بازدید امروز : 11
بازدید دیروز : 23
اگر زنا حرام است پس از نظر اسلام عشق و حال جوانی و لذت بردن از دوران جوانی یعنی چی؟
کار حرام یعنی کاری که در واقع عامل بدبختی انسان و تباه شدن آینده او است. حکمت ممنوعیت این امور رعایت صلاح دنیا و آخرت ؛ و سلامت روح و روان ماست. نعمت های حلال خدا در مقابل آنچه حرام است بسیار بیشتر از مواردی است که حرام شده و از آن منع شده ایم. زیرا خدایی که ما را خلق کرده است بهتر میداند چه چیزی به صلاح ماست و چه چیز به صلاح نیست؛ چه چیزی برای ما خوب است و چه چیز بد. ما باید دید خود را به خدای مهربان تصحیح کنیم ، آن وقت نعمتهایش را احساس میکنیم و میفهمیم چقدر به او مدیون هستیم.
اگر ما دروجود خود به چیزی احساس نیاز میکنیم حتما خدای مهربان ما تدبیری برای رفع آن نیاز دیده است و الا این نیاز را در ما قرار نمیداد. و حتما دستورالعملی نیز برای آن بیان کرده است زیرا ما دین را برنامه درست زندگی میدانیم و عمل به دین، تضمین کننده درستی آن رفتار برای سعادت دنیا و آخرت ما است و دقت کنید: حتما نفس اماره و شیطان برنامه انحرافیای در ارضای آن نیاز و عمل به دستور دین دارد که به قصد گمراه کردن انسان را به آن تحریک می کند.
همانند عاشقی که همیشه در انتظار معشوقش میباشد برای او دلتنگی میکند من نیز عاشق خدا شوم و همیشه دلتنگ و بیقرارش باشم از شما خواهش میکنم به طور واضح برایم توضیح دهید؟
در پاسخ اگر بخواهیم به صورت مختصر توضیح دهیم باید بگوییم: انسان سه مرتبه و مرحله حیات و زندگی دارد. زندگی جاهلانه, زندگی عاقلانه, زندگی عاشقانه. تا زمانی که زندگی اش جاهلانه است, نباید هوسی در مورد عشق خداوند داشته باشد چون فاصله اش زیاد است و امکان پذیر نیست. اما اگر توانست زندگی عاقلانه داشته باشد آنگاه این توقع و هوس وجود خواهد داشت که کم کم به مرحله عشق برسد و وارد وادی عشق شود.
حالا سوال این است که چطور باید از زندگی جاهلانه که ابتدایی ترین مراحل حیات است خارج شد و وارد وادی عقل و سپس عشق شد. راهکار آن خیلی روشن است. علم و عمل. یعنی بداند و به دانسته های خود عمل کند, انسان با حرکت مداوم و سیر و سلوک نظری و عملی, کم کم حیات عقلانی پیدا می کند و از حیات جاهلانه خارج می گردد.
هنگامی که حیات عقلانی و انسانی اش به حد نصاب مناسب رسید و کامل شد, آنگاه به توفیق الهی و خواست خود او کم کم عاشق حق می شود و وارد وادی عشق می گردد. کسانی که به عشق رسیده اند و عارف شده اند, لزوما این مراحل را طی کرده اند و امکان ندارد کسی از وادی جهل ناگهان عاشق شود و حیات معقول نداشته باشد.
حیات معقول زیرساخت حیات عاشقانه است. انسان به همین مناسبت سه گونه هویت دارد, هویت طبیعی و نفسانی که باید از آن مهاجرت کند و وارد حیات انسانی و اختیاری که همان حیات معقول است بشود و سپس یک هویت الهی دارد که در حیات عاشقانه بروز و ظهور می کند و عارف و صاحب کشف و کرامت می گردد.
برای مطالعه بیشتر به سایت بروید و در این آدرس http://akhlagh.porsemani.ir/term76 موضوع هویت الهی انسان را حتما مطالعه کنید. اینکه گفته شد کروکی و مقاطع کلی مسیر انسان است در مورد جزئیات مطالب فراوانی وجود دارد که در صورت نیاز با طرح سوال در خدمت شما هستیم. البته در گزینه خودسازی و عموم گزینه های اخلاقی سایت جزئیات همین مسیر دنبال می شود. موفق باشید.
آیا فقط باید عاشق خدا بود یا میشه عاشق بنده خدا هم بود؟ مگه نمیگن عشق زمینیه که انسانا به عشق خدا میرسونه پس چرا وقتی دو نفر عاشق میشن همه سعی در جدا کردنشون دارن؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
1- اقسام عشق: عشق بر دو گونه است حقیقی و مجازی و عشق مجازی نیز خود دو گونه دارد:
الف) عشقهاى مجازى:
در این گونه عشق،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود. عشق مجازی خود دو گونه است. 1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.
2-عشق پاک: در این عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمالجو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بىنیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند (احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279)
وقتی انسان یک عشق زمینی دارد ای عشق انرژی نجومی به اومی دهد به طوری که حتی یک لبخند کوچک این انرژی اش را دو برابر می کند، حال در مورد خداوند، چگونه می توانیم به این مرحله از عشق برسیم وقتی که حس می کنیم با وجود تمامی تلاشها باز نوازشی از سوی او حس نمی شود هر چقدر می خواهی به او نزدیک شوی باز او خودش را از تو دور می کند؟
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشته اید از شما متشکریم و امیدواریم پاسخ
گوی مناسبی برای شما باشیم.
هر که را جامه ز عشقى چاک شد--- او ز حرص و عیب کلى پاک شد
شاد باش اى عشق خوش سوداى ما--- اى طبیب جمله علتهاى ما
اى دواى نخوت و ناموس ما--- اى تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد--- کوه در رقص آمد و چالاک شد
«عشق»
من حدود ده ماه است که ازدواج کرده ام و در این مدت حس می کنم ارتباط قلبی ام با خدا کمرنگ شده است و با خدا غریبه تر شده ام چون توجه ام بسیار به سمت همسرم است و تمام افکار و تمرکز و احساس من به او مشغول است و حتی اهداف و قول و قرارهایم با خدا نیز کمرنگ شده. البته وقتی از همسرم دورم ارتباطم با خدا بهتر است. اما دوریش هم زجرآور است. چه کنم؟
از این که با ما سوال خود را در میان گذاشته اید از شما متشکریم. امیدواریم پاسخ گویی مناسبی برای این حس اعتماد شما باشیم.
هر که را جامه ز عشقى چاک شد--- او ز حرص و عیب کلى پاک شد
شاد باش اى عشق خوش سوداى ما--- اى طبیب جمله علتهاى ما
اى دواى نخوت و ناموس ما--- اى تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد--- کوه در رقص آمد و چالاک شد
«عشق و علاقه»
چرا کلمه عشق در قرآن نیامده؟
برخی اظهار داشتهاند که در قرآن تنها از اطاعت و عبادت خدا برای رغبت به بهشت و خوف از دوزخ سخن رفته؛ نه برای عشق به خدا و لذا اطاعت و عبادت خدا برای عشق به او بدعتی صوفیانه است.
ما در این پاسخ قصد داریم، کلیدواژههای نشاندهنده آیات مربوط به عشق الهی و لوازم آن را معرفی کنیم و برای هریک نمونهای به دست دهیم که طی آنها عبادت و اطاعت خدا برای عشق به او مورد ستایش قرار گرفته و حتی از عبادت و اطاعتی که به طمع بهشت و خوف از دوزخ باشد، برتر معرفی شده است؛ چنان که همین مضمون در روایات معصومین(ع) نیز آمده است.
اگرچه لفظ عشق در قرآن به کار نرفته است؛ اما معادلهای آن در قرآن به چشم میخورد. قدر مشترک این معادلها عبارت از دوست داشتن خدا و لوازم آن است. از لوازم عشق به کسی این است که عاشق میخواهد معشوق را دیدار کند و همیشه نزد او باشد و از او سخن بگوید و کاری کند که او خشنود شود. ادامه مطلب...
من عاشق خدا و امام زمانم بودم, تو نمازم همیشه دعای فرج و می خوندم. صبح که از خواب بیدار می شدم یاد آقا می اومد تو ذهنم و همچنین شب موقع خوابیدن. خلاصه عشق بازی زیبایی داشتم. اما رفته رفته دچار نفسانیات شدم و از آقا کم کم دور شدم. خودم احساس می کردم که آقا هر بار که من گناه می کردم با لطف و کرم خودش من و می بخشید و دوباره به من فرصت می داد. خودم متوجه می شدم که آقا چقدر بزرگوارند.
اما این نفس من، من و از آقای خودم دور کرد و اون عشق زیبا و رو از من گرفت و من و با یک دنیا خاطره از لحظات زیبای عاشقی تنها گذاشت. الان اونقدر از آقا دورم که حتی یک قطره اشک هم از چشمام جاری نمی شه. دیگه احساس قربت و غربت نمی کنم. مثل سار انسانها شدم که صبحم و شب می کنم و شبم و صبح. من دیگه عاشق نیستم اما خاطرات معشوق قلبم و آتیش می زنه. به خدا دوباره می خوام برگردم پیش آقام. حاضرم همه زندگیم رو هم بدم اما هر کار می کنم هر چقدر نماز می خونم و توبه می کنم اون حالات زیبای عاشقی دوباره بر نمی گرده. می دونم که اگر توبه کنم خدا من و می بخشه اما من بهشت نمی خوام که خدا من و ببخشه و برام کافی باشه بلکه بهشت من اون لحظه ایه که احساس عاشقی داشته باشم؟
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشته اید از شما متشکریم. راستی تا یادم نرفته سلام. از نامه ی شما لذت بردم. با خودم گفتم خدا جان چه جوان های عاشقی هستند، که دوری از آقای شان برای آنها سخت است. زیاد طولانی نکنم، امیدوارم دوباره به روزهای خوب عاشقی برگردی.
آتش عشق است کاندر نى فتاد---جوشش عشق است کاندر مىفتاد
نى حریف هر که از یارى برید--- پردههایش پردههاى ما درید
همچو نى زهرى و تریاقى که دید---همچو نى دمساز و مشتاقى که دید
نى حدیث راه پر خون مىکند---قصههاى عشق مجنون مىکند
محرم این هوش جز بىهوش نیست---مر زبان را مشترى جز گوش نیست
در غم ما روزها بىگاه شد---روزها با سوزها همراه شد
«علت»
پرسشگر گرامی برای این که پیوند عاشقانه ی شما دوباره اتصال یابد، علت آن را باید دقیقتر بررسی کنیم که چه چیزی آن را از هم گسسته است؟ همان طور که خود اشاره کرده اید، نفس. آره نفس کارگردانی وجود هر کس را به عهده بگیرد، جز این فیلم ها از آن ساخته نمی شود.بگذریم.ادامه مطلب...
حکمت و حکایت
حب دنیا انسان را به سوی مادیات و جاه ومقام و مال و منال می کشاند. حب الهی به سوی خدا جذب می کند، هر کدام غالب شود، انسان آن خواهد شد.
مولوی ضمن داستانی به این مسئله اشاره کرده است: شترِ مجنون تازه زاییده بود و به بچه اش خیلی علاقه داشت. سوار شتر شد تا به خانة معشوق اش رود. مجنون غرق در عشق لیلی بود. شتر نیز علاقه به نوزادش داشت. تا مجنون غافل می شد می دید که شتر به سوی نوزادش روان است. مجدّداً شتر را به سوی خانة لیلی هدایت می کرد. همین که غفلت می کرد باز می دید شتر به سوی نوزاد روان است. این کشمکش بود لیکن یکدفعه مجنون چشم باز کرد و دید به جای این که به خانة معشوق برسد، به خانة خود رسیده است. برای سومین مرتبه حیوان را به آن طرف برگردانید، باز به مجرد این که مجنون فکرش به سوی معشوقش منحرف شد و از حیوان غافل گشت حیوان به فکر بچه اش افتاد و به سوی خانه رفت.
همچو مجنون در تنازع با شتر-- گه شتر چربید و گه مجنون حر
یک دم ار مجنون ز خود غافل شدی-- ناقه گردیدی و واپس آمدی
سرانجام مجنون خودش را از روی شتر به پایین پرتاب کرد و گفت:
گفت ای ناقه چو هر دو عاشقیم-- ما دو ضد بس همره نالایقیم
من عاشقم تو هم عاشقی. من عاشق لیلا هستم و تو عاشق بچه ات هستی. ما دو با یکدیگر همسفر نمی توانیم بشویم. آن گاه نتیجه می گیرد:
عشق مولا کی کم از لیلاستی-- بنده بودن بهر او اولاستی [مثنوی، دفتر چهارم، ص 628.]
عشق به پروردگار نیز چنین است که با عشق به دنیا و تعلقات دنیوی سازگاری ندارد.
نظر شما راجع به عشق چیست؟
دوست گرامی، از حسن اعتماد شما به مشاوران این مرکز و ارتباط با ما تشکر می کنیم.
عشق آن شعله است کاو چون بر افروخت--- هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
تیغ لا در قتل غیر حق براند--- درنگر زان پس که بعد لا چه ماند
ماند الا الله، باقی جمله رفت--- شاد باش ای عشق شرکت سوز زفت 1
«عشق»
عشق چون دامان کسی را گرفت مانند عشقه- نام گیاهی است که در فارسی به آن پیچک گفته می شود- آرام آرام سر تا پای وجود را می تند و می پیچد و از او تغذیه می کند تا آن جا که تمام هستی وی را بسوزاند و خشک گرداند و در آخر چون به آن نگاه کنی خواهی دید که تمام آن وجود عشقه است و عشق است و کس دیگری نیست. 2 ادامه مطلب...
عشق چیست؟ این سوالی است که مدتی ذهن من را به خود مشغول کرده. آیا واقعا عشق قصه است یا واقعیت؟ اگر عشقهای سن ما هوس است پس چرا من می بینم که دوستانم برای دوست پسرهایشان چه اشکها که نمی ریزند، واقعا گیج شدم. لطفا من را راهنمایی کنید.
عشق، یعنی دوست داشتن و درگیر شدن شدید احساسی. اینگونه دوست داشتن شدید، وضعیت انسانی ای است که واقعا وجود دارد، افسانه نیست و انسان را واقعا دلبسته و درگیر و در برخی موارد بیمار و افسرده می کند، اما باید توجه کرد که در عرف کوچه و بازار مصادیق عشق بسیار است تا آنجا که رندی گفته است : به دنیا هر کجا درد دلی بود - به هم کردند و عشقش نام کردند. تا آنجا که دیده می شود برخی از جوانان اشعار عرفانی عرفا را تا آنجا پایین می آورند که آنرا برای جنس مخالفی که تازه با آنها آشنا شده اند می نویسند هر چند برخی سعی بر این دارند که این نوع کشش های طبیعی به جنس مخالف را عشق مجازی تعبیر کنند ولی واقعیت این است که اکثر آنها چیزی جز میل جنسی و یا هیجانات زود گذر نیست.
بی مناسبت نیست اگر اینجا خاطره ای را از علامه محمد تقی جعفری نقل کنم ایشان می فرمودند روزی جوانی چهره و رفتارش عوض شده بود هر روز رنگ پریده تر وگوشه گیرتر می شد مادرش از پرسید پسرم من مادرتم به من بگو چرا به این روز افتاده ای ؟ گفت راستش مادر من عاشق شده ام! مادر پرسید عاشق کی شدی؟ گفت: هر کی که شما بگید ! گفت خاک بر سرت با این عاشق شدنت !خوب بگو من زن می خواهم چرا دیگر معنای عشق را خراب می کنی. به هر حال شاید این تنوع و گستردگی معانی باعث این ابهام شما شده باشد، ولی همچنانکه اشاره شد , در عرف عرفان عشق بار معنایی خاصی دارد و برخی نیز معتقدند,عشق قابل تعریف علمى نیست؛ زیرا نه محسوس است و نه معقول، در حالى که در دو قلمرو «حس و عقل» تأثیر دارد. اگر تعریف کننده، خود عشق مىورزد، مسلماً تعریف او صحیح نخواهد بود؛ زیرا این پدیده غیر عادى به تمام اندیشه و مشاعر او مسلّط است؛ به عنوان مثال اگر عاشق بخواهد عشق را تعریف کند، مفاهیم موجود در تعریف، با وضع روانى عاشق رنگآمیزى مىشود و به اصطلاح «مولوى»، بوى عشق مىدهد.V}محمد تقى جعفرى، نقد و تحلیل مثنوى، ج 3، ص147.{V
اقسام عشق:
عشق بر دو گونه است حقیقی و مجازی و عشق مجازی نیز خود دو گونه دارد:
الف) عشقهاى مجازى:
در این گونه عشق،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود. عشق مجازی خود دو گونه است. 1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.
2-عشق پاک: در این عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمالجو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بىنیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند V}(احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279){V
عشقی که در جوانان وجود دارد، بیشتر ریشه در بلوغ جنسی و نیاز به جنس مخالف دارد و آنها بعضا خیال می کنند که عشقشان معنوی است، ولی اینطور نیست و ناشی از غرایز و نیازهای عاطفی و جنسیتی آنها است.
وجود عشق و احساس در انسان طبیعی است، اما مشکلی که در رفتار جوانان وجود دارد این است که در میل و گرایش به جنس مخالف که به صورت طبیعی در هر فردی اعم از دختر و پسر وجود دارد، عقلانیت خود را لحاظ نمی کنند، یعنی در انتخاب ها ابتدا باید با عقل خود محاسبه کنند و ببینند این موضوع برای آنها مناسبت دارد یا نه و امکان تحقق وجود دارد یا نه و شرایط و راه های عقلانی و عرفی را طی کنند، و سپس به صورت احساسی با موضوع درگیر شوند و در حقیقت قلبشان باید بعد از عقلشان به صحنه بیاید، تا مشکلی پیش نیاید، ولی در بسیاری از موارد متاسفانه ابتدا عاشق می شوند و بعد می خواهند ببینند آن فرد برایشان مناسب است یا نه که خوب به مشکلات فراوانی برخورد می کنند مانند مخالفت والدین.
بهترین کار این است که جوانان به شدت مراقب قلب خود باشند و برای ازدواج و تامین نیازهای طبیعی و احساسی، از طریق روش های عقلانی و عرفی عمل کنند و زمینه های لازم را برای این کار فراهم نمایند و تامین این خواسته را به خانواده ها بسپارند و نگذارند، قبل از عقل، عشق و احساس بر آنها غلبه کند، زیرا در این صورت اساسی که صرفا بر پایه های احساس گذاشته می شود، سست و فروریختنی خواهد بود، ولی اگر اساس زندگی خود را بر پایه ها و ستون های عقلانی بناکنند، استحکام آن بیشتر خواهد بود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید