
اگر گریه ما از این منشأ دور است، باید بکوشیم اشک و آه خود را به این سمت سوق دهیم تا بر اثر آن، روحمان تعالى یابد. در حقیقت این گریه، نشان دادن دردى است که انسان را به حرکت و جوشش وامىدارد تا خود را به آن درجه از کمالات برساند و این چنین اشکى انسانساز است.
دوم. بعد اجتماعى؛ اگر گریه بر اباعبدالله(ع)، از سر معرفت باشد و منشأ آن نیز بعد اخلاقى این حرکت باشد؛ قطعاً این حزن و اندوه، پس از آن که موجب تحوّل درونى انسان گردید، زمینه را براى تحولات اجتماعى فراهم مىسازد. وقتى گریه بر امام حسین(ع)، گریهاى در جهت تعالى روح شد و موجب گردید که آدمى در فضایل اخلاقى و فردى خود، تأمل و تجدیدنظر کند؛ قطعاً این تحوّل درونى، زمینه را براى ساختن اجتماعى در راستاى اهداف متعالى اسلام فراهم خواهد ساخت.
زمانى که انسان متوجّه شد که حضرت ابا عبدالله(ع) براى چه، چرا و چگونه دست به قیام زد و آن اثر جاودانه را بر قلم خون، بر صفحه تاریخ نگاشت و با این معرفت بر اثر گریه درونش متحول گردید؛ این تغییر بر عرصه جامعه نیز کشیده مىشود و او مىکوشد تا جلوى فساد وانحراف دین را گرفته و آزادى، جوانمردى و دیندارى را نه تنها در روح خود، بلکه در جامعه نیز حکمفرما سازد.
به بیان دیگر، در واقع گریه بر اباعبدالله(ع)، با یک واسطه زمینه را براى حفظ آرمانهاى آن حضرت و پیاده کردن آن فراهم مىسازد و به همین دلیل مىتوان گفت: یکى از حکمتهاى گریه بر امام حسین(ع)، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى او است و شاید مراد از این که گفته مىشود: «ان الاسلام بدؤه محمدى و بقائه حسینى» همین باشد که بقاى مکتب اسلام - خصوصاً تشیع - وامدار گریه بر امام حسین(ع) است.
با توجّه به حقیقت «شفاعت» پاسخ به این پرسش روشن مىشود. در برخى روایات، مواردى ذکر شده که موجب مىگردد انسانها از گناهان، آلودگىها، تعلّقات و وابستگىها پاک گردند.
براساس روایات سرّ این شفاعت - که یکى از مصادیق آن گریه بر اهلبیت و خصوصاً امام حسین(ع) بوده و هم گناهکاران را فرا مىگیرد و هم غیرگناهکاران را - برقرارى رابطه خاص میان انسان و معصومان(ع) است؛ یعنى، هر انسانى که با انسانى در زندگى دنیوى در ارتباط روحى بوده، هر دو در یک راه بودند، همفکرند، همسلیقه، همعقیده و همروش بودند، با هم آشنا بوده و به یکدیگر معرفت داشتند؛ نسبت به یکدیگر محبت و مودت داشتند واز نظر واقعیت یک رابطه تکوینى میان این دو انسان برقرار است.
بنابراین هر شخصى که به معصومان(ع) معتقد بوده و مطیع آنان باشد و حدالمقدور به گفتههایشان عمل کند، فکرش، فکر آنان و عقیدهاش، عقیده آنان یا دستکم مشابه آنان باشد و بر این اساس به ایشان محبت و معرفت داشته باشد؛ این همه، بیانگر آن است که میان او و معصومان(ع) رابطهاى هست؛ یعنى، رابطه درونى میان وجود او و وجود معصومان در عالم ارواح و عالم باطن برقرار است. هر چه سنخیت او با معصومان(ع) بیشتر باشد، این ارتباط به همان اندازه قوىتر خواهد بود. هر چه کاملتر باشد، رابطهاش بیشتر و هر چه ناقصتر باشد رابطهاش کم و کمتر خواهد بود.
وقتى این رابطه رابطه تکوینى و واقعى پدید آمد؛ موجب مىشود تا وحدتى میان او و معصومان ایجاد شود و این وحدت نتیجه خود را در قیامت به این صورت نشان مىدهد که معصومان(ع) وى را - که یا گناهکار و آلوده است یا دلبسته و وابسته به غیر خدا - با جذبه خاص خود براساس وحدت و ارتباط تکوینى که با آنها پیدا کرده است، به سوى بالا کشیده و در رسیدن به جایگاه بهشتى و لقاى حق و نجات از عذابها و رنجها یارى مىدهند.
با توجه به سرّ شفاعت، درخواهیم یافت که در آدمى، باید آمادگى لازم و کشش به سوى خدا وجود داشته باشد تا با ضمیمه شفاعت آنان، از گناه و تعلّق رهایى یابد و این آمادگى تنها در پرتو همرنگى با روح آنان میسر مىشود؛ یعنى، این نوع شفاعت، تنها به افرادى تعلق مىگیرد که مؤمن بوده، عمل صالح داشته باشند و خداوند تا حدى از ایشان راضى بوده و آنان مطیع اوامر الهى و معصومان و پیرو راستین آنان باشند و خیلى طاغى و عاصى نباشند. در این خصوص نگا: تجسم عمل و شفاعت، صص 106 - 116.
بنابراین هر کسى، مشمول چنین شفاعتى نیست و هر کس با صرف گریه بر اباعبدالله(ع) راهى بهشت نمىشود و گناهانش بخشوده نمىگردد تا هر خلافى را مرتکب شود و با صرف محبت و رابطه و گریه، بپندارد که از عذابها، فشارها، ترسها و اضطرابها نجات خواهد یافت. هر چند محبت حقیقى، انسان را از انجام گناه و دلبستگىها - تا حد امکان - بازمىدارد؛ ولى شرایطى براى این نوع شفاعت وجود دارد و آن، راضى بودن حضرت حق از انسان، ایمان و عمل صالح است.
امام صادق(ع) در نامهاى که به اصحابش نوشت این مهم را متذکر گردید: «بدانید حقیقت آن است که هیچ کس از خلق خداوند، انسان را از خداوند بىنیاز نمىکند، نه ملک مقرب نه نبى مرسل و نه غیر از اینها؛ پس هر که مسرور [و شاد است که] شفاعت شفاعتکنندگان براى او سودمند است، باید [صبر کند] و از خدا بخواهد که از او راضى شود» بحارالانوار، ج 8، ص 53. .
پس باید آلودگىها، گناهها، تعلقها در حدى باشد که خدا از انسان ناراضى نباشد؛ چرا که اگر خداوند از آدمى خشنود نباشد، دیگر این نوع شفاعت، شامل حال او نخواهد شد. اگر انسان با خاطر جمع گناه کند و پشیمان نباشد و ضجّه نکشد و حتى به این فکر نیفتد که چرا از آن گناه خلاص نمىشود و صرفاً در مجالس امام حسین(ع) اشکى بریزد؛ از مواردى است که خداوند از او راضى نبوده و در نتیجه مشمول شفاعت امام حسین(ع) نمىشود.
اما اگر در عین آلودگى و گناه ندامتى و ضجّهاى دارد، تأمل و تفکرى در خلاصى از آنها دارد، کوشش مىکند خود را همرنگ او در عقیده، فکر و عمل سازد و ... چون در سرّ وجودش تنفرى به گناه و آلودگى داشته و یک نوع ابتهاج و لذت به همرنگى با اباعبدالله(ع)؛ ممکن است اشک و عزادارى او، براى محو گناهانش سودمند افتد.
به هر حال اگر خواهان شفاعت حضرت حسین(ع) هستیم، باید به او محبت ورزیده، با عقاید، افکار، اوصاف، اعمال، خصلتها و اخلاق او موافقت کرده و مخالفت نکنیم و مهمتر آن که از حضرت حق - که در حقیقت شافع اصلى است - بخواهیم که از ما راضى شود تا در پرتو خشنودى او، از شفاعت امام حسین(ع) بهرهمند گردیم.
اى خدا! آن کن که از تو مىسزد که ز هر سوراخ مارم مىگزد
جان سنگین دارم و دل آهنین ورنه خون گشتى در این رنج و حنین
وقت تنگ آمد مرا و یک نفس پادشاهى کن مرا فریادرس
گر مرا این بار ستارى کنى توبه کردم من ز هرناکردنى
توبهام بپذیر این بار دگر تا ببندم بهر توبه صد کمر
من اگر این بار تقصیرى کنم پس دگر مشنو دعا و گفتنم
(مثنوى، دفتر 5، ابیات 2267 - 2262)
آیا تا به حال فکر کرده اید که اگر عاشورا نبود، و اگر حسین (ع) به کربلا نمی رفت و قیام نمی کرد و شهید نمی شد و هزینه حیات دین را نمی پرداخت الان ما چه حال و روزی داشتیم؟
عاشورا مبدا تاریخ شیعه است. ما از عاشورا شروع می شویم. اگر عاشورا نبود و حسین (ع) این حماسه بزرگ را نمی آفرید ، راه خدا بسته می شد، چشمه عشق می خشکید، چراغ هدایت خاموش می شد و همه چیز از بین می رفت.
اگر عاشورا نبود انسانیت و ایمان در معرض نابودی بود، زیرا یزید سنبل توحش و مروج حیوانیت و دنیا طلبی بود و با اسلام سر جنگ داشت.
بنی امیه پلید ترین آدمیان بودند و کارشان ترویج فساد و زشتی بود. حسین (ع) با قیام عاشورا زیبایی آفرید، تمام خوبی ها را دوباره زنده کرد و به ارزش ها حیات بخشید. بعد از عاشورا هر کس در طول تاریخ شیعه به هر کمالی که رسیده است به برکت خون امام حسین(ع) بوده است.
تمام انسان ها تا روز قیامت مدیون قیام عاشورا و خون خدا هستند. همه انسان ها، مومنان، عارفان و عاشقان خداوند از چشمه حسین(ع) سیراب می شوند و تمام جنبش ها و قیام های آزادی بخش از قیام عاشورا الهام می گیرند.
اگر امروز بعد از گذشت هزار و اندی سال هنوز ما مسلمانیم، نماز می خوانیم، دعا می کنیم، با خدا ارتباط داریم، محبت و عاطفه در وجود ما زنده است، اهل ولایت ایم، به برکت خون امام حسین(ع) است.
اگر هنوز رسم مردانگی و مروت و وفا در جهان باقی است، به خاطر مردانگی آن حضرت است. اگر صداقت وجود دارد و فداکاری در زندگی هست، به برکت مردانگی و صداقت حسین (ع) است.
اگر هنوز ما به عنوان یک شیعه زنده ایم، به خاطر این است که امام حسین(ع) شهید شده است. اگر امروزه ما در آرامش و امنیت به سر می بریم، به خاطر این است که حسین(ع) در عاشورا آرامش و قرار نداشت و خانواده امام حسین(ع) امنیت نداشتند. آنها از همه چیز خود گذشتند تا ما به همه چیز برسیم.
طاغوت، یعنی دشمن خدا و کسی که انسان را از راه خدا باز می دارد و آدمیان را به تبعیت از شیطان می خواند. یزید طاغوت بود و حسین(ع) با تمام هستی خود قیام کرد تا طاغوت زمان خود را بشکند، بشریت را از شر او نجات دهد و به تمامی انسان های مومن و آزاده آموزش بدهد که چگونه باید با ظلم و ستم طاغوت های زمان خود ستیز کنند.
گاندی رهبر انقلاب هندوستان گفت: که من درس آزادگی و ظلم ستیزی را از حسین(ع) آموختم، انقلاب اسلامی ایران از قیام امام حسین(ع) الهام گرفت و ما درس ظلم ستیزی، طاغوت گریزی، شهادت طلبی و ایثار جان و مال را از قیام عاشورا و توسط فرزند برومند او امام خمینی (رض) آموختیم. اگر راه شهادت هنوز باز است به برکت شهادت حسین(ع) است.
بنی امیه داشتند دوباره بساط بت پرستی و دنیا طلبی را می گستردند و مسلمانان را از هویت توحیدی خود خارج می کردند، عاشورا دوباره راه توحید و یکتا پرستی را به روی انسان ها گشود.
معاویه دستور داده بود تا علی(ع) را بر منبرهای شیطانی سب کنند تا شاید محبت او از دلها برود و بساط عشق برچیده شود، حسین (ع) دوباره آتش محبت را شعله ور ساخت، مکتب عشق را بازگشایی کرد و عاشقان فراوانی را در طول تاریخ پروش داد، تا راه محبت همچنان باز باشد، نور ولایت بر چهره تاریخ بدرخشد و راه انسان به سوی خداوند روشن باشد.
یزید شعری سرود و در آن همه چیز را انکار کرد و گفت: نه پیامبری آمده و نه وحیی در کار است و تصمیم داشت ریشه دین را بخشکاند. دین، یعنی راه محبت و عشق ورزی با خداوند، عاشورا باعث شد تفکر یزید نابود شود، دین دوباره زنده گردد و راه محبت خدا باز بماند.
امروز شیعیان لبنان و ایران و عراق و هرکجای زمین از حسین (ع) قدرت می گیرند. اگر دشمن توان مقابله با شیعیان را ندارد، به خاطر نیرویی است که از عاشورا می گیرند، اگر انقلاب اسلامی هنوز باقی است به خاطر قدرت ایمانی است که حسین (ع) به جامعه ما تزریق کرده است، فرهنگ عاشورا باعث شده که تمامی ابرقدرت ها از نیروی کشور اسلامی ایران هراس داشته باشند.
اکنون استکبار جهانی با تمام قوا با تفکر و اقتدار شیعه می ستیزد، زیرا آنها می دانند اگر شیعه به قدرت دست باید با داشتن فرهنگ شهادت و نیرویی که از عاشورا می گیرد و رهبری امام حسین(ع)، شکست ناپذیر می شود و کیان ظالمان و کافران را به باد فنا خواهد داد.
ما تا امام حسین (ع) را داریم و تا عاشورا زنده است، زنده ایم و از هیچ کسی هراس نداریم!
یا حسین.
سید مصطفی علم خواه
در مورد هدف یا اهداف امام حسین (ع) از آمدن به کربلا و برپایی قیام عاشورا حرف ها و نظرهای فراوانی وجود دارد.
بعضی ها با نگاه سیاسی به قضیه نگاه می کنند و معتقد هستند که امام حسین (ع) به قصد ساقط کردن حکومت یزید قیام کرد و هدفش قبضه کردن حکومت بود و بعضی ها می گویند: نه هدف امام حسین (ع) حکومت نبود. امام حسین عاشق خداوند بود و چون خدا خواسته بود که او شهید شود، به کربلا آمد تا به لقاء الله و مقام شهادت برسد.
خود آن حضرت فرمود: من برای اصلاح امت جدم قیام کردم یا در جای دیگری فرمود: من برای امر به معروف و نهی از منکر به پا خواستم، در کلام دیگری نیز دارد: من قیام کردم تا امت جدم را ز تاریکی جهالت و گمراهی برهانم و هدایت کنم.
ولی جدای از این دیدگاه ها و گفتار ها این سوال مطرح می شود که چه چیزی وجود داشته است که امام حسین می خواسته با تمام وجود خود و یارانش آن را حفظ کند؟ چه موضوعی بوده که ارزش این را داشته است که شخصیتی مانند آن حضرت (ع) خود و هفتاد و دو یار و فرزندش را فدای آن کند؟
حتما موضوع خیلی مهمی در کار بوده است و آن حضرت خطر بزرگی را احساس می کرده است.
بله خطر بزرگی وجود داشته که باید آن حضرت حتی با فدا کردن فرزندان و کودکان خود جلوی آن را بگیرد. احساس خطر بزرگی وجود داشته.
ما تا درک نکنیم که آن حضرت چه خطری را حس می کرده و آن خطر چقدر بزرگ بوده نمی توانیم اهمیت قیام امام حسین (ع) و دست آورد های عاشورا را درک کنیم. درک هدف اصلی امام حسین (ع) هم به همین بستگی دارد.
باید بفهمیم چه چیزی برای آن حضرت مهم بوده و چه خطری آن چیز مهم را تهدید می کرده که ارزش این فداکاری بزرگ را داشته است.
در طول تاریخ روزی مانند روز امام حسین (ع) و عاشورا نبوده، حادثه ای اتفاق افتاده که نسل بشر به یاد ندارد. در عاشورا وقایعی به وجود آمده که بشریت از درک آن عاجز است.
آن حادثه و مصیبت آنقدر سنگین است که اگر کسی که محب اهل بیت (ع) است به هر صورتی حقیقت عاشورا را درک کند، بعید به نظر می رسد بتواند زنده بماند و زندگی کند.
ما از درک آن حادثه عاجزیم. اگر کسی بتواند آن را تصور کند قالب تهی خواهد کرد. این مصیبت برای بشر قابل تحمل نیست. کسی فرزند شش ماهه خود را به میدان نبرد با آن انسان های وحشی بیاورد و آنها جلوی چشم او گلوی آن کودک را پاره کنند، بعد آن کودک را به خیمه بیاورد و به مادرش تحویل دهد و یا نتواند تحویل دهد و بیاید در پشت خیمه برای او قبری بکند و دفنش کند. این حادثه برای ما قابل درک نیست وگرنه نمی توانستیم تحمل کنیم.
خوب این فقط یکی از صحنه هایی است که می شود تصور کرد. از این صحنه ها دردناک تر هم وجود داشته. صحنه شهادت عبد الله پسر امام حسن (ع) که بسیار کوچک بوده هم یکی از صحنه های دردناک بی نظیر تاریخ است.
حالا سوال این است که این همه به خاطر چه چیزی بوده و آن حضرت برای نگه داری چه امر و موضوع مهمی این همه خطر کرده و چه خطری حس می کرده است؟
پاسخ این سوال خیلی ساده است. چیزی برای آن حضرت مهم تر از دین نبوده است. هیچ چیز برای یک مسلمان مهمتر از دین اش وجود ندارد. دینی که آخرین و کامل ترین دین الهی است و توسط جدش محمد (ص) به عنوان خاتم پیامبران الهی آورده شده تا بشریت در طول تاریخ و تا قیامت به وسیله آن به تکامل برسد و به خدا نزدیک شود.
دینی که حاصل تلاش و امید و آرزوی تمامی انبیای الهی بوده است. حاصل تلاش جد و پدر و برادرش بوده و همگی آنها در راه ایجاد و حفظ آن زحمات فراوان کشیدند و در نهایت شهید شدند. دینی که می خواهد تمام انسان ها را تا قیامت به آروزی خود برساند.
امام حسین(ع) قیام کرد تا دین جدش را حفظ کند و معروف هم همین بوده است. امر به معروف و نهی از منکر هم برای همین بوده که دین حفظ شود و برای آیندگان بماند.
دین مهمترین سرمایه ای است که بشر در زندگی خود دارد و بزرگترین منبع قدرت برای انسان محسوب می شود.
خطری هم که آن حضرت احساس می کرد از همین ناحیه بود. هدف بنی امیه نابودی اسلام و یگانه پرستی بود. اصولا بنی امیه بت پرست بودند و با زور مسلمان شده بودند. یزید با شعری که در این زمینه سرود آشکارا پرده از این راز برداشت. او در شعر خود گفت: که ولا خبر جاء و لا وحی نزل، نه خبری آمده و نه وحیی نازل شده است و به صورت علنی دین را انکار کرد.
هدف آنها نابودی اسلام بود و این خطری بود که آن حضرت احساس می کرد و با قیام خود این خطر را از ساحت اسلام زدود و در حقیقت این دین را که آخرین دین الهی است با خون خود بیمه کرد.
یکی از راه های تحقق این هدف این بود که یزید را از حکومت ساقط کند، همان تلاشی که علی (ع) نیز نسبت به معاویه کرده بود، ولی در اثر حوادثی موفق نشد. بنابراین آن حضرت قصد سیاسی هم داشت و اگر می توانست این کار را می کرد، ولی هدف آن حضرت حکومت کردن نبود، هدف حفظ دین بود.
ولی هنگامی که دید از این راه نمی شود، راه دیگری را انتخاب کرد و آن این بود که با آفریدن حماسه بزرگی از این خطر جلوگیری کند و البته موفق هم شد و برای همیشه تاریخ، اسلام و به خصوص تشیع را حفظ و بیمه نمود و الان ما هر چه داریم از او است و تاریخ تشیع و حیات شیعه از عاشورا شروع می شود.
امید است که ما نیز بتوانیم عاشورا را به حقیقت درک کنیم و پیرو راستین ائمه اطهار (ع) باشیم.
سید مصطفی علم خواه 11-محرم-1386
انسان آمیزهای از عقل و احساس است. با عقلش محاسبه و رشد میکند و با احساسش زندگی رو برای خودش نرم و قابل تحمل میکند.
حالا این سؤال پیش میآید که عاشورا یک حادثه عقلی است یا احساسی؟ یعنی ما باید با عقلمون اونو درک کنیم یا با احساسمون بهش عشق بورزیم.ادامه مطلب...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید