بازدید امروز : 185
بازدید دیروز : 141
چرا خدا کمکم نمی کنه؟ دیگه خسته شدم. بهش بگین طاقتم تموم شده؟
دوست گرامی از اینکه این مجموعه را برای پرسش خود قرار داده اید متشکریم و امیدواریم که راهنمائی های ما بتواند راهگشای مشکلات شما باشد،اما اگر شما مشکلاتتان را به صورت واضح برای ما ارسال می کردید ما بهتر می توانستیم در جهت سوال شما پاسخ ارائه دهیم، ولی از مفهوم سوالتان این را درک می کنیم که در زندگی شما مشکلاتی باعث شده که کمی از درگاه خداوند متعال ناامید شوید.ادامه مطلب...
1- می خواستم بدانم برای کنترل چشم از نگاههای آلوده، چه قصدی و چه سهوی چه باید کرد؟
پاسخ: نگاه به نامحرم دو بخش است, نگاه شهوانی. نگاه زیبایی شناختی. برای درمان اولی باید ازدواج کنید و شهوت را ارضا نمایید. نگاه زیبایی شناختی مانند نگاه به گل زیبا می ماند و به خودی خود اشکال شرعی ندارد, ولی چون هدف زندگی انسان خدایی شدن است و این نگاه منتهی به نگاه از نوع اول می شود و زمینه انحراف از خدا و غفلت را فراهم می آورد, بهتر است کنترل شود. نگاه به زنان محجبه نوعی تجاوز به حریم شخصی آنان و حرام است. نگاه به بی حجاب هم باعث تحریک شهوت خود انسان می شود و اشکال دارد. مقاله درمان چشم چرانی را در سایت پرسمان دات ارگ بخوانید. موفق باشید.
2- می خواستم بدونم اگه کسى واقعا نتونه زندگى کنه، مشکلاتش بیش از تحملش باشه و خودشو بکشه، امیدى به شفاعت ائمه(ع) داره یا نه؟
دوست گرامی. کسی که خودکشی می کند, حتما دچار عذاب الهی خواهد شد و نسبتی با ائمه ع ندارد تا مورد شفاعت قرار بگیرد. در مورد نگاه شما به زندگی فکر می کنم شما از کسانی باشید که دائم به نیمه خالی لیوان نگاه می کنند, اگر به نیمه پر لیوان نگاه کنید خواهید دید که زندگی بسیار زیبا است و انسان عاقل حاضر نیست حتی یک لحظه از آن را از دست بدهد. مشکلات زندگی هر چقدر که باشد, فوق طاقت انسان نیست و خدای متعال به انسان عقل و توانایی داده تا مشکلات زندگی اش را با درایت و تحمل حل کند. انسان در مشکلات رشد می کند و اگر به خاطر خدا تحمل کند, لذت هم می برد و به کمال نهایی برسد
3- چگونه باید از دست درازی و بی احترامی به مادر و پدر به خصوص مادر خود در نزد خدا توبه و طلب بخشش کرد؟
پاسخ: دوست گرامی. بی احترامی به والدین از گناهان بزرگ و از موارد سخت و بسیار خطرناک برای فرزندان است. اگر کسی عاق والدین باشد به گفته بزرگان امکان ندارد که در زندگی خود موفق شود. سعی کنید ابتدا از خدای متعال بخواهید که شما را ببخشد و توبه کنید و بعد با احترام مضاعف و احسان و نیکی کردن به والدین و کمک به آنها به صورت دراز مدت بکوشید تا نظر آنها را نسبت به خود عوض کنید و کاری کنید که آنها شما را دعا کنند و از شما راضی شوند, آنگاه طعم رضایت و شیرینی محبت آنها را بچشید و آرامش پیدا کنید. موفق باشید.
4- هرچه سعی می کنم به طبیعت انسان کار نداشته باشم، نمی تونم مثلا هر کاری می خوام بکنم می گم من که شاید الآن بمیرم ولش کن به همین دلیل از زندگی سیر شدم؟
پاسخ: دوست گرامی. اصلا به این موضوع فکر نکنید چون زندگی فرصت خدایی شدن انسان است و اسلام به ما می آموزد که بهترین راه زندگی تمرکز روی خدا اندیشی و خدایی شدن است. سعی کنید روی این موضوع فکر کنید و به زمان مرگ فکر نکنید, چون شما چه می دانید شاید هم نود سال دیگر زندگی کنید, به این طرف هم فکر کنید, فکر کردن به مرگ هم باید سازنده و باعث شود انسان بیشتر به خدا و خداگونگی بیاندیشد. فکر مرگ اگر رحمانی باشد, مستحب است, ولی اگر بخواهد به انسان نیروی منفی بدهد و انرژی انسان را خنثی کند, شیطانی است. کسی که عاشق خدا است هرگز از زندگی سیر و خسته نمی شود. موفق باشید.
5- من دوستی دارم که نماز نمی خواند چندین بار او را دعوت به نماز خواندن کرده ام اما گوش نمی دهد و تمایلی به نماز خواندن ندارد، آیا من باید ارتباطم را با او به خاطر بی نمازی قطع کنم؟ از آنجایی که من این دوستم را دوست دارم تمایلی به قطع رابطه با او ندارم؟
پاسخ: دوست گرامی. مومن کفو مومن است. در دوستی هم معیار اصلی برای مومن, ایمان دوست است. نماز نشانه ایمان و نگهدارنده انسان از خطا است. بی نماز ممکن است به گناهان دیگر آلوده شود و شما را نیز آلوده سازد. البته ممکن است خدا و معاد را قبول داشته باشد و از روی تنبلی و یا تربیت ناصحیح خانواده نماز خوان نشده باشد. شما سعی کنید ابتدا روی او تاثیر بگذارید و از فواید نماز بگویید و اینکه اگر انسان نماز نخواند چه می شود. در این باره مطالعه کنید و اطلاعات داشته باشید, ولی اگر دیدید تاثیر نمی پذیرد و بلکه روی شما تاثیر منفی می گذارد, آنگاه دوست مومنی برگزینید. موفق باشید.
6- به ولاى على من حتى ذره اى از لذتهاى این دنیا رو نمی خوام به اندازه پشیزى هم حب این دنیا رو تو دلم نذاشتم خودتون قضاوت کنید کسى که نه آرزوهاش مثل بقیه هم سن و سالاشه و نه درداش، اگه از خدا بخواد زندگیشو تموم کنه خواسته خیلى زیادیه! من نمی خوام اون دنیا شرمنده حضرت زهرا(س)بشم؟
پاسخ: دوست گرامی. نگاه شما نسبت به دنیا بیش از حد منفی است. ما خدا را در همین دنیا می شناسیم و می توانیم به او نزدیک شویم. دنیا محل عبادت و عشق بازی با خداوند و اولیای او است. اولیای خدا دنیا گریز نبودند, دنیا را مسجد می دانستند. امکان رشدی که در دنیا برای انسان هست, در برزخ و قیامت نیست. اولیای خدا هم از دنیا لذت می برند و قرآن می گوید نسیبت را از دنیا فراموش نکن. دنیا محل ظهور جمال و جلال خداوند است. عمر سرمایه است و دوستان خدا برای لحظه های آن ارزش فراوان قایل اند. مرگ ضرورت ولی آرزوی آن مکروه است. خدا آفریننده حیات است و زندگی را دوست دارد, شما چطور؟
تا به حال بیشتر وقت ها بیکار بوده ام. آیا غیر از اینه که عمرم تلف شده و گناه کرده ام؟
یکی از مهمترین مسائلی که در اسلام بدان بسیار تاکید شده « عمر انسان» می باشد ؛ چراکه عمر هر کسی سرمایه نقد او در بازار دنیا است که محدود و معین می باشد .ادامه مطلب...
چرا برای من همه چیز تکراری شده؛ خوردن، خوابیدن، درس خواندن، حتی نماز خواندن و... لطفا مرا راهنمایی کنید و علل منطقی و عقلایی را ذکر کنید با توضیح؟ ادامه مطلب...
هدف خلقت انسان چیست؟ این هدف بایستی چطورمحقق شود؟
با سلام. دوست گرامی. هدف زندگی معرفت خدا از طریق یگانه پرستی است منتها لازمه یگانه پرستی یگانه شناسی و نفی افکار و اندیشه و اخلاق و سیاست های شرک و کفر آمیز است که امروزه تحت عنوان سکولاریسم تبلیغ می شود. توحید دو جنبه دارد لا اله یعنی دشمن شناسی و نفی هر گونه کجی و ظلم و کفر و اخلاق و رفتار شیطانی و الا الله یعنی واجبات و محرمات و اخلاق و عبودیت خدا و حق گرایی. البته این دو جریان هم باید تحت سرپرستی رهبر و ولایت دینی باشد تا به هدف برسد. پس انسان از طریق 1- جهاد و مبارزه و دشمن شناسی. 2- یگانه پرستی. 3- ولایت پذیری به کمال نهایی خود می رسد. موفق باشید.
کسی که سالم و تن درست است، خوشبخت است یا کسی که ثروتمند است؟
پرسشگر گرامی از این که سوال خود را با ما در میان گذاشته اید و به دنبال خوشبختی و سعادت هستید از شما متشکریم و تبریک می گوییم. سوال شما را در سه قسمت جواب می دهیم:
1- انسان، در جستجوی خوشبختی است؛ اما به این فکر کرده است که خوشبختی چیست؟ آیا تا به حال از خود پرسیده اید که خوشبختی چیست؟ راز موفقیت در یافتن یک گم شده آن است که بدانیم به دنبال چه می گردیم.کسی که نداند اساساً به دنبال چه چیزی باید باشد، چه بسا ممکن است گم شده ی خود را بارها ببیند و از کنار آن بگذرد و به آن اعتنایی نکند. کسی که به دنبال خوشبختی و رسیدن به سعادت است، اگر خوشبختی را نشناسد هر چه تلاش کند، کمتر آن را می یابد و همین ناکامی، بر نارضایتی های او می افزاید.
انسان، موجودی است کمال گرا و هدفمند که از بیهودگی، بی معنایی و بی هدفی، سخت گریزان است. بیهودگی و پوچی، چنین موجودی را ارضا نمی کند و از این رو اگر زندگی، معنا و هدفی نداشته باشد، زنده ماندن، ارزشی نخواهد داشت؛ هر چند تمامی امکانات زندگی فراهم باشد. علت نارضایتی و سرد شدن زندگی،«کمبود رفاه» نیست. زندگی ساده و حتی سخت را می توان دوست داشت و احساس خوشبختی کرد، به شرط آن که «معنای زندگی را درک» کرده باشیم. آن چه باعث معنای زندگی می شود باید دارای دو ویژگی باشد: ارزشمند (خیر) و پایدار. قرآن می فرماید: «و ما أتیتم من شیء فمتع الحیوة الدنیا و زینتها و ما عند الله خیر و أبقی أفلا تعقلون؛ آنچه به شما داده شده، کالای زندگی دنیا و زینت آن است، حال آن که آنچه نزد خدا است، بهتر و پایدارتر است، آیا نمی اندیشید؟(قصص/60).
حضرت علی – علیه السلام- می فرماید: «اسعد الناس من ترک لذه فانیه للذه باقیه؛ خوشبخترین مردم کسی است که لذت گذرا را بخاطر لذت ماندگار ترک کند(میزان الحکمه، حدیث 8578). برای گروهی معنای زندگی و حیات یعنی بهتر خوردن و بهتر پوشیدن و بیشتر لذت بردن. نتیجه و ره آورد این زندگی، چیزی، جز زباله و کود نیست. به راستی اگر ما این گونه باشیم چه مقدار ارزان فروشیم و به کم قانع!. این معنا از زندگی نمی تواند انسان را که به دنبال کمال و سعادت و خوش بختی است را ارضا کند. از این رو، هر چه در دنیا بیشتر تلاش می کند و هر چه بیشتر از سرمایه هایش در این مسیر استفاده می کند، کمتر به آن چه او را ارضا می کند دست می یابد و بیشتر از معنای واقعی زندگی دور می سازد. از این رو، بر دامنه ی نارضایتی اش افزوده می شود. حتی آنان که به ثروت فراوان می رسند، چون نیاز فطری شان به طور ارزشمند بر آورده نمی شود، از درون، گرفته و سر خورده اند.
از دیدگاه اسلامی ،سعادت واقعى(خوشبختی) هر فرد آن است که به گنج های که خدا در وجود او قرار داده دست یابد و به تعبیر استاد مطهری در کتاب انسان کامل: در بالاترین سطح، سعادتمند به کسی گفته می شود که همه استعداد هایش را در حد اعلی و به صورت هماهنگ پرورش داده باشد. امام علی- علیه السلام- می فرماید: هیچ مردی جز با طاعت خدای سبحان خوشبخت نشود و هیچ مردی جز با معصیت خدا بدبخت نگردد(میزان الحکمه|حدیث 8550). عبادت سبب می شود گنج های الهی درون ما شکوفا و استخراج شود و گناه باعث می گردد این گنج ها پوشیده تر شود.
روزی شخصی از امام علی -علیه السلام- پاسخ چنین پرسشی را خواست: خوشبختی چیست؟حضرت فرمود :«خوشبختی در این نیست که مال تو فراوان و فرزندان تو بسیار شوند؛ خوشبختی آن است که دانش ات افزون گردد و بردباری ات فراوان شود و به پرستش پروردگار مباهات کنی. اگر نیکی کردی شکرش را به جا آوری و اگر بدی کردی، استغفار نمایی. دنیا زیباست اما برای آن که گناهی کرده و می خواهد با توبه جبران کند و کسی که با شتاب به کارهای نیک مشغول است» (نهج البلاغه، حکمت94).
از نظر اسلام تمامی نعمات و لذت های دنیایی هم چون صفر های پشت سر هم محسوب می شود که به تنهایی ارزشی ندارند و گرنه اگر ملاک خوشبختی ثروت بود قارون، جزء خوشبخت ترین ها محسوب می شد و اگر قدرت ملاک بود فرعون باید جزء خوشبخت ترین ها محسوب می شد. اما می بینیم که این طور نبود، بنابراین آنچه باعث ارزشمند شدن این صفرها می شود وجود الف یار در ابتدای آنهاست. وقتی خدا، معنای زندگی شد، انسان به خاطر خدا زندگی می کند، به خاطر او تلاش می کند و برای رسیدن به او همه ی سختی ها را تحمل می کند و هم واره از زندگی لذت می برد، زیرا خود را وقف کسی کرده که همه ی زیبای ها از اوست. وقتی خدا معنی زندگی شد، انسان می فهمد که از خدا است و به سوی خدا است و در زندگی نیز برای او باید باشد.
2- انسان نیازهای دارد که نمی توان آنها را انکار کرد. تأمین نیازها به اندازه ی لازم، نقش مهمی در رضامندی و خوشبختی دارد. امام رضا – علیه السلام- می فرماید: «ان الانسان إذا أدخل طعام سنته خف ظهره و استراح؛ هر گاه انسان، روزی سالش تأمین باشد، سبک بار گشته، راحت می گردد (الکافی، ج5، ص89). البته کم نیستند افرادی که به امکانات خوش بختی دست می یابند، اما احساس خوش بختی را تجربه نمی کنند و بر عکس، بسیاری از کسانی که فاقد امکانات خوش بختی اند، از احساس زندگی بر خوردارند.
به نظر می رسد میان تمکن مالی و خوشبختی، رابطه ی علت و معلول بر قرار نیست. برخی مواقع دو نفر از جهت مالی مساوی هستند اما، یکی از آنها از زندگی خود راضی و خود را خوشبخت می داند، علت چیست؟ بعضی مواقع فردی دارای پول و ثروت است اما در زندگی خوشبختی را لمس نمی کند، در مقابل فردی کارگر معمولی است، اما خود را خوشبخت می داند. علت این برداشتهای مختلف در این است که رضایت و خوشبختی در زندگی یک احساس درونی است. هر چند این احساس، منقطع از دنیای خارج نبوده و می تواند تحت تأثیر آن باشد، اما وابسته به آن نیز نیست و این امکان وجود دارد که در بدترین شرایط نیز بتوان از زندگی، احساس رضایت داشت. برای رسیدن به احساس خوش بختی باید بیشتر به «کنترل احساس و مدیریت آن» پرداخت. احساس ناشی از تفکر است. احساسات و عواطف ما آن گونه شکل می گیرند که می اندیشیم.
همه ی احساسات منفی و مثبت، نتیجه ی مستقیم افکارند. بدون افکار غمگینانه نمی توان احساس غم کرد، یا بدون داشتن افکار خشمگینانه نمی توان احساس خشم کرد. بنابراین خوش بخت دانستن خود، ریشه در چگونگی تفکر ما دارد. اگر نگاه و نگرش ما به دنیا واقع بینانه باشد، انتظارات ما نیز واقع گرایانه خواهد بود و در پی آن، احساس از زندگی نیز واقع بینانه خواهد شد. فیلسوف یونانی اپیکور می گوید: نگرش و برداشت انسان از رویدادها بسی مهم تر و تعیین کننده تر از خود رویدادها هستند(رضایت از زندگی، ص20).
پیامبر اکرم-صل الله علیه وآله- فرمودند: «اگر از دنیا آن چه را من می دانستم، شما هم می دانستید، جان های شما از آن، احساس راحتی می کرد»(کنز العمال، ح6130). خوشبختی در دنیا گرو شناخت «دنیا» است. امام علی – علیه السلام-می فرماید: «من عرف الدنیا، لم یحزن للبلوی؛ هر کس دنیا را بشناسد، از بلاهای آن اندوهگین نمی شود»(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص 271). حضرت نمی فرماید دنیا باید جای خوشی ها باشد، بلکه می فرماید اگر دنیا شناسی تان واقعی باشد، با وجود سختی ها باز احساس ناراحتی و نارضایتی به شما دست نخواهد داد. اگر بدانیم راحتی و آسایش دائمی در آخرت است و این دنیا جای تلاش و کوشش می باشد و البته خوشی و ناخوشی های آن درهم است، دیگر از این دنیا اندازه ی خودش توقع خواهیم داشت و این امر در احساس خوشبختی و رضایت از زندگی بسیار بسیار موثر و نقش آفرین است.
3. به این نکته در این جا می پردازیم که اهمیت سلامتی بیشتر است یا ثروت و کدام خوشبختی را به ارمغان می آورد. بدن سالم در نقش آفرینی بهتر انسان موثر است، اما باید خاطر نشان کرد که اشخاصی بوده اند که از سلامتی برخوردار بوده اند، ولی با خوشبختی فاصله داشته اند. در مقابل افرادی بوده اند با این که از بدنی سالم برخوردار نبوده اند، اما سعادت مند بوده اند. افرادی نابینا بوده اند، اما از حس های دیگر خود جهت جبران آن استفاده کرده اند و بسیار در زندگی خوش بختی بوده اند.
ابوبصیر می گوید: در خدمت امام محمد باقر- علیه السلام - وارد مسجد شدم جمعیت بسیاری در رفت و آمد بودند امام -علیه السلام- به من فرمود: «سل الناس هل یروننی؛ از مردم بپرس آیا امام باقر را می بینید؟»
از هرکس که پرسیدم اباجعفر! را دیدی می گفت نه با اینکه آن حضرت در کنار من ایستاده بود تا اینکه أبوهارون مکفوف(نابینا) آمد، حضرت باقر- علیه السلام - فرمود: از او بپرس گفتم امام محمد باقر را دیدی؟ گفت: آری ایشان همین جا ایستاده اند گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت: چگونه ندانم در صورتی که آنجناب نوری است درخشان و آفتابی است تابان. به حقیقت آیا این شخص نابینا خوش بخت نیست و افراد بینا خوش بخت بودند؟
در مورد ثروت و دارای باید گفت: نگاه ما و استفاده ی درست از آن است که تعین می کند ما خود را خوش بخت بدانیم یا نه. حضرت خدیجه – علیها السلام- با استفاده ی درست و در اختیار گذاشتن مال خود در خدمت دین خدا البته احساس رضایت و خوش بختی هم باید بکند، اما قارون با آن ثروت و تکبر ثروت با خوش بختی بیگانه است! یکی از عوامل آرامش را می توان مالی که در جهت بر طرف کردن نیازهای انسان به کار گرفت دانست. اما اهمیت و اثر گذاری ثروت در خوش بختی بیشتر است یا بدن سالم؟ حضرت علی – علیه السلام- در این زمینه فرموده اند:«آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگدستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن، بیماری قلب است، آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تن، تقوای دل است»(نهج البلاغه، حکمت 388).
با سر زدن به بیمارستان ها می توانید از افرادی که دارای مال و ثروت هستند اما دارای سلامتی نیستند بپرسید که حاضر هستید تمام ثروت خود را بدهید تا سالم شوید یا نه. به راستی جواب آنها چیست؟ روزی به پادشاهی گفتن اگر مریض شوید و نتوانید مایعات خورده را از بدن خود خارج کنید چه مقدار از مال خود را حاضر هستید بدهید؟ گفت: نصف آن را. دوباره از پادشاه سوال شد، اگر آب نتوانید بخورید چه مقدار از مال خود را می دهید؟ گفت: نضف دیگرش را. این شخص سوال کننده به اطرافیان گفت: مال دنیا به یک آب خوردن و خارج شدن آن ارزش دارد!!
به نظر می رسد هر چیزی می تواند در خوشبختی ما موثر باشد. خوش بختی از درون ما سرچشمه می گیرد. بنابراین کافی است درست به زندگی خود نگاه کنیم.
کتاب جهت مطالعه ی بیشتر؛
رضایت از زندگی، عباس پسندیده، دارالحدیث، قم.(بیشتر مطالب نیز از این کتاب بیان شده است)
آیا کسی که به ذلت و خواری در دنیا گرفتارشده، نشان بدعاقبتی اوست؟ چگونه می توان از بلا و گرفتاری خلاص شد؟
اگر مقصود از ذلت و خواری در دنیا , مصائب و مشکلاتی است که گریبانگیرتان شده , اینها به هیچ وجه دلیل بر بد عاقبتی نمی باشد بلکه دنیا , دار ابتلا و سختی [ بویژه برای مؤمن ] است تا بدین وسیله آزمایش شده , استعدادهایش شکوفا گردد.
تاریخ همواره شاهد این واقعیت است : افرادی که در اوج عزت نزد خدای متعال قرار داشته اند به سخت ترین بلاها مبتلا بوده اند. از امام صادق ( علیه السلام ) نقل شده که فرمودند : همانا سخت ترین مردم از حیث بلا پیغمبران اند پس جانشین آنها , پس نیکوتر , پس نیکوتر ؛ همانا مؤمن به اندازه ی کارهای نیکویش مبتلا می شود, پس کسی که دین او درست باشد و نیکو باشد کار او , سخت گردد بلای او و این برای آن است که خدای تعالی قرار نداده است دنیا را ثواب از برای مؤمنی و نه سزا برای کافری .... همانا بلا تندتر است به سوی مؤمن پرهیزکار از باران به سوی آرامگاه زمین. (1)
با توجه به این روایت می بینیم که گرفتار شدن به بلا و سختی در دنیا نشانه ی بد عاقبتی نیست بلکه امتحانی است از سوی خدای سبحان. انسان در صورتی دچار سوء عاقبت است که در امتحان های الهی پیروز نشود و تا هنگام مرگ مغلوب شیطان گردد.
با مروری در زندگی امام حسین ( علیه السلام ) این مطلب را در می یابیم که علی الظاهر در حادثه ی کربلا عبید الله بن زیاد ( لعنته الله علیه ) امام و خاندانش را به ذلت کشاند. اما آیا این نشانه ی سوء عاقبت آنان است ؟ خیر. زینب کبری ( سلام الله علیها ) در حالی که بسیاری از عزیزانش را از دست داده , اسیر دشمن شده بود در مقابل این همه ناملایمات , فرمود : ما رأیت الا جمیلا جز زیبایی چیزی ندیدم.
بنی امیه چقدر تلاش کردند امام حسین ( علیه السلام ) و خاندانش را ذلیل کنند ؟ با اهل بیت پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) در شام چه کردند ؟ اما از آنجا که تمام عزت ها از آن خداست ( ان العزة لله جمیعا ) پس از قرن ها از چه کسانی به نیکی یاد می شود و چه کسانی صاحب عزت هستند ؟
ریشه ذلت انسان در دنیا طلبی او است. کسی که در راه خدا حرکت می کند، ممکن است سختی و مرارت داشته باشد، ولی چون می داند که راه اش درست است و خدا به او نظر می کند، هیچگاه احساس ذلت و خواری نمی کند و سختی های راه ایمان را سبب خوش عاقبتی خویش می داند نه بد عاقبتی. بد عاقبت کسی است که خداوند را فراموش کرده و در راه رسیدن به خواهش های نفسانی و دنیا تلاش می کند و راه را اشتباه می رود و گمراه شده است. انسانی که در جاده ایمان حرکت می کند، هرگز بدبخت و بد عاقبت و ذلیل نخواهد بود، بلکه در عین سختی و امتحانات فراوان الهی احساس عزت و بهجت دارد.
ای عزیز , بدان که هیچ کس نیست که در معرض امتحانات و آزمایشات الهی نباشد و هر کس به طریقی امتحان می شود. یکی به ظاهر با ذلت , دیگری با عزت ؛ یکی با فقر و دیگری با غنا ؛ مهم اینست که انسان در آن موقعیت امتحانی که قرار می گیرد پیروز شود و از این امتحان بهترین بهره برداری را جهت قرب به حضرت حق تعالی داشته باشد.خدای سبحان بندگانش را بر اساس ظرفیت و نعمت هایی که به آنان عطا فرموده امتحان می کند و احدی را خارج از استعدادش مورد آزمایش قرار نمی دهد. بنابراین همواره انسان با بلاها و فتنه ها امتحان می شود.
مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام ) می فرمایند : لا یقولن احدکم : اللهم انی اعوذ بک من الفتنة لانه لیس احد الا و هو مشتمل علی فتنه , و لکن استعاذ فلیستعذ من مضلات الفتن ... فردی از شما نگوید : خدایا از فتنه به تو پناه می برم زیرا کسی نیست که در فتنه ای نباشد لکن آنکه می خواهد به خدا پناه برد از آزمایش های گمراه کننده پناه برد. (2)
انسان در این دنیا , همواره با رنج و سختی همراه است لقد خلقنا الانسان فی کبد ( سوره بلد / 4 ) انسان برای ماندگای به این دنیا نیامده تا تمام خوشی ها برایش فراهم باشد. ان الدنیا دار بلیة همانا دنیا سرای آزمایش است. (3)
اگر انسان از این عالم هر چه دید , بلیات , آلام ( دردها ) و اسقام ( بیماری ها ) و گرفتاری دید و امواج فتنه ها و محنت ها به او رو آورد , قهرا ً از آن ( از دنیا ) متنفر گردد و دلبستگی به آن کم شود و اعتماد بر آن نکند و اگر به عالم دیگری معتقد باشد و فضای وسیع خالی از هر محنت و المی سراغ داشته باشد , قهرا ً بدان جا سفر کند و اگر سفر جسمانی نتوان کرد , سفر روحانی کند و دلش را بدانجا فرستد و پر واضح است که تمام مفاسد روحانی و اخلاقی و اعمالی , از حب به دنیا و غفلت از حق تعالی و آخرت است. (4)
لذا تنها راه مبارزه با سختی ها اینست که صبر را پیشه ی خود سازد ان ابتلیتم فاصبروا , فان العاقبة للمتقین اگر به بلا و گرفتاری مبتلا گشتید , شکیبا باشید که سرانجام , پیروزی با پرهیزکاران است.
معمولا ًما انسان ها هنگامی که غرق در نعمتیم , از یاد حضرت حق غافل می شویم و خود را مالک این نعمت ها می دانیم و به جای اینکه رو به سوی ولی نعمت آورده و از او تشکر کنیم , از پروردگارمان اعراض کرده و نعمت هایش را بر خلاف رضای او صرف می کنیم. بنابراین گرفتاری و بلا حقیقتا ً از الطاف الهی است ؛ لذا در روایات از بلا به عنوان هدیه تعبیر شده است و غالبا ً این هدیه ی الهی غفلت را از انسان می گیرد.
در ادامه ذکر نکته ای را ضروری می دانم و آن این است که : ممکن است چیزی را که شما مایه ی خواری می دانید نه تنها خواری نباشد , بلکه دلیل بر عزت نیز باشد. به همین بهانه به ذکر برخی از نشانه ها و عوامل خواری و ذلت می پردازیم :
1 – طمع کاری
هر کس چشم به دست مردم داشته باشد , چه فقیر باشد و چه غنی , چنین کسی خوار و ذلیل است. امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) می فرمایند : التقلل و لا التذلل به اندک بسنده کنید و تن به خواری ندهید.
حضرت در حدیثی دیگر می فرمایند : مرگ آری اما پستی و خواری هرگز و به اندک بسنده کردن آری اما دست سوی این و آن دراز کردن هرگز. بنابر این کسی که برای رسیدن به آمال و آرزوهایش چشم طمع به دیگران می دوزد , چنین کسی خوار و ذلیل است.
2 – زندگی کردن در حکومت ظالمان
بسیاری از انسانها به خاطر ترس از جان و از دست دادن اموال و ... هیچ اعتراضی به حکومت ستمگران نکرده , با ذلت و خواری زندگی می کنند. امام حسین ( علیه السلام ) می فرمایند : موت فی عز خیر من حیاة فی ذل و انشا ً علیه السلام یوم قتل :
الموت خیر من رکوب العار و العار اولی من دخول النار و الله ما هذا و هذا جاری
مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلت است. آن حضرت در روز شهادت خود این ابیات را می خواند. مرگ بهتر است از ننگ و ننگ سزاوارتر از آتش ( دوزخ ) است , به خدا سوگند که نه ننگ را به خود راه دهم نه آتش را.
دوست عزیز , همانطور که ملاحظه می کنی , نه بهره مندی از لذتها و داشتن تنی پروار و زندگی راحت و بی دغدغه , نشانه ی عزت است و نه مجروح شدن تن به انواع زخم ها و کشته شدن در راه حق و اسیری و بی خانمانی و ... نشانه ی ذلت !
3 – خوار ساختن خود
خداوند انسان را عزیز داشته و به هیچ وجه نمی پسندد که مؤمنی خود را خوار و ذلیل کند. امام صادق ( علیه السلام ) فرمود : سزاوار نیست که مؤمن خود را خوار و زبون سازد ؛ مفضل بن عمر می گوید : پرسیدم : چگونه خود را خوار می کند ؟ فرمود : دست به کاری زند که موجب عذر خواهی شود.
4 – ترک انفاق و جهاد در راه خدا
پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هر گاه مردم به دینار و درهم بخیل شوند ( انفاق نکنند ) ... و جهاد در راه خدا را واگذارند , خداوند آنان را به خواری افکند و طوق ذلت را از گردنشان بر ندارد مگر آن گاه که به دین خود بر گردند . (5)
لذا ممکن است کسی دارای ثروت و موقعیت مناسب اجتماعی باشد , ولی به دلیل عدم انفاق به فقرا و محرومین از دید حضرت , حق ذلیل و خوار باشد و بالعکس ممکن است کسی از وضعیت مالی و موقعیت اجتماعی خوبی برخوردار نباشد , اما بدلیل رسیدگی به محرومین [ در حد وسع خود ] از دیدگاه اسلام , عزیز باشد !
در روایات رسیده از اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) عوامل دیگری نیز برای خواری و ذلت بیان شده است ؛ [ از قبیل ستم کردن به دیگران , خوار کردن دیگران , طلب عزتی که پشتوانه اش بدهکاری باشد , ترس از راستی و ...] که بدلیل رعایت اختصار از بیان آنها اجتناب می کنیم.
با توجه به مطالب ذکر شده , شما دوست عزیز , خود اهل جستجو و کنکاش در خویش شوید , اگر هر یک از عوامل ذکر شده در شما وجود دارد , سعی کنید به سرعت آنرا از خود دور کنید. در غیر این صورت , هیچیک از مشکلات و بلایایی که گریبانتان را گرفته , نمی تواند شما را به ذلت و خواری بکشاند ؛ به این شرط که از سختیها درس گرفته , در جهت رشد و شکوفایی خویش استفاده کنید.
به چند مورد از فلسفه ی امتحانات ( از جمله سختی ها ) اشاره می کنیم :
1 – ارزیابی اعمال برتر بندگان :
امیر المؤمنان علی ( علیه السلام ) می فرمایند : آگاه باشید که خداوند از درون بندگان پرده بر می گیرد , نه آنکه بر اسرار پوشیده ی آنان آگاه نیست و بر آنچه در سینه ها نهفته دارند بی خبر است بلکه خواست , آنان را آزمایش کند , تا کدام یک اعمال نیکو انجام می دهد و پاداش برابر نیکوکاری و کیفر مکافات در خور بدی ها باشد. (6)
2 – زدودن صفت زشت کبر از جان انسان
در حدیثی دیگر از حضرت نقل شده که فرمودند : خداوند بندگان خود را با انواع سختی ها می آزماید و با مشکلات زیاد به عبادت می خواند و به اقسام گرفتاری ها مبتلا می سازد , تا کبر و خود پسندی را از دلهایشان خارج کند و به جای آن فروتنی آورد و درهای فضل و رحمتش را برویشان بگشاید و وسایل عفو و بخشش را به آسانی در اختیارشان گذارد. (7)
خدای متعال بندگانش را با مجاهدت های پر مشقت می آزماید و بر سر راهشان نا ملایمات زیادی قرار می دهد تا تکبر و خودبینی از دل آنان بیرون رود و فروتنی و تواضع بر جانشان حاکم گردد.
چه چیزی از این دردناک تر که انسان خدای خویش را با صفت تکبر ملاقات کند ؟ به طور قطع سختی که نتیجه اش اخراج کبر از درون انسان باشد , عین لطف حضرت حق تعالی است.
3 – تکامل انسان
رب مبتلی مصنوع له بالبلوی فزد ایها المستنفع فی شکرک چه بسا گرفتاری که در گرفتاری ساخته شده و آزمایش گردد ؛ پس ای کسی که از این گرفتاری بهره مند می شوی بر شکرگزاری بیفزای. (8)
4 – پاک کردن گناهان
خداوند بندگان خود را که گناهکارند , با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنج های خیرات , آزمایش می کند , برای آنکه توبه کننده ای باز گردد و گناهکار , دل از معصیت بکند و پند گیرنده , پند گیرد و باز دارنده , راه نافرمانی را بر بندگان خدا ببندد و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسیله ی دائمی فرو ریختن روزی و موجب رحمت آفریدگان قرار داد ... پس رحمت خدا بر آن کس که به استقبال توبه رود و از گناهان خود پوزش طلبد و پیش از آنکه مرگ او فرا رسد , اصلاح گردد. (9)
دوست عزیز
خلاصه ی کلام اینکه : نه تنها از بلایا و امتحانات الهی نجات نخواهی یافت , بلکه هر گاه از امتحانی رو سفید بیرون آمدی و پیروز شدی , باید منتظر امتحانی بزرگتر باشی ؛ چون اینجا ( دنیا ) دار رفاه و آسایش نیست بلکه دار امتحان است. یک معلم وقتی ببیند شاگردش در درسها موفق و پیروز است و از امتحانات با سر بلندی بیرون می آید , به دلیل محبت به شاگرد و آرزوی شکوفا شدن استعدادهایش , امتحانی سخت تر از او می گیرد. مهم این است که بدانیم تمام این سختی ها آموزنده است و زمینه کمال و سعادت انسان را فراهم می کند.
هر که در این درگه مقرب تر است - جام بلا بیشترش می دهند
سرافراز و پیروز باشی .
(1) چهل حدیث حضرت امام ( رحمة الله علیه ) / ص 235
(2) نهج البلاغه / حکمت 93
(3) نهج البلاغه / حکمت 59
(4) چهل حدیث حضرت امام ( رحمة الله علیه ) / ص 241
(5) احادیث مطرح شده در این قسمت از میزان الحکمة , ج 4 / باب ذلت میباشد.
(6) نهج البلاغه / خطبه ی 144 بند 2
(7) نهج البلاغه / خطبه 192 بند 64 و 65
(8) نهج البلاغه / حکمت 273
(9) نهج البلاغه / خطبه 143 بند 3
مراحل گسترش حیات معقول انسانی عبارت است از:
1- گسترش اطلاعات: روحیه کنجکاوی، دانش جویی و علاقه وافر نسبت به گسترش دامنه اطلاعات عقلی و دینی از طریق تحصیل علم و مطالعه، سوال داشتن و پاسخ یابی نسبت به مباحث اساسی زندگی، یعنی چیستی و هستی خداوند، جهان و زندگی، انسان، دین و معاد، از شاخصه های اصلی حیات معقول و پیدایش آن در زندگی انسان است.
2- تحقیق و تفکر: تفکر، حرکت درونی منطقی، تحقیق و استدلال برای یافتن مجهولات زندگی، دیگر از شاخصه های حیات معقول است که پس از مرحله تحصیل علم و به دنبال پاسخ یابی در مرتبه ای بالاتر از آن، قابل دست یابی است.
3- پژوهش و تئوری پردازی: داشتن نگاه جامع نسبت به هستی، زندگی، انسان و دین و رسیدن به یک سیستم فکری مشخص برای تحلیل زندگی و تعریف تمامی پدیده ها بر اساس جهان بینی خاص دینی، از مراحل مهم تقویت حیات عقلانی است و کسانی که به این مرتبه رسیده اند، از قدرت تشخیص و مدیریت عملی برتری نسبت به دیگران برخوردار می شوند و می توانند رهبر خرد و اندیشه اهل خبره و دانشمندان و همچنین راهبر جامعه و مردم به سوی حیات معقول انسانی و عرفانی برای تحصیل سعادت باشند.
4- قدرت نقادی: قدرت نقد افکار و شیوه های مدیریتی و عملی دیگران که در اثر داشتن یک تئوری جامع و حکیمانه نسبت به زندگی حاصل می شود، نتیجه رشد عقلانی نهایی انسان است و کسانی که به این مرتبه از حیات عقلانی می رسند، از شارحان و متفکران و محققان و پژوهش گران جامعه، برتری خاصی دارند.
اهل حیات معقول انسانی از حیات طبیعی نیز برخوردار هستند، آنها هم مانند دیگران تلاش طبیعی و اقتصادی دارند، ازدواج می کنند، خانواده دارند، می خورند، می خوابند و از مواهب طبیعی خداوند لذت می برند، اما هدفشان تنها رسیدن به یک زندگی طبیعی راحت و لذت بردن از مادیات نیست و پرداختن به این امور را تنها برای ترتیب مقدماتی برای ورود و تقویت حیات معقول می دانند. علامت آن هم این است که بیشتر وقت، عمل، نیرو و همتشان را صرف آموختن آموزه های عقلانی و دینی و به کاربستن آن می کنند.
اهل حیات بشری و طبیعی که همان اهل دنیا هستند، اگر چه ممکن است هر ازگاهی به مطالعه کتاب و مجله های عادی بپردازند، ولی اهل مطالعه و تفکر عقلانی نیستند و بیشتر نیرو و عمرشان صرف گذران زندگی مادی و گسترش حیات طبیعی شان می شود و نسبت به سوالات اساسی زندگی در غفلت بسر می برند.
22-1-87
اقسام کلی مردم و تفاوت نگرش ها:
تفاوت اساسی حیات "بشری" با "انسانی" و "عرفانی" در نوع نگاه به زندگی است. اهل هر یک از این مراتب نگاه خاصی به زندگی دارند که باعث بروز نوع خاصی از انگیزش، رفتار، اخلاق، روابط اجتماعی و عبادی می شود.
تمامی موضوعات زندگی مانند خدا، انسان، دین، عبادت، اخلاق و آداب، خانواده، سیاست و حکومت در هر سه مرتبه حیات مطرح است، اما نوع برخورد انسان ها با این موضوعات متفاوت است. تفاوتی که ریشه اصلی آن در نوع نگاه آنها به زندگی و پدیده های آن است.
عوام: اکثر مردمان نگاهشان به زندگی بشری و قشری است و لذا نوع برخوردشان با موضوعات زندگی نیز بسیار سطحی و ظاهری است و مسایل عمیق و تحلیل های عالمانه نسبت به موضوعات زندگی را درک نمی کنند. اهل دنیا در حقیقت برخوردی عوامانه با زندگی و پدیده های آن دارند. برخوردشان با مردم کاسب کارانه است، روابط اجتماعی دارند، ولی بر اساس منافع مادی استوار است. به کسی محبت می کنند که محبت ببینند و به کسی هدیه می دهند که جبران کند. نماز می خوانند، ولی برای اینکه روزی شان زیاد شود و دعا می کنند تا به خواسته های مادی خود برسند.
خواص: دسته ای از مردم که از خواص هستند نگاهشان به زندگی عقلانی است، اهل محاسبه و استدلال و تحلیل عقلی هستند و برخوردشان با موضوعات زندگی عمیق تر و عالمانه تر است. دلیل و منطق به آنها اندیشه و انگیزه می دهد و رفتار و گفتارشان منطقی و مستند به برهان عقلی و نقلی است. اصول اخلاقی را به دلیل عقل پسند بودن آن رعایت می کنند و عبادتشان نیز مستند به دستور دین و درک منافع معنوی آن است. دعا می کنند، ولی خواسته هایشان معنوی است.
اخص: گروهی نیز که از اخص خواص جامعه هستند، نگاهشان به زندگی عاطفی است و چیزی که به آنها انگیزه می دهد عشق و محبت است. اهل معرفت در عین حال که از زندگی طبیعی و عقلانی برخوردارند، عشق و محبت خداوند به آنها انگیزه می دهد و حتی روابط اجتماعی آنها بر اساس محبت استوار است. عشق و محبتی که صرفا یک احساس نیست و ناشی از درک عمیق و عقلانی هستی است. تمامی مردم را به دلیل اینکه بندگان خدای تعالی هستند دوست دارند و رفتار و عبادت آنها بر اساس محبت استوار است. کاری ندارند که عبادت خداوند برای شان منافع مادی یا معنوی در بر دارد، آنها چون خدای متعال را دوست دارند، او را می پرستند. نماز و دعا را راز و مناجات عاشقانه با خداوند و محبوب هستی می دانند.
تفاوت های مصداقی میان این سه نوع نگاه به زندگی و اقسام برخورد با موضوعات آن بسیار گسترده است و ما در این نوشته تنها به پاره ای از آنها جهت روشن شدن بحث اشاره کردیم. انشاالله در آینده سعی بر این است که اگر توفیقی باشد، تمامی موضوعات زندگی را بر اساس این سه نوع نگاه به زندگی با توجه به منابع دینی و رویکرد های روان شناختی و جامعه شناختی بررسی کنیم.
سید مصطفی علم خواه 17-1-87
حیات عرفانی و عالم عشق که همان عبادت و ارتباط معنوی با خدای متعال است، چیزی فراتر از عالم عقل و استدلال است. استدلال اهل دل و محبت، دوست داشتن است، اگر چه عشق عرفانی ریشه در عقلانیت و حیات معقول دارد و ثمره و نتیجه عقل است، ولی در وادی عشق عاشق به فرمان دل و محبت زندگی می کند و به خداوند و اولیای او عشق می ورزد، محبتی که هیچ شباهتی به هوس اهل دنیا و طبیعت ندارد.
درست است که در زندگی عاشق دل فرمان می دهد و عشق و احساس تصمیم می گیرد، ولی دل و عشقی که ریشه در عقلانیت دارد و احساسی که ثمره تفکر و برآیند شناخت عمیق خدای متعال است.
عارف قبل از عاشق شدن، از عالم عقل و قرب فرایض و انجام واجبات دینی گذشته و سپس به عالم عشق و عبادت عاشقانه خداوند و قرب نوافل رسیده است. رابطه عارف با محبوب عالم اگر چه براساس عشق و محبت استوار است، ولی این عشق خالی از عقلانیت نیست. عشق و عبادت عرفانی نه تنها با عقل در تضاد نیست، بلکه کاملا همراه و هماهنگ با آن است.
عشق اهل دنیا به مظاهر هستی است و ریشه در شهوت، غریزه و امیال نفسانی دارد، ولی عشق عرفانی نسبت به ذات و صفات الهی است و ریشه در عرفان و شناخت عمیق و توحیدی حق تعالی دارد.
نکته اینکه، شروع این سیر و نفوذ به عالم عقل و عشق از طریق مطالعه، تحصیل دانش و تفکر و سپس انجام واجبات و مستحبات دینی آغاز و انجام می پذیرد و هرکز کسی بدون علم و عمل قادر نیست حیات معقول و زندگی عارفانه داشته باشد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید