بازدید امروز : 97
بازدید دیروز : 392
منظور از آرمان در زندگی چیست؟
منظور از آرمان در زندگی همان بحث هدف زندگی است. از مهمترین ارکان حیات انسانی «هدفداری زندگی» است. زندگی بدون هدف، پوچ است و پوچتر از آن، اشتباه در انتخاب هدف است.
در تعریف هدف، سخنها گفتهاند؛ بعضی از این تعریفها عبارتند از:
«هدف، آن چیزی است که برای رسیدن به آن تلاش و کوشش میشود1». و نیز گفتهاند: «هدف، عبارت است از آن حقیقت مطلوب که اشتیاق وصول به آن، محرک انسان است به انجام کارها و انتخاب وسیلههایی که آن حقیقت را قابل وصول مینماید2».
«فلسفه حیات» یا «هدف زندگی» از مسائل مهم انسانشناسی به شمار میرود و یکی از اساسیترین موضوعات زندگی انسان است. اگر انسان نتواند
از این رو لازم است میان هدف و وسیله تفکیک صورت گیرد تا انسان دچار خطا نشود و وسیله را به جای هدف اشتباه نگیرد، و هدفهای زودگذری که درواقع وسیلههای زندگی نهایی بیش نیستند هدف اعلای زندگی انتخاب نکند زیرا کسی که به هدفهای زودگذر دل میبندد و برای دستیابی به آنها تلاش میکند، باید به خود احتمال شکست بدهد. اما دل بستن به هدفهای جاویدان و متعالی و سعی در راه رسیدن به آنها، بنا به وعده تخلفناپذیر قرآن7 موفقیت را در پی خواهد داشت.
فلسفه حیات در قرآن:
«حیات جاریه معمولی در این دنیا از نظر قرآن، حیاتی ابتدائی است و مرحله پست حیات به شمار میرود، این مطلب در 69 آیه از قرآن تذکر داده شده و با تعبیر الحیاة الدنیا که به معنای حیات ابتدائی میباشد، وارد شده است8».
آیاتی از قرآن کریم به بیان این حقیقت نیز میپردازد که حیات معمولی و پست این دنیا نمیتواند آرمان و ایدهآل نهائی انسان تلقی شود، زیرا این دنیا در عین جالب بودن حقیقتی است ابتدائی، نه متعالی و نهائی؛ و لذا قرآن از این گونه حیات تعابیری همچون متاع فریبنده، لهو و بیهوده، بازی، متاع اندک، آرایش فریبا و... دارد که در سورههای مختلف و آیات متعدد بیان شده است9.
علیرغم جذابیتها و ارزشهای ظاهری که در حیات دنیا مشاهده میشود و میتواند وسیله کمال و تعالی انسان نیز باشد نمیتواند هدف نهایی زندگی قرار گیرد و لذا انتخاب چنین حیاتی به عنوان هدف متعالی زندگی، سراب را آب پنداشتن است و راهی که به چاه منتهی خواهد شد.
به دلیل همین ناچیزبودن حیات دنیا شاعر، راه افراط پیموده و در وصف زندگی دنیا چنین سروده است:
دنیا چو حباب است ولکن چه حباب نه بر سر آب بلکه بر روی سراب
آن هم چه سرابی که به بینند به خواب آن خواب چه خواب؟ خواب بد مست خراب
«با چشمان فرو بسته لب بر جام زندگی نهاده اشک سوزان بر کناره زرین آن فرو میریزیم، تا آنگاه که دست مرگ، نقاب از دیدگان ما بردارد، در آن موقع خواهیم فهمید که این کاسه حیات از اول خالی بوده و ما جز باده خیال چیزی از آن ننوشیدهایم10».
برای آن دسته از انسانها که «هدف زندگی» را در لابلای حیات مادی و زودگذر همین دنیا جستجو میکنند و لذت بردن، تجمل پرستی، فزونطلبی در اموال، هوسرانی و بدست آوردن قدرت را هدف نهایی زندگی میپندارند. قرآن کریم در آیه 20 سوره حدید چنین هشدار میدهد:
«اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینکم و تکاثر فی الاموال و الا ولاد، کمثل غیث اعجب الکفار بناته ثم یهیج فتراه مصفراً ثم یکون حطاماً و فیالاخرة عذاب شدید و مغفرة منالله و رضوان و ما الحیاة الدنیا الا متاع الغرور. بدانید زندگی دنیا تنها بازی، و سرگرمی، و تجملپرستی، و تفاخر در میان شما، و افزونطلبی در اموال و فرزندان است».
به این ترتیب «غفلت»، «سرگرمی»، «تجمل»، «تفاخر» و «تکاثر» دورانهای پنجگانه عمر آدمی را تشکیل میدهند.
نخست «دوران کودکی» است که زندگی در هالهای از غفلت و بیخبری و لعب و بازی فرو میرود. سپس مرحله «نوجوانی» فرا میرسد، و سرگرمی جای بازی را میگیرد، و در این مرحله انسان به دنبال مسائلی است که او را به خود سرگرم سازد و از مسائل جدی دور دارد.
مرحله سوم مرحله «جوانی» و شور و عشق و تجملپرستی است از این مرحله که بگذرد مرحله چهارم فرا میرسد و احساسات «کسب مقام و فخر» در انسان زنده میشود. و سرانجام به مرحله پنجم میرسد و در این مرحله به فکر افزایش مال و نفرات و جمع ثروت میافتد.
سپس، قرآن با ذکر یک مثال آغاز و پایان زندگی را در برابر دیدگان انسانها مجسم ساخته، میفرماید: کمثل غیث اعجب الکفار.... همانند بارانی است که از آسمان نازل میشود، و چنان زمین را زنده میکنند که گیاهانش، زارعان را در شگفتی فرو میبرد، سپس خشک میگردد، به گونهای که آن را زردرنگ میبینی، سپس درهم شکسته و خرد و تبدیل به کاه میشود. اینگونه است زندگی ناپایدار دنیا که شایسته نیست با چنین اوصافی هدف اعلای زندگی انسان قرار گیرد، بلکه باید به عنوان مزرعه جهان باقی و مکان آماده شدن برای ورود به حیات حقیقی و ابدی مورد استفاده قرار گیرد11.
البته سوالی مطرح میشود که اگر حیات دنیا هدف نیست چرا خداوند آن را آفریده است؟ در پاسخ باید گفت: خالق حکیم حیات، دنیا را از آن جهت آفریده است که وسیله رسیدن به هدف متعالی انسان و دستیابی به حیات حقیقی و ابدی در جوار رحمت حق باشد نه اینکه این حیات ناپایدار خود هدف زندگی قرار گیرد.
«ما اگر بخواهیم خود حیات دنیا را هدف قرار دهیم، در منطق قرآن، با اختیار خود، خویشتن را عاشق خلأ محض کردهایم و اما اگر در این حیات غوطهور نشویم و آن را به عنوان شایستهترین گذرگاه برای حیات واقعی «ألا و ان الدار الآخرة لهی الحیوان» تلقی کنیم، در عالیترین هدف که برای یک «من انسانی» قابل تصور است گام خواهیم گذاشت12».
قرآن هدف از زندگی ابتدایی دنیا را دستیابی و رسیدن به حیات طیبه میداند که همان زندگی حقیقی و جاوید است و برای رسیدن به آن دو چیز را شرط قرار میدهد: یکی ایمان و دیگری عمل صالح. در سوره نحن آیه 97 میفرماید:
«من عمل صالحاً من ذکرا و انثی و هو مومن فلنحیینة حیاةً طیبة ولنجزینهم احدهم باحسن ما کانوا یعملون هر کس از مرد و زن عمل شایسته کنند و موءمن باشد. او را زندگی نیکو دهیم و پاداششان را بهتر از آنچه عمل میکردهاند میدهیم».
در جمله «فلنحیینه حیاةً طیبةً» حیات، به معنای جان انداختن در چیزی و افاضه حیات به آن است، پس این جمله با صراحت لفظش دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی موءمنی را که عمل صالح کند به حیات جدیدی غیر از آن حیاتی که به دیگران نیز دادهاند زنده میکند و مقصود این نیست که حیاتش را تغییر میدهد بلکه مرتبه عالیتری از حیات را - که از کیفیت بهتری برخوردار است - به او عنایت میکند این چنین انسانی در نقش خود نقد و کمال و قوت و عزت و لذت و سروری را درک میکند که نمیتوان اندازهاش را معین کرد و نمیتوان گفت که چگونه است، و چرا چنین نباشد، حال آنکه متفرق در حیاتی دائمی و زوالناپذیر، و نعمتی باقی و فناناپذیر، و لذتی خالص از الم و کدورت و خیر و سعادتی غیرشوب به شقاوت است. این آثار زندگی، جز، بر زندگی حقیقی مترتب نمیشود، و زندگی مجازی بویی از آن ندارد؛ خداوند این آثار را بر حیاتی مترتب کرده که آن را مختص به مردم باایمان و دارای عمل صالح دانسته، حیاتی که حقیقی و واقعی و جدید است، که خدا آن را به کسانی که سزاوارند افاضه میفرماید13» البته در آیات قرآن، اهداف متعددی برای آفرینش انسان مطرح شده است که میتوان آنها را به سه دسته تقسیم کرد14:
1 - هدف مقدماتی (کوتاه مدت):
مقصود از آن، فراهم شدن زمینههای مادی و اجتماعی و تحقق شناختهای لازم برای انتخاب آزادانه راه و رسم زندگی برای انسان و استمرار حیات است. از جمله این اهداف میتوان به آبادانی زمین و دستیابی به توسعه مادی و اقتصادی اشاره کرد. چنان که در سوره هود آیه 60 میفرماید:
«و الی ثمود اخاهم صالحاً قال یا قوم اعبدواالله ما لکم من اله غیره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها.... برای قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم صالح گفت: ای مردم! خدا را عبادت کنید که معبودی غیر از او ندارید. او شما را از زمین آفرید و آبادی آن را از شما خواسته است».
این که خداوند انسان را به آبادکردن زمین وا میدارد و عمران آن را از او میخواهد، به این معنا نیست که هدف نهائی همین باشد، بلکه بهرهوری از زمین برای بقای انسان و استمرار حیات مادی، لازم و ضروری است و ادامه زندگی نیز مقدمه رسیدن به هدف والاتری است که انسان و استمرار حیات به تدریج باید به سوی آن هدف در حرکت باشد و سرانجام به آن برسد.
2 - هدف میانی (متوسط)
بدون هدفهای میان مدتی که در قرآن برای زندگی انسان بیان شده است رسیدن به هدف نهایی ممکن نخواهد بود. دو نمونه از این اهداف را «آزمایش بندگان» و «عبادت خدا» میتوان نام برد.
الف - آزمایش:
«الذی خلق الموت والحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملا.... خدایی که مرگ و زندگی را آفرید تا بیازماید شما را که کدام یک نیکوکار میشوید. (ملک/2)».
منظور از آزمایش خداوند نوعی پرورش است، به این معنی که انسانها را به میدان عمل میکشد تا ورزیده و آزموده و پاک و پاکیزه شوند ولایق قرب خدا گردند15.
ب - عبادت
در آیه 56 سوره ذاریات یکی دیگر از هدفهای میانی را
عبادت ذکر میکند و میفرماید:
«ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون» جن و انس را نیافریدم مگر اینکه مرا عبادت کنند ( و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند)
اغلب گمان میکنند مقصود از عبادت، همان حرکات و ورد و ذکرهای خشک است که بر اثر عادت انجام میشود یا تنها نماز و روزه و امثال آن را عبادت به حساب میآورند اما باید توجه داشت که عبادت مفهوم بسیار گستردهای دارد و برای آن یک معیار کلی بیان شده است که، «آنچه برای خدا انجام میگیرد عبادت است»؛ و لذا «عبودیت، اطاعت بیقید و شرط و فرمانبرداری در تمام زمینههاست، و بالاخره عبودیت کامل آن است که انسان جز به معبود واقعی یعنی کمال مطلق نیندیشد، جز در راه او گام برندارد، و هرچه غیر او است فراموش کند حتی خویشتن را16».
3 - تقرب به خدا، هدف نهائی
مقصود از هدف نهایی چیزی است که بقیه کارها برای رسیدن به آن انجام میگیرد. از دیدگاه قرآن هدف نهایی زندگی، تقرب به خداوند است و هیچ هدفی متعالیتر از آن وجود ندارد؛ زیرا تقرب به خداوند رسیدن همه کمالات، زیباییها، لذتها و سعادت ابدی است و این تقرب همراه با چشیدن طعم حیات طیبه و پایدار و فناناپذیر در جوار رحمت حق است و اینکه قرآن، عبادت را به عنوان هدف خلقت بیان میکند از آن جهت است که عبادت - طبق مفهومی که بیان کردیم - رابطه انسان را با خدا محکم ساخته، زندگی او را خدا محور میسازد و چنین زندگی موجب تقرب انسان به خدا میشود.
پس خود عبادت، هدف نهایی نیست، بلکه عبادت یک هدف متوسط و میانی است. ما را به هدف والاتر و کاملتری میرساند که منظور، همان تقرب به خدا و رسیدن به درجه تعالی و کمال و معرفت خداوند باشد.
قرآن اسباب تقرب و نزدیک شدن را زیادی ثروت و کثرت فرزندان نمیداند بلکه آنچه به عنوان اسباب تقرب و شرایط نزدیکی به خدا بیان میکند دو چیز است: ایمان و عمل صالح.
در آیه 37 سوره سبأ این مطلب چنین بیان میشود:
«وما اموالکم ولا اولادکم بالتی تقربکم عندنا زلفی الا من آمن و عمل صالحاً. اموال و اولادتان شما را به ما نزدیک نمیکند مگر آنان که ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند».
ایمان به خدا و عمل صالح، زندگی انسان را خدامحور میکند و آن زندگی که محور اصلی آن خدا باشد، سراسر عبادت است و عبادت موجب کمال و تقرب به خداوند میباشد، همان گونه که قرآن در این آیه ایمان و عمل صالح را اسباب تقرب به خدا معرفی میکند. در آیه 97 سوره نحل این دو چیز را زمینه رسیدن به حیات طیبه میداند و نیز در سوره عصر، این دو را مایه نجات انسان از خسران عظیم بیان میدارد. میشود چنین نتیجه گرفت که نجات انسان از خسروان عظیم و رسیدن به حیات طیبه و تقرب به خداوند، هر سه، ثمره و نتیجه ایمان به خدا و عمل صالح میباشد که لازم است سرلوحه زندگی انسان قرار گیرد.
پینوشتها:
1 - فرنگ بزرگ سخن، ج8، ص 8/83، دکتر حسن انوری.
2 - ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج1، ص80، علامه محمدتقی جعفری.
3 - ان الذین لایرجون لقاءنا و رضوا بالحیوة الدنیا و اطمأ نوابها والذین هم عن آیاتنا غفلون. (سوره یونس/ 7)
4 - بینش اسلامی دوره پیش دانشگاهی، ص37، با تصرف.
5 - ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، ج1، ص78، علامه محمدتقی جعفری، با تصرف.
6 - همان، ص84.
7 - والذین جهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین (عنکبوت / 69).
8 - فلسفه و هدف زندگی، ص110، علامه محمدتقی جعفری، با تصرف.
9 - آل عمران / 185، انعام/ 32، توبه / 38، رعد/ 26. عنکبوت / 64، محمد(ص)/ 36، حدید/ 20.
10 - از کتاب منتخبی از زیباترین شاهکارهای شعر جهان، به نقل از علامه جعفری، فلسفه و هدف زندگی.
11 - تفسیر نمونه، ج23، ص351، با همکاری جمعی از نویسندگان، مکارم شیرازی.
12 - فلسفه و هدف زندگی، ص123، علامه محمدتقی جعفری.
13 - ترجمه تفسیر المیزان، ص491 و ص493، علامه طباطبایی، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی.
14 - گامی بسوی معارف اسلامی، ص164، جمعی از نویسندگان.
15 - تفسیر نمونه، ج24، ص317.
16 - تفسیر نمونه، ج22، ص387.
برای کنترل افکار گناه آلود چه باید کرد؟
در کلامی که از یکی از بزرگان نقل شده بود، آمده بود: مواظب افکارت باش، زیرا گفتارت را می سازد. موظب گفتارت باش، زیرا رفتارت را می سازد. مواظب رفتارت باش، زیرا عادت هایت را می سازد. مواظب عادت هایت باش، زیرا شخصیت ات را می سازد. مواظب شخصیت ات باش، زیرا آخرت ات را می سازد.
این سخن بسیار حکیمانه است، ولی قبل از مرحله افکار نیز مرحله ای وجود دارد که بدان اشاره نشده است. در حقیقت باید گفته می شد، مواظب دیدن و شنیدن های خود باش، زیرا افکارت را می سازد و همین طور تا آخر. زیرا آنچه ما حس می کنیم، یعنی می بینیم و می شنویم دقیقا بر نوع افکار ما تاثیر دارد و برای کنترل افکار باید ابتدا زمینه های آن را بررسی و ا صلاح نماییم، و آن کنترل دیده ها و شنیده ها است.
در ادامه توجهتان را به چند نکته جلب مىکنیم:
اولاً،کنترل افکار (خواطر) راه های متعددی دارد ولی نباید پنداشت که با اولین گام همه چیز درست می شود. بلکه کسی که می خواهد زمام افکار خویش را به کف گیرد باید با تمام توان به خودسازی بپردازد و با جدیت این راه را دنبال نموده تا تدریجا به هدف نزدیک گردد.
ثانیا خطور این گونه افکار مزاحم در ذهنتان که بدون اختیار به شما هجوم مىآورند، گناه محسوب نمىشود. بنابراین نگران آن نباشید.
اما جهت مقابله با چنین افکار مزاحم مىتوانید از دستورالعملهاى زیر بهرهگیرید و امیدواریم به تدریج از شر آن رهایى یابید:
1ـ از آنجا که معمولاً این افکار به هنگام بیکارى به سراغ فرد مىآید، سعى کنید با یک برنامهریزى دقیق و حساب شده تمام اوقات شبانه روزى خود را پر کنید و هیچ گاه بیکار نباشید. به مطالعه، نظافت اتاق، کمک به دوستان، ورزش و... مشغول باشید. و هر گاه بیکار شدید خود را به کارى مشغول سازید. هرگاه افکار مزاحم به سراغ شما آمد خود را مشغول کار دیگرى کنید و با ایجاد حواسپرتى از آن افکار مزاحم دورى کنید.
2ـ در صورتی که زمینه های دیداری و شنیداری خود را کنترل کنید، به تدریج صحنه های حک شده در ذهن کم رنگ و فراموش خواهند شد، زیرا انسان فراموش کار است و این خود نعمت بزرگی است در این زمینه. گرچه ذهن انسان این توانایی را دارد که حتی بدون استفاده از حواس ظاهری افکاری را تولید کند ولی عمده آن چیزهایی که انسان در مورد آن فکر می کند اعم از چیزهای خوب یا بد. داده های حواس ظاهری او است لذا باید مجاری ورودی ذهن را که همان حواس ظاهری است کنترل کرد؛ یعنی چشم، گوش، زبان و لامسه و...
قرآن در این زمینه می فرماید: «ولا تقف ما لیس لک به علم ان السمع والبصر والفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا؛ و هرگز آنچه را علم و اطمینان به آن نداری دنبال مکن که (در پیشگاه حکم خدا) چشم و گوش و دل ها همه مسؤولند» (اسراء، آیه 36).
3ـ هرگاه این افکار به سراغتان آمد و متوجه شدید، وسط افکار به خود بگویید: «بس است دیگر» و بدین وسیله رشته افکار مزاحم را قطع کرده و به سراغ مطلبى دیگر خواهید رفت.
4- ذهن و فکر انسان همواره متوجه چیزی است که به آن عشق می ورزد چنان که عاشق آنی از فکر معشوق خود بیرون نمی رود. این که مثلا ما همیشه در نمازهای خود به یاد دیگر مسائل می افتیم به جهت تعلق نفس به آنها و عدم آشنایی با محبوب حقیقی است . لیکن عاشق دلباخته ذات جمیل علی الاطلاق در همه حال به یاد خداست چنان که گویی همیشه درنماز است . پس باید دل را از تعلق به کثرات پالایید و منزلگه عشق ربوبی ساخت تا اندیشه نیز بدان سوی توجه یابد.
5- پرنده لجام گسیخته خیال چون چکاوکی است که هر دم بر سرشاخساری نشسته و به زودی به شاخه دیگر پرواز می کند. از این رو افکار انسان خود ناساخته قرار و آرامی ندارد. آن گاه اگر آدمی با دقت در کنترل آن بکوشد; یعنی , همواره از آن مراقبت نموده و هرگاه به این سوی و آن سوی گریخت بلافاصله آن را به امور شریفه متوجه گرداند, کم کم رام و مطیع می گردد.
6- با داشتن برنامه منظم و پیوسته , می توان ذهن را به سمت خاصی جهت داد; مثلا داشتن برنامه های منظم همه روزه دعا و قرآن و ذکر گفتن و صلوات , مطالعه کتاب هایی پیرامون : اخلاق , معاد, خداشناسی , عواقب گناه و حداقل روزی یک ساعت شرکت منظم و پیوسته در مجالس دینی.
می شود یک بار استمنا کرد و بعد توبه کنیم، من خیلی شهوتی شدم و باید بین استمنا و زنا یکی را انتخاب کنم؟
پاسخ: مشکل شهوت با یکبار استمنا کردن حل نمی شود، بنابراین باید برای حل این مشکل چاره ای اساسی اندیشید و آن ازدواج است. توبه هم در صورتی است که انسان گناهی را ناخواسته و یا از روی ناآگاهی انجام دهد و بعد توبه کند که اگر چنین باشد، حتما خداوند مهربان و بخشنده است.
عمل خودارضایی یا استمنا و همچنین زنا در هر صورت حرام و از گناهان بزرگ است. تنها راه ارضای مشروع غریزه جنسی براى فرد فقط از طریق ازدواج و نزدیکى با همسر شرعی خود می باشد و قاعده اضطرار در جایی است که ضرر آن فعل بیشتر از نفعش باشد. مثلا اگر کسی بین زنده ماندن و خوردن گوشت میته باید یکی را انتخاب کند باید برای حفظ جان با خوردن گوشت میته اقدام کند در حالی که کسی که غریزه جنسی به او فشار می آورد راه های مشروع ارضاء آن برایش باز است.
در درجه اول ازدواج، ازدواج دائم یا ازدواج موقت اولین راه است. شاید امکان ازدواج دائم - با توجه به مخارج آن - برای برخی بسته باشد - که چنین نیست - اما راه ازدواج موقت باز است و هرگز بسته نیست.
اگر به نظر شما امکان زنا وجود دارد، پس امکان ازدواج موقت نیز وجود دارد، زیرا فرق زنا با ازدواج موقت، تنها به خواندن عقد و تعیین مهریه و زمان است که دشواری چندانی ندارد و خودتان هم با مطالعه رساله مراجع می توانید انجام دهید.
اما اگر این راه ممکن نبود با ریاضت های شرعی، مثل کم خوردن، ورزش و ... باید جلوی غلیان قوای جنسی را گرفت. در هر حال شرعا و عرفا امکان جلوگیری از ارضاء نامشروع غریزه جنسی هست و راه بسته نیست تا شخص به اضطرار بیافتد و اضطرار در جایی است که همه راه های مشروع بسته شده باشد و در باره استمناء و امثال آن (به طور کلی ارضاء غریزه جنسی از راه های نامشروع) اینطور نیست. مشکلاتی که برای چنین فردی - پس از چندی - پیش می آید از نظر پزشکی واضح و روشن و در بسیاری از موارد غیر قابل جبران است.
«خودارضایى» یکى از راههاى انحرافى در ارضاى میل جنسى است که نسل جوان را در معرض آسیبهاى جدى قرار مىدهد. این کار عادت بسیار زشت و زیان آوری است که می تواند استعداد و توانایی های فراوان یک جوان را به نابودی بکشاند و حال و آینده او را تباه کند.
استمنا از نظر شرعی واخلاقی، حرام و گناه محسوب می شود. این عادت ناپسندی به لحاظ اخلاقی، بعد معنوی انسان را به سختی می آزارد، روح او را تاریک می نماید، آزادی معنوی انسان را سلب می کند و در مسیر خود سازی و کمال، آدمی را با چالش جدی مواجه می کند. مطابق تحقیقات انجام شده توسط روانشناسان، خود ارضایی نوعی اعتیاد و بیماری زشتی است که آثار و ضررهای فراوانی بر جسم و روان آدمی باقی می گذارد.
کسانی که گرفتار این عمل شنیع شده اند، آن را گریزگاهی فرعی و عاجل برای خارج شدن از فشار جنسی و پاسخی برای لذت طلبی خود تصور می کنند، در صورتی که اگرتوجه نمایند، بدین وسیله گرفتار آثار و تبعات زیان آوری می شوند که گاها قابل جبران نیست.
شهوت یکی از اموری است که با طبیعت انسان در آمیخته و در جای خود از نعمت های خداوند است، ولی اگر از حالت تعادل خارج و بر افروخته شود، ممکن است سرمایه های عظیم انسانی را به خاکستر تبدیل کند. این نیرو به طور قطع نیاز به ارضاع دارد، ولی با روشی که با نظام طبیعت و شریعت سازگار باشد.
خدای متعال که به حکمت بالغه اش این غریزه را در نهاد انسان گزارده ، تا نسل انسان باقی بماند، از روی رحمت و هدایت خود راه های آسان و معقول کنترل و ارضاع آن را پیش پای او قرار داده است و نسبت به بیراهه ها و انحراف از مسیر درست نیز، هشدارهای لازم را به انسان داده است ،راههایی که باید با شناخت و عمل به آنها، سلامت جسم و جان خویش را پاس بداریم و از خطر و پی آمد کارهایی همچون خود ارضایی و مانند آن برهانیم.
حرمت خودارضایی در آیات و روایات:
خداوند در سوره مؤمنون می فرماید یکی از ویژگی های انسان های مؤمن این است که در مسائل جنسی خودشان را از آلوده شدن به گناه حفظ می کنند و صرفا از طریق ازدواج غریزه جنسی خود را ارضا می کند سپس می فرماید هر کس از غیر مسیر ازدواج غریزه جنسی خودش را ارضا کند از تجاوز کاران است «الذین هم لفروجهم حافظون . الا علی ازواجهم او ما ملکت ایمانهم فانهم غیر ملومین . فمن ابتغاء وراء ذلک فاولئک هم العادون » و عمل استمنا مشمول آیه 7 سوره مؤمنون می شود که می فرماید هر کسی غیر از این طریق را (جهت بهره گیری جنسی) طلب کند تجاوزگر است».
علاوه بر این در سخنان گهربار معصومین(ع) نیز از عمل استمنا به زشتی یاد شده و مورد نهی قرار گرفته است که در اینجا به احادیثی از پیامبر(ص) و امام صادق(ع) اشاره می کنیم:
1. امام صادق(ع): روز قیامت خداوند با شخص خودارضا گفت و گو نمىکند و از چشم خدا مىافتد. (میزان الحکمة، ح 18749
2. رسول خدا(ص): لعنت خدا و ملائکه خداوند و تمام بشر بر شخص خودارضا. (همان، ح 18748
3. رسول خدا(ص): کسى که خودارضایى مىکند، ملعون است. (همان، ح 18751
4. امام صادق(ع): خودارضایى گناه بزرگى است که خداوند در قرآن از آن نهى فرموده است. (همان، ح 18750
5. امام صادق(ع): براى کسى که خودارضایى کند در قیامت عذاب دردناکى در نظر گرفته شده است. (همان، ح 18749
علاوه این عمل شیطانی است که خداوند نهی کرده که از شیطان تبعیت کنیم و فرمود: لا تعبد و الشیطان. ائمه دین علیهم السلام مفسران قرآن و تبیین کنندگان مراد واقعی آیات الهی هستند.
سوال می دونم که کسی اگه ازم تعریف کنه نباید خوشحال بشم و کف برم ولی ته دلم خوشش می یاد و خوشحال می شم. بابت این قضیه خیلی ناراحتم. کتاب هم خوندم ولی به این رسیدم که فقط اسلام دردم رو دوا می کنه، اسلام چه راه حلی رو برام گذاشته؟
حب ستایش دیگران یکی از رزایل خلقی است که چه بسا زمینه ساز برخی از صفات مهلکه نفس مانند عجب و تکبر و غرور و مانند آن خواهد شد. اما در مورد شما مطمئن نیستیم که گرفتار چنین رزیله ای باشید. زیرا گفته اید تنها ته دلم خوشش می آید.
این حالت به صورت طبیعی برای همگان هست، زیرا ریشه در حب ذات دارد و هر کسی از تعریف دیگران در باطن خوشحال می شود. چیزی که اهمیت دارد این است که انسان طالب حب مدح نباشد و اینطور نباشد که اگر او را ستایش نکنند، ناراحت شود و از مردم توقع داشته باشد که از او تعریف کنند. صرف خوشحال شدن در باطن دلیل وجود اخلاق رزیله نیست و نباید در این زمینه نگران باشید.
راه حل توحیدی و اسلامی حب مدح هم این است که به طور کلی بدانیم ما مظهر و مخلوق خداوند هستیم و هر چه از کمالات در ما ظهور می کند، در حقیقت صفت و کمال او است که در ما ظاهر شده است. اگر همه چیز را از خداوند بدانیم و چیزی را به خود نسبت ندهیم آنگاه مدح دیگران را نیز ستایش خداوند می دانیم و برای خویش جایگاهی قایل نیستیم که از مدح دیگران خوشحال شویم.
توضیح درباره رزیله حب مدح:
هر که طالب آن باشد که مدح او کنند و خوش آمد او گویند، و متنفر باشد ازاینکه: بدگویى او کنند. و این صفت، نتیجه حب جاه است و از مهلکات عظیمه است، زیرا هر کس که دوست دارد مدح او کنند و مىترسد از مذمت، پیوسته طالب رضاى مردم است و گفتار و کردار خود را بر وفق خواهش ایشان به عمل مىآورد.و به امیدآنکه مدح او گویند و از ترس آنکه مذمت او کنند مطلقا ملاحظه رضاى خالق رامنظور نمىدارد.
پس بسا باشد که واجبات را ترک نماید و محرمات را مرتکب گردد و درامر به معروف و نهى از منکر مسامحه نماید و از حق و انصاف تعدى کند.و شکى نیست که: جمیع اینها باعث هلاکت است.و به این سبب است که: اخبار بسیار در مذمت اینصفت رسیده است.
سید عالم - صلى الله علیه و آله - فرمود که: «این است و جز این نیست که مردمان هلاک شدند به واسطه متابعت هوا و هوس و دوستى مدح و ثنا» . (1)
و روزى مردى مدح دیگرى را در خدمت آن حضرت کرد آن حضرت فرمود که:
«اگر آن کسى را که مدح کردى حاضر مىبود و به مدح تو راضى مىبود و به این حالتمىمرد، داخل آتش جهنم مىشد» . (2)
و فرمود که: «هرگاه ببینید کسانى را که مدح مردم را در حضور ایشان مىکنند خاکبر صورت ایشان بیفشانید» . (3)
و نیز از آن حضرت مروى است که: «واى بر روزهدار، و واى بر شب زندهدار، وواى بر پشمینه پوش، مگر کسى که دامن نفس خود را از دنیا برچیده باشد.و دشمنداشته باشد که مدح او گویند.و دوست داشته باشد مذمتخود را» . (4)
و از براى صاحب این صفت چند مرتبه است:
مراتب صاحب صفت فوق
اول آنکه: طالب مدح و آوازه بوده باشد، به حیثیتى که به هر نوع ممکن شوددر صدد حصول آن برآید.حتى به ریا کردن در عبادات، و ارتکاب محرماتى که باعثدست آوردن دل مردم باشد.و این شخص از اهل شقاوت، و غریق دریاى هلاکت است.
دوم آنکه: طالب مدح و ثنا باشد و او را از خوش آمدگویى خوش آید، و لیکن نه بهحدى که در تحصیل آن متوسل به محرمات شود، بلکه همین قدر به واسطه امور مباحه،هر قدر که حاصل شود به آن اکتفا کند.و چنین شخصى اگر چه هنوز به هلاکت نرسیدهاما در حدود هلاکت است، چون کسى که طالب دست آوردن دل مردم باشد ضبط خودرا نمودن در جمیع افعال و اقوال به نحوى که به معصیتى نیفتد در غایت اشکال است.
سوم آنکه: طالب مدح و ثنا نباشد و سعى در حصول آن نکند اما اگر کسى مدح اوگوید شاد گردد و او را نشاطى حاصل شود.و این مرتبه اگر چه نقصان است و لیکن برآن، گناهى مترتب نیست.
همچنان که مروى است که: «شخصى به خدمتحضرت امام محمد باقر - علیه السلام - عرض کرد که: مردى عمل خیرى مىکند اگر کسى او را در آن عمل ببیند او شادمىشود.حضرت فرمود: باکى نیست هیچ احدى نیست که نخواهد خدا عمل خیر او راظاهر کند لیکن به شرط اینکه آن عمل را از براى این نکرده باشد» . (5)
چهارم آنکه: سعى در حصول مدح نکند ولى چون کسى مدح او را کند به نشاطآید، و لیکن از این نشاط و سرور، دلگیر باشد و طالب آن باشد که خود را به مرتبهاىبرساند که از مدح و ثنا شاد نگردد.و این شخص در مقام مجاهده است.
اسباب مدح و خوش آمدگویى
و بدان که: از براى حب مدح و خوش آمدگویى چند سبب است:
اول: بر خوردن به کمال خود، زیرا مرتبه کمال در نزد هر کسى محبوب، و فى نفسهکمال از براى هر نفسى مطلوب است.پس هر گاه کسى به کمالى از خود بر مىخورد ولذت مىبرد و به نشاط مىآید، و مدح و ثناى مردم باعث آن مىشود که آن شخص بهکمالى از خود بر مىخورد و به این جهت اگر این مدح از شخصى خبیر دانا که حراف ولاف زن نباشد صادر شده باشد لذت آن اعظم و ابتهاج به آن بیشتر است.و اگر آن مدح،صادر از شخص نادان حراف چرب گوئى باشد این قدر لذت نمىبخشد.و بسا باشد کهآدمى به کمال خود برخورده باشد و لیکن به آن ملتفت نباشد و از مدح دیگران به آنملتفتشود به این جهت لذت یابد.و از این قبیل است مدح به صفاتى که ظاهر ومحسوس است، چون سفیدى رخسار و اعتدال قامت و حسن صورت و نسبتبلند وامثال اینها.
دوم: آن است که مدح و ثنا، دلالت مىکند بر اینکه دل آن شخص ثناگوى، مسخر ومایل ممدوح شده و مرید و معتقد او گردیده.و تسخیر قلوب، موجب لذت و نشاط وسرور و انبساط است.و از این جهت هرگاه شخص عظیم الشان و صاحب اقتدارى کهتسخیر دل او باعثحصول فواید شود مدح کسى را گوید از آن نشاط عظیم حاصلمىشود، به خلاف مدح گفتن کسى که بىاعتبار و حقیر باشد.
سوم: آن است که ذکر اوصاف حمیده و مدح کردن کسى باعث صید دلهاى دیگراننیز مىشود، خصوصا هرگاه ثناگو کسى باشد که مردم به قول او اعتماد داشته باشند.
چهارم: آن است که مدح کردن کسى تو را دلالت مىکند بر اینکه از براى تو در نزد او حشمت و هیبتى، و تو را در دل او وقع و مهابتى است که بىاختیار زبان او به مدح توجارى است.و این استسبب در لذت بردن از خوش آمدگویى کسانى که آدمى مىداندکه آنچه ایشان مىگویند اعتقاد ندارند و کسى هم از ایشان قبول نمىکند.و از آنچهگفتیم اسباب کراهت از مذمت نیز معلوم شد.و خوش آمدن از مدح و ثنا به جهتهر یک از این اسباب که بوده باشد از امراض نفس انسانى و علامت نقصان است. مگراینکه نشاط و سرور از مدح و ثنا به سبب اول بوده باشد که آدمى به واسطه مدحدیگرى بر خورد به اتصاف خود به کمالى که مشکوک فیه از براى او بود، و به جهتاتصاف خود به این کمال، و حصول چنین صفتى از حضرت ذو الجلال شاد گردد، زیرااین لذت و سرور مذموم نیست.و لیکن فى الحقیقه این لذت از مدح و ثنا نیست، بلکه ازکمال خود است.و به این جهت است که: اکثر علماى اخلاق همه اقسام محبت مدح وثنا را از صفات رذیله گرفتهاند و هیچ قسمى را استثناء نکردهاند.علاوه بر این، نشاط بهکمالى که خاتمه آن معلوم نیست و آدمى نمىداند که آیا آن واسطه نجات خواهد بودیا وسیله هلاک، نیست مگر از جهل و نادانى.
فصل: معالجه حب مدح و ثنا، و کراهت ذم
چون دانستى که: حب مدح، و کراهت ذم از جمله مهلکات و رذایل صفات است،پس باید دامن همتبر میان زده و در صدد معالجه آن بر آیى پیش از آنکه امر از دستتبیرون رود.
اما معالجه محبت مدح و ثنا آن است که: ابتدا ملاحظه کنى که سببى که نشاط ولذت تو از آن حاصل است کدام یک از اسباب مذکوره است.اما اگر به سبب اول باشدکه موجب التفات تو به کمالى از خود شود، پس اگر آن کمال، حقیقى نباشد، چون: مالو جاه و شهرت و منصب و امثال اینها مهموم و مغموم و محزونمىگردد.و اگر کمال حقیقى باشد، چون: علم و ورع و تقوى، پس اگر فى الحقیقه آنشخص به آن صفتى که او را به آن مدح مىکنند متصف نیست چه جاى شادى و نشاط،بلکه محل غم و اندوه است.و اگر به آن صفت، متصف باشد مادامى که خاتمه او بهخیر نباشد فایده بر این کمالات مترتب نمىگردد.
پس شادى کسى بر کمالى که عاقبتخود را نمىداند از جهل و غفلت است.و امااگر محبت مدح و ثنا به یکى از اسباب دیگر باشد پس آن شعبهاى از حب جاه است، و علاج آن مذکور شد.و بعد از آن تامل کنى در اینکه: غالب آن است که هر که مدح ترامىگوید - خصوصا اگر در حضور تو باشد - خالى از غرضى و مرضى نیست.و اینخوش آمد او دامى است که از براى صید دین یا دنیاى تو گسترده.و چه مسکین کسىاست که شاد شود به دامى که در راه او گذارده باشند.
یک سلامى نشنوى اى مرد دین ... که نگیرد آخرت آن آستین
بىطمع نشنیدهام از خاص و عام ... من سلامى اى برادر و السلام
علاوه بر همه اینها آنکه: اکثر خوش آمدها این است که: دل خوش آمدگو از آنبىخبر، و مطلقا به آنچه مىگوید اعتقادى ندارد.و کذب او واضح، و نفاق او ظاهراست.و آن شخص ممدوح و دیگران نیز این را مىدانند.زیرا احمق کسى است که:
منافقى در حضور او دروغى چند برهم ببافد، و بر ریش و سبیل او بخندد، و مردم همهبر این مطلع باشند، و کذب او را بدانند، با وجود این او را از این مدح خوش آید، و ازاین خوش آمد لذت برد، با آنکه بداند از عقب او چه مىگوید.اف بر چنین عقل و مدرک باد.
معالجه کراهت از مذمت
و اما علاج کراهت از مذمت نیز از آنچه مذکور شد، معلوم مىشود.و خلاصه آن،آنکه: آن شخص که تو را مذمت مىکند اگر در آن مذمت صادق است، و غرض اوپند و نصیحت است، پس چه جاى کراهت و دشمنى است.بلکه سزاوار آن است که: ازمذمت او شاد شوى.و او را دوستخود دانى.و سعى کنى در ازاله آن صفت مذمومهاز خود.و چه قبیح است که کسى عداوت کند با کسى که او را هدایت و نصیحتمىکند.
به نزد من آن کس نکو خواه توست ... که گوید فلان چاه در راه توست
چه خوش گفت آن مرد دار و فروش ... شفا بایدت داروى تلخ نوش
و اگر قصد او ایذا و نکوهش تو استباز سزاوار نیست که تو آن را مکروه شمارى وبغض آن شخص را به خود راه دهى، زیرا اگر تو به آن عیب جاهل بودى او تراآگاهانید.و اگر غافل بودى تو را متذکر ساخت.و اگر متذکر آن بودى، قبح آن را به تونموده.به هر تقدیر نفع او به تو رسیده نه ضرر.و اگر در آن مذمتى که کرده دروغ گفتهباشد و تو از آن برىء باشى، پس اولا، بدان که: مذمت و افتراى او کفاره گناهان تو استو به عوض آن ثوابهاى او از نامه اعمالش به دیوان تو نقل مىشود، و چه از این بهتر کهبىآنکه زحمتى کشى گناهان تو ساقط، و ثواب از براى تو حاصل مىشود، و آنکهمذمت تو را کرده مورد غضب الهى گردد.علاوه بر این، به تجربه ثابت، و اخبار و آثار شاهد استبر اینکه: هر که میان خود و خدا از عیبى خالى باشد، به عیب گوئى دیگرانمرتبه او ساقط نمىشود و مذمت کسى به او ضرر نمىرساند.چنان که مشهور است که: «سر بىگناه، به پاى دار نمىرود» .بلکه، غالب آن است که: آن عیب گو در نظرهابى وقع، و در میان مردم رسوا مىگردد.
آرى، کسى که خداوند عالم او را پاک داند، به عیب گفتن ناپاکى، معیوب نمىشود.
و از مذمت دیگران پست و مذموم نمىگردد.و آن ذم و پستى به مذمت کننده راجعمىشود.
کىشود دریا ز پوز سگ نجس ... کىشود خورشید از پف «منطمس» (6)
اى بریده آن لب و حلق و دهان ... کان کند پف سوى ماه آسمان
تف به رویش بازگردد بىشکى ... تف سوى گردون نیابد مسلکى
و آنچه مذکور شد معالجه علمى است.
علاج عملى صفت مذکور
اما علاج عملى آنکه: چون کسى مدح او را گوید روى از آن گرداند و سخن او راقطع کند، بلکه با او درشتى و نکوهش کند، و آنچه مقصود او استبه عمل نیاورد.و درخصوص مذمت کننده، بر خلاف این، رفتار کند تا به تدریج این صفت نقص، از اوزایل شود.و مدح و ذم در نظر او مساوى گردد.به این معنى که: از راه قوت نفس، وبصیرت در دین، هیچ یک از مدح و ذم و نیک و بد در وى تاثیر نکند، نه از راه جهل وحماقت و بىدینى و بىحمیتى، چنانچه بعضى از «اجلاف» (7) و اوباش و «اجامره» (8) بازارهستند.و چنین شخصى در این ازمنه، وجود «عنقا» (9) دارد.و بسا باشد که کسى دعوىاین حالت کند و از روى ریا و تدلیس، عوام الناس را بفریبد و چنان نماید که مدح و ذمدر نظر او مساوى است، و حال اینکه چنین نیست، بلکه گاه باشد که بر خود آن شخصمشتبه شود.
و صاحب این حالت را علاماتى است، مانند اینکه: همنشینى و اختلاط با مرد بدگوى،بر وى گرانتر نباشد از اختلاط و همنشینى با مرد مدح گوى.و سعى و نشاطاش در قضاىحوائج ثانى بیشتر نباشد از سعى در قضاى حوائج اول.و ذلت و عزت هیچ یک در نظر او تفاوت نداشته باشد.
و بالجمله در جمیع جهات مساوى باشند. و بسا باشد که آدمى ازاین مرتبه ترقى کند و مدح و ثنا را مکروه، و مذمتخود را دوست داشته باشد.و اینصفت، اگر چه نادر الوجود است و لیکن تحصیل آن ممکن است، زیرا کسى که عاقل، وبر نفس خود مهربان باشد و بداند که مدح گوئى، دین او را تباه مىکند و پشت او رامىشکند البته آن را مکروه دارد.و مدحگو را دشمن مىگردد.و چون دانست که مذمتاو، او را به عیوبش آگاه مىکند و باعث رفع درجات، و محو سیئات او مىگردد،لا محاله مذمتخود را راغب، و بدگو را دوست مىدارد.
پىنوشتها:
1. محجة البیضاء، ج 6، ص 112.و احیاء العلوم، ج 3، ص 241.
2. محجة البیضاء، ج 6، ص 133.و احیاء العلوم، ج 3، ص 250.
3. محجة البیضاء، ج 6، ص 133.
4. محجة البیضاء، ج 6، ص 137.و احیاء العلوم، ج 3، ص 252
5. کافى، ج 2، ص 297، ح 18
6. خاموش و ناپدید.
7. فرومایگان و انسانهاى پست.
8. گروه غوغا طلب و او باش، و به معنى ساخته شده.
9. پرنده افسانهاى است و اینجا مراد این است که: وجود چنین شخصى نادر است و به افسانه شبیهتر.
وظایف همسران:
در این زمینه ابتدا به وظایف متقابل زن و شوهر یعنی وظایفی که بر عهده هر دو نفر است می پردازیم بعد به وظایف اختصاصی هر یک اشاره می کنیم. همانگونه که مىدانید اسلام براى زن و شوهر، حقوق واجب و مستحبى قرار داده که لازم است
رعایت کنند و مراقب باشند که این دستورات حیاتبخش را زیر پا نگذارند چرا که این حقوق، پایههای اساسى خانواده را تشکیل مىدهد و خیر و سعادت، لذّت و آرامش و بقاى زندگى مشترک را تأمین مىکند. در ذیل به مهمترین وظایف متقابل زن و شوهر نسبت به هم اشاره مىشود:
- حفظ حریم و احترام و خوش رفتارى با هم.
- تأمین نیاز جنسى و روحی و روانی یکدیگر.
- اجتناب از سوء ظنهاى بىمورد.
- پرهیز از تندخوى، بدزبانی، درشت گفتاری، ترشروى و سرسنگین نبودن در برابر یکدیگر.
- اجتناب از تمجید دیگران در مقابل یکدیگر؛ یعنی هیچگاه زن نباید از مرد دیگر در مقابل شوهر تعریف کند و متقابلا مرد نیز نباید از زن دیگری در مقابل همسرش تعریف و تمجید کند.
- تحقیر نکردن یکدیگر و همین طور خویشان و بستگان همدیگر.
- تندخویى و گاهى بداخلاقى همدیگر را تحمل نمودن.
- هرگز به هم دروغ نگفتن و رعایت صداقت، امانت، فداکارى و گذشت.
- با تمام توان از میهمانان یکدیگر پذیرایى کردن و ابراز ناراحتى نکردن از اینکه میهمانان متعلق به همسر هستند.
- به خویشاوندان هم خصوصا خویشاوند نزدیک او احترام فوق العاده بگذارید.
- عیوب یکدیگر را پیش هیچ کس بازگو نکنید و به رخ هم نکشید.
- در حق همدیگر دعا کنید و از خداوند بخواهید که در کارها موفقتان بدارد.
- با مشکلات زندگى به طور منطقى برخورد کردن و کمتر دچار احساسات شدن.
- در تمام مدت زندگى به هم ابراز علاقه و عشق کردن و در مناسبتها براى هم هدیه (هر چند ارزان قیمت) تهیه کردن.
با توجه به این نکات و وظائف مذکور، بعضى از خصوصیات بارز یک مرد هم بدست مىآید از جمله غیرت و مردانگى، صداقت، راستگوئى و امانتدارى، داشتن روحیهى فداکارى، گذشت و ایثار، داشتن روحیه محبّت، همکارى و همیارى و...
اما وظایف اختصاصی زن در برابر شوهر عبارتند از:
- بدون اجازه شوهر در مال او تصرف نکردن.
- بدون اجازه و توافق شوهر از خانه بیرون نرفتن.
- توجه داشتن به مسائل محرم و نامحرم هم در نزد شوهر و هم در غیاب او؛ سعی کنید در سه مورد فوق اعتماد شوهرتان را جلب کنید.
- خود را براى شوهر آرایش کردن.
- هنگامى که همسرتان مىخواهد از خانه خارج شود او را تا دم در همراهى کنید.
- هنگام ورود او به خانه سعى کنید خود را از قبل آماده و مهیا نموده به استقبال او بروید.
- هیچگاه از مردان دیگر نزد او تعریف نکنید.
- اگر مشکلى در خانه بوجود آمده در بدو ورود او مطرح نکنید.
- سطح توقعات و انتظارات خود را با میزان درآمد شوهرتان تنظیم کنید و از او چیزی که توان تهیه آن را ندارد نخواهید و دائما مردان دیگر را در این زمینه به رخ او نکشید.
برخی از وظایف اختصاصی مرد در قبال همسرش عبارتند از:
در رابطه با رفتار مرد با خانم خود قرآن در (سوره نساء آیه 19)می فرماید: ((و عاشروهن بالمعروف ; به نیکی با آنان معاشرت و زندگی کنید)).
نیکی به همسر دارای شاخص های ثابت و متغیر است شاخص های ثابت عبارت است از:
- تأمین مسکن و تهیه پوشاک و خوراک در حد شأن شخصی و خانوادگی همسر.
اما شاخص های متغیر به تناسب شرایط زندگی طرفین متفاوت است و هر فردی در طول زندگی با همسر خود و با توجه به شرایط زندگی و روحیات طرف مقابل بهتر می تواند موارد تعادل را شناسایی و اعمال کند, مثلا" پیامبر بزرگوار اسلام می فرمایند: خدمت و کمک مرد به زن در امور خانه , نشانه صداقت و علاقه اوست .
علاوه بر آنچه در مورد وظایف زوجین بیان شد، 40 نکته زیر را به عنوان راهکارهای اولیه برای زوج های جوان برایتان ارسال می کنیم و امیدواریم با عمل کردن به آن دستورالعمل ها محبت و عشق و علاقه متقابل بین شما ایجاد و گسترش پیدا کند و تنش های موجود یا احتمالی به حداقل کاهش پیدا کند.
1 . با مطالعه کتب مربوط به انتخاب همسر، آیین همسردارى، چگونگى ایجاد ارتباط با دیگران و نیز شرکت در جلسههاى آموزش خانواده دانش و مهارت خود را در این زمینه افزایش دهید .
2 . با همدلى، همفکرى، همکارى و مشورت با یکدیگر درباره مسائل مختلف میان اعضاى خانواده روابط سالم پدید آورید .
3 . هر یک از زوجین دیگرى را نزدیکترین و محرمترین فرد بداند و او را نیمه تن، حامى و پشتیبان خود تلقى کند .
4 . با یادگیرى مهارتهاى ارتباطى نظیر فعالانه به حرفهاى یکدیگر گوش کردن، احترام به نظرها و عقاید یکدیگر و تشریک مساعى و مشورت کردن روابط خود را بهبود بخشید .
5 . بکوشید، باایجاد کانونى گرم و صمیمى، تمام اعضاى خانواده به ویژه زن و شوهر مسؤولیت رسیدن به تفاهم را پذیرا شوند .
تا که از جانب معشوق نباشد کششى - کوشش عاشق بیچاره به جایى نرسد
6 . هنگام اختلاف نظر یا سوء تفاهم، به جاى سرزنش کردن یکدیگر یا تفسیر نادرست، به شناسایى مساله و یافتن راه حل آن بپردازید و در صورت لزوم کمک و مشاوره افراد با تجربه و متخصص را جلب کنید .
7 . براى رسیدن به ا منیت روانى وعاطفى در روابط زناشویى داشتن صداقت، پذیرش، سعه صدر، انصاف و اعتماد متقابل را اصل اول قرار دهید .
8 . در صورت به وجود آمدن هر گونه سوء تفاهم و سوء برداشت، در نخستین فرصت ممکن به حل و فصل آن بپردازید تا به فرآیندى مخرب و پیشرونده تبدیل نشود .
9 . به هر طریق ممکن رفتارهاى مطلوب همسرتان را مورد توجه و تایید قرار دهید; به گونهاى که همسرتان بفهمد برایش ارزش قائل هستید .
10 . تشویق و تایید و بیان نکات مثبتبه طور آشکار یا در جمع باشد و تذکر نکات منفى و انتقاد به طور محرمانه و در تنهایى صورت گیرد .
11 . براى خصوصیات و نیازمندىهاى یکدیگر ارزش قائل شوید و در روابط کلامى، عاطفى، اقدامها و تصمیمگیرىها به افکار و خواستههاى همسرتان توجه کنید .
12 . اگر رفتار خاصى براى شما مبهم است، سادهترین راه این است که از همسرتان هدف و علت آن رفتار را بپرسید و با روش مسالمتآمیز، صمیمانه و خوش بینانه موضوع را روشن کنید .
13 . خشونت همسرتان را با خشونت پاسخ ندهید . خشونت را با سکوت پاسخ گویید و در موقعیتى مناسب درباره مساله مورد نظر به بحث و گفت و گو بپردازید .
14 . بکوشید در سراسر زندگى، به خصوص در روابط بین خود و همسرتان، به جاى هر گونه پیشداورى یا مشاهده اشکالات و ضعفها نقاط مثبت و قوت را ببینید; به عبارت دیگر، به جاى توجه به نیمه خالى لیوان به نیمه پر آن توجه کنید .
15 . سعى کنید در برنامه ریزى براى فعالیتهاى اجتماعى، اوقات فراغت، دید و بازدیدهاى خانوادگى و نظایر آن به مشورت کردن با یکدیگر بپردازید و از یک جانبه نگرى بپرهیزید .
16 . در هر فرصتى که پیش مىآید، با همسر و اعضاى خانوادهتان ارتباط کلامى و عاطفى برقرار کنید . شایان ذکر است زنها از صحبت کردن با همسرشان بیشتر لذت مىبرند . بنابراین، مردان باید فعالانه به سخنان همسرانشان گوش کنند و واکنش مناسب نشان دهند .
17 . اگر هر یک از زوجین در شرایط خاصى نمىتواند به سخنان همسرش گوش کند، باید صادقانه و صمیمانه این موضوع را به وى انتقال دهد، و تقاضا کند صحبت کردن درباره آن موضوع را به فرصتى دیگر واگذارد .
18 . هر از چند گاهى زوجین در فضایى محرمانه، محبتآمیز و صمیمانه به ارزیابى رفتار و روابط یکدیگر بپردازند و از یکدیگر بپرسند، چه باید کرد تا روابطمان بهتر و بانشاطتر شود؟
19 . همیشه، در رویارویى با مسائل و مشکلات خانوادگى، خود را در وضعیت طرف مقابل قرار دهید و با قبول مسؤولیتخود و شناخت انتظارات متقابل به حل و فصل اختلافات روى آورید .
20 . در روز یا در هفته زمان مشخصى را براى گفت و گو درباره مسائل و مشکلات و به اصطلاح درد دل کردن با همسرتان اختصاص دهید .
21 . از داشتن نگرشهاى آرمان گرایانه و شاعرانه در مساله ازدواج و روابط زناشویى و نیز انتظارات غیر واقع بینانه اجتناب کنید .
22 . ارتباط زوجین باید از هر گونه سوء ظن و حدس نادرست وغیر واقع بینانه دور باشد . اگر موضوع و مسالهاى ذهن یکى از زوجین را به خود مشغول کرده است، باید آن را به صراحت و صادقانه مطرح کند و درستى و نادرستى اش را با همسرش مورد بررسى قرار دهد .
23 . هر یک از زوجین باید زمینههاى بروز سوء تفاهمها و سوء ظنها را از بین ببرد و از رفتارهایى که موجب بروز سوء تفاهم و سوء ظن مىشود، خوددارى کند .
24 . هر یک از زوجین باید بکوشد با روانشناسى همسرش آشنا شود تا بداند زن یا مرد به چه امورى بها مىدهد و نظام ارزشىاش چگونه است; براى مثال معمولا زن به وابسته بودن، کسب امنیت عاطفى و مورد حمایت واقع شدن اهمیت مىدهد و مردان مىخواهند مستقل و خود مختار باشند و آزادى عمل را داراى ارزش مىدانند .
25 . زن و شوهر از مسخره کردن یکدیگر و گفتن سخنان طعنهآمیز و دو پهلو جدا پرهیز کنند .
26 . از رفتارهایى نظیر متلک، تحقیر، سرزنش و به رخ کشیدن یکدیگر که موجب افزایش مقاومتهاى روانى در طرف مقابل است، جدا باید پرهیز شود .
27 . در سراسر زندگى، از جمله در زندگى خانوادگى، بکوشید به نقاط مثبت، موهبت و نعمت هایى که در اختیار دارید بیندیشید نه به امورى که در اختیار ندارید .
28 . از خطاهاى یکدیگر سریعا بگذرید و خطاهاى همدیگر را تحمل کنید .
29 . بایادآورى برخى ایام مانند روز تولد، سالگرد ازدواج و نظایر آن و دادن هدیههایى هر چند کوچک (مثل یک شاخه گل) به طور نمادین یا سمبلیک عشق و علاقه خود را به همسرتان اعلام کنید .
30 . خود را در برابر همسرتان آراسته و پاکیزه و جالب توجه نگه دارید از پریشانى و وضع نامرتب بپرهیزید .
31 . در انتخاب دوست و برقرارى روابط دوستانه و معاشرتهاى خانوادگى با زوجهاى دیگر دقت کنید و این امور را با توافق یکدیگر انجام دهید .
32 . از هر گونه رفتارى که به مرد سالارى یا زن سالارى مىانجامد، پرهیز کنید .
33 . خطاى یکدیگر را در حضور دیگران، فرزندان، آشنایان، والدین یکدیگر و . . . بازگو نکنید .
34 . هرگز همسرتان را با زن یا مرد دیگر مقایسه نکنید .
35 . از رفتارهاى مطلوب همسرتان تشکر کرده، او را تشویق کنید و انگیزه تکرار آن رفتار را بیشتر سازید .
36 . از تصمیمهاى نادرست و غیر منطقى و کلىگویىهاى منفى و شکلگیرى افکار منفى درباره همسرتان شدیدا پرهیز کنید .
37 . حتىالمقدور به قولهایى که به همسرتان دادهاید عمل کنید تا به سلب اعتماد و احساس فریب خوردگى نینجامد .
38 . از نسبت دادن القاب و زدن برچسبهاى ناگوار و نامطلوب مانند بدقول، زرنگ، شلخته، کلهشق، یک دنده، لجباز و خودخواه به یکدیگر پرهیز کنید .
39 . در مواردى که غمگینى و افسردگى و یا عصبانیت زن یا شوهر شدت مىیابد و احتمال اختلال در کار سیستم عصبى یا غدد درونریز به ویژه غده تیروئید وجود دارد، در نخستین فرصتبه پزشک متخصص مراجعه کنید تا از عادى بودن ترشح غدد از جمله غده تیروئید مطمئن شوید .
40 . براى داشتن یک زندگى با نشاط و موفق خوب بیندیشید، وقتبگذارید، احساس مسؤولیت کنید، موانع ارتباط سالم را از میان بردارید و به عوامل ایجاد کننده روابط سالم توجه کنید .
برای آگاهی بیشتر ر.ک :
- آیین همسرداری , ابراهیم امینی , انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی
- جوانان و انتخاب همسر, علی اکبر مظاهری , انتشارات پارسایان
- اخلاق در خانواده، نوشته حسین مظاهری
- بهشت خانواده، مصطفوی
س- عفو و گذشت در چه مواردی خوب است و در چه مواردی خوب نیست؟
ج- عفو و گذشت از نظر عقل و شریعت وحیانی , امری ارزشی و هنجار و رفتاری پسندیده ونیکو است . خداوند در آیات بسیاری بر ارزشمندی عفو و گذشت , تأکید کرده است و از صاحبان حق خواسته است که بر خلاف حق و حقوق خویش از باب انسانیت از خطا و اشتباه دیگری درگذرند و رفتار نا درست دیگران را نادیده بگیرند .
خداوند در قرآن کریمش می فرماید : و لا تستوی الحسنة و لا السیئة ادفع بالتی هی احسن (1) هرگز نیکی و بدی در جهان , یکسان نیست ؛ همیشه بدی خلق را به بهترین عمل ( که نیکی است ) پاداش ده .
امام خمینی ( رضوان الله تعالی علیه ) می فرمایند : ازبزرگترین کمالات انسانی , تجاوز (گذشت ) اشخاصی است که به اوبدی کردند و صفت عفو و تجاوز , از صفات جمالیه ی حق تعالی است که اتصاف به آن تشبه به مبادی عالیه است و هر کس که در تحت تربیت رب العالمین واقع شد و مربوب ذات مقدس حق تعالی شد , باید در او از صفات جمال حق - جل و علا – جلوه [ ای ] حاصل شود , و مرآت جمال جمیل الهی گردد و از بزرگترین اوصاف حق , رحمت بر عباد و تجاوز از سئیات و عفو از خطیئات است . و اگر در انسان حظی از این اوصاف نباشد , در جواب سؤال قبر – که وقت بروز سرایر است – نتواند گفت : ربی الله آنگاه که سؤال شود : من ربک ؛ زیرا که انتخاب این اسم در بین اسماء , اشارت به آن شاید باشد که در تحت تربیت کی بودی , و دست قدرت کی در تو متصرف بود در حیات دنیاوی ؟ پس اگر انسان در تحت ربوبیت ذات مقدس حق , تربیت شده باشد و ظاهر و باطنش مربی به آن تربیت باشد جواب می تواند دهد ؛ و گر نه , یا جواب ندهد و یا ربی الشیطان و یا ربی النفس الاماره شاید بگوید . (2)
با بیانات گهر بار امام فرزانه , روشن شد که کسب روحیه ی عفو و گذشت نه تنها لازم است بلکه از اوجب واجبات است و در حقیقت کسی که عفو می کند ابتدا در حق خویش لطف کرده , ملبس به صفتی از صفات پروردگار می گردد و به اسمی از اسماء الهی چنگ زده است .
انسان در اثر عفو و گذشت به آرامش خاصی دست می یابد که نمی توان آنرا از راهی دیگر کسب کرد ؛ از این رو بزرگان دین گفته اند که در عفو و گذشت لذتی است که در انتقام نیست .
کسی که از خطای دیگری می گذرد , رحمت و مهر الهی را به سوی خویش جلب می کند . و لیعفوا ولیصفحوا الا تحبون ان یغفر الله لکم (3) با خلق , عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها در گذرند آیا دوست نمی دارید که خدا هم در حق شما مغفرت و احسان فرماید ؟ و الله غفور الرحیم که خدا بسیار آمرزنده و مهربان است .
موارد جواز عفو و گذشت
- گذشت در هنگام قدرت
کسی که کریم النفس است به هنگام قدرت , می بخشد .
امیر المؤمنین ( علیه السلام ) می فرمایند : اولی الناس بالعفو اقدرهم علی العقوبه (4) سزاوارترین مردم به عفو کردن , تواناترین آنها به هنگام کیفر دادن است .
هنر اینست که انسان در هنگام کسب قدرت و توانایی غلبه بر خصم , عفو کند و الا کسی که نا توان است و قدرتی ندارد اگر از روی ترس و عجز انتقام نگیرد , هنر نکرده است .
عربی بادیه نشین به رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) عرض کرد : ای رسول خدا ! روز قیامت چه کسی به حساب خلایق می رسد ؟ فرمود : خدای عز و جل , بادیه نشین گفت : به خداوندگار کعبه سوگند که نجات یافته ایم ! حضرت فرمود : چگونه , ای بادیه نشین ؟ عرض کرد : زیرا کریم , هر گاه قدرت یابد ببخشاید .
- در گذشتن از خطاهای همسر و فرزندان
خداوند در قرآن کریمش می فرماید : یا ایها الذین امنوا ان من ازواجکم و اولادکم عدوا ً لکم فاخذروهم و ان تعفوا و تصفحوا و تغفروا فان الله غفور رحیم (5) ای اهل ایمان ( بدانید که ) زنان و فرزندان شما برخی دشمن شما هستند از آنان حذر کنید و اگر از آنان عفو و آمرزش و چشم پوشی کنید خدا هم ( در حق شما ) بسیار آمرزنده و مهربانست . البته آیه همسر و فرزندان را بعنوان مصداق بیان کرده و چه بسا این عفو می تواند عمومیت داشته باشد .
- گذشت از وامداران تنگدست
کسی که مقروض است و توانایی پرداخت قرض خویش را ندارد باید به او مهلت پرداخت داد و اگر طلبکار , قرض او را ببخشد بهتر است . خداوند تعالی می فرمایند : و ان کان ذو عسرة فنظرة الی میسرة و ان تصدقوا خیر لکم (6) اگر ( از کسی طلبکار هستید ) تنگدست شود بدو مهلت دهید تا توانگر گردد و اگر در هنگام تنگدستی صدقه ببخشید ( قرض او را ببخشید ) برای شما بهتر است .
- عفو از قصاص
دین اسلام دین عفو و بخشش و رحمت است ؛ لذا حتی در جایی که کسی مرتکب قتل شده نیز سفارش به عفو و گذشت می کند : فمن عفی له من اخیه شی ء فاتباع بالمعروف و اداء الیه باحسان , ذلک تخفیف من ربکم و رحمة (7) و چون صاحب خون از قاتل , که برادر دینی اوست بخواهد درگذرد , بدون دیه یا بگرفتن دیه کاریست نیکو , پس دیه را قاتل در کمال رضا و خشنودی ادا کند ؛ در این حکم تخفیف و آسانی امر قصاص و رحمت خداوندی است .
بطور حتم و مسلم این دستور به گذشت , مربوط به کسانی است که قتل و خونریزی عادت آنها نگشته بلکه از روی جهل و تغافل و عدم تسلط بر قوه ی غضب , مرتکب قتل شده و نادم و پشیمانند .
- بازگشت دادن شخص به جبران خطا
گاه عده ای از روی نادانی از در دشمنی با انسان وارد می شوند و تنها کافی است مدتی با حسن رفتار با آنان برخورد شود , چه بسا دشمنی آنها تبدیل به دوستی صمیمانه گردد .
ادفع بالتی هی احسن فاذا الذی بینک و بینه عداوة کانه ولی حمیم (8) بدی خلق را با بهترین عمل , پاداش ده تا همانکس که گویی با تو بر سر دشمنی است دوست صمیمی تو گردد .
موارد ذکر شده , تنها مشتی بود از خروار وادی عفو و بخشش .
موارد عدم جواز گذشت
- صحنه ی جنگ
جبهه ی جنگ و مبارزه ی با دشمن , جایی برای عفو ودلسوزی نیست بلکه صحنه , صحنه ی مبارزه و دفاع از اسلام و حقوق ملت و حفظ اراضی مسلمین است و بخشش در چنین جایی جز جهل و خودکشی نیست !
- ظلم کنندگان به حقوق ملتها
سردمداران کفر و استکبار و کسانی که خون ملتها را به ناحق می ریزند و حقوق حقه ی آنها را ضایع می کنند , هیچ جای گذشتی در حق آنها وجود ندارد بلکه باید با همه ی توان به مبارزه بر علیه آنها برخاست و ظلمشان را برچید .
- حق الناس و حقوق اجتماعی
در جایی که به حقوق مردم تعدی می شود و حقی از جامعه ضایع می گردد , عفو و گذشت معنا ندارد ؛ تا جایی که حتی از کوچکترین خلاف هم نباید گذشت . تجاوز به عنف , احتکار مواد مورد نیاز مردم , گران فروشی ... حتی عبور از چراغ قرمز , از مصادیق این گروه می باشد .
- جسور شدن ظالم
گاه بخشش مکرر کسی که در حق ما ظلم کرده , موجب جسارت و عدم تنبه او می شود . در این صورت نه تنها عفو و بخشش , مؤثر نیست بلکه اثری سوء بر روی ظالم می گذارد ؛ لذا به خاطر جلوگیری از هلاکت بیشتر ظلم کننده , نباید او را بخشید و باید او را به طریقی مناسب تنبیه کرد .
بطور کلی یکی از مهمترین دلایل عفو , بازسازی رفتاری و نوعی بازگشت دادن و بازپروری شخص , به پیش از خطاست . پس هر گاه این امر حاصل نشود یا در اثر عفو و بخشش , در حقوق افراد جامعه , خلل و تزلزلی پیش آید دیگر جایی برای گذشت نیست .
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل .
----------------
(1) سوره فصلت / 34
(2) شرح حدیث جنود عقل و جهل / ص 425 – 426 امام خمینی ( رحمة الله علیه )
(3) سوره نور / 22
(4) نهج البلاغه /حکمت /52
(5) سوره تغابن /14
(6) سوره بقره /280
(7) سوره ی بقره / 178
(8) سوره ی فصلت / 34
سوال: ازدواج چه فواید و آثاری برای آخرت و دنیای انسان دارد؟
قرآن کریم می فرماید: و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون (1) و از نشانه های او این است که برای شما از خودتان جفتهایی آفرید تا بدانها آرام گیرید و میانتان دوستی و مهربانی نهاد . همانا در اینها نشانه هایی است برای مردمی که می اندیشند .
ازدواج و تشکیل کانون گرم خانواده , نیازی است فطری که می تواند از زیباترین لحظات زندگی زنان و مردان باشد .
رهبر معظم انقلاب اسلامی می فرمایند : فرصت ازدواج و آرام گرفتن در یک مجموعه ی خانواده , یکی از فرصتهای مهم زندگی است . برای زن و مرد – هر دو – این یک وسیله ی آرامش و آسایش روحی و وسیله ی دلگرم شدن به تداوم فعالیت زندگی است . وسیله تسلی , وسیله ی پیدا کردن یک غمخوار نزدیک , که برای انسان در طول زندگی لازم است . (2)
ایشان در جایی دیگر می فرمایند : مسأله ی ازدواج و تشکیل خانواده در شرع مقدس , امر بسیار مهمی است و فواید بسیاری هم دارد . اما مهمترین فایده و هدف ازدواج , عبارت است از تشکیل خانواده . نفس این علقه ی زوجیت و تشکیل یک واحد جدید , مایه ی آرامش زن و مرد و مایه ی کمال و اتمام شخصیت آنهاست . (3)
پس از ذکر مهمترین فایده و هدف ازدواج , به بیان برخی فواید مادی و معنوی آن می پردازیم .
فوائد مادی :
1 – نیل به آرامش و سکون
آیه ای که در ابتدای بحث ذکر شد , به خوبی به این نکته اشاره می کند که در اثر ازدواج است که انسان به سکون و آرامش می رسد . ازدواج و تشکیل خانواده , موجب انس و الفت دو انسان با یکدیگر و راحتی روانی و نجات از تلاطم های روحی و اضطرابهای زندگی است .
2 – تأمین نیازهای جنسی
انسان دارای مجموعه ای از نیازها و غرایزی است که عدم ارضاء و یا نقص در ارضای هر کدام از این غرایز , ایجاد تزلزل در شخصیت او را موجب می شود .
3 – تولید مثل و بقای نسل
وجود فرزند مایه ی حیات زندگی و بقاء نسل و گرمی و پویایی و صفای کانون خانواده می شود .
4 – رشد و تکامل استعدادها
قبول مسئولیت ازدواج و تشکیل خانواده و کار و تلاش در جهت رفع نیازهای اعضاء خانواده و ... همگی موجبات تکامل بیشتر انسان را فراهم می آورد.
شهید مطهری ( رضوان الله تعالی علیه ) در این باره می فرماید : تشکیل خانواده , یعنی یک نوع علاقه مند شدن به سرنوشت دیگران ؛ ازدواج اولین مرحله ی خروج از خود طبیعی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است ... پختگی ای که در پرتو ازدواج و تشکیل خانواده ایجاد می شود در هیچ جای دیگر نمی توان به آن رسید و آن را فقط در ازدواج و تشکیل خانواده باید بدست آورد .
انسان مجموعه ای از استعدادها و توانائیهای بالقوه است و ازدواج زمینه ای مناسب , برای شکوفایی این توانمندی هاست . استعدادهایی از قبیل عشق ورزیدن , بدست آوردن معاش , مدیریت خانواده , استقلال و خودکفایی , جمع گرایی و ما شدن , خروج از خود پرستی و خود دوستی و ... در سایه ی ازدواج , در حد عالی به کمال خواهید رسید . بعنوان مثال , تا وقتی انسان صاحب فرزند نشده است , بمعنی حقیقی عشق ورزی و کمک به همنوع , از خود گذشتگی و ... را نمی چشد . انسان تا وقتی ازدواج نکرده , بیشترین توجه اش به خود و خواسته های شخصی اش می باشد , ولی با ازدواج , از لاک فرد گرایی خارج شده , توجه بیشتری به جمع می کند .
شهید مطهری در بخشی دیگر می فرمایند : چرا در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده با اینکه از مقوله ی لذت شهوت است ؟ یکی از علل آن , این است که ازدواج اولین قدم است که انسان از خود پرستی و خود دوستی به سوی غیر دوستی بر می دارد . تا قبل از ازدواج , فقط یک من وجود داشت و همه چیز برای من بود . اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود یعنی یک موجود دیگر هم در کنار این من قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند , کار می کند , زحمت می کشد , خدمت می کند , نه برای من بلکه برای او , ازدواج است . (4)
5 – حفظ شدن از مشکلات اخلاقی
فشار غریزه ی جنسی و عدم تأمین نیازهای آن , در کنار سستی ایمان , موجبات فساد اخلاقی انسان را فراهم می کند و تبعات این فساد اخلاقی چیزی جز آزار و اذیت روحی و بعضاً بی آبرویی انسان در اجتماع و ... نیست . حال آنکه در اثر ازدواج , انسان در برابر بسیاری از این مسائل واکسینه می شود .
6 – داشتن شریکی دلسوز و امین در طول زندگی
انسان در پستی بلندی های زندگی , نیاز به رفیقی دلسوز و دوستی امین دارد . یک ازدواج موفق و سالم می تواند این نیاز مهم انسان را برطرف کند .
7 – زیاد شدن روزی
خداوند تعالی در قرآن کریمش می فرماید : و انکحوا الایامی منکم و الصالحین من عبادکم و امائکم ان یکونوا فقراء یغنهم الله من فضله و الله واسع علیم . (5) عزبهای خود و غلامان و کنیزان شایسته تان را همسر دهید . اگر تنگدست باشند خدا از فضل و کرم خود توانگرشان کند که خدا وسعت بخش و داناست .
تجربه نیز ثابت کرده است که در اثر ازدواج , روزی انسان زیاد می شود .
امام صادق ( علیه السلام ) می فرمایند : هر کس از ترس تهی دستی ازدواج نکند , به خدای عزوجل گمان بد برده است . خداوند عزوجل می فرمایند : اگر تهی دست باشند خداوند از فضل خود توانگرشان می سازد . (6)
فوائد معنوی :
1 – پیروی از سنت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله )
یکی از اوامر الهی در آیات قرآن کریم , اطاعت از حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله ) می باشد . اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم از خدا و از رسول و صاحبان امر اطاعت کنید . در حقیقت پیروی از حضرت , پیروی از خداست و عبد , با این پیروی به حضرت حق نزدیک می شود .
2 – همراهی یکدیگر در امور دنیا و آخرت
هر یک از زوجین علاوه بر تلاش در جهت امور مادی , می توانند نردبانی برای صعود دیگری به قله ی رفیع معنویت باشند . حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند : کسی که خدا به او قلبی شاکر و زبانی مشغول به ذکر حق و همسری با ایمان که او را در امور دنیا و آخرت یاری کند , بخشد نیکی دنیا و آخرت را به او داده و از عذاب آتش باز داشته می شود . (7)
3 – بهره برداری از پاداش اخروی
تشکیل خانواده , برای زن و مرد و قیام به ادای حقوق متقابل و تحمل مشکلات زندگی و تربیت فرزندان و .... به شرط داشتن ایمان و خلوص نیت , در حکم جهاد فی سبیل الله است .
به عنوان نمونه , امام علی ( علیه السلام ) می فرمایند : جهاد المرأة حسن التبعل جهاد زن , خوب شوهر داری کردن است .
امام صادق ( علیه السلام ) می فرماید : ام سلمه از رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) در باره ی فضیلت خدمت کردن زنان به شوهرانشان پرسید , آن حضرت فرمود : هر زنی که در خانه ی شوهر خود به قصد مرتب کردن آن , چیزی را جا به جا کند خداوند به او نظر افکند و هر که خداوند به او نظر کند عذابش ندهد . (8)
در حدیثی دیگر حضرت فرمودند : به زن خود خدمت نکند مگر صدیق یا شهید یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت او را بخواهد .
4 – حفظ نصف دین
پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرمودند : هر گاه بنده ازدواج کند , نصف دین را کامل کرده است و برای ( حفظ ) نصف دیگری باید تقوا پیشه کند . (9)
بی شک فواید بیشتری در امر مقدس ازدواج وجود دارد که به جهت اختصار از بیان آنها صرف نظر می کنیم .
چند کتاب برای مطالعه ی شما دوست عزیز معرفی می گردد .
- ازدواج آسان و شیوه ی همسر داری , محمد محمدی اشتهاردی
- ازدواج آسمانی , علی اکبر مظاهری
- انتخاب همسر , ابراهیم امینی
- ازدواج , مکتب انسان سازی , دکتر پاک نژاد
(1) سوره ی روم / 21
(2) مطلع عشق / گزیده ای از رهنمودهای آیت الله خامنه ای (حفظه الله تعالی) به زوج های جوان / محمد جواد حاج علی اکبری
(3) مطلع عشق / گزیده ای از رهنمودهای آیت الله خامنه ای (حفظه الله تعالی) به زوج های جوان / محمد جواد حاج علی اکبری
(4) تعلیم و تربیت در اسلام / صفحه 397
(5) سوره نور / 32
(6) میزان الحکمه / ج 5 / ص 2253
(7) تفسیر نمونه / ج 2 / ص 55
(8) میزان الحکمه / ج 5 / ص 2265
(9) میزان الحکمه / ج 5 / ص 2251
سوال: می خوستم بپرسم آیا شهرت و میل به مشهورشدن در انسان یک میل غریزی در انسان است (مانند شهوت) یا نه، اگر این میل در انسان است راه صحیح ارضای آن چیست؟
حب شهرت و میل به جلب توجه مردم، به مقدار ایجاد انگیزه برای حرکت و مسؤولیت پذیری در جامعه مفید است اما حساسیت بیش از آن مقدار موجب خودبینی، عجب و غرور و تکبر می شود و ناپسند است. انسان به صورت فطری و غریزی، شهرت خواه و خویشتن دوست است و خدای متعال این گرایش را در نهاد بشر قرار داده است.
پر واضح است آنچه به صورت طبیعی در سرشت ما قرار دارد، به اقتضای حکمت و مصلحت است و خدای متعال کاری که برخلاف حکمت و مصلحت باشد انجام نمی دهد. اگر حب شهرت که زمینه حب جاه که مالک شدن بر دل های مردمان است و همچنین حب ریاست و قدرت که نتیجه این دو است، در انسان نبود، یکی از بزرگترین نیازهای انسان به لحاظ اجتماعی که همانا نیاز به مدیریت و ریاست است، تأمین نمی شد و از این رهگذر جامعه انسانی دچار هرج و مرج و بی نظمی می گشت.
دوست داشتن انتشار نام و آوازه و به تبع آن مالک شدن بر دل ها و تسخیر قلوب دیگران، زمینه ریاست و تسلط گروهی را بر جامعه فراهم می آورد و باعث آن می شود که اجتماع انسان به نحوی مدیریت شود و نظم و انتظام یابد. به لحاظ ارزیابی اخلاقی و ارزشیابی وجود این غریزه در انسان، باید به این نکته اساسی توجه نمود که گرچه اصل وجود این گرایش حکیمانه و مورد نیاز است؛ ولی چنانچه از حد اعتدال و حیثیت ابزاری آن در جهت مدیریت صحیح و عادلانه جامعه، خارج شود، به صورت ضد ارزشی و رذیلت ظهور خواهد نمود.
حالت افراطی این غریزه آن است که آدمی شهرت و ریاست را برای خود شهرت و ریاست بخواهد واز خود قدرت لذت ببرد و به آن به صورت هدف بنگرد و نه ابزار خدمت رسانی به مردم و تعقیب اهداف بلند انسانی و یا اینکه خودخواهی به گونه ای بر او غالب شود که از محبوبیت اجتماعی برای استخدام دیگران و جمع مال و اختصاص امکانات دنیوی به خود استفاده کند.
حالت تفریطی آن نیز، عدم پذیرش هرگونه مسؤولیت و ریاست اجتماعی است که هر دو حالت، رذیلت اخلاقی و باعث اختلال نظام مدیریتی جامعه است.
از این گفته واضح گشت آنچه به عنوان رذیلت اخلاقی شمرده شده و در آیات و روایات اسلامی مورد مذمت قرار گرفته، حالت افراطی حب شهرت و جاه است که چنانچه به انگیزه غلبه، استبداد و ریاست بر مردم و خودخواهی و جمع ثروت دنبال شود رذیلتی است که ریشه در قوه غضبیه دارد و در صورتی که به انگیزه کامیابی در شهوات و لذات نفسانی باشد، از رذایل قوه شهوت به شمار می آید.
گرچه حالت تفریطی آن که باعث عدم احساس مسؤولیت و نبود تعهد اجتماعی و بی توجهی به سرنوشت جامعه می شود، نیز رذیلت اخلاقی بزرگی است که به نقصان قوه غضبیه در انسان باز می گردد.
در همین زمینه در قسمتی از کتاب «علم اخلاق اسلامی» آمده است: بدان که حب جاه و شهرت از مهلکات بزرگ است و طالب آ ن در واقع خواستار آفات دنیوی و اخروی است. کسی که نام او مشهور و آوازه اش بلند گردید، سلامت دنیا و آخرتش در خطر است، مگر این که خداوند وی را برای نشر دین خود مشهور سازد، بی آن که خود در طلب شهرت بکوشد.
از این رو در مذمت جاه طلبی و شهرت خواهی آیات و اخبار بی شمار رسیده است. خدای سبحان می فرماید: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوا فی الارض ولا فسادا؛ آن خانه آخرت را برای کسانی قرار داده ایم که در زمین برتری و سرکشی و فسادی نخواهند» V} (قصص، آیه 83 - علم اخلاق اسلامی، ج 2، ص 461، فصل 20).
حب مقام و ریاست مذموم، ریشه در حب دنیا دارد. براى مقابله با چنین خصلتهایى بایستى:
1- حقیقت دنیا و فناپذیرى آن را شناخت و این که هر قدر تعلق به آن بیشتر باشد، دل کندن از آن نیز سختتر خواهد بود. پس چرا دل به چیزى که فناپذیر است ببندیم؟!
2- شناخت آخرت؛ اگر کسى هدف حیات را شناخت و فلسفه حضور خویش در این وادى را دانست و دریافت که حیات اصلى و کامل در آخرت است و دنیا پلى براى گذر و کسب کمالات مىباشد و آنچه که انسان را از توشه گرفتن از این مزرعه دست یافتن به کمالات بازمىدارد، همان خصلتهاى نکوهیده است. شناخت خصلتهاى ناپسند و پسندیده، شرط اول است.
پیامبران الهى نیز - که طبیبان روح و جان بودند - همین منظور را دنبال مىکردند.
ما طبیبانیم شاگردان حق- بحر قلزم دید ما را فأنفلق.
براى رهایى از خصلتهاى نکوهیده بایستى دل و جان را در اختیار مکتب تربیتى پیامبران قرار داد و از خویشتن مراقبت شدید کرد؛ تا مبادا آلوده به رذایل گردد.
براى این منظور به توصیههاى زیر عمل کنید:
1- ارتباط خود را با خداوند محکم کنید و به نماز و اوقات و آداب آن اهمیت بدهید؛ چرا که محور و عمود مکتب تربیتى اسلام نماز است که مىتواند بر محور خود آدمى را از زشتىها باز دارد.
2- درباره خصلتهاى نکوهیده و پىآمدهاى آن مطالعه کنید. در این زمینه کتابهاى زیر توصیه مىشود: - نقطههاى آغاز در اخلاق عملى،مهدوى کنى - علم اخلاق اسلامى، ترجمه جامعالسعادات - قلب سلیم، شهید دستغیب
3- آیات قرآن را با تدبر بخوانید؛ به ویژه آیاتى که سرگذشت اقوام و قدرتمندان را بیان کرده است و نیز آیات مربوط به قیامت و معاد و... .
4- هر شب نفس خود را مورد محاسبه قرار دهید؛ به گونهاى که این کار عادت و برنامه شما نشود. نیمساعت وقت براى خود بگذارید و در آن زمان به محاسبه نفس بپردازید؛ به این صورت که چه کار ارزنده و چه کار نامناسبى کردهاید و چه خصلتى خود را نشان داده است و... بر خوبىها خدا را شکر گزارید و بر بدىها نفس را مورد عتاب و سرزنش قرار دهید.
5- جدولى براى صفات خوب و صفات بد، فراهم آورده، هر هفته به خود نمره بدهید. معدل را به دست آورید و سعى در کاستن از موارد منفى و افزودن به موارد مثبت کنید.
6- دائماً از خداوند بخواهید که شما را در کنترل نفس خویش یارى دهد و همواره از سر شیطان و نفس اماره به او پناه ببرید.
7- بدانید که ریشه حب جاه و مقام در حب دنیا است و ریشه تمامی بدی ها در دنیا دوستی افراطی می باشد.
من دختری 20ساله هستم و 3سال است که در شرکت مختلف کار کردم. در اوایل ماه شهریور سال87 من در یک شرکتی الکترونیکی معتبر و با محیط پاک و آرام مشغول به کار شدم. حدود دو ماه از کار در اون شرکت گذشت، که متوجه نگاه یکی از آقایون مجرد همکارم شدم. بعد از تحقیقات متوجه شدم که هم من وهم ایشان در خانواده مذهبی و مقید به مسائل دینی بزرگ شدیم. در ضمن من خودم چادری و معتقد به مسائل مذهبی هستم و تا این سن حتی با یک پسر هم ارتباط نداشتم. بعد از اتفاقات و صحبتهایی که در مورد ایشان افتاد و شنیدم، خودم به نجابت و پاکی ایشان پی بردم حال از اعتقادات و عقاید و اخلاق ایشان خوشم آمده است. از شما می خواهم مرا راهنمایی کنید که چگونه با حفظ نجابت و پاکی دخترانه خود نظر ایشان را برای زندگی جلب کنم.
پاسخ : در این خصوص شما می توانید از فرد مورد نظر خواستگاری کنید. خواستگارى زن از مرد تا حد زیادى عرفی نیست ، ولی اشکالی هم ندارد که در برخی موارد که شرایط دختر به گونه ای است که به هر دلیل خواستگار ندارد و یا از فرد به خصوصی خوشش آمده و فکر می کند که با او کفویت دارد، این امر از طرف دختر صورت بگیرد. منتهی برای آسیب زدایی لازم است با درایت و کیاست عمل شود و از راهکاری که ارایه می شود استفاده گردد.
در صورتی که به فردی علاقه دارید و یا او را برای همسری خویش مناسب می دانید، با مشورت دیگران، فردى را واسطه کنید تا مطلب را به طور محرمانه پیگیرى نماید. لازم است شخص واسطه انسانى متعهد و رازدار باشد تا به خوبى بتواند به وظیفهاش عمل کند و به طور غیرمستقیم مرد مورد نظر را به خواستگارى از شما تشویق و معرفى کند. تنها در صورتی که زمینه مناسبی مشاهده کند و یا ضرورت اقتضا کند می تواند علاقه شما را به اطلاع ایشان برساند و به نحوی عمل کند که مشکلى ایجاد نشود.
لازم به ذکر است قبل از هر اقدام خانوادهها به خصوص خانوادهى دختر خانم از این موضوع اطلاع کافى داشته باشند و موافقت ضمنى آنها جهت معرفى دخترها و پسرها به همدیگر جلب شده باشد که در آن صورت سرزنش خانوادهها را به دنبال نخواهد داشت.
در پایان یک نکته را نیز باید توجه داشت و آن این که اگر کسى چنین اقدامى کرد، باید خود را براى شنیدن پاسخ منفى طرف مقابل نیز آماده کند؛ خصوصاً که دختران در این زمینه حساسترند و در صورتى که اقدام به خواستگارى کنند و با پاسخ مناسبى روبهرو نشوند، ممکن است از نظر روحى بسیار متألم گردند. «خوشبختى و موفقیت شما را از خداوند بزرگ خواستاریم»
روش تغییر ملکات اخلاقی:
در انسان هنگام تولد یک سری صفات بد هم بوجود می یاد مثلا ممکنه یه نفر ذاتا آدمی به دنیا بیاد که زود عصبانی میشه یا ممکنه یه نفر ذاتا آدم حسودی باشه. سوالی که دارم اینه که چطور میشه این صفات بد رو در درونمون از بین برد؟ اصلا صفات ذاتی قابل تغییره؟
پاسخ: ویژگی های ذاتی انسان در حد اقتضا است و اقتضائات ذاتی برای این که به فعلیت تبدیل و از صفات شخصیتی ثابت انسان شوند، نیاز به پرورش دارند و تحت شرایط محیطی و تربیتی قابل تربیت، رشد و تغییر هستند. بنابراین ما صفات ذاتی ثابتی که غیر قابل تغییر باشند، نداریم. عصبانیت و حسادت و مانند آن زمینه های اقتضایی ای است که در تمامی افراد وجود دارد، این زمینه ها ذاتا بد نیستند و هر یک در صورتی که به صورت صحیح تربیت شوند، می توانند زمینه به وجود آمدن صفات نیک مانند رقابت و غیرت دینی و قدرت دفاعی انسان در برابر دشمنان شوند، منتهی این امکان نیز وجود دارد که بعدا در اثر عدم تربیت صحیح خانوادگی یا در اثر عوامل دیگر محیطی و تحرکات خارجی تبدیل به صفات ناهنجار می شوند.
چیزی که اهمیت دارد این است که این صفات حتی اگر به صورت فعلی هم درآیند، باز قابل تغییر هستند، زیرا جمود در انسان راه ندارد و درون و بیرون انسان در هر حالی در حال تغییر می باشد. البته در سنین پایین تر این حرکت و تغییر با سرعت بیشتری امکان پذیر می شود ولی در سنین بالاتر به دلیل کندی های حرکت وجودی و ثبات بیشتر، سرعت تغییر کم خواهد شد.
توضیح بیشتر:
روش تخلق به صفات نیک از اساسی ترین و گسترده ترین مباحث علم اخلاق است. موضوع و هدف اصلی تمامی کتاب هایی که در زمینه اخلاقیات و علم اخلاق نگاشته شده است، آموزش تخلق به ارزش های اخلاقی است. ما در این فرصت تنها قادریم به صورت فهرست وار و به طور کلی روش خودسازی و تخلق به ارزشها را بیان نماییم.
عالمان اخلاقی در منابع این علم برای وصول به این هدف، سه مرحله را بر می شمارند.
1. علم: یعنی تحصیل در علم اخلاق و آشنایی با رذائل و روش معالجت آنها و همچنین آشنایی با فضایل و روش تخلق به آنها، از طریق مراجعه به منابع اخلاقی و یا اساتید این دانش.
2. حال: منظور از حال همان برانگیختگی و انگیزش در انسان است. در اثر آشنایی با اخلاق، رذایل و فضایل اخلاقی و همچنین پی بردن به ارزش تهذیب نفس و منافع و معنویتی که از این طریق نصیب انسان می شود، این اشتیاق در انسان پدید می آید که نفس خود را از رذایل و پلیدی های خلقی پاک و به صفات حمیده و فضایل پسندیده انسانی بیاراید و این همان مرحله «حال» است.
3. عمل: مرحله اصلی اخلاق و خودسازی عمل است؛ زیرا آنچه تاکنون در امر پیمودن دو مرحله قبلی عاید سالک گشته است، تنها ذهنیتی است که باعث شوق نسبت به تهذیب نفس و تعالی اخلاقی می شود. جایگاه صفات حمیده قلب آدمی است و تا هنگامی که انسان به صورت عملی صفات و ارزش های اخلاقی را از خویش بروز و ظهور ندهد، قلب او متصف به این گونه صفات نمی گردد.
البته تنها اتصاف و ظهور صفت در قلب نیز کافی نمی باشد. اگر کسی بخواهد واقعا شخصیت و منش اخلاقی بیابد، لازم است صفات پسندیده را در قلب خویش نهادینه و راسخ نماید. به تعبیر دیگر ملکات اخلاقی است که شخصیت و باطن انسان را شکل می دهد و هر کس در حقیقت ترکیبی از صفات راسخ است و نه حالات زودگذر.
روش نهادینه نمودن ارزش های اخلاقی نیز تکرار است. همانگونه آدمی برای انجام دادن یک ورزش یا صنعت و یا هر کار دیگری در ابتدا با دشواری روبرو است؛ ولی به تدریج و در اثر مداومت و تکرار انجام آن کار برایش آسان می گردد، صفات اخلاقی نیز در اثر عمل و تکرار و مداومت به صورت ملکه راسخ در می آیند و انجام آنها نیز آسان می شود:
به طور مثال کسی که خدای ناکرده به صفت بخل مبتلا است. پس از پی بردن به زشتی این رذیلت و آثار بسیار منفی آن که بر شخصیت او می گذارد و پس از این که اشتیاق می یابد که ریشه این صفت را از قلب خویش بر کند و به جای آن صفت زیبای جود و سخاوت را بنشاند، چاره جز این ندارد که به صورت عملی به اعطای مال و بذل و بخشش بپردازد. این کار در ابتدا بسیار دشوار است، زیرا که شخصی تعلق فراوان به اموال خود دارد؛ ولی به تدریج که به تکرار آن می پردازد، آسان می گردد. آسان شدن انجام عمل، علامت رسوخ و ثابت شدن این صفت در نفس او است و نشانه ای است برای معالجت، بهبودی و نجات از یکی از امراض مهلک نفسانی.
نتیجه این که: ظهور دادن عملی صفات خصوصا در معاشرت و برخورد با دیگران در جامعه و تکرار آن، یگانه روش پاکسازی نفس از رذایل اخلاقی و تخلق آن به صفات حمیده انسانی و ارزش های اخلاقی است، اگر چه این مرحله منوط به داشتن خودشناسی، آگاهی، انگیزه و اشتیاق کافی برای خودسازی و تعالی روح است.
موضوع عمل و مداومت بر آن نیز از مباحثی است که در حوزه علوم اسلامی خصوصا علم اخلاق، تربیت و خودسازی مورد بررسی و تأکید فراوان است. نکته اساسی ای که در پاسخ به این سؤال باید نسبت به آن عنایت نمود، چگونگی ساخت و شکل گیری شخصیت انسان است.
شخصیت انسان تحت تأثیر و تعامل میان عوامل گوناگون شکل می گیرد. عوامل و مؤلفه های تأثیرگذار در تحقق و تشخص شخصیت انسان عبارتند از: دانش، بینش، انگیزش، گرایش، کنش و منش. از این میان، مباحث مربوط به منش که شامل صفات اخلاقی می شود، نقش اساسی را به عهده دارد. به عبارتی شخصیت هر کس حاصل خلقیات و صفاتی است که در روح و نفس او تشخص می یابد.
در مورد صفات خلقی و نحوه تأثیرگذاری آن بر نفس انسان، به دو نکته مهم و قانونی اشاره می شود.
یک: اینگونه صفات در حقیقت بازتاب عمل و کنش آدمی است، عملکرد نیک باعث تحقق صفات نیک و عملکرد بد موجب تحقق صفات مذموم در نفس انسان خواهد شد و بدون عملکرد نیز صفتی در کار نخواهد بود.
با این بیان نقش عمل و فاعلیت به خوبی آشکار می شود. هر کس که کاری می کند و عملی را انجام می دهد، در حقیقت فاعل ساخت خود است. یک روی سکه کاری است که در خارج انجام می شود و روی دیگر سکه آن است که به روح خود شکل می دهد و شخصیت خویش را بنا می نهد. به عبارتی، هر عمل انسان دو گونه بازتاب دارد، بازتابی در خارج که برای همگان قابل مشاهده است و بازتابی در درون انسان که سنگ بنای شخصیت او خواهد شد. ناگفته پیدا است، آنچه در درون آدمی تحقق می یابد به صورت اوصاف است، همچون عدالت، صداقت، کرامت و مانند آن که حیثیت مادی ندارد.
دو. صرف انجام عمل و بازتاب وصفی آن در نفس (مانند انجام کاری عادلانه و تحقق صفت عدالت در نفس انسان) برای ساخت شخصیت انسان کفایت نمی کند. هنگامی یک صفت کمال آور و شخصیت ساز می شود که به صورت ملکه راسخه و وصف ثابت، در روح انسان نهادینه شود. تمامی فرایند پیدایش ملکات و رسوخ صفات در نفس آدمی منوط به تکرار و مداومت بر عمل است، عملی که چنین بازتابی از آن توقع می رود. به کسی که یک روز ورزش می کند یا وزنه می زند، ورزشکار یا وزنه بردار اطلاق نمی شود. ورزشکار کسی است که هر روز ورزش می کند و این عمل جزئی از برنامه های دائمی او است و کسی وزنه بردار است که در اثر تمرین و ممارست و در طول زمان، توانایی برداشتن وزنه های سنگین در او ظهور یافته و در اثر مداومت شایسته عنوان وزنه بردار گردیده است.
ابتدا انسان می داند و به موضوع با ارزشی دانا می شود و سپس بدان علاقه مند می گردد که بدان متصف شود و یا عمل کند و در نهایت با تکرار و تمرین, آن عمل یا صفت ملکه جان او می شود و جزء شخصیت او می گردد. سر توصیه به اربعین و اینکه خوب است فلان عمل را چهل روز مداومت نمایید, این است که این نوع مداومت به ملکه شدن آن کمک می کند.
اصطلاح ملکه شدن بیشتر درباره صفات شخصیت و درونی و خلقیات استعمال می شود, ولی می توان آن را درمورد علم و عمل نیز به کار برد. البته در مورد عمل بیشتر از واژه عادت استفاده می شود, ولی علم چون صفت است, در مورد آن راحت تر این واژه معنا پیدا می کند. علم آنگاه ملکه نفسانی می شود که همیشه در نفس حاضر باشد و در آن راسخ شده باشد. در سوره آل عمران آیه هفت می خوانیم: ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم . و کسی تاویل قرآن را نمی داند مگر کسانی که در علم راسخ شدند.
هدف علم اخلاق ساخت شخصیت انسانی انسان است، بنابراین اگر به عمل نیک و پیگیری مداوم آن فرمان می دهد، به این دلیل است که بدون عمل هیچگونه ساخت و سازی صورت نمی پذیرد و بدون مداومت نیز صفات خلقی رسوخ نمی یابند و در صورت ترک عمل زایل خواهند شد.
باید توجه داشت که سایر مؤلفه های مذکور که عبارت بودند از دانش، بینش، گرایش و انگیزش، همگی مقدمه و زمینه های پیدایش کنش و در نتیجه تحقق منش و تشخص شخصیت انسان هستند. هدف دین و اخلاق نیز هدایت انسان تا مرحله کنش است، زیرا آدمی با عمل و رفتار است که شاکله روح خویش را به صورت انسانی متعالی و معنوی و یا خدای ناکرده به عکس آن به صورت آدمی پست، دنیوی و مادی شکل می دهد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید