بازدید امروز : 225
بازدید دیروز : 141
در مورد عبارت «رب هب لی کمال الانقطاع الیک» توضیح دهید و چگونه دیدمان را به زندگی و حب دنیا و پول و .... عوض کنیم. چون متاسفانه در جامعه جا افتاده که سعادت و هدف انسان رسیدن به پول بیشتر، لذت بیشتر ... است.
پاسخ به بخش اول سؤال :
الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر البصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک خدایا, مرا انقطاع کامل به سوی خود عطا فرما و دیده های ما را به نوری که به آن نور تو را مشاهده کند روشن ساز. در این بخش از مناجات شعبانیه مولا امیر المؤمنین ( علیه السلام ) مراتب عالیه توحید که همان کمال انقطاع است را از خدای سبحان درخواست می نمایند.
توحید دارای مراحلی است که بالاترین مراحل آن عبارتست از اینکه انسان فانی در حضرت حق شود و از هر چه غیر اوست منقطع گردد.
برای راهیابی به مقام والای توحید, راههای فراوانی وجود دارد. دین برای استحکام توحید در جان موحد سالک, حدودی معین کرده است. حدود الهی یعنی امور ممنوعه و این اوصاف, نسبت به اشخاص گوناگون مختلف است: برای عده ای محرمات و معاصی, برای عده ای دیگر که محتاط اند گذشته از محرمات و معاصی, مشتبهات, و برای گروه سوم که از این دو گروه وارسته اند, مباحات, حدود است.
خداوند این حدود را تنظیم کرده تا سالک بر اثر عبور از آنها به توحید, نزدیکتر شود و به چیزی جز خدا ننگرد و سرانجام به کمال انقطاع برسد و بهترین راه برای پیمودن این راه, عبودیت است...
برای رسیدن به این مقام منیع, انسان باید به کسانی که به آن منزلت راه یافته اند نزدیک شود, ولایت آنان را در جان و دل بپروراند و به سنت و سیرت آنان معتقد باشد و عمل کند و آنان اهل بیت عصمت و طهارت و همه ی انبیا و اولیای الهی (علیهم السلام) هستند و شیطان هم در کمین سالک است... معصومین که امام مبین هستند, ارتباط با آنان این اثر را دارد که انسان رابه نحو تام به خدا مرتبط و از غیر او منقطع می کند؛ زیرا غیر از ولای آنان راه دیگری نیست و سالک الهی هرگز به آن سمت که خارج از منطقه ولایت است متوجه نخواهد شد.... آیات قرآنی, روایات معصومین و کلمات بزرگان اخلاق الهی هر سه بر اصل توحید استوار است... توحید کامل, نتیجه تهذیب روح و تهذیب روح, زمینه توحید کامل است. (1)
بنابراین رسیدن به مقام کمال انقطاع در حد ظرفیت وجودی هر کس, نیاز به تلاشی مستمر در جهت تزکیه روح دارد.
اهل بیت (علیهم السلام) که کمال عبودیت را در برابر حضرت حق داشتند به چنین مقامی- در بلند ترین مرتبه ی آن- بار یافتند. بنابراین طالبان این مقام, هر چه سیره ی عملیشان را به آنان نزدیکتر کنند در این راه موفق تر خواهند بود. خدای سبحان در قرآن می فرمایند : لقد کان فی رسول الله اسوة حسنه یعنی حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ) برای شما اسوه ای نیکو است.
لذا ما باید همواره پایمان را جای پای ائمه (علیهم السلام) بگذاریم, نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقب تر؛ در همه چیز آنان را الگوی عملی و رفتاری خویش قرار دهیم.
با اندکی تأمل در قرآن وسیره ی حضرات معصومین (علیهم السلام) در می یابیم مهمترین عاملی که انسان را به این مقامات می رساند انجام واجبات و ترک محرمات است. خدای سبحان می فرماید : هیچ چیز بنده ام را به اندازه ی واجبات به من نزدیک نمی کند و با انجام آن بنده ام آنقدر به من نزدیک می شود که من دوستش دارم؛ وقتی او را دوست داشتم او شنوایی من می شود که باآن می شنوم؛ بینایی من می شود که با آن می بینم؛ دست من می شود که با آن کار انجام می دهم. (صراط سلوک / ص 61 / رهنمودهای اخلاق عرفانی و خاطراتی از علامه حسن زاده آملی / علی محیطی)
در روایات می خوانیم : پرهیز کارترین مردم کسانی هستند که از محرمات اجتناب می کنند.انسانی که می خواهد به این مقامات برسد, به گناه و معصیت همچون سمی کشنده می نگرد و نه تنها آن را انجام نمی دهد, بلکه حتی به آن نزدیک نمی شود.
برای رسیدن به مقامات بالای عرفانی, باید اهل تلاش بوده و استقامت ورزید و همواره در طی مسیر, اخلاص داشته باشد. پیمودن این راه, ویژه ی افراد خاصی نیست بلکه برای همگان ممکن است, اما قدری مشکل نماست. باید تلاش و جدیت و اخلاص داشت و از راهنمایان این راه که همان قرآن و اهل بیت (علیهم السلام) و بزرگان دین هستند یاری و استقامت طلبید.
پرسش شما در باره حب دنیا را با ذکر یک مقدمه، آغاز خواهیم کرد:
الف) مقدمه
در تبیین معناى «دنیا» باید گفت دنیاى مذموم، «خود» انسان است. انسان «بد» خود دنیا است. آسمان، زمین، درخت، کوه، صحرا و دریا هیچ کدام دنیا نیست. اینها از «آیات الاهى»اند و خداى سبحان از همه آنها با تجلیل یاد کرده است. در قرآن مجید و روایات اهلبیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوهها، معادن دل زمین، دریا و موجودات دریایى بدگویى نشده است، اینها دنیا نیستند.
«دنیا» که ضمیر و قلب، متوجه او است، مجموعهاى از «عناوین اعتبارى و امیال نفسانی» است که انسان تبهکار را به خود سرگرم و مشغول کرده است. مجموعه خود خواهىها است که دنیا را شکل داده است؛ و گرنه شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمىکنید؛ زیرا همه اینها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیحگوى حقاند و مستقمیاً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شدهاند.
انسان در دامان مادر طبیعت و عالم ماده چشم به جهان می گشاید و از همان لحظه نخستین و آغازین زندگی، با طبیعت و محسوسات ارتباطی تنگاتنگ دارد. لذت های گوناگون مادی را بارها تجربه می کند و با آنها انس و الفت عمیق داشته و گاه این انس و الفت در او دلبستگی و وابستگی شدید ایجاد می کند به گونه ای که هر واقعیتی جز آن را انکار می کند و حقیقتی جز دنیا و محسوسات و مادیات در نزد آنها وجود ندارد.
این نوع تفکر و اندیشه اصالت را به ماده و محسوسات می دهد و تمام هدف انسان را بهره مندی هر چه بیشتر از دنیا و مواهب آن می داند. توجه به مدهای جدید و تنوع در بهره مندی از زندگی و تجملات آن و صرف گوهر ارزنده عمر که سرمایه حیات ابدی انسان است در غوطه ور شدن در لذت های فناپذیر و ناپایدار دنیا, ثمره چنین تفکر و عقیده ای است.
باید دانست که اولاً اگر انسان حقیقت این دنیا را درست بشناسد و واقعیت فنا پذیر و گذرا بودن آن را با چشم دل بنگرد، به خوبى درمىیابد که این جهان ابزارى بیش براى سیر تکاملى او نیست و حیات اصلى انسان، زندگى جاوید اخروى مىباشد: «وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ»(عنکبوت/ 64) در بینش اسلامی «دنیا» مقدمه و مزرعه عالم آخرت است و لذا از هیچ ارزش اصیل و استقلالی برخوردار نیست؛ به عبارت دیگر، عالم آخرت باطن دنیاست و دنیا ظاهر آخرت است (معاد شناسی، علامه طهرانی، ج 1، ص 51)
ثانیاً اخراج حب دنیا از دل، به معنای نفی دوست داشتن موجودات و مخلوقات آن نیست؛ بلکه نفی و اخراج دنیاى مذمومی است که به صرف خوشى و التذاذ بدن و طبیعت انسان می اندیشد و به صورت افراطی پی گیری می شود.
اما چنانچه انسان دنیا و امکانات دنیوی را به عنوان ابزاری برای کسب سعادت خود بخواهد و دوست داشته باشد، این حالت او حب دنیا محسوب نمی شود.
استاد شهید مطهرى، در این خصوص، مىنویسد: «در نهج البلاغه آمده است که شخصى خدمت امیرمومنان (ع) آمد و شروع کرد به مذمت از دنیا که دنیا چه قدر بد است؟ اینمرد شنیده بود که بزرگان دنیا را مذمت مىکنند، خیال کرده بود که مقصود از مذمت دنیا واقعیت این جهان است... نمىدانست که آنچه بد است، دنیا پرستى است... این بود که على(ع) به او فرمود: تو فریب دنیا مىخورى، دنیا تو را فریب نمىدهد...، تا آنجا که فرمود: دنیا با کسى که با صداقت رفتار کند، صدیق است و براى کسى که آن را درک کند، مایه عافیت است. دنیا معبد دوستان خدا، مصلاى فرشتگان خدا، فرودگاه وحى خدا، تجارتخانه اولیاى خدا است...» (عدل الهى، ص157).
ب) براى کم کردن میزان علاقه به دنیا و در نهایت رهایی از حب دنیاى مذموم و توجه هر چه بیشتر به آخرت توجه و عمل به امور ذیل بایسته است:
1. عزم بر روشن نگه داشتن دل و سلامتی آن:
حبّ دنیا، ماهیت دل را تغییر می دهد، آن را تیره مىسازد، روشنى را از آن مىگیرد و سلامتش را از میان مىبرد. پس تأمل در این حقیقت که حبّ دنیا بزرگترین ظلم به خویشتن است موجب مىگردد آدمى اراده و عزم خود را بر ترک حبّ دنیا جزم نماید و این در واقع «گام اوّل» است.
2. باور به فانی بودن دنیا:
باور دل از اعتقاد ذهن خیلى بالاتر است. برای مثال، بسیارى اعتقاد جازم دارند که مرده ترس ندارد ولى باز هم از مرده مىترسند؛ این نیست جز این که این اعتقاد, باور دل آنها نشده است؛ اما شخص مردهشوى علاوه بر اعتقاد، دلش هم باور کرده که مرده ترسى ندارد.
بسیارى از ما اعتقاد داریم که روزى از دنیا خواهیم رفت و به این آیات معتقدیم که: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ؛ همه کسانى که روى زمین هستند فانى مىشوند (رحمن/ 26) و نیز اعتقاد داریم: ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اَللَّهِ باقٍ؛ آنچه نزد شماست از بین مىرود و آنچه نزد خداست باقى مىباشد (نحل/ 96)؛ اما هیچکدام از اعتقادات را باور دل نکردهایم ازاین رو دل به دنیا بستهایم، بنابراین باید فناء دنیا را باور دل کنیم تا دل به دنیا نبندیم.
براى کسب این باور می توان در برنامه مطالعه روزانه خود، خواندن سلسله کتب اخلاقى را قرار داد تا در اثر مطالعه مداوم و هر روزه این گونه کتب, باور انسان شود که آنچه اهم است و باید همّ و غمّ را صرف آن کرد معنویت، سجایاى اخلاقى، ملکات بلند نفسانى و پرواز از دنیا و تعلقات آن مىباشد.
مطالعه شرح احوال بزرگان و فرزانگان هم مفید و از همین باب است؛ مانند این کتاب ها:
مهر تابان، یادنامه علامه طباطبایی، نوشته علامه حسینی طهرانی.
روح مجرد، یادنامه عارف بالله سید هاشم حداد، نوشته علامه حسینی طهرانی.
نشان از بی نشان ها (2 جلد)، یادنامه آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی، نوشته علی مقدادی اصفهانی.
آیت الحق (2 جلد)، یادنامه آیت الله سید علی آقا قاضی، نوشته سید محمد حسن قاضی.
سیری در آفاق، زندگی نامه آیت الله بهاء الدینی، نوشته حیدری کاشانی.
در آسمان معرفت، در احوال چند تن از علمای ربانی، نوشته علامه حسن زاده آملی.
کیمیای محبت، یادنامه شیخ رجبعلی خیاط، نوشته محمدی ری شهری.
3. مرگ اندیشى:
تفکر و تأمل در مرگ و یاد آن، موجب بى رغبتى به دنیا مىشود؛ چنان که حضرت على (علیه السلام) مىفرماید: «آنکه یاد مرگ بسیار کند، از دنیا به اندک خشنود شود».(نهجالبلاغة، حکمت 349) و یا باز می فرماید: «اسباب سفر آماده کنید! خدایتان بیامرزد که نداى کوچ همواره طنین افکن است. دوران ماندگارى در دنیا را ناچیز بشمارید و با شایستهترین توشهاى که در اختیار دارید به آخرتروى آرید... و بدانید که مرگ چنان چشم در چشم شما دوخته که گویا هم اکنون چنگالهایش را در پوستتان فرو برده است... پسوابستگیهاى دنیا را ببرید و به توشه تقوا تکیه کنید.» (فرهنگ آفتاب، عبدالمجید معادیخواه، ج 5، ص 2528 )
چه مناسب است که هر روز ساعتی در مکانى خلوت به مرگ فکر شود. و این هر چه بیشتر و دقیقتر و عمیقتر باشد دل را بیشتر از این دنیاى فانى جدا مىسازد. ابوعبیده مىگوید به امام محمد باقر(علیه السلام) عرض کردم: «سخنى به من بفرما تا به سبب آن بهرهمند گردم. حضرت فرمود: یا ابا عبیدة اکثر ذکر الموت فانه لم یکثر ذکره انسان الا زهد فى الدنیا؛ اى ابوعبیده زیادت بخش یاد مرگ را (و همیشه مرگ در یادت باشد) زیرا حقیقتاً هیچ انسانى یاد مرگ را فزونى نبخشید مگر این که در دنیا زاهد گشت (و دلش به دنیا بىرغبت شد».(المحجةالبیضاء، ملا محسن فیض کاشانى، ج 8، ص 241)
4. زهد ورزى:
حضرت على (ع) زهد را گونهاى نگریستن به دنیا مىداند، نه روش زندگى در آن و این نگرش موجب مىگردد علاقه به دنیاى مذموم در انسان، رو به کاهش گذارد. آن حضرت در تعریف زهد مىفرماید: «زهد با همه شاخ و برگش میان دو کلمه قرآن است: لِکیْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ؛ تا بر آنچه از دست شما رفته، حسرت نخورید و بر آنچه به شما رسیده، شادمان نشوید (حدید/23)؛ هر کس بر آنچه از دست داده، اندوهگین نشود و بر آنچه به دست آورده، شاد نشود، هر دو روى زهد را گرفته است». (نهج البلاغة، حکمت 439)
ترک دنیا هر که کرد از زهد خویش/ بیش آید پیش او دنیا و پیش
راههاى مختلف آسان شده است/ هر یکى را ملتى چون جان شده است
مردباش و مسخره موران مشو/ رو سر خود گیر و سرگردان مشو (مثنوىمعنوى مولوی، دفتر اول).
5. تامل در احوال گذشتگان:
فراز ذیل که از زبان مبارک امام على (علیه السلام) نقل می شود، براى بیان مقصود کافى است: «اخبار گذشتگان و آنچه را بر نسلهاى پیشین رفته است، به یاد آور. بر سرزمینهایشان بگذر و در آثار بازماندگانشان نیک بنگر. ببین که چه کردند و از کجا برکنده شدند و به کجا فرود آمدند و جاى گرفتند! بى گمان در مىیابى که از میان دوستان به سراى غربت در افتادهاند، و زود باشد که تو نیز سرنوشتى چو آنان یابى». (نهجالبلاغة، نامه 31).
6. ترک ویژگىهاى اهل دنیا:
کسى که مىخواهد از دنیاى مذموم فاصله بگیرد، باید بکوشد تا متصف به اوصاف اهل دنیا نباشد. بنابر حدیث معراج پیامبر (ص)، ویژگىهاى اهل دنیا بیست مورد می باشند که اهل آخرت نباید بدانها آراسته باشد: پرخور و شکم بارهاند؛ خنده فراوان مىکنند؛ پرخواب هستند؛ خشم فراوان دارند؛ کم خرسند مىگردند و همواره از دیگران طلب کارند؛ وقتى به دیگران بدى مىکنند، پوزش نمىخواهند؛ عذر دیگران را نمىپذیرند؛ در هنگام عبادت کسلاند و هنگام معصیت شجاع؛ با اینکه مرگشان نزدیک است، آرزوهاى دور و دراز دارند؛ به محاسبه و حسابرسى نفس خود نمىپردازند؛ به دیگران نفع نمىرسانند؛ بسیار سخن مىگویند؛ ترس اندک از خدا دارند؛ هنگام آماده شدن غذا، شادمانند؛ نه هنگام آسایش، شکر مىکنند و نه بر بلا و گرفتارى صابرند؛ مردم را به حساب نمىآورند و کارهاى خیرى که دیگران انجام مىدهند (حتى اگر فراوان نیز باشد) در چشم آنان اندک است؛ خود را به کارى که انجام ندادهاند، مىستایند؛ چیزى را ادعا مىکنند که در وجود آنان نیست؛ همواره تمنّا و انتظارات خود را بیان مىکنند؛ به عیب گویى از دیگران مىپردازند. (راهیان کوى دوست؛ شرح حدیث معراج، آیت الله محمد تقی مصباح یزدی، ص138-144)
7. اجتناب از محرمات (گناهان) و عمل به واجبات:
باید توجه داشت گناه, انسان را به دامن دنیا مىاندازد و هر قدر انسان به گناهان نزدیک تر شود، در باتلاق دنیا فروتر مىرود. از طرفى انجام واجبات, بعد ملکوتى انسان را جلا مىدهد و اگر دل با واجبات انس گرفت و لذت عبادات راچشید، حب دنیا و دلبستگى به آن رخت برمىبندد.
8. پرهیز از امورى که با عبادات منافات دارد و اثر آنها را خنثى مىسازد:
این مسئله از امور بسیار مهم است؛ همانند دو نفر مریض که هر دو به دستور دکتر عمل کرده و داروهاى خود را به موقع مىخورند؛ ولى یکى از چیزهاى زیان بار پرهیز مىکند و دیگرى اهل پرهیز نمى باشد، در این صورت سفارش و نسخه پزشک براى دومى بى اثر یا کم اثر است.
در روایتى آمده است مولاى عارفان على(علیه السلام) جابر بن عبدالله را دید که آهى بر کشید. فرمودند: اى جابر! براى دنیا آه مىکشى؟ جابر عرض کرد: آرى. حضرت فرمودند: اى جابر! لذتهاى دنیا در هفت چیز است: خوردنى، آشامیدنى، پوشیدنى، آمیزشى، سوار شدنى، بوییدنى و شنیدنى. لذیذترین خوردنى عسل است و آن آب دهان حشرهاى باشد؛ گواراترین آشامیدنى آب است که بر خاک روان است؛ بهترین پوشیدنى ابریشم است و آن از آب دهان کرمى باشد؛ برترین همبستر شدنى زنانند که از زشتترین عضو آنان خواسته مىشود؛ بهترین سوار شدنى، اسب است و آن کشنده است؛ ارزشمندترین بوییدنى مُشک است و آن خون ناف حیوانى باشد؛ بهترین شنیدنىها غنا و آواز است که آن هم گناه باشد؛ پس آدم خردمند براى چیزهایى با این اوصاف هرگز آه نمىکشد. جابر بن عبدالله مىگوید: به خدا سوگند از آن زمان به بعد هرگز دنیا بر دلم خطور نکرد». (میزان الحکمه، محمد محمدی ری شهری، ح 6058)
9. تفکردر آیات و روایات و سخن بزرگان که در مذمت دنیا وارد شده است :
خدای سبحان در قرآن کریم می فرماید: و ما الحیوة الدنیا الا لعب و لهو و للدار الاخرة خیر للذین یتقون افلا تعقلون زندگی دنیا, چیزی جز بازی و سرگرمی نیست و سرای آخرت, برای آنها که پرهیز کارند, بهتر است. آیا نمی اندیشید؟ ( آیه ی 23 سوره انعام )
بنابراین دنیا با همه زرق و برقش بازیچه ای بیش نیست و انسان با مشغول شدن به آن از کاری که به جهت آن خلق شده غافل می ماند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: رأس کل خطیئه حب الدنیا حب و علاقه به دنیا منشاء هر کناهی است. (2)
حضرت در حدیثی دیگرمی فرماید : مثل الدنیا کمثل ماء البحر, کلما شرب منه العطشان ازداد عطشا ً حتی یقتله مثل دنیا, مثل آب دریاست هر چه تشنه از او بیاشامد, تشنگی را زیادتر کند تا بکشد او را. (3)
انسان تشنه, اگر آب زلال و گوارا بنوشد, سیراب می شود اما اگر آب شور بنوشد گرفتار آن شده و تشنه تر می شود. دنیا هم شبیه به همین ( آب شور ) است که هر چه انسان محبت آن را در دل تقویت کند بیشتر گرفتار می شود.
علامه جوادی املی بحثی زیبا در تعریف دنیا دارند: هر چه که ما را از خدا دور و به غیر حق مشغول کند دنیاست, بعضی به مال مشغولند و دنیای آنها مالشان است و بعضی به علم, و دنیای آنها علم آنهاست. تکاثر در ارتباط با مال باشد یا علم, دنیاست. کسی که درسی می خواند تا علم زیادی فراهم کند برای این که بگوید من اعلم از دیگران هستم, مانند کسی است که تلاش می کند تا مالی فراهم کند برای اینکه بگوید من سرمایه دارم ... گاهی انسان رنج عبادتهای زیادی را تحمل می کند, نه برای رضای خدا, بلکه برای اینکه بگوید من زاهدتر یا عابدترم که این هم دنیاست. (4)
امام علی (علیه السلام) می فرمایند: و لم یصب صاحبها منها شیئا ً الا فتحت له حرصا ً علیها و لهاجا ً بها دنیا پرستان چیزی از دنیا به دست نمی آورند جز آنکه دری از حرص به رویشان گشوده و آتش عشق آنان تندتر می گردد. (5)
با توجه به این روایات در می یابیم که انسان دنیا زده هرگز سیر نمی شود بلکه هر چه از دنیا بیشتر بهره مند شود, درهای حرص و ولع بیشتر گشوده می شود.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند: اگر دنیا را در نزد خدا به قدر پر پشه ای قدر بود, کافر را از آن شربت آبی ندادی. (6)
امام صادق (علیه السلام) فرمود: هر که دل به دنیا دهد, دل را گرو سه خصلت ساخته است و بدانها پرداخته. همتی که به آخر نرسد و آرزویی که به دست نیاید و امیدی که برآورده نگردد.(7)
آری گرفتاران دنیا را دیده ای که آرزوی ایشان به جایی بایستد؟ یا وقتی احتیاج ایشان تمام شود؟ یا روزی گرفتاریی از برای ایشان نباشد؟ تهی دستان بینوا را اگر یک غم است گرفتاران دام دنیا را هر لحظه صد غم کم است. اگر فقرا را یک احتیاج در پیش است اغنیا را هر دم صد حاجت بیش است.(8)
اگر کسی اندکی تأمل کند در عواقب امر اهل دنیا و عشاق آن و مفاسدی که از آنها بروز کرده و ننگهایی که از آنها به یادگار مانده که صفحات تاریخ را سیاه و ننگین نموده, که تمام آن از حب جاه و مال و بالجمله حب دنیا بوده و تفکر کند در اخبار و آثاری که از اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) در مذمت حب دنیا وارد شده و مفاسدی که در دین و دنیا بر آن مترتب است, تصدیق می کند که با هر قیمت هست و با هر فشار و دریافتی میسور و ممکن باشد قطع این فساد را از صفحه ی قلب بکند و این ظلمت و کدورت را از فضای دل برکنار کند, لازم است بکند؛ و این با قدری اقدام و همت و تا اندازه ای ممکن است.
گر چه ترک مطلق از عهده ی هر کس ساخته نیست, ولی کم کردن آن و شاخ و برگ آن را زدن بسیار ممکن است بلکه می توان گفت سهل است. ] (9)
انسان عاقل با تفکر در آیات و روایات و کلام بزرگان در مذمت دنیا و نیز اندیشیدن در اینکه با دنیا دوستی و دنیا پرستی چه خطر بزرگی او را تهدید می کند, سعی در استفاده ی از دنیا به حد ضرورت کرده, از مال دوستی و ذخیره ی آن به شدت اجتناب کند.
با نگاهی گذرا به تاریخ و زندگی کسانی که در مال اندوزی گوی سبقت را از همگان ربودند, از قارونها گرفته تا فرعون و شاه و ... تنها توانستند مدت زمان اندکی از دنیا بهره ببرند اما با خود خواهی و خود کامگی که از آثار دنیا پرستی است, آخرت جاویدان خویش را خراب کردند و تا ابد گرفتار شدند.
10– باور کنیم که رزق و روزی بدست خدا است:
یکی از چیزهایی که در رسیدن به آرامش و قناعت و حرص نورزیدن به دنیا بسیار مؤثر است این است که بدانیم و باور کنیم که چه نسبت به دنیا حریص باشیم و چه قانع و زاهد, آنچه که خدا از رزق و روزی مقدر کرده است به ما خواهد رسید.
امام صادق (علیه السلام) روایت کرده که امام علی (علیه السلام) فرمودند: ... آگاه باشید که زهد ورزیدن شخص زاهد در این دنیا چیزی از قسمتی را که خداوند در این دنیا برای او معین ساخته کم نمی کند اگر چه او زهد ورزد و همانا حرص شخصی که بر بدست آوردن خوشی های زود گذر زندگانی دنیا حریص است چیزی به او نمی افزاید اگر چه حرص بورزد. پس زیانکار کسی است که درباره ی بهره ی اخروی اش دچار زیان شده باشد. (10)
11– دقت در سیره ی معصومین (علیهم السلام):
نقل شده است که بستر خواب رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) حصیر زبری بود که هر گاه بر روی آن استراحت می کردند, آثار تارو پود درشت و خشن حصیر در صورت مبارک آن حضرت نمایان می شد. به آن حضرت عرض شد چرا قیصر و کسری باید در چنان آسایشی باشند و شما بر روی چنین حصیر زبری بخوابید تا آنکه تارو پودش در رخسارتان اثر گذارد ؟ پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله) فرمودند: آیا نمی پسندید که دنیای زود گذر برای آنان باشد و سرای جاویدان آخرت برای ما؟ شکی نیست که من از آنان برترم و نزد خدا گرامی تر, لیکن مرا با تعلقات دنیوی کاری نیست زیرا زندگی ما در دنیا به مسافری می ماند که لحظاتی در سایه ی درختی می آرمد و آن گاه که سایه, زایل شد آن مسافر برخاسته, به سوی مقصد خود رهسپار می شود. (11)
خوراک معصومین, پوشاک آنها و ... همگی می توانند برای ما الگویی باشد تا از زیاده خواهی بپرهیزیم؛ البته منظور این نیست که مثلا ً بمانند امام علی (علیه السلام) غذای خود را به گرسنگان داده, از شدت گرسنگی سنگ به شکم ببندیم و یا همچون حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) بر روی حصیر بخوابیم و ... نه ما توان چنین کاری را داریم و نه به ما تکلیف شده که چنین باشیم؛ زهد حضرات معصومین (علیهم السلام) مخصوص آنهاست و کسی تاب و تحمل آنرا ندارد. بلکه منظور از الگو بودن آنها در پرهیز از دنیا دوستی, این است که از حب دنیا اجتناب کنیم و در حد نیاز از دنیا بهره مند شویم و اهل تولید و دست گیری از مستمندان و رفع نیازهای جامعه باشیم.
12- همنشینی با افراد صالح و ساده زیست:
خصوصیات رفتاری و نحوه زندگی همنشین و دوست, در انسان تاثیری ویژه می گذارد. لذا اگر با کسانی که زندگی ساده, بدور از تجملات و زیاده خواهی دارند ارتباط نزدیک بر قرار شود, در همرنگی انسان با آنها بسیار موثر خواهد بود.
حسن ختام:
روزی جوانی از حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) می گذشت. عده ای که در محضر آن حضرت بودند دیدند این جوان نیروی قابل توجهی دارد عرض کردند: ای کاش او در راه خدا قدم بر می داشت. آن حضرت فرمود: اگر این شخص حرکت کرده تا عائله خود را ازراه صحیح و حلال, تأمین کند و یا می کوشد تا پدر و مادر خود را از راه صحیح حفظ و اداره کند و یا تلاش می کند تا سربار جامعه نباشد و خود را از نیازمندی به این و آن برهاند, این راه, راه خدا است ولی اگر متکاثرانه می کوشد تا بر ثروت خود بیافزاید, این راه, راه شیطان ست. ] (12)
موفق و پیروز باشید.
(1) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 388 تا 393
(2) اصول کافی / ج 5 / ص 231
(3) چهل حدیث حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) / ص 124
(4) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 125
(5) نهج البلاغه / نامه ی 49
(6) معراج السعادة / ص 261
(7) اصول کافی / ج 5 / ص 243
(8) معراج السعادة / ص 261
(9) خورشید عرفان / چهل سؤال اخلاقی و عرفانی از امام خمینی (رحمة الله علیه) / ص 31
(10) جهاد النفس / شیخ حر عاملی / ص 269
(11) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 9 / ص 315
(12) تفسیر موضوعی قرآن کریم / ج 11 / ص 142
چرا این قدر زندگى سخته؟ چرا خدا کمکم نمى کنه؟ چرا اون موقع که نخواسته بودم کمکم کرد، حالا که هر لحظه ازش می خوام، کمکم نمى کنه!
در پاسخ به چند مطلب توجه کنید :
1- اطمینان داشته باشید که خداوند هر گز بندگان خوبش را در سختی ها تنها نمی گذارد و لطف و رحمت خود را آنها در شرایط سخت و دشوار دریغ نمی دارد .
2- این تصور که خداوند به شما کمک نمی کند نادرست و خلاف واقع است زیرا اگر کمک او نبود هر گز من و شما تاب تحمل سختی ها و گرفتاری ها را نداشتیم . کمک و امداد الهی است که به ما توان و نیرو بخشیده و لطف ظاهر و پنهان او است که به ما روحیه و نوید می دهد و ما را به آینده امیدوار می سازد .
3- با براهین قاطع عقلی اثبات شده که خدا رحمان و رحیم می باشد و محال است بدخواه بنده ی خویش باشد. او که قبل از خلقت انسان ، غذای او را در سینه ی مادرش قرار می دهد و مهر او را در دل والدینش می کارد تا مراقب و مواضب او باشند ، چگونه ممکن است بدخواه انسان باشد؟!
آن خدایی که بهترین بندگان خویش را برای راهنمایی بشر فرستاد و فرشتگان را واداشت که بر مقام والای انسان سجده کنند چگونه ممکن است راضی شود که بنده اش بی جهت سختی بکشد؟! آن خدایی که هنگام گناه بلافاصله بنده اش را مجازات نمی کند و به او فرصت توبه می دهد و توبه کنندگان را دوست می دارد ، چه سان می تواند به بیهودگی او را در میان دشواری ها اندازد؟!
آن خدایی که گناه را یک برابر می نویسد و ثواب را دست کم ده برابر و بلکه بیشتر ثبت می کند و حتّی به نیتهایی هم که به صحنه ی عمل نمی آیند ، ثواب می دهد ، چگونه به آزار بیهوده ی بشر رضایت می دهد؟! آن مهربان خدایی که فرمود: « مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحاً فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیما، کسانى که توبه کنند و ایمان آورند و عمل کنند ، عملی صالح ، پس آنان کسانی هستند که خداوند گناهان آنان را تبدیل به حسنات مىکند؛ و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است» (الفرقان:70) ، چگونه باور توان کرد که بنده اش را در سختی و رنج بی ثمر بخواهد؟!
پس بی شکّ و تردید ، بلاها و سختی هایی که انسان به آنها دچار می شود در صورتی که نتیجه ی عمل زشت خود شخص نباشد ، برای به کمال رساندن انسان و از سر رحمت اوست. لذا او تنها کمال بنده ی خود را می خواهد و کاری را با او انجام می دهد که به نفع خود اوست. اگر ثروت و رفاه و سلامتی به نفع کمال حقیقی شخصی باشد ، به او ثروت و رفاه و سلامتی می دهد و اگر فقر و بیماری و مشقّت به نفع کمال حقیقی شخصی باشد ، فقر و بیماری و مشقّت را نصیب وی می کند. همانگونه که اگر مادر مهربان غذای لذیذ را به نفع کودک خود بداند ، او را غذای لذیذ می دهد و آنگاه که داروی تلخ را برای او مفید تشخیص می دهد ، داروی تلخ را در کام کودک دلبند خویش می ریزد. آنگاه که پدر می بیند فرزندش با تشویق خوب درس می خواند ، او را تشویق می کند و آنگاه که تشخیص دهد فرزندش با تنبیه دنبال تحصیل می رود ، او را تنبیه می نماید ؛ و این هر دو از سر مهربانی و عطوفت و خیر خواهی است.
امام صادق (ع) فرمودند: « إِنَّ عَظِیمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِیمِ الْبَلَاءِ وَ مَا أَحَبَّ اللَّهُ قَوْماً إِلَّا ابْتَلَاهُمْ ، همانا پاداش عظیم همراه با بلای بزرگ است ؛ و خدا قومی را دوست نمی دارد مگر اینکه گرفتار بلایشان می کند.»(الکافی ، ج2 ، ص252)
و فرمودند: « إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَاداً فِی الْأَرْضِ مِنْ خَالِصِ عِبَادِهِ مَا یُنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ تُحْفَةً إِلَى الْأَرْضِ إِلَّا صَرَفَهَا عَنْهُمْ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ لَا بَلِیَّةً إِلَّا صَرَفَهَا إِلَیْهِمْ ، برای خدای عزّ و جلّ بندگانی در زمین هست از بندگان خالص که خدا تحفه ای از آسمان نمی فرستد مگر اینکه آن تحفه را از آن بندگان بر می گرداند به سوی دیگران ؛ و بلایی نازل نمی شود مگر اینکه آن را متوجّه اینان می کند.» (الکافی ، ج2 ، ص253 )
امام صادق (ع) به سَدیر صیرفی فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ إِنَّا وَ إِیَّاکُمْ یَا سَدِیرُ لَنُصْبِحُ بِهِ وَ نُمْسِی ــــ همانا خدا هر که را دوست بدارد او را به شدّت در بلا می پیچد ؛ و ما و شما ای سَدیر روز را با بلا آغاز و با بلا به سر می بریم » (الکافی ، ج2 ، ص253 )
امام باقر (ع) فرمودند: « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِذَا أَحَبَّ عَبْداً غَتَّهُ بِالْبَلَاءِ غَتّاً وَ ثَجَّهُ بِالْبَلَاءِ ثَجّاً فَإِذَا دَعَاهُ قَالَ لَبَّیْکَ عَبْدِی لَئِنْ عَجَّلْتُ لَکَ مَا سَأَلْتَ إِنِّی عَلَى ذَلِکَ لَقَادِرٌ وَ لَئِنِ ادَّخَرْتُ لَکَ فَمَا ادَّخَرْتُ لَکَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکَ ، همانا خدا هر که را دوست بدارد او را به شدّت در بلا می پیچد و بلا را به شدّت بر او می بارد. پس چون بنده خدا را بخواند ، می گوید: لبّیک بنده ی من ! اگر بخواهم در برآوردن خواسته ات عجله کنم بر آن قدرت دارم و اگر بخواهم آن را برایت ذخیره می کنم ؛ پس چیزی برایت ذخیره نمی کنم مگر اینکه برای تو خیر است»(الکافی ، ج2 ، ص253 )
عبد الرَّحمن بن الحجاج گوید: « ذُکِرَ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع الْبَلَاءُ وَ مَا یَخُصُّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً فِی الدُّنْیَا فَقَالَ النَّبِیُّونَ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ وَ یُبْتَلَى الْمُؤْمِنُ بَعْدُ عَلَى قَدْرِ إِیمَانِهِ وَ حُسْنِ أَعْمَالِهِ فَمَنْ صَحَّ إِیمَانُهُ وَ حَسُنَ عَمَلُهُ اشْتَدَّ بَلَاؤُهُ وَ مَنْ سَخُفَ إِیمَانُهُ وَ ضَعُفَ عَمَلُهُ قَلَّ بَلَاؤُه ؛ نزد امام صادق (ع) از بلا یاد شد ، و از آنچه خدا آن را تنها برای مومنان قرار داده است. پس امام فرمودند: از رسول خدا پرسیده شد که در این دنیا چه کسی از مردم بیشتر در بلاست؟ رسول خدا فرمودند: نخست انبیاء و سپس هر که به ترتیب شبیه تر است به آنان ؛ و مومن به اندازه ی ایمان و عمل صالحش بلا داده می شود. پس هر که ایمانش صحیح و عملش نیک باشد بلایش شدیدتر می شود و هر که ایمانش سست و عملش ضعیف باشد ، بلایش کم می گردد.» (الکافی ، ج2 ، ص252)
البته باید توجّه داشت که منظور از این بلایا ، بلایای غیر اختیاری است نه بلایایی که خود شخص با سوء اختیار خویش بر سر خود می آورد.
4- در مورد گرفتار شدن مومنین به ابتلائات و بیماری ها در منابع روایی شیعه دلایل متعددی مطرح گردیده است ؛ که در اینجا به دو مورد اشاره می کنیم :
الف : کفّاره گناهان و پاکی مومنان از گناهان
از پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله و سلم روایت است که فرمود : خداوند سوگند یاد کرده که هر گاه بخواهد بندهاى را از دنیا ببرد در حالیکه او را بیامرزد، و گناهانش را بریزد، در اینصورت یا بیمارش مىکند و یا روزیش را کم مىنماید و یا او را به ترسى مبتلا مىسازد؛ و اگر گناهى باقى بماند، مرگ را بر او سخت مىگرداند، تا گناهانش پاک گردد و با پاکى او را به بهشت داخل نماید. (ارشاد القلوب-ترجمه سلگى ج1ص 473 )
ب : ارتقاء مقام و درجه مومنین
اگر مومنی اهل گناه نبوده باشد در اینصورت خداوند وی را به بیماری ها و بلاها مبتلا می نماید تا اجر و قرب او در نزد خداوند بیشتر گردد .
امام صادق علیه السّلام فرمودنده اند : « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیَتَعَاهَدُ الْمُؤْمِنَ بِالْبَلَاءِ إِمَّا بِمَرَضٍ فِی جَسَدِهِ أَوْ بِمُصِیبَةٍ فِی أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ مُصِیبَةٍ مِنْ مَصَائِبِ الدُّنْیَا لِیَأْجُرَهُ عَلَیْهَا، خداوند متعال مؤمن را به مصیبت و بلاء گرفتار مىکند و او را به بیمارى در بدن مبتلا مىسازد و یا در مصیبت اهل و فرزند قرار مىدهد و یا یکى از مصیبتهاى دنیا را متوجه او مىکند تا او را پاداش دهد. » ( بحار الأنوار ، ج64، ص 237)
و فرمودند: « إِنَّ فِی الْجَنَّةِ لَمَنْزِلَةً لَا یَبْلُغُهَا الْعَبْدُ إِلَّا بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِه ، در بهشت مقامى هست که هیچ کس به آن جایگاه نمىرسد مگر اینکه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد. » ( بحار الأنوار ، ج64، ص 237)
بنابراین بر اساس آنچه که از معصومین علیهم السلام به ما رسیده ، دچار شدن افراد مومن به درد و بیماری قبل از مرگشان موجب پاک شدن گناهانشان می گردد و در صورتی که گناهی نداشته باشند منزلت آنها در نزد خداوند بالا خواهد رفت و به مقامهای والای بهشتی دست خواهند یافت .
3- اینکه اکثر مردم بلایای الهی را بد می دانند ، ناشی از جهل آنهاست. همانگونه که کودکان آمپول را بد و پزشک را موجودی ترسناک فرض می کنند. در حالی که بزرگترها عالمند که آمپول خیر است و پزشک فردی است دوستدار انسانها. خداوند متعال می فرماید: « ... عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ ؛ بسا چیزى را ناخوش داشته باشید در حالی که آن به سود شماست و بسا چیزى را دوست داشته باشید در حالی که به زیان شماست ، و خدا مىداند و شما نمىدانید. » (البقرة: 216 )
آری این ما کودکان خردسال بزرگ پیکریم که ناملایمات زندگی را چون آمپول شفا بخش ، شرّ و نامهربانی می انگاریم امّا شیفتگان محبّت پروردگار به عمق حوادث نظر کرده ، پشت زلف سیاه و آشفته ی بلایا صورت زیبای یار دیده می گویند:
اگر با من نبودش هیچ میلی - چرا ظرف مرا بشکست لیلی.
و جناب حافظ شیرین بیان چه خوش سروده است که:
به تیغم گر کُشد دستش نگیرم - به تیرم گر زند منّت پذیرم
کمان ابروی ما را گو بزن تیر - که پیش دست و بازویت بمیرم» .
5- به چند نکته نیز بایدتوجه داشت :
الف- امتحانات الهى همیشه به وسیله حوادث سخت و ناگوار نیست، بلکه گاه خدا بندگانش را با وفور نعمت و کامیابیها آزمایش مىکند، چنانکه قرآن مىگوید و نبلوکم بالشر و الخیر فتنة؛ ما شما را به وسیله بدیها و خوبیها امتحان مىکنیم. انبیاء/ 35
و در جاى دیگر از قول سلیمان علیه السلام مىخوانیم: هذا من فضل ربى لیبلونى اء اشکر ام اکفر؛ این از فضل پروردگار من است او مىخواهد مرا آزمایش کند که من در برابر این نعمت شکرگزارى یا کفران مىکنم؟ (سوره نمل/ آیه 40)
ب- لازم نیست همه مردم با همه وسائل آزمایش شوند، بلکه ممکن است امتحان هر گروهى به چیزى باشد، چرا که تناسب با روحیهها و وضع فردى و اجتماعى مردم در اینجا شرط است .
ج- ممکن است یک انسان از عهده پارهاى از امتحانات به خوبى بر آید در حالى که در برابر امتحانات دیگر سخت مردود شود.
د- ممکن است امتحان فردى، وسیله امتحان دیگرى باشد، مثلا خداوند کسى را با مصیبت فرزند دلبندش مورد آزمایش قرار مىدهد، این آزمایش پاى دیگران را هم به میدان امتحان مىکشد که آیا آنها در مقام همدردى بر مىآیند و در تخفیف آلام شخص مصیبت زده مىکوشند یا نه؟
5- در میان پیروان مکتب انبیاء نمونههاى درخشانى از صبر و پایدارى در صحنه امتحان دیده مىشود که هر کدام مىتواند الگو و اسوه اى مناسب برای ما باشد. در ذیل یک نمونه از انها بیان می شود :
زن مسلمان بادیه نشینى بود به نام ام عقیل که دو میهمان بر او وارد شد، فرزندش همراه شتران در بادیه بود، در همان لحظه به او خبر دادند که شتر خشمگین فرزندش را در چاه انداخته و بدرود حیات گفته، زن با ایمان به کسى که خبر مرگ فرزند را براى او آورده بود گفت از مرکب پیاده شو، و به پذیرائى از مهمانها کمک کن، گوسفندى که حاضر داشت به او داد تا آن را ذبح کند و سرانجام غذا آماده شد و به نزد میهمانان گذاشت آنها مىخوردند و از صبر و استقامت این زن در شگفت بودند، یکى از حاضران مىگوید: هنگامى که از غذا خوردن فارغ شدیم، زن با ایمان نزد ما آمد و گفت: آیا در میان شما کسى هست که از قرآن به خوبى آگاه باشد، یکى از حاضران گفت: بله من آگاهم، گفت آیاتى از قرآن بخوان تا در برابر مرگ فرزند مایه تسلى خاطر من گردد، او مىگوید: من این آیات را براى او خواندم و بشر الصابرین. الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و انا الیه راجعون. اولئک علیهم صلوات من ربهم و رحمة و اولئک هم المهتدون .
زن خداحافظى کرد سپس رو به قبله ایستاد و چند رکعت نماز گزارد، سپس عرض کرد: اللهم انى فعلت ما امرتنى، فانجز لى ما وعدتنى؛ خداوندا! من آنچه را تو دستور داده بودى انجام دادم، و رشته شکیبائى را رها نساختم، تو هم آنچه را از رحمت و صلوات به من وعده دادهاى بر من ارزانى دار.
سپس اضافه کرد: اگر بنا بود در این جهان کسى براى کسى بماند ... یکى از حاضران مىگوید من فکر کردم مىخواهد بگوید فرزندم براى من باقى مىماند، اما دیدم چنین ادامه داد: پیامبر اسلام محمد صلى الله علیه و آله و سلم براى امتش باقى مىماند!
مادرم از اول نوروز سکته شده بعد از دوا و درمان پنجاه درصد رو به بهبودی رفته است اما این میان اخلاقش فرق کرده است یعنی خیلی خرده گیری می کند. همه کارش با ما دو نفر است چون کسی دیگر را ندارد. خیلی هم زودرنج شده است واقعا دلم برای روزهایی که او سالم بود تنگ شده است، خیلی سختی می کشیم، یک وقتهایی هم یک بی حرمتیهایی هر چند کوچک البته از طرف او( نه ما) پیش می آید، آخر می ترسم کارد به استخوان برسد و نتوانم او را تحمل کنیم حرفی زده شود که هر چه خدمت شده است را از بین ببرد یک خورده هم دلم برای او می سوزد و حق را بهش می دهم چون از بس روی تخت نشسته و از خانه بیرون نرفته عقده ای شده است دیگر وظیفه و تکلیفم را نمی دانم، مانده ام گیج و سردرگم و حیران. خوب و بد و درست و غلط در مخ من قاطی شده است، راه چاره چیست؟
از این که به ما اعتماد کردید و مشکل خود را با ما در میان گذاشتید بسیار خرسندیم.
قبل از بیان راهکارهای مختلف برای ارج نهادن و رعایت حقوق والدین لازم است شناخت کافی از این موضوع داشته باشیم. همان طور که در هر موضوع دیگری چنین است. هرگاه اهمیت و ارزش موضوعی را اطلاع یافتیم انگیزه بهتر و بیشتری برای توجه کردن به آن به وجود می آید و آن شناخت و توجه به اهمیت موضوع ما را به عمل و پای بند بودن به آن سوق می دهد، بنابراین مناسب است که در ابتدا (هر چند مختصر) به اهمیت و قدر و منزلت والدین از دیدگاه اسلام بپردازیم و سپس به بیان راهکارها و چگونگی انجام وظیفه و احترام گذاشتن نسبت به آنها اقدام کنیم.
مطمئنا ما در اینجا نمی توانیم از جنبه های مختلف و تمام آنچه که باید بیان کرد، برای شما تشریح کنیم لذا توصیه می شود برای آگاهی بیشتر به کتاب های اخلاقی و روایات زیادی که در این باره از ائمه معصومین(ع) داریم مراجعه کنید تا زمینه ارج نهادن به مقام پدر و مادر در عمل برای شما فراهم شود.
اسلام از نظر حقوقى حساب ویژهاى براى پدر و مادر بازکرده همان گونه که در جنبههاى عاطفى نیز حساب جداگانهاى براى آنها در نظر گرفته است لذا در روایات آمده که اگر پدر و مادرى از فرزندانشان راضى باشند موجب خیر و برکت و سعادت فرزند مىشود اگر در حق فرزندان خود دعا کنند خداوند به این دعا توجه خاصى مىنماید کما این که اگر والدین از فرزندان ناراضى باشند و خداى ناکرده آنها نفرین کنند ممکن است، خداوند بر چنین فرزندانى که موجب ناراحتى والدین شوند قهر و غضب نماید.
دین مبین اسلام تحت هیچ شرایطی اجازه ی بی احترامی به والدین را نداده و همواره تأکید نموده که همانند غلامی حلقه به گوش در برابر پدر و مادر باشید.
تنها جایی که والدین, فرزند را امر به معصیت خدای سبحان می کند در چنین مواردی نیز در کمال احترام و ادب نباید از آنها اطاعت کرد اما در هر حال حتی اگر والدین کافر یا مشرک هم باشند باید وظایف خود را انجام داد و در برابر آنان خاضع بود.
احترام و احسان به والدین , آنقدر پر اهمیت است که در قرآن به صورت مکرر پس از مسأله ی توحید بیان شده است. قرآن کریم می فرماید : و قضی ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا و پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر ( خود ) احسان کنید. اگر یکی از آن دو یا هر دو, در کنار تو به سالخوردگی رسیدند, به آنها ( حتی ) اف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنی شایسته بگوی و از سر مهربانی , بال فروتنی بر آنان بگستر و بگو : پروردگارا آن دو را رحمت کن چنانکه مرا در کوچکی پروراندند.
در این آیه پس از تأکید به توحید, احسان به والدین توصیه شده است. در این دو آیه نکاتی نهفته است که به برخی از آنان اشاره می کنیم :
1 – نیکی و احسان به والدین.
2 – توصیه به ضرورت این احسان مخصوصا ً در دوران پیری [ روابط صمیمی و عاطفی فرزندان با پدر و مادر در حال عادی و شرایط جسمانی و اقتصادی مساعد, امری طبیعی است اما مهم وقتی است که به دوران کهولت پای می گذارند و به طور طبیعی سطح توقعشان بالا می رود؛ به خصوص اگر از نظر اقتصادی و مالی هم نیازمند باشند و از فرزند, خواسته ها و تقاضاهای خارج از قدرت او و یا خارج از حد معمولی داشته باشند؛ این امر خود به خود باعث می شود که انسان ها در مقابل این خواسته ها و خواهش ها موضع گیری کنند.
این جا است که آیه ی کریمه توصیه می کند که انسان ها توجه داشته باشند وقتی پدر و مادر یا یکی از آن ها به دوران پیری و کهولت پای گذاشتند, باید نسبت به آن ها بیشتر رسیدگی و پرستاری شود. ]
3 – از کوچک ترین صحبت یا حرکتی که موجب ناراحتی و رنجش آن ها می شود, باید اجتناب شود ( فلا تقل لهما اف ) [ یکی از معانی اف , این است که من خسته شده ام, من از این مطالبی که می شنوم و از این حرکاتی که می بینم بیزارم , یعنی کمترین اظهار ناراحتی. فرزند حتی حق ندارد کوچک ترین نا رضایتی در زبان و چهره اش ظاهر شود و یا آن ها را از خود برنجاند. ]
4 – هنگام گفتگو با والدین در کمال احترام و ادب با آن سخن بگوید و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما بر آنان فریاد مزن و بزرگوارانه با آنان سخن بگو.
5 – مهم تر از موارد قبلی این است که و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة بال های تواضع خویش را از محبت, در مقابل آن ها فرود آور [ با تواضع و فروتنی رفتار کنید؛ یعنی آن ها را بسیار برتر, بالاتر و والاتر از خود ببینید و با ایشان در کمال تواضع و تذلل رو به رو شود. ]
6 – همواره برایشان دعا کند چه در زمان حیات و چه در زمان بعد از وفات و برایشان از خدای رحمان , طلب مغفرت نماید. و قل رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا بگو : پروردگارا همان گونه که آن ها مرا در کوچکی تربیت کردند, مشمول رحمتشان قرار ده.
پرسشگر عزیز
در متون دینی روایات بسیاری به ما رسیده که هر قدر به پدر و مادر مخصوصا ً مادر , خدمت کنیم هرگز نمی توانیم جبران محبت های آن ها را بکنیم. [در روایتی نقل شده است که شخصی خدمت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله ) رسید و گفت : مادرم در سالهای کهولت است و من از او نگهداری می کنم و او را به پشت خود حمل می کنم. از حاصل رنج و کسب خود, نیاز او را تأمین می کنم و درست مانند یک طفل شیر خوار, که نیاز به مواظبت دارد, از او مراقبت و نگهداری می کنم. حتی در انجام بعضی از وظایف به چهره ی او هم نگاه نمی کنم که مبادا خجالت بکشد. آیا توانسته ام زحمات و خدمات مادرم را جبران کنم ؟
حضرت فرمودند: نه, تو همه ی این کارها را کرده ای؛ اما توجه داشته باش که او علاوه بر این که تو را در شکم خود نگهداری کرده, از شیره ی جانش به تو داده و هر گامی که برداشته, برای حفاظت تو بوده است؛ هر دستی که حرکت داده, برای نگهبانی تو بوده و دامنش پناهگاه تو بوده است.
با همه ی این احوال او این رنج و مشقت را تحمل می کرده, در حالی که آرزوی زندگی و بزرگ کردن تو را داشته است, ولی تو ضمن این خدمات, در دل به انتظار مرگ او هستی, پس هرگز نخواهی توانست خدمات او را جبران کنی و جزا دهی. ]
روایت بسیار تکان دهنده ای از پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نقل شده که تکلیف همه ی ما رادر مقابل والدین روشن می کند. از حضرت ( صلی الله علیه و آله ) نقل شده که شخصی خدمت ایشان عرض کرد : [ ای رسول خدا , حق پدر چیست؟ حضرت فرمودند : مادامی که زنده است او را اطاعت کنی و مطیع او باشی. بعد عرض کرد : حق مادر چیست؟ فرمودند : اگر انسان به اندازه ی ریگ های بیابان و قطرات باران و ایام روزگاران, در مقابل مادر بیاستد و او را اطاعت کند, به اندازه ی یک روز دوران حمل, حق او را ادا نکرده است. ]
با اندکی تأمل در روایات روشن می شود که تا چه میزان, احترام به والدین و مخصوصا ً مادر در سعادت دنیا و آخرت انسان نقش دارد. رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله ) می فرمایند : رضی الرب فی رضی الوالدین و سخط الرب فی سخط الوالدین رضایت خدا در سایه ی رضایت والدین و خشم خدا در سایه ی خشم والدین است.
دوست عزیز
وقتی خدای مهربان, رضایت خویش را در رضایت والدین قرار داده, چرا از چنین وسیله ای که بهترین راه برای تقرب به خدای تعالی است استفاده نکنیم؟ خدای رحمان هرگز تکلیفی که از عهده ی بندگانش خارج باشد نکرده و راه تقرب را در دسترس آنها قرار داده است.
اگر طالب بهشت و سعادت ابدی هستی به مادرت به بهترین شکل خدمت کن. روایت معروفی هست که الجنة تحت اقدام الامهات بهشت زیر پای مادران است. و برخی از بزرگان در مورد این روایت فرموده اند : شاید مقصود اینست که بهشت در دسترس بوده و نیاز به تهیه ی ابزار دور از دسترس ندارد. خدمت به مادر بهشت را به ارمغان می آورد و اگر طالب بهشت هستید آنرا در زیر پای مادرانتان جستجو کنید. ( در اثر تواضع و فروتنی و خدمت, باید خاک کف پای مادران شد. )
ذکر این نکته نیز ضروری به نظر می رسد که اطاعت والدین و احسان به آن ها بعد از توحید ذکر شده است. درست است که خدای سبحان و اهل بیت عصمت و طهارت ( علیهم السلام ) در مورد آن ها تأکید و توصیه به نیکی نموده اند اما اگر والدین بخواهند انسان را به ترک واجبی یا ارتکاب حرامی یا شرک و کفر وادار نمایند, نباید از آن ها اطاعت کرد؛ لا طاعة لمخلوق فی معصیة الخالق هیچ اطاعتی از مخلوق, در نافرمانی پروردگار روا نیست.
در قرآن نیز پس از اینکه در مورد والدین توصیه می کند می فرماید : و ان جاهداک علی ان تشرک بی ما لیس لک به علم فلا تطعهما و صاحبهما فی الدنیا معروفا هر گاه آن دو تلاش کنند که تو چیزی را همتای من قرار دهی که از آن آگاهی نداری, از ایشان اطاعت مکن؛ ولی با آن دو در دنیا به طرز شایسته ای رفتار کن. (سوره ی لقمان / آیه ی 15)
توجه به قسمت پایانی آیه مهم است که می فرماید : درست است که نباید از آنان اطاعت کنی اما اجازه نداری در رفتار با آنان از مسیر معروف و پسندیده خارج شوی, هر چند اگر مشرک باشند و تو را به شرک دعوت نمایند.
خلاصه ی کلام اینکه : این موقعیتی که برای شما پیش آمده یکی ازامتحانات الهی است که اگر در این امتحان, موفق بیرون شوید, در مسیر سعادت خویش گام بلندی برداشته اید و مطمئن باشید یکی از بهترین راههای رسیدن به کمال در مورد شما, همین مراقبت از مادرتان است. زیرا خداوند همه ابزار رسیدن به کمال را, با توجه به استعدادها و توانایی های افراد در اختیارشان قرار می دهد.
در پایان به شما عزیز, چند راهکار پیشنهاد می شود :
1 – با خود همواره آیات و روایاتی را که در باب حقوق مادر است تکرار کنید و به باور خود بدهید که رسیدن به بهشت در گرو خدمت به ایشان است و در دعاها از خداوند طلب صبر و بردباری کنید.
2 – خویش را در محضر خدای سبحان ببینید و هر قدمی که بر می دارید خداوند را ناظر بر آن ببینید. به عنوان مثال با خود اینطور تصور کنید : اگر قرار شود یک روز مراقبت من از مادرم را فیلمبرداری کنند و فقط عده ی محدودی بیننده این فیلم باشند, چگونه برخورد می کنم؟ هر چند که مثال بسیار ناقص است؛ چرا که ناظر حقیقی خالق غنی و قادر و مهربان است!
3 – یکی از کارهایی که می تواند بسیار اثر گذار باشد و کار را برای انسان آسان کند این است که ثواب عملتان را به حضرت ولی عصر ( عج الله تعالی فرجه الشریف ) هدیه نمایید و همواره با خود این آیه را خطاب به حضرت ( علیه السلام ) زمزمه کنید : یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین ای عزیز, به ما و خانواده ما آسیب رسیده است و سرمایه ای ناچیز آورده ایم. بنابراین پیمانه ما را تمام بده و بر ما تصدق کن, که خدا صدقه دهندگان را پاداش می دهد. (سوره ی یوسف / آیه ی 88 ) مطمئن باش مداومت بر این عمل, محبتی از محبوب عالم امکان, حضرت حجت در دلت ایجاد می کند که حتی سخت ترین کارها, چون برای هدیه به محبوب است نه تنها سهل و آسان می شود بلکه به آن عشق می ورزی.
4 – اگر واقعا ًاحساس می کنید انجام برخی از کارها برایتان سخت است و خدای نکرده سبب بی احترامی به مادرتان می شود و موجبات دوری از قرب حضرت حق را دنبال دارد می توانید برای انجام برخی کارهایی که از نظر جسمانی و ... برایتان سخت و سنگین است پرستاربگیرید و برخی کارها را به ایشان واگذار کنید اما خودتان حتما ًبا ایشان ارتباط مداوم داشته باشید و با محبت برخورد کنید و با او هم صحبت و هم کلام شده به درد و دلش گوش دهید.
از این نکته نباید غافل بود که : کلید همه ی درهای بسته و گرفتاری ها و بلاها در صبر است و تا این ناملایمات نباشد, صبر در وجودتان مستقر نخواهد شد و بدانید آنچه انجام می دهید ( خدمت به مادر ) در مقابل آنچه به دست می آورید ( رضای الهی و بهشت ) بسیار اندک است.
5 – همواره محبت های مادرتان را در ذهن خود بیاورید و به یاد بیاورید آن زمان که کودک و ناتوان بودید چگونه در آغوش مهر و محبت خود شما را پرورش داد و سعی کنید در مقابل آن زحمت ها و مهربانی ها با ایشان مهربان باشید و در هنگامه سختی تحمل و بردباری را دستور العمل زندگی خود قرار دهید.
6 - در صورت امکان هر از چند گاهی هدیه ای هر چند کوچک برای او تهیه کنید.
7 - نقاط ضعف مادر را به رخ او نکشید و پیش دیگران نیز مطرح نکنید.
8 - جنبه های مثبتی که مادرتان دارد را برجسته کنید و گاهی اوقات آنها را مطرح کنید.
در پایان به یک روایت که از معصوم ( علیه السلام ) نقل شده, اشاره می کنم : حق مادر نسبت به سایر حقوق, لازم ترین و واجب ترین حقوق است, چرا که او را در جایی حمل کرده که کسی, دیگری را حمل نمی کند و با گوش و چشم و همه ی اعضا از او نگهداری کرد. در عین اینکه در رحم و شکم برای او مشقت داشت اما با سرور و شادمانی این رنج را تحمل کرد, مشقتی که هیچ کس جز مادر حاضر نیست آن را تحمل کند. مادر راضی بود که گرسنه بماند, اما فرزندش را سیر کند. تشنه بماند, فرزند را سیراب کند. خود برهنه بماند, فرزند را بپوشاند و خود در آفتاب باشد تا بر او سایه بیفکند. به آن مقداری که او رنج و مشقت تحمل کرده, تو باید به او نیکی کنی و با او مدارا کنی, باید شکر خدمات و زحمت های او را به جای آوری هر چند شما توان جبران کوچک ترین زحمت او را ندارید مگر با یاری خداوند.
پیروز باشید .
(1) سوره ی اسراء
برای مطالعه بیشتر به کتاب سیری در رساله ی حقوق امام سجاد ( علیه السلام ) – سلسله گفتارهای آیت الله یثربی / ج2 رجوع شود.
اگر حضرت زهرا(س) الان بودند چه کار هایی می کردند تا ما به عنوان کسی که الگویمان حضرت زهرا(س) است مسیرمان هموارتر شود؟
دین مبین اسلام دینی جامع, برای همه ی اعصار جامعه ی بشری می باشد؛ بنابراین هر عملی که صدیقه ی طاهره حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) در هنگام حیات مبارک خویش انجام دادند, اگر در این زمان بودند, به تناسب زمان و با شرایط خاص این دوران نیز عمل می کردند.
به عنوان مثال خداوند تعالی در آیات قرآن کریم دستور به عبادت و نماز داده است؛ روایات و سیره ی عملی پیامبر ( صلی الله علیه و آله ) نیز چنین امری را تصدیق می کند؛ پس همانطور که از نحوه ی عبادات حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) به ما رسیده است, اگر حضرت در این زمان هم بودند به همان ترتیب به عبادت و نماز می پرداختند.
حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) الگوی هر زن و مرد مسلمانی است و بر همه ی ما واجب است از ایشان درس گرفته و او را الگوی خود قرار دهیم. لذا به ذکر برخی از سیره ی عملی حضرت می پردازیم:
1 – عصمت از گناه
حقیقت عصمت, عبارتست از نورانیتی که صاحب عصمت از همه پلیدی های گناهان و سهو و نسیان و امثال این گونه رذائل که شخص را آلوده میسازد محفوظ است و هر کس که دارای مقام عصمت است از ابتدا تا انتها از لغزش ها و در همه ی شئون زندگی محفوظ می ماند. (1)
حضرت صدیقه ی طاهره ( سلام الله علیها ) در طول زندگی خود از هر عیب و خطا و گناهی, پاک و طاهر بود. بر پیرو حقیقی ایشان نیز فرض و واجب است از همه ی معاصی و گناهان به دور باشد.
دوست عزیز یکی از وسوسه های شیطان این است که : ما کجا و اهل بیت کجا این جمله ی حقی است که شیطان از آن استفاده ی ناحق کرده است. بله, احدی از نظر رتبه و مقام به گرد پای اهل بیت عصمت ( علیهم السلام ) نرسیده و نخواهد رسید؛ اما نه به این معنا که ما نمی توانیم از گناهان پرهیز کنیم. هر زن و مرد مسلمانی که از معصومین پیروی می کنند باید در حد خود, عصمت از گناه داشته باشند.
پیرو حقیقی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) اهل غیبت, دروغ, بدزبانی, شرکت در مجالس حرام, گوش دادن به موسیقی حرام, دیدن صحنه های حرام, و ... نیست. احدی از ما نمی تواند مثل و مانند صدیقه ی طاهره ( سلام الله علیها ) شود اما می تواند پشت سر او حرکت کند و یکی از پیروان راستین آن حضرت همچون فضه و اسماء و سلمان و ابوذر شود !
2 – مطیع و مدافع ولایت
در جریان غصب خلافت و حق علی ( علیه السلام ) بعد از رحلت حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله ), یکی از مدافعان سرسخت آن امام معصوم, حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) بود. ایشان در حیات کوتاه خود بعد از رحلت پدر بزرگوارشان, سعی و تلاش زیادی در باز پس گرفتن حق ایشان کردند؛ تا جایی که جان خود را در این راه گذاشته, شربت شهادت نوشیدند.
بر طبق دستوری که از امام زمان ( علیه السلام ) به ما رسیده که حضرت فرمودند : اما الحوادث الواقعه فارجعوا الی رواة حدیثنا فانهم حجتی علیکم و انا حجة الله در هنگام حوادثی که واقع می شود به راویان حدیث ما رجوع کنید آنها حجت من بر شما هستند و من حجت خدا هستم, بر ما نیز واجب است در زمان خویش از ولایت فقیه, حمایت و دفاع کنیم. در زندگی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) – با اینکه دارای مقام عصمت بودند – حتی یک بار مشاهده نشده است که از اوامر حضرت علی ( علیه السلام ) سرپیچی کنند. حتی آنگاه که از ظلم غاصبان حق خویش به ستوه آمدند و به سمت حرم پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) رفتند تا نفرین کنند, به دستور حضرت علی ( علیه السلام ) برگشتند و امر ایشان را اطاعت کردند.
بر ما نیز واجب است در هر زمان و هر موقعیتی از ولی فقیه جامع الشرایط – که مصداق بارز آن مقام معظم رهبری است – دفاع کنیم.
3 – ارتباط عمیق با قرآن
حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) می فرمایند : .... ستایش خدای را که مرا منکر امری از کتابش قرار نداده و در هیچ حقیقتی از امر کتاب, مرا سرگردان ننموده است و ستایش خدای را که مرا به دینش هدایت کرد و مرا کسی قرار نداد که غیر او را عبادت کنم. (2)
با توجه به آیات رسیده در دستور به تلاوت قرآن از جمله : و رتل القرآن ترتیلا و روایاتی که تلاوت حداقل 50 آیه در طول روز را لازم می دانند و نیز توجه و دقت در سیره ی حضرات معصومین در تلاوت و انس با قرآن, لازم است در طول شبانه روز از نور قرآن و راهنمایی های آن بهره مند شویم.
دوست عزیز محال است کسی انس با قرآن داشته باشد و از دستوراتش پیروی کند و در عین حال به بیراهه کشیده شود. قرآن ریسمانی است که خداوند در چاه دنیا آویخته, هر کس دست دراز کرده و آنرا بگیرد و از آن بالا رود, هدایت الهی شامل حالش خواهد شد.
4– علم و دانش
در تاریخ آمده که زنان اهل مدینه سؤالات خویش را از حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) می پرسیدند و حضرت با صبر و حوصله به آنها پاسخ می دادند و از آنجا که علم معصومین ( علیهم السلام ) از جانب حضرت حق به آنها اضافه می شد, هیچ سؤالی نبود الا اینکه پاسخ آن در نزد حضرات معصومین باشد. کسب علم و دانش از جمله کارهایی است که بر هر زن و مرد مسلمانی واجب و ضروری است.
زنی نزد آن حضرت آمده و گفت : مادر ناتوانی دارم که بعضی از مسائل نماز برای او مورد سؤال قرار گرفته است و مرا نزد تو فرستاده تا سؤال نمایم؛ آن حضرت پاسخ او را داد, دوباره پرسید پاسخ شنید, مرحله ی سوم پرسید باز پاسخ شنید, تا ده سؤال مطرح کرد و باز پاسخ خود را دریافت, در اینجا از کثرت سؤال خجالت کشید و گفت : ای دختر پیامبر دچار مشکل شدی, آن حضرت فرمود : سؤالاتت را مطرح کن؛ تا آنجا که فرمود : از پدرم شنیدم که می فرمود : دانشمندان شیعه در روز قیامت که محشور می شوند به اندازه ی کثرت علومشان و جدیتشان در ارشاد بندگان خداوند خلعتهای کرامت بر آنان می پوشانند, تا آنجا که بر بعضی از آنان میلیونها خلعت نور پوشانده می شود؛ تا آنجا که فرمود : .... رشته ای از آن خلعتها میلیونها بار برتر است از آنچه خورشید بر آن تابیده است. (3)
لذا شما دوست عزیز می توانید با برنامه ریزی دقیق و منظم, به کسب علم و دانش بپردازید و در این راه از هیچ کوششی دریغ نکنید.
5– حجاب و نحوه ی پوشش
یکی از کارهایی که در رسیدن به قرب خدای تعالی – برای ما زنان – بسیار مؤثر است, رعایت حجاب و پرهیز از نامحرم است.
حجاب حصاری است که یک باغبان بدور باغ گل خود می کشد تا از دسترس گل چین در امان بماند. حجاب دیواری است که صاحب خانه از ترس دزد, به دور خانه ی خود می کشد و حجاب صندوقی است که گوهر و جواهرات را در درون خود محفوظ می دارد.
شما دوست عزیز در نحوه ی رعایت حجاب و ارتباط با نا محرم به رساله ی مرجع تقلید خود رجوع کنید و با رعایت حدودی که در آن ذکر شد روح خود را به کمال شایسته ی آن برسانید.
حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) وقتی دیدند, اسماء برای ایشان تابوتی درست کرده که حجم بدن حضرت در آن نمایان نباشد, پس از مدتها لبخند بر روی لبانشان نقش می بندد. وقتی حضرت نگران نمایان شدن اندامشان, در دید نامحرمان, در هنگام مرگ هستند, حال وظیفه ی ما در زمان حیات و در سنین جوانی چگونه خواهد بود؟!
حضرت علی و فاطمه ( سلام الله علیهما ) در مورد تعیین وظایفشان در خانه از پیامبر نظر خواهی نمودند, پیامبر کارهای درون خانه را به حضرت فاطمه ( سلام الله علیهما ) و کارهای بیرون خانه را به علی ( علیه السلام ) سپرد؛ حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) فرمود : از سرور و خوشحالی من از اینکه پیامبر مرا از برخورد با مردان معاف کرد کسی جز خداوند آگاه نیست. (4)
لازم به ذکر است که داشتن حجاب و رعایت شئونات اسلامی, با شرکت در فعالیتهای اجتماعی هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه یک زن می تواند در عین حجب و حیا و داشتن حجاب لازم, هر جا که احساس کند جامعه به وجود او نیازمند است, در فعالیتها شرکت داشته باشد.
6– همسرداری شایسته و تربیت فرزندان
در روایات آمده که هر گاه امیر مؤمنان علی ( علیه السلام ) وارد خانه می شدند و چشمشان به چهره ی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) می افتاد, همه ی غمها و غصه ها را فراموش می کردند. زن, می تواند رفیقی دلسوز و یار و مدد کاری مهربان برای همسر خود باشد و این امر حاصل نمی شود مگر حقوق همسر, رعایت شود.
داشتن حس تملک و امر و نهی کردن به مرد, از جمله اموری است که زن را از مسیر رشد خویش باز داشته, زندگی را به کام هر دو ( زن و مرد ) تلخ و ناگوار خواهد کرد. متأسفانه در جامعه ی کنونی ما, این دو خصوصیت گریبان بسیاری از زنان ما را گرفته است. ما باید بدانیم همه چیز از جمله همسر,امانت الهی است و ما نسبت به امانتهای الهی تکلیف و وظیفه داریم نه مالکیت و حکومت! یکی از اولویتهای وظایف زنان, تربیت فرزندان است. زن کانون مهر و عاطفه برای اعضای خانواده است. حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) فرزندان خود را با این القاب صدا می زدند: یا ثمرة فؤادی ( ای میوه ی دلم ) و یا قرة عینی ( ای نور چشمم ). اینها نشانه ی اوج محبت مادر به فرزندان است.
7– عبادت , دعا و نیایش
در روایت آمده که حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) از فرط کثرت نماز, پاهای مبارکش ورم کرده بود و در حالات ایشان در نماز آمده است : فاطمه ی زهرا ( سلام الله علیها ) در نماز از شدت خوف خداوندی نفس نفس می زد و گریه در گلویش می شکست. این حالتها همه نشان از درک عظمت حق تعالی است. انسان تنها با خضوع و خشوع در مقابل آفریدگار خویش می تواند مسیر کامل را طی کند و به سعادت برسد.
مشغله ی کاری و هیچ امر دیگری نباید ما را از عبادت خدای مهربان باز دارد, چون بدون عبادت همچون لامپ خاموشی می مانیم که ارتباطش را با مراکز نیروی برق قطع کرده است!
حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) بسیار اهل دعا و مناجات بودند و در دعاها, دیگران را بر خود ترجیح می دادند. از امام حسن ( علیه السلام ) روایت شده که فرمود : مادرم حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) را در شب جمعه ای در محراب عبادت دیدم, همواره در رکوع و سجود بود تا آنکه طلوع فجر شد و می شنیدم که زنان و مردان را نام برده و بسیار برای آنها دعا می کند ولی برای خود دعایی نفرمود, گفتم : ای مادر چرا همانگونه که برای دیگران دعا می کنی برای خودت دعا نمی نمایی ؟ فرمود : پسرم! ابتدا همسایه آنگاه خاندان خود.
8– ساده زیستی
همه ی زندگی حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) از جمله جهیزیه, لباس و خوراک و ... از سادگی ویژه ای برخوردار بود. هیچ گاه در زندگی حضرت, اثری از زیاده خواهی, تجمل گرایی و تعلق به دنیا دیده نشد.
همانطور که آمار و تحقیقات نشان می دهد یکی از مهمترین اموری که خانواده ها را در معرض از هم پاشیدگی قرار داده است زیاده خواهی و تجمل گرایی است. نوع جهیزیه ها, مهریه ها, لباسهای عروسی و ... همه و همه داد از تفاخر و تکاثر میزند.
حال آنکه عزت الهی در هیچیک از اینها نیست بلکه بالعکس در ساده زیستی است. تنها کافی است به تاریخ مراجعه کنیم و ببینیم نحوه ی زندگی صدیقه ی طاهره و نوع جهیزیه و میزان مهریه و ... حضرت چگونه بود؟ اینطور نبود که چون حضرت علی ( علیه السلام ) در ابتدای زندگی از مال و اموالی برخوردار نبودند حضرت مجبور بود اینگونه زندگی کند. چه بسیار خواستگاران ثروتمندی که حاضر بودند همه ی اموال خود را مهریه ی حضرت زهرا قرار دهند؛ اما ایشان با بصیرت, زندگی با حضرت علی ( علیه السلام ) را انتخاب فرمودند.
قصدم از بیان ساده زیستی این نیست که ما نیز اکنون در کوزه های گلی آب بخوریم و یا بر روی گلیم بنشینیم؛ بلکه مقصودم آن چیزی است که از روایات به ما رسیده و بزرگان ما نیز در همین زمان اینگونه زندگی می کنند؛ یعنی استفاده از دنیا در حد ضرورت.
دخترم ! اگر می خواهی پیرو حقیقی حضرت زهرا باشی باید در زندگی خود از اکثریتی که به دنبال دنیا خواهی و دنیا پرستی هستند الگو نگیری, بلکه در گروه اقلیتی از مؤمنین قرار گیری که مطیع اوامر و دستورات حقند و از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی هراسند.
9– اخلاص و ایثار
از مهمترین ویژگی های حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) اخلاص در عمل و ایثار و از خود گذشتگی است. در روایت آمده که امام حسن و امام حسین ( علیهما السلام ) هر دو بیمار شدند و حضرت علی و حضرت زهرا ( سلام الله علیهما ) برای شفای فرزانشان نذر کردند که سه روز روزه بگیرند. روز اول هنگام افطار, مسکینی به در خانه آمد؛ او همه ی افطار خود را به او بخشیدند و با آب افطار کردند.
روز دوم یتیمی در خانه را زد و باز همگی افطار خود را به او بخشیدند و دوباره با آب افطار کردند و روز سوم یک اسیر به در خانه آمد و باز هم, همگی افطار خود را به او دادند. آیه نازل شد و خداوند فرمود : و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا ً و یتیما و اسیرا (5) غذای خود را به خاطر حب و دوستی خدا به مسکین و یتیم و اسیر می خورانند. و در ادامه خداوند انگیزه ی آنها را از این اطعام بیان کرده می فرماید: انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا (6) ما فقط اطعام می کنیم شما را برای وجه خدا و از شما پاداش و تشکر نمی خواهیم.
یعنی تنها انگیزه ی آنها از اطعام و ایثار, رضای الهی است و نشانه ی اخلاص این است که هیچ پاداشی از هیچ کس نمی خواهند.
تنها راه قبولی عمل, داشتن اخلاص و انجام کار برای رضای خدا است؛ چرا که هر ناخالصی و انگیزه ی غیر الهی, عمل را از بین می برد. بنابراین بهترین کار اینست که از صبح و شروع کار روزانه, نیت کنیم کارهایمان را برای رضای خدا انجام دهیم تا جایی که اگر یک لیوان آب بدست کسی می دهیم برای خدا باشد.
از دیگر خصوصیات بارز حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) ایثار و از خود گذشتگی است. علاوه بر داستانی که ذکر شد, روایت شده : مردی نزد پیامبر آمد و از گرسنگی شکایت کرد, آن حضرت فرمود : امشب چه کسی او را سیر می کند؟ حضرت علی ( علیه السلام ) فرمود : ای پیامبر, من ؛ آنگاه نزد حضرت فاطمه ( سلام الله علیها ) آمده و گفت : ای دختر پیامبر نزد تو چیزی هست ؟ فرمود : نزد ما غذایی جز غذای کودکان باقی نمانده است, اما ما میهمانمان را بر خود مقدم می داریم. (7)
و یا در روایت آمده که حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) در شب عروسی لباس خود را به مسکین می دهند.
بطور مسلم این حد ایثار, در حد توان ما نیست و خداوند نیز از ما همانند اهل بیت, توقع ندارد؛ بلکه مهم اینست که به فکر فقرا و نیازمندان باشیم و در حالی که نیازهای خود را برطرف می کنیم از محرومان غافل نشویم و با پرداخت خمس و زکات و دست گیری از مستمندان, از اهل بیت پیروی کنیم.
دوست گرامی ! آنچه از فضایل حضرت زهرا ( سلام الله علیها ) گفته شده, قطره ای از دریای بی کران فضایل آن بانوی دو عالم است و ما به خاطر ضعف در معرفت و اختصار در کلام نتوانستیم حق مطلب را ادا کنیم.
برای مطالعه :
- بهشت جوانان / اسد الله محمدی نیا
- زندگانی حضرت صدیقه ی کبری فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) / علامه محمد باقر بهبهانی / ترجمه ی ابراهیم سلطانی نسب - جایگاه زن در اندیشه ی امام خمینی ( رضوان الله تعالی )
با آرزوی موفقیت برای شما
(1) فضایل و سیره ی فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) / مضمون عبارت علامه حسن زاده آملی
(2) فضایل و سیره ی فاطمه زهرا ( سلام الله علیها )/ ص 36
(3) صحیفة الزهرا ( سلام الله علیها ) / جواد قیومی اصفهانی / ص 274 و ص 275
(4) صحیفة الزهرا (د سلام الله علیها ) / جواد قیومی اصفهانی / ص 289
(5) سوره ی انسان / 8
(6) سوره ی انسان / 9
(7) صحیفة الزهرا / ص 287
قابل توجه دختران ساده لوحی که به راحتی دامن و عفت خویش را لکه دار می کنند و نمی دانند چه بر سر خود و زندگی خود می آورند. به گزارش خبرگزاری جهان: طی پژوهشی در ارتباط با دوستی دختر و پسر اعلام شده است: اکثر قریب به اتفاق دخترانی که رابطه دوستی طولانی مدت با پسران دارند در آغاز رابطه دوستی علی رغم تصورشان درگیر روابط جنسی خواسته یا عمدتا ناخواسته می شوند.
بر اساس نتایج یک پژوهش که در شمال شهر تهران انجام شده است اکثر دختران طی ? سال اول رابطه خود باجنس مخالف، درگیر روابط جنسی می شوند.
این در حالی است که تقریبا همه دختران مورد مطالعه در ابتدای برقراری رابطه دوستی تصور می کرده اند که از درگیری جنسی مصون بوده، مهارت و قدرت کافی را در کنترل و هدایت روابط و دوستی دارند.
در بخش دیگری از این مطالعه آمده است اکثر قریب به اتفاق آنها در آغاز روابط دوستی با پسران بر این باور بودند که آنها خیلی زرنگ تر از آن هستند که دوستشان بتواند از آنها سوء استفاده جنسی کند.
در بخش تحلیلی این پژوهش یکی از علل درگیر شدن دختران در روابط جنسی برداشت نادرست آنها از روابط دوستی با پسران عنوان شده است.به عنوان مثال انگیزه و هدف اکثر دختران از برقراری رابطه دوستی با جنس مخالف جلب حمایت و عاطفه گزارش شده است، در حالی که در پسران، برقراری روابط جنسی، تخلیه شهوت و لذت بردن از جنس مخالف، انگیزه و هدف اصلی رابطه دوستی بوده است.
گوش دادن به ترانه و ... که حلاله یا مشکوکه بهتره یا گوش ندادن؟
طرح این سوال نشانگر روحیه ایمانی شما است. اگر کسی مومن است و می خواهد در راه خدا و کمال و سعادت حرکت کند، در برخورد با امور طبیعی و لذت های دنیوی، مانند موسیقی، باید حساب کند و ببیند اینگونه لذت ها مانع حرکت او هست یا نه و یا چه مقدار مانع است و چه مقدار مانع نیست، چون به طور کلی لذت های دنیوی اگر به صورت حساب نشده و افراطی مورد استفاده قرار بگیرد، در تقابل با لذت های معنوی قرار دارد و باعث عادت و تغییر مزاج انسان مومن می شود و لذا او بعد از مدتی احساس خواهد کرد که دیگر از عبادت و اعمال معنوی لذت نمی برد. آنگاه موضوع مانعیت اینگونه لذت ها و جنبه حرام بودن آنها برای او که قبلا حال بهتری داشت، آشکار و ملموس می شود.
گوش کردن به ترانه از چند حالت خارج نیست:
1- ترانه و موسیقی اگر به لحاظ محتوای شعری و ریتم و آهنگ هر دو حرام باشد که قطعا مانع است و باعث گمراهی مومن و گرایش او به سمت دنیا خواهد شد.
2- اگر ریتم و محتوا هر دو حلال باشد، در این صورت نیز باید به صورت حساب شده و به مقدار نیاز مصرف شود، زیرا در صورت افراط باز همان اثر تغییر مزاج معنوی به مادی را خواهد داشت.
3- در صورتی که ریتم حلال، ولی محتوا گمراه کننده است، یا بالعکس، باز هم حکم حرام را پیدا می کند چون در هر صورت مضر خواهد بود.
4- در مورد هر چیز مشکوک، قانون احتیاط است، بنابراین در مورد موسیقی مشکوک هم همین قانون وجود دارد. موسیقی مشکوک حرام نیست، ولی باید در مصرف آن احتیاط کرد و مواظب انحراف نفس بود.
توضیح بیشتر:
دیدگاه رهبری درباره موسیقی که در جمع دانشجویان ایراد شده است:
در مورد موسیقى دو حرف وجود دارد: یکى این که ببینیم اساساً مشخصههاى موسیقى حلال و حرام چیست؛ و دیگر این که بیاییم: در مصداق، مرزهایى را مشخص کنیم تا بهقول شما، جوانان بدانند که این یکى حرام و این یکى حلال است. البته این دومى کارآسانى نیست؛ کار دشوارى است. که انسان از این اجراهاى موسیقىهاى گوناگون - موسیقى خارجى، موسیقى ایرانى هم با انواع و اقسامش؛ با کلام، بىکلام - بخواهد یکىیکى اینها را مشخص کند؛ اما مشخصههاى کلىیى دارد که آنرا مىشود گفت. البته من هم در جاهایى به بعضى از اشخاصى که دستاندرکار بودند، آنچه را که مىتوانستم و مىدانستم، گفتهام؛ حالا هم مختصرى براى شما عرض مىکنم.
ببینید، موسیقى اگر انسان را به بیکارگى و ابتذال و بىحالى و واخوردگى از واقعیتهاى زندگى و امثال اینها بکشاند، این موسیقى، موسیقى حلال نیست؛ موسیقى حرام است. موسیقى اگر چنانچه انسان را از معنویت، از خدا و از ذکر غافل کند، این موسیقى حرام است. موسیقى اگر انسان را به گناه و شهوترانى تشویق کند، این موسیقى حرام است؛ از نظر اسلام این است. موسیقى اگر این خصوصیات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آنوقت حرام نیست. اینهایى را که من گفتم، بعضى از آنها در موسیقى بىکلام و در سازهاست؛ بعضى هم حتى در کلمات است. یعنى ممکن است فرضاً یک موسیقى سادهى بىضررى را اجرا کنند، لیکن شعرى که در این موسیقى خوانده مىشود، شعر گمراه کنندهیى باشد؛ شعر تشویق کنندهى به بىبندوبارى، به ولنگارى، به شهوترانى، به غفلت و اینطور چیزها باشد؛ آن وقت حرام مىشود. بنابراین، آن چیزى که شاخص حرمت و حلیت در موسیقى است و نظر شریف امام هم در اواخر حیات مبارکشان - که آن نظریه را در باب موسیقى دادند - به همین مطلب بود، این است. موسیقى لهوى داریم ممکن است موسیقى - به اصطلاح فقهىاش - موسیقى لهوى باشد. «لهو» یعنى غفلت، یعنى دور شدن از ذکر خدا، دور شدن از معنویت؛ دور شدن از واقعیتهاى زندگى؛ دور شدن از کار و تلاش و فرو غلتیدن در ابتذال و بىبندوبارى. این موسیقى مىشود حرام. اگر این با کیفیت اجرا حاصل بشود، اگر با کلام حاصل بشود؛ فرقى نمىکند.
شما مىگویید زبان بینالمللى. آن موسیقىیى که بهقول خود شما مرزها را درنوردیده و در جاهایى پخش شده، آیا این لزوماً موسیقى خوبى است؟ صرف این که یک موسیقى از مرز فلان کشور خارج شد و توانست به مثلاً کشورهاى مختلف برود و یک عده طرفدار پیدا کند، مگر دلیل خوب بودن موسیقى است؟ نه، به هیچ وجه. ممکن است یک موسیقىیى باشد که به شهوترانى و تحرکات و نشاطهاى شهوى جوانى تحریک مىکند؛ طبیعى است که یک مشت جوانى که غفلت زده هستند، از این موسیقى خوششان مىآید. هر جایى که در دنیا دستشان به این نوار بیفتد، از آن نوار استفاده مىکنند. این دلیل خوب بودن موسیقى نیست.
من نمىتوانم بطور مطلق بگویم که موسیقى اصیل ایرانى، موسیقى حلال است؛ نه، این طور نیست. بعضى خیال مىکنند که مرز موسیقى حلال و حرام، موسیقى سنتى ایرانى و موسیقى غیرسنتى است؛ نه، اینطورى نیست. آن موسیقىیى که منادیان دین و شرع همیشه در دورههاى گذشته با آن مقابله مىکردند و مىگفتند حرام است، همان موسیقى سنتى ایرانى خودمان است که به شکل حرامى در دربارهاى سلاطین، در نزد افراد بىبندوبار، در نزد افرادى که به شهوات تمایل داشتند و خوض در شهوات مىکردند، اجرا مىشده؛ این همان موسیقى حرام است. بنابراین، مرز موسیقى حرام و حلال، عبارت از ایرانى بودن، سنتى بودن، قدیمى بودن، کلاسیک بودن، غربى بودن یا شرقى بودن نیست؛ «مرز» آن چیزى است که من عرض کردم. این ملاک را مىشود بهدست شما بدهیم، اما اینکه آیا این نوار جزو کدامهاست، این را من نمىتوانم مشخص کنم.
البته الان دستگاههایى هستند که دارند ممیزى مىکنند؛ اما من خیلى هم اطمینان ندارم که این ممیزیها صددرصد درست باشد. گاهى مىآیند به ما مىگویند که یک نوار بسیار بد یا مبتذلى را دارند بهصورت مجاز پخش مىکنند؛ گاهى هم ممکن است عکس این اتفاق بیفتد. من الان نمىدانم واقعاً این ممیزیها چقدر از روى واقعبینى و ضابطهمندى انجام مىگیرد؛ اما آن چیزى که من مىتوانم به شما - بهعنوان یک جوان خوب و به عنوان کسى که مثل فرزندان خودم هستید - بهعنوان نصیحت و نظر خودم بگویم، ایناست که عرض کردم.
به نظرم مىرسد که موسیقى مىتواند گمراه کننده باشد، مىتواند انسان را به شهوات دچار کند، مىتواند انسان را غرق در ابتذال و فساد و پستى بکند؛ مىتواند هم این نباشد و مىتواند عکس این باشد؛ مرز حلال و حرام اینجاست. من امیدوارم که شما جوانان با این زاد و تقوا بتوانید وارد میدان بشوید و تولیدهایى داشته باشید که به معناى حقیقى کلمه هم خصوصیات موسیقى خوب و بلیغ را داشته باشد و به معناى حقیقى تأثیرگذار مثبت باشد و حقیقتاً جوانان و روحها را، به صفا و به معنویت و به حقیقت رهنمون کند.
دانشجوی دانگشاه مازندرانم. دانشگاه مختلط و تعداد دخترا خیلی از پسرها بیشتر و بعضیها بدحجاب هستند. من خیلی سعی می کنم مواظب چشمهام باشم ولی نمی شه مثلا دو سه روز با ایمان و مواظبت خیلی خوب جلوی خودمو می گیرم و چشمهامو پایین می اندازم البته خیلی خیلی سخته با وجود اون همه دختر. ولی بعد از چند روز باز نگاهم خطا می ره و بهشون نگاه می کنم بی آنکه دست خودم باشه این ضعف در ایمان چه جوری به وجود می یاد درحالی که هر شب نماز شب می خوانم و اشک می ریزم ولی باز هم هر روز ایمانم کمتر می شه و وجدانم هم از این کارم خیلی عذاب می کشه این مسیر هر هفته تکرار می شه ولی من می خوام ایمان و اعتقادم دائمی باشه نه موقتی ضمناً سال 87 حج دانشجویی هم رفتم و درک می کنید که با گناه کردن چه جوری عذاب می کشم و از خدا و معصومین خجالت می کشم؟
در ابتدا روح تقوا و پاکی را در شما می ستاییم و به خاطر آن به شما تبریک می گوییم. دوست عزیزم آنچه برای یک جوان مضر است این است که چشم چران باشد و بی مهابا به نامحرمان نگاه کند، زیرا بسیاری از گناهان از نگاه آغاز می شود و با چشم چرانی انسان از خطرات محفوظ نمی ماند.
اما در مورد شما گفتنی است: ما معتقدیم شما به هیچ وجه چشم چران و یا ضعیف الایمان نیستید و افتادن چشم به نامحرم آنهم در چنین فضایی نباید غیر طبیعی تلقی شود. در این مورد نباید بیش از اندازه نگران باشید و خود را عذاب دهید. شما جوان بسیار پاک و مومنی هستید که حتی ما به حال شما غبطه می خوریم. نگاهی حرام است که انسان عامدا به نامحرمان به قصد شهوت خیره شود و از این نگاه لذت ببرد.
مهم این است که نگاه حرام به صورت عادت در نیاید و قبح آن شکسته نگردد، یعنی باید هوشیار باشید و از دل و چشم خود نگهبانی دهید و اگر گرفتار خطا شدید فورا با سلاح توبه دشمن را از خویش ناامید سازید و جبران کنید. چون اگر چشم رها و آزاد گردد و به هر صورت و هر منظره ای نگاه کند، این کار عادت و ملکه انسان می شود، دیگر نمی شود نفس را کنترل کرد و به گناه آلوده خواهد شد.
در روایتی از امام عسکری(ع) آمده است: برگرداندن صاحب عادت از عادتش مانند معجزه است (بحار، ج 14، ص 38). اگر انسان به خوبی بفهمد که بسیاری از آلودگی ها و انحرافات از یک نگاه ناروا که نگاه های بعدی را به دنبال داشته و استغفار و توبه ای همراه آن نبوده، سرچشمه گرفته، همین فکر در عاقبت شوم آن عامل کنترل بسیار مهمی است که انسان بیدار و مؤمن و هوشیار را کنترل و حفظ می کند.
کنترل چشم تابعى از روح تقواست که اگر در آدمى پدیدار شد به تبع آن کنترل چشم نیز به دنبال آن خواهد آمد که الحمد لله در شما وجود دارد.
البته باید متوجه باشید راهى که صددرصد گناه نکردن در تمام زندگى را تضمین کند براى افراد عادى بشر چیز سهلى نیست؛ زیرا انسان موجودى مختار و داراى تمایلات گوناگون است که گاها زمینه ساز خطا و گناه می شوند. ما که معصوم نیستیم، پس نباید از خودمان توقع داشته باشیم که هرگز گناه نکنیم. این توقع گاهی باعث آزار و عذاب وجدان به صورت افراطی می شود و چه بسا آدمی را به بیماری وسواس دچار کند که بیماری بسیار خطرناکی است.
مشکل اصلی شما در حال حاضر احساس افراطی نسبت به گناه است، نه گناه چشم گرانی و نگاه به نامحرم. البته حساسیت و دل نگرانی شما در مورد اعمالی که به اعتقاد شما ناشایست و خطا بوده است، بشارت دهنده وجود روح تقوا و خداترسی در شما است. این گونه نگرانی ها و اندوه ها نسبت به خطاها و سستی ها به ویژه در یک جوان بیانگر لطف خداوند و عنایت او به شما است و حسرت بر اعمال بد و نادرست گذشته و اندوهگین بودن به خاطر آن ،امری مطلوب و پسندیده است، ولی به شرط آن که از حد و اندازه معمول تجاوز نکند و به صورت احساس افراطی گناه که مانع شیطانی بر سر راه تکامل انسان است، در نیاید.
معیار این مرز شکنی این است که این حالت شما را از زندگی عادی خود باز ندارد و به زندگی شما آسیب نرساند و وسواس گونه شما را از رسیدن به اهداف متعالی باز ندارد.
هدف از ندامت و پشیمانی از برنامه ها و کارهای گذشته و غصه دار بودن این است که چنین اشتباهی در آینده تکرار نگردد و خطاها و کاستی های گذشته را با عزم و اراده ای مستحکم در آینده جبران نماییم و با عبرت آموزی از گذشته و دستیابی به عوامل خطاهای گذشته، راه آینده را با استواری و صلابت بپیماییم و به سعادت حقیقی در دنیا و آخرت نائل گردیم.
ولی اگر غصه و تأسف و اندوه برگذشته، افق آینده را در نظر ما تیره و تار سازد و پای رفتن و حرکت ما را سست نماید این دور شدن از هدف و تسلیم دام شیطان شدن و از چاله به چاه افتادن است. خداوندی که خالق و آفریننده ما است و از ضعف و ناتوانی و جهالت ما از همان ابتدای افرینش و قبل از آن آگاه بوده و می دانسته ما انسان های خدا باور و معتقد به او دچار لغزش و خطا می شویم و گاه گاهی در دام خدعه و فریب شیطان می افتیم،و لذا بابی به نام توبه رافرا روی ما گشوده است و ما را دعوت نموده که بعد از لغزش و افتادن با توبه و پشیمانی و عذرخواهی بلند شویم و قد راست نماییم و عجز و نیاز را به پیشگاه او ببریم و رشته اتصال بین خود و خدا را که با گناه و خطا پاره کرده ا یم دوباره گره بزنیم و با آب اشک و توبه، چهره خویش را از گناهان بزداییم و او وعده پذیرش توبه و آمرزش داده است.
حال اگر انسانی دچار خطا و گناه گردید و متوجه خطای خود شد و پشیمان و نادم گردید وعذر تقصیر به پیشگاه با عظمت خداوند آورد، ولی به آمرزش و لطف حق اعتمادی نداشت و تصورش این بود که مورد مغفرت و رحمت حق قرار نگرفته، معلوم است که وعده های الهی را باور نکرده و خداوند را به غفور بودن و رحمان و رحیم بودن نشناخته و یا گناه خود را که با همه بزرگی محدود است بزرگتر از صفات رحمت و مغفرت الهی که بی حد و بی کرانه است می بیند. توجه داشته باشید که دام های شیطان بسیار متنوع و رنگارنگ است.
شیطان که استاد مکر و فریب است برای هر فردی دامی ویژه او دارد برای بندگان با تقوای الهی دامی و برای بندگان فاسق دامی دیگر دارد. هدف شیطان بازداشتن از یاد خداوند و فاصله انداختن بین بندگان و خداوند به هر طریق ممکن است. اندوه بر گذشته اگر باعث تباه شدن فرصت های آینده و حال ما گردد و حال و آینده مان را با تأسف و تحسر و اندوه بر اعمال گذشته سپری سازیم، در واقع شاد کردن شیطان و کمک به او در پیاده کردن اغراض شوم اوست.
آیا شما تصور می کنید همه بندگان خوب و لایق خداوند که به مقام قرب او رسیده اند و سر بر آستانه با عظمت او ساییده اند همگی از ابتدای عمر، پاک و بی خطا و بی جرم بوده اند؟ خیر، این ویژگی تنها مخصوص بندگان معصوم خداوند یعنی انبیا و اولیا(ع) است و دیگران کم و بیش از خطا و اشتباه در برهه ای از دوران عمر خویش و به ویژه دوران نوجوانی و جوانی که دوران اوج غریزه و غلبه سستی قدرت و نیرو در انسان است، دچار خطا و اشتباه و گناه بوده اند.
بزرگانی مثل فضیل بن عیاض و بشر حافی و افراد فراوان دیگری که عمری را در فساد و آلودگی و گناه به سر بردند ولی بالاخره لطف حق و هدایت الهی شامل حالشان گردید و نه تنها خود راه هدایت را یافتند بلکه راهنمای دیگران در ظلمت ها و تیرگی ها شدند و با جبران گذشته و پا گذاشتن در جاده بندگی، پله های قرب حق را پیمودند و در مقام صدق و راستی و در جوار خداوند آرمیدند، الگوها و نمونه های روشنی برای ما می باشد که مراقب باشیم از راهی که فکر می کنیم درست و مطلوب است و ناخواسته در دام شیطان گرفتار نگردیم و آینده مان را به سرنوشت گذشته مان دچار نسازیم. به لطف و عنایت و رحمت و پرده پوشی و مغفرت الهی ایمان بیشتری داشته باشیم و به وعده های حق و بشارت های او خوش گمان تر باشیم که خداوند همان گونه که درباره او گمان می کنیم با ما رفتار می کند و او را همان گونه که تصور می کنیم می یابیم.
اینکه هرگاه انسان به خود نظر می افکند معمولا صحیفه اعمال خود را آلوده و مشوب به رذایل اخلاقی می بیند در این حال اگر راهی و روزنه ای برای پالایش وجدان از بدی ها نباشد انسان در سراشیبی سیه روزی و شقاوت کامل قرار می گیرد و به سمت نومیدی و غرقه شدن در مرداب رذایل فرو می رود افزون بر این از جنبه روحی و روانی گناه و خطا در انسان حالتی پدید می آورد که اگر زایل نشود آمادگی بیشتری برای ارتکاب خلاف در فرصت های آینده خواهد داشت .
گناه عملی است که انسان با اختیار و آگاهی انجام می دهد و بیشتر نسبت به کسانی صادق است که می توانند از طریق حلال زندگی کنند ولی در اثر غفلت و سرکشی و طغیان، در مقابل خداوند می ایستند و با فرمان او مخالفت نموده و عملی را انجام می دهند که خدای متعال از انجام آن راضی نیست، ولی کسی که مثلا تحت فشار شدید شهوت تمام سعی خود را می کند که به گناه نیافتد ولی گاهی توان خود را از دست می دهد و ناخواسته آلوده می گردد، وضعیت اش مانند کسی که از روی سرکشی گناه می کند نیست، مانند دزدی که ثروت مند است و دزدی می کند و کسی که از روی ناچاری و فقر مفرط دست به سرقت می زند. از نظر شرعی سارق اولی اگر دزدی اش اثبات شود، دست اش قطع می شود، ولی در مورد دومی که از روی ناچاری سرقت کرده، حکم به قطع دست نمی شود.
بنابراین نباید به صورت افراطی احساس گناه کنید و از خودتان ناامید شوید این حالت انرژی شما را برای تلاش در جهت اصلاح و خودسازی کاهش می دهد و مانع حرکت تکاملی شما خواهد شد. پس هر چه زودتر تغییر وضعیت دهید و با توبه و استغفار صادقانه افکار منفی را از خویش دور نمایید و با فراموش کردن افکاری که شما را آزار می دهد و حفظ شادابی و نشاط و یقین نسبت به رحمت و بخشش خداوند، زندگی تازه ای را شروع کنید و مطمئن باشید که نه تنها خداوند گناهان شما را می بخشد، بلکه توبه کنندگان را دوست دارد و مورد عنایت خویش قرار می دهد.
ما در روایاتمون داریم این است که انسان هر چی تعلق خاطرش به این دنیا بیشتر باشه و وابسته تر باشه، سکرات مرگش سخت تر خواهد بود یا مثلا در روایات داریم که حب الدنیا رأس کل خطیئ یا امام سجاد(ع) در دعای ابوحمزه می فرمایند سیدی اخرج حب الدنیا من قلبی. سوال من این هست که ما به هر حال در این دنیا زندگی می کنیم، یک تعلقات خاطری هم خواسته یا ناخواسته در ما بوجود میاد. این تعلق خاطرها آیا به کلی مضموم هست و نباید باشه یا اگه بوجود میاد، آدم میتونه اون رو در جهت درست هدایت کنه؟ مثلا شما علاقه به همسر رو فرض کنید، از طرفی چقدر در روایات ما به علاقه و محبت نسبت به همسر تأکید شده و حتی در روایت هست( نقل به مضمون میگم) که هر کس ما اهل بیت(ع) رو دوست داره، بیشتر به همسر محبت میکنه یا هر کس به همسر محبت کنه و دوستش داشته باشه، فضیلت ایمانش بیشتر میشه و ... . خوب سوال من اینه که همسر و زن و زندگی اینها همش از مظاهر دنیاست، علاقه نشون دادن و ابراز محبت کردن خودش وابستگی و تعلق خاطر میاره پس این روایات با اون روایات در مورد حب دنیا چطور قابل جمع هست؟ چطور آدم هم میتونه محبت همسر و عزیزان دیگه اش رو در دل داشته باشه و هم محبت خدا و امام زمانش رو؟ آیا این دو محبت قابل جمع هستند؟ چگونه؟
با سلام به شما پرسشگر دقیق و دوست گرامی که با انگیزه و دقت مسائل ظریف دینی خود را پی گیری می کنید.
در پاسخ به این سوال شما گفتنی است: ما یک دنیای ممدوح و یک دنیای مذموم داریم. این طور نیست که اصل تعلق به طور کلی بد باشد و یا تمام تعلقات مذموم باشد. تعلق خاطر به دنیا و امکانات و داشته های آن ذاتا بد نیست، این امور در صورتی منفی و مطرود است که مانع حرکت انسان در راه خدا شود و آدمی را واژگونه نماید، یعنی عوض اینکه انسان به سوی معنویت و کمال و سعادت معنوی که برای آن آفریده شده است، حرکت کند، دنیا و علائق آن باعث شود که او به سوی دنیا و مادیات گرایش یابد و خدا و آخرت را به فراموشی بسپاید. اگر تعلق به دنیا این کارکرد را داشت، بد، مانع و ناپسند است، وگرنه اگر مانع راه خدا نباشد و یا کمک کار انسان باشد نه تنها مذموم نیست، که ممدوح هم هست. بنابراین اگر تعلقی با رضامندی الهی و عبودیت و کرامت انسان منافات داشت ناپسند است وگرنه مانعی ندارد. با این شیوه می توان بسیاری از محبت ها را با حب الهی جمع کرد.
توضیح بیشتر:
1- دنیا یعنی چه؟
واژه دنیا از ریشه «د ن ی» بوده و مونث ادنی و صفت تفضیلی نیز می باشد. در معنای دنیا دو قید، منظور شده است. 1ـ قرب و نزدیکی 2ـ انحطاط مادی یا معنوی.
بنابراین معنای لغوی آن یعنی«نزدیک تر که همراه با انحطاط است» (1)
اما معنای اصطلاحی دنیا که در روایات و آیات از آن به خوبی یاد شده با توضیح ذیل خواهد آمد:
دنیا چند بعد دارد یک بعد آن مظاهر زیبای آفرینش است که تماما خیر است. در قرآن مجید و روایات اهلبیت(ع) هرگز از آسمان و اختران به بدى یاد نشده، و از زمین، کوهها، معادن، دریا و موجودات دیگر بدگویى نشده است، اینها دنیا نیستند. شما به آسمان یا زمین بروید، دنیا را پیدا نمىکنید؛ زیرا همه اینها «آیات الاهى»اند؛ موجوداتى که تسبیحگوى حقاند و مستقمیاً براى عبادت خداى سبحان و به طور غیر مستقیم براى نفع ما خلق شدهاند.
آن چیزی که در مورد بدی دنیا می شنویم در واقع مربوط به نگرش ما به دنیاست. دنیا یعنى مجموعه عناوین اعتبارى که انسان در نهان و نهاد خود بافته و مىسازد؛ همین من و مایى که برخى به آن مبتلایند: نظر من این است، دلم مىخواهد فلان کار را بکنم، دلم مىخواهد این طور بپوشم و... . بنابراین دنیا یک مسأله درونی است و در وجود ما شکل می گیرد نه این که در خارج وجود داشته باشد. آن چه که در خارج از وجود خود می بینیم مخلوقات زیبای خداوند متعال است نه دنیای مذموم. دنیای مذموم را ما می سازیم نه خداوند. خدای متعال چیز مذموم نساخته است.
در حدیث آمده است. هر که صبح و شام کند و دنیا را بزرگترین همّ خود قرار دهد، خداوند فقر را بین دو چشمش قرار دهد. و هر کس که صبح و شام کند و آخرت بزرگترین همّ او باشد، خداوند غنى را در قلب او قرار دهد. (2). این حدیث شریف نشان می دهد که دنیا را ما در وجود خود می سازیم. دنیا یعنی علاقه افراطی به خوردن و خوابیدن و لذت بردن از مادیات و مانند آن که همه امور درونی اند نه بیرونی.
2- ماهیت و کارکرد دنیا
اگرماهیت و کارکرد دنیا برای ما روشن شود تمام این سؤال ها هم حل خواهد شد. هیچ گاه خداوند چنین مخلوقی(دنیا) را بدون حکمت خلق نکرده است. فقط ما انسان ها باید طریق برخورد با دنیا را بدانیم.
ابتدا یک نگاه کلی به ماهیت دنیا می اندازیم:
آیا باور دارید که دنیا مسیری بیش نیست؟ دنیا را به کاروان سرایی تشبیه کرده اند که کاروان برای لحظاتی در آن اتراق می کند و به سرعت ندای رحیل و حرکت سر می دهند. دنیا مانند یک پل است که فقط آمده ایم تا از آن عبور کنیم. فردی که قصد رفتن به مسافرت اصفهان دارد نسبت به مسیر حرکت چه احساسی دارد؟ ما مسیر حرکت را می بینیم و از آن لذت می بریم. شاید گاه گاهی از وسیله نقلیه خود پیاده شده و استراحت مختصری نیز بکنیم اما همه این ها بسیار کوتاه شکل می گیرد زیرا هدف ما رسیدن به اصفهان است و وقت و توان خود را در مسیر هدر نمی دهیم. دنیا چنین است و گذرگاهی است که باید از آن گذشت و از آن به عنوان مسیری برای بهتر رسیدن به مقصد استفاده کرد.
از این دنیا باید استفاده کرد و لذت برد اما نباید خود را در آن غرق کرد زیرا از اصل حرکت باز می مانیم. وقتی دیدگاه ما در مورد دنیا این طور باشد که خود را سوار بر مرکبی احساس کنیم که دارد از مسیری می گذرد و نباید زیبایی های مسیر، او را از اصل حرکت باز دارد آن گاه آرامش را احساس خواهیم کرد. یک سؤال در این جا نمودار می شود: با توجه به این که دنیا محل عبور است بنابراین نباید در دنیا دنبال مادیات رفت و باید زندگی زاهدانه پیش گرفت تا این زمان به پایان برسد. آیا این درست است؟ در بند بعدی به این پاسخ خواهیم پرداخت.
3- زندگی زاهدانه. آری یا خیر؟
برخی گمان می کنند زهد به معنای کناره گیری فیزیکی از دنیا و دور شدن از مادیات است در حالی که این «رهبانیت» است و ناپسند شمرده شده است.
زهد اصطلاحی یک امر درونی و به معنای دل نبستن و وابسته نبودن به دنیا است. زهد با مال و منال داشتن هم منافاتی ندارد. یعنی می توان صاحب بهترین امکانات بود اما زاهدانه نیز زندگی کرد به این صورت که نباید به داشته های دنیوی دل بست.
یک زاهد همه ملکیت ها را اعتباری می داند «خانه من» ،«ماشین او» و .. معنا ندارد، همه در حقیقت ملک خداست اما موقتاً و به صورت اعتباری در اختیار ما قرار داده اند. با این دید می توان به دنیا دل نبست زیرا اموال و مقام و ... که متاع دنیوی است در حقیقت به ما تعلق ندارد بلکه الان به صورت امانت و برای آزمایش در اختیارمان قرارگرفته است. زهد یک امر درونی است و ممکن است نماد بیرونی نیز نداشته باشد و هیچ فردی متوجه نشود که شما زاهد هستید.
نقل شده مرد صوفی مسلکی با خواندن فصل زهد کتاب «معراج السعاده » علامه نراقی به زیارت وی شتافت. چند روزی مهمان او بود. او با دیدن وضعیت زندگی علامه نراقی، رفت و آمدها و مراجعات مختلف، زبان به اعتراض گشود و گفت: من فکر می کردم دارای زهد بی نظیری باشی لکن شما را این چنین نیافتم. علامه نراقی چیزی نگفت. سخن از زیارت امام حسین (ع) و کربلا پیش آمد. علامه نراقی گفت: دلم شوق دیدار و زیارت آن حضرت دارد و هر دو تصمیم گرفتند به زیارت حرم امام حسین (ع) بروند، در نزدیکی های قم آن مرد صوفی گفت: من کشکول خود را در کاشان جا گذاشته ام، علامه گفت: بدون آن هم می توان سفر کرد. آن مرد گفت: من به قدری به آن کشکول علاقه مندم که لحظه ای نمی توانم بدون آن زندگی کنم، بازمی گردم و تا کشکول خود را به دست نیاوردم به کربلا نخواهم رفت. در این لحظه علامه نراقی گفت: خوب ببیندیش که زاهد کیست؟ من از آن همه ملک، باغ و ... چشم پوشیدم و دل کندم ولی تو از یک کشکول نمی توانی دل بکنی، زهد پشت پا زدن به زندگی نیست بلکه وابسته و اسیر آن نبودن است. زهد یک مساله قلبی است و ارتباط چندانی به ظاهر زندگی ندارد. (3)
یکی از دستورالعمل های زندگی زاهدانه را از قول حضرت امیر علیه السلام می آوریم.
ایشان فرموده اند زهد بین دو کلمه از قرآن است یعنی: لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحو بما اتاکم(4) (5)
بر آن چه از دست داده اید ناراحت نشوید و به آن چه به دست می آورید شاد نشوید. زیرا مالک اصلی خداست رفتن آن غصه ای ندارد، خود داده و خود گرفته، به دست آوردن آن هم نباید انسان را طوری شاد گرداند که از مسیر خارج سازد.
4- دنیای پسندیده و ناپسند
دنیای ممدوح( پسندیده) و دنیای مذموم( نا پسند) در این مسیر نمودار می گردد. اگر انسانی روی خود را از اصل حرکت باز داشت و مقصد اصلی را به فراموشی سپرد او در دنیای ناپسند قرار دارد. اگر محبت همسر و فرزندان و ... آدمی را از حرکت معنوی به سمت تعالی باز داشت نمی تواند به سود انسان تمام شود و از مصادیق دنیای مذموم است اما اگر با سیر کمال انسان منافاتی نداشت پسندیده و خوب است.
مادیات بد نیست بلکه نگرش ما به مادیات باید نگرش درستی باشد. اگر ما با این دنیای زیبا برخورد ابزاری و نگاه وسیله ای داشتیم و آن را پایان هدف خود قرار ندادیم دنیا را در کارکرد اصلی خود مورد استفاده قرار داده ایم. اما اگر دنیا و مادیات هدف اصلی قرار گرفت آن گاه دنیای مذموم کلید خورده است. وقتی فردی به سراغ وسیله دنیایی مانند خانه یا ماشین می رود و رسیدن به آن ها برای او هدف اصلی است، او فقط می خواهد از این وسایل لذت مادی ببرد و ورای این هدف، مقصدی ندارد اما یک انسان مؤمن، خانه و ماشین را می خواهد تا به آرامش نسبی رسیده و بتواند بهتر به وظایف الهی و خانوادگی اش عمل کند. هر دو این افراد از این وسایل مادی لذت می برند اما با یک تفاوت. اولی تلقی اش از دنیا به عنوان هدف است و دومی از دنیا برداشت گذرگاهی و ابزاری دارد.
5- تعلقات و محبت های دنیایی
هر تعلق خاطری در این دنیا مذموم نیست بلکه بدی و خوبی محبت ها و تعلقات، بستگی به برداشت ما از دنیا و تعلقات دارد. اگر این تعلقات و محبت ها در راستای محبت الهی بود و در جهت رضای او، آن گاه نه تنها این تعلق بد نیست بلکه پسندیده هم هست. محبت به همسر و فرزندان هیچ منافاتی با محبت الهی ندارد. اما گاهی ما در محبت هایمان آن قدر افراط می کنیم که حاضریم همه چیز را برای رسیدن به محبوب دنیایی زیر پا قرار دهیم. اسلام مخالف این محبت هاست نه محبت های معتدل و هدایت شده که خود خداوند در وجود هر انسانی قرار داده است. یقین داشته باشید خداوند محبت به همسر را دوست می دارد و این نوع محبت منافاتی با محبت الهی ندارد. در هر صورت ما موجوداتی مادی- معنوی هستیم و نیاز به محبت فرزند و همسر و هم نوعان داریم. تا وقتی که این محبت ها در طول محبت خداوند بوده یا حداقل منافاتی با محبت خداوند نداشته باشد مذموم نیست. « یک مؤمن اگر چیزی را دوست می دارد این دوستی به شکلی نیست که معارض با محبت خدا باشد و او را از اطاعت فرامین الهی و حرکت در مسیر حق باز دارد بلکه در سر دو راهی، پیوسته انگیزه الهی، وی را به راه درست می کشاند و سپس کم کم به جایی می رسد که به هیچ چیز حتی پیامبر و امام هم استقلالاً محبت ندارد.» (6)
محبت های که برای رفع حوایج طبیعى دنیا است و یا دنیا را وسیله بندگى خدا مىکند، اصلاً حب دنیا نیست؛ بلکه حب آخرت است. محبت و علاقه مذموم آن است که انسان را از یاد خدا باز داشته و از پروردگار غافل سازد. یعنى این که علاقه به دنیا، عرصه را بر عشق و توجه به خدا تنگ نماید. اما علاقه و حب طولى یعنى دوست داشتن دوستان خدا و دوست داشتن براى رضاى او، در اسلام و سیره پیشوایان دین به عالىترین شکل نمودار است. از این رو در روایت، دوست داشتن زنان از شیوه پیامبران شمرده شده و آمده است که مؤمن، زن و فرزند خود را دوست دارد. این دوستى در جهت رضاى خداست و از این رو موجب تعلق و دلبستگى و یا ترک انجام وظایف الهى در برابر خواست زن و فرزند نمىشود. بنابراین دنیاگریزى امیرالمومنین، گریز از محبتی است که مانع رسیدن حضرت به معبود است و علاقه آن حضرت به پیامبر(ص) و حضرت زهرا(س) و فرزندانش در راستای محبت الهی است و مورد سفارش بزرگان.
6- یک دل و دو دلبر
در قرآن آمده است که خداوند برای هیچ فردی بیش از یک دل درون او قرار نداده است.(7) آیا این آیه بدین معناست که نمی توان هم خدا را دوست داشت و هم دیگران را؟
پاسخ این است که اگر کسی بخواهد دلش جایگاه محبت خدا باشد نباید محبت دیگران را هم عرض محبت خداوند در دل داشته باشد. اما محبت های طولی مانعی ندارد. باید محبت خداوند اصیل باشد و محبت های دیگر فرع بر محبت خداوند. باید درک کرد که هیچ موجودی جز خداوند از خود استقلال ندارد و هر جمالی و جلالی در موجودات هست خداوند آن را به او به عاریت داده است. با این تفسیر می توان محبت امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و محبت همسر و دیگران را با هم جمع کرد. البته این کار نیاز به معرفت الهی و تمرین دارد. امام حسین علیه السلام در مناجات روز عرفه می فرماید: [خداوندا] تو آن کسی هستی که بیگانگان را از دل های دوستانت بر کنده ای تا آن که جز تو را دوست نمی داشتند.
غرض این که محبت انسان نسبت به خداوند باید بالاتر از محبت، نسبت به دیگران بوده و غلبه داشته باشد. چرا که «والذین آمنوا أشد حبا لله»(8).
مطالعه بیشتر:
1- زهد اسلامی، شفیعی مازندرانی، سید محمد، ، قم، دفتر تبلیغات اسلامی
2- اخلاق در قرآن، مصباح یزدی
3- به کجا و چگونه؟ محمد عالم زاده نوری، انتشارات مؤسسه امام خمینی
منابع:
1- مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن کریم، طهران،1416 ، موسسه الطباعه و النشر وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی،چاپ اول، ج 304 ذیل واژه د ن ی
2- نقل از اربعین حدیث امام(ره)، ص 126
3- رک شفیعی مازندرانی، سید محمد، زهد اسلامی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1375 چاپ اول صفحه 51
4- سوره مبارکه حدید، آیه شریفه 23
5- نهج البلاغه حکمت 439
6- اخلاق در قرآن، آیة الله مصباح یزدی، ج 1، ص367
7- سوره مبارکه احزاب، آیه شریفه 4
8- سوره مبارکه بقره، آیه شریفه 165
می خواستم در اسلام تا چه اندازه به اطاعت به پدر و مادر سفارش شده اگه یه موقع حرف زوری هم باشه باید انجام داد؟ در ضمن می خواستم به طور شخصی جوابم رو بدید.
مناسب بود شما دوست گرامی در خصوص نوع اختلاف نظر خود با والدین تان بیشتر توضیح می دادید تا ما نیز بهتر شما را راهنمایی نمائیم .
اما در پاسخ به سؤالتان ابتدا محدوده اطاعت از پدر و مادر را از منظر اسلام توضیح می دهیم و در پایان نیز چند پیشنهاد جهت برطرف شدن مشکل تان ارائه می نمائیم .
بطور کلی اگر پدر و مادر حرف زوری به شما می زنند از دو حالت خارج نیست که بر اساس تعالیم اسلام تمامی آنها را بصورت جداگانه مورد بررسی قرار می دهیم
الف : حرف زور پدر و مادر مربوط به ترک واجب الهی و یا انجام کار حرامی می باشد ؛ مثلا پدر و مادر از شما می خواهند که نماز خود را نخوانید و یا روزه خواری نمائید . در این صورت بر اساس تعالیم اسلام گوش دادن به حرف پدر و مادر لازم نیست .
ب : حرف زور پدر و مادر شما از دایره ترک واجبات و انجام محرمات الهی خارج بوده و مربوط به یکی از موارد ذیل می باشد :
1- کارهای مباحی که می خواهید انجام دهید
به عنوان نمونه شما تصمیم به سفری گرفته اید که آنها با وجود شناخت از محیط و اطرافیان این سفر را به صلاح شما نمی دانند و یا اینکه با فردی ارتباط بر قرار کرده اید که این ارتباط از نظر والدین شما درست نمی باشد و یا اینکه نوع استفاده از تلفن همراه و یا اینترنت را برای شما محدود می نمایند .
2- کار های حرامی که انجام می دهید
خدای ناکرده با فردی ارتباط نامشروع برقرار نموده اید و آنها شما را از این ارتباط منع نموده اند و یا اینکه از دیدن ماهواره و فیلم های مبتذل نهی می نمایند .
3- کارهای مستحبی که می خواهید انجام دهید
مثلا قصد دارید در نماز جماعت شرکت کنید و یا قصد دارید به سفر مشهد و یا عتبات و یا حج عمره بروید ولی والدین به هر دلیلی شما را از اینگونه اعمال مستحبی منع می نمایند .
4- برخی از کارهای مکروه که تصمیم به انجام آن دارید
مثلا پدر و مادر شما را از بعضی مشاغل مکروه مثل کفن فروشی و زرگری و ... منع می نمایند (1)
5- برخی از واجبات کفایی که قصد انجام آنرا دارید
واجب کفایی به واجباتی گفته می شود که بر همه انجام آن واجب است مگر اینکه عده ای به این کار اقدام کنند که در این صورت از گردن بقیه ساقط می گردد مثلا پدر و مادرتان ؛ شما را از امر به معروف و نهی از منکر که واجب کفایی می باشد منع می نمایند.
در تمامی پنج مورد گفته شده اگر مخالفت با والدین موجب اذیت و ناراحتی آنها گردد و خاطر آنها آزرده و قلبشان شکسته شود، در این صورت گوش دادن به حرف پدر و مادرتان واجب می شود ( و لو اینکه حرفشان در نظر ما حرف زور باشد ) و مخالفت با ایشان حرام و گناه کبیره می باشد . مگر آن که اطاعت آنها فرزند را به سختی و حرج بیندازد و یا موجب ضرر فوق العاده دینی یا دنیوی گردد مثل این که پسر خود را ، از ازدواج منع کنند در حالی که فرزند نیازمند ازدواج است و یا فرزند را امر به طلاق همسرش کنند و این مستلزم خسارت سنگین فرزند است، در این گونه موارد اطاعت آنها واجب نیست.
اما در صورتی که در این موارد ترک گفته های پدر و مادر از سوى فرزند موجب آزار آنان نمىگردد، در این صورت اطاعت واجب نیست و عمل به دستور آنها، مستحب مىباشد. (2)
حالا که محدوده اطاعت از پدر و مادر بر اساس تعالیم اسلام برای شما معلوم شد در صورتی که حرف پدر و مادر شما از نوع ب می باشد چهار پیشنهاد برای برطرف شدن مشکل تان به شما ارائه می نمائیم به امید اینکه مشکل شما دوست عزیز به زودی بر طرف گردد .
پیشنهاد اول : این احتمال را بدهید که حرفی را که والدین شما می گویند (با وجود اینکه این حرف برای شما ناراحت کننده و سنگین است ) از روی دلسوزی و مبتنی بر تجربه می باشد و گفته آنها درست می باشد .
لذا برای پی بردن به صحت و یا عدم صحت این مساله بهتر است با چند تن از افراد متدین و کارشناس مشورت نمائید و اگر به این نتیجه رسیدید که آنچه را که پدر و مادرتان به شما گفته اند واقعا به نفع شما بوده ( هر چند به ظاهر حرف زور بوده ) از راه اشتباهی که در پیش گرفته بودید باز گشته و به سخنان آنها گوش فرا دهید . ( البته بهتر است این مساله را نیز با کمال شهامت و تواضع در مقابلشان اعتراف نمائید تا آنها نیز از تصمیم خوب شما خرسند شوند )
پیشنهاد دوم : در صورتی که به اشتباه بودن حرف پدر ومادر خود یقین دارید سعی کنید به پاس زحمات شبانه روزی که برای شما متحمل شده اند ، اشتباهات آنها را باید نادیده بگیرید .
پیشنهاد سوم : اگر اشتباه پدرو مادر شما خیلی فاحش است و از سویی مخالفت با آنها موجب دل شکستگی آنها می شود با حفظ آرامش خود و بدون اینکه کار را به جدال و پرخاشگری بکشانید و یا اینکه آنها را عصبی کنید . بدنبال فرصتی مناسب (در شرایطی که حالت عادی دارند نه در زمان عصبانیت ) باشید و به محض یافتن این فرصت خیلی مؤدبانه و با استدلال قوی ؛ اشتباهشان را به آنها تذکر دهید . و یادتان نرود که در هر حال احترام به والدین واجب است ولو آنها کافر باشند .
پیشنهاد چهارم : در بعضی موارد که اختلاف نظر یا اختلاف سلیقه بین فرزند و والدین می باشد باید از واسطه استفاده نمود یعنی از طریق افراد بزرگ تر فامیل و کسانی که مورد احترام والدین هستند، لذا پیشنهاد می کنیم خواسته های خود را با چنین اشخاصی مطرح کنید تا آنها وظیفه جلب رضایت پدر و مادر را به عهده بگیرند.
---------
پی نوشت :
1- در برخی از روایات تعدادی از برخی مشاغل به عنوان مشاغل مکروه نام برده شمده است که یک نمونه از آنها را ذکر می نمائیم .
مردى نزد پیامبر آمد و گفت: یا رسول اللَّه به این پسرم نوشتن را یاد دادهام، او را به چه کارى وادارم؟
فرمود: خدا پدرت را بیامرزد او را به هر کارى بگمار ولى به پنج کار نگمار: کفن فروشى و زرگرى و قصابى و گندم فروشى و بردهفروشى. گفت: «سباء» کیست؟
فرمود: او کسى است که کفن مىفروشد و مرگ امّت مرا آرزو مىکند و این در حالى است که نوزادى از امت من براى من از آنچه آفتاب بر آن بتابد دوست داشتنىتر است؛ و اما زرگر همواره در صدد مغبون کردن امت من است، و اما قصاب آنقدر ذبح مىکند که رحمت از دلش مىرود، و اما گندم فروش طعام امّت مرا احتکار مىکند، اینکه بندهاى به عنوان دزد با خدا ملاقات کند بهتر از آن است که با او ملاقات کند در حالى که چهل روز طعام را احتکار کرده است، و اما برده فروش، جبرئیل نزد من آمد و گفت: اى محمد! بدترین امّت تو کسانى هستند که انسانها را مىفروشند. (خصال-ترجمه جعفرى ج1 ص 419 )
2- به غیر از مورد دوم یعنی کارهای حرام ؛ چراکه ترک کار حرام واجب است و باید آنرا کنار گذاشت هر چند پدر و مادر از این که شما آن کار را ترک نکنید آزرده نشوند .
چه کارکنم که با شادی دیگران شاد و با ناراحتیشان نارحت شوم؟
در پاسخ به سؤالتان باید بگوئیم که اگر کسی می خواهد با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت شود اولا : باید از برخی صفات اخلاقی که مانع از پدیدار شدن چنین ویژگی در انسان می شود دوری بجوید ثانیا : برخی از صفات پسندیده ای که انسان را در این مسیر یاری می نماید را در خود بارور کند .
این دو گروه از صفات به شرح ذیل می باشد .
الف : صفات اخلاقی که مانع از این می شوند تا انسان در شادی دیگران شاد و در ناراحتی آنها ناراحت باشد .
1- تکبر تکبر عبارت است از حالتى که آدمى خود را بالاتر از دیگرى ببیند و اعتقاد برترى خود را بر دیگران داشته باشد. از ویژگی های انسان متکبر آن است که خود را برتر از دیگران دانسته و غیر از خود را حقیر می شمارد . قطعا وجود چنین صفتی در انسان این اجازه را به او نمی دهد تا شادی کسانیکه آنها را حقیر و پست می داند شاد شده و با ناراحتی آنها ناراحت گردد خداوند متعال نیز اینگونه افراد را مورد نکوهش قرار داده و مىفرماید:«انَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرینَ» (نحل: 23)یعنى: «به درستى که خدا دوست ندارد تکبر کنندگان را». (برداشت آزاد از معراجالسعادة ج : 2 ص : 287)
2- حسد افراد حسود علاوه بر این که با خوشحالی دیگران (بدلیل داشتن نعمتی که خداوند به آنها ارزانی داشته ) خوشحال نمی گردند بلکه از اینکه خداوند این نعمت را به آنها داده ناراحتند و اگر روزی ببینند صاحب این نعمت دچار گرفتاری و ناراحتی شده خوشحال نیز می شوند . امام صادق علیه السلام مىفرماید: خداى تعالى به موسى علیه السّلام فرمود: اى پسر عمران به خاطر آنچه از فضل و کرم خود به مردم عطا کردهام به آنها حسد نورز، به آن نعمتها چشم مدوز و دلت دنبال آنها نباشد، زیرا حسود، از نعمتهاى من خشمگین است، مىخواهد از قسمتى که من بین بندگانم انجام دادهام جلوگیرى کند، و کسى که چنین باشد نه من از او هستم و نه او از من است. (ترجمهاخلاق ص : 255) لذا اگر کسی دوست دارد با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت گردد باید از این صفت دوری گزیند .
3- مال دوستی مانع از آن می شود که انسان نسبت به کسانیکه در فقر گرفتاری و با ناراحتی تمام زندگی می کنند احساس همدردی نموده بگونه ایکه حاضر شود خود را در ناراحتی آنها شریک کرده و برای رفع ناراحتی آنها مقداری از مال و دارایی خود را به آنها بدهد ( حال چه به عنوان یک وظیفه دینی همچون زکات و صدقه و چه به عنوان اقدامی انسان دوستانه )
4- طمع کسیکه به مال مردم چشم طمع داشته باشد به هیچ عنوان نمی تواند با خوشحالی آنها خوشحال باشد بلکه دائما منتظر فرصتی است تا دارایی دیگران را بدست آورد ولو اینکه به ناراحتی آنها منجر شود لذا کسیکه طمع ورزی می کند علاوه براینکه با خوشحالی دیگران خوشحال نیست حتی با ناراحتی دیگران نیز خوشحال می گردد .
5- بخل از دیگر صفاتی که مانع چنین ویژگی در انسان می شود صفت بخل است . چراکه انسان بخیل به هنگامیکه باید مال خود را برای شاد نمودن دیگران و رفع چهره غم از دیگران بذل نماید از این امر خود داری می کند و در واقع عملا نمی تواند با دیگران همدلی و همدردی کند و در خوشحالی دیگران شریک و با ناراحتی دیگران ناراحت باشد .
6- برتری طلبی ، حب جاه و مقام کسیکه دارای چنین صفتی است اولا از اینکه دیگرانی به مقامی رسیده اند ( بجای اینکه با خوشحالی آنها خوشحال باشد ) همواره ناراحت است که چرا دیگران به چنین مقامی رسیده اند و او این مقام را ندارد. ثانیا : انسان با وجود چنین صفتی ، برای دست یابی به مقام و جایگاهی که برای خود در نظر گرفته حاضر است حقوق دیگران را به راحتی پایمال نماید تا هر چه سریعتر به خواسته خود برسد و به عبارت دیگر در زمانیکه دیگران از پایمال شدن حقوقشان ناراحتند این فرد خوشحال می باشد . بنابراین کسیکه دوست دارد در شادی دیگران شریک بوده و در ناراحتی آنها ناراحت باشد باید روحیه جاه طلبی را کنار بگذارد .
7- دوری از عجب و خودبینى: عجب این است که آدمى به جهت کمالى که در خود مىبیند خود را بزرگ شمارد، خواه آن کمال را داشته باشد و خواه نداشته باشد، و خواه آن صفت در واقع کمال باشد یا نباشد. لذا کسیکه دارای عجب و خود بینی است فقط خود را می بیند نه دیگران را و چنین شخصی نمی تواند با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت شود .
8- فخر فروشی: فخر فروشی شعبه ای از خودخواهی است.کسیکه دارای فخر فروشی و مباهات به دیگران است بطور طبیعی نمی تواند با خوشحالی دیگران خوشحال و با ناراحتی آنها ناراحت باشد چرا که چه بسا خوشحالی دیگران با اموریکه این فرد به آنها مباهات می کند تناقض داشته باشد. به عنوان نمونه کسیکه همواره به مدرک لیسانس خود مباهات و فخر فروشی می کند ، نمی تواند از اخذ مدرک فوق لیسانس توسط دوست یا فامیلش خوشحال شود چراکه مدرک دوستش تمامی آنچه که او بدان افتخار می کرد را تحت الشعاع قرار می دهد .
ب : صفاتی که انسان را یاری می نماید تا در شادی دیگران شاد و در نارحتی آنها ناراحت باشد .
1- ایمان بالاترین صفتی که کمک می کند تا انسان بوسیله آن در شادی دیگران شاد و در ناراحتی آنها ناراحت باشد این است که در مسیر ایمان رفتار نموده و در ضمره مؤمنین قرار بگیرد پیامبر گرامی اسلام در این خصوص می فرماید : « مَثَلُ الْمُؤْمِنِ فِی تَوَادِّهِمْ وَ تَرَاحُمِهِمْ کَمَثَلِ الْجَسَدِ إِذَا اشْتَکَى بَعْضُهُ تَدَاعَى سَائِرُهُ بِالسَّهَرِ وَ الْحُمَّى . نمونه مؤمنان در مهرورزى و دلسوزى به هم ، چون یک تن است که اگر قسمتی از آن بیمار شود همه آن دچار بیخوابى و تب گردد. ». (بحار الأنوار ج58 ص 150 )
2- خیرخواهی از دیگر صفات پسندیده ای که کمک می کند تا انسان در این زمینه موفق باشد این است که خیر خواه دیگران باشد و بالاترین مرتبه خیر خواهی این است که انسان هر آنچه برای خود می خواهد برای دیگران هم بخواهد و هر آنچه که برای خود نمی پسندد برای دیگران هم نپسندد . در اینصورت انسان به راحتی با شادی دیگران شاد و با ناراحتی آنها ناراحت می شود چراکه دیگران را به جای خود قرار داده و همان احساس دیگران را برای خود متصور می شود .
3- نوع دوستی یا همان دوست داشتن مردم و بندگان خدای که ریشه در نگاه توحیدی اسلام دارد. انسان موحد تمامی انسان ها را همچون خود بندگان یک خداوند می داند و تمایزی از این جهت میانشان قایل نیست. این اندیشه باعث می شود که با نگاه مهربانانه به ایشان بنگرد و با آنها همدلی و همدردی نماید.
به گفته سعدی :
بنی آدم اعضای یکدیگرند - که در آفرینش ز یک گوهرند.
چو عضوی به درد آورد روزگار - دگر عضوها را نماند قرار.
توکز محنت دیگران بی غمی – نشاید که نامت نهند آدمی.
خداوند متعال یکی از ویژگی های پیامبر اکرم را اینگونه بیان می کند که به هنگام ناراحتی دیگران ناراحت می شود و علت آن را نیز نوع دوستی آنحضرت مطرح می نماید . لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُفٌ رَحیمٌ (التوبة : 128) به یقین، رسولى از خود شما بسویتان آمد که رنجهاى شما بر او سخت است؛ و اصرار بر هدایت شما دارد؛ و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است! لذا اگر انسان همه افراد را همچون اعضای یک بدن دانسته و آنها را دوست بدارد مسلما با شادی آنها شاد و با ناراحتی آنها ناراحت می گردد
4- تعاون و همیاری در کارها از دیگر ویژگی هایی که کمک می کند تا انسان با خوشحالی دیگران خوشحال و با ناراحتی آنها ناراحت باشد این است که با دیگران تعاون و همیاری داشته و در این تعاون و همیاری از مشکلات دیگران آگاهی پیدا کند که بطور طبیعی نتیجه دلخواه شما را بدنبال خواهد داشت .
5- حسن معاشرت و انس الفت با دیگران دارا بودن روحیه جمعی و حسن معاشرت با دیگران یکی دیگر از ویژگی هایی می باشد که به انسان کمک می کند تا با درک صحیح از زندگی دیگران با خوشحالی آنها خوشحال و با ناراحتی آنها ناراحت گردد . لذا در اسلام تاکید فراوانی بر حسن معاشرت با همسایگان , صله رحم و رفت و آمد با برادران دینی و جویا شدن احوال ایشان گردیده است . با آرزوی موفقیت روز افزون شما
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید