بازدید امروز : 25
بازدید دیروز : 87
روشنفکر: ماهیت، ماموریت، تاکتیک.
ما روشنفکر مسلمان هم داریم، اما روشنفکرغرب زده به نیروهای فکری و فرهنگی دشمن گفته می شود که کارشان نفوذ در جوانان و قشر فرهیخته جامعه است. روشنفکری، تاریخ و سابقه طولانی ای در ایران دارد که نمی خواهیم به آن بپردازیم.
ماموریت این گروه از روشنفکران این است که افکار و عقاید و ارزش های دینی جوانان ما را تخریب کنند و شما می دانید که اگر کسی افکارش تخریب شود در حقیقت انسانیت اش تخریب شده است. هر کسی از عقل و فکر خود دستور می گیرد و آنچنان زندگی می کند که می اندیشد.
اما تاکتیک ها: آنها با رواج دادن جملات زیبایی سعی می کنند جلوی تبادل اطلاعات و رشد علمی جوانان را بگیرند تا از ناآگاهی آنها در جهت ترویج افکار مسموم روشنفکری غربی و تخریب افکار آنها استفاده کنند.
به طور مثال می آیند می گویند: هر کسی افکارش برای خودش محترم است و ربطی به دیگران ندارد. با این جمله قشنگ سعی می کنند صاحبان فکر را ساکت کنند و از تاثیر گذاری مثبت بیاندازند و مانع ترویج افکار مثبت و سازنده شوند.
یا مثلا می گویند: ما همه انسانیم و در کنار هم زندگی می کنیم و فرق ما با غربی ها این است که آنها افکارشان با ما فرق می کند فقط همین. نباید تصور کنیم که آنها دشمن ما هستند. دشمنی توهم است و نباید دشمن تراشی کرد و مانند آن.
از این طریق می خواهند قدرت ما را در مبارزه با دنیای کفر و شرک خنثی کنند و روحیه انقلابی گری و جهاد را از بین ببرند و ما را در این حوزه تضعیف کنند. کسی که تحت تاثیر این افکار قرار می گیرد دیگر انگیزه ای برای مقاومت و مبارزه و جهاد با دشمن ندارد و به کلی بصیرت اجتماعی و سیاسی خود را از دست می دهد.
یا می گویند مذهبی ها می خواهند به زور عقاید خود را به دیگران تحمیل کنند. این حرف معنایش این است که نباید عقاید خود را به دیگران بگویید و نباید از اصول اعتقادی خود دفاع کنید و ترویج توحید و ولایت و تفکرات اسلامی ممنوع است، چون این کار زورگویی است.
معنای این سخن این است که تمام انبیاء و اولیای الهی و علماء ربانی که مردم را به دین دعوت می کردند و ارزش های الهی را ترویج می نمودند همه زورگو هستند و به زور مردم را به اسلام و خداپرستی دعوت می کردند.
در حالی که اصولا انسان اختیار دارد و کسی نمی تواند به انسان زور بگوید. عالمان دینی فقط هدایت فکری می کنند. فقط روی فکر انسان ها تاثیر می گذارند و به هیچ وجه آزادی انتخاب و عمل کسی را سلب نمی کنند.
عالم دینی به شما راه صحیح و غلط، و حق و باطل را نشان می دهند. انسان ها همه اختیار دارند که هر راهی را که خواستند انتخاب کنند . آنها می گویند راه حق را انتخاب کنی سرانجامش در قیامت بهشت است و اگر راه باطل را بروید در آخرت گرفتار عذاب می شوی. همین. خدای متعال در قرآن کریم هم به همین صورت هدایت کرده است.
توحید، انقلابی گری، عافیت طلبی.
توحید که از الگوی لا اله الا الله تبعیت می کند، دارای دو بخش اساسی است. بخش اول آن نفی شرک و مبارزه با مظاهر آن در نفس انسان و جامعه است و بخش دوم آن دلالت بر خداپرستی دارد.
این به این معنا است که برای خداپرستی و رسیدن به کمال، لازم است با ریشه های شرک درونی و بیرونی و مظاهر آن، مبارزه و جهاد اکبر و کبیر صورت گیرد تا زمینه برای خداپرستی و عبادت فراهم شود.
بنابراین مومن واقعی کسی است که هم اهل مبارزه و جهاد و درگیری با کفر و شرک و نفاق و مظاهر اجتماعی آن است، هم اهل عبادت و بندگی است.
بر این اساس روحیه انقلابی گری ریشه در کلمه توحید دارد. مومن و موحد واقعی یک انسان انقلابی است. کسی که اهل مبارزه نیست، اهل جهاد نیست، اهل سیاست نیست و در مبارزات اجتماعی حضور فعال ندارد، انقلابی و مومن واقعی نیست.
در این زمینه امامان شیعه بهترین الگوی توحید و انقلابی گری هستند. امام حسین (ع) یک انقلابی بزرگ بود. او اهل مبارزه با ظلم و دنیاپرستی و مظاهر شرک در زمان خود بود و در این راه، از تمام مال و جان و عزیزان و یاران خود گذشت و با تمام هستی خود به میدان آمد و حتی خانواده خود را در معرض اسارت قرار داد، تا باطل را سرکوب کند و حق را پیروز نماید و موفق هم شد.
امام خمینی (رض) هم یک انقلابی بزرگ بود. او اینطور نبود که در گوشه ای بنشیند و به علم و عبادت و خداپرستی مشغول شود، امام راحل از جوانی دائما با دنیای کفر و شرک و مظاهر و دست نشاندگان آنان می جنگید و در نهایت هم موفق شد رژیم منحوس طاغوتی شاه را منقرض کند و حکومت اسلامی را در ایران بنیان گذاری نماید.
امام خامنه ای نیز بعد از امام خمینی (رض) با بینش و روحیه انقلابی عمیق خود در تمام مدتی که در مقام رهبری انقلاب اسلامی قرار دارد، با دشمنان نظام جنگیده و کشور را در راه توحید به خوبی رهبری کرده است.
او در تمام زندگی خود، در صحنه های مبارزاتی جامعه حضور فعال داشته است و با طاغوت های زمان و سردمدار کفر جهانی مبارزه بی امان نموده است.
روحیه عافیت طلبی:
درمقابل مومنان مبارز و انقلابی، بعضی افراد نیز هستند که تظاهر به ایمان و بندگی خدا می کنند و چه بسیا خیلی هم مقدس نما هستند، اما روحیه انقلابی گری و مبارزه ندارند.
این گروه به بعد سیاسی و اجتماعی توحید توجه ندارند و دین را تنها در بعد فردی آن قبول دارند. افراد عافیت طلب بدون اینکه اظهار نظر کنند، عملا سیاست را از دیانت جدا می دانند.
اغلب این افراد آدم های مقدسی هستند و ظاهر فریبنده ای نیز دارند و با زرنگی خاصی خود را از صحنه های خطر و درگیری دور نگه می دارند و با خود می گویند:
چه عیبی دارد که ما هم عبادت خود را انجام دهیم و بهشت خود را بسازیم و در دنیا هم زندگی راحتی برای خود و خانواده خود درست کنیم.
اینطوری هم دنیا داریم هم آخرت. سری که درد نمی کند، چرا دستمال ببندیم. ما چکار داریم به اینکه خود را با اهل دنیا درگیر کنیم، تعامل مگر چه عیبی دارد که ما آنرا رها کنیم و خود را با دیگران درگیر نماییم.
آنها انسان های مبارز و مجاهد را آدم های ساده لوحی می دانند که برای خود و دیگران دردسر درست می کنند.
می گویند باید طوری در جامعه حرکت کنید که کسی نتواند به شما اشکال وارد کند، راحت و آسوده زندگی و عبادت کنید و با کسی درگیر نشوید، جنگ و درگیری بدبختی است، چرا خودتان را بدبخت می کنید.
زرنگ باش، گناه نکن و عبادت خود را هم انجام بده، اینطوری هم در جامعه عزیزی و احترام داری، هم مردم تو را خداپرست و نیکوکار می شناسند، هم موقعیت خود را حفظ می کنی، هم راحت زندگی می کنی و در آخرت نیز مستقیم به بهشت می روی، دیگر چه می خواهی از این بهتر؟
به نظر آنها انقلابی ها دچار توهم توطئه شده اند، اصلا دشمنی در کار نیست، اگر با قدرت های جهانی کنار بیاییم و تعامل کنیم، آنها کاری به کار ما ندارند، می گویند: شما خودتان دشمن تراشی می کنید.
آنها نمی دانند که قسمت بزرگی از توحید، مبارزه و مقاومت است. مسلمان با روحیه انقلابی گری و از طریق مبارزه با کفر و شرک و مظاهر آن رشد می کند و به کمال انسانی می رسد.
عافیت طلب ها خیال می کنند خیلی زرنگ هستند و در حقیقت می خواهند با زرنگی خاصی، هم به دنیا برسند، هم آخرت، در صورتی که خیر دنیا و آخرت در گذشتن از دنیا است. نمی شود انسان هم دنیا را بخواهد هم آخرت را.
افراد عافیت طلب هرگز به کمال و معرفت نمی رسند، چون نوعی خودپرستی در آنها وجود دارد که مانع اخلاص و کمال است. کسی به معرفت و انسانیت می رسد که هم اهل علم و عبادت باشد، هم اهل مبارزه و جهاد با دشمن.
امام خمینی (رض) به این افراد می گفت: مسلمان امریکایی. عافیت طلب ها مسلمان های بی خطر و بی خاصیت اند.
عافیت طلب های متنسک نماز اول وقت می خوانند و احیانا اهل تهجد و شب زنده داری هم هستند و دائم به زیارت عتبات عالیات هم می روند و عمره شان ترک نمی شود، اما هیچ خطری برای کفر جهانی ندارند.
سخنرانی می کنند، ولی معمولا به مردم تکنیک های زیاد شدن رزق و روزی و برکت را یاد می دهند، و کاری به کار آمریکا و جبهه کفر و باطل ندارند.
این گروه خودشان را شیعه می دانند، اما دشمن شناسی و بصیرت ندارند و ایمان شان نصفه نیمه است.
مذهب شیعه انقلابی است، یک شیعه نمی تواند سیاسی نباشد، اجتماعی نباشد، مبارزه نکند، اهل جهاد نباشد، ان الجهاد باب فتحه الله لخاصه اولیائه.
امامان شیعه همه اهل مبارزه و جهاد بودند و لذا همگی دراین راه شهید شدند. الگوی شیعه امام حسین (ع) است.
وقت عبادت شب است، روز وقت مبارزه است. شیعه شبها عبادت می کند و روزها در میادین مختلف مبارزه و جهاد حضور دارد.
متاسفانه اکثر مسلمانان کشورهای اسلامی که در همسایگی ما بسر می برند، اسلامشان آمریکایی است،عافیت طلب و سازشکارهستند و اهل مبارزه و درگیری با کفر جهانی نیستند.
علم توحید، ریشه ای ترین عامل کمال انسان:
در میان صفات امی وراهبردی خداوند که پنج صفت هستند، حیات، علم، قدرت، اراده، سمع و بصر، صفت علم بعد از حیات قرار دارد.
یعنی اگر کسی به علم واقعی مجهز شود، این صفت از طرفی عامل رسیدن به قدرت و اراده و سمع و بصر و سایر کمالات انسانی می شود و از طرفی هم باعث زنده شدن و حیات و بقاء فرد می گردد.
جایگاه حساس علم در میان صفات راهبردی خداوند به دو فورمول اساسی اشاره می کند:
1- ریشه قدرت؛ اراده، سمع، بصر، ولایت و خلافت الهی وهمه کمالات دیگر انسان، درصفت علم نهفته است و ما برای رسیدن به کمال انسانی از همه چیز بیشتر به علم نیاز داریم. در روایت داریم که: العلم سلطان. علم قدرت و سلطنت و کمال می آورد.
2- علم مایه اصلی حیات و زندگی انسان است. علم به انسان زندگی و حیات و بقاء می دهد. کسی که علم ندارد در حقیقت مرده ای است که حرکت می کند. عالم به واسطه علم زنده می شود و زندگی می کند. علم مایه حیات و زندگی است.
علم به انسان بقاء و جاودانگی می بخشد. در روایت داریم که: العلماء باقون ما بقی الدهر. علم باعث می شود که عالمان تا هنگامی که زمان ادامه دارد، باقی و اثر گذار باشند.
در حقیقت عالمان مانند زنده هایی هستند که میان مردگان (مردم جاهل) راه می روند و زندگی می کنند. کالاحیاء بین الاموات.
در روایت از علی (ع) داریم که فرمودند: العلم حیاةُ القلوب ونورُ الأبصار من العمى . دانش، حیات دل ها و مایه روشنى دیدگان دل از کورى جهل است. (غررالحکم: 715) علم به حقیقت، قلب انسان را زنده می کند.
فردوسی حکیم گفته است:
توانا بود هر که دانا بود - ز دانش دل پیر برنا بود.
یعنی تمام قدرت وتوانایی و حیات قلب انسان، ریشه در علم دارد.
کمال انسان با علم شروع میشود و با عرفان پایان می یابد و اقدامات عملی میانه راه هم خاصیت معرفت افزایی دارند.
درهیچ موضوعی مانند تحصیل علم، کثرت روایت و توصیه دینی نداریم. تحصیل علم از نظر اسلام از اوجب واجبات شمرده شده است و به مومنین توصیه شده، از گهواره تا گور دانش بجویند.
چنین گفت پیغمبر راستگوی زگواره تا گور دانش بجوی.
علم توحید:
البته ناگفته نماند که هر علمی زنده و بیدار کننده انسان نیست. علوم تجربی و مادی ممکن است تا حدی به انسان قدرت و اراده مادی و دنیوی بدهد و در راستای زندگی مادی انسان تاثیر گذار باشند، تاثیراتی که ما آنها را در دنیای مدرن غرب مشاهده می کنیم.
اما این علوم زنده کننده روح انسان نیستند و حیات قلب به انسان نمی دهند. علمی که مایه حیات قلب است، علم توحید است. توحید همان حقیقتی است که انسان را زنده و تاثیر گذار می کند.
عالمانی که علم توحید دارند، زنده و اثر گذارند و عالم نماهایی که با علم توحید آشنا نیستند، خیال می کنند که زنده اند و چیزی بلد هستند و سعی هم می کنند که اثر گذاری داشته باشند، ولی موفق نیستند.
در رسیدن به هدف نهایی زندگی انسان که همان مقام خلیفه اللهی و تاثیر گذاری مثبت انسانی است، نقش علم توحید بسیار بارز است، یعنی نقش اول را دارد. بدون علم توحید رسیدن به کمال انسانی و تاثیر گذاری مثبت انسانی امکان پذیر نیست.
علم توحید، ریشه همه خوبی ها از جمله ایمان و عمل صالح است و در مقابل جهل، ریشه تمام بدی ها از جمله کفر و شرک است.
اصول گرایی، یعنی اعتقاد به اصول اسلام و اداره جامعه توسط دین. اصول گراهای واقعی کسانی هستند که معتقد اند دین از سیاست جدا نیست و جامعه باید با اصول و احکام دین اسلام و ولایت امام معصوم (ع) یا ولایت فقیه در عصر غیبت اداره شود.
اصلاح طلبی، یعنی عدم اعتقاد به اداره جامعه توسط دین. اصلاح طلب های واقعی کسانی هستند که دین را از سیاست جدا می دانند و معتقد اند که دین نمی تواند جامعه بشری را به پیشرفت و ترقی برسانند.
بنابراین می خواهند وضعیت موجود در جمهوری اسلامی را به نفع فرهنگ و تمدن غرب اصلاح کنند. یعنی به خیال خودشان حکومت دینی را به صلاح کشور نمی دانند و معتقد هستند که جامعه و کشور تنها با ایدئولوژی غربی به پیشرفت می رسد، بنابراین به مردم القاء می کنند که برای رسیدن به ترقی و پیشرفت باید از فرهنگ و تمدن مادی غرب پیروی کنیم.
اصلاح طلب ها طرفدار غربی شدن افکار، سیاست، مدیریت، اقتصاد و جامعه در ایران هستند و الگوی خود را تمدن مادی غرب می دانند. نوعی غرب زدگی افراطی در آنها مشاهده می شود.
عمق استراتژیک جریان اصلاح طلبی و اصول گرایی:
آنچه گفته شد درگیری ها و سیاست ورزی های ظاهری این دو جریان است. نکته ای که می خواهیم به آن تاکید کنیم این است که این دو جریان ریشه در اختلاف تمدنی و تقابل تاریخی دو جریان کفر و ایمان یا شرک و توحید، دارد.
برای درک عمق استراتژیک این دو جریان سیاسی روز کشور، باید ابتدا دو جریان تاریخی شرک و توحید را در طول تاریخ تحلیل کنیم. چون این دو جریان برآیند همان دو جریان تاریخی اعتقادی و ایدئولوژیک شرک و توحید است.
توضیح:
دو جریان تمدنی از اول تاریخ با ظهور حضرت آدم (ع) و تمرد شیطان از فرمان خداوند و رانده شدن او، شکل گرفته است، بیش از یک سوم آیات قرآن کریم به بررسی تمام ابعاد و روابط و خصوصیات و سرانجام این دو جریان اختصاص دارد.
جریان کفر و شرک و نفاق، تحت ولایت شیطان و طاغوت از یک طرف و جریان ایمان و توحید، تحت ولایت انبیاء و اولیاء از طرف دیگر تمام تاریخ بشر را پوشش داده اند.
این دو جریان تمدن ساز یکی الهی و دیگری مادی است. جریان کفر و شرک به دنبال رسیدن به تمدن مادی تلاش می کند، چون سعادت خود را در رسیدن به چنین تمدنی می داند و جریان توحید برای رسیدن به تمدن الهی و توحیدی تلاش می نماید چون سعادت خود را در آن می داند.
ظهور انبیای الهی و پیامبر اسلام و قیام امام حسین(ع) و در این زمان تحقق انقلاب اسلامی ایران همه تلاش هایی هستند که در راستای تحقق تمدن توحیدی انسان ساز و زمینه سازی برای تحقق نهایی آن در عصر ظهور حضرت مهدی (عج) اتفاق افتاده است.
و در جبهه مقابل نیز انقلاب ها وتحولاتی، مانند رنسانس، عصر روشنگری، خرد ورزی مادی، علم و تجربه و حس گرایی افراطی و اومانیسم و لیبرالیسم و دموکراسی و سایر ایسم هایی که بر اساس جهان بینی و ایدئولوژی مادی در غرب ظهور کرده است، هدف اش رسیدن به تمدن مادی است.
این دو قطبی بودن تاریخ و جهان بینی و ایدئولوژی، است که باعث اصلی دو قطبی شدن روشنفکران و سیاست مداران و اقتصاد دانان و استراتژیست ها شده است.
در این راستا دو قطبی شدن جریان روشنفکری و عالم سیاست به اصلاح طلب و اصول گرا، نیز ریشه در این نظام دو قطبی دینی و تاریخی شرک و توحید دارد.
روشنفکران غرب زده کارشان نفوذ در افکار مردم ما و تغییر باورها و ارزش های آنان از دینی به مادی و غربی است تا از این طریق، زمینه تغییرات سیاسی و اجتماعی را فراهم کنند و سیاست مداران اصلاح طلب هم مستقیما به دنبال تغییر نظام سیاسی کشور جمهوری اسلامی و رسیدن به نظام مطلوب مادی و لائیک خود تلاش می کنند.
اگر سالکی به راس هرم آگاهی که همان معرفت حقیقت هستی و توحید است، وصول یابد و مزه شیرین آن را با عقل و قلب و جان خود بچشد، چنان بیدار و عاشق و بی قرار می شود که از زندگی عادی و خواب و خوراک خود غافل می گردد.
سالک عاشق چنان لذتی از لحظات زندگی خود می برد، که قابل وصف نیست.
گاهی شما با زحمت زیاد سعی می کنید که شب وقت سحرگاهان بیدار شوید و کاری مثبت انجام دهید، اغلب هم موفق نمی شوید، ولی سالک وقتی به معرفت حقیقت توحید می رسد و عاشق می شود، دیگر نمی تواند به راحتی بخوابد.
رهروان راه خدا، به خصوص وقت سحر بیدارند و برای ایشان هنگامه سحر حکم کلاس درس و کسب فیض معرفتی معلم هستی را دارد، آنها هرگز نمی توانند از شیرینی و نصیبی که در سحرگاه دارند، بگذرند و بخوابند.
بی خود نیست که حافظ شیراز می فرماید:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند.
آب حیاتی که عارف به دنبال آن است همان آگاهی به حقیقت هستی و دین و معرفت توحیدی است که به عنایت حق تعالی از درون او می جوشد.
هنگامی که انسان به آگاهی و معرفت می رسد، تاثیر مهم اش این است که اولا، بیدار می شود و ثانیا، عاشق معرفت می شود و نوعی بی قراری عجیب برای رسیدن به حقیقت در او ظهور می کند.
این بیداری و عشق باعث می شود که با نیروی بسیار زیاد و انگیزه فراوانی به سوی خداوند و قرب به او حرکت کند.
سالک عاشق در اثر این بیداری و شیفتگی به حقیقت، تمام آلودگی ها و بدی های ناشی از شرک از وجودش تخلیه می شود و با حرکتی عاشقانه و عارفانه در مسیر خداپرستی و سلوک عرفانی به مقامات معنوی و انسانی می رسد.
علومی که معمولا در حوزه تدریس می شود، علوم توحیدی هستند، اما باید دقت کنیم که علوم توحیدی با علم توحید، تفاوت دارد.
علوم رایج در حوزه علوم دینی، علم اصول، علم فقه، اخلاق، تفسیر، تاریخ اسلام، علوم قرآنی، فلسفه اسلامی و مانند آن همه علوم توحیدی هستند و در موضوعات و مسایل مختلف هستی و دین بحث می کنند.
اما در علم توحید ،خود توحید نظری و عملی و نقش راهبردی آن در تربیت انسان و تکامل جامعه بحث می شود.
البته به دلیل: یعرف الاشیاء به اضدادها. در کنار توحید، از شرک و کفر و تاثیر راهبردی آن در تخریب انسان و انحراف جامعه از مسیر کمال نیز بحث می شود.
طالبان و عالمان دینی باید بدانند که برای عالم شدن و به حقیقت رسیدن، علوم توحیدی لازم هستند، اما کافی نیستند.
برای درک عمیق علوم توحیدی و آموزش عمیق آن باید ابتدا با تفکر عمیق و استراتژیک توحید آشنا شوند، در غیر این صورت، کل سیستم تحصیل، درک، تفکر، آموزش و پرورش دین با ضعف راهبردی مواجه خواهد شد.
علوم توحیدی، در موقعیت علوم تاکتیکی هستند، برای ساخت انسان و جامعه، اما علم توحید راهبرد و استراتژی انسان سازی و تکامل اجتماعی انسان است.
علوم توحیدی در دامنه هرم علم قرار دارند، ولی علم توحید در راس هرم علم است، لذا راهبرد درک و تاثیر گذار نمودن تمام آموزه ها و معارف دینی، علم توحید است.
اول الدین معرفت الجبار، در قدم اولی که انسان وارد حوزه علم می شود باید با علم راهبردی توحید آشنا شود، زیرا علوم توحیدی با علم توحید درک و تاثیر گذار می شوند.
شما برای اینکه به شهر مقدس مشهد برسید و امام هشتم (ع) را زیارت کنید، ابتدا باید در راه و جاده مخصوص آن شهر قرار بگیرید، وگرنه هرگز به آن شهر نمی رسید.
علم توحید نقش راهبردی برای درک و آموزش و عمل نسبت به سایر علوم دارد، شما برای اینکه به مقصد علم و معرفت که کمال انسانی است، برسید، ابتدا باید در راه آن قرار بگیرید. توحید راه و راهبرد رسیدن به حقیقت و کمال انسانی است.
علت اینکه اهل معرفت در آموزه های عرفانی خود، تنها به توحید نظری و عملی می پردازند و موضوع عرفان را روی علم توحید متمرکز کرده اند، این است که آنها دریافته اند، تنها از این طریق انسان به معرفت و کمال انسانی می رسد.
طلبه ها و عالمان حوزه دین، متاسفانه به دلیل اینکه معرفت عمیقی به علم توحید ندارند و اهمیت آن را درک می کنند، معرفت و عشق در وجودشان شکوفا نمی شود و صرفا به اطلاعات تاکتیکی ای که حوزه به آنها می دهد بسنده می کنند.
تورم علوم دینی و مشغولیت افراطی طلاب و عالمان دینی به اطلاعات علمی گوناگون و غفلت از علم توحید و حقیقت، باعث می شود که آنها از وصول به عشق و عرفان محروم شوند.
عالمان دینی حتما باید با فضای توحید و شرک آشنا باشند و بدانند که فضای توحید فضای درک حقیقت و علم و آگاهی است و فضای کفر فضای جهل است.
در فضای جهل و دنیاپرستی و کفر و شرک، هرگز کسی به حقیقت نمی رشد و تنها کسانی که در فضای توحید، تحقیق و تلاش می کنند، امکان رسیدن به آگاهی و معرفت را دارند.
https://t.me/khodsazitohidi آدرس کانال خودسازی توحیدی
ولایت شرط خودسازی توحیدی:
همه ما می دانیم که پیامبر خاتم (ص) دعوت خود را با توحید آغاز کرد و فرمود: قولوا لا اله الا الله تفلحوا، یعنی از طریق توحید و خداپرستی و نفی شرک و کفر است که شما به رستگاری می رسید.
ولی ما در مذهب شیعه معقدیم که رسیدن به فلاح و رستگاری و کمال انسانی بدون تمسک به ولایت معصومین(ع) امکان پذیر نیست.
بنابراین خودسازی توحید نیز که روش تکامل انسانی و خدایی شدن انسان است، بدون تمسک به ولایت انبیاء و اولیای معصومین (ع) و رهبران توحیدی و عالمان ربانی دین، در زمان غیبت معصوم (ع) ممکن و شدنی نیست.
مهمترین دلیل حقانیت شیعه هم همین است. مذهب شیعه با وجود ولایت است که توانسته به عنوان یک مذهب کامل، راهگشا و نجات دهنده بشر مطرح باشد.
دین اسلام در قرائت شیعی آن دو محور اساسی دارد که عبارت است از توحید و ولایت.
توحید متن دین است و ولایت مفسر، مجری و راهبر راه توحید فردی و اجتماعی انسان، در مسیر تعالی و کمال و سعادت.
توحید بدون ولایت دچار افراط و تفریط می شود.
مشکلاتی که امروزه غربیان دچار آن هستند، ناشی از نفی توحید و گرایش به کثرت گرایی است و انحراف و افراطی گری اهل سنت به خصوص وهابیت نیز حاصل نفی ولایت و درک غلط از توحید است.
حدیث سلسله الذهب:
مهمترین منبعی که به صراحت این مطلب را بیان کرده است، حدیث معروف سلسله الذهب است.
این حدیث در منابع فراوانی آمده و از احادیث معروف و متقن شیعه است. سلسله الذهب گفته اند، چون سلسله سند آن شامل تمام معصومین(ع) قبل از امام هشتم (ع) می شود تا می رسد به رسول خدا (ص) و آن حضرت سرسلسله سند را به خدای متعال نسبت می دهد.
در مسیر حرکت امام رضا(ع) به سوی مرو هنگامی که موکب حضرت به شهر نیشابور رسید، مردم نیشابور که مردمی دانش دوست و مشتاق زیارت حضرت رضا (ع ) بودند. از حضرت تقاضا کردند اندکى توقف فرماید، تا چهره جذاب و متین آن یادگار رسول را ببینند.
امام (ع) در حالى که لباس ساده اى بر تن داشت ، در برابر مردم قرار گرفت. مردم با دیدن آن حضرت بى تابانه فریاد شوق برداشتند. دو نفر از حافظان حدیث بنام ابوذرعه و محمّد بن اسلم مردم را به سکوت دعوت کرده و کلمات درربار آن حضرت را براى مردم - با صداى بلند - بیان مى کردند.
حضرت رضا علیه السلام حدیثى را که مربوط به (توحید و ولایت) است پس از ذکر سلسله سند بدین سان بیان فرمودند:
قال الله تعالی: کلمة لا اله الا اللّه حصنى فمن قالها دخل حصنى و من دخل حصنى امن من عذابى.
یعنى کلمه طیبه (لا اله الا اللّه) دژ استوار من است، هر کس آن را بگوید، در این دژ استوار داخل مى شود، و اگر در آن وارد شود، از عذاب روز رستاخیز در امان خواهد بود.
و سپس هنگامى که موکب آن حضرت مى خواست به راه افتد، براى تکمیل این سخن والا و ارزنده بار دیگر سر از هودج و کجاوه بیرون آورد.
مردم همه متوجه شدند که امام (ع) قصد بیان مطلب مهم و سرنوشت سازی را دارد . بنابراین دیگر بار سکوت بر همه جا حکم فرما شد. امام (ع ) بدنبال حدیث افزود:
و لکن بشرطها و شروطها و انا من شروطها. یعنى : و امّا به شرط و شروط اش (و با دست اشاره به خود فرمود:) و من از شروط آن هستم .
از این بیان انتهایی حدیث برداشت می شود که ولایت شرط دین و جزء کامل کننده آن است.
پروردگار وقتی على ابن ابیطالب را به ولایت منصوب نمود، آیه اکمال را فرو فرستاد: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا (مائده, 3)
در این روز کامل نمودم برای شما دین شما را و اتمام نمودم برای شما نعمت خود را و راضی شدم که توحید ـ توأم با ولایت ـ دین شما باشد.
البته قبل از نصب امیرالمؤمنین به ولایت نیز، خدای متعال در آیه تبلیغ به پیامبر خود چنین خطاب کرده بود:
یا ایها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک وان لم تفعل فما بلغت رسالته (مائده، 67)
ای پیامبر آنچه به تو نازل شد ـ نصب امیرالمؤمنین به ولایت ـ به مردم بگو اگر تبلیغ نکنی، رسالت خود را به انجام نرسانیده ای .
بنابر بسیارى تفسیرها ماجراى حدیث سلسله الذهب امام رضا با تاکید روى جملة شرطها و شروطها همان آیه اکمال و آیه تبلیغ را یادآوری می کند و مى گوید:
شرط اساسی کلمة لا اله الا الله پذیرش ولایت و امامت و رهبرى امام معصوم و در پى آن ولایت فقیه در زمان غیبت معصوم (ع) و اطاعت و تبعیت ایشان است.
بدون پذیرش ولایت، اساسا مسلمانى و رستگارى دنیوی و اخروى ما زیر علامت سئوال است.
این حدیث شریف در کتاب های متعددی مانند عیون اخبار الرضا (ج -2 ص 296) منتهی الآمال (ج -2 ص 891) بحارالانوار، (ج 109 -12) حدیثه الشیعه (ص 642) و ... درج گردیده است.
شاهد دیگر نیز حدیث ثقلین است که در آن پیامبر خدا (ص) چندین بار به خصوص نزدیک رحلت خود از این دنیا، توسط آن وصیت کرد و فرمود:
انی قد ترکت فیکم ثقلین، آحدهما اکبر من الآخر: کتاب اللّه عزوجل حبل ممدود من السمأ الی الارض، و عترتی اهل بیتی، ألا انهما لن یفترقا حتّی یردا عَلَیَّ الحوض.
من از میان شما به سرای آخرت کوچ می کنم و در میان شما دو چیز گرانمایه و پر ارزش، به یادگار مینهم که یکی از آن دو بزرگتر از دیگری است: کتاب خداوند ـ عزوجل ـ که ریسمانی کشیده شده از آسمان به زمین است و عترت خود که همان اهلبیت من میباشند.
آگاه باشید که این دو هرگز از هم جدایی نپذیرند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. (اهلبیت در قرآن و حدیث، ص 160ـ175)
قرآن در حقیقت کتاب آموزش توحید، دین و زندگی توحیدی است و اهل بیت نیز همان ولایت است که مفسر توحید و کتاب خدا و ضامن اجرای آن در جامعه است.
نتیجه اینکه:
بهترین منابع خودسازی و طی کردن راه کمال، استفاده از قرآن کریم و اهل بیت(ع) برای شناخت توحیدی خداوند و سامان دهی زندگی توحیدی و سیر و سلوک الی الله است که به صورت دو سیر نظری و عملی طی می شود و در نهایت انسان با فنا و غرق شدن در خداوند، به مقصد و مقصود نهایی زندگی خود می رسد.
توحید فردی، اجتماعی:
بررسی گروه های مردمی در ارتباط با گرایش توحیدی:
1- خیلی از مردم خیال می کنند توحید، فقط اعتقاد به یگانگی خدا است و همین قدر که کسی در توحید نظری موحد شد، کافی است و جنبه های عملی و مبارزاتی توحید را درک نمی کنند. این افراد در زمینه عمل آزادند و به دلخواه خود عمل می کنند و در بند اطاعت و بندگی خدا و خودسازی نیستند.
2- بعضی مردم علاوه بر اعتقاد به یگانگی خداوند، جنبه های عملی توحید را هم درک می کنند و می دانند که عمل به آموزها های توحیدی، جزء توحید است و باید عملا خداپرست باشند و به دین و احکام دینی پایبند باشند و از خدا و اولیای خدا اطاعت کنند. این گروه توحیدشان بهتر است از گروه اول، ولی کامل نیست.
3- دسته سوم کسانی هستند که علاوه بر اعتقاد و عمل به آموزه های دینی، می دانند که تا با کفر و شرک درونی خود مبارزه نکنند و نفس خود را از این آلودگی ها پاک نکنند، به اخلاص در توحید نمی رسند و ایمان و توحید شان کامل و خالص نیست و لذا به خودسازی روی می آورند و وارد مبارزه با هوای نفس و شیطان می شوند و نسبت به بندگی خدا هم اهتمام و جدیت دارند. این گروه نیز توحیدشان کامل تر است اما هنوز کامل نیست.
4- گروه چهارم از سه گروه قبلی پیشرفته تر هستند. این افراد کسانی هستند که علاوه بر طی این مراحل و کامل سازی توحید فردی، متوجه می شوند که توحید یک بعد اجتماعی هم دارد و باید در صحنه جامعه به مبارزه با شرک و کفر جهانی و اجتماعی و مظاهر آن اقدام کنند و تحت رهبری امام جامعه در یک مبارزه طولانی و تاریخی مشارکت داشته باشند.
این دسته ازمومنین انقلابی، وارد سیاست می شوند و ضمن تحصیل آگاهی سیاسی و اجتماعی، موضع گیری سیاسی و اجتماعی دارند و به عبادت های اجتماعی نیز می پردازند
مثلا درهمایش های مومنین و تظاهرات و راهپیمایی های مومنین شرکت می کنند و به یاری رهبری توحیدی جامعه می پردازند و از ولایت و رهبری معصوم یا فقیه در زمان غیبت، تبعیت و اطاعت می کنند.
دشمن را می شناسند و همواره بصیرت و آگاهی سیاسی و اجتماعی خود را تقویت می کنند و نسبت به هجوم های مختلف فرهنگی و اقتصادی و نظامی دشمنان توحید، واکنش نشان می دهند و عملا وارد بعد مبارزاتی توحید و جبهه حق علیه باطل می شوند.
به لحاظ اجتماعی عدالت طلبی را آرمان خود قرار می دهند و در جهت شکوفایی تمدن توحیدی، تلاش کنند، انقلاب می کنند ، جهاد کنند و در نهایت هم ممکن است در همین مسیر به شهادت برسند.
توحید این گروه کامل است و می توان آنها را مومن و موحد و انقلابی و اصول گرای واقعی دانست.
این گروه سیاست را عین دیانت می دانند.
5- در مقابل گروه چهارم کسانی هم هستند که بعد اجتماعی توحید را قبول ندارند و اسلام انقلابی و سیاسی و حکومت ولایت فقیه را نمی پذیرند و تحت تاثیر فرهنگ و فلسفه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی سکولار غرب، معتقد اند که اداره جامعه کار دین نیست و باید جامعه را با خرد جمعی و نخبگان علمی کشور اداره کرد.
این گروه به کلی سیاست را از دیانت جدا می دانند.
اصلاح طلب ها و روشنفکران غرب زده و تکنوکرات ها از این دسته اند.
بعضی از آنها ممکن است نماز بخواند و روزه بگیرند و اعتقاد ظاهری به خدا و توحید هم داشته باشند و خود را ملی مذهبی بدانند، اما به لحاظ اجتماعی، کاملا سکولار و لیبرال و ملی گرا هستند و حکومت اسلامی و توحیدی و امامت جامعه توسط ولی فقیه را قبول ندارند و با آن مبارزه هم می کنند.
کنوکرات ها معتقداند که حکومت و دولت را باید نخبگان علمی و متخصصین اداره کنند و تعهد دینی را برای اداره جامعه لازم نمی دانند.
مشکل عمده این گروه بیشتر فکری و اعتقادی و گرایشی است. اگر شخصیت و زندگی این افراد را بررسی کنید، مشاهده می کنید که ایشان به شدت تحت تاثیر تفکرات سکولاری و لیبرالی غربی هستند و گرایش های دنیاپرستانه و قدرت پرستانه و پول پرستانه دارند و همین گرایش ها است که باعث می شود، وقتی به قدرت می رسند، فساد اجتماعی و اقتصادی و سیاسی در جامعه بیشتر می شود، و از این جهت قابل اعتماد نیستند.
در دولت های دینی و اصول گرا، فساد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بسیار کم است و اگر هم اتفاق بیافتد توسط نیروهای نفوذی اصلاح طلب و دنیا پرست اتفاق می افتد نه اصول گرای واقعی.
موحد و اصول گرای واقعی امکان ندارد که منبع هیچ فسادی باشد. هر کسی فسادی انجام می دهد، قطعا خداپرست و اصول گرای واقعی نیست و منافقی است که خود را در میان ایشان جا زده است. پناه بر خدا
تحلیل توحیدی استراتژی ایران برای مقابله با آمریکا:
مقدمه: تعریف دکترین:
به مجموعه: هدف + استراتژی + تاکتیک، دکترین گفته می شود. هدف نفطه ای است که می خواهیم به آن برسیم، استراتژی یا راهبرد، راه رسیدن به هدف را می گویند و تاکتیک، روش تحقق استراتژی است. هدف و استراتژی همیشه ثابت است، ولی تاکتیک ها متغیر هستند و به حسب اقتضائات زمان انتخاب می شوند.
استراتژی آمریکا:
ابتدا خوب است این سوال را مطرح کنیم که استراتژی آمریکا برای مقابله با جمهوری اسلامی چیست؟
پاسخ: استراتژی آمریکا براندازی نظام جمهوری اسلامی است. این استراتژی، زیر مجموعه راهبرد کلان تری است که آمریکا و نظام سلطه و کفر جهانی، درقبال اسلام اتخاذ کرده اند و آن مقابله با ایدئوژی اسلام و جلوگیری از گسترش آن است.
آنچه ایدئولوژی مادی غرب و منافع آنها را به خطر انداخته است، ایدئوژی اسلام است و لذا آنها برای حفظ منافع مادی خود در جهان، با اسلام مبارزه می کنند.
یکی از تاکتیک های آنان ترویج اسلام هراسی است برای اینکه مردم جهان را نسبت به اسلام بدبین کنند. ایجاد جریانات تروریستی داعش و امثال آن و به صورت ریشه ای تر کمک به جریانات افراط گرا و سلفی و وهابی به خاطر این است که می دانند این جریانات به حیثیت اسلام ضربه می زنند و باعث اسلام گریزی مردم می گردند.
گفتیم که استراتژی امریکا برای مقابله با انقلاب اسلامی براندازی نظام است، دلیل آن این است که ظهور انقلاب اسلامی و شکل گرفتن نظام اسلامی در ایران، بعد از سال پنجاه و هفت، باعث شده ایدئولوژی اسلام برای اولین بار در سطح جهان احیا و مطرح شود. انقلاب اسلامی باعث شد که مردم جهان به خصوص مسلمانان آگاه و بیدار شوند و درمقابل ایدئولوژی غرب بایستند. این آگاهی و بیداری با چپاول گری و سلطه و استعمار گری آمریکا در تضاد است.
انقلاب اسلامی اززمانی که به وجود آمده در مقابل سیاست و هژمونی آمریکا ایستاده است و نقشه های آنان را برای سلطه بیشتر بر مردم جهان به خصوص مسلمانان نقش بر آب کرده است. آنها با انقلاب مخالف هستند چون مانع منافع و اهداف نامشروع آنان در منطقه شده است.
استراتژی براندازی نظام اسلامی توسط آمریکا ثابت است، اما تاکتیک های آن به اقتضای زمان متغیر انتخاب شده است. به برخی از این تاکتیک ها اشاره می کنیم:
تهدید نظامی، جنگ تحمیلی صدام به ایران، کودتای نظامی نوژه، تحریک قوام و اختلافات قومی، تحریم فلج کننده اقتصادی، تهاجم یا شبیه خون فرهنگی. ناتوی فرهنگی به معنای حرکت سیستمی همه جانبه. ایران هراسی، اسلام هراسی، بهانه قرار دادن حقوق بشر و تحریم، ترویج تروریسم و عملیات روانی و گاهی هم استفاده از همه گزینه ها با هم.
استراتژی جمهوری اسلامی برای مقابله با آمریکا:
جمهوری اسلامی هم در مقابل آمریکا استراتژی دارد. استراتژی ایران اسلامی، مبارزه خدشه ناپذیر با آمریکا تا نابودی استکبار جهانی و ظلم و ستم آنها است.
هدف جمهوری اسلامی از انقلاب و مبارزه با آمریکا عبارت است از: استقرار حکومت توحیدی برای رسیدن به جامعه توحیدی و تمدن توحیدی و گسترش عدالت در سطح جهان و زمینه سازی برای ظهور و انقلاب حضرت مهدی عج. البته این هدف متوسط اسلام و جمهوری اسلامی است، زیرا هدف نهایی اسلام و جمهوری اسلامی تربیت انسان کامل است.
این استراتژی وهدف گذاری توسط امام خمینی (رض) بنیان گذار انقلاب اسلامی اعلام شده است.
تحلیل توحیدی استراتژی جمهوری اسلامی:
توحید اجتماعی به عنوان راهبرد اسلام برای تکامل جامعه، بر اساس کلمه لا اله الا الله دو بخش دارد: 1- مبارزه با کفر و شرک و مظاهر آنها در سطح جهان. 2- بسط و گسترش خداپرستی و عدالت اجتماعی در جامعه جهانی.
بر این اساس استراتژی جمهوری اسلامی هم باید دو بخش داشته باشد، بخش اول مبارزه با تمدن مادی و الحادی غرب و آمریکا است و بخش دوم آن ترویج حاکمیت خدا بر زمین و خداپرستی و عدالت اجتماعی است.
امام خمینی (رض) بر اساس شناخت عمیقی که از اسلام و توحید داشت، راهبرد کاملی را برای تحقق اهداف اسلام و انقلاب اسلامی تعیین کرده است. یعنی هم مبارزه بی امان با سیاست ها و فرهنگ و هژمونی آمریکا و غرب را به عنوان راهبرد معرفی کرده است و هم برای ایجاد و تحکیم ساختارهای حکومت اسلامی و قانون اساسی و ترویج روحیه خداپرستی در فرد و جامعه تمام تلاش خود را به کار برده است.
در این راستا و در تمام مدتی که از انقلاب می گذرد، رهبری انقلاب اسلامی، حضرت امام خامنه ای نیز دقیقا از همین راهبرد تبعیت کرده است و هرگز در مقابل شیطان بزرگ آمریکا ازسر سازش و ضعف برخورد نکرده است.
البته برخی دولت ها در اثر عدم اعتقاد راسخ به تاثیر مثبت راهبرد مبارزه با آمریکا، سعی کرده اند به نحوی با دشمن وارد مذاکره و سازش شوند، اما به تجربه ثابت شده است که راهبرد سازش با دشمنی که هدف اش براندازی نظام است، کارآمدی ندارد و باعث ضعف نظام می شود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید