بازدید امروز : 272
بازدید دیروز : 42
همانند عاشقی که همیشه در انتظار معشوقش میباشد برای او دلتنگی میکند من نیز عاشق خدا شوم و همیشه دلتنگ و بیقرارش باشم از شما خواهش میکنم به طور واضح برایم توضیح دهید؟
در پاسخ اگر بخواهیم به صورت مختصر توضیح دهیم باید بگوییم: انسان سه مرتبه و مرحله حیات و زندگی دارد. زندگی جاهلانه, زندگی عاقلانه, زندگی عاشقانه. تا زمانی که زندگی اش جاهلانه است, نباید هوسی در مورد عشق خداوند داشته باشد چون فاصله اش زیاد است و امکان پذیر نیست. اما اگر توانست زندگی عاقلانه داشته باشد آنگاه این توقع و هوس وجود خواهد داشت که کم کم به مرحله عشق برسد و وارد وادی عشق شود.
حالا سوال این است که چطور باید از زندگی جاهلانه که ابتدایی ترین مراحل حیات است خارج شد و وارد وادی عقل و سپس عشق شد. راهکار آن خیلی روشن است. علم و عمل. یعنی بداند و به دانسته های خود عمل کند, انسان با حرکت مداوم و سیر و سلوک نظری و عملی, کم کم حیات عقلانی پیدا می کند و از حیات جاهلانه خارج می گردد.
هنگامی که حیات عقلانی و انسانی اش به حد نصاب مناسب رسید و کامل شد, آنگاه به توفیق الهی و خواست خود او کم کم عاشق حق می شود و وارد وادی عشق می گردد. کسانی که به عشق رسیده اند و عارف شده اند, لزوما این مراحل را طی کرده اند و امکان ندارد کسی از وادی جهل ناگهان عاشق شود و حیات معقول نداشته باشد.
حیات معقول زیرساخت حیات عاشقانه است. انسان به همین مناسبت سه گونه هویت دارد, هویت طبیعی و نفسانی که باید از آن مهاجرت کند و وارد حیات انسانی و اختیاری که همان حیات معقول است بشود و سپس یک هویت الهی دارد که در حیات عاشقانه بروز و ظهور می کند و عارف و صاحب کشف و کرامت می گردد.
برای مطالعه بیشتر به سایت بروید و در این آدرس http://akhlagh.porsemani.ir/term76 موضوع هویت الهی انسان را حتما مطالعه کنید. اینکه گفته شد کروکی و مقاطع کلی مسیر انسان است در مورد جزئیات مطالب فراوانی وجود دارد که در صورت نیاز با طرح سوال در خدمت شما هستیم. البته در گزینه خودسازی و عموم گزینه های اخلاقی سایت جزئیات همین مسیر دنبال می شود. موفق باشید.
آیا فقط باید عاشق خدا بود یا میشه عاشق بنده خدا هم بود؟ مگه نمیگن عشق زمینیه که انسانا به عشق خدا میرسونه پس چرا وقتی دو نفر عاشق میشن همه سعی در جدا کردنشون دارن؟
در پاسخ به مطالب ذیل توجه کنید :
1- اقسام عشق: عشق بر دو گونه است حقیقی و مجازی و عشق مجازی نیز خود دو گونه دارد:
الف) عشقهاى مجازى:
در این گونه عشق،موضوع عشق ورزی همانا صفات ظاهری و کمالات مشهود و محسوس محبوب است .یعنی کمالات ظاهری محبوب موجب جذب عاشق می شود. عشق مجازی خود دو گونه است. 1-عشق حیوانی که در آن عاشق تنها از روی شهوت و هوس معشوق خود را می خواهد و به جنبه های جنسی او نظر دارد.
2-عشق پاک: در این عشق اگر چه نظر عاشق به ظاهر محبوب است، ولی چون ظاهر نماد باطن است و نشان از ذات الهی دارد، خود زمینه ساز عشق حقیقی می شود و مانند پلی عاشق را به سوی عشق حقیقی رهنمون می گردد.
ب ) عشق حقیقى و الهى:
عشق حقیقى عبارت است از قرار گرفتن موجودى کمالجو در مسیر جاذبه کمال مطلق، یعنى خداوند متعال، پروردگارى که جمیل مطلق، بىنیاز، یگانه، داناى اسرار، توانا، قاهر و معشوق است که همه رو به سوى او دارند و او را مىطلبند (احیاء علوم الدین، غزالى، ج 4، ص 283 - 279)
وقتی انسان یک عشق زمینی دارد ای عشق انرژی نجومی به اومی دهد به طوری که حتی یک لبخند کوچک این انرژی اش را دو برابر می کند، حال در مورد خداوند، چگونه می توانیم به این مرحله از عشق برسیم وقتی که حس می کنیم با وجود تمامی تلاشها باز نوازشی از سوی او حس نمی شود هر چقدر می خواهی به او نزدیک شوی باز او خودش را از تو دور می کند؟
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشته اید از شما متشکریم و امیدواریم پاسخ
گوی مناسبی برای شما باشیم.
هر که را جامه ز عشقى چاک شد--- او ز حرص و عیب کلى پاک شد
شاد باش اى عشق خوش سوداى ما--- اى طبیب جمله علتهاى ما
اى دواى نخوت و ناموس ما--- اى تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد--- کوه در رقص آمد و چالاک شد
«عشق»
من حدود ده ماه است که ازدواج کرده ام و در این مدت حس می کنم ارتباط قلبی ام با خدا کمرنگ شده است و با خدا غریبه تر شده ام چون توجه ام بسیار به سمت همسرم است و تمام افکار و تمرکز و احساس من به او مشغول است و حتی اهداف و قول و قرارهایم با خدا نیز کمرنگ شده. البته وقتی از همسرم دورم ارتباطم با خدا بهتر است. اما دوریش هم زجرآور است. چه کنم؟
از این که با ما سوال خود را در میان گذاشته اید از شما متشکریم. امیدواریم پاسخ گویی مناسبی برای این حس اعتماد شما باشیم.
هر که را جامه ز عشقى چاک شد--- او ز حرص و عیب کلى پاک شد
شاد باش اى عشق خوش سوداى ما--- اى طبیب جمله علتهاى ما
اى دواى نخوت و ناموس ما--- اى تو افلاطون و جالینوس ما
جسم خاک از عشق بر افلاک شد--- کوه در رقص آمد و چالاک شد
«عشق و علاقه»
اینکه می گویند عشق الهی مسأله ای فطری است را خوب متوجه نمی شوم. البته از یک چیز را مطمئن هستم که انسان همیشه باید چیزی را در دل دوست داشته باشد و گویا مسأله دوست داشتن که گاهی از دوست داشتن شدید تعبیر به عشق می شود در همه وجود دارد و انکار ناپذیر است . ولی اینکه چه کسی را دوست داشته باشند متفاوت است و جالب اینجاست که این دوست داشتن قابل جایگزینی است اما قابل پاکسازی نیست یعنی نمی توان قلبی را یافت که چیزی را دوست نداشته باشد. دوست دارم این مطلب را بفهمم؟
سؤال شما را از دو منظر می توان دنبال کرد: یکی فطری بودن عشق اللهی از جانب خداوند و دوم فطری بودن عشق اللهی از جانب انسان.
فطری بودن عشق اللهی از جانب خداوند:
اساس آفرینش جهان، عشق خداوند به جمال و جلوه خویش است زیرا حبّ ذات یکى از اسباب عشق است. خداوند نیز به عنوان برترین موجود، به دلیل عشق به ذات و جلوه جمالش، جهان را پدید آورد: (کنت کنزاً مخفیاً فأحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکى أعرف- من گنج پنهانى بودم که دوست داشتم شناخته شوم، پس آفریدگان را آفریدم تا شناخته شوم(سخاوى، مقاصد الحسنه، ص 351.)
گنج مخفى بد ز پرى چاک کرد خاک را روشنتر ز افلاک کرد
بنابراین نخستین کسى که عشق ورزید، خداى متعال بود. او بر اساس همین عشق به خویش است که مخلوقاتش را نیز دوست مىدارد.( علامه طباطبایى، المیزان).
مصداقهای وجود عنصر عشق در حادثه عاشورا کدام اند؟
در پاسخ شما دوست عزیز ابتدا به حدیثی اشاره می کنم که گر چه دارای سند صحیحی نمی باشد اما محتوا و مفهوم آن می تواند ضعف سند را جبران کند. این حدیث در کتب عرفانی، در ذیل آموزه عشق بیان شده است.
«من طلبنی، وجدنی و من وجدنی، عرفنی و من عرفنی، أحبنی و من أحبنی، عشقنی و من عشقنی، عشقته و من عشقته، قتلته»
کسی که مرا طلب کند، می یابد و کسی که مرا بیابد، مرا می شناسد و کسی که مرا بشناسد، مرا دوست دارد و دوستدار من، شیفته من می شود و کسی که عاشق من شده، عاشقش می شوم و کسی که من شیفته او باشم، او را خواهم کشت.
همان گونه که از این حدیث، بر می آید، اول قدم از عشق، طلب است و عشق، مرتبه عالی محبت می باشد و نهایت عشق نیز فنای در معشوق و کشته شدن در راه اوست. منشأ و سرچشمه عشق، درک کمال محبوب و معشوق است. ذات مقدس خداوند، کمال و جمال مطلق و منشأ و سرچشمه تمامی خوبی ها و زیبایی ها است. بنابراین انسان از درون ذات خود عاشق خداوند است . عشق حقیقی و راستین، تنها به کمال محض و جمیل مطلق توجه دارد، تنها او را می خواهد و می جوید. این عشق، التیام بخش، رام کننده، صبرآور، انس برانگیز، رضایت بخش، نیروزا، طلب آور، درهم شکننده خودپرستی، سرورانگیز، نشاط آور، پایا و پویاست. این، عشقی است که وصالش، مقتل عاشق است نه مسلخ وی؛ یعنی هنگام وصال، عاشق قامت برکشیده، قیامت به پا می کند و عشقش زنده تر و فعال تر می گردد، نه آن که سرد و خاموش شود. از همین رو، قرآن کریم تنها محبوب حقیقی و اصلی را خداوند متعال دانسته، و در روایات، بر محبت خداوند سبحان تأکید فراوان شده است.
چرا کلمه عشق در قرآن نیامده؟
برخی اظهار داشتهاند که در قرآن تنها از اطاعت و عبادت خدا برای رغبت به بهشت و خوف از دوزخ سخن رفته؛ نه برای عشق به خدا و لذا اطاعت و عبادت خدا برای عشق به او بدعتی صوفیانه است.
ما در این پاسخ قصد داریم، کلیدواژههای نشاندهنده آیات مربوط به عشق الهی و لوازم آن را معرفی کنیم و برای هریک نمونهای به دست دهیم که طی آنها عبادت و اطاعت خدا برای عشق به او مورد ستایش قرار گرفته و حتی از عبادت و اطاعتی که به طمع بهشت و خوف از دوزخ باشد، برتر معرفی شده است؛ چنان که همین مضمون در روایات معصومین(ع) نیز آمده است.
اگرچه لفظ عشق در قرآن به کار نرفته است؛ اما معادلهای آن در قرآن به چشم میخورد. قدر مشترک این معادلها عبارت از دوست داشتن خدا و لوازم آن است. از لوازم عشق به کسی این است که عاشق میخواهد معشوق را دیدار کند و همیشه نزد او باشد و از او سخن بگوید و کاری کند که او خشنود شود. ادامه مطلب...
من عاشق خدا و امام زمانم بودم, تو نمازم همیشه دعای فرج و می خوندم. صبح که از خواب بیدار می شدم یاد آقا می اومد تو ذهنم و همچنین شب موقع خوابیدن. خلاصه عشق بازی زیبایی داشتم. اما رفته رفته دچار نفسانیات شدم و از آقا کم کم دور شدم. خودم احساس می کردم که آقا هر بار که من گناه می کردم با لطف و کرم خودش من و می بخشید و دوباره به من فرصت می داد. خودم متوجه می شدم که آقا چقدر بزرگوارند.
اما این نفس من، من و از آقای خودم دور کرد و اون عشق زیبا و رو از من گرفت و من و با یک دنیا خاطره از لحظات زیبای عاشقی تنها گذاشت. الان اونقدر از آقا دورم که حتی یک قطره اشک هم از چشمام جاری نمی شه. دیگه احساس قربت و غربت نمی کنم. مثل سار انسانها شدم که صبحم و شب می کنم و شبم و صبح. من دیگه عاشق نیستم اما خاطرات معشوق قلبم و آتیش می زنه. به خدا دوباره می خوام برگردم پیش آقام. حاضرم همه زندگیم رو هم بدم اما هر کار می کنم هر چقدر نماز می خونم و توبه می کنم اون حالات زیبای عاشقی دوباره بر نمی گرده. می دونم که اگر توبه کنم خدا من و می بخشه اما من بهشت نمی خوام که خدا من و ببخشه و برام کافی باشه بلکه بهشت من اون لحظه ایه که احساس عاشقی داشته باشم؟
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشته اید از شما متشکریم. راستی تا یادم نرفته سلام. از نامه ی شما لذت بردم. با خودم گفتم خدا جان چه جوان های عاشقی هستند، که دوری از آقای شان برای آنها سخت است. زیاد طولانی نکنم، امیدوارم دوباره به روزهای خوب عاشقی برگردی.
آتش عشق است کاندر نى فتاد---جوشش عشق است کاندر مىفتاد
نى حریف هر که از یارى برید--- پردههایش پردههاى ما درید
همچو نى زهرى و تریاقى که دید---همچو نى دمساز و مشتاقى که دید
نى حدیث راه پر خون مىکند---قصههاى عشق مجنون مىکند
محرم این هوش جز بىهوش نیست---مر زبان را مشترى جز گوش نیست
در غم ما روزها بىگاه شد---روزها با سوزها همراه شد
«علت»
پرسشگر گرامی برای این که پیوند عاشقانه ی شما دوباره اتصال یابد، علت آن را باید دقیقتر بررسی کنیم که چه چیزی آن را از هم گسسته است؟ همان طور که خود اشاره کرده اید، نفس. آره نفس کارگردانی وجود هر کس را به عهده بگیرد، جز این فیلم ها از آن ساخته نمی شود.بگذریم.ادامه مطلب...
نظر شما راجع به عشق چیست؟
دوست گرامی، از حسن اعتماد شما به مشاوران این مرکز و ارتباط با ما تشکر می کنیم.
عشق آن شعله است کاو چون بر افروخت--- هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت
تیغ لا در قتل غیر حق براند--- درنگر زان پس که بعد لا چه ماند
ماند الا الله، باقی جمله رفت--- شاد باش ای عشق شرکت سوز زفت 1
«عشق»
عشق چون دامان کسی را گرفت مانند عشقه- نام گیاهی است که در فارسی به آن پیچک گفته می شود- آرام آرام سر تا پای وجود را می تند و می پیچد و از او تغذیه می کند تا آن جا که تمام هستی وی را بسوزاند و خشک گرداند و در آخر چون به آن نگاه کنی خواهی دید که تمام آن وجود عشقه است و عشق است و کس دیگری نیست. 2 ادامه مطلب...
خدا عشق زمینی را برای چه بنا کرد؟
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد - عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
از این که سوال خود را با ما در میان گذاشتید بسیار خرسندیم و امیدواریم که پاکترین و بهترین عشق ها در درون شما ایجاد شود.
برای این که بدانیم خداوند مهربان چرا عشق را در بین بندگانش قرار داد به غرایز، عشق و آثار عشق اشاره می کنیم:
1. غرایز:
زندگى در هر مجموعه ی نظام مند، تابعى از هدف ها و ابزارهاى لازم، براى رسیدن به آن اهداف است. پس از بیان این واقعیت، روشن مى شود که زندگى در دنیا و برآوردن نیازهاى مختلف جسمى و روحى انسان، چگونگى روابط با دوستان، مقابله با دشمنان و...، نیازمند نیروها و ابزارهاى ویژه اى است.
نیروى شهوت، غضب، خیال، عقل و...، هر کدام در گردش مجموعه زندگى افراد و روابط با دیگران، نقش خاصى را ایفا مى کنند. با نگاهى همه جانبه به ابعاد وجودى انسان، هدف از آفرینش او و چگونگى زندگى انسان در این دنیا و رابطه آن با جهان آخرت، روشن مى شود که وجود همه نیروها و غرایز، ضرورى بوده و نمایان گر هندسه دقیق و حکیمانه نظام هستى است.
غرایز انسان، به دو دسته تقسیم مى شود: غرایز متعالى و غرایز مادی.
الف. غرایز متعالى (امور فطرى انسان)، عبارتند از: خداجویى، کمال خواهى، فضیلت طلبى، عشق و پرستش، علم دوستى، حقیقت جویى و... .
این دسته از گرایش ها جهت دهنده انسان به سمت هدف نهایى آفرینش و شکوفاگر «من حقیقى و عالى» آدمى و معنا دهنده و تعالى بخش حیات انسانند. بدون این غرایز، انسان، حیوانى بیش نیست و زندگى او، تهى از معنا خواهد شد.
ب. غرایز و گرایش های، مادی نقش مهمى در حفظ و تداوم حیات بشر و نسل آدمى دارند. به عبارت دیگر، اگر غرایز نیرومندى چون حب ذات، شهوت، خشم و غضب نبودند، از سوى انسان، هیچ تلاشى براى حفظ حیات خود و نسل بشر و دفع خطرات و آسیب ها صورت نمى گرفت و نتیجه آن، چیزى جز انقراض نسل انسان نبود. بنابراین، اگر نیک بنگریم، وجود این غرایز، یکى از مهم ترین مجارى فیض الهى در جهت حفظ حیات انسان و تداوم نسل اوست.
این غرایز، نقش ممتازى در زیباسازى زندگى و دل پذیرى آن دارند و بدون وجود این غرایز، شور و شوق و عشق و زیبایى، معنا نخواهد داشت. لذت بردن از دیدن منظره اى زیبا، بوییدن گل هاى معطر، خلق آثار هنرى، روابط صمیمانه خانوادگى، مهر بى بدیل همسران، عشق مادر به فرزند و...، غرایزى هستند که خداوند، در نهاد بشر، به ودیعت نهاده تا انسان، بار مسئولیت خویش را با شور و عشق و همراه با لذت و محبت، به مقصد رساند. در واقع، بدون این غرایز، زندگى، سرد، بى روح و تحمل ناپذیر خواهد شد.
همچنین وجود غرایز نیرومندى چون شهوت و غضب، از مهم ترین ابزارهاى امتحان و آزمایش انسان و در نتیجه، نردبان کمال و ترقى او هستند. از طرف دیگر، انسان در میان همه مخلوقات الهى، از ویژگى ممتازى برخوردار است و آن، قابلیت کمال اختیارى است. لازمه تکامل اختیارى، وجود دو راهه ها و امکان گزینش راه هاى متفاوت است.
2. عشق:
عشق یعنی علاقه و محبت شدید. به عبارت دیگر، عشق مرتبه ی عالی محبت است. خداوند نیز به عنوان حقیقت هستی از عشق خود در وجود انسان ها قرار داد.
عشق پدیده ای خلاق است و سبب ترقی و کمال انسانی می گردد. عشق اصل و اساس زندگی است. در عشق است که، وفاداری، ایثار و مهرورزی ظهور و بروز پیدا می کند.
بعضی از روان شناسان عشق را تلاشی در راستای یافتن نیمه دیگر خود می دانند و عشق کامل را دارای سه مولفه ی صمیمیت، شهوت، و تعهد می پندارند (انگیزش وهیجان، کریم خداپناهی، 1385، ص258).
دوستی، محبت و عشق یکی از عواطف بسیار مهم و با ارزش در دوران نوجوانی و جوانی است، که می توان آن را یکی از ویژگی های این دوره دانست. احساس دوستی و ابراز محبت به دیگران نشانگر یکی از نیازهای طبیعی در وجود آدمی است.
در دوران نوجوانی و جوانی – مخصوصاً- انسان نسبت به جنس مکمل- زنان- کشش، محبت و دوستی پیدا می کند. این کشش، نشان های رحمت الهی است که خداوند برای استواری نظام خانواده و گزینش همسر، در آینده برای ما تدارک دیده است.
در حقیقت این احساس محبت یکی از اساسی ترین شالوده های نظام خانواده در روابط اجتماعی به شمار می رود و بنای استوار زندگی خانوادگی را در آینده تشکیل می دهد. خداوند می فرماید: «و از نشانهای قدرت الهی این است که برای شما از جنس خودتان زوجی بیافرید تا این که در کنار او آرامش یابید و بین شما رحمت و محبت جاری کرد»(روم/21).
از تعبیر قرآن فهمیده می شود که گفتن جنس مخالف اگر چه در بین ما رواج یافته اما صحیح نمی باشد، زیرا در قرآن تعبیر به «از جنس خودتان» دارد، بنابراین تعبیر جنس مکمل بهتر و دقیق تر است.
انسان به طور طبیعی و فطری وقتی به بلوغ می رسد، در درون خود احساس نیاز به رابطه ی با جنس مکمل پیدا می کند. خداوند این احساس را در وجود آدمی قرار داده و آن را چنان قوی کرده تا بتواند پسران و دختران بالغ را از علاقه های خانوادگی جدا کند و به وصال یکدیگر برساند. اگر چنین احساسی در آدمی نبود، کمتر پسر و دختری حاضر بودند از محیط گرم خانواده اش جدا شود و با فردی غریبه و نا آشنا به نام همسر زندگی کنند.
این عشق و علاقه و کششهای درونی است که فرد را به تشکیل خانواده به عنوان رکن اصلی و حساس جامعه که با ازدواج پایه گذاری می شود می کشاند.
در ضمن ساختمان جسمی زن و مرد طوری آفریده شده است که از نظر روحی و غریزی به یکدیگر نیازمند و وابسته اند و این نیاز و کشش ها است که شالوده ی خانواده را مستحکم می کند. اصل پیوستگی بین زن و مرد امری سفارشی و تحمیلی نیست، بلکه از اموری است که طبیعت بشری آن را اقتضاء می کند.
3. آثار عشق:
وقتی که به کسی محبت و علاقه داشتیم ما را به جای می رساند که می خواهیم به وصال دوست و محبوب خود برسیم. برای رسیدن به محبوب خود باید دست به کارهای بزنیم که خود این اقدامات آثاری برای ما دارد :
1-3. تشکیل خانواده:
یکی از نیازهای طبیعی انسان نیاز به انس، الفت و محبت است. بهترین فردی که می تواند این احتیاج را تأمین کند همسر است. وجود همسر مایه آرامش روان و فقدان آن موجب افسردگی و کمبود است.
عشقی که از راه درست به وصال که همان ازدواج است کشیده شود، خود دارای آثاری بسیار گران بها است که در جاهای دیگر چه بسا نشود آن ها را بدست آورد و یا لااقل به این راحتی نمی شود کسب کرد:
الف. رشد وکمال:
با ازدواج بسیاری از نارسائیهای اخلاقی بر طرف می شود. به طور نسبی عامل بازدارنده از گناه و انحرافات است. جنبه ی دیگر کمال بعد روحی و عاطفی است که ازدواج این ویژگی را دارد که فرد را از تنهایی خارج کند و نیاز عاطفی او را تأمین نماید.
ب. رشد شخصیت:
استاد شهید مطهری می فرماید: «یک سری از خصایص اخلاقی هست که جز تشکیل خانواده نمی تواند آنها را کسب کرد. تشکیل خانواده یعنی یک نوع علاقه مند شدن به سرنوشت دیگران دارد. آنهایی که تا آخر ازدواج نکرده اند – ریاضت کشها- یک نوع خامی و بچگی در آنها دیده می شود. ازدواج اولین مرحله خروج از خود طبیعی فردی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است».( تعلیم و تربیت اسلامی)
ج. حفظ شخصیت:
قرآن در این رابطه تشبیه بسیار دقیق و لطیفی دارد و می گوید هن لباس لکم و انتم لباس لهن: «زنان، پوشش برای حفظ شخصیت و عفت و پاکدامنی و آبروی شما هستند و شما هم لباس و پوشش آنها هستید . ازدواج و عشق همسران برای حفظ شخصیت، آبرو و عفت و پاکدامنی طرفین است» (بقره/187). بر این اساس این دو برای یکدیگر سنگر عفاف، شخصیت و آبرو و حیثیت هستند
2-3. ارضای طبیعی غرایز و تداوم نسل انسان:
یکی از اهداف آمیزش جنسی و تشکیل خانواده ارضای صحیح غرایز است. که همین ارضا و نیاز بر ایجاد عشق و استحکام آن موثر است.
هدف دیگر ازدواج بقای نسل و تربیت فرزند می باشد. شهید مطهری می فرماید: «حمایت و مهربانی قلبی مرد آن قدر برای زن ارزش دارد که ازدواج بدون آن برای زن قابل تحمل نیست. وجود زن باید از وجود مرد عطوفت و احساسات بگیرد تا بتواند فرزندان را از سرچشمه فیاض عواطف خود سیراب سازد.
مرد مانند کوهسار است و زن به منزله ی چشمه و فرزندان به منزله گلها و گیاهان، چشمه باید باران کوهسار را دریافت و جذب کند تا بتواند آن را به صورت آب صاف و زلال بیرون دهد و گلها، گیاهان و سبزها را شاداب و خرم نماید. در پایان می فرماید: رکن حیات خانوادگی، احساسات و عواطف مرد نسبت به زن است. از این عواطف است که هم زندگی زن و هم زندگی فرزندان صفا و جلا و خرمی می گیرد».( نظام حقوق زن در اسلام)
3-3. کامل شدن دین:
هر کدام از یاران رسول خدا – صل الله علیه وآله وسلم – که ازدواج می کرد می فرمود: دینش کامل شد. اگر شخصی دینش کامل گشت این خود سر آغاز عشقی دیگر به دریای بیکران و عشق به تمام خوبی ها خواهد بود. تمام انسان ها می خواهند که به کسی عشق به ورزند که تمام خوبی ها را دارا است و آن تنها در مورد خالق شان صادق است.
یا رب ز شراب عشق سر مستم کن
وز عشق خودت نیست کن و هستم کن
از هر چه ز عشق خود تهی دستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن
در پایان می توان گفت، در وجود انسان کششها، غرایز و عواطفی وجود دارد که تماماً برای رشد، حرکت و جامعه ی انسانی ضروری است، به شرط آن که به هر نیازی به اندازه ی اهمیت و ویژگی های آن پاسخ صحیح داده شود.
عشق و محبت که خداوند در وجود آدمی نهاده برای خود فرد و طرف مقابل از جهت، بر آورده شدن نیازهای روحی، روانی و جسمی و حیات انسانی لازم بلکه واجب است. اگر در یک دید کلان و جهان نگر نگاه کنیم با توضیحات بیان شده علت وجود عشق در نهاد انسان کاملاً روشن می شود. آرزوی موفقیت برای شما پرسشگر گرامی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید