بازدید امروز : 144
بازدید دیروز : 549
هدف خلقت انسان چیست؟ این هدف بایستی چطورمحقق شود؟
با سلام. دوست گرامی. هدف زندگی معرفت خدا از طریق یگانه پرستی است منتها لازمه یگانه پرستی یگانه شناسی و نفی افکار و اندیشه و اخلاق و سیاست های شرک و کفر آمیز است که امروزه تحت عنوان سکولاریسم تبلیغ می شود. توحید دو جنبه دارد لا اله یعنی دشمن شناسی و نفی هر گونه کجی و ظلم و کفر و اخلاق و رفتار شیطانی و الا الله یعنی واجبات و محرمات و اخلاق و عبودیت خدا و حق گرایی. البته این دو جریان هم باید تحت سرپرستی رهبر و ولایت دینی باشد تا به هدف برسد. پس انسان از طریق 1- جهاد و مبارزه و دشمن شناسی. 2- یگانه پرستی. 3- ولایت پذیری به کمال نهایی خود می رسد. موفق باشید.
چطوری کم کم ایمانمون زیاد بشه که حتما به جایی برسیم که نماز شب خون بشیم؟
با سلام. دوست گرامی . ایده نماز شب بسیار خوب و در جای خود لازم است، ولی بهتر است همت خود را بیشتر صرف انجام واجبات کنید. یکی از اوجب واجبات دینی بصیرت است باید دشمنان ملت را شناخت و اهل مبارزه بود. مبارزه با افکار و اندیشه های باطل و اخلاق و رفتار و سیاست هایی که ریشه در سکولاریسم دارد، در حال حاضر بیشتر به رشد شما کمک می کند. وقتی انسان بیدار شد و در خط رهبر حرکت کرد و نسبت به انجام واجبات دینی همت گماشت، بعد نماز شب می تواند نیروی فراوانی برای انسان جهت تحمل سختی راه ایمان تولید کند. علی ع در مورد مومنین فرموده است: شیران در روز و راهبان در شب. موفق باشید.
ریشه ریا و خودنمایی چیه؟
با سلام. دوست گرامی. ریشه ریا در این است که یقین نداریم همه چیز انسان از خدا و به سوی خدا است و تنها خدای متعال است که موثر حقیقی عالم است و در آینده نیز هر چه بخواهیم خدای متعال است که به ما می دهد. ریشه ریا در ضعف توحید است. در این است که خیال می کنیم مردم هم، کاره ای هستند و جلب رضایت مردم در زندگی ما تاثیر دارد. اگر بدانیم که جلب رضایت خداوند کافی است و اگر این اتفاق بیافتد به هر چه که صلاح ما باشد خواهیم رسید، ریایی در کار نخواهد بود. موفق باشیدکسی که سالم و تن درست است، خوشبخت است یا کسی که ثروتمند است؟
پرسشگر گرامی از این که سوال خود را با ما در میان گذاشته اید و به دنبال خوشبختی و سعادت هستید از شما متشکریم و تبریک می گوییم. سوال شما را در سه قسمت جواب می دهیم:
1- انسان، در جستجوی خوشبختی است؛ اما به این فکر کرده است که خوشبختی چیست؟ آیا تا به حال از خود پرسیده اید که خوشبختی چیست؟ راز موفقیت در یافتن یک گم شده آن است که بدانیم به دنبال چه می گردیم.کسی که نداند اساساً به دنبال چه چیزی باید باشد، چه بسا ممکن است گم شده ی خود را بارها ببیند و از کنار آن بگذرد و به آن اعتنایی نکند. کسی که به دنبال خوشبختی و رسیدن به سعادت است، اگر خوشبختی را نشناسد هر چه تلاش کند، کمتر آن را می یابد و همین ناکامی، بر نارضایتی های او می افزاید.
انسان، موجودی است کمال گرا و هدفمند که از بیهودگی، بی معنایی و بی هدفی، سخت گریزان است. بیهودگی و پوچی، چنین موجودی را ارضا نمی کند و از این رو اگر زندگی، معنا و هدفی نداشته باشد، زنده ماندن، ارزشی نخواهد داشت؛ هر چند تمامی امکانات زندگی فراهم باشد. علت نارضایتی و سرد شدن زندگی،«کمبود رفاه» نیست. زندگی ساده و حتی سخت را می توان دوست داشت و احساس خوشبختی کرد، به شرط آن که «معنای زندگی را درک» کرده باشیم. آن چه باعث معنای زندگی می شود باید دارای دو ویژگی باشد: ارزشمند (خیر) و پایدار. قرآن می فرماید: «و ما أتیتم من شیء فمتع الحیوة الدنیا و زینتها و ما عند الله خیر و أبقی أفلا تعقلون؛ آنچه به شما داده شده، کالای زندگی دنیا و زینت آن است، حال آن که آنچه نزد خدا است، بهتر و پایدارتر است، آیا نمی اندیشید؟(قصص/60).
حضرت علی – علیه السلام- می فرماید: «اسعد الناس من ترک لذه فانیه للذه باقیه؛ خوشبخترین مردم کسی است که لذت گذرا را بخاطر لذت ماندگار ترک کند(میزان الحکمه، حدیث 8578). برای گروهی معنای زندگی و حیات یعنی بهتر خوردن و بهتر پوشیدن و بیشتر لذت بردن. نتیجه و ره آورد این زندگی، چیزی، جز زباله و کود نیست. به راستی اگر ما این گونه باشیم چه مقدار ارزان فروشیم و به کم قانع!. این معنا از زندگی نمی تواند انسان را که به دنبال کمال و سعادت و خوش بختی است را ارضا کند. از این رو، هر چه در دنیا بیشتر تلاش می کند و هر چه بیشتر از سرمایه هایش در این مسیر استفاده می کند، کمتر به آن چه او را ارضا می کند دست می یابد و بیشتر از معنای واقعی زندگی دور می سازد. از این رو، بر دامنه ی نارضایتی اش افزوده می شود. حتی آنان که به ثروت فراوان می رسند، چون نیاز فطری شان به طور ارزشمند بر آورده نمی شود، از درون، گرفته و سر خورده اند.
از دیدگاه اسلامی ،سعادت واقعى(خوشبختی) هر فرد آن است که به گنج های که خدا در وجود او قرار داده دست یابد و به تعبیر استاد مطهری در کتاب انسان کامل: در بالاترین سطح، سعادتمند به کسی گفته می شود که همه استعداد هایش را در حد اعلی و به صورت هماهنگ پرورش داده باشد. امام علی- علیه السلام- می فرماید: هیچ مردی جز با طاعت خدای سبحان خوشبخت نشود و هیچ مردی جز با معصیت خدا بدبخت نگردد(میزان الحکمه|حدیث 8550). عبادت سبب می شود گنج های الهی درون ما شکوفا و استخراج شود و گناه باعث می گردد این گنج ها پوشیده تر شود.
روزی شخصی از امام علی -علیه السلام- پاسخ چنین پرسشی را خواست: خوشبختی چیست؟حضرت فرمود :«خوشبختی در این نیست که مال تو فراوان و فرزندان تو بسیار شوند؛ خوشبختی آن است که دانش ات افزون گردد و بردباری ات فراوان شود و به پرستش پروردگار مباهات کنی. اگر نیکی کردی شکرش را به جا آوری و اگر بدی کردی، استغفار نمایی. دنیا زیباست اما برای آن که گناهی کرده و می خواهد با توبه جبران کند و کسی که با شتاب به کارهای نیک مشغول است» (نهج البلاغه، حکمت94).
از نظر اسلام تمامی نعمات و لذت های دنیایی هم چون صفر های پشت سر هم محسوب می شود که به تنهایی ارزشی ندارند و گرنه اگر ملاک خوشبختی ثروت بود قارون، جزء خوشبخت ترین ها محسوب می شد و اگر قدرت ملاک بود فرعون باید جزء خوشبخت ترین ها محسوب می شد. اما می بینیم که این طور نبود، بنابراین آنچه باعث ارزشمند شدن این صفرها می شود وجود الف یار در ابتدای آنهاست. وقتی خدا، معنای زندگی شد، انسان به خاطر خدا زندگی می کند، به خاطر او تلاش می کند و برای رسیدن به او همه ی سختی ها را تحمل می کند و هم واره از زندگی لذت می برد، زیرا خود را وقف کسی کرده که همه ی زیبای ها از اوست. وقتی خدا معنی زندگی شد، انسان می فهمد که از خدا است و به سوی خدا است و در زندگی نیز برای او باید باشد.
2- انسان نیازهای دارد که نمی توان آنها را انکار کرد. تأمین نیازها به اندازه ی لازم، نقش مهمی در رضامندی و خوشبختی دارد. امام رضا – علیه السلام- می فرماید: «ان الانسان إذا أدخل طعام سنته خف ظهره و استراح؛ هر گاه انسان، روزی سالش تأمین باشد، سبک بار گشته، راحت می گردد (الکافی، ج5، ص89). البته کم نیستند افرادی که به امکانات خوش بختی دست می یابند، اما احساس خوش بختی را تجربه نمی کنند و بر عکس، بسیاری از کسانی که فاقد امکانات خوش بختی اند، از احساس زندگی بر خوردارند.
به نظر می رسد میان تمکن مالی و خوشبختی، رابطه ی علت و معلول بر قرار نیست. برخی مواقع دو نفر از جهت مالی مساوی هستند اما، یکی از آنها از زندگی خود راضی و خود را خوشبخت می داند، علت چیست؟ بعضی مواقع فردی دارای پول و ثروت است اما در زندگی خوشبختی را لمس نمی کند، در مقابل فردی کارگر معمولی است، اما خود را خوشبخت می داند. علت این برداشتهای مختلف در این است که رضایت و خوشبختی در زندگی یک احساس درونی است. هر چند این احساس، منقطع از دنیای خارج نبوده و می تواند تحت تأثیر آن باشد، اما وابسته به آن نیز نیست و این امکان وجود دارد که در بدترین شرایط نیز بتوان از زندگی، احساس رضایت داشت. برای رسیدن به احساس خوش بختی باید بیشتر به «کنترل احساس و مدیریت آن» پرداخت. احساس ناشی از تفکر است. احساسات و عواطف ما آن گونه شکل می گیرند که می اندیشیم.
همه ی احساسات منفی و مثبت، نتیجه ی مستقیم افکارند. بدون افکار غمگینانه نمی توان احساس غم کرد، یا بدون داشتن افکار خشمگینانه نمی توان احساس خشم کرد. بنابراین خوش بخت دانستن خود، ریشه در چگونگی تفکر ما دارد. اگر نگاه و نگرش ما به دنیا واقع بینانه باشد، انتظارات ما نیز واقع گرایانه خواهد بود و در پی آن، احساس از زندگی نیز واقع بینانه خواهد شد. فیلسوف یونانی اپیکور می گوید: نگرش و برداشت انسان از رویدادها بسی مهم تر و تعیین کننده تر از خود رویدادها هستند(رضایت از زندگی، ص20).
پیامبر اکرم-صل الله علیه وآله- فرمودند: «اگر از دنیا آن چه را من می دانستم، شما هم می دانستید، جان های شما از آن، احساس راحتی می کرد»(کنز العمال، ح6130). خوشبختی در دنیا گرو شناخت «دنیا» است. امام علی – علیه السلام-می فرماید: «من عرف الدنیا، لم یحزن للبلوی؛ هر کس دنیا را بشناسد، از بلاهای آن اندوهگین نمی شود»(شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج20، ص 271). حضرت نمی فرماید دنیا باید جای خوشی ها باشد، بلکه می فرماید اگر دنیا شناسی تان واقعی باشد، با وجود سختی ها باز احساس ناراحتی و نارضایتی به شما دست نخواهد داد. اگر بدانیم راحتی و آسایش دائمی در آخرت است و این دنیا جای تلاش و کوشش می باشد و البته خوشی و ناخوشی های آن درهم است، دیگر از این دنیا اندازه ی خودش توقع خواهیم داشت و این امر در احساس خوشبختی و رضایت از زندگی بسیار بسیار موثر و نقش آفرین است.
3. به این نکته در این جا می پردازیم که اهمیت سلامتی بیشتر است یا ثروت و کدام خوشبختی را به ارمغان می آورد. بدن سالم در نقش آفرینی بهتر انسان موثر است، اما باید خاطر نشان کرد که اشخاصی بوده اند که از سلامتی برخوردار بوده اند، ولی با خوشبختی فاصله داشته اند. در مقابل افرادی بوده اند با این که از بدنی سالم برخوردار نبوده اند، اما سعادت مند بوده اند. افرادی نابینا بوده اند، اما از حس های دیگر خود جهت جبران آن استفاده کرده اند و بسیار در زندگی خوش بختی بوده اند.
ابوبصیر می گوید: در خدمت امام محمد باقر- علیه السلام - وارد مسجد شدم جمعیت بسیاری در رفت و آمد بودند امام -علیه السلام- به من فرمود: «سل الناس هل یروننی؛ از مردم بپرس آیا امام باقر را می بینید؟»
از هرکس که پرسیدم اباجعفر! را دیدی می گفت نه با اینکه آن حضرت در کنار من ایستاده بود تا اینکه أبوهارون مکفوف(نابینا) آمد، حضرت باقر- علیه السلام - فرمود: از او بپرس گفتم امام محمد باقر را دیدی؟ گفت: آری ایشان همین جا ایستاده اند گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت: چگونه ندانم در صورتی که آنجناب نوری است درخشان و آفتابی است تابان. به حقیقت آیا این شخص نابینا خوش بخت نیست و افراد بینا خوش بخت بودند؟
در مورد ثروت و دارای باید گفت: نگاه ما و استفاده ی درست از آن است که تعین می کند ما خود را خوش بخت بدانیم یا نه. حضرت خدیجه – علیها السلام- با استفاده ی درست و در اختیار گذاشتن مال خود در خدمت دین خدا البته احساس رضایت و خوش بختی هم باید بکند، اما قارون با آن ثروت و تکبر ثروت با خوش بختی بیگانه است! یکی از عوامل آرامش را می توان مالی که در جهت بر طرف کردن نیازهای انسان به کار گرفت دانست. اما اهمیت و اثر گذاری ثروت در خوش بختی بیشتر است یا بدن سالم؟ حضرت علی – علیه السلام- در این زمینه فرموده اند:«آگاه باشید که فقر نوعی بلا است و سخت تر از تنگدستی بیماری تن و سخت تر از بیماری تن، بیماری قلب است، آگاه باشید که همانا عامل تندرستی تن، تقوای دل است»(نهج البلاغه، حکمت 388).
با سر زدن به بیمارستان ها می توانید از افرادی که دارای مال و ثروت هستند اما دارای سلامتی نیستند بپرسید که حاضر هستید تمام ثروت خود را بدهید تا سالم شوید یا نه. به راستی جواب آنها چیست؟ روزی به پادشاهی گفتن اگر مریض شوید و نتوانید مایعات خورده را از بدن خود خارج کنید چه مقدار از مال خود را حاضر هستید بدهید؟ گفت: نصف آن را. دوباره از پادشاه سوال شد، اگر آب نتوانید بخورید چه مقدار از مال خود را می دهید؟ گفت: نضف دیگرش را. این شخص سوال کننده به اطرافیان گفت: مال دنیا به یک آب خوردن و خارج شدن آن ارزش دارد!!
به نظر می رسد هر چیزی می تواند در خوشبختی ما موثر باشد. خوش بختی از درون ما سرچشمه می گیرد. بنابراین کافی است درست به زندگی خود نگاه کنیم.
کتاب جهت مطالعه ی بیشتر؛
رضایت از زندگی، عباس پسندیده، دارالحدیث، قم.(بیشتر مطالب نیز از این کتاب بیان شده است)
غیرت چیست؟ تعصب چیست؟ شباهتها و تفاوتهای این دو در چیست؟
تعصب که در زبان عربی به آن عصبیت می گویند به معنای حمایت کردن خارج از حق و انصاف از خود یا چیزی دیگر که به خود انسان نسبت دارد مانند دین، مال، قبیله، شهر، شغل، صنعت و امثال این ها. انسان ممکن است علاوه بر وطن و آب و خاک، در مورد شغل خود نیز تعصب داشته باشد. عصبیت حمایتی است که از حق تجاوز کرده، انصاف را از دست داده و به باطل داخل می شود. در عصبیت حمایتی مطرح است که شرعاً خوب نیست.
امام سجاد علیه السلام فرمود: تعصب آن است که بدهای قبیله خود را بهتر از نیکان قبیله دیگر ببیند. تعصب آن نیست که کسی قبیله خود را دوست داشته باشد ولیکن [تعصب] آن است که قبیله خود را کمک نماید بر ظلم.( اصول کافی، ج2، ص308، ح7 به نقل از معراج السعادة)
تعصب در دین ممکن است به این باشد که انسان دفاع بی جا و غیر واقع از دین کند. نسبت دادن برخی امور به دین از روی تعصب و ... نیز از موارد تعصب در دین است.
از این صفت ناپسند باید دوری کرد زیرا قدرت تفکر و حق طلبی را از انسان می گیرد. انسان را به ورطه دفاع بی جا کشانده و او را نابود می سازد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: هر که به قدر حبه خردلی عصبیت در دل او باشد خدا در روز قیامت او را با اعراب جاهلیت بر خواهد انگیخت.( همان، ح3)
از روایات بدست می آید که تعصب منفی و تعصب مثبت داریم:
1- تعصب منفی همان تعصب معروف است که ما از آن به بدی یاد می کنیم. ملا احمد نراقی در معراج السعادة به این مطلب اشاره کرده است. پیامبر اکرم می فرمایند: «تعصب حرام آن است که خویشان و نزدیکان را کارهای ناروا و ستم کمک نمایی.
2- تعصب مثبت همان غیرت است. به فرموده حضرت امام « ...علامت آن این است که حق با هر طرف هست از آن طرف حمایت کند گرچه از متعلقان او نباشد بلکه از دشمنان او باشد... .
تعصب ممدوح و پسندیده از بهترین صفات کمال انسانی و اخلاق انبیاء و اولیائ الهی به حساب می آید.
نکته ای که امروزه باید به آن توجه داشت این است که حمایت های بی جا از برخی شخصیت ها، تیم ها، گروه ها و ... از مصادیق تعصب به شمار می آید. در سطح جهانی بحث قومیت یهود، نژاد گرایی و قاره گرایی که در اروپا دیده می شود از مصادیق بارز عصبیت است. در سطح داخلی نیز تعدد اقوام مختلف مانند فارس ها، ترک ها، کردها، لرها، عرب ها و ... و در پی آن قوم گرایی و حالات تعصبی را می توان از موارد تعصب دانست.
از ریشه های تعصب می توان شدت علاقه و وابستگی بی منطق به افراد و آیین خاص و بغض و دشمنی بی مورد با دسته و آیین دیگر، با انگیزه سود جویی، ریاست طلبی و یا به دلیل بی فرهنگی و بالاخره نداشتن تقوی نام برد.
«غیرت»
غیرت یا حمیت نیز به معنای حمایت کردن منطقی و منصفانه از حق می باشد و در مورد چیزی که حمایت از آن لازم است. مانند دین، آبرو، اولاد، اموال، همسر و ... . غیرت، نگاهبانی، محافظت و کوتاهی نکردن در حمایت از چیزهایی است که حمایت از آن شرعا لازم است. در عرف معمولا غیرت را متعلق به ناموس می دانند در حالی که انسان باید در دین خود نیز غیرتمند باشد.
غیرت در دین به این است که اجازه ندهد بدعت ها وارد دین شود. شبهات منکرین دین را تا حدی که می تواند دفع کند. به طور کلی در مورد مسائل دین و ترویج آن و تبلیغات منکران بی تفاوت نباشد. انسان غیور دین را نیز ناموس خود می داند و برای حفظ آن تا پای جان می ایستد.
غیرت در اولاد به این است که باید در امر تربیت آنان نهایت سعی را کرد. از کودکی همه مراحل را تحت نظر داشت و غذای حلال برای اولاد فراهم کرد. اخلاق خوب و آداب مناسب و اسلامی را به او تعلیم داد.
غیرت در اموال نیز به این معناست که پس از آن که اموال را از راه حلال تهیه کرد، هم در محافظت آن کوشا باشد و هم آن را به باد ندهد. در خرج کردن میانه رو باشد و آن را در راه غیر صحیح مصرف ننماید.
امام صادق علیه السلام می فرماید: خداوند تبارک و تعالی غیور است و هر غیرتمندی را دوست می دارد. و از غیرتمندی اوست که زشت کاری های نهان و پیدا را حرام فرموده است.( منتخب میزان الحکمة، 4931)
تفاوت ها:
1- در غیرت، حمایت کردن از حق تجاوز نمی کند و انصاف را از دست نمی دهد در حالی که تعصب، حمایت کردن غیر منصفانه و خارج از حد و حدود حق است.
2- غیرت ازصفات خوب و پسندیده و از فضایل است در حالی که تعصب مذموم بوده و از رذایل است.
3- تعصب حمایت کردن ظالمانه است و غیرت حمایت کردن عادلانه.
4- تعصب جدا از این که به خودی خود از رذایل است دارای مفاسد زیادی نیز هست. از جمله این که موجب سوء عاقبت شده و شخص متعصبِ منفی وارد بهشت نمی گردد. در روایتی نیز آمده که شخص متعصب ریسمان ایمان از گردن او باز می شود.(چهل حدیث، حدیث هشتم)
5- غیرت در اموری مثل دین، اموال، اولاد و همسر واقع می شود که شرعا حمایت از آن ها واجب است اما تعصب و عصبیت در امور دیگری مانند قبیله، گروه، کشور و از این قبیل است که حمایت از بیشتر آن مصادیق، در وهله اول شرعا واجب نمی باشد. به عبارتی متعلق غیرت با متعلق تعصب متفاوت است اگر چه در بعضی امور مشترک هستند.
6- تعصب، انسان را از رسیدن به حقایق دور می کند اما غیرت این گونه نیست.
7- انسان متعصب انسان منطقی نیست در حالی که انسان غیور و غیرتمند می تواند انسان منطقی باشد.
8- انگیزه تعصب ورزیدن، حب و بغض نفسانی است و انگیزه غیرت ورزیدن، حقیقت و عدالت و معیارهای دینی و ایمانی.
شباهت ها:
1- هر دو این صفات مربوط به قوه غضبیه است با این تفاوت که غیرت فضیلت این قوه و تعصب رذیلت این قوه است.
2- ممکن است تعصب نیز مانند غیرت در امر حقی واقع شود ولی منظور شخص در آن مسئله، اظهار حق نیست بلکه منظور او غلبه خود یا بستگان و هم مسلکان است.
3- افراط در هر دو این صفات ناپسند است و نباید در غیرت نیز افراط کرده و عرصه را بر خانواده خود تنگ کرد. در غیرت نیز باید حد اعتدال را پیش گرفت و به افراط و تفریط نگرایید.
4- غیرت و تعصب از اخلاقیات اجتماعی هستند. البته در بعضی لایه ها می توان آن را از خلقیات فردی دانست.
مطلب را با کلماتی دل نشین از چهل حدیث امام خمینی (ره) در مورد تعصب به پایان می بریم.
پس ای عزیز! بدان که این خُلق خبیث از شیطان است... این حجاب، کلیه حقایق را از نظر می برد بلکه تمام رذایل را محاسن جلوه می دهد و تمام محاسنِ غیر را رذیله نمایش می دهد. و معلوم است کار انسانی که جمیع اشیا را بر غیر واقعیت خود ببیند به کجا منتهی شود....
منابع:
1- معراج السعادة، ملا احمد نراقی(ره)
2- چهل حدیث، امام خمینی(ره)
3- میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری
از آن جا که سؤال شما در مورد تعریف غیرت و تعصب بود به روش های درمان آن نمی پردازیم تا پاسخ طولانی نگردد زیرا بحث در درمان رذیله تعصب به درازا می انجامد. اگر مایل بودید در سؤالی دیگر مطرح نمایید تا مجددا بدان پرداخته شود.
در انتها توصیه می کنم حدیث هشتم(در مورد تعصب و عصبیت) از کتاب چهل حدیث امام خمینی (ره) را حتما مطالعه نمایید.
با تشکر از شما دوست گرامی که به ما اعتماد نمودید. خدا نگهدار
من درسوالی از مرجع تقلیدم به این جواب رسیده ام که تحصیل با نیت خدمت به خلق و اعتلای جامعه اسلامی تحصیلی الهی خواهد بود .من معماری میخوانم. چگونه با کشیدن نقشه بناها میتوانم به مردم خدمت کنم یا جامعه را اعتلا بخشم؟
پاسخ: با سلام. دوست عزیز. دین ما عمدتا دو بخش دارد. توحید و ولایت. به عبارت روشن تر: دین یعنی، مبارزه و جهاد با افکار و عقاید و اخلاق و رفتار شیطانی(لا اله) و طرفداری و اطاعت و تخلق به افکار و عقاید و اخلاق و رفتار حق و رحمانی( الا الله) تحت ولایت اولیای الهی.
بنابراین قسمتی از دین مبارزه با دشمنان دین و ولایت است و این مبارزه ابعاد بسیاری دارد مانند: ابعاد فرهنگی فکری اقتصادی سیاسی و اجتماعی و نظامی اخلاقی وو. یکی از بخش های مبارزه توحیدی با دشمن در بعد اقتصادی و تامین خودکفایی و پیشرفت است. شما از بتوانید در این جبهه سرباز اسلام باشید کارتان می شود توحیدی و ولایی و دینی. موفق باشید.
تئوریزه کردن دین جدید توسط سبزها!!!!
شعارهای ساختارشکنانه و ضددینی قانونشکنان اگرچه هر بار به گونه ای توسط سران این جریان توجیه شد، اما برگزاری همایشی در دانشگاه تهران ثابت کرد این دست شعارها نه احساسی و صرفا متأثر از فضای خیابانی که برخواسته از نوعی نگرش تئوریک و قضاوت هتاکانه در خصوص جایگاه دین و گزاره های دینی است؛ قضاوتی که عمق تأثر هر دلبسته به اسلام را با خود به همراه دارد.
اگر آغاجری دین را افیون توده ها و حکومت ها می نامید تا راهی به سوی پروتستانتیزم اسلامی بگشاید و حساب پاپ و سزار را از هم جدا کند، اگر سروش از قرائت های متکثر دم می زد تا دیگر هیچ چیز مطلق نماند و اگر مجتهد شبستری از قرائت نبوی می گفت تا قرآن هم تخطئه شود و تجربه ای نبوی لقب بگیرد، اکنون اما همان خط در پس تئوریزه کردن دین سبز با پیامبری میرحسین موسوی(!) است.
تاختن به آنچه در این منظومه سنت کلیسایی دانسته می شود و مهر دگماتیسم زدن بر آنچه مرجعیت دینی بر آن حکم می کند، سرآغازی است که همواره در این خط سیر وجود داشته است. اینجاست که عیار ادعای کسانی که دم از حمایت از مرجعیت می زنند و می کوشند تا بین دولت و مراجع اختلاف ایجاد کنند، مشخص می شود.
همایش "سبزها و دین" که حدود 10 روز پیش در تالار ابنخلدون دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، تنها یک همایش ساده نبود. رونمایی تازه ای بود از عمق تئوریکی که این بار نه به پشتوانه تندروها و افراطیون اصلاح طلب که به پشتوانه داعیه داران سابق خط امام دنبال می شود. اگر امام دین و سیاست را قابل تفکیک نمی دانست و از شأنیت ولایت فقیه می گفت، این افراد اما دینی که این چنین شکل بگیرد را "دین دستگاهی" و "دین سیاه" می نامند.
و این البته نامگذاری تازه ای نیست. سال ها پیش این مجتهد شبستری بود که کتابی با عنوان "نقدی بر قرائت رسمی از دین" به رشته تحریر در آورد تا در آن مقدمات برهانی سکولاریسم را تشریح و تبیین کند. او نوشته بود: «بنیانگذاران قرائت رسمی از دین با مصلحت اندیشی سیاسی ولی با اتخاذ مبانی فاقد اعتبار علمی مدعی شدند اسلام نظام های ثابت سیاسی، اقتصادی و حقوقی دارد و وظیفه حکومت در میان مسلمانان پیاده کردن آن نظام ها(اجرای احکام اسلام) است. پافشاری بر این مدعاها موجب معارضه با مشارکت اصیل و فعالانه سیاسی مردم(دموکراسی) و تئوریزه کردن و اجرای خشونت در جامعه گردید و از طرف دیگر بی اعتباری آن مبانی بر اهل علم و تحقیق مکشوف افتاد.»
و اکنون در همین خط یعنی خطی که در مواجهه صریح با آرای امام راحل است، داعیه داران دروغین خط امام از دینی جدید و پیغمبری جدید می گویند.
دکتر حسن محدثی در این همایش رسالت تبیین "دین سبز" را بر عهده گرفت تا از "دین سرخ" بگوید و آن را به تفکرات امام و شریعتی نسبت دهد و انگار دیگر تاریخ این دین گذشته است، باب سخن گفتن از "دین سیاه" را بگشاید و از ظهور دین جدیدی که "دین سبز" می خواندش سخن بگوید.
"دین سیاه" در واقع همان چیزی است که پیشتر آغاجری و سروش و مجتهد شبستری به نقدش شتافته بودند. در تعریفی که محدثی ارائه می کند، دین سیاه یعنی دینی که "خود را نگهبان شریعت انسان ها می داند و میخواهد نظام دینی سنتی را در نظام مدرن ایجاد کند." با این تعریف مشخص است که "دین سبز" چه مختصاتی پیدا می کند.
"دین سبز" دینی است که از بند شریعت می رهد و در آن حرفی از دین دار و بی دین به میان نمی آید. مقدمه ای که محدثی قبل از تعریف "دین سبز" و برای تمسخر ایران شیعی بیان می کند، این است: «دین سبز در نظر متفکران غربی به معنی حفاظت از محیط سبز و مقولههای زیستی است که ما فعلا هنوز زود است به این مقوله برسیم. چرا که در بحث حفاظت از انسانهای خود کماکان مشکل داریم!»
او پس از جملات تحقیرآمیز خود به سراغ اصل مطلب می رود و در تشریح جزئیات "دین سبز" می گوید: «دین سبز دینی است که دیندار و غیردینی را از یکدیگر جدا نمیکند.» او همچنین ادامه می دهد: «نظام مورد علاقه این دین کثرتگرایی است و با جامعه مدرن و تحولات جهانی همسو باشد و اگر جنبش سبز بخواهد بین دیندار و غیردیندار تفاوتی قائل شود این جنبش دیگر موفق نیست!»
تببین مختصات "دین سبز" البته تنها از جانب محدثی نیست؛ بلکه این محوری است که سخنرانان همایش متفق القول حول آن سخن می گویند و جملاتی را بر زبان می رانند که در نوع خود تأمل برانگیز و البته تأسف بار است. دکتر قانعیراد در همین همایش پای تریبون آمد تا آب پاکی را روی دست همه ریخته باشد. او آینده این جنبش و نسبتش با دینی بودن را امری اقتضائی و نامشخص خواند و این بدین معنی بود که نه تنها جنبش به اصطلاح سبز تفاوتی میان دین دار و غیر دین دار قائل نیست، بلکه نسبت منطقی خود و دین را نیز نامشخص و وابسته به اقتضائات زمان می داند. اگر شرایط اقتضاء کرد این دین می تواند از دین سخن بگوید؛ اگر هم اقتضاء نکرد که دیگر هیچ!
جالب تر از همه هنگامی است که سارا شریعتی از علت استفاده جنبش سبز از نمادهای دینی می گوید. او علاوه بر اینکه به جایگاه دین در میان مردم اشاره می کند، استدلال می کند که زبان دین "ایجاد مصونیت میکند." و این به معنای همان استفاده ابزاری از دین است. مدعایی که تا پیش از این از سوی حامیان این جریان شکست خورده انکار می شد.
اما سخنرانان همایش به همین میزان هم بسنده نکردند. دکتر کاظمی طی سخنانی به صراحت با بیان اینکه جنبش سبز جنبشی دینی نیست گفت: «اینکه دین چه جایگاهی در جنبش دارد را مهم نمیدانم(!) چرا که جنبش سبز جنبشی اجتماعی است اما اینکه با این جنبش چگونه برخورد می کنند مهم است!»
در واقع سخنرانان همایش هر یک به نوعی به مصاف دین رفتند. برخی دینِ برخواسته از حوزه را "دین سیاه" لقب دادند و از ظهور "دین سبز" سخن گفتند و برخی دیگر از اساس سخن گفتن از دین را بی مورد دانستند و این دو در واقع دو روی یک سکه بود. کاظمی برای اینکه کسی سبزها را به خاطر استفاده از مناسبت ها و مساجد به دینی بودن متهم نکند(!)، تاکید کرد: «استفاده از مسجد در زمان شاه نیز بود اما آیا دینی بود یا غیردینی؟ به همان مقدار الان درباره استفاده از مسجد میتوان گفت که ارتباطی به دینی و غیردینی بودن ندارد.»
این همه در کنار هم جدالی را به تصویر می کشد که نه با دولت و یا حتی نظام که با دین آغاز شده است. اگر رونمای جریان به دعواهای سطحی سیاسی روز می رسد، عمق تئوریک آن اما حرف های دیگری هم برای گفتن دارد و اکنون افرادی چون میرحسین و کروبی خواسته یا ناخواسته داعیه دار همین جریان با همین وجه تئوریکند.
نکته ای که اما در این میان همه بر آن صحه می گذارند فقدان گفتمانی مشخص در جریان قانونشکن است. عباراتی نظیر اینکه "جنبش اهداف خیلی عمیق و آرمانی ندارد و بیش از اینکه ویرانگر باشد استحالهبخش است"، "سبز امروز خودش را با کنش جمعی و تضادهایش معرفی میکند نه با اهدافش"، "(جنبش سبز) دارای دغدغههای متمرکز و واحدی نیست" و "این جنبش چند گفتمانی است و تکگفتمانی نیست و هنوز گفتمان خود را صورتبندی نکرده و در حال صورتبندی گفتمانش است." دلالت بر همین معنا دارد.
برآیند اعتراضی که هیچ هدف روشنی ندارد و تنها به "تکثر" رنگ مطلق می دهد، مشخص است. خاستگاه این اعتراض برخلاف اعتراضی که شریعتی از آن سخن می گفت، ایدئولوژی نیست؛ بلکه اعتراضی تنها برای نفی آنچه قرائت رسمی از دین لقب داده می شود، است. این همه به معنای واقعی کلمه، اعتراض را از منطق تهی می کند. وقتی اعتراض به ما هو اعتراض موضوعیت پیدا کرد و هیچ هدف تعریف شده ای هم وجود نداشت، طبیعی است که کارکرد جریان اعتراضی به کارکردی ابزاری برای مقاصدی خاص تبدیل می شود. مقاصدی که در همایش دانشگاه تهران و با احتیاط از آنها رونمایی می شود.
نتیجه کاملا مشخص است و در واقع همان چیزی است که آغاجری خیلی وقت پیشتر گفت: «زندگی اجتماعی جدید که محور آن "توسعه همه جانبه انسانی" است و مسلمانان نیز از اوایل قرن بیستم به اجبار تابع آن شده اند با حلال و حرام فقهی قابل اداره نیست.» و اتفاقا در همین همایش به برخی علما و مراجع همسو با سبزها اشاره می شود و از ضرورت نقش آفرینی آنها برای تبیین شاکله دین جدید سخن به میان می آید؛ دینی سکولار که دین سبز نامیده می شود.
و اکنون داعیه داران دین سبز برای عاشورا برنامه ریزی می کنند تا در کنار کف و سوت های فاطمیه اهانت به پرچم سیاه سیدالشهداء را هم در کارنامه خود ثبت کنند. و این همه البته زنگ خطری است برای حوزه.
برگرفته از خبرگزاری فارس
آثار ایمان در زندگی پیامبر اکرم(ص) چیست؟
قبل از پاسخ به شما دوست گرامی به چند نکته توجه نمائید:
نکته اول : وقتی سخن از آثار ایمان به میان می آید دو مساله را می توان لحاظ نمود:
اول : مراد از آثار ایمان همان نتایج و فوائد مادی و معنوی است که در سایه ایمان نسیب انسان می گردد .
دوم : مراد این است که ایمان در افراد چه تاثیری در نوع رفتار و کردار فرد داشته است .
از آنجا که شما در سؤال تان دقیقا مشخص ننموده اید که مرادتان از « آثار ایمان » چیست ؛ و از سویی دیگر بیشتر قسم دوم مورد نظر قرار می گیرد ما نیز این نوشتار را بر همین اساس تنظیم نموده ایم .
اما در خصوص بخش اول از فوائد و مراتب مادی و معنوی بیشماری که خداوند متعال به برکت ایمان به آن حضرت در دنیا ، برزخ ، روز محشر و قیامت عنایت نموده به همین مطلب اکتفا می نمائیم که ایمان قوی پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله ) ایشان را از لحاظ مادی به جایی رساند که لیاقت به دوش کشیدن بار سنگین رسالت را پیدا نموده و در روز قیامت نیز علاوه بر مقام شفاعت به بالاترین درجات بهشتی دست خواهد یافت .
نکته دوم : دامنه پاسخ سؤال شما به وسعت شخصیت با عظمت پیامبر خدا (صل الله علیه و آله ) در ایمان به خداوند متعال می باشد؛ لذا این مساله چیزی نیست که در این نوشتار و بلکه در چندین کتاب بگنجد ؛ به همین دلیل در این نوشتار تنها به چند نمونه از آثار ایمان در زندگی پیامبر خدا ( صل الله علیه و آله ) خواهیم پرداخت .
نکته سوم : ایمان دارای مراتبی می باشد که هر کسی بنا به اعتقاد و عملی که انجام می دهد به این مراتب دست پیدا می کند و رسول خدا صل الله علیه و آله که آینه تمام نمای ایمان به خدا در بالاترین درجه آن قرار داشت .
نکته چهارم :اثر ایمان در رفتار و کردار با فرد با ایمان این است که فرد با ایمان مدار اعمال و رفتار خود را رضایت الهی قرار می دهد و تمامی ابعاد زندگی خود را بر اساس همان تنظیم می نماید و به عبارت دیگر هر کسی بر اساس میزان ایمانی که به خداوند متعال دارد زندگی خود را بر اساس دستورات الهی تنظیم نموده و مبتنی بر همان حرکت می نماید .
با توجه به نکات گفته شده به شما دوست عزیز عرض می کنیم که از آنجا که رسول خدا ( صل الله علیه و آله ) در بالاترین مرتبه از ایمان قرار گرفته بودند تمامی ابعاد زندگی خود را مبتنی بر دستورات الهی تنظیم نموده بودند
به همین دلیل آثار ایمان در تمامی ابعاد زندگی ایشان تبلور داشت. چند نمونه از آثار ایمان در ابعاد روحی ، اخلاقی ، عبادی ، فردی ، اجتماعی ، سیاسی ، نظامی و ... ایشان به شرح ذیل می باشد .
اول : تاثیر ایمان در عبادت پیامبر (صل الله علیه و اله )
رسول خداصلی الله علیه وآله آنقدر نماز خواند که پاهایش آماس کرد؛ به او عرض شد: آیا اینطور خود را به زحمت میاندازید در حالی که خداوند گناه گذشته و آینده شما را آمرزیده است؟! (اشاره به آیه 3 سوره فتح که خداوند به پیامبرصلی الله علیه وآله میفرماید: «لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ - تا خداوند گناه گذشته و آیندهات را بیامرزد» )
فرمود: آیا بنده شکر گزار خدا نباشم (یعنی این عبادتها نیز به جهت شکر گزاری آنگونه احسانهای الهی است). (سیمای آفتاب / ابوالفضل موسوی گرمارودی / ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه شیخ عباس قمی )
دوم : تاثیر ایمان در آرامش روحی پیامبر ( صل الله علیه و آله )
مراد از آرامش روحی این نیست که ایشان در زندگی دارای مشکل نبوده و یا اینکه به راحتى همه گردنه هاى زندگى را به پشت سر می گذاشتند ؛ چراکه زندگى انسان همواره مملو از مشکلات، فراز و نشیب ها و موانع است. اما ایمان واقعی به خدا این اطمینان خاطر را ایجاد می کند که هر گرفتاری با لطف و عنایت الهی قابل برطرف شدن می باشد و اگر انسان مسیر حق حرکت نماید خداوند همواره همراه او خواهد بود .
لذا به هنگام بررسی زندگی رسول خدا (صل الله علیه و آله ) می بینیم علیرغم همه مشکلاتى که بر سر راه ایشان از دوران طفولیت تا پایان عمر وجود داشت با آرامش کامل روحی بدون هیچ ترس و ناراحتی مشکلات را از سر راه خود برداشته و فراز و نشیب هاى زندگى را طى می نمودند.
خداوند متعال در آیه 62 سوره بقره در وصف افراد با ایمان می فرماید : ... من ءامن باللَّه و الیوم الأخر ... و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون.
کسانیکه ایمان به خدا و روز قیامت دارند ... هیچ ترس و ناراحتی بر آنها نیست .
از بهترین نمونه های آرامش روحی آن حضرت که قرآن بدان تصریح نموده مربوط به یکی از سخت ترین دوران های زندگی پیامبر اکرم می باشد یعنی زمانی که ایشان بدلیل فشار کفار و مشرکین از مکه هجرت نموده و تحت تعقیب قرار گرفتند .
ایشان در چنین شرایطی کاملا از آرامش روحی برخوردار بوده تا جائیکه به همراه خود نیز آرامش می دادند .
قرآن کریم راجع به این موضوع فرموده است : إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذینَ کَفَرُوا ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ إِذْ یَقُولُ لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَکینَتَهُ عَلَیْه - آن گاه که کافران بیرونش کردند، خدا یاریش کرد. یکى از آن دو به هنگامى که در غار بودند به رفیقش مىگفت: اندوهگین مباش، خدا با ما است. خدا به دلش آرامش بخشید(بقره / 40) (شخصیة الرسول الاعظم قرآنیا / جلال الحنفی البغدادی/ دارالشؤون الثقافیة العامة ص 153)
سوم : تاثیر ایمان در داشتن روحیه توکل
کسانیکه به خدا ایمان دارند، بر او توکل می کنند خداوند متعال در سوره طلاق/ 3 مىفرماید: وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ هر کس بر خدا توکل کند، خدا او را کافى است .
حلیمه سعدیه دایه رسول اکرم میگوید: وقتى حضرت محمّد (ص) سه ساله شد روزى بمن گفت: مادر، روزها برادرانم کجا میروند؟
جواب داد، گوسفندان را بصحرا میبرند. گفت براى چه مرا با خود همراه نمیبرند؟ مادر گفت مایلى بروى؟ جواب داد بلى.
صبح فردا پیغمبر را شست و شو کرد، بموهایش روغن زد، بچشمانش سرمه کشید و یک مهره یمانى که در نخ کشیده بود براى محافظت او، بگردنش آویخت. حضرت محمّد (ص) مهره را از گردن کند و گفت مادر، خداى من که همواره با من است نگهدار و حافظ من است.
ایمان بخداوند است که طفل سه سالهاى را این چنین آزاد و نیرومند بار مىآورد!( الحدیت-روایات تربیتى، ج3، ص: 83)
چهارم : اثر ایمان پیامبر به هنگام جنگ
پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آنی از خداوند و مدد او غفلت نداشت، در کارهای دشوار و مهم با آن که همهی جوانب حزم و دوراندیشی را رعایت میکرد، از خداوند مدد میخواست، و به درگاه او دعا و تضرع مینمود، و توفیق و پیروزی را فقط از او میخواست، در جنگ احد چون سپاه کفار برای حملهی دستهجمعی روآوردند، به مسلمانان فرمود: «صفها را راست کنید تا بر پروردگار خود ثنا گویم» همه پشت سر او صف کشیدند، آن گاه به دعا آغاز نمود:
خداوندا! حمد و ستایش فقط از آن تو است، خداوندا! ...؛ هر که را گمراه کنی راهنمائی برای او نیست، وهر که را راهنمائی کنی گمراه کندهای برای او نیست، ...؛ خداوندا! محبت ایمان را در ما برویان و آن را در دلهای ما زینت ده، و کراهت از کفر و گناه و نافرمانی را در دلهای ما برویان، ...؛ خداوندا! خود با کافران قتال کن و ایشان را بمیران، .... آمین) (مستدرک الحاکم 23 / 3).( خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی /چاپ اسوه ص 195)
پنجم : اثر ایمان در ایجاد روحیه عزتمند و ذلت ناپذیر پیامبر (ص)
مؤمن همیشه خود را غالب مىداند، چون با موجودى پیوند دارد که همه عوالم وجود مسخر او هستند.
درآیات قرآن صفت «عزت» اختصاصا براى خداوند و رسول خداو مؤمنین قرار است. وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لکِنَّ الْمُنافِقینَ لا یَعْلَمُونَ (منافقون/ 8)
عزت از آنِ خدا و پیامبرش و مؤمنان است. ولى منافقان نمىدانند.
ششم :اثر ایمان در وقت شناسی ونظم ایشان
از دیگر فوائد ایمان به خدا این است که انسان را وقت شناس و منظم می نماید کسانیکه به خدا ایمان داردند ازاوقات خویش درراه بهتر عبادت کردن خداوند واستفاده ی بیشتراز لحظات زندگی وسرعت گرفتن درانجام اعمال صالح بهره می برند به همین دلیل درنظم بخشیدن به زندگی خود بسیار کوشا هستند . ازهیچ دقیقه ای درراه رسیدن به اهداف عالی خود صرف نظر نمی کنند وبه برنامه ریزی برای ساعات خویش اهتمام می ورزند .
امام علی علیه السلام در خصوص ویژگی های پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله ) فرموده اند :
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم , وقتی به خانه خویش میرفت اوقاتش را سه قسمت میکرد: بخشی برای خدای متعال, بخشی مخصوص خانواده و بخشی هم برای کارهای شخصی خود. ( مکارم الاخلاق, ص 13)
هفتم : اثر ایمان در شجاعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)
پیامبر اسلامصلی الله علیه وآله بدلیل ایمان واقعی به وعده های الهی با شجاعت تمام دستورات الهی را پیاده می نمودند و به همین دلیل از شجاعترین شخصیتها در تاریخ بشر محسوب می گردند ؛ او به تنهایی در برابر جهانی از شرک و کفر و نامردمی قد بر افراشت و در مقابل اعراب که از خشنترین مردمان روی زمین بودند بیهیچ محابا به انتقاد از رسوم و عقاید آنان پرداخت و مدّت قریب به 15 سال بدون هیچ اقدام انتظامی و فقط با اعتماد به لطف الهی در برابر همه عرب که با تعصبّی کور از عقاید سخیف قبیلگی و بتهای خود دفاع میکردند ایستادگی و مقاومت کرد؛ در حالی که بتپرستان بسیاری از گرویدگان به او را به سختترین وجهی شکنجه میکردند و تعدادی از آنان را نیز بهقتل رساندند.
پس از هجرت به مدینه نیز که فرمان جهاد بر او نازل شد در نبردهای بسیاری که روی میداد خود شرکت میکرد، و شگفت آنکه با وجود رأفت و رحمتی که در او هماره حضور داشت و نمایان بود و بدان جهت خود به کسی حمله نمیکرد و شمشیر نمیزد در عین حال در عرصه جنگ از همه به دشمن نزدیکتر میایستاد و هیچ و اهمه و هراسی از خطر در او مشاهده نمیشد.
امیر مؤمنان علیعلیه السلام میفرماید: ما مسلمانان در جنگها آنگاه که جنگ شعله میکشید و کار سخت میشد به رسول خداصلی الله علیه وآله پناه میجستیم و هیچ کس از او به دشمن نزدیکتر نبود (بحار، ج 16، ص 340 و 232 - مکارم الاخلاق، ص 17) .
و امام صادقعلیه السلام میفرماید: از وقتی آیه «فقاتل فی سبیل اللّه لا تکلّف الّا نفسک» (سوره نساء: آیه 84) .
(در راه خدا جنگ و جهاد کن و جز خود را به آن تکلیف مکن)، بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد به هر جنگ و جهادی خود میرفت و فرماندهی را بر عهده میگرفت و دیگری را مأمور آن نمیفرمود.
و فرمود: از وقتی این آیه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد شجاعترین فرد کسی بود که به پیامبرصلی الله علیه وآله ملحق میشد و به او پناه میجست (زیرا پیامبر از همه بیباکتر و به دشمن و خطر نزدیکتر بود) (تفسیر عیاشی ذیل آیه 84 سوره نساء، بحار الانوار، ج 16، ص 340 - تفسیر برهان بحرانی، ج 1،ص 398) . (سیمای آفتاب )
هشتم :اثر ایمان در روحیه صبر و بردباری پیامبر(صل الله علیه و آله)
ایمان به خدا در انسان نیروى مقاومت مىآفریند و تلخیها را شیرین مىگرداند. (1) شکیبائى میوه یقین است، چه هر که را یقین بعدل حق تعالى باشد داند که بازاى هر مصیبتى و بلائى عوض و ثوابى باشد که هر عاقلى که آنها را با هم سنجد راضى شود به آن مصیبت از براى رسیدن به رضایت الهی ، و داند که صبر ثواب او را مضاعف گرداند و جزع باعث نقص آن یا حبط آن گردد و با وجود علم باین امور البتّه صبر را اختیار خواهد کرد و راه جزع بخود نخواهد داد.
حضرت علیه السلام درحدیث شریفی می فرمایند : الصبر رأس الایمان . صبر به منزله سر برای پیکر ایمان است.
پیامبر اعظم (صل الله علیه و آله ) در طول رسالت خود بر اساس همین ایمان و اعتقاد قلبی در برابر تمامی مشکلات ، توهین ها و آزارو اذیت های مشرکین از خود صبر و بردباری نشان می داد و هرگاه نیز این اذیت ها به اوج خود می رسید خداوند متعال وی را دلداری داده می فرمود : وَ لَا تَسْتَوِى الحَْسَنَةُ وَ لَا السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتىِ هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلىٌِّ حَمِیمٌ(فصلت 34)
وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الَّذِینَ صَبرَُواْ وَ مَا یُلَقَّئهَا إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ(فصلت 35)
و هرگز امر نیک (از اعتقاد و کردار و گفتار) با امر بد یکسان نیست (پس بدىهایى را که به تو مىرسد) با بهترین روش دفع کن، به طورى که به ناگاه آن که میان تو و او دشمنى است (چنان شود که) گویى دوستى گرم و خویشاوند است.
و این (صفت پاسخ بدى را به نیکى دادن) جز به کسانى که صبر ورزیدهاند القا و اعطا نمىشود و جز به کسى که سهم بزرگى (از کمال انسانیت) دارد داده نمىشود.
نهم :اثر ایمان در روحیه انفاق ایشان
از ویژگی های مهم ایمان به خدا انفاق در راه خدا می باشد(انفال 2و3)
پیغمبر اکرم خود عالیترین نمونهی سخاوت و انفاق بود، عطایای او را تنها در قریش حساب کردند، به ششصد ملیون درهم بالغ گردید. (نظام 87 / 1).
سائلی را رد نمیکرد، اگر چیزی نداشت با لطف سخن دل او را شاد مینمود، و میفرمود: «بهترین شما صاحب بهترین اخلاق است» (بحار 340 / 16).
(خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی / چاپ اسوه ص 175)
دهم : روحیه تواضع از دیگر آثار ایمان واقعی پیامبر(صل الله علیه و آله)
امام علی علیه السّلام وصف فروتنی پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را چنین بیان میدارد: رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم روی زمینِ بدون فرش مینشست و غذا میخورد، و با تواضع همچون بردگان جلوس میکرد، با دست خویش کفش و لباسش را وصله میفرمود و بر مرکب برهنه سوار میشد و حتی کسی را پشت سر خویش سوار مینمود.(نهج البلاغه خطبه 159)
یازدهم: کوشش در امانتدارى
خداوند متعال در وصف مومنان می فرماید : وَ الَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ رَاعُون (مومنون / 8)
و آنان (مومنین ) که امانتها و پیمانهاى خود مراعات مىکنند .
پیامبر خدا نیز به عنوان آینه تمام نمای ایمان بطور کامل به این دستور عمل می نمودند تا جایی که امام صادقعلیه السلام می فرماید : «اگر نخ و سوزنی را هم به رسول خدا میسپردند، به صاحبش رد میکرد»( مجموعه ورام، ج 1، ص 12) .
دوازدهم : اثر ایمان وفاى به تعهدها و قراردادها (مؤمنون/8)
از دیگر ویژگی هایی که خداوند متعال در آیه 8 سوره مومنون می فرماید پایبندی به عهد و پیمان می باشد که رسول خدا (صل الله علیه و آله ) از این امر مستثنی نبود . امام صادقعلیه السلام در باره این ویژگی ایشان فرموده اند : «رسول خدا با مردی قرار گذاشت که در کنار صخره معیّنی در انتظار آن مرد بماند تا برگردد. شدت گرمی آفتاب، پیامبر را در آن مکان رنج میداد. اصحابش به او عرض کردند: چهاشکال دارد که به سایه منتقل شوی؟ حضرت فرمود: وعدهگاه ما همینجاست. در این مکان میمانیم و اگر نیامد، خلف وعده از او خواهد بود»( مکارم الاخلاق، ج 1، ص 24)
---------
پی نوشت :
1- برای اطلاع بیشتر مراجعه نمائید به
- باب اول کتاب مکارم الاخلاق /طبرسی / ترجمه میرباقری
- سیمای آفتاب / ابوالفضل موسوی گرمارودی / ترجمه مختصر الشمائل المحمدیه شیخ عباس قمی
- سنن النبی / علامه طباطبایی
- خاتم النبیین / سید علی کمالی دزفولی / چاپ اسوه
ثمره خودشناسی چیست؟
پرسشگر گرامی از این سوال خوب و دقیق شما بسیار متشکریم و امیدواریم در جوانی بتوانید خود را بیابید و آثار و نتایج آن را به عیان مشاهده کنید.
آیا بیمار تا از بیماری خود آگاه نگردد به سراغ طبیب میرود؟
آیا کسی که راه خود را در سفر گم کرده، تا از گمراهی خویش با خبر نشود به جستجوی راه بر میخیزد؟
آیا انسان تا از وجود دشمن در اطراف خانهاش با خبر نشود، اسباب دفاع را آماده میسازد؟
اگر آدمی نداند که او یک وجود گرانبها است قدر و منزلت خود را می شناسد؟!
اگر ما آدمیان خود را پیدا کنیم و جایگاهمان را در این هستی بیابیم به فواید و ثمرات مهم و وصف نشدنی دست خواهیم یافت.
خودشناسی یکی از ضروری ترین مسائل زندگی و یکی از ارکان اساسی کمال و سعادت انسان به شمار می رود. سقراط حکیم می گوید: «ای انسان خودت را بشناس». شهید مطهری (ره) می فرماید: این جمله برای دو منظور گفته شده است:
1. آن که خودت را بشناس تا خدا را بتوانی بشناسی.
2. منظور دوم این است که خود را بشناسی تا بدانی که در این زندگی و در این جهان چه باید کرد و چگونه بایستی رفتار کرد. اگر خود را نشناسی نخواهی دانست که رفتار تو در جهان چگونه باید باشد، در جهان چگونه باید زیست.(استاد مطهری، فلسفه اخلاق، ص108)
برای روشن تر شدن ثمرات و فواید خودشناسی نکاتی را بیان می کنیم:
یکی از گامهای نخستین و اساسی در راه اصلاح نفس، تهذیب اخلاق، پرورش انسانیت و قرب الهی را می توان خود شناسی دانست. چگونه ممکن است انسان به کمال نفسانی برسد و عیوب خود را اصلاح کند و بدی های اخلاقی را از خود دور سازد در حالی که خود را آن گونه که هست نشناخته باشد!
خود شناسی در خودسازی، رشد، بالندگی و خدا شناسی انسان به این صورت مؤثر است که:
الف- وجود آیات و روایات متعدد درباره ی خودسازی دلیل محکمی بر ضرورت خودسازی است. قرآن کریم می فرماید: «قد افلح من زکیها؛ هر کس به تزکیه نفس روی آورد، رستگار شد». قرآن بعد ذکر چندین َقَسم این آیه شریفه را بیان می کند که نشان از اهمیت و جایگاه خود سازی دارد.
سوالی که این جا خود نمایی می کند این است که چگونه و چه کسی به تزکیه نفس، که همان رشد و شکوفایی درونی است اقدام می کند؟ چرا عده ای بعد از گذر عمر همان انسانهای سابق هستند و در جا زده اند اگر نگوییم عقب گرد داشته اند؟ آیا به غیر از این است که آنها جایگاهشان را در این دنیای گذارا نمی دانند؟ و خود را نمی شناسند که چه نیروهای عظیمی در وجود آنها قرار دارد و نهفته است؟
یکی از ثمرات مهم خود شناسی حرکت به سمت خود سازی و پاک کردن خود از ناپاکی ها و احراز جایگاه خود در هستی است. برای این که انگیزه انسان برای رهایی از دنیای مادی و رها شدن از امور ناچیز افزایش یابد خود شناسی نقش مهمی ایفا می کند.
حقیقت انسان به روحش است. روح انسانی، همان «روح خدا» است که نزدیک ترین مخلوقات به خداوند است، در آیه ی «و نفخته فیه من روحی» به آن اشاره شده است. پس از دمیده شدن روح الهی بود که خداوند به ملائکه و شیطان امر کرد که به انسان سجده کنید! از این جا این نکته به دست می آید، که اصل و آن چه که به ما ارزش داده، داشتن این روح الهی است.
به مناسبت وجود همین روح الهی است که قرآن کریم انسان را خلیفه خدا در روی زمین معرفی کرده است و به خاطر این جایگاه است که قدرت ولایت، مدیریت و تسلط بر طبیعت، انسان و جوامع انسانی، به صورت استعداد در تمامی افراد انسانی وجود دارد و همین نیرو است که او را شایسته احراز جایگاه خلافت خدا در زمین ساخته است، بنابراین شناخت هویت انسان رابطه مستقیم با شناخت نیروی ولایت و مقام خلافت انسان در زمین دارد.
اگر کسی به حقیقت ولایت رسید و دریافت که خدای متعال به خاطر اعطای این ویژگی، او را جانشین خود در زمین قرار داده است، خود را خواهد شناخت و درمی یابد که هدف و ماموریت او در زمین جز تقویت اقتدار ولایی در خود و احراز شایستگی برای جانشینی خداوند در زمین و بسط و گسترش ولایت و خلافت حق در جامعه ندارد. تفاوت انسان کامل و ناقص هم در فعلیت و مرتبه شکوفایی این استعداد در وجود او است.
با چنین درکی انسان باید بکوشد در مدت عمر خود به گونه ای زندگی کند که اولا، صفات و رفتار او رنگ خدایی بگیرد و خداگونه باشد و ثانیا، در خداگونه شدن جامعه تاثیر گذار باشد و تلاش نماید .
شناخت هویت واقعی خود انسانی و تلاش در جهت احیا و تقویت آن، به خصوص برای جوان دانشجوی اخلاقی یک ضرورت بی بدیل و نیاز قطعی است، زیرا دریافت و شناخت این واقعیت، تاثیر بسزایی در ساخت شخصیت و موقعیت اجتماعی او خواهد داشت و از او، انسان با هویت، کامل و تاثیر گذاری خواهد ساخت.
ب- انسان با شناخت خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزههای شهوت و تضاد آنها با سعادت او پی میبرد، و برای مقابله با آنها آماده میشود.
کسی که خود را نشناسد از وجود این انگیزهها بیخبر میماند و شبیه کسی است که اطراف او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بیخبر است؛ طبیعی است که چنین کسی خود را آماده مقابله با دشمن نمیکند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت میدارد.
ج- انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی که برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی میبرد و تشویق میشود که برای پرورش این استعدادها بکوشد، و آنها را شکوفا سازد و گنجهای درون جان خویش را استخراج کند و گوهر خود را هویدا سازد.
کسی که عارف به نفس خویش نیست، به انسانی میماند که در جای جای خانه او گنجهای پر قیمتی نهفته شده ولی او از آنها آگاهی ندارد، ممکن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، در حالی که در زیر پای او گنجهایی است که هزاران نفر را سیر میکند.
د- هر یک از مفاسد اخلاقی ریشههایی در درون جان انسان دارد، با خودشناسی، آن ریشهها شناخته میشود، و درمان این دردهای جانکاه را آسان میسازد، و به این ترتیب راه وصول به تهذیب را در برابر انسان هموار میکند.
و- از همه مهمتر این که خودشناسی بهترین راه برای خدا شناسی است، خداشناسی و آگاهی از رحمت و غضب حق، نیز قویترین عامل برای پرورش ملکات اخلاقی، کمالات انسانی، نجات از پستی رذائل و رسیدن به اوج قله فضائل است.
قرآن می فرماید:«و فی انفسکم افلا تبصرون؛ در وجود شما آیات خداست، آیا نمی بینید».(ذاریات،21)
و به خاطر این امور است که خداوند یکی از مجازاتهای هوسبازان را خود فراموشی قرار داده و به مسلمانان هشدار میدهد که: «و لاتکونوا کالذین نسوا الله فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون؛ همچون کسانی که خدا را فراموش کردند و خداوند به سبب آن، آنها را به خودفراموشی گرفتار ساخت، نباشید! و آنها فاسقان (حقیقی) و گنهکارانند».
اهمیت خودشناسی و آثار آن در روایات:
در احادیث اسلامی که از چهارده معصوم - صلی الله علیهم اجمعین - نقل شده اثرات بسیار پر ارزشی برای خودشناسی آمده است، که ما را از هرگونه توضیح بینیاز میسازد از جمله:
1- در حدیثی از امیرمؤمنان علی -علیه السلام- میخوانیم: «نال الفوز الاکبر من ظفر بمعرفة النفس؛ کسی که خود را بشناسد، به سعادت و رستگاری بزرگ نایل شده است!»
2- در نقطه مقابل حضرت چنین میفرماید: «من لم یعرف نفسه بعد عن سبیل النجاة وخبط فی الضلال و الجهالات؛کسی که خود را نشناسد، از طریق نجات دور میشود و در گمراهی و جهل گرفتار میآید!»
3- در تعبیر دیگری از همان امام همام آمده است: «العارف من عرف نفسه فاعتقها و نزهها عن کل ما یبعدها؛ عارف حقیقی کسی است که خود را بشناسد، و (از قید و بند اسارت) آزاد سازد، و آن را از هر چیز که او را از سعادت دور میسازد پاک و پاکیزه کند!».
از این تعبیر بخوبی استفاده میشود که معرفت نفس (خودشناسی) سبب آزادی از قید و بند اسارتها و پاکسازی از رذائل اخلاقی است.
4- حدیث دیگری از همان پیشوای بزرگ -علیه السلام- میخوانیم: «اکثر الناس معرفة لنفسه اخوفهم لربه؛ کسی که بیش از همه خود را بشناسد، بیش از همه، خوف پروردگار خواهد داشت!».
از این حدیث نیز رابطه نزدیکی میان احساس مسؤولیت و خوف پروردگار که سرچشمه تهذیب نفس است با خودشناسی استفاده میشود.
5- در نهجالبلاغه در کلمات قصار، از همان بزرگوار آمده است: «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته؛ کسی که (در سایه خود شناسی) برای خود، کرامت و شخصیت قائل است، شهواتش در نظرش خوار و بی مقدار خواهد بود(و به آسانی تسلیم هوی و هوس نمیشود)!».
6- همانگونه که خودشناسی پایه مهم تهذیب نفس و تکامل در جنبههای اخلاقی و مسائل دیگر است، جاهل بودن به قدر خویش، سبب بیگانگی از همه چیز و دوری از خدا میگردد. در حدیث دیگری از امام دهم، امام هادی علیه السلام میخوانیم: «من هانت علیه نفسه فلا تامن شره; کسی که نزد خود قدر و قیمتی ندارد، از شر او ایمن نباش!»
به راستی نزدیکتر از ما به خودمان کیست؟ ما که خودمان را هنوز نشناخته ایم! چگونه از دیگران انتظار داریم رفتارهایشان درست و صحیح با ما باشد! شاید آنها نیز خود را نشناخته اند!!
معرفی کتاب جهت مطالعه بیشتر:
1. خود شناسی برای خود سازی، محمد تقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
2. به سوی خود سازی، محمد تقی مصباح یزدی، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)
چرا از نماز لذت نمی برم. راه رسیدن به لذت عبادات چیست؟
راه اصلی رسیدن به لذت عبادت، کسب صلاحیت در خود و جلب رضایت خداوند است. شما در حقیقت می خواهید از صحبت با خدای متعال لذت ببرید. در این صورت باید به خداوند نزدیک شوید. وقتی انسان در خودش با خودسازی صلاحیت ایجاد می کند و با انجام وظایف دینی و ترک گناه به خدای متعال نزدیک می شود، آنگاه خداوند هم به او نزدیک می شود و لذت ملاقات و سخن گویی با خودش را به بنده می چشاند.
چیزی که مانع لذت بردن ما از نماز و عبادت است، دوری از خدا است. گناه بزرگترین مانع است. حب دنیا و لذت بردن افراطی از دنیا مانع است. حواس پرتی در نماز و عبادت یکی از موانع است.
ما دو نوع لذت داریم. لذت های دنیوی و مادی، لذت های معنوی. این دو نوع لذت در مقابل هم قرار دارند. اگر کسی بخواهد از معنویت لذت ببرد، باید از دنیا دور و به خدا نزدیک شود، وقتی ما با گرایش افراطی به دنیا و لذت های آن از خدا دور می شویم، نتیجه طبیعی آن این است که دیگر از انس با خدا و قرب به او لذت نمی بریم.
مهم این است که بدانیم خود خدای تعالی است که باید به ما نزدیک شود و لذت خویش را به ما بچشاند. لذت خدا بدست آوردنی نیست. ما تنها می توانیم در خودمان صلاحیت ایجاد کنیم. ظرفیت ایجاد کنیم برای اینکه خدای متعال از ما راضی و خشنود شود و به ما نزدیک گردد و لذت خویش را به ما بچشاند.
اوج لذت بستگی به اوج عبادت و عشق انسان به خداوند دارد. عرفا و اولیای خدا چون در اوج بندگی و عبادت و ریاضت بودند، بیشترین لذت را از خدای متعال می بردند، آنچنان که حاضر نبودند حتی یک لحظه از این حالات خود را با تمام دنیا عوض کنند.
کسب صلاحیت در اثر تحصیل رضایت الهی و در پی آن عبادت عاشقانه خدای متعال انسان را به اوج لذت از عبادت و مناجات با خداوند می رساند.
روزی حضرت موسی بن عمران(ع) در راه به جوانی بی ادبی برخورد کرد. آن جوان در کمال وقاحت و بی شرمی گفت: «ای موسی! من آنچه را خدای تو گفته به جا بیاور، انجام نخواهم داد و آنچه را که امر کرده ترک کنم، به جا خواهم آورد. از طرف من به او بگو که تو هم به هر نحوی می خواهی مرا عقوبت کن.» حضرت موسی(ع) از او صورت برگرداند و به راه خویش ادامه داد تا این که روزی در حال مناجات، خداوند متعال به او فرمود: «ما پیغام آن جوان را که به تو داده بود تا به ما برسانی شنیدیم گرچه تو شرم داشتی که آن پیغام را به ما برسانی. از طرف ما نیز این پیام را به آن جوان برسان و به او بگو ما تو را به عقوبتی مبتلاساخته ایم که بالاتر از آن تصور نیست. اما اکنون درد آن را درک نمی کنی. روزی درد آن را می فهمی که راه گریزی برایت نیست.
حضرت موسی(ع) عرض کرد: پروردگارا! من آن جوان را بسیار سرحال و خرسند دیدم و در او هیچ گونه گرفتاری مشاهده نکردم. خطاب شد: ای موسی! هر گاه من به بنده ای غضب کنم، بزرگترین عقوبتی که به او می کنم، آن است که لذت عبادت خود را از او می گیرم تا در اثر عدم لذت از عبادت من را ترک عبادت کند و مستحق عقوبت دائم و خلود در آتش جهنم شود و این جوان را به چنین عقوبتی مبتلانموده ام، ولی اکنون متوجه نیست و به زودی متوجه خواهد شد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید